Rooberoo
Mohsen Namjoo & Eendo
گر به تو افتدم نظر
چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته، مو به مو...
چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته، مو به مو...
مکشوفات علیز
"پنجم" امید ('om[m]id) آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن؛ چشمداشت. "اُمید" را هر کسی یک جور در زندگیش پیدا و معنا میکند. ممکن است "اُمید" برای فلان بازاری، داد زدنهای ظریف از بالکن آن خرابشده در وین برای به توافق رسیدن برجام تعریف شده باشد.…
"سیام"
مغروق (مَ ) [ ع . ] (اِمف . )
غرق شده.
لب ساحل ایستاده ام. به پهنای افق خیره شده ام. روز است اما تاریک. من راه را گم کرده ام. چیزی حس نمیکنم. فقط نگاه میکنم. کاری نمیکنم. فقط نگاه میکنم. راه نمیروم. فقط نگاه میکنم. دست و پا نمیزنم. فقط و فقط نگاه میکنم. من خورشیدم را گم کرده ام. دیگر نیست. رفت. من فقط نگاه میکنم.
من لب ساحل نیستم.
من غرق شده ام.
مغروق (مَ ) [ ع . ] (اِمف . )
غرق شده.
لب ساحل ایستاده ام. به پهنای افق خیره شده ام. روز است اما تاریک. من راه را گم کرده ام. چیزی حس نمیکنم. فقط نگاه میکنم. کاری نمیکنم. فقط نگاه میکنم. راه نمیروم. فقط نگاه میکنم. دست و پا نمیزنم. فقط و فقط نگاه میکنم. من خورشیدم را گم کرده ام. دیگر نیست. رفت. من فقط نگاه میکنم.
من لب ساحل نیستم.
من غرق شده ام.
۱.من از وقتی بچه بودم معلمی رو دوست داشتم. دیدن اون ذوق یادگیری و کشفکردنی که تو چشمهای طرف مقابلت میبینی رو جز بهترین لحظههای دنیا میدونم. و خب به هر دلیلی از معلم بودن فاصله گرفتم. چون حس میکردم دیگه نمیتونم خوب یاد بدم. نمیتونستم خوب حوصله به خرج بدم.
۲. آدمها تو دانشکدهی ما یه تعدادی رویداد برگزار میکنن که یه سری از اون رویدادها واقعا آشغال ان. ولی یه سریاشون رو عمیقا از ته قلبا دوست دارم. حس زندگی بهم میدن و واقعا از حضور در حتی قسمتهای کوچیکش هم بینهایت لذت میبرم. به طور کلی من فضای دانشگاه و دانشکده و آدمای رو دوست دارم. هر جایی توی شرکت خسته میشم جمع میکنم و میام دانشگاه. راه میرم. مرور خاطره میکنم. با آدمها کف لابی حرف میزنم. هر از چند گاهی سر به رایانش و آکواریوم میزنم. لبخندهای کوچیک کوچیک گوشهی لبم میشینه. برمیگردم به زندگی. و دوباره راهی زندگی کارمندی میشم.
۳. کلا یاد گرفتن و یاد دادن خیلی جالبن. انگاری که دور هم جمع شدن یه سری آدم برای رشد فردی و جمعی رو جلوی چشمات میبینی. از این جمعها تو دانشکده زیاد پیدا میشه. اینور اونور دقت کنی زیاد میبینی. یکیش تاکچهست یکیش هم همین made in lobby که داره برگزار میشه(که اگه دوست داشتید شرکت کنید چون کارگاههاش در راستای تحقق اهداف اوپن سورس برای همه قابل دسترسه :دی). یه سری آدم که جمع میشن دور هم یاد بگیرن. دور از چشمداشت مالی، رزومهای یا هر چیزی. من خودم واقعا لذت میبرم از وقت گذروندن در این فضا.
حالا نمیدونم چرا این حرفا رو اینجا نوشتم ولی خب من حس کردم باید این علاقهم به دانشگاه و دانشکده رو یه جا جار بزنم.
۲. آدمها تو دانشکدهی ما یه تعدادی رویداد برگزار میکنن که یه سری از اون رویدادها واقعا آشغال ان. ولی یه سریاشون رو عمیقا از ته قلبا دوست دارم. حس زندگی بهم میدن و واقعا از حضور در حتی قسمتهای کوچیکش هم بینهایت لذت میبرم. به طور کلی من فضای دانشگاه و دانشکده و آدمای رو دوست دارم. هر جایی توی شرکت خسته میشم جمع میکنم و میام دانشگاه. راه میرم. مرور خاطره میکنم. با آدمها کف لابی حرف میزنم. هر از چند گاهی سر به رایانش و آکواریوم میزنم. لبخندهای کوچیک کوچیک گوشهی لبم میشینه. برمیگردم به زندگی. و دوباره راهی زندگی کارمندی میشم.
۳. کلا یاد گرفتن و یاد دادن خیلی جالبن. انگاری که دور هم جمع شدن یه سری آدم برای رشد فردی و جمعی رو جلوی چشمات میبینی. از این جمعها تو دانشکده زیاد پیدا میشه. اینور اونور دقت کنی زیاد میبینی. یکیش تاکچهست یکیش هم همین made in lobby که داره برگزار میشه(که اگه دوست داشتید شرکت کنید چون کارگاههاش در راستای تحقق اهداف اوپن سورس برای همه قابل دسترسه :دی). یه سری آدم که جمع میشن دور هم یاد بگیرن. دور از چشمداشت مالی، رزومهای یا هر چیزی. من خودم واقعا لذت میبرم از وقت گذروندن در این فضا.
حالا نمیدونم چرا این حرفا رو اینجا نوشتم ولی خب من حس کردم باید این علاقهم به دانشگاه و دانشکده رو یه جا جار بزنم.
همه چیز تقصیر باد است
Aida Shahghasemi
بهتر آن نيست تو بردارى از آن دور قدم
دست بندازى و از دل گرهى بگشايى؟
بهتر آن نيست در اين بىمهرى
تو بجنگى، تو بميرى، تو كرم بگذارى؟
دست بندازى و از دل گرهى بگشايى؟
بهتر آن نيست در اين بىمهرى
تو بجنگى، تو بميرى، تو كرم بگذارى؟
من تقریبا معنا و مفهوم نظم رو در زندگیم ندارم. یه ساعت رندومی بیدار میشم میرم شرکت. کار میکنم. یه ساعت رندومی نهار میخورم و بازی میکنم بعدشم احتمالا زبان و کتاب خوندن و مقداری ریسرچ و باز یه ساعت رندومی شام میخورم و نهایتا یه ساعت رندومی میخوابم.
در راستای بهبود اوضاع و تمرین کردن نظم، تصمیم گرفتم سی روز متوالی هر روز ۵ کیلومتر بدوئم.(به جز روزهایی که کوههای سنگین میرم)
امیدوارم یه تمرین کوچیک در راستای جدا شدن از این زندگی سگی باشه.
این رو هم اینجا نوشتم که اگه انجامش ندادم مسخرهم کنید.
در راستای بهبود اوضاع و تمرین کردن نظم، تصمیم گرفتم سی روز متوالی هر روز ۵ کیلومتر بدوئم.(به جز روزهایی که کوههای سنگین میرم)
امیدوارم یه تمرین کوچیک در راستای جدا شدن از این زندگی سگی باشه.
این رو هم اینجا نوشتم که اگه انجامش ندادم مسخرهم کنید.
مکشوفات علیز
"توسعه از خیلی زیر" ۱. قدیما صرفا از ابزارها استفاده میکردم تا کارم راه بیوفته. جدیدا با سورس کد ابزارهایی که استفاده میکنم به صلح رسیدم. اون روز یهویی رفتم شروع کردم سورس کد nmap رو بالا پایین کردم. یکم بعدش رسیدم به ping. بعد این وسطا فهمیدم چندین پیادهسازی…
خوندن کدهای سطح پایین خیلی سختتر از چیزیه که آدم فکرش رو میکنه. بعضی اوقات لاجیکهای سخت. پیچیدگیهای ساختاری زیاد. و استفاده کردن از تمام ظرفیت زبان به بهترین شکل ممکن برای گرفتن بیشترین پرفورمنس.
امروز کلا بحث runC بود. از docker و containerd شروع شد. و در نهایت من کل روز رو صرف خوندن همین یک دونه فایل در کرنل کردم. cgroup. سعی کردم یه شهود کلی بگیرم. یه سری پیچیدگیها رو از فهمیدنشون دست کشیدم ولی خب واقعا مفید بود. برای بار هزارم درود بر torvalds.
امروز کلا بحث runC بود. از docker و containerd شروع شد. و در نهایت من کل روز رو صرف خوندن همین یک دونه فایل در کرنل کردم. cgroup. سعی کردم یه شهود کلی بگیرم. یه سری پیچیدگیها رو از فهمیدنشون دست کشیدم ولی خب واقعا مفید بود. برای بار هزارم درود بر torvalds.
مکشوفات علیز
خوندن کدهای سطح پایین خیلی سختتر از چیزیه که آدم فکرش رو میکنه. بعضی اوقات لاجیکهای سخت. پیچیدگیهای ساختاری زیاد. و استفاده کردن از تمام ظرفیت زبان به بهترین شکل ممکن برای گرفتن بیشترین پرفورمنس. امروز کلا بحث runC بود. از docker و containerd شروع شد.…
یه مدتی هست کتاب advanced linux programming رو تموم کردم. اوصیکم. چیزی که جای خالیش حس میشد توش networking کرنل بود. شایدم البته دغدغهش نبود.
دیروز کتاب linux kernel networking رو شروع کردم. کلا به نظرم جالبه که بدونی اون tcpای که استفاده میکنی زیرش چیه. اون iptableای که میزنی بدونی netfilter زیرش رو چجوری نوشتن. پر کردن خلاهای دانشی و فهمیدن اون زیر چیز جالبیه. من خیلی دیر دارم سراغشون میرم. احتمالا هم طول بکشه خوندنش. امیدوارم شما زودتر برید. اوصیکم.
این وسطا یه آرشیو قدیمی پیدا کردم. سال ۲۰۱۴ متوقف شده فعالیتشون. نمیدونم کی شروع کردن. احتمالا از اون موقع کلی کرنل تغییر کرده. ولی خب هنوز چیز میز مفید توش پیدا میشد یکی دوتاش رو که خوندم.
این بین بحث اسکجولینگ بود. یه مقاله دیدم بدین شکل. Applying Machine Learning Techniques to Improve Linux Process Scheduling. که احتمالا اگه پیشنهاد پیادهسازیش رو برای torvalds ایمیل میکردن با همون لحن معمول خودش جواب میداد: "SHUT THE FUCK UP". خیلی بیادبه.
راستی این سایته هم آرشیو mailing list کرنل رو نگه میداره و آپدیت هم میشه. دوست داشتید بخونید بامزهست.
دیروز کتاب linux kernel networking رو شروع کردم. کلا به نظرم جالبه که بدونی اون tcpای که استفاده میکنی زیرش چیه. اون iptableای که میزنی بدونی netfilter زیرش رو چجوری نوشتن. پر کردن خلاهای دانشی و فهمیدن اون زیر چیز جالبیه. من خیلی دیر دارم سراغشون میرم. احتمالا هم طول بکشه خوندنش. امیدوارم شما زودتر برید. اوصیکم.
این وسطا یه آرشیو قدیمی پیدا کردم. سال ۲۰۱۴ متوقف شده فعالیتشون. نمیدونم کی شروع کردن. احتمالا از اون موقع کلی کرنل تغییر کرده. ولی خب هنوز چیز میز مفید توش پیدا میشد یکی دوتاش رو که خوندم.
این بین بحث اسکجولینگ بود. یه مقاله دیدم بدین شکل. Applying Machine Learning Techniques to Improve Linux Process Scheduling. که احتمالا اگه پیشنهاد پیادهسازیش رو برای torvalds ایمیل میکردن با همون لحن معمول خودش جواب میداد: "SHUT THE FUCK UP". خیلی بیادبه.
راستی این سایته هم آرشیو mailing list کرنل رو نگه میداره و آپدیت هم میشه. دوست داشتید بخونید بامزهست.
در پانویس نوشته بود:
دختربچهی آواره، در جریان بمباران ارتش عراق در روستایی در اطراف سوسنگرد، بین چرخهای ماشین پناه گرفته است. - سوسنگرد، اسفند ۱۳۵۹
این روزها گالریای در کارخانهی آرگو مهمان روایت دوربین آلفرد یعقوبزاده از چند سال ابتدایی جنگ ایران و عراق است.
این مستند هم روایتی کوتاه از زندگی یعقوبزادهست که دیدنش خالی از لطف نیست.
دختربچهی آواره، در جریان بمباران ارتش عراق در روستایی در اطراف سوسنگرد، بین چرخهای ماشین پناه گرفته است. - سوسنگرد، اسفند ۱۳۵۹
این روزها گالریای در کارخانهی آرگو مهمان روایت دوربین آلفرد یعقوبزاده از چند سال ابتدایی جنگ ایران و عراق است.
این مستند هم روایتی کوتاه از زندگی یعقوبزادهست که دیدنش خالی از لطف نیست.
مکشوفات علیز
در پانویس نوشته بود: دختربچهی آواره، در جریان بمباران ارتش عراق در روستایی در اطراف سوسنگرد، بین چرخهای ماشین پناه گرفته است. - سوسنگرد، اسفند ۱۳۵۹ این روزها گالریای در کارخانهی آرگو مهمان روایت دوربین آلفرد یعقوبزاده از چند سال ابتدایی جنگ ایران و عراق…
چند روز پیش نوشته بودم:
"تاریخ جنگ کلا جذابه. مهم هم نیست چه جنگی."
جنگ اتفاق ترسناکیه. من خودم فکر میکنم که اگه قرار باشه چیزهایی که خیلی ازشون میترسم رو لیست کنم بعد از مرگ، جنگ در رتبهی دوم قرار میگیره. ولی خب به طرز عجیبی جنگ باعث پیشرفت عجیب غریب علم شده(میشه). شاید به همین دلیل تاریخ جنگ کلا جذابه. مهم هم نیست چه جنگی.
یه چنل یوتیوب به اسم Wars of The World هست که سعی میکنه تاریخ جنگهای مختلفی که در جهان رخ دادن(و یا در جریانن) رو روایت کنه. فکتهای جالبی از جنگ بیان میکنه و ارزش شنیدن داره. و به طرز جالبی روایتش از جنگ ایران و عراق که چیز شستهرفتهی کوچیکی هست، از پر بازدیدترین ویدیوهاشه. هر چند سر بعضی روایتهاش دعوای تاریخی هست. دعواهایی که ملت توی کامنتهای هر پستش با هم میکنن هم جالب و قابل توجهه.
"تاریخ جنگ کلا جذابه. مهم هم نیست چه جنگی."
جنگ اتفاق ترسناکیه. من خودم فکر میکنم که اگه قرار باشه چیزهایی که خیلی ازشون میترسم رو لیست کنم بعد از مرگ، جنگ در رتبهی دوم قرار میگیره. ولی خب به طرز عجیبی جنگ باعث پیشرفت عجیب غریب علم شده(میشه). شاید به همین دلیل تاریخ جنگ کلا جذابه. مهم هم نیست چه جنگی.
یه چنل یوتیوب به اسم Wars of The World هست که سعی میکنه تاریخ جنگهای مختلفی که در جهان رخ دادن(و یا در جریانن) رو روایت کنه. فکتهای جالبی از جنگ بیان میکنه و ارزش شنیدن داره. و به طرز جالبی روایتش از جنگ ایران و عراق که چیز شستهرفتهی کوچیکی هست، از پر بازدیدترین ویدیوهاشه. هر چند سر بعضی روایتهاش دعوای تاریخی هست. دعواهایی که ملت توی کامنتهای هر پستش با هم میکنن هم جالب و قابل توجهه.
من امروز در دنیای programmable networkها این رو شروع کردم به خوندن و بعدش هم این رو خوندم. در ادامهی p4 چیز باحالی که دیدم این بود. در نهایت مقالهی OvS زیبا رو هم خوندم و این ریپو رو هم ازش دیدم که خب خیلی نخوندمش. کد C خوندن واقعا سخته. ولی بعدش داشتم با OvS بازی میکردم که به این ریپو توی اورگانایزیشن DigitalOcean رسیدم که جالب واقعا. حتی از وجود این اورگانایزیشن خبر هم نداشتم.
پ.ن: من تازه یاد گرفتم چجوری سریعتر پیپر بخونم و برای یاد گرفتنش از آقای Michael Mitzenmacher بابت این نوشتهشون تشکر میکنم.
پ.ن: من تازه یاد گرفتم چجوری سریعتر پیپر بخونم و برای یاد گرفتنش از آقای Michael Mitzenmacher بابت این نوشتهشون تشکر میکنم.
کلا زیاد تو رویدادهای دانشکده استف بودم. باحاله. ولی این سری تو این رویداده به عنوان نماینده اسپانسر حضور داشتم و حرف زدم. تجربه ی جالبی بود اینور وایستادن.
جالبیش اینجا بود که سه سال پیش یجورایی استف همین ایونته بودم و خب خیلی بیشتر گذران عمر احساس شد. پیر سگ شدم تو دانشکده واقعا!
اینور وایستادن جالب بود ولی خب من اونور وایستادن و استف بودن رو ترجیح میدم.
جالبیش اینجا بود که سه سال پیش یجورایی استف همین ایونته بودم و خب خیلی بیشتر گذران عمر احساس شد. پیر سگ شدم تو دانشکده واقعا!
اینور وایستادن جالب بود ولی خب من اونور وایستادن و استف بودن رو ترجیح میدم.
فکر میکنم آدمها غالبا به طبیعت ایران کم لطفی میکنند. احتمالا ریشهاش در قدردان داشتههای خود نبودن است. یا شاید هم در "مرغ همسایه غازه".
علی ای حال توفیق بر آن است که سردر را بکوبم و از نگاه دور به رشته کوههای آلپ به حضور در دامنهها البرز ایران زیبا بازگردم.
علی ای حال توفیق بر آن است که سردر را بکوبم و از نگاه دور به رشته کوههای آلپ به حضور در دامنهها البرز ایران زیبا بازگردم.
Shekveh
Mohsen Namjoo
به شکوه گفتم
برم ز دل یاد روی تو، آرزوی تو
به خنده گفتا
نرنجم از خلق و خوی تو، یاد روی تو
برم ز دل یاد روی تو، آرزوی تو
به خنده گفتا
نرنجم از خلق و خوی تو، یاد روی تو
"Teach girls bravery"
این روزا به خاطر ایجاد کردن اندکی جذابیت در فرآیند زبان و تافل خوندن، شروع کردم به تد تاک دیدن.
این رو دیدم و به نظرم حرفهای ارزشمندی میزنه و احتمالا ریشهی خیلی از شرایط نامتعادل جنسیتی در جامعه باشه.
این روزا به خاطر ایجاد کردن اندکی جذابیت در فرآیند زبان و تافل خوندن، شروع کردم به تد تاک دیدن.
این رو دیدم و به نظرم حرفهای ارزشمندی میزنه و احتمالا ریشهی خیلی از شرایط نامتعادل جنسیتی در جامعه باشه.
YouTube
Teach girls bravery, not perfection | Reshma Saujani
We're raising our girls to be perfect, and we're raising our boys to be brave, says Reshma Saujani, the founder of Girls Who Code. Saujani has taken up the charge to socialize young girls to take risks and learn to program — two skills they need to move society…
