خرد سنجشگر – Telegram
خرد سنجشگر
494 subscribers
888 photos
256 videos
122 files
755 links
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue

آغاز کانال:

https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌁 یک سال پس از انقلاب: قابل توجه آنهایی که تجربه عینی از روزهای قبل از استقرار نظام ولایی ندارند
Forwarded from دنیای مردان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Alireza Ghorbani
روزهای بی‌قرار

علیرضا قربانی


آهنگساز: حسام ناصری
شاعر: حسین غیاثی

اثری شنیدنی و قابل تأمل از علیرضا قربانی که در نوروز ۱۴۰۲ در صفحه‌ی شخصی وی منتشر شد و به وقایع آن روزهای ایران اشاره داشت.


@AlirezaGhorbaniFan
VID-20250220-WA0004.mp4
24.1 MB
👈* رد پای صدیقی امام جمعه تهران در فسادچای دبش!!؟*

🩸این شخص رو اکثرا میشناسید،!خبرنگار حرفه ای صدا و سیما...!!
حالا لطفا ببینید چی میگه؟
رد پای کاظم صدیقی،امام جمعه تهران دراختلاس چای دبش هم پیدا شد!!؟🤨🤔
🤯1
*___*



*نخست وزیر لبنان خواستار پرهیز ایران از دشمنی با  همسایگانش شد، سوریه هم که تمام قرارداد های مهم بازسازی سوریه را با غیر ایران بسته است، عراق هم بدستور نخست وزیرش تمام تصاویر رهبری وشهید سلیمانی را از عراق جمع کرد، رهبر فلسطین هم (محمود عباس ) خطاب به ایران میگوید : چه میخواهید از جان ما؟ و با تیم فوتبال اسرائيل مسابقه میدهد،*

*پاکستان وترکیه و آذربايجان وگرجستان هم علیه ما مانور برگزار میکنند و یا دیوار حائل مرزی میکشند، قطر و امارات و بحرین واردن و مراکش با اسرائیل روابط بر قرار میکنند، عمان و عربستان هم اگر هنوز رسماً روابط برقرار ندارند لاکن مخفیانه دوست هستند*

*روابط همه این کشورها هم با امریکا عالیست، ما نه مرز مشترک با امریکا یا اسرائیل داریم ،نه یک قدرت اقتصادی هستیم مثل چین که با آنها رقابت داشته باشیم، نه رقابت مذهبی با امریکا واسرائیل داریم که برسر رهبری جهان اسلام با آنها دعوا کنیم یکی مسیحی و دیگری یهودیست، نه یک قدرت بزرگ نظامی، اتمی، مثل چین وروسیه و اروپا و پاکستان و هند واسرائیل هستیم که رقابت تسلیحاتی با امریکا واسرائیل داشته باشیم، در تولید نفت هم که اول امریکا دوم روسیه سوم عربستان چهارم ونزوئلا پنجم عراق وما ششم هستیم پس ادعای رقابتی نداریم،*

*در زمینه صدور گاز هم روسیه وقطر حرف اول ودوم را در جهان میزنند، پول قوی هم مثل دلار ویورو و یوان چین هم نداریم و در رتبه آخر دنیا هستیم، سهمی هم در اقتصاد جهانی نداریم که با آن بتوانیم دنیا را تحت فشارقرار دهیم، در زمینه تکنولوژی هم آنقدر عقب هستیم که دهه ها باید بدویم !*

*صادر کننده بزرگ تسلیحات نظامی هم نیز نیستیم، در زمینه تولید پهباد های پیشرفته جهانی هم حتی از ترکیه هم عقب هستیم،*

*جزو بزرگترین کشورهایی هستیم که فرار مغز داریم، بیشترین پناهنده را در خارج داریم با حدود ۷ میلیون نفر بالاترین رقم اختلاس جهانی را داریم،*

*آزادی بیان نیست ، مطبوعات آزاد نیست، ورزشی آزاد نیست ، برای قهرمان ما تعیین میشود باکی مسابقه بدهد با کی ندهد ،مذهب هم که انتخابی نیست،*

*حالا سوال :*

*۱-ما درقضیه فلسطین چکاره هستیم؟*

*۲- ما در قضیه لبنان چکاره هستیم؟*

*۳-  ما درقضیه یمن چکاره هستیم؟*

*۴- ما در قضیه عراق چکاره هستیم؟*

*۴-چرا سالیانه میلیاردها دلار خرج اینجاها میکنیم در حالیکه این پول متعلق به مردم مستضعف ایران است؟*

*۵- چرا با امریکا ۴۵ساله سر جنگ داریم؟*

*۶- چرا و بر سر چه چیزی ۴۵ ساله با اسرائیل درجنگ سیاسی ونظامی هستیم؟*

*۷- منافع ملی حکم میکند با ایندو کشور براساس منافع ملی‌ عمل کنیم نه مسائل ایدوئولوژیک*،

*در تمام مسائل جهانی که در بالا مطرح شد بقول معروف نه سر پیاز هستیم نه ته پیاز !*

*ما ادعای چه چیزی  را داریم؟*

*آیا کشور نمونه ای در اجرای احکام اسلام هستیم؟*

*آیا در اجرای عدالت در جهان نمونه هستیم؟*

*آیا تورمی درحد صفر مثل امارات متحده داریم؟*

*آیا اختلاسی در حد صفر مثل سوئد وفنلاند داریم؟*

*آیا کشوری مثل فنلاند هستیم که زندان و زندانی ندارد؟*

*آیا به تاریخ باستانی خود مثل همه دنیا درکتابهای درسی خود اهمیت میدهیم؟*

*جشنواره مولوی و فردوسی و سعدی و حافظ وکوروش را داریم؟*

*چرا خارجیها برای آنان سالگرد برگزار میکند؟*

*تقویم  ما چرا بجز نوروز وسیزده بدر از آنهمه جشن وسرور ایرانی خالیست؟*

*چرا اینقدر عزا وماتم وگریه وسینه زنی ونوحه ممدوح است ولی نشاط وشادی و موسیقی در ایران و صدا و سیمای "میلی" مذموم است ؟*

*چرا تملق وریاکاری ودروغ درجامعه اینقدر زیاد است؟*

*حقیقت وراستگویی چرا اینقدر کم شده؟*

*چرا دوستانمان بیشترکشورهای کمونیستی هستند؟*

*اصلاً چرا ما راهبرد نداریم؟*

*چرا منافع ملی مطرح نیست؟*

*چه سودی از درگیری با امریکا واسرائیل در طول ۴۵ سال برده ایم؟*

*چقدر زیان تاکنون کرده ایم؟*

*چقدر ترکیه وپاکستان وقطر وعربستان وامارات وهند واسرائیل از  این درگیری لفظی سود برده اند که قابل شمارش نیست؟*

*انسان از این سیاست خارجی واین مدیریت اتلاف  سرمایه سر درد میگیرد ! ،معلوم نیست چکار داریم میکنیم؟*

*همه دنیا از ثروت ما، ستیزما با امریکا، ستیزما با اسرائیل، تعامل ما با چین وروسیه، دشمنی ما با کشورهای همسایه سود میبرد جز خود ما !**

*ما همانطور که پدران خود را بابت گذشته دیکتاتوری حکومت سرزنش کردیم روزی خواهد رسید ما نیز توسط فرزندانمان ونوه هایمان سرزنش وشماتت شویم، لذا باید برای سرزنش نشدن فریاد خود را به هرشکل ممکن بیان کرد .

*پیامبران، بخاطر تبلیغ اسلام از کسی، مزد و پاداش نمی گرفتند. ما به تخصیص بودجه کشور در سال ۱۴۰۳برای تبلیغات اسلامی، اعتراض داریم.*

🟦نویسنده متن مشخص نیست
👍3👎1
VID-20250226-WA0000.mp4
4.8 MB
این خرس قطبی راببينيد؛يک انگل به کمرش چسبیده و مدتها باتغذیه ازخرس رشد کرده،امدادگران با اره برقی آنرا ازخرس جدامیکنند

🟦 ویدئو ممکن است واقعی نباشد

این انگل‌ها در جای جای اقتصاد ما وجود دارند.یک عده با ایجاد انحصار، یک عده با ایجاد رانت، یک عده با ایجاد امضای خاص و... انگل اقتصاد شدند.


حذف هر مدل رانت لازمه رشد اقتصادی است و به بهانه مردم چقدر به ضرر مردم شده تا به حال... بزرگترین اختلاس #چای_دبش چه بود و چرا
👍4

روح لائیسیته-آندره کنت اسپونویل –

دومین نشست گفتگوی بین الادیان در شهر لیل انجام یافت . حاضران آنقدر زیاد بودند که تالار بزرگ «کاخ کنگره» جای سوزن انداختن نبود.
مسیحیانِ کاتولیک و پروتستان ، همچنان که یهودیان ، مسلمانان و بودایی ها ، همه در مجلس حضور داشتند…
موضوع سخن چه بود؟
موضوع سخن در باره «رواداری (تولرانس) و گفتگو در جوامع لاییک» بود.
گردانندگان مجلس ، خواسته بودند که یک خداناباور (آتئیست) نیز نظر خود را ابراز دارد و قرعۀ فال به نام من خورده بود که با رغبت پذیرفتم.
آنچه شگفتی ام را برانگیخت ، نخست آن بود که لائیسیته تا به این حد تبدیل به دارایی مشترک ما شده باشد : باورمند و خداناباور همگی لائیسیته را از آنِ خود بدانند و چه چیزی از این بهتر؟
این همان چیزی ست که به ما اجازه می دهد تا بدون مجادله با یکدیگر زندگی کنیم. همراه با احترام متقابل ، که امروز مثل گوناگونی های ما و مثل دارایی ی مشترک ما یعنی آزادی، بسیار طبیعی به نظر می رسد.
لائیسیته ای که در این نشست به آن اشاره داشتم می تواند در سه گونه خلع ید و سلب مالکیت ظهور یابد.
سر راست ترین آن همانا خلع یدِ حکومت (اتا / استیت) است در ارتباط با موضوع مذاهب.
هیچ مذهب و هیچ جریان فکری نمی تواند مُدعی تصرّف حکومت باشد، چرا که حکومت از آنِ هیچکس نیست، از جمله ازآنِ خودِ حکومت هم نیست ، مگر آن که حکومت لائیسیته را کنار نهاده بوده باشد.
حکومت(اتا) به هیچ وجه نمی تواند در زمینه مذهب یا خداناباوری (آتئیسم) مدعی شود یا خود را صاحب کمترین حقیقتی به شمار آورد.
این همان چیزی ست که می توان آنرا لائیسیتۀ سیاسی نامید ، یعنی استقلال حکومت (اتا) در برابر کلیسا ها و استقلال کلیسا ها در برابر حکومت(اتا).
این که «آیا چنین امری ضروی ست؟» موضوعی ست که دیگر احدی در کشور ما در آن تردیدی به خود راه نمی دهد.
بنا بر این بیهوده است که روی آن وقت گذرانی شود.
این یک پیکار بزرگ بود که به پیروزی رسید.
دومین خلع ید مربوط است به سلبِ انحصار حقیقت.
درک این نکته بسیار مشکل تر و پذیرفتن آن به خصوص برای مذاهب متکی به وحی کاری ست بس دشوار.
مگر نه اینست که خدا حقیقت است؟
چگونه می توان او را باور داشت بی آنکه خود را صاحب حقیقت شمرد؟
آیا مذهبی بدون جزمیت (دُگم) وجود دارد؟ و چه جزمیتی ست که با جزم گرایی و جزم اندیشی (دگماتیسم) همراه نباشد؟
و اما خدا، اگر وجود دارد ، به اتکای معنای خود ، ناشناختنی ست.
او همچنان که پاسکال از زبان ایسایی(یسی) می گفت «پنهان» است و آنچنان که سیمون وی اظهار می کرد «غایب از نظر» و آنچنان که همه می گویند « متعالی» (ترانساندانتال) و ازینرو دست نیافتنی ست.
چگونه می توان چیزی را شناخت که در برگیرندۀ ماست و از ما فرا می گذرد؟
چگونه وجود کسی را می توان اثبات کرد که فراسوی هرگونه برهان ست؟
چگونه می توان چیزی را در وجود خود آورد و ازآنِ خود کرد که ما را در خود دارد؟
این همان نکتۀ ظریف است که هرگونه جزم اندیشی (دگماتیسم) را به راه خطا می برد.
پس تکلیفِ وحی چه می شود؟
ــ پاسخ آنست که: اگر در وحی ارزشی نهفته باشد، چنین ارزشی منحصر و متعلق به «ایمان» است. ایمانی که ارج و اهمیتش تنها متعلق به خودِ اوست.
ــ پس در بارۀ «رحمت» چه باید گفت؟
ــ رحمت هم ارزشی اگر دارد منحصر و متعلق به کسی ست که از آن بهره ای می برد یا به آن اعتقادی دارد!
این دایره مضاعف، مانع از آنست که وحی و رحمت دارای ارزشی واجد قطعیت باشند و این همان واقعیتی ست که مؤمنان و باورمندان حقیقی نخستین کسانی هستند که آنرا تصدیق می کنند. روشنتر بگویم: آنان نخستین کسانی هستند که آنرا تجربه می کنند.
ـ آیا « ایمان» می تواند بدون تشکیک ، بدون پرسش و بدون تشویش و اضطراب موجودیت داشته باشد؟
ــ نه ! زیرا چنین ایمانی دیگر ایمان نیست ، دانش و شناخت است!
هیچکس در این واقعیت که 2 به علاوۀ 2 می شود 4 ، شکی ندارد ، ازینرو احدی به آن معتقد یا باورمند نیست.
علم حساب ، یک مذهب نیست . برای این که بتوانیم اعداد را جمع و تفریق کنیم از داشتن ایمان و باورمندی بی نیازیم. از این ها گذشته ، چه امتیاز و مزیتی نصیب ما می شود، چنانچه به چیزی که از آن مطلعیم ، باور داشته باشیم؟
اگر « ایمان» همان «شناخت» و«دانش» می بود ، دیگر نه ازفضیلتی برخوردار می بود و نه رحمتی محسوب می شد.
همین نکات دربارۀ خداناباوران (آتئیست ها) نیز مصداق دارد.
عدم وجود خدا همانقدر اثبات ناشدنی ست که وجودِ او.
خداناباوری هم گونه ای اعتقاد و باورمندی ی منفی ست ازینرو نمی توان آنرا کمتر از خداباوری بیرون از دایرۀ اعتقاد و ایمان شمرد.
ــ آیا واژۀ «باورمندی» برای شما واژِۀ دلنشینی نیست؟
ــ پس بگذارید اینگونه بگویم که : خداناباوری (آتئیسم) یک «نظر» و یک «عقیده» ، یک « اعتقاد» یا یک «یقین» است که البته این معانی نیز در اصل قضیه تغییری ایجاد نمی کنند.
خداناباوری به این معنا نیست که خداناباوران (آتئیست ها) چیز هایی می دانند که خداباوران از آن بی اطلاعند. زیرا خداناباوری عبارت از ایمان داشتن ــ و نه دانش داشتن ــ به این نکته است که خدا وجود ندارد.
کوتاه سخن آنکه احدی از«مطلق»، شناخت و دانش ندارد ، نه از دمِ آغازینش و نه از انتهای واپسین آن.
هیچ فردی و هیچ نهادی نمی تواند دراین زمینه مُدعی تملک حقیقت شود.
و این است آنچه به همگان فرصت و اجازه می دهد تا آنرا بجویند و به دنبال آن بروند و چنانچه بخواهند، آنرا دوست بدارند ، اما هرگز قدرت تصاحب آن و داعیۀ تحمیل آن را به احدی عطا نمی کند.
این همانا روح لائیسیته است
بی شک حقیقت یکی ست، اما از آنِ هیچکس نیست. به خصوص از آنِ کلیساها یا حکومتها (اتا ها) !
یک روح است ـ به درستی ـ که در دایرۀ تملک اَحدی قرار نمی گیرد بلکه تنها متعلق به جویایی و طلبیدن است.
جزم اندیشی (دگماتیسم) یک ایدئولوژی تملُک است.
جزم اندیشی جانِ خود را گاوصندوقی سر به مُهر به شمار می آورد.
معنویت (اسپیریتوآلیته) واقعی ــ خواه با خدا ، خواه بی خدا ــ درست عکس این است:
ثروت نیست ، ناداری ست ، تملُک نیست ، سلبِ مالکیت است.
داشتن نیست بل بایستن و وظیفه داشتن ( به دومعنای توقُع و دِین و مرهون بودن ) یا «وجود» است .
آن که دوستدار کسانی ست که«حقیقت ، خدا » را در تملک خود دارند ــ که البته ندارند ــ در عین خوشبختی دچار فقر روحی ست!
سومین خلع ید یا سلب تملک مربوط می شود به خودِ بشریت (اومانیته).
این که ما خودمان را بخشی از آن بدانیم ، درست همان چیزی ست که ما را از تصرف و تملک آن برحذر می دارد و نیز ما را از سخن گفتن به نام آن منع می کند.
همۀ اعتقادات بشری هستند.
چگونه یکی از آن اعتقادات می تواند به خود اجازه دهد که به نامِ همه سخن بگوید و همۀ آحاد جامعۀ بشری را نمایندگی کند؟
چنانچه انسان گرایی (اومانیسم) یک مذهب می بود ـ که به باور من چنین نیست ـ همانقدر مورد ظنّ و تردید می بود که باقی آنها.
ــ وحقوق بشر؟
ــ حقوق بشر قبول و اعتبار خود را مدیون عمل (آکسیون) است و نه مدیون اندیشه و تصور.
حکومت برای اجرای درستِ آن موجودیت دارد ، نه برای پذیراندن آن به دیگران به عنوان «ایمان».
و بر این اصل است که روح یا وجدان ، آزاد است و به همه چیز شک می کند و به خود نیز.
خلع یدِ سه گانه ای که از آن سخن رفت تملک زدایی و گشایشی ست سه گانه .
و این است آنچه ما را رهایی می بخشد : آنچه ما را آزاد و رها از داشتن می سازد.
اَحدی حکومت (اتا) را در تملُک خود ندارد و اَحدی مالک حقیقت و صاحب بشریت (اومانیته) نیست.
احدی نمی تواند بیندیشد مگر به نام شخص شخیص خود و چنین است معنای اندیشیدن واقعی.
آلن (فیلسوف فرانسوی) می گفت : « تک و تنها و جهانشمول» .
روح لائیسیته همان لائیسیتۀ روح است و به احدی تعلق ندارد به این دلیل ساده و محکم که همه به تساوی ازین حق برخوردارند.
آن «زاهد خود بینی» (فاریزین) را که قصد تملک مطلق را دارد از خودت بران!
آندره کنت اسپونویل
یادداشت:آندره کنت اسپونویل. استاد فلسفه دردانشگاه سوربن ، از فیلسوفان برجسته معاصرو
عضو کمیته ملی اتیک فرانسه ست.
کنت اسپونویل آثار متعددی دارد که برخی از آنها به فارسی هم ترجمه شده است.
آخرین اثر مشهور او فرهنگ فلسفی ست که سال گذشته منتشر شده است.
این مطلب از یکی از کتاب های او به نام « طعم زیستن » که در واقع مجموعه ای از گفتار های وی است برگزیده شده است.
👍1
با سلام

⚫️ این نوشته را 17 اکتبر یعنی ده روز بعد از حمله هفت اکتبر نوشته ام و امروز فرایندی را که در پس پرده از آن حمله در نظر امریکا و اسرائیل بود کاملا روشن شده است. حال برگردید و ساده لوحی مدیران نظام را در آن روزها از نوشته ها و گفته هاشان مظالعه کنید و ببینید که آیا چنان ظرفیت فکری لیاقت مدیریت این سرزمین متمدن را دارند یا نه
Forwarded from خرد سنجشگر
مردم غزه قربانی نخوت فرعونی امپریالیسم و صهیونیزم از یکسو و رادیکالیزم کور منتسب به اسلام از سوی دیگر است

♠️♠️♠️♠️♠️♠️


من باور ندارم که حمله ی حماس با عقلانیتی محاسبه گر و برای اعتلای مردم فلسطین محقق شده است.
بهترین روش برای ارزیابی حرکتهای سیاسی محاسبه ی نتایجی است که یک کنش به بار می آورد.

حمله ی حماس گرچه در ظاهر بسیار غیر منتظره و تحسین برانگیز جلوه می کند ولی اخباری که از مصر می رسد و اینکه منابع اطلاعاتی مصر سه روز پیش از عملیات در این مورد به منابع اطلاعاتی اسرائیل هشدار داده بودند و تکذیب خبر از سوی اسرائیل نشانه هایی از وجود توطئه ای پیچیده است در حد یازده سپتامبر برای رسیدن به اهداف سیاسی منطقه ای و حتی جهانی که ساده ترین بخش آن الحاق تمامی یا بخشی از نوار غزه به خاک اسرائیل می تواند باشد.
افزون بر این ،رفتار غیر انسانی برخی مهاجمان با شهروندهای عادی و غیر نظامی و حتی غیر اسرائیلی نشان از وجود توطئه ای می تواند باشد.
امروزه اخباری در رسانه های خبری رد و بدل می شود از حمایت های مختلف نتانیاهو از حماس در مقابل سازمان آزادیبخش فلسطین و جنبش فتح و تلاش وی برای تحکیم حماس در غزه در مقابل سازمان خودگردان فلسطین که مدیریت بخش دیگر سرزمین فلسطین را عهده دار است.
گذشته از اینکه اصل این تهاجم به طور جدی مورد تردید است، نتایج حاصله از آن درسهایی جدی برای مدیران جمهوری اسلامی می تواند داشته باشد.
حملات موشکی اسرائیل به غزه آنچنان بی رحمانه و وحشیانه است که گویی کلاس درسی برای مردم ایران ترتیب داده اند که بفهمانند در دنیای سیاسی امروزه تا چه حد دستشان برای جنایت و کشت و کشتار باز است
برای اینکه نشان دهند که فضای روانی حاکم بر جهان تا چه حد در مقابل جنایات و قتل عامهای آنها بی تفاوت و بی غم است
تا چه حد امریکا و متحدانش برای حمایت از اسرائیل سخاوتمند و دست و دلباز هستند.
تا چه حد ناسیونالیزم عربی به روز سیاه نشسته است و می توانند با خیال راحت در تلویزیونهای خود کشتار کودکان و زنان بی دفاع عرب را نظاره کنند و به عیش و نوش روزانه ی خود ادامه دهند و خم به ابروی خود نیاورند و حتی نیازی به کمک های انسانی برای این مردم محروم از آب و غذا و برق و امنیت احساس نکنند.

من به عنوان یک شهروند این کشور ، ضمن ابراز تأ سف از نظم بربریت حاکم بر جهان انسانی و آرزوی جهانی صلح آمیز و برابر برای همه انسانها، بیش از هیچ شهروند دیگر این کره خاکی در کنار هیچکس دیگر جز مردم کشورم نیستم.
رسالت ما و رسالت مدیران سیاسی کشور فقط و فقط تلاش برای امنیت و رفاه مردم این کشور است.
🔴سید محمد خاتمی:


آمریکا باید گرگ زخمی و درندهٔ اسرائیل را بازدارد و خود نیز منطقاً به این نتیجه برسد که راهی جز مذاکره با احترام متقابل وجود ندارد

به نقل از سایت انتخاب 12 تیر

جناب خاتمی

منظور شما همان امریکایی است که حدود چهل سال است خود را مفتخر به مبارزه با آن می دانید یا یک امریکای دیگری است که تازه کشف شده است؟
«با مردم کاری ندارن»
✍🏻سهند ایرانمهر

تهران، ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، میدان تجریش.
کسی هنوز باور نمی‌کرد جنگ، آن‌قدر نزدیک شده باشد که حتی کوچه‌ و خیابان‌های پرتردد و آشنا را هم بی‌هوا نشانه بگیرد. ثانیه ششم یک ویدئوی کوتاه، حالا سندی تاریخی است.

موشکی سفید، بی‌صدا از سمت چپ قاب وارد می‌شود. مثل یک خط عمودی از مرگ. لحظه‌ای بعد، انفجار.خودرویی که پرواز می‌کند. شیشه‌های شکسته و ده تا دوازده تن کشته و مجروح.

اگر مثل من ساعتی بعد از آنجا می‌گذشتید تجریش را می‌دیدید که مثل کشتی در شرف غرق، غرق امواج آبی است که از دل زمین می‌جوشد و خودروهایی که در گل‌ولای دفن شده‌اند.

آدم هیچ‌وقت نمی‌خواهد جنگ را باور کند، گاهی هم فکر می‌کند جنگ مال جایی «مهم» و «خاص» است. لوکیشنی سینمایی شاید. نه آن‌جاها که منِ عادیِ بی‌اهمیت از آنها می‌گذرم و بعد می‌بینی همانجایی که زمانی سوار مترو می‌شدی، منتظر تاکسی بودی،سیگاری می‌گیراندی یا عینکت را می‌دادی که دسته‌اش را درست کنند یا آن‌ورتر وسط یک روز مزخرف هایدای خشک را به زور تحویل امحاء و احشایت می‌دادی، حالا شده هدف خشمی برآمده از یک معادله که فقط در کتابها می‌خواندی و در تاریخ و در سیاست و هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردی همه آنها خلاصه شود در یک موشک و نوکش را بدهند سمت توی آدم عادی.

همه آنهایی که زیر کولر و چای به دست آن‌ور یا این‌ور آب دلشان لک زده برای لیچار بارکردن بی‌هزینه و می‌نویسند:« بالاخره هزینه‌ایه که باید داد» یا «این مباد حالا هرچه باداباد» یا از آن سرخوش‌هایی هستند که فکر می‌کنند از «امن و امان» چک سفید امضاء گرفته‌اند یا از آن ‌جنس‌اند که تازه اگر بدانند قرار است موشکی شلیک شود بدشان نمی‌آید که اتفاقا جایی و جوری بخورد که نابهنگامی‌اش زهره را چنان آب کند که یخ‌ِ بخت نفرین‌شده‌شان برای چند روزی آرزوفروشی برای همین آدم‌های عادی، آب شود.

روزهایی که این صحنه‌ها رقم می‌خورد هنوز بساط سرخاب‌سپیداب در رسانه‌ها و فضای مجازی با این جمله برپا بود:
«با مردم عادی کاری ندارن»

این جمله، مثل یک سرپوش است گاهی هم لایکخور. لایک آن‌هایی که شاید اصلا وجود خارجی هم ندارند. مثل پتویی که می‌کشند روی واقعیت اما تاریخ این جمله را بارها شنیده و بارها نقضش را از لنینگراد تا درسدن و هیروشیما و از بغداد تا کابل و حالا تهران به چشم دیده است.

حالا هم البته بساط بزک‌دوزک برپاست و از «عوارض ناخواسته جنگ»می‌گویند مثل وقتی که خودت را در امان می‌بینی و جایی‌ات را می‌خارانی و می‌گویی:«همینه که هست» یا فیگور فاتحان را می‌گیری و از «پودر شدن» این و آن می‌گویی اما کافی است به گزارش‌های گیدیون لوی، روزنامه‌نگار اسرائیلی در هارتص مراجعه کنید تا ببینید که معنای «بی‌توجهی عامدانه به قربانی‌شدن غیرنظامیان» یعنی چه؟ تا بفهمی هیچ موشکی به خانه‌ای نمی‌خورد، مگر آن‌که تصمیمی سیاسی پشتش باشد و این تصمیم، همیشه می‌داند که در آن خانه، در آن کوچه یا خیابان، مردم عادی زندگی می‌کنند و برای کسی مهم نیست که چقدر در تصمیم‌های منجر به این نکبت دخیل بوده‌ای، مگر اسحاق هرتزوگ نمی‌گفت:« مردم غزه مقصرند که حماس را پایین نکشیدند!».

موشک سفید. تجریش. فاجعه و انکار. اگر کسی هنوز فکر می‌کند می‌تواند «نوع حمله» را از «نوع قربانی» جدا کند، هیچ‌چیز دیگری نمی‌تواند قانعش کند.

میدان تجریش، دیگر فقط یک نقطه جغرافیایی نیست، یک‌نشانه است برای اینکه یادمان نرود، واژه «عادی» وقتی بمب می‌افتد، روی زمین بی‌معنا می‌شود. شاید بگویند فیلم هوش مصنوعی‌است، شاید بگویند کسی کشته نشد، شاید بگویند، شاید بگویند، شاید بگویند...اینها دیگر مهم نیست، این شایدها برای همه آدم‌های عادی یک روز در این خاورمیانه به «حتم» ختم می‌شود این را یک خاورمیانه‌ای اصیل خوب می‌داند.

پس وقتی دوباره جمله‌ای ساده، مثل «با مردم عادی کاری ندارن» در فضای مجازی تکرار شد، یادتان بیاید:
ثانیه ششم این فیلم کوتاه، بلندتر از همه این جمله‌ها سخن می‌گوید.

@sahandiranmehr
👍1
💥خبر: پیشنهادهای راهبردی انجمن مهندسان ایران به رئیس‌جمهور/ نهادهای تصمیم‌گیر کشور را به مسیر گفت‌وگو و مصالحه ملی بازگردانید

👈 انجمن مهندسان ایران در نامه‌ای سرگشاده خطاب به رئیس‌جمهور #مسعود_پزشکیان با تأکید بر ضرورت جلوگیری از تشدید بحران هسته‌ای و تقابل با شورای امنیت سازمان ملل متحد، تحولات روزهای اخیر در عرصه سیاست خارجی کشور را نگران‌کننده خواند و با توجه به احتمال فعال‌سازی مکانیزم ماشه از سوی تروئیکای اروپایی و ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت و بازگشت تحریم‌های فلج‌کننده، خروج ایران از معاهده NPT یا اخراج بازرسان آژانس را ضد امنیت ملی و پاس گل به اسرائیل و دشمنان ایران دانست.

🔹این تشکل سیاسی عضو جبهه اصلاحات ایران در نامه خود بسته‌ای از پیشنهادهای راهبردی را از جمله؛ در اولویت قرار دادن راه‌حل‌های دیپلماتیک، اعلام علنی پایبندی ایران به معاهده NPT، تشکیل شورای گفت‌وگوی ملی، تامین معیشت طبقات آسیب‌پذیر و حفظ ارزش پول ملی، مقابله با روند امنیتی‌سازی جامعه و تلاش برای توافق موثر با جامعه جهانی ارائه کرده و از رئیس‌جمهور خواسته که با بهره‌گیری از اختیارات قانونی، نهادهای تصمیم‌گیر کشور را به مسیر گفتگو و مصالحه ملی بازگردانده و اجازه ندهد دستاوردهای ملت در عرصه دانش، صنعت، توسعه و دیپلماسی، قربانی بازی‌های خطرناک ایدئولوژیک تندروها شود.

🔹متن کامل این نامه به شرح زیر است:

به نام خدا
جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و احترام

🔹با توجه به تحولات نگران‌کننده روزهای اخیر در عرصه سیاست خارجی کشور، به‌ویژه احتمال فعال‌سازی مکانیزم ماشه از سوی تروئیکای اروپایی و ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد، انجمن مهندسان ایران به‌عنوان نماینده بخش گسترده‌ای از نخبگان، مهندسان، دانشگاهیان و نیروهای متخصص و سازنده کشور، و عضوی از جبهه اصلاحات ایران، وظیفه خود می‌داند نگرانی‌های عمیق خود را به جنابعالی منعکس نماید.

🔹فعال‌شدن این مکانیسم، در عمل کشور را در معرض بازگشت تحریم‌های فلج‌کننده، انزوای بین‌المللی، تهدید مشروعیت سیاسی و نهایتاً تشدید شکاف میان دولت و ملت و فاصله میان مردم و دولتمردان بیش از گذشته قرار خواهد داد. در چنین شرایطی، هرگونه اقدام نسنجیده مانند خروج از معاهده NPT یا اخراج بازرسان آژانس نه‌تنها به نفع امنیت ملی نیست، بلکه پاس گل به اسراییل و با هدف دشمنان ایران برای اجماع جهانی علیه کشورمان کاملاً همسو خواهد بود.

🔹ما باور داریم که اکنون آخرین فرصت برای حفظ مسیر دیپلماسی، نجات اقتصاد ملی، و بازسازی اعتماد عمومی است. بر همین اساس، بسته‌ای از پیشنهادهای راهبردی خود را به شرح زیر به استحضار می‌رسانیم:

۱.در اولویت قرار دادن راه‌حل‌های دیپلماتیک از طریق تعامل فعال با کشورهای میانجی و تلاش فوری برای توافقی موقت جهت توقف روند ارجاع پرونده به شورای امنیت.

۲.اعلام علنی پایبندی ایران به معاهده NPT به‌عنوان راهبرد حفظ مشروعیت بین‌المللی و ممانعت از تبدیل ایران به «تهدید امنیت جهانی».

۳.تشکیل «مجمع عمومی مردمی یا شورای گفت‌وگوی ملی» با حضور نمایندگان جناح‌های سیاسی، نخبگان و جامعه مدنی برای مشورت در تصمیمات راهبردی و بازگرداندن امید اجتماعی.

۴.تامین معیشت طبقات آسیب‌پذیر و حفظ ارزش پول ملی از طریق اقدامات فوری در رفع تحریم ها، کنترل تورم، شفاف‌سازی ارزی و پایان دادن به اقتصاد رانتی و بستن دست الیگارش های مالی و اقتصادی.

۵.مقابله با روند امنیتی‌سازی جامعه و پرهیز از سرکوب اجتماعی، آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی. و در مقابل، تقویت حق انتقاد از سیاست های موجود و آزادی بیان، رفع فیلترینگ و محدودیت از اینترنت و انتشار رسانه های مستقل در چارچوب قانون اساسی.

۶.تلاش برای توافق موثر با جامعه جهانی، بر پایه رفع تحریم‌های حیاتی در ازای گام‌های شفاف در همکاری فنی با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی.

🔹جناب آقای دکتر پزشکیان، امروز ایران بر سر یک دو راهی تاریخی ایستاده است: مسیر عقلانیت، تدبیر و گفت‌وگو یا مسیر انزوا، تخریب زیرساخت‌ها، و تکرار یک الگوی اقتدارگرایی مزمن. ما مهندسان ایران، که تجربه ساختن، ترمیم و توسعه این سرزمین را داریم، قویاً خواستار آن هستیم که دولت شما صدای عقلانیت، صلح‌طلبی و مسئولیت‌پذیری باشد.

🔹از جنابعالی، به‌عنوان رئیس‌جمهور منتخب ملت، انتظار داریم با بهره‌گیری از اختیارات قانونی، نهادهای تصمیم‌گیر کشور را به مسیر گفتگو و مصالحه ملی بازگردانید، و اجازه ندهید که دستاوردهای ملت در عرصه دانش، صنعت، توسعه و دیپلماسی، قربانی بازی‌های خطرناک ایدئولوژیک تندروها شود.

با احترام و امید به فردایی روشن برای ایران عزیز
با تقدیم احترام
انجمن مهندسان ایران

۱۲ تیر ۱۴۰۴
نویسنده‌ی مناره‌ها
اثر فیلیپ ممّی

«نجوای در مناره‌ها»

مأمور موسادی که در تهران رقصید 🕯️

این یک رمان نیست.
این یک داستان فانتزی نیست.
این حقیقتی است واقعی، تکان‌دهنده و سردکننده درباره زنی که مسیر جنگ را تغییر داد — نه با اسلحه و پهپاد، بلکه با سکوت و جذابیت خود.

او پارادوکسی در سایه‌ها بود، زنی که هر قدمش چالشی حساب‌شده برای سرنوشت به‌شمار می‌رفت.
در پاریس و در خانواده‌ای یهودی و لائیک به دنیا آمد، اما در رگ‌هایش پژواک‌های کهن یمن جاری بود: بیابان‌ها، شعرها، رازها.
او کارشناس مسائل خاورمیانه بود و به پیچ‌وخم ژئوپولیتیک تسلط کامل داشت. ذهنش نقشه‌ای از خطوط گسل بود: سنی و شیعه، فارس و عرب، قدرت و خیانت.

و سپس، کاری کرد غیرقابل تصور.
او به طور علنی به اسلام شیعه گروید. چادری سیاه بر تن کرد که در کوچه‌های لندن و سپس تهران، با هر قدمش نجوا می‌کرد.
با لحنی که اشک از چشمان روحانیون درمی‌آورد، امام خمینی را نقل قول می‌کرد.
رو به سوی شهر مقدس قم می‌کرد، فارسی‌اش بی‌نقص بود، نمازهایش منظم، حضورش آرام.

اما زیر انگشتان جوهری که در ستایش جمهوری اسلامی می‌نوشتند، پشت چشمان پوشیده‌ای که نگاه زنان ژنرال‌ها را می‌پذیرفت، خنجری نهفته بود.
خنجری تیزشده توسط موساد.



قلمی که جمهوری را شکافت
او با بمب و بی‌سیم‌های رمزگذاری‌شده به تهران حمله نکرد.
او به عنوان اندیشمند وارد شد – روزنامه‌نگاری، شاعری، زنی که کلماتش فرش‌هایی از وفاداری می‌بافتند.
مقالاتش زینت‌بخش شبکه Press TV بود، هر جمله‌اش سرود انقلابی سنجیده‌ای.
نامش در Tehran Times به چشم می‌خورد، نثری آراسته، وفاداری بی‌قید و شرط.
و هراس‌انگیزتر از همه، نوشته‌هایش حتی به وب‌سایت رسمی رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای، راه یافت — حرم دیجیتال قدرتی شکست‌ناپذیر.

این تصادف نبود.
این نفوذ بود – جراحی‌شده، استراتژیک، و ویرانگر.
هر مقاله‌اش رشته‌ای در تار بود، با دقت بافته شده.

او ضرب‌آهنگ خیابان‌های تهران را می‌آموخت:
ندای اذان از مناره‌ها، صدای فنجان‌های چای در قهوه‌خانه‌های بازار، نجواهای پارانویای ملتی در محاصره.
چادرش زره‌اش بود، قلمش شمشیر.
او جاسوسی هالیوودی نبود: نه بارانی، نه دزدگیر.
او شبحی بود که در برابر دیدگان راه می‌رفت، هر حرکتش اجرایی، هر کلامش سلاحی.

او از وحدت می‌نوشت، مقاومت، و تقدس جمهوری اسلامی.
در همان حال، مخاطب اصلی‌اش هزاران کیلومتر آن‌سوتر، در اتاقی کم‌نور در تل‌آویو نشسته بود، خم شده بر گزارش‌های رمزگذاری‌شده‌اش.



او در میان شیرها نشسته بود
در سال ۲۰۲۳، او به چهره‌ای ثابت در محافل نخبگان تهران تبدیل شده بود.
در حیاط‌های معطر اصفهان، چای نعناع می‌نوشید، خنده‌اش در کنار همسران فرماندهان سپاه طنین می‌انداخت.
محافل فکری در سایه گنبدهای کهن برگزار می‌کرد، صدایش آرام اما گیرا بود، دانشمندان و استراتژیست‌ها را در مدار خود جذب می‌کرد.
او به اقامتگاه شخصی ابراهیم رئیسی دعوت شد، جایی که همچون مؤمنی گام برمی‌داشت — چشمان پایین، اما هرگز نابینا.

در دانشکده‌های نظامی قدم می‌زد، پاهای برهنه‌اش سنگفرش خنک حیاط‌ها را لمس می‌کرد، لبانش با احترام احادیث را زمزمه می‌کرد.
کنار همسران فرماندهان سپاه نماز می‌خواند، سوالاتش درباره شوهرانشان – بسیار بی‌ضرر، بسیار همدلانه – از سد دفاعی آنان عبور می‌کرد، مانند نسیمی نرم.
می‌پرسید: «چگونه بار چنین مسئولیتی را تحمل می‌کند؟ آیا در خانه آرامشی می‌یابد؟»

و آن‌ها پاسخ می‌دادند.
از روال زندگی می‌گفتند: جلسات شبانه در کرج، آخر هفته‌ها در ویلاهای مازندران، گفت‌وگوهای محرمانه درباره جابجایی نیروها در پارچین.
نام‌ها را فاش می‌کردند: سرهنگ‌ها، دانشمندان، مأموران نیروی قدس.
از ترس‌هایشان می‌گفتند: ترس از شنود، ترس از خیانت.

کاترین گوش می‌داد.
حافظه‌اش گاوصندوق بود، قلبش مترونوم.
هر جزئیات – نام، برنامه روزانه، نگرانی‌های پچ‌پچ‌شده – در ذهنش حک می‌شد، تا بعدها با ظرافت در مقالاتش ظاهر شود یا در تماس‌های رمزگذاری‌شده منتقل گردد.
موساد همه را ثبت کرد.



عملیات شبگرد (Shabgard)
در شب‌های ۱۳ تا ۱۴ ژوئن ۲۰۲۵، آسمان ایران با خشم طنین انداخت.
حملات هوایی اسرائیل، با اطلاعاتی چنان دقیق که گویی الهام‌گرفته بودند، قلب دفاع جمهوری اسلامی را شکافتند.
اصفهان، نطنز، پارچین – اسامی مترادف با آرزوهای هسته‌ای و قدرت نظامی ایران – در آتشی هدفمند سوختند.
   •   هشت افسر ارشد سپاه، مردانی که قدرت منطقه‌ای ایران را شکل داده بودند، در رختخواب‌هایشان به خاکستر بدل شدند.
   •   هفت دانشمند هسته‌ای، معماران برنامه‌ای که جهان را به چالش کشیده بود، هرگز به آزمایشگاه‌هایشان نرسیدند.
   •   سه فرمانده ارشد نیروی قدس، اشباحی که سال‌ها از چنگال اطلاعاتی اسرائیل گریخته بودند، در یک شب شناسایی شدند.
این اهداف صرفاً نقاطی روی نقشه نبودند.
این‌ها زندگی‌هایی بودند، با دقتی جراحی‌شده کالبدشکافی شده بودند:
زمان بازگشت یک ژنرال به ویلایش، باغ خلوتی که دانشمندی در آن سیگار شبانه‌اش را می‌کشید، حمامی که فرمانده‌ای در آن بیش از حد می‌ماند.

این اطلاعات از ماهواره‌ها نیامده بود.
این‌ها اطلاعات انسانی بود — صمیمی، ویرانگر.
نجواهای کاترین اهداف را ترسیم کرده بودند.
گفت‌وگوهایش، تکه‌تکه شنیده‌ها، اعتماد به‌دست‌آمده با دقت، تاریک‌ترین زوایای جمهوری اسلامی را روشن کرده بود.
او حتی یک گلوله شلیک نکرد، اما کلماتش موشک‌ها را هدایت کردند.



فرار
در حالی که انفجارها آسمان شب را روشن می‌کردند، کاترین ناپدید شد.
وزارت اطلاعات ایران در آشوب از خواب برخاست، شبکه‌هایش از هم پاشیده، اسرارش فاش.
آن‌ها مقالاتش را زیر و رو کردند، تماس‌هایش را بررسی کردند، دیدارهای بی‌اهمیتش در کرج و شیراز را بازبینی کردند.
او را تا قم دنبال کردند، تا محافل اصفهان، تا نمازخانه‌هایی که در کنار همسرانشان به عبادت می‌پرداخت.

اما او رفته بود — شبحی که از میان انگشتانشان لغزید.
فرارش همان‌قدر دقیق بود که نفوذش.
از میان کوه‌های زاگرس، در شب‌هایی بی‌ستاره، همچون روحی خاموش حرکت کرد.
در مناطق مرزی کردنشین، جایی که وفاداری‌ها ناپایدارند، در بستر خشک رودخانه‌ای در نزدیکی سردشت پنهان شد.
با طلوع خورشید، تیمی از موساد او را با بالگرد نجات داد — تنها صدای پره‌ها سکوت را شکست.

او هیچ ردپایی بر جای نگذاشت.



شبح مناره‌ها
امروز، کاترین پرز-شکدم یک شبح است.
اینترپل هیچ عکس تازه‌ای از او ندارد.
وبلاگ‌های فارسی‌اش که زمانی نشانگر هویت جعلی‌اش بود، از اینترنت پاک شده‌اند.
حساب توییترش، که روزی پر از نقل‌قول‌های خامنه‌ای و شور انقلابی بود، اکنون به خلأی دیجیتالی ختم می‌شود.

در تهران، نام او چون لعنتی با خشم در گوش یکدیگر زمزمه می‌شود.
در تل‌آویو، نامش با ترسی خاموش و احترامی افسانه‌ای زمزمه می‌شود.

به او لقب داده‌اند:
«نویسنده‌ی مناره‌ها»
«نویسنده‌ی سایه‌ها»
«زنی که قم را بدون کبریت سوزاند»

این داستانی از جنس جیمز باند نیست.
این حقیقتی است بی‌پرده و سخت، از زنی که به دل یک رژیم نفوذ کرد و آن را از درون در هم شکست.

سلاح او، اعتماد بود — اعتمادی که با سال‌ها تلاش به‌دست آمد.
هر لبخند، فداکاری‌ای بود؛ هر نماز، قماری خطرناک.
پوشش او، ایمان بود — نقابی بافته از باورهای دشمن.
ماموریتش، خلع سلاح یک ملت، نه با گلوله، بلکه با قدرت ساکت و ویرانگر خیانت بود.

و او موفق شد.
تنها.
بی‌سلاح.
چه کسی حق سیاست‌ورزی دارد؟
by MashgheNow
سعید حجاریان
در گذر زمان، به موازات پیشرفت‌ جوامع و مطالبه‌گری شهروندان خوشبختانه شماری از اموری که سابق بر آن اساساً جزو حقوق ذاتی بشر به‌شمار نمی‌رفتند، مانند مالکیت، حیات و… به‌رسمیت شناخته شدند تا بدانجا که امروزه بسیاری از امور که بعضاً قابل تخیّل هم نیستند، بدل به ‌«حق»‌های بشری شده که بخشی از آن‌ها ذیل اعلامیه جهانی بشر قرار گرفته‌اند. در این میان اما کمتر در باب «حق سیاست‌ورزی» سخن رفته است؛ طرفه آن‌که این حق پیوسته زیر ضرب اصحاب قدرت است. بدیهی است زمانی‌که از «حق سیاست‌ورزی» سخن می‌گوییم نگاه‌مان نه صرفاً معطوف به مشارکت سیاسی، بلکه مفهومی عام‌تر است که مشارکت سیاسی جزئی از اجزای آن محسوب می‌شود.
این یادداشت را به بهانه سلب قهری «حق سیاست‌ورزی» از برادر محبوس‌ام، سیدمصطفی تاج‌زاده در سال دهم زندان‌اش می‌نویسم؛ امید که این سال، آخرین سال حبس وی باشد و مقدمه‌ای بر احقاق حقوق او و دیگر زندانیان سیاسی در بند.
به مسئله سیاست‌ورزی بازگردم. در دولت‌شهرهای یونان معتقد بودند که فقط مردان چهل سال به بالا حق شرکت در «آگورا» و اظهارنظر در «امور مدینه» را دارند. چنانکه افلاطون نیز با تأکید سخت‌گیرانه‌اش بر خرد و تربیت، با سیاست‌ورزیِ افراد مادون نیم قرن در عرصه حاکمیت، مخالفت می‌ورزید. در این سنخ از سیاست‌ورزیِ یونانی سخنی از کنش‌گری زنان، جوانان، بردگان و حتی افراد کم‌بضاعت نیست؛ گویی همه آن‌ها ابژه‌ای هستند در یک نظم اقتدارگرایانه و طبعاً در چنین نظمی، سخن از «حق» و «حق سیاست‌ورزی» بی‌معناست. این ایده البته طرفدارانی یافت و به نقطه‌ای رهنمون شد که سیاست را امری مختص «عاقله‌‌مردها» بخوانند؛ بدین‌معنا که فقط «برخی» توان درک جوانب امور را دارند.
ایده مزبور، یعنی تصمیم‌گیریِ جمعی محدود برای جمعی گسترده، به‌نحوی در سیاست مبتنی بر آموزه‌های دین اسلام نیز ورود پیدا کرد. بدین نحو که رؤسای قوم بودند که تصمیم می‌گرفتند خلافت و قدرت بر کدام نهج و روش به پیش برود. برای نمونه می‌توان به سقیفه بنی ساعده اشاره داشت که جمعی محدود برای جامعه مسلمین تعیین تکلیف کردند. در دوره کنونی نیز می‌توان رگه‌هایی از همین تفکر، البته با برخی اصلاحات و پوست‌اندازی‌ها‌ را در ایده «لوئی جرگه» مشاهده کرد. بدین سیاق که جمعی دست‌چین شده از رؤسای قبایل و ریش‌سفیدان در امور مهمه تصمیم می‌گیرند که چه باید بشود، و چه نباید بشود.
چنانچه سیر تطور آنچه را که گفته شد، مرور کنیم می‌توانیم ادعا کنیم که عنصر زمان در تقویت چندسالاری بوده است و محدودیت‌ها بر سر راه سیاست‌ورزی در جوامع مدرن تدریجاً کمتر شده است. اما آیا ما به نقطه مطلوب رسیده‌ایم؟ به گمان‌ام خیر.
اکنون، به‌رغم آن‌که از عصر پدرشاهی‌ها، یکه‌سالاری‌ها و امثال ذلک عبور کرده‌ایم اما به دوره‌ای پرتاب شده‌ایم که به تعبیر رابرت دال احزاب و پارلمان و دیگر نهادها تا حد زیادی عَرَضی محسوب می‌شوند و تصمیم‌های کلان، خاصه در حوزه‌هایی چون جنگ و صلح، نحوه اداره امور تأثیرگذار مالی و… محصول یک جمع بسته (به تعبیر دال، پلی‌آرشی) است. با این حال، در همین شکل از سیاست نیز راه بر سیاست‌ورزی مسدود نیست و «حق سیاست‌ورزی» پاس داشته می‌شود. مثلاً در ایالات متحده شاهد سیاست‌ورزی هزاران نفر به شمول سینماگران، ورزشکاران، روزنامه‌نگاران و بلاگرها و امثالهم هستیم با این قید که بعضی صداها- که گاه حتی از حقانیّت بیشتری هم برخوردارند- به‌علت ضعیف بودن، به‌سختی به گوش می‌رسند.
اما مسئله ما این است که سیاست‌ورزی در ایران از چه منطقی تبعیت می‌کند و از آن گذشته «حق سیاست‌ورزی» چه وضعیتی دارد؟ به نظر می‌رسد سیاست‌ورزی در ایران کنونی در دو صورت تجلی پیدا کرده است؛ سیاست‌‌ورزی به‌مثابه ابزار تأثیرگذاری بر قدرت، سیاست‌ورزی به‌مثابه رفع تکلیف. صورت نخست سیاست‌ورزی- که مصطفی تاج‌زاده در آن قالب تعریف می‌شود- از سطحی از انسجام درونی برخوردار است و علاوه بر گفتمان توصیفی- تبیینی، به‌سوی تثبیت «حق سیاست‌ورزی» حرکت می‌کند.
در جانب دیگر، یعنی سیاست‌ورزان قائل به رفع تکلیف با حداقل انسجام و ساخت‌یافتگی در ایده در عرصه سیاست‌ قدم بر‌می‌دارند و گاه، تنه به «ابن‌الوقتی» می‌زنند. اینان نه تنها از حق‌خواهی خصوصاً در موضوع مورد بحث این نوشتار به‌دور هستند، بلکه در دیگر اقسام حق‌خواهی نیز با تزلزل و منطق‌های دوگانه دست به گریبان‌اند و بعضاً (خواسته یا ناخواسته) در گرداب اطلاعات ناقص و معوج و دست‌ساخته فرومی‌غلتند.
اکنون، بخش قابل توجهی از مسئله سیاست‌ورزی ما حول این دوگانه شکل گرفته است. من، در مقام تجویز می‌توانم بگویم راه عبور از شرایط پیش‌روی کشور گشودگی، دگرپذیری و احیاء سیاست است؛ سیاستی که شرط لازم‌اش تأکید بر «حق سیاست‌ورزی» است. نقطه‌ای که هم عقلانی و عقلایی است و هم قادر است از جمیع جهات افق‌ساز باشد.
فی‌الواقع، راه آینده ما از مسیر مطالبه «حق سیاست‌ورزی» می‌گذرد و حق‌خواهان این مسیر مانند تاج‌زاده از جمله مؤثرترین کنش‌گران خواهند بود؛ چه در عرصه عمومی و چه در ایجاد موازنه در برابر سیاست‌ورزان تفننی و قائلان به رفع تکلیف.
🟦 نشان روشنی از تغییر محسوس در استراتژی نظام🟦

♦️ عراقچی:

🔹 آمریکا نشان داد که می‌تواند به جنگ پایان دهد؛ اما آیا می‌تواند صلح هم برقرار کند؟

🔹 وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: آمریکا نشان داد که می‌تواند به جنگ پایان دهد. اما آیا می‌تواند صلح هم برقرار کند؟


🆔 @Entekhab_ir
👎1
این را در پاسخ دوستی که  درخواست فرموده بود که در مورد بیانیه میرحسین چیزی بگویم نوشتم

سلام و صبح به خیر خانم ....🌹

مشکل ملت ما این است که عافیت طلب بار آمده ایم.   

🙈   در گوشه ای از مجلس انس بزرگان منقل و وافور و ... زینت مجلس بوده است.  

پانزده سال است که مدعیان هواداری میرحسین او را در حصر تنها گذاشته و به دعا یا نق مشغولند. 

🟦اکثریت ما برآنیم که مملکت مشکل دارد اما باید یکی دیگر آن را حل کند ازینرو باید منتظر یک اشرف افغان باشیم یا تیمور لنگ تا مملکت اصلاح شود.
کوچک که بودم پدرم بيمار شد. و تا پايان زندگي بيمار ماند.پدرم تلگرافچي بود.در طراحي دست داشت.خوش خط بود.تار مي نواخت. او مرا به نقاشي عادت داد. الفباي تلگراف (مورس) را به من آموخت . در چنان خانه اي خيلي چيزها مي شد ياد گرفت.



من قالي بافي را ياد گرفتم و چند قاليچه ي کوچک از روي نقشه هاي خود بافتم . چه عشقي به بنايي داشتم. ديوار را خوب مي چيدم. طاق ضربي را درست مي زدم. آرزو داشتم معمار شوم. حيف،دنبال معماري نرفتم.



در خانه آرام نداشتم. از هر چه درخت بود بالا مي رفتم. از پشت بام مي پريدم پايين. من شر بودم. مادرم پيش بيني مي کرد که من لاغر خواهم ماند.من هم ماندم. .. ما بچه هاي يک خانه نقشه هاي شيطاني مي کشيديم.
روز دهم مه 1940 موتور سيکلت عموي بزرگم را دزديديم، و مدتي سواري کرديم. دزدي ميوه را خيلي زود ياد گرفتيم.از ديوار باغ مردم بالا مي رفتيم و انجير و انار مي دزديديم.چه کيفي داشت! شب ها در دشت صفي آباد به سينه مي خزيديم تا به جاليز خيار و خربزه نزديک شويم. تاريکي و اضطراب را ميان مشت هاي خود مي فشرديم. تمرين خوبي بود.هنوز دستم نزديک ميوه دچار اضطرابي آشنا مي شود.
خانه ما همسايه صحرا بود. تمام روياهايم به بيابان راه داشت. پدر و عموهايم شکارچي بودند. همراه آنها به شکار مي رفتم.
بزرگتر که شدم عموي کوچکم تيراندازي را به من ياد داد. اولين پرنده اي که زدم يک سبز قبا بود. هرگز شکار خوشنودم نکرد. اما شکار بود که مرا پيش از سپيده دم به صحرا مي کشيد و هواي صبح را ميان فکرهايم مي نشاند. در شکار بود که ارگانيزم طبيعت را بي پرده ديدم. به پوست درخت دست کشيدم. در آب روان دست و رو شستم. در باد روان شدم. چه شوري براي تماشا داشتم!
اگر يک روز طلوع و غروب آفتاب را نمي ديدم گناهکار بودم. هواي تاريک و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشاي مجهول را به من آموخت.
من سال ها نماز خوانده ام.
بزرگترها مي خواندند، من هم مي خواندم. در دبستان ما را براي نماز به مسجد مي بردند.
روزي در مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت:"نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديکتر باشيد!"
مذهب شوخي سنگيني بود که محيط با من کرد. و من سال ها مذهبي ماندم ، بي آن که خدايي داشته باشم!
از کتاب هنوز در سفرم ....
سهراب سپهري
👍3