الگوریتم فتح pinned «🔷 مسابقه روایت تو 📸 بخش تصاویر 💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول 🆔 @hendese_tahavol 🔗 Instagram | Eitaa»
❤14
🔷 مسابقه روایت تو
✍ دلنوشته شماره 0⃣6⃣
ما تا به حال راهیانِ نور نرفته بودیم...🥺💔
ولی ازحفظیم
روان بودنِ خاکِ فکه را
تا نوشته های روی تابلوها...
تا بی قراری اروندرا🌊
ما را عاشق می نامند
عاشقانی که ندیده از بَر اند، معشوق را...
ما بارها با غروبِ کانالِ کمیل خاطره بازی کرده ایم...
در حالی که تنها دیده مااز کانال کمیل تصورات ذهنی ماست🥺
ما بارها روی خاک های طلائیه زانو زده ایم اما واقعیت این است که این جسم خاکی
توان رساندن ما،به سرزمین عشق رانداشت...❤️🩹
ما بارها با سنگرهای به جا مانده،عشق بازی کرده ایم تا بلکه کمی تسلای دلِ تنگمان باشد...
ما بارها تصور میکنیم که از آن سوی اروندسرزمین امام حسین(ع)را میبینیم و دلتنگِ کربلا میشویم ...
اما چشمان دنیوی ما نه به اروند باز شده نه به کربلا...🥺😭
ما بارها دلِ آرامِ خود را در شلمچه تجربه کردیم در حالی که خود، دل آشوبِ دوری شلمچه بودیم ...
ما بارها در فکه زمین خوردیم
در حالی که اینجا از دوری، قفسه سینه برای قلب کوچک میشود...
ما اینجا عکسهای راهیان دیگران را زیر و رو میکنیم و تشنه تر از قبل میشویم...
آنقدر که دیگر مال خودمان نیستیم ...
گه گاه عکسها خنجرِ جان و بارِدگر مرهم قلب میشوند...
شاید فقط آب اروند آراممان کند شاید هم خاک های طلائیه و فکه و چه بسا غروب های علقمه...
اما امسال نزدیک عید این حس ها واقعی شد🥹🥹❤️❤️
💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول
🆔 @hendese_tahavol
🔗 Instagram | Eitaa
✍ دلنوشته شماره 0⃣6⃣
ما تا به حال راهیانِ نور نرفته بودیم...🥺💔
ولی ازحفظیم
روان بودنِ خاکِ فکه را
تا نوشته های روی تابلوها...
تا بی قراری اروندرا🌊
ما را عاشق می نامند
عاشقانی که ندیده از بَر اند، معشوق را...
ما بارها با غروبِ کانالِ کمیل خاطره بازی کرده ایم...
در حالی که تنها دیده مااز کانال کمیل تصورات ذهنی ماست🥺
ما بارها روی خاک های طلائیه زانو زده ایم اما واقعیت این است که این جسم خاکی
توان رساندن ما،به سرزمین عشق رانداشت...❤️🩹
ما بارها با سنگرهای به جا مانده،عشق بازی کرده ایم تا بلکه کمی تسلای دلِ تنگمان باشد...
ما بارها تصور میکنیم که از آن سوی اروندسرزمین امام حسین(ع)را میبینیم و دلتنگِ کربلا میشویم ...
اما چشمان دنیوی ما نه به اروند باز شده نه به کربلا...🥺😭
ما بارها دلِ آرامِ خود را در شلمچه تجربه کردیم در حالی که خود، دل آشوبِ دوری شلمچه بودیم ...
ما بارها در فکه زمین خوردیم
در حالی که اینجا از دوری، قفسه سینه برای قلب کوچک میشود...
ما اینجا عکسهای راهیان دیگران را زیر و رو میکنیم و تشنه تر از قبل میشویم...
آنقدر که دیگر مال خودمان نیستیم ...
گه گاه عکسها خنجرِ جان و بارِدگر مرهم قلب میشوند...
شاید فقط آب اروند آراممان کند شاید هم خاک های طلائیه و فکه و چه بسا غروب های علقمه...
اما امسال نزدیک عید این حس ها واقعی شد🥹🥹❤️❤️
💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول
🆔 @hendese_tahavol
🔗 Instagram | Eitaa
❤201
🔷 مسابقه روایت تو
✍ دلنوشته شماره 1⃣6⃣
نمیدونم با چِ قصدی اومدین به این سفر...اما واقعیتش من آدم چندان با قید و بندی نیستم،صرفا واسه ی آرامش اومدم ...
واسه دور شدن از دنیای پر زرق و برق ...دنیایی که همش بمبارونمون میکنه با مد و استایل و اینکه چجوری جذاب تر و خفن تر باشیم؟
دنیایی که یه روکش تر و تمیز و قشنگ کشیده روش و باطنش پر از تنهایی و آشوبه...
آرامش رو از لحظه ورود ب فتح المبین حس کردم...طبیعت جذاب ...صمیمیت بین آدمها...هر کسی با پوشش خودش...
از شبِ فکه نگم ...ستاره ها...صدایی ک انگار از ملکوت میومد...روی ماسه ها راه رفتن و همرنگ شدن با خاک ...از اشکهایی ک دیگه کسی تو تاریکی نمیتونست ببینتشون...
طلائیه راستش نیازی ب روایتگری ندیدم ...خودِ فضا روایت میکرد همه چیو برای قلبت ...یه گوشه نشستم و رفتم توی خودم ...دور از دوستام ...دور از صدای اطرافم...
یکی از جاهایی ک خیلی ب دلم نشست ...اروند بود از خلاقیت بچهای مجاهد گرفته تا زمانی که به خاطر ما کارایی کردن ک وقتی با خودم فکر میکنم حاضر نیستم برای هیچ کس انجام بدم،حتی عزیزانم...خب الکی که نیست بحثِ کلی درد و دلتنگی و دوریه...ولی اونا واسه ما انجام داده بودن و ما تا ابد نمیتونیم جبران کنیم ...
علقمه وای از علقمه...روایتگر اینجا ی چیزی گفت که دل سنگ رو آب کرد..[نگاه به اروند نکنید که آرومه ...اروند ۴ بار در روز جذر و مد داره ...اروند بی رحم و آرومه و به محض ورود ب داخلش ت رو میکشه پایین اینجوریه ک بعضی شهدای غواص همون لحظه ورود ب آب شهید میشن و غربتِ شهدایی که با دست و پای بسته به آب انداخته شدن...]
سفر تموم شد و با اون چیزی که فکر میکردم خیلی تفاوت داشت...فکر میکردم بخاطر پوششِ متفاوتم همش بهم تذکر داده بشه ...نگاهای عجیب و غریب بهم بشه خب من وصله ناجور بودم این وسط ، من کجا و شهدا کجا... فکر میکردم قراره خیلی همه چی خشک باشه خب که چی ی سری خاک که قبلا توشون جنگ بوده...اما حالا منم که برای دوباره رفتن بی تابم و از دوریِ شبای فکه و شلمچه ...ظهرِ داغِ اروند رود و زیبایی دوری از دنیای مادی،اشک میریزم و هر لحظه بی قرارترم برای رفتنِ دوباره...
و چیزهایی دیدم در این سفر با چشمِ دل ک نه کلمه ای برای توصیفش هست ن توانِ گفتنش
💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول
🆔 @hendese_tahavol
🔗 Instagram | Eitaa
✍ دلنوشته شماره 1⃣6⃣
نمیدونم با چِ قصدی اومدین به این سفر...اما واقعیتش من آدم چندان با قید و بندی نیستم،صرفا واسه ی آرامش اومدم ...
واسه دور شدن از دنیای پر زرق و برق ...دنیایی که همش بمبارونمون میکنه با مد و استایل و اینکه چجوری جذاب تر و خفن تر باشیم؟
دنیایی که یه روکش تر و تمیز و قشنگ کشیده روش و باطنش پر از تنهایی و آشوبه...
آرامش رو از لحظه ورود ب فتح المبین حس کردم...طبیعت جذاب ...صمیمیت بین آدمها...هر کسی با پوشش خودش...
از شبِ فکه نگم ...ستاره ها...صدایی ک انگار از ملکوت میومد...روی ماسه ها راه رفتن و همرنگ شدن با خاک ...از اشکهایی ک دیگه کسی تو تاریکی نمیتونست ببینتشون...
طلائیه راستش نیازی ب روایتگری ندیدم ...خودِ فضا روایت میکرد همه چیو برای قلبت ...یه گوشه نشستم و رفتم توی خودم ...دور از دوستام ...دور از صدای اطرافم...
یکی از جاهایی ک خیلی ب دلم نشست ...اروند بود از خلاقیت بچهای مجاهد گرفته تا زمانی که به خاطر ما کارایی کردن ک وقتی با خودم فکر میکنم حاضر نیستم برای هیچ کس انجام بدم،حتی عزیزانم...خب الکی که نیست بحثِ کلی درد و دلتنگی و دوریه...ولی اونا واسه ما انجام داده بودن و ما تا ابد نمیتونیم جبران کنیم ...
علقمه وای از علقمه...روایتگر اینجا ی چیزی گفت که دل سنگ رو آب کرد..[نگاه به اروند نکنید که آرومه ...اروند ۴ بار در روز جذر و مد داره ...اروند بی رحم و آرومه و به محض ورود ب داخلش ت رو میکشه پایین اینجوریه ک بعضی شهدای غواص همون لحظه ورود ب آب شهید میشن و غربتِ شهدایی که با دست و پای بسته به آب انداخته شدن...]
سفر تموم شد و با اون چیزی که فکر میکردم خیلی تفاوت داشت...فکر میکردم بخاطر پوششِ متفاوتم همش بهم تذکر داده بشه ...نگاهای عجیب و غریب بهم بشه خب من وصله ناجور بودم این وسط ، من کجا و شهدا کجا... فکر میکردم قراره خیلی همه چی خشک باشه خب که چی ی سری خاک که قبلا توشون جنگ بوده...اما حالا منم که برای دوباره رفتن بی تابم و از دوریِ شبای فکه و شلمچه ...ظهرِ داغِ اروند رود و زیبایی دوری از دنیای مادی،اشک میریزم و هر لحظه بی قرارترم برای رفتنِ دوباره...
و چیزهایی دیدم در این سفر با چشمِ دل ک نه کلمه ای برای توصیفش هست ن توانِ گفتنش
💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول
🆔 @hendese_tahavol
🔗 Instagram | Eitaa
❤104
❤16
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔷 مسابقه روایت تو
📹 ولاگ شماره 3⃣0⃣1⃣
💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول
🆔 @hendese_tahavol
🔗 Instagram | Eitaa
📹 ولاگ شماره 3⃣0⃣1⃣
💠#ازروایت_فتح_تاهندسه_تحول
🆔 @hendese_tahavol
🔗 Instagram | Eitaa
❤86👍1