شبکه توسعه – Telegram
شبکه توسعه
40.3K subscribers
1.08K photos
117 videos
88 files
329 links
زیرنظر آقایان دکتر: علی سرزعیم (اقتصاددان)، مجتبی لشکربلوکی (استراتژیست)، امیر ناظمی(آینده پژوه) و محمد فاضلی (جامعه‌شناس) و محمدرضا اسلامی(استادپلی تکنیک کالیفرنیا)

نام سابق: شبکه استراتژیست
ادمین
@Mm_135
http://t.me/itdmcbot?start=dr_lashkarbolouki
Download Telegram
🔲⭕️سیاه چال قفل شدگی و پنجره فرصت انتخاب کابینه
دکتر میثم سعیدی.استاد دانشگاه و فعال صنعتی


نظام حکمرانی اجرایی کشور به دلایلی دچار چالش و بحران فرسودگی و ناکارآمدی شده است. این مسئله در سخنان تمامی نامزدهای ریاست جمهوری، مشهود بود. به وضوح می‌بینیم که نظام اداری ایران کارآیی خود را از دست داده‌. در ده های اخیر، به دلیل کاهش ذخیره دانش و جایگزینی مدرک‌داران بی‌سواد و مدعی به‌جای افراد متخصص و مهارت مند، فرایندهای پایه کشورداری دچار اعوجاج و ناکارآمدی شده‌اند که نتیجه آن ناکارآمدی، فساد و در نهایت، ناامیدی مردم بوده است.
اکنون اما یک پنجره فرصت به واسطه انتخابات‌، گشوده شده است. انتخابات، ظرفیتی برای بازآفرینی دولت است. متأسفانه در کشور ما در دو دهه گذشته، از این ظرفیت به درستی استفاده نشده است.
نکته اصلی این است: شرایط نظام حکمرانی کشور در عرصه اجرايی به شرایط قفل شدگی رسیده است که ناشی از پدیده وابستگی به مسیر است. [زمانی که انتخاب های پیش روی ما به خاطر انتخاب های گذشته ما مسدود و محدود می شود ما با پدیده وابستگی به مسیر روبرو هستیم. درست مانند شرایط فعلی که به خاطر عملکرد و انتخاب تمام دولت های قبلی پنجاه سال اخیر، دولت فعلی دستش برای انتخاب بسته یا محدود است]

این گزاره به این معناست که ساختار اداری در مسیر و تاریخ طی‌شده نظام حکمرانی قفل شده‌ است. اگر خبر استفاده از همان افراد گذشته برای اداره وزارتخانه‌ها صحت داشته باشد، این عملا باعث می شود که قفل شدگی بیشتر شود و مانع از گشایش مسیر را خواهد بود زیرا آن‌ها خود در شکل‌گیری این وابستگی نقش داشته‌اند.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
آیا می‌توان بر این قفل‌شدگی غلبه کرد؟ پاسخ مثبت است اما بسیار دشوار و پرهزینه است که البته نباید درنگ کرد. با انتخاب هر رئیس‌جمهور جدیدی، این پنجره فرصت غلبه بر وابستگی به مسیر در نظام حکمرانی برای مدت محدودی گشوده می شود. هر رئیس جمهور جدیدی می‌تواند فرصتی برای غلبه بر این قفل شدگی تاریخی باشد و اندک غفلتی از سوی ایشان، دوباره ما را به سیاه‌چاله وابستگی به مسیر خواهد انداخت.

1) اولین گام برای غلبه بر این قفل‌شدگی تاریخی، انتخاب و گزینش افرادی به عنوان مدیران ارشد همکار در دستگاه عریض و طویل اجرایی است که فهم دقیقی از این مسئله (قفل شدگی تاریخی) دارند و البته خودشان هم بخشی از علت این مساله نیستند (پس ذاتا می توانند وابستگی به مسیر را کاهش دهند).

2) موفقیت رئیس جمهور به انتخاب ترکیبی خردمند، با تجربه، مستقل (هم استقلال رای داشته باشند و هم استقلال سیاسی و جناحی) و بدون یال و کوپال که نه بر اساس لابی و سفارش بلکه بر اساس شایستگی انتخاب شده اند. چنین ترکیبی به همراه اندکی ریسک‌پذیری می‌تواند گامی موثر برای غلبه بر وابستگی به مسیر در نظام حکمرانی باشد.

3) هیأت دولتی با این ویژگی‌ها می‌تواند در انتخاب های بعدی خود در زیر مجموعه ها، هلدینگ ها، شرکت ها، همین معیارها را به کار گیرد و تحولی بزرگ ایجاد کند که نتیجه آن کارآمدی و سلامت دستگاه اداری کشور خواهد بود.
مردم هم از چنین انتخابی استقبال خواهند کرد چون می خواهند چهره های جدید، موثر، کارآمد و متخصص را در صدر امور اجرایی ببینند نه افرادی که بارها و بارها، امتحان خود را پس داده اند. چنین باد.

شبکه توسعه
@I_D_Network
👍98👎6
🔲⭕️رئیس جمهوری با روسری بلند گل گلی
مجتبی لشکربلوکی

نمی دانم که آن روز را خواهم دید یا نه؟ شاید هم به عمر من قد ندهد. آرزو دارم روزی رئیس جمهور ایران یک بانوی باوقار با روسری بلند رنگی باشد که در عین حال که مدیر و مدبر است، مادر هم هست و سال ها بعد از آنکه مردان برای خانواده بزرگ ایران، پدری کرده اند برای ما مردم، مادری کند. چرا که نه؟ تا آنجا که شمرده ام تا کنون بیش از ۱۰۰ بانو، ریاست جمهوری، نخست وزیری و صدر اعظمی را در سراسر جهان تجربه کرده اند؛ مرکل در آلمان، حلیمه یعقوب در سنگاپور، مارگارت تاچر در انگلستان، عاطفه یحیی آغا در کوزوو،  کرستی کالیولاید در استونی و .... از خود نامی نیک و میراثی ماندگار به جا گذاشته اند. چرا برای ما چنین چیزی رخ ندهد؟
در تاریخ معاصر اولین باری که یک بانو به بالاترین مقام سیاسی یک کشور بزرگ رسید، سال ۱۹۶۰ بود که بندارانایکه نخست‌وزیر سریلانکا شد. یعنی ۶۴ سال پیش! آخرین آن هم (در زمان نوشتن این جستار) کلودیا شاینباوم رئیس‌جمهور فعلی مکزیک است.
پیش خودم می گویم اگر چنین چیزی برای ایران رخ دهد؛ قطعا برند ملی (National Brand) ما به ناگاه چندین و چند پله ارتقا خواهد یافت.

☑️⭕️تجویز راهبردی
این تجویز خطاب به بانوان و دختران است و همچنین خطاب به پدران و مادرانی است که دختر دارند. خطاب به معلمان و استادانی است که به دانش آموزان و دانش جویان دختر درس می دهند. خطاب به مدیران و وزرایی است که افتخار همکاری با بانوان را دارند؛

شاید خود شما و شاید فرزند دختر شما و شاید دختر خجالتی که امروز استخدامش کردید رئیس جمهور فرداهای ایران باشد. می گویید دختر خجالتی ممکن است که روزی رئیس جمهور شود؟ بله! داستان زندگی آنگلا مرکل صدر اعظم موفق آلمان را بخوانید. شاید همان دختر دانشجوی کم حرفی که جرات ندارد ایده های بزرگش را با شما مطرح کند وزیر فرهنگ یا وزیر مسکن یا وزیر اقتصاد نسل بعدی این سرزمین باشد. باور کنیم اگر نگاهمان را به بانوان و دختران عوض کنیم آنگاه استعدادها شکوفا خواهد شد. اعتماد به نفس فوران خواهد کرد و پتانسیل ها آزاد خواهد شد. 

بانوان ما بیش از آنکه مشکل مهارت و دانش و تخصص و آگاهی داشته باشند با سقف شیشه ای ما مردان روبرو هستند. این سقف شیشه ای نه تنها خود را در تصمیمات و برخوردهای مان نشان داده که حتی در قانون اساسی ما هم نفوذ کرده است و در مورد رئیس جمهور گفته شده است که باید از رجال سیاسی باشد! چرا؟ چون این سقف شیشه ای در ذهن تاریخی این سرزمین حک شده است. کمترین مطالبه ما به عنوان یک شهروند توسعه خواه باید این باشد که در اولین فرصت که قانون اساسی بازنویسی می شود واژه رجال سیاسی را برای همیشه تغییر دهیم.

در پویایی شناسی سیستم ها مفهومی داریم به نام چرخه شوم! یعنی اینکه پارامتر الف منجر به پارامتر ب می شود. و پارامتر ب منجر به پارامتر ج می شود و همین طور آخرین پارامتر دوباره به پارامتر الف برمی گردد و آن را تقویت می کند. یک حلقه خود تقویت کننده شوم!  بانوان ما در چرخه شومی که ما برایشان ساخته ایم گیر افتاده اند. به خاطر نگاه محدود ما (سقف شیشه ای)، فرصت تجربه ورزی در سطوح مدیریتی را از آنان دریغ می کنیم و آنگاه تعداد دختران و بانوانی که اعتماد به نفس مدیریتی و تجربه مثبت مدیریتی دارند خود به خود کم می شود و به همین دلیل فرصت و جسارت تجربه ورزی کمتری برای سطوح بالاتر خواهند داشت و مطالبه کمتری خواهند داشت برای بالا رفتن از نردبان قدرت و مدیریت و این داستان ادامه دارد.

امیدوارم زنده باشم و ببینم که ایران را به دست بانویی مهربان، خوش فکر، خوش گفتار و دوست داشتنی سپرده ایم. برای آن روز فقط آرزو نکنیم، تلاش کنیم و تغییر کنیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍241👎59
🔲⭕️پدیده دولت مگسی!
مجتبی لشکربلوکی

با دو تجربه/خاطره شروع می کنم:
تجربه اول: زمانی که در دولت بودم، کسی از رفقای دور بعد از مدت ها مرا پیدا کرد و گفت که آقا نمی توانی کاری در حد کارمندی در دولت برایم جور کنی؟ از زیر زبانش کشیدم که چه شده که بعد از سالها کار کردن در بخش خصوصی می خواهد به دولت بیاید، گفت آقا جان! من هر کسی را می بینم که در [اسم سازمان را عمدا حذف کردم] کار می کند می بینم که بعد از مدتی خانه می خرد و ماشین آنچنانی. هدیه هایی که این ها در آن موقعیت دریافت می کنند به اندازه کل درآمد سال من است. وقتی از انگیزه شریف این بزرگوار آگاه شدم، مبهوت شدم.

تجربه دوم: در ماجرای انتخاب وزرا و معاونین و مدیران شرکت ها و هیات مدیره ها می دیدم که افراد چقدر این مساله برایشان مهم است، چقدر لابی می کنند، گاهی اوقات چقدر خود را کوچک می کنند که به قدرتی و میزی برسند. یکی از کسانی که در فرآیند انتخاب وزرا درگیر بود می گفت که ۱۱ هزار پیام در شبکه های اجتماعی دریافت کرده. یا شنیده ام که برخی چقدر تلاش می کنند که با هدیه و سکه و لطف صندلی خود را به هر قیمتی ولو به قیمت فروش شرافت شخصی و حتی به قیمت به خیانت به منافع ملی حفظ کنند.

ماجرای انتخاب وزرا در این دوره هم مجدد برایم این خاطره های تلخ را زنده کرد. از خودم پرسیدم که واقعا دلیل این اشتیاق چیست؟ بهترین روش آن را درون بینی یافتم. چون هر چیز بدی که در دیگران می بینم در من هم هست. بنابراین صادقانه از خودم پرسیدم چرا اینگونه برای مقام و مسوولیت بال بال می زنم. به پنج دلیل رسیدم:

۱) شهوت قدرت: اینکه پشت میز بنشینی و فرمان برانی و عزل و نصب کنی، لذت دارد. انکار نمی شود کرد. راننده شخصی، منشی و خدم و حشم فرمانبردار، اینکه حیات و ممات دیگران به یک امضای تو بستگی داشته باشد لذت دارد.

۲) کسب شهرت: بدیهی است که آدمی که مدیر می شود در رسانه ها قرار می گیرد و شناخته می شود و ...

۳) دستیابی به ثروت: دستیابی به میز یعنی امضاهای طلایی، یعنی اینکه با یک امضای خیلی ساده و کوچک می توانی تراکم بیشتری به یک سازنده تخصیص دهی یا تعرفه گمرکی را تغییر دهی یا تخفیف مالیاتی بدهی و همین می شود ۲۰۰میلیارد تومان. خوب قاعدتا نباید به خاطر زحمتی میکشی ۱۰٪ ناقابل از ان را دریافت کنی؟ چرا که! از نظر برخی حلال تر از شیر مادر است!

۴) شوق خدمت: باید صادقانه بگویم کسانی را دیده ام که واقعا نه به خاطر پست و مقام، شهرت و ثروت بلکه واقعا از سر خلوص نیت و شوق خدمت دوست دارند که در موقعیتی باشند که بتوانند تاثیری بر بهبود زندگی مردم داشته باشند. به دوستی با آنان می بالم

۵) خودشکوفایی: آبراهام مزلو اندیشمند معروف مدلی چند سطحی در مورد نیازهای بشر دارد و آخرین سطح آن را خودشکوفایی می داند. و می گوید که گاهی پیشران رفتار ما نیاز به خودشکوفایی است نه امنیت، نه خوراک و نوشاک و پوشاک. برخی افراد نیز چنین هستند. فرض کنید ۲۲ سال تا مقطع دکترای جامعه شناسی یا اقتصاد درس خوانده اید، ۱۰ سال هم در مدارج مختلف کسب تجربه کرده اید و حالا دوست دارید که قبل از مردن، نقشی ماندگار از خود به جای بگذارید. آموخته های دانشگاهی و تجربی خود را بکار بگیرید و اگر چنین نکنید انگار کاری نکرده ای در این دنیا دارید و به خودتان بدهکارید.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
خب فرض کنیم که دست کم به این ۵ دلیل من و امثال من هجوم می آوریم به سوی مسوولیت از شهوت قدرت گرفته تا شوق خدمت. با دو دلیل آخر کاری ندارم. اما با سه تای اول چه می توان کرد؟ راه حل آن است که از دولت شیرینی زدایی شود! شیرینی به همراه خود مگس می آورد! دولت در ایران بسیار شیرین و جذاب است چون پر است از امضاهای طلایی، سرشار است از امکان تبانی، مملو است از امکان عزل و نصب. یکی از وزرای سابق تعریف می‌کرد در دوران وزارتش برای ۱۰۰۰ نفر حکم زده! دولت باید شیرینی زدایی شود وگرنه سه دسته اول همچنان در طلب قدرت، شهرت و ثروت، به دولت هجوم می آورند. چهار راه اصولی رهایی از دولت مگسی چنین است:

◻️واگذاری شرکت های دولتی (خصوصی سازی و نه اختصاصی سازی منجر به شکل گیری الیگارشی شبیه به تجربه روسیه) برای کوچک کردن امپراطوری دولت به گونه ای که وزرا شیرینی عزل و نصب کمتری داشته باشند
◻️حذف مجوزهایی که منوط به امضاهای طلایی شخصی است و جایگزین سازی آن با سایر روش ها و شفاف سازی فرآیند اعطای مجوزها
◻️اتوماتیک سازی و هوشمندسازی نظام تصمیم گیری به گونه ای که الگوریتم ها به جای انسان تصمیم بگیرند.
◻️محدود کردن هر گونه حضور و تعامل بعدی صاحبان سمت در بخش خصوصی که در تضاد منافع با موقعیت فعلی شان است.
دولت اگر مگس ها را از خود نراند، کار به مگس ختم نمی شود، خرمگس ها نیز ظهور خواهند کرد.

شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍186
🔲⭕️بحران۵۳ در ایران!
امیر ناظمی


نظام حکمرانی فعلی ایران را می‌توان با شاخص‌های مختلفی، تحلیل کرد و نام‌های مختلفی بر آن گذاشت. اما از دید تحلیل‌گران توسعه، نمونه یک «نظم دسترسی محدود» (LAO) است. در حقیقت گروه‌های محدودی، قدرت سیاسی را در اختیار دارند و به ندرت و به سختی فردی خارج از آن فرادستان اجازه حضور در ساختار قدرت را می‌یابد. نام‌های تکراری در کابینه‌ها، جابه‌جایی افراد از دولت به بخش‌های حاکمیتی و بالعکس، حضور بالای آقازاده‌ها در مناصب میانی نشانه‌هایی از این «دسترسی محدود» است. این «گروه‌های محدود» که قدرت را در حوزه‌های مختلف در دست دارند، برآمده از دو رویداد هستند:
◽️انقلاب۵۷
◻️جنگ ۸ساله با عراق

قدرت در ایران امروز میان گروه‌هایی است که در زمان انقلاب۵۷ یا در زمان جنگ، میان گروه‌هایی از هم‌رزمان و حامیان آن‌ها شکل گرفته است.

تمام قریب به اتفاق وزراء، از زمان انقلاب۵۷ تا کنون، عضو یکی از ۲شبکه بوده‌اند و توسط آنان نیز پشتیبانی شده‌اند.

☑️⭕️تحلیل راهبردی: چالش پیش روی «نظام دسترسی محدود» ایران
هر دو شبکه به لحاظ سنی در آخرین سال‌های خود برای تشکیل نظام اداری هستند. متولدین ۱۳۵۳ به بعد عملا به لحاظ سنی در زمان انقلاب کمتر از ۴ سال داشته‌اند، که این امکان برای آنان وجود نداشته است که داخل شبکه‌ای انقلابی بوده باشند. در زمان اتمام جنگ نیز کمتر از ۱۴سال بوده‌اند که امکان حضور در شبکه هم‌رزمان جبهه را از آنان گرفته است.

در سال‌های پس از انقلاب، این شبکه‌های هم‌رزمان و انقلابی‌ها، هم با حذف گروه‌هایی از خود، تقریبا همه دولت‌ها را در اختیار داشته‌اند. به همبن دلیل سن کابینه در دولت ۴م با ۳۹سال سن آغاز می‌شود، و تقریبا به اندازه‌ی رشد سن آن‌ها، هر دوره در حدود ۳ تا ۴ سال به سن کابینه افزوده می‌شود، تا در زمان پزشکیان به رکورد ۶۱سال می‌رسد. (نمودار)

در حقیقت مشکل این نظم دسترسی محدود، آن است که با معیارهایی شکل گرفته است، که افراد متولد بعد از ۵۳ به صورت طبیعی امکان حضور در آن شبکه را ندارند. اما پایه‌های این «نظم دسترسی محدود» که از ایدئولوژی (باورهای مشترک) و منافع مشترک تغذیه می‌کند، برای واگذاری قدرت، به مرور دچار بحران شده است.

اعتماد به نیروهای جدیدی که هم باورمند به ارزش‌های آنان باشند و هم تضمین‌کننده منافع مشترک آنان، کار را برایشان سخت کرده است. به همین دلیل یکی از ۲ راه زیر را انتخاب کرده است:

◻️وابستگی خانوادگی: انبوهی از مدیرانی که فرزندان و دامادها و... خویشاوندان مدیران رده بالای پیشین

◻️وفاداری به شبکه منافع:‌ که منجر به پیدایش مدیرانی منفعت‌جوشده است که اغلب ایده، استقلال و توانمندی لازم را نداشته و صرفا به دلیل وفاداری به شبکه، گزینش شده‌اند. کسانی که در ادبیات شبکه‌های اجتماعی به نام «کیف‌کش» نامیده می‌شوند.

هر ۲ راه بالا منجر به کاهش توانمندی نظام اداری شده است و در ادامه به ناکارآمدی افزوده است. این ناکارآمدی اکنون تبدیل به بحرانی عظیم شده است.

چرا ۱۳۵۳ مهم است؟
یک) اکنون حدود ۸۳٪ از جامعه متولدین بعد از ۵۳ هستند، در حالی که هنوز حاکمیت تن به بازترکردن دسترسی محدود خود نداده است. وقتی بخش بزرگی از جامعه برای خود شانسی برای حضور در قدرت نبیند، موضع‌گیری‌اش در برابر آن افزایش می‌یابد.

دو) تغییرات سریع در جهان در ۵۰ سال گذشته منجر به تغییر فهم انسان‌ها و تغییر ارزش‌ها و نگرش‌های آنان شده است. مطالعات ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان به خوبی این تغییر را نشان می‌دهد (مقایسه موج۱ با۴). در حالی که قدرت در انحصار همان گروهی است که ارزش‌ها و نگرش‌هایشان در بهترین حالت مربوط به موج۱ است ولی جامعه واقعی در دنیای موج۴ زندگی می‌کند. این امر شانس گفت‌وگو میان حاکمان با جامعه را از بین برده است.

سه) با معیارهای فعلی، به جز همان «وابستگان خانوادگی» و «وفاداران شبکه منافع» شانس اندکی برای ورود به قدرت وجود دارد. حتی اگر وقتی ۱ یا ۲٪ از افراد خارج از این شبکه‌ها به قدرت دست می‌یابند، چنان غیرخودی نگریسته می‌شوند که تمام سیستم در برابر هر اقدام او می‌ایستد.

چهار) حتی با فرض ورود این افراد نوآمده به قدرت، جامعه نیز در شایستگی آن افراد تردید کرده و فرض می‌کند او نیز متعلق به یکی از دو شبکه است. در نتیجه به سرمایه اجتماعی لازم برای تغییر و بهبود، دست پیدا نمی‌کند.

پنج) حتی شعار «دولت جوان انقلابی» در عمل منجر به جمعی از همان دو گروه «وابستگی خانوادگی» و «وفاداران به شبکه منافع» شد.

به این ترتیب نظام سیاسی ایران ناچار است تا دست به بازنگری در معیارهای تعریف خودی-غیرخودی بزند. و احتمالا بنا به قانون طبیعت دولت پزشکیان آخرین باری است که دو شبکه انقلابیون۵۷ و هم‌رزمان جنگ، می‌توانند همچنان کابینه را در انحصار خود بگیرند.

شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از صفحه شخصی امیر ناظمی
👍154
🔲⭕️کشورداری پوپولیستی چگونه ایجاد بحران و با آن ها زندگی می کند؟
علي سرزعيم، تحلیل گر اقتصادی


صورت مساله ایران امروز این است: بحران‌ها در طول زمان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند تا جایی که دیگر قابل تعویق یا پنهان کردن نیستند. در این حالت موضوع از مساله به معضل و از معضل به بحران تبدیل می‌شود. البته حل بحران‌ها زمان می‌خواهد، اما مردم خواهان حل سریع مشکل هستند و نظام تصمیم‌گیری تحت فشار اجتماعی قرار می‌گیرد که کاری بکند. در این وضعیت راه‌حل‌های سریع، جذاب‌تر از راه‌حل‌های درست جلوه می‌کند، زیرا سریع‌تر می‌تواند جامعه را آرام کند و فشار اجتماعی را از دوش سیاستمدار بردارد. مساله این است راه حل درست یا راه حل سریع؟

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
بیایید به عنوان به مساله برق نگاه کنیم تا  تا فرق راه‌حل‌های سریع و درست را تشخیص دهیم. سال‌هاست قیمت برق پایین نگه داشته می‌شود، زیرا تصور می‌شود با این کار رفاه شهروندان بالا می‌رود و اثر آن بر تورم حذف می‌شود! طبعا جامعه از این وضع استقبال می‌کند و سیاستمدار خوشحال است که مردم را راضی کرده. [یک بازی به ظاهر برد – برد یعنی هر دو طرف راضی] مردم عادت‌های رفتاری خود را با قیمت برق پایین تطبیق می‌دهند یعنی عادت می‌کنند که برق را بی‌مبالات مصرف کنند و برخلاف نسل‌های قبل که به روشن ماندن چراغ حساسیت داشتند به این امر بی‌توجه می‌شوند. حیاط خانه‌ها و مجتمع‌های مسکونی چراغانی می‌شود و روی دیوارهای خانه چراغ‌هایی نصب می‌شود و نورافشانی بر نمای خانه رواج می‌یابد، زیرا بر زیبایی خانه می‌افزاید. سازندگان به نورگیر بودن و بزرگ بودن پنجره‌ها بی‌تفاوت می‌شوند. دیوار خانه‌ها و پنجره‌ها عایق نیستند و به همین دلیل گرما و سرما به سادگی به خانه نفوذ می‌کند، ولی کسی مشکلی ندارد، زیرا می‌توان با روشن کردن سیستم سرمایش یا گرمایش آن را دفع کرد. خلاصه کلام آنکه یک سیاست نادرست رفتارهای نادرستی را موجب می‌شود.

وقتی گفته می‌شود که مصرف برق هم توسط خانوار و هم توسط بنگاه‌های اقتصادی بهینه نیست بلافاصله گفته می‌شود که باید با کار فرهنگی آن را اصلاح کرد و سیاست پیشنهادی «التماس‌درمانی» است. نصب بنر و تبلیغ و پخش نماهنگ و ... در دستور کار قرار می‌گیرد، اما آنچه در عمل رخ می‌دهد افزایش مصرف و بی‌فایده بودن این روش است. وقتی گفته می‌شود باید با اهرم قیمت، مردم را سوق داد که رفتارشان را بهینه کنند، پاسخ می‌دهند که شما به دنبال استبداد هستید که می‌خواهید مردم را به تغییر رفتار مجبور کنید. نهایتا کار آن‌قدر وخیم می‌شود که شرکت برق ناچار به قطع برق می‌شود. [آن بازی برد-برد به یک بازی باخت-باخت تبدیل می شود هم مردم و هم سیاست مداران شاکی] حال پرسش این است که جریمه کردن پرمصرف‌ها استبداد است یا قطع برق شهروندان؟

اگر با منطقی سازی قیمت برق، پرمصرف‌ها را به اصلاح رفتار سوق دهیم، مشکل کمبود برق منتفی خواهد شد، ولی عجیب آن است که از این راه‌حل درست استفاده نمی‌کنیم و کماکان به دنبال راه‌حل معجزه‌آسا هستیم. در حکمرانی هیچ معجزه‌ای در کار نیست! نتیجه این وضع آن است که فشار کمبود برق بر سر صنعت و تولید خراب می‌شود که صدای کمی دارد و مظلوم‌تر از دیگر بخش‌های کشور است. [قطعی برق تولید و صنعت یعنی افت درآمد و رفاه جامعه!] وقتی قیمت برق بالا باشد بنگاه‌های اقتصادی هم سراغ بهینه سازی مصرف انرژی می روند. و همچنین بخش خصوصی انگیزه پیدا می کند که وارد بازار تولید برق شود.

در چنین وضعیتی کسانی ظاهر می‌شوند که می گویند دولت‌های قبل در ساخت نیروگاه‌های جدید کوتاهی کرده‌اند و وزیر نیرو باید کسی باشد که با صنعت نیروگاه‌سازی آشنا باشد تا بتواند در کوتاه‌ترین زمان، نیروگاه‌های جدیدی را درست کند. اما راه‌حل درست این است که باید با مردم صحبت کرد و فلسفه منطقی سازی قیمت و قیمت گذاری پلکانی برای پرمصرف‌ها را تشریح کرد. پس برای وزارت نیرو فردی مناسب است که بتواند با مردم چنین گفت‌وگویی داشته باشد، وزیر گفتمان‌ساز نه وزیر نیروگاه‌ساز! وقتی می‌توان با اصلاح رفتار، کمبود برق را تا حد زیادی منتفی کرد، چرا باید منابع بسیار محدود کشور را صرف ساخت نیروگاه‌های جدید‌ کرد؟ در اینجاست که تفاوت پوپولیسم و عقلانیت در حکمرانی ظاهر می‌شود. در روش پوپولیست‌ها باید بخش عرضه برق تقلا کند که خود را به سطح مصرف برساند، اما در حکمرانی مبتنی بر عقلانیت، این بخش مصرف است که باید خود را با میزان عرضه تطبیق دهد. روشن است که اگر اقتصاد و صنعت رشد کند نیاز به نیروگاه بیشتر می‌شود و باید نیروگاه ساخت، ولی وقتی اقتصاد رشد زیادی ندارد تاکید صرف بر ساخت نیروگاه‌های جدید در کشور شیوه بی‌فرجامی است و بحران را تنها چند سال به عقب می‌اندازد و چند سال بعد دوباره با بحرانی بزرگ تر و عمیق تر روبه‌رو خواهیم شد. (بازنشر با اندکی تغییر از دنیای اقتصاد)


شبکه توسعه
@I_D_Network
👍124👎38
🔲⭕️خودنابودگری به سبک ایرانی
محمد فاضلی، جامعه شناس

یک. ایرانیان خارج از کشور یکی از سرمایه‌های مهم برای توسعه ایران هستند، همان گونه که چینی‌ها و هندی‌های خارج از چین و هند، سرمایه‌ای برای کشورشان شدند و از عوامل مؤثر در موفقیت‌های چند دهه گذشته این دو کشور بوده‌اند.

دو. در ماده ۲ «قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» که در سال ۱۴۰۱ در مجلس تصویب شده و به تأیید شورای نگهبان هم رسیده، نوشته شده «انتصاب اشخاص ذیل در مشاغل و پست‌های حساس ممنوع است» و در بند الف آن آمده «کسانی که خود، فرزندان یا همسر ایشان تابعیت مضاعف دارند.» پس نه فقط ایرانیان خارج از کشور که تابعیت مضاعف دارند، بلکه ایرانیان داخل کشور که نزدیکان‌شان تابعیت مضاعف دارند، نمی‌توانند شغل حساس داشته باشند.

سه. این افراد دارای شغل حساس تلقی شده‌اند: «معاونان و مشاوران رئیس‌جمهور و قائم­مقام آن‌ها، قائم­مقام، معاونان و مشاوران وزرا، رؤسا و مدیران عامل، مدیران کل و همطرازان آن‌ها در وزارتخانه‌ها سازمان‌ها و شرکت‌های دولتی، مؤسسات و نهادهای عمومی غیر­دولتی و دستگاه‌هایی که شمول قانون بر آن‌ها مستلزم ذکر یا تصریح نام است، از قبیل: شرکت ملی نفت ایران، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، بانک‌ها و بیمه‌های دولتی و مدیران سیاسی اعم از سفرا، استانداران، کارداران، رایزن­ها، فرمانداران، بخشداران، شهرداران.» شرایطی هم برای شغل حساس در نظر گرفته شده که بر اساس آن‌ها، خیلی مشاغل دیگر هم حساس تلقی می‌شوند، از جمله مشاغلی که مشمول ویژگی «ث ـ تأثیرگذاری تصمیمات در حوزه­های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی» می‌شوند.

به این ترتیب، از معاونان و مشاوران رئیس‌جمهور، و وزرا تا سطح بخشدار و شهردار؛ و هر کسی که تصمیمات مؤثر می‌گیرد، شامل شغل حساس می‌شوند.

⬜️⭕️وضع فعلی ایران
چهار. خانواده‌های زیادی که دائماً هم در حال بیشتر شدن است، فرزندان خود را راهی خارج می‌کنند.

پنج. شمار فزاینده‌ای از تحصیل‌کرده‌ها، نخبگان و آدم‌های مؤثر و ایران‌دوست به علل مختلف – از تنگنای معیشتی گرفته تا ناامیدی اجتماعی و ... – کشور را ترک می‌کنند. این افراد حتی اگر خودشان تابعیت نگیرند، فرزندان‌شان تابعیت می‌گیرند.

شش. به دلیل فقدان چشم‌انداز بهبود ملموس وضعیت اقتصادی، به نحوی که اثر معناداری بر مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور باقی بگذارد، جریان خروج افراد تحصیل‌کرده، ماهر و توانمند کشور احتمالاً در یکی دو دهه آینده نیز ادامه خواهد داشت.

هفت. فرزندان بسیاری از خانواده‌ها راهی خارج از کشور می‌شوند و پدران و مادران‌شان در داخل کشور باقی می‌مانند.

☑️⭕️تحلیل و پرسش راهبردی
«قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» به یکباره همه ایرانیان خارج از کشور که دارای تابعیت هستند (یا فرزندان و همسران‌شان تابعیت دارند) را از کار کردن در مشاغل حساس (که تا سطح بخشدار و هر سمت تأثیرگذار دیگری ادامه می‌یابد) منع می‌کند.

«قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» پدران و مادران فرزندانی را که مهاجرت می‌کنند نیز از کار کردن در مشاغل حساس (تا سطح مدیر کل یا بخشدار!) منع می‌کند.

سؤال: فکر می‌کنید در جامعه مهاجرفرست ایران، با میلیون‌ها ایرانی توانمند خارج از کشور، با میلیون‌ها فرد توانمند ساکن در کشور که یکی از اعضای خانواده‌شان به خارج مهاجرت می‌کند، تأثیر چنین قانونی چیست؟

آیا چنین قانونی به معنای تهی کردن بوروکراسی و دستگاه دولت از هر آدم توانمندی نیست که به هر دلیلی یکی از بستگان نزدیکش مهاجرت کرده و تابعیت گرفته یا می‌گیرد؟

آیا این خودتحریمی نیست؟ آیا هیچ وقت مراکز پژوهشی، عواقب این قانون را بررسی و منتشر کرده‌اند؟ آیا دلیلی وجود دارد که یک نظام سیاسی تا این حد از بستگان افرادی که مهاجرت کرده‌اند دوری کند و خود را از خدمات آن‌ها محروم کند؟ اصلاً با ادامه روند مهاجرتی شکل‌گرفته، دامنه کسانی که می‌توان در مشاغل حساس (تا سطح بخشدار و مدیر کل!!) به‌کار گرفت خیلی تنگ نمی‌شود؟

آیا چنین قانونی به معنای تضعیف بنیان‌های سرمایه انسانی در کشور نیست؟

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از محمد فاضلی
@fazeli_mohammad
👍162👎28
🔲⭕️توسعه به شیوه نواک جوکوویچ
فرزاد دهقانیان، استاد دانشگاه فردوسی

در سال ۲۰۰۴، زمانی که نواک جوکوویچ برای اولین بار به عنوان یک بازیکن تنیس حرفه‌ای شناخته شد، در رتبه ۶۸۰ جهان قرار داشت و ۴۹ درصد بازی‌های خود را پیروز می‌شد. تا پایان سومین سال حرفه‌ای خود، او به رتبه سوم جهان صعود کرد. در این سال، درصد پیروزی‌های او به ۷۹ درصد و درآمد او از ۲۵۰ هزار دلار به ۵ میلیون دلار در سال افزایش یافت. در سال ۲۰۱۱، او به رتبه اول تنیس مردان جهان رسید و به طور میانگین سالانه ۱۴ میلیون دلار فقط از جوایز مسابقات کسب کرد و ۹۰ درصد از مسابقات خود را با پیروزی پشت سر گذاشت [+].
اما بررسی درصد امتیازاتی که جوکوویچ در هر مسابقه برنده شده، نکته جالبی را نشان می‌دهد. زمانی که نواک در رتبه ۶۸۰ جهان بود، ۴۹ درصد امتیازات هر بازی را به دست می‌آورد. وقتی به رتبه سوم جهان رسید، این درصد به ۵۲ درصد افزایش یافت. در حالی که در رتبه اول جهان، این درصد به ۵۵ درصد رسید.
استفان دانیر در یک سخنرانی TED، این موفقیت‌ها را ناشی از تصمیمات کوچک جوکوویچ در هر لحظه می‌داند. در واقع، جوکوویچ با دو بهبود ۳ درصدی در تصمیم‌گیری و کسب امتیاز، خود را به شماره یک تنیس دنیا رساند. البته، این بهبودهای کوچک نیازمند تلاش فراوان و مداوم است.


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی

داستان موفقیت نواک جوکوویچ، نمونه‌ای الهام‌بخش برای تصمیم‌گیری در حوزه‌های شخصی و اجتماعی است. مسیر رسیدن به موفقیت، بیشتر از طریق بهبودهای کوچک و پیوسته به دست می‌آید تا تغییرات بزرگ و ناگهانی. جوکوویچ با تنها چند درصد بهبود در عملکرد خود توانست به صدر جدول تنیس جهان برسد، که نشان‌دهنده اهمیت تصمیمات در هر لحظه از زندگی است.

در زمینه رشد فردی، بهبودهای کوچک اما مستمر می‌توانند تفاوت‌های بزرگی ایجاد کنند. به عنوان مثال، روزانه چند دقیقه بیشتر مطالعه کردن، یادگیری یک مهارت جدید یا ایجاد یک عادت سالم، با گذر زمان می‌تواند به موفقیت‌های بزرگ منجر شود.

در سطح جامعه نیز با گام‌های کوچک و استراتژیک می‌توان تغییرات بزرگی ایجاد کرد. بهبود سطح رفاه یک جامعه، می‌تواند با سرمایه‌گذاری‌های کوچک در آموزش افراد آغاز شود. تغییر کوچک در سیاست‌گذاری می‌تواند سرنوشت یک کشور را تغییر دهد. به عنوان مثال، اصلاح یک قانون، به‌روزرسانی یک سیاست مدیریتی یا انجام یک حرکت استراتژیک در روابط بین‌الملل می‌تواند نتایج مهمی در سطح ملی و بین‌المللی به همراه داشته باشد. این قانون سیستم‌ها است که تغییرات کوچک در نقاط اهرمی می‌تواند دستاوردهای بسیار بزرگی را در طول زمان درپی داشته باشد.

بنابراین، مي توانيم تصمیماتي همچون انتصاب یک مدیر شایسته یا عزل یک مدیر نالایق را دست‌کم نگیریم، ادامه چنين تصميماتي را مطالبه كنيم و به تأثیرات بزرگ آنها امیدوار باشیم.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال تلگرامی دکتر دهقانیان
@systemdiary
👍161👎4
🔲⭕️دولت ایران گرفتار سارکوپنيا شده است!
مجتبی لشکربلوکی

در علم پزشکی پدیده ای هست به نام سارکوپنيا. به زبان ساده یعنی از دست رفتن و کاهش ماهیچه‌ها. گفته می شود کمابیش انسان‌ها بعد از ۴۰ سالگی سالانه حدود یک درصد از حجم ماهیچه‌هایشان را از دست می‌دهند. با ضعف بافت ماهیچه ها ممکن است وزن شما تغییر نکند. حتی لاغر هم نشوید، اتفاقی که می افتد این است که نسبت عضله به چربی و استخوان کاهش پیدا می کند و شما تبدیل می شوید به پوست، چربی و استخوان و اندکی ماهیچه (عضله)! به همین خاطر افراد مسن مستعد زمین‌خوردن و شکستگی می‌شوند.
حالا این چه ربطی دارد به دولت؟ توضیح می دهم. فقط قبلش را بگویم که منظورم از دولت، قوه مجریه نیست بلکه کل سازوکار اداره کشور یعنی کل نظام حکمرانی است. دولت ما نشانه های سارکوپنيا را دارد.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
وقتی روی کاغذ نگاه می کنیم تمام وزارت خانه ها، نهادها و سازمان ها -مشابه آنچه در کشورهای پیشرفته وجود دارد- را داریم. در روی کاغذ ساختار نظام حکمرانی ما تفاوت جدی ای با بقیه کشورها ندارد. (ساختار دولت می شود همان اسکلت استخوانی در بدن). برای اینکه اسکلت استخوانی به حرکت در بیاید و کار کند نیاز به نیروی انسانی با انگیزه، شایسته و کاردان داریم. وقتی به نیروی انسانی نگاه می کنیم متوجه می شویم سرجمع و از نظر تعدادی، کارکنان دولت کم نیستند.
مساله چیست؟ ما ساختارها را روی کاغذ ایجاد کرده ایم، نیروی انسانی هم به وفور به این ساختار تزریق کرده ایم. اما این ترکیب تبدیل شده به موجودی که گرفتار سارکوپنيا است. استخوان دارد. چربی به وفور دارد. عضله ای برای حرکت ندارد. سه مثال بزنم: یکی از بزرگ ترین نهادهای دولتی، آموزش و پرورش است اما معدل دانش آموزان ما در رشته های ریاضی، تجربی، انسانی به ترتیب برابر است با ۱۱.۸، ۱۲ و ۹.۱۳!! افتضاح است نه؟ باهوش ترین فرزندان این سرزمین پزشکی می خوانند اما همچنان از کمبود پزشکان متخصص رنج می بریم. روی میلیاردها مترمکعب گاز و میلیاردها بشکه نفت می خوابیم و بلند می شویم، اما زمستان بی گازیم و تابستان بی برق. این نظام حکمرانی شده است چربی و استخوان که توان راه رفتن و حل مساله ندارد. چرا؟ فعلا به دنبال دلایل پیچیده نمی رویم به سه دلیل مشهود بسنده می کنم:

۱) مهاجرت نخبگان از ایران به خارج؛ فقط کافیست آمار مهاجرت پزشکان و پرستاران را امروز در گوگل سرچ کنید.

۲) عزیمت شایستگان از دولت به بخش خصوصی: فرض کنید نخبه ای مهاجرت نکند و بخواهد سالم زندگی کند. دو گزینه پیش رو دارد: با حقوق دولتی کار کند و در عین حال از رانت های دولتی استفاده نکند و در عین حال پاسخگوی ۱۶ نهاد نظارتی و امنیتی و بازرسی باشد در برابر گزینه دیگر که در بخش خصوصی کار کند و حقوق بالاتر دریافت کند و به هیچ نهادی هم پاسخ گو نباشد. شما کدام را انتخاب می کنید؟

۳) ممانعت از حضور نخبگان: حالا فرض کنید که نخبه ای مهاجرت از ایران و عزیمت از دولت را انتخاب نکند، با پدیده شوم تری مواجه می شود به نام ممانعت. یکی را به این خاطر که در خارج درس خوانده می بریم زیر ذره بین. دیگری چون هم حزبی و هم شهری ما نیست. سومی به این خاطر که ده سال پیش در اعتراضات شرکت داشته. چهارمی به این خاطر که فرزندش مقیم کشور دیگری است. پنجمی به این خاطر که رفتار همسرش به سلیقه ما نمی خورد و این داستان شوم ادامه دارد.

آن اندک عضله ای هم که باقی مانده درگیر بروکراسی های دست و پاگیر، مافیای قدرت، ائتلاف های توزیع منافع شده و عملا به سکوت و سکون و رکود کشیده شده.
نگران آنم نظام حکمرانی آنقدر ناتوان شود که توان بهبود خودش را هم نداشته باشد و حتی نتواند نسل جدیدی از حکمرانان را پرورش دهد. همه دولت ها از چپ و راست با شعار جوان گرایی می آیند و آخرش یا دوباره در دام کهن سالاری می افتیم و یا در دام خام سالاری (جوانان قدکوتاه مدعی که یک شبه به مقامات می رسند)
نظام حکمرانی ما پوست شده و استخوان و مقدار زیادی چربی. استخوان یعنی همین ساختاری که با سازمان های عریض و طویل درست کرده ایم. عزم وجود دارد. عضله وجود ندارد. نمی توانیم مساله حل کنیم. به همین خاطر نمی توانیم ناترازی ها را حل کنیم. ناترازی های آب، انرژی، بودجه و هفت هشت ناترازی دیگر که ریشه در چند ناترازی بزرگ تر دارند که یکی از بزرگ ترین آن ها این است: ناترازی بین ظرفیت حکمرانی (عضله) مورد نیاز و ظرفیت موجود نظام حکمرانی برای حل مسایل کشور.

تحلیل گرانی که هر روز بر طبل ناترازی ها می کوبند به این سوال جواب بدهند که دولت با چه ظرفیتی می خواهد این ناترازی ها را برطرف کند؟ این یک ناترازی نیست، یک ابرناترازی است. در زمان ضعف بروکراسی، باید رفت سراغ نتوکراسی؛ حکمرانی شبکه ای و ائتلاف های مساله‌محورِ موقت بخش مردمی با دولت برای حل مسایل ملی.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍194👎6
🔲⭕️من همسر توام و نه متعلقه!
مجتبی لشکربلوکی

دکتر مهراب صادقی نیا، متخصص جامعه شناسی فرهنگی مطلبی دارد که محل تامل است: به دنبال درگذشت همسر یکی از مراجع تقلید، پیام‌های تسلیتی از طرف شخصیت‌های مذهبی و سیاسی صادر شد. تعبیرهای متفاوتی در مورد ایشان به کار رفته؛
بانوی مکرمه، همسر گرامی
کریمه‌ بیت مرجع عالیقدر
همسر مکرّمه
با این حال، در شماری از پیام‌های تسلیت، از مفهوم «متعلقه» استفاده شده است. برای نمونه، امروز نیز چندین پیامک رسمی از طرف حوزه‌ علمیه برای دعوت به مشارکت در آیین تدفین آن بانوی پرهیزکار منتشر شد که در آن‌ها از کلمه‌ «متعلّقه» که وجه مؤنث «متعلّق» است، استفاده شده بود. کلمه‌ای که برای جهان امروز می‌تواند آزاردهنده باشد. 
زبان پدیده‌ فرهنگی پیچیده‌ای است. آینه‌ای‌ست که حیات فرهنگی ما را آشکار می‌کند و نظام ارزشی‌مان را برملا. ما در زبان‌مان زندگی می‌کنیم و شخصیت فرهنگی و نیز جهان‌معنای ما در زیر زبان‌مان پنهان است. کلمه‌ها نظام فکری ما هستند. کلمه‌ها را باید جدی گرفت. (منبع: کانال تلگرامی دکتر مهراب صادقی نیا)

☑️⭕️تحلیل و تجویز شخصی:

دو گونه می توان نگاه کرد:

◻️اول اینکه کلمات بازتاب نظام فکری ما هستند. فرض کنید که اگر من در هنگام رانندگی از راننده بغلی عصبانی می شوم و از الفاظ یابو و گاو استفاده می کنم. این نشان می دهد که من نظام فکری خشنی دارم و این خشونت خود را در کلمات نشان می دهد.
مثلا به زنان می گفتیم ضعیفه، یا کلمه سوسمارخور برای عرب ها یا کاکاسیاه برای سیاه پوستان و ...

◻️دوم اینکه می توان گفت که کلمات، عبارات، ضرب المثل ها به نظام فکری و رفتاری ما را شکل می دهند. فرض کنید که نسل های قبلی ما عبارت ضعیفه را در مورد زنان به کار می گرفته اند. این کلمات باعث چه می شد؟
• تقویت ساختارهای قدرت: این واژه به تقویت مردسالاری کمک می‌کرد و زنان را در موقعیت فرودست قرار می‌داد با استفاده از این عبارات، مردان می‌توانستند زنان را کنترل کنند و آن‌ها را به اطاعت از خود وادار کنند.
• توجیه نابرابری: این عبارات برای توجیه نابرابری‌های موجود بین زنان و مردان استفاده می‌شوند.
• کاهش اعتماد به نفس به خاطر تلقین و تکرار: خودتان را بگذارید جای دختری نوجوان در 300 سال گذشته وقتی از کودکی شما با چنین الفاظی بزرگ شوید چیزی از اعتماد به نفس، عزت نفس و خودباوری در شما باقی می ماند؟

یا فرض کنید یک نفر بگوید از این ستون به آن ستون فرجه و دیگری بگوید که آب از آب تکون نمی خوره! یا سگ زرد برادر شغاله یا در بر همین پاشنه می چرخه. این ها همه شان کلمات اند. اما دو گونه جهان ما را معنا می بخشند. دو گونه اقدام و کنش را برمی انگیزند. دو گونه انسان را می سازند.
کلمات سمی، جوک های سمی، ضرب المثل های سمی حتی اگر بر خود ما تاثیر نگذارد (با این دلیل که اصلا این کلمات را بر اساس نظام فکری ام می گویم و نه برعکس) بر دیگران که تاثیر می گذارند. ما در قبال تک تک کلماتی که می گوییم و بر منش و کنش دیگران تاثیر می گذاریم مسوولیم. کلماتی که به کار می بریم بعد از مدتی تبدیل می شود به پیش فرض های ما.

البته می دانیم که رابطه ذهن و زبان بسیار پیچیده است و در این مورد در رشته ها و نظریه های روان‌زبان‌شناسی، نسبی‌گرایی زبانی و زبان‌شناسی شناختی، بحث و بررسی های زیادی در این زمینه مطرح است.


جمله معروفی هست از وینستون چرچیل که می گوید ما ساختمان ها را می سازیم و بعدش آن ها ما را. فکر می کنم این رابطه بین خیلی چیزها هست از جمله اینکه می توان گفت: ما کلمات را می سازیم و کلمات ما را.
کلمات همراه با خود بار معنایی و ارزشی خاصی می آورند. به همین خاطر است که برخی کشورها، اسامی برخی مکان ها و برخی کلمات را تغییر داده اند چون حامل ارزش های قوم ستیزانه بوده است.
کلمات را جدی بگیریم، چرا که چه ما آن ها را جدی بگیریم یا نه، آن ها ما را جدی می گیرند!
آنقدری که کلمات آدم کشته اند، تفنگ ها نکشته اند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍171👎13
🔲⭕️تفاوت دانشگاه‌ هاروارد با دانشگاه های ما
دکتر فرزاد دهقانیان، استاد دانشگاه فردوسی

دروس عمومی مصوب وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ایران، به جز دروس فارسی، زبان عمومی و تربیت بدنی (در مجموع ۸ واحد)، شامل ۱۴ واحد دیگر در چهار دسته مبانی نظری اسلام، اخلاق اسلامی، انقلاب اسلامی، تاریخ و تمدن اسلامی، آشنایی با منابع اسلامی و یک درس دانش خانواده و تنظیم جمعیت است [+].

به عنوان نمونه‌ای برای مقایسه با ایران، دروس عمومی (General Education) در دانشگاه‌های آمریکا تنوع بسیار زیادی دارد و هر دانشگاه بر اساس اهداف خود دروس مختلفی را ارائه می‌دهد که در طول زمان به‌روزرسانی می‌شود. به طور مثال، دروس عمومی دانشگاه هاروارد که به صورت قبول/مردود (Pass/Fail) نمره‌دهی می‌شوند، در چهار دسته زیر ارائه می‌شوند:
1- زیبایی‌شناسی و فرهنگ - نمونه کلاس‌ها: خودت باش (Act Natural)، فرهنگ غذا خوردن، خلاقیت
2- اخلاق و شهروندی - نمونه کلاس‌ها: شادی/خوشبختی (Happiness)، آشنایی با جهل، دروغ، مزخرفات و فریب
3- تاریخ، جوامع و افراد - نمونه کلاس‌ها: اسلحه در آمریکا، پروژه دموکراسی
4- علم و فناوری - نمونه کلاس‌ها: هوش مصنوعی، محاسبات و تفکر [+].

همچنین، دروس عمومی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا به صورت زیر دسته‌بندی شده‌اند:
1- اهداف پایه - نمونه کلاس‌ها: زبان، فرهنگ و تفکر انتقادی، اصول سخنرانی عمومی، علم و شبه‌علم
2- جهان طبیعی و اشکال مختلف حیات - نمونه کلاس‌ها: زمین‌شناسی، ریاضیات عمومی، شیمی عمومی
3- هنر و بشریت - نمونه کلاس‌ها: تاریخچه هنرهای اسلامی، زنان خاورمیانه، سنت‌های بصری اروپایی
4- فرد و جامعه - نمونه کلاس‌ها: آزادی بیان، آسیا در جهان امروز، سیاست جهانی
5- فهم توسعه فردی - نمونه کلاس‌ها: کودک در خانواده، تغذیه و سلامت، سبک زندگی سالم
6- مطالعات قومی - نمونه کلاس‌ها: اقوام بومی کالیفرنیا، اقوام آسیایی-آمریکایی، مطالعه سرخپوستان [+].

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
توانمندسازی جامعه به معنای تقویت قابلیت‌ها و مهارت‌های افراد و گروه‌ها برای مشارکت فعال و مؤثر در زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. در این زمینه، دروس عمومی دانشگاهی نقش مهمی در توانمندسازی جامعه ایفا می‌کنند. دروس عمومی با فراهم آوردن دانش، مهارت‌ها، و ارزش‌هایی که برای مشارکت فعال و مؤثر در جامعه ضروری هستند، می‌توانند نقش مهمی در توانمندسازی جامعه داشته باشند. این دروس به افراد کمک می‌کنند تا به عنوان شهروندانی آگاه و مسئول، در جهت توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه خود تلاش کنند.

بررسی دروس عمومی دانشگاه‌های ایران به وضوح نشان می‌دهد که دروس ارائه شده تناسبی با نیازهای امروز جامعه ایران ندارند. اصلاح و به روزرسانی این برنامه‌ها نیازمند مطالعات جامع است، اما به عنوان پیشنهاد اولیه، دروسی همچون مبانی علم اقتصاد، آشنایی با هوش مصنوعی، اصول نگارش و ارائه، فلسفه علم، تفکر انتقادی، آشنایی با اقوام ایرانی، تاریخ معاصر ایران، تاریخچه هنر در ایران، تغذیه و سلامت، و شاد زیستن می‌توانند به عنوان دروس عمومی انتخابی در برنامه درسی دانشگاه‌ها اضافه شوند. ارائه این دروس متنوع در دانشگاه‌های جامع کشور به‌سادگی قابل اجرا خواهد بود.

در نهایت، اگر وزارتخانه‌های علوم و آموزش و پرورش برنامه جامعی برای تأثیرگذاری در توسعه فرهنگ عمومی جامعه نداشته باشند، فرهنگ عمومی به افراد و رسانه‌های غیرمتخصص و سلبریتی‌ها سپرده خواهد شد که می‌تواند موجب بروز آسیب‌های جدی در بلندمدت شود.


شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال تلگرامی دکتر دهقانیان
@systemdiary
👍228👎11
🔲⭕️ایرانی ها کاتارسیس می خواهند؟!
مجتبی لشکربلوکی

دکتر داریوش شایگان، فیلسوف و  ایران‌پژوه معاصر در کتاب افسون زدگی خود دست روی نکته جالبی می گذارد: شاید کمتر قومی به اندازه ایرانی خود را به باد انتقاد بگیرد ولی ما هیچگاه نمی کوشیم درد خود را دریابیم. انتقاد ما بیشتر جنبه بیزاری و فحاشی دارد تا جنبه تحلیلی. می دانیم یک جای کار لنگ است اما نمی دانیم کجا؟ می دانیم بسیاری از مسایل باید روشن شود اما نمی دانیم چگونه؟ بحث دقیق در باره عناصری که غالب بر تفکرِ یک ملت و خلقیاتِ اوست مستلزم اندکی حوصله و اندکی عشق است. حوصله نداریم چون می خواهیم یک شبه ره صد ساله برویم. اغلب مضطربیم و چنان رفتار می کنیم که انگار آخرالزمان است و بلایی بزرگ از آسمان بر سر ما نازل خواهد شد. شتاب زده ایم زیرا که مضطربیم. اضطراب موقعی بوجود می آید که انسان از [ریشه و دلیل اصلی] دردِ خود آگاه نباشد. حصول این آگاهی و مطرح کردن آن از جمله لوازم بهداشت روانی یک ملت است. انتقاد مانند نیشتر جراح است که آلودگی چرکین را بیرون می ریزد.
ارسطو معتقد بود که نمایش آثار تراژدی یونان سبب می شد که همه نیروهای آزار دهنده ای که در درون انسان انباشته شده رها شده و سپس آرامش حاصل شود. این رهایی را ارسطو درون پالایی یا کاتارسیس می نامد. به گمانم موقع آن رسیده که ما نیز درون پالایی خود را آغاز کنیم. (به نقل از کانال سخنرانی ها)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
مفهوم کاتارسیس بعد از مطرح شدن توسط ارسطو بعدها بارها و بارها با معانی کمابیش مشابه و گاهی متضاد به کار گرفته شد. این روزها برخی در روانشناسی کاتارسیس را به معنای تخلیه روانی یا رهایی هیجانی در نظر می گیرند(لینک). فردی را در نظر بگیرید که تجربه استرس در یک موقعیت شغلی، یا خیانت در زندگی زناشویی یا ورشکستگی اقتصادی را تجربه کرده باشد که ممکن است باعث احساس ناامیدی، خشم، تنش و ترس شود. در یک نقطه خاص، آن‌قدر این احساسات و آشفتگی روانی می تواند طاقت‌فرسا ‌شود. و فرد به مرز انفجار برسد، مگر اینکه راهی برای رهایی از این احساس فروخورده پیدا کنند. اینجاست که کارتاسیس یعنی رهایی هیجانی یا تخلیه روانی و تکنیک های روانشناختی مرتبط با کارتاسیس مطرح می شود. تا این جا کاتارسیس در بعد فردی، اما کاتارسیس برای یک ملت هم معنا دارد؟

حالا اگر تشخیص داریوش شایگان را بپذیریم که بهداشت روانی جمعی ما ایرانیان به خاطر ناکامی های بلندتاریخی و احساس عقب ماندگی و توسعه نیافتگی، به خطر افتاده است و با مساله ای دست کم با این سه ویژگی روبرو هستیم:
1) مدام خود را به باد انتقاد می گیریم تا مرز خودویرانگری.
2) این انتقاد ما بیشتر از آنکه تحلیلی و ریشه یابانه باشد، همراه با بیزاری و فحاشی است.
3) انتقادها همراه با سردرگمی است چون می دانیم یک جای کار لنگ است اما نمی دانیم کجا؟ می دانیم بسیاری از مسایل باید تغییر کند اما نمی دانیم چگونه؟

حال چه باید کرد؟
۱) رویکرد پرسشگری خود را تغییر دهیم: به عنوان مثال به این سوالات دقت کنید: چرا ما این قدر بدبختیم؟ ما چقدر عقب مانده ایم؟ در کدام حوزه ها ما پیشرفت کرده ایم و در کدام ها نیازمند بهبود هستیم؟ در کدام حوزه هم تراز جهانی رشد کرده ایم و به چه دلایلی در برخی حوزه ها نتوانستیم مانند متوسط جهان پیشرفت کنیم؟ برخی از این سوالات با رویکرد خودویرانگری است و جنبه مخدر دارد و برخی سوالات همراه با لایه ای از امیدواری مطرح می شود و رویکرد خودپالایی دارد.

۲) رویکرد پاسخ یابی خود را تغییر دهیم: گاهی پرسش هایی که مطرح می کنیم خوب است اما رویکرد پاسخ دهی ما غلط است. یکی از دوستان به شوخی می گفت روح داریوش کبیر در ما ته نشین شده است و ما کلا هر کاری را که می خواهیم انجام دهیم باید بزرگ و اساسی باشد. پاسخ های کلان، آرمانی و دور از دسترس باعث می شود که نتوانیم از پنجره های کوچک و روزنه های محدودی که پیش روی ماست استفاده کنیم و به راه حل های کوچک، مقطعی و محلی بی توجهی کنیم. بدیهی است که همه ما می خواهیم کارهای بزرگ، اساسی، زیرساختی و دگرگون ساز انجام دهیم اما تاریخ می گوید که ممکن است انقلاب ها در طول یک روز رخ دهد اما انباشتی از اقدامات کوچک مقطعی محلی رخ داده است و آنگاه خود را در یک انقلاب ناگهانی نشان داده است.

خلاصه کنم، می شود هم سوالات را به گونه ای پرسید که نتیجه ای جز نفرت و بیزاری از خود و ناامیدی ایجاد نکند و هم پاسخ ها را به گونه ای بیابیم که نتیجه ای جزء آرمان گرایی کور و بی عملی تولید نکند. ملتی به بهره مندی و توسعه می رسد که سوالات امیدوارانه بپرسد و پاسخ های خردمندانه بیاید. خلاصه آنکه به تعبیر شایگان؛ اندکی حوصله! اندکی عشق!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍121👎5
🔲⭕️مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد!
دکتر محمدرضا (میثم) سعیدی، صاحبنظر و فعال اقتصادی



در دانش مدیریت بین المللی مفهومی وجود دارد که به هزینه ها و محدودیت های خارج از شبکه بودن اشاره دارد. محدودیت‌ها و هزینه‌هایی که شرکت‌ها هنگام ورود به بازار یا شبکه‌ای جدید، به دلیل نداشتن جایگاه و پایگاه در شبکه‌های کسب‌وکار با آن‌ها مواجه اند. به این مفهوم  Liability of Outsidership (LOO) می گویند. این مفهوم به موانع زیر برای بیرونی ها/بیگانه ها/تازه واردها اشاره می کند:
◻️فقدان دسترسی به منابع محلی و ملی
◻️عدم آشنایی با فرهنگ و بازار
◻️عدم تسلط به قوانین و مقررات بازار هدف
◻️نبود ارتباطات با ذینفعان و شرکای کلیدی

در هر بازاری، شرکتی که به‌عنوان "بیرونی/بیگانه" تلقی شود، با محدودیت‌های بیشتری روبروست و دستیابی به مزایا و منابع اصلی شبکه برایش دشوار می‌شود. زمانی که شرکت‌ها در شبکه کسب‌وکار حضور فعال دارند، از مزایای گسترده‌ای مانند دانش، مهارت، فناوری، فرصت‌های رشد و نوآوری، توانایی‌ها یا قابلیت های سازمانی، اطلاعات مربوط به مقررات، و توسعه محصول برخوردار می‌شوند. این شبکه، مجموعه‌ای از مشتریان، تأمین‌کنندگان، نهادهای مالی، موسسات علمی، فناوری و بسیاری از بازیگران دیگر را شامل می‌شود که همه نقش مهمی در موفقیت کسب‌وکارها دارند. بنابراین، دستیابی به موقعیت استراتژیک در این شبکه‌ها به معنای بهره‌برداری از ارزش‌های پیدا و پنهان نهفته در روابط بین بازیگران شبکه است.
این چالش‌ها برای شرکت‌ها در سراسر جهان وجود دارند، اما برای شرکت‌های ایرانی به دلیل وجود عامل تحریم، شرایط پیچیده‌تر است. تحریم‌ها سبب محدودیت شدید در ارتباطات با تأمین‌کنندگان، اعتباردهندگان، مشتریان، قانون گذاران، تنظیم گران و سایر ذینفعان در بازارهای بین‌المللی می‌شود و مانع از تعاملات عادی شرکت‌ها با شبکه جهانی می‌گردد. این وضعیت، هزینه‌های مبادلاتی را به‌شدت افزایش داده و ریسک فعالیت‌های اقتصادی را دوچندان می‌کند.

در دنیای امروز، حجم تولید ناخالص جهانی به بیش از ۱۰۰ تریلیون دلار رسیده است. این عدد صرفاً بیانگر ارزش مالی نیست، بلکه بیانگر جریان آزاد فناوری، سرمایه‌ و ایده در سطح بین‌المللی‌است که از هر کشوری رد بشود منجر به یادگیری، حل مسئله معطوف به توسعه و ارتقای کیفیت زندگی می‌شود. چقدر از این گردش مالی جهانی از ایران رد و ته نشین می شود؟

غیبت شرکت های ایرانی از شبکه های جهانی و در دسترس نبودن ایران در تبادلات جهانی به سه نتیجه بسیار ناخوشایند منتهی می شود:
◻️عدم دسترسی به بازارها، ایده ها، سرمایه های جهانی
◻️از بین رفتن تدریجی دانش و مهارت‌های تبادلاتی و تولیدی
◻️استهلاک قابلیت‌های حل مسائل سطح بالا و به‌تدریج موجب عقب‌ماندگی، کهنگی و در نهایت قفل شدگی در چرخه توسعه‌نیافتگی.

فقط میزان تعاملات بانکی ما را با دوبی مقایسه کنید: ۲۸ بانک بین المللی جهان تراز مانند سیتی بانک، دویچ بانک، کردیت سوئیس در دوبی فعالیت می کنند در ایران چند بانک بین المللی فعالند و به واسطه آن ها با جریانات مالی و پولی و سرمایه ای جهان در ارتباطیم؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
غیبت ما در شبکه کسب و کارهای جهانی  بسیار خسارت‌بار است و این خسارت باید هم کمی و هم کیفی برآورد دقیق شود. راه‌حل اصلی و بنیادین در وهله اول، فهم ابعاد، آثار و تبعات خارج شبکه قرار گرفتن است. اگر این خسارت به درستی فهمیده شود هیچ سیاست‌مدار وطن دوستی لحظه ای برای حل آن درنگ نخواهد کرد.
این مساله پاسخی بسیار ساده اما نه آسان دارد. پاسخ به ظاهر ساده اما در اجرا بسیار پیچیده است. این کار سیاست مداران است که صحنه بازی را عوض کنند و برای رسیدن به آن همه باید با هم توافق کنیم. به همین دلیل امروز هیچ وفاقی مهمتر از فهم، درک و حل این موضوع در کشور وجود ندارد. وفاق ملی روی رفع موانع  پیوستن به شبکه کسب و کارهای جهانی و این کار همه گروهای فکری و سیاسی در کشور است. بازنگری و گسترش روابط بین‌المللی می‌تواند محدودیت‌های خارج از شبکه را کاهش داده و به شرکت‌های ایرانی امکان حضور در شبکه‌های جهانی و بهره‌برداری از فرصت‌های نوآوری و رشد را فراهم آورد. حقیقتا بخشی از قدرت ملی را در بین المللی شدن شرکت های ایرانی و حضور موثر و پایدار در شبکه کسب و کارهای جهانی است. چنین باد.

شبکه توسعه
@I_D_Network
👍89👎3
🔲⭕️غریب آشنا، دوست دارم بیا!
مجتبی لشکربلوکی

آیا به نظرتان می رسد ما این ظرفیت، این تحمل و این بلندنظری را داریم که مدیر عامل ایران خودرو یک آلمانی باشد، مدیر عامل همراه اول یک لبنانی باشد و مدیر عامل یکی از بانک های ما یک تایوانی؟ بلافاصله خواهیم گفت ما این همه استعداد مدیریتی در کشور داریم چرا دستمان را به سوی بیگانگان دراز کنیم؟ چرا برویم زیر دست اجنبی؟ مگه ما خودمان چه چیزی کم داریم!

حالا به این واقعیت ها توجه کنید: ساندار پیچای، مدیر عامل آلفابت (گوگل)، یک هندی‌الاصل است، کارلوس گُسِن، مدیر عامل سابق رنو، اصالتاً برزیلی-لبنانی بود. مارک جوزف کارنی، رئیس اسبق بانک مرکزی کانادا بود تا اینجایش خاص نیست ولی جالب اینجاست که ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰ شد رئیس بانک مرکزی انگلستان! ایلان ماسک از آفریقای جنوبی آمده، دارد در آمریکا موشک هوا می کند! جنسن هوانگ در تایوان دنیا آمده اما در آنسوی دنیا دارد جهان را به عصر هوش مصنوعی می برد! نماد ژاپن چیست؟ سونی! مدیر عاملش برای مدت های طولانی یک آمریکایی بود! دارا خسروشاهی، مدیر عامل اوبر است با ۳۷ میلیارد دلار درآمد (مقایسه کنید با فروش سالانه نفت ایران)

سال هاست که ارتباط ما با جهان به سطحی اسفناک سقوط کرده. قبول ندارید؟ به چهار سوال جواب بدهیم، بعد شما و وجدان تان!
از ۱۰۰۰ شرکت برتر جهان، کدامشان در ایران دفتر فعال دارند؟
از ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیا، چند درصدشان با دانشگاه های ایران برنامه مشترک دارند؟
از ۱۰ شرکت برتر مشاوره جهان کدامشان در ایران فعالند؟
سرمایه گذاری خارجی مستقیم (FDI) و در بازار سرمایه (FPI) ما نسبت به کشورهای عربستان و ترکیه چقدر است؟

دقت کنید که اصلا منظورم این نیست که سکان شرکت ها و سازمان هایمان را به دیگران بدهیم، بلکه تاکیدم روی همکاری و تعاملات بین المللی است. سپردن مدیریت یکی از صدها روش همکاری بین المللی است.


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
کار کردن با خارجی ها اصلا چه فایده ای دارد؟ جدای از دسترسی به بازارهای بین المللی، جذب منابع مالی و انتقال تکنولوژی که در همه منابع اشاره می شود می خواهم روی موضوع دیگری دست بگذارم و آن تغییر عمیق درونی است. اگر با جهان کار کنیم ما دیگر آن آدم سابق نخواهیم شد:

۱) قد ما بلند می شود. فرض کنید که کسی در یک روستای ۱۰۰ نفره به دنیا می آید و همانجا زندگی می کند و می‌میرد. درکش از جهان و فرصت هایش چقدر است؟ کسی که با جهان در ارتباط است قدش بلند می شود چیزهایی را می بیند که امکان دیدن آن را قبلا نداشته

۲) می فهمیم که آدم های دیگر با دین و آیین متفاوت نیز به اندازه ما انسان هستند. به اندازه ما وجدان دارند، به اندازه ما به خانواده اهمیت می دهند، به اندازه ما برای عدالت دغدغه دارند. ما قطعا و حتما انسان تر خواهیم شد.

۳) ژن نوآوری ما تقویت می شود. دو تن از اساتید دانشگاه هاروارد و یک استاد دیگر این سوال برای شان مطرح شد که کارآفرینان نوآور با مدیران معمولی چه تفاوتی دارند؟ بررسی هایشان را در کتابی منتشر کردند به نام ژن نوآوری! آن ها متوجه شدند تفاوت در ۵ مهارت کلیدی است. یکی از آن ها شبکه سازی بود؛ ساختن ارتباطات اجتماعی و جستجوی فعالانه برای یادگیری از افراد با زمینه‌های متفاوت، تخصص‌های متنوع و دیدگاه‌های مختلف. شبکه بزرگ تر و متنوع تر یعنی ایده های با کیفیت تر، دیدگاهی وسیع تر و خلاقیت بیشتر.

۴) همزمان تواضع و اعتماد به نفس ما بیشتر می شود. وقتی در ایران زندگی می کنيم، به عنوان یک نویسنده یا کارآفرین یا مربی باشگاه فوتبال، جامعه ای که خودم را با آنان مقایسه می کنم محدود است (حدود ۱٪ جمعیت جهان). ممکن است به درستی یا نادرستی خودم را بهترین بیابم. ولی به محضی که پایم را از ایران بیرون می گذارم می بینیم که ده ها نویسنده، کارآفرین و مربی بالاتر از من هستند. دیگر امکان ندارد که مغرور شوم. ارتباط با جهان، فروتنی و تواضع می آورد. همچنین وقتی با خارجی ها کار می کنیم، می فهمیم که ما به یک اندازه باهوشیم، آن ها آدم های عجیب و غریبی نیستند. برخی از ما به خاطر شبکه محدودمان به شدت در معرض «غرور جاهلانه» و برخی دیگر در معرض ضعف اعتماد به نفس هستیم.

تا رفع تحریم ها که نمی دانیم چه زمانی است، به هر طریقی که می توانیم باید تعاملات بین المللی خود را توسعه دهیم.

می توانید مرا به غریبه پرستی، خودباختگی و «مرغ همسایه غازپنداری» متهم کنید. اما پیش از آن از خودتان بپرسید که کدام یک از استدلال های بالا اشتباه است. خلاصه کلام اینکه ما باید یاد بگیریم که با غریبه‌ها، بیگانگان، خارجی‌ها و اجنبی‌ها، کار کنیم. مدت هاست جهان، جهانی شده است و آنانکه بلد نیستند با جهان کار کنند ممکن است در نقشه های جفرافیا باقی بمانند اما در صفحات تاریخ حذف خواهند شد. با غریبه های بیشتر باید آشنا شد!

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍270👎11
🔲⭕️سیاست‌گذاران عاقل چگونه در دام سیاست‌های احمقانه می‌افتند؟
مجتبی لشکربلوکی

تاریخ پر از است از سیاست گذاران و مدیرانی که احمق نیستند. اما در تصمیمات احمقانه گیر می کنند چرا؟ سه مثال را با هم مرور کنیم و سپس آن را ریشه شناسی کنیم:

آمریکا با وجود تلفات انسانی و هزینه‌های مالی سنگین، به مدت طولانی در جنگ ویتنام باقی ماند. سیاست‌مداران آمریکایی به دلیل پول هایی که خرج کرده بودند و سربازانی که از دست داده بودند و نگرانی از دست دادن اعتبار، از خروج سریع امتناع کردند. این جنگ تا 1975 ادامه یافت. در این بیست سال شش رئیس‌جمهور از دو حزب اصلی (دموکرات و جمهوری‌خواه) آمدند و رفتند.

تداوم پروژه هواپیمای کنکورد؛ دولت‌های بریتانیا و فرانسه با وجود افزایش هزینه‌ها و کاهش توجیه اقتصادی، به پروژه جت مافوق صوت کنکورد ادامه دادند، با اینکه می دانستند که این پروژه دیگر سودآور نیست. این پروژه به ضررهای مالی هنگفت منجر شد.

حضور شوروی در افغانستان؛ شوروی سابق به مدت یک دهه با وجود محکومیت‌های بین‌المللی و تلفات سنگین، حضور نظامی خود در افغانستان را حفظ کرد. در نتیجه این حضور بی فایده طولانی‌مدت، فشار اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی در داخل شوروی شد.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
چرا سیاست گذار تا زانو در گل سیاست احمقانه می رود؟ ریشه آن را می توان در مفهوم هزینه‌های ریخته‌شده (Sunk Cost) شناسایی کرد یعنی زمانی که افراد یا سازمان‌ها یا کشورها به دلیل منابعی که خرج کرده اند، دلشان نمی آید از چیزی که برایش پول خرج کرده اند یا زمان گذاشته اند دست بکشند حتی اگر ادامه آن زیان ده و غیرمنطقی باشد. خب اگر همین را ریشه یابی کنیم به موضوعات جالبی می رسیم. فعلا به دو مورد اشاره کنم:
گرایش نفرت از زیان Loss Aversion؛ ما نسبت به زیان بسیار حساسیم. از دست دادن چیزی که قبلاً داشته‌ایم، از نظر روانی آسیب بیشتری ایجاد می‌کند تا به‌دست نیاوردن چیزی جدید.
تشدید تعهدات Escalation of Commitment: افراد یا سازمان‌ها، حتی با وجود شواهد جدید، تمایل دارند به تصمیمات قبلی خود پایبند بمانند. این رفتار ناشی از فشار اجتماعی یا ترس از قضاوت دیگران یا بی اعتبار شدن است.

آیا سیاست مداران همیشه زانویشان در گل تصمیمات احمقانه گیر می کند؟ خیر! یکی از بهترین نمونه ها تغییر سیاست بین المللی و اقتصادی در ویتنام است. اصلاحات در ویتنام یکی از نمونه‌های برجسته تاریخ معاصر است که نشان می‌دهد چگونه رهبران یک کشور می‌توانند علی‌رغم از دست دادن اعتبار و متهم شدن به عقب نشینی و خیانت؛ تصمیم بگیرند.

اصلاحات در سیاست اقتصادی: پس از پایان جنگ با آمریکا، دولت کمونیستی ویتنام برنامه‌ریزی متمرکز اقتصادی را با الهام از شوروی پیاده کرد (شامل دولتی سازی صنایع و توزیع دولتی کالاها). نتیجه این سیاست‌ها رکود اقتصادی، کمبود مواد غذایی و افزایش فقر بود. سال ۱۹۸۶، دولت ویتنام برنامه‌ نوسازی اقتصادی را معرفی کرد شامل آزادسازی اقتصادی و حمایت از بخش خصوصی. حزب کمونیست ویتنام بر ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی تأکید داشت و این اصلاحات، نفی اصول بنیادین ایدئولوژیک حزب بود که سال ها تبلیغ و ترویج می شد. رهبران ویتنام با انتقادهای داخلی از سوی محافظه‌کاران حزب مواجه شدند که این تغییرات را خیانت به آرمان‌های انقلاب می‌دانستند.
در نهایت اصلاحات اقتصادی موفقیت‌آمیز بود و ویتنام به یکی از سریع‌ترین اقتصادهای در حال رشد جهان تبدیل شد و البته حزب کمونیست ویتنام، علی‌رغم تغییر در سیاست‌های اقتصادی، قدرت و اعتبار خود را حفظ کرد.

اصلاحات در سیاست بین‌الملل: پس از جنگ ویتنام و تهاجم به کامبوج در سال ۱۹۷۸، ویتنام تحریم و منزوی شد. اواخر دهه ۱۹۸۰، ویتنام تصمیم گرفت از کامبوج عقب نشینی کند و روابط خود را با همسایگان و جهان بهبود بدهد و تلاش کرد تا روابط دیپلماتیک خود را با غرب و آمریکا بازسازی کند و در نهایت در دهه ۱۹۹۰ به عادی‌سازی روابط با آمریکا رسید.تغییر سیاست‌ خارجی می‌توانست ضعف ویتنام در برابر فشارهای خارجی و عقب نشینی از مواضع و تصمیمات قبلی تلقی شود.

سه راهکار برای آنکه پایمان تا زانو در گل تصمیمات احمقانه گیر نکند:
◻️تمرکز بر خالص منافع امروز به بعد: به جای محاسبه هزینه‌هایی که پرداخته ایم و تمام شده، تصمیمات خود را بر اساس خالص منافع آینده (منافع از این لحظه به بعد منهای هزینه از این لحظه به بعد) بنا کنید.
◻️تعریف معیارهای خروج از سیاست/پروژه: هیچ سیاستی و تصمیمی برای همه حالات و زمان ها درست نیست. بنابراین پیش از آغاز هر پروژه/تصمیم/سیاست، شرایطی که در آن باید از ادامه آن صرف‌نظر کرد را به وضوح تعریف کنید تا تصمیمات بدون دکمه خاموش نداشته باشید.
◻️قداست زدایی از سیاست/تصمیم/پروژه: آنچه مهم است فقط و فقط و فقط سعادت عمومی است.

شبکه توسعه @I_D_Network
بازنشر از کانال مجتبی لشکربلوکی @Dr_Lashkarbolouki
👍174👎2
🔲⭕️توسعه ایران کلاشینکف می خواهد!
مجتبی لشکربلوکی

دکتر لنت پریچت؛ متخصص اقتصاد توسعه است و فارغ التحصیل دکترای اقتصاد از MIT، او ۲۰ سال برای بانک جهانی کار کرده و سه سال هم در در اندونزی و سه سال در هند زندگی کرده و سپس حدود ده سال در دانشکده (مدرسه) حکمرانی هاروارد تدریس داشته. او نظریات جالبی در مورد چگونگی پیدا کردن مسیر توسعه در کشورها دارد.

او می گوید ام۱۶ اسلحه متعارف در ارتش آمریکاست که در مقایسه با کلاشینکف بسیار بهتر است، چون کلاشینکف (که اسم دقیقتر آن کلاشنیکف است) بیش از چند صد متر نمی‌تواند به هدف بزند. اما کلاشینکف (ساخت شوروی) با همه ضعف هایش محبوب‌ترین اسلحه جهان است! چرا؟ چون آن را چنان طراحی کرده اند که به طرز باورنکردنی محکم است؛ مهم نیست با آن چکار کرده و چه بلایی سرش آورده باشید، به محض کشیدن ماشه شلیک می‌کند. آموزش هم نمی خواهد. در واقع به هرکس بخواهید می‌‌‌‌‌توانید بدهید و به‌راحتی استفاده کند. اسلحه آمریکایی خیلی عالی است اما اگر تمیز نگهش ندارید و در شرایط خوبی نباشد شلیک نخواهدکرد. نگهداری و استفاده از آن آموزش جدی می خواهد (رفرنس: دنیای اقتصاد، دکتر جعفر خیرخواهان- لینک)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

مساله اینست که وقتی ام۱۶ با طراحی کامل و بی‌‌‌‌‌نقص را به یک سرباز صفر بیچاره در یک محیط کثیف می‌دهید این اسلحه کار نخواهد کرد. شبیه به همین مساله را در توسعه مناطق، جوامع یا کشورها داریم. اشتیاق و اعتقاد به الگوبرداری از بهترین ها، باعث می شود که برویم سراغ ام۱۶. به‌جای اینکه به طرح‌هایی فکر کنیم که متناسب با شرایط ما باشند. گاهی اوقات تلاش می کنیم بدون فکر کردن طرح‌هایی را از خارج/دیگران/بهترین ها وام بگیریم و آنها را برای سازمان/جامعه/منطقه/کشور خود به کار بگیریم که چنین چیزی در عمل موفق نمی‌شود. بعدش هم هیچ کسی رویش نمی شود که بگوید بابا جان ما اصلا کلاشینکف نیاز داشتیم و نه ام۱۶!
خب چه باید کرد؟

1) اصول توسعه را از الگوهای توسعه تفکیک کنیم. مثال: تضمین حقوق مالکیت جزو اصول توسعه است. یعنی اینکه دارنده یک دارایی که می تواند هر چیزی باشد از جمله کارخانه، تابلوی هنری، ایده کسب وکاری، کد نرم افزاری، آهنگ موسیقی، فیلم سینمایی؛ مطمئن باشد که دارایی اش محفوظ و محترم است و همچنین منافع آن دارایی به خودش برمی گردد و کس دیگری حق دخل و تصرف و تغییر منافع را ندارد حتی حکومت. حالا در یک کشور این مساله حقوق مالکیت رو با الگوی الف حل و فصل می کنند (مثلا قانون گذاری در مجلس) در کشوری دیگر قواعد اخلاقی و هنجارهای اجتماعی. الگو مهم نیست، اصول مهم است.

2) میوه چینی ممنوع! تجربه دیگر کشورهای جهان بسیار گرانبهاست حتما باید آن تجربیات را دید و فهمید. ولی فقط میوه ها را نباید دید بلکه باید ریشه ها را فهمید. مثلا ما دانشگاه، پارلمان و روزنامه را از جهان مدرن می گیریم اما مثل این است که درخت را از کمر قطع می کنیم و بدون ریشه در خاک یکاریم و سپس انتظار بکشیم میوه بدهد.

3) کپی مجاز نیست! تجربه دیگر کشورهای جهان و به خصوص کشورهای موفق، در سه متغیر زمینه ای مهم شکل گرفته است: جغرافیا و تاریخ و فرهنگ. بنابراین ایده بگیریم اما کپی نکنیم.

4) از راه حل شروع نکنیم. از مساله شروع کنیم. اگر می خواهیم توسعه پیدا کنیم باید تمرکز کنیم روی مسایل. سپس با درک عمیق اصول (بند 1)، افتان و خیزان و در یک فرآیند سعی و خطای هوشمندانه و رفت و برگشتی و یادگیری، راه حل اختصاصی (الگوی) خود را پیدا کنیم.

بگذارید سه مثال بزنم.
•سنگاپور مساله ترافیک و آلودگی را با عوارض سنگین، مالیات بر خودرو و توسعه حمل و نقل عمومی حل می کند اما کپنهاگ آن را با تبدیل شدن به پایتخت دوچرخه جهان.
• آلمان مساله انرژی را با تمرکز بر انرژی بادی و خورشیدی محلی با مشارکت شهروندان از طریق تعرفه های تشویقی برای تولیدکنندگان خانگی حل می کند اما چین با سرمایه گذاری کلان در مزارع خورشیدی و بادی عظیم و استفاده از مقیاس اقتصادی.
• سیستم مسکن اجتماعی با اجاره های تنظیم شده دولتی در وین (اتریش) جواب داده به گونه ای که پایین ترین نرخ بی خانمانی در اروپا را دارد و ۶۰٪ جمعیت در این واحدها زندگی می کنند اما فنلاند با سیاست «اول مسکن!» با ارائه مسکن رایگان یا یارانه ای بدون پیش شرط این مساله را حل کرده.

5) هیچ راه حلی، راه حل پایانی نیست. تمام راه حل هایی که در سه مثال بالا گفتم نیز ایراد دارند، در طول زمان باید افتان و خیزان یاد گرفت و به پیش رفت.

توسعه یعنی حل مهم ترین و کلیدی ترین مسایل جمعی. ام۱۶ (بهترین تجارب ممکن اما غیرمرتبط با جغرافیا، تاریخ و فرهنگ) را ببنیم، الهام بگیریم ولی رها کنیم و برویم سراغ راه حل هایی که اصول را رعایت می کنند اما الگوی شان با گروه خونی ما سازگار است


شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍160
🔲⭕️شش درجه فاصله در زمان جنگ
مجتبی لشکربلوکی

می دانستم ایران دشمنان فراوان دارد و دوستان بسیار محدود. اما این حجم از خائنان را هیچگاه باور نمی کردم. [تحلیل چرایی تنهایی استراتژیک ایران یعنی کمی دوستان و زیادی مخالفان بماند برای بعد] این روزها که ایران ما درگیر تجاوز دشمنان، نظاره گری جهانیان و خیانت خائنان است. به این سه نکته توجه کنیم:

۱) قرار نیست همفکر باشیم کافیست همدل باشیم. در هیاهوی گلوله‌ها، صدای مهربانی را بلندتر کنیم. بگذاریم صدای مهربانی ما بیش از صدای گلوله ها باشد. اختلاف نظرهای سیاسی، جناحی، خانوادگی، فکری و عقیدتی را دست کم تا پس از جنگ کنار بگذاریم. انفجارها می توانند خانه ها، اماکن و تاسیسات ما را نابود کنند اما تا زمانی که انفجار در اتحاد ما رخ ندهد، اثرگذار نخواهد بود.
فراموش نکنیم وقتی گلوله فرقی میان ما نمی‌گذارد، ما چرا بگذاریم؟

۲) تاثیرگذاری از طریق نفر ششم! نظریه ای وجود دارد به نام شش درجه فاصله (که البته ترجمه معنادارتر و غیرلفظی آن می شود شش واسطه) و معتقد است که هر دو انسان روی زمین تنها با شش واسطه (یا کمتر) به هم متصل‌اند. به عبارت دیگر، شما می‌توانید از طریق زنجیره‌ای متشکل از حداکثر شش نفر، با هر فرد دیگری در جهان ارتباط غیرمستقیم برقرار کنید. ظاهرا ریشه‌ ایده به نویسنده‌ مجارستانی فریگیس کارینتی در اواخر دهه ۱۹۲۰ برمی‌گردد. او در داستان کوتاهش به نام زنجیرها افزایش ارتباطات انسانی را با پیشرفت فناوری بررسی کرد.
سال ها بعد استنلی میلگرام، روان‌شناس معروف، در دهه ۱۹۶۰ آزمایشی با عنوان «جهان کوچک» طراحی کرد تا این فرضیه را آزمایش کند. او نامه‌هایی را به طور تصادفی به افراد مختلف در یک شهر فرستاد و از آن‌ها خواست تا نامه را به یک فرد مشخصی که آن ها نمی شناختند در شهر دیگری برسانند، به شرطی که فقط بتوانند آن را به کسی بدهند که شخصاً می‌شناسند. نتایج این آزمایش نشان داد که به طور متوسط، نامه‌ها پس از حدود ۵ تا ۶ واسطه به مقصد می‌رسیدند.
هر چند نقدهایی به این نظریه وارد است از جمله بی توجهی به کیفیت پیوندها. چه اینکه همه ارتباطات انسانی از نظر اعتماد، نفوذ یا صمیمیت یکسان نیستند. اما این نظریه همچنان الهام بخش است.
با ظهور شبکه‌های اجتماعی آنلاین مانند فیس‌بوک، لینکدین و... مطالعات جدیدی انجام شده است. به عنوان مثال، مطالعه‌ای در مایکروسافت در سال ۲۰۰۸ و مطالعه‌ای در فیس‌بوک در سال ۲۰۱۱ نشان داد که میانگین درجه جدایی حتی کمتر از شش درجه است (حدود ۴.۷ یا حتی ۳.۵). این موضوع نشان می‌دهد که با وجود فناوری، دنیا کوچک‌تر شده است.
این را گفتم که یادآوری کنم هر کدام از ما باید پیام هایی به جهانیان (نفر اولی که می شناسیم ارسال کنیم) تا برسد به نفر ششم. نفر ششم کیست؟ روسای جمهور جهان، رهبران مذهبی جهان، پاپ اعظم، نمایندگان پارلمان کشورهای اروپایی، احزاب سیاسی با نفوذ در کشورها. آن ها انسانند و تحت تاثیر دوستان، خانواده، افکار عمومی. در جهانی که افکار عمومی بی اطلاع یا بی تفاوت است نمی توان به پایان جنگ امیدوار بود. هر کدام از ما یک دیپلمات است، یک رسانه است و حلقه اول یک زنجیره شش تایی و یا حتی کمتر. فراموش نکنیم فقط شش واسطه میان ماست!

۳) امیدوارم این جنگی که می توانست اصلا شروع نشود به زودی خاتمه پیدا کند، اما عقل حکم می کند که خود را آماده کنیم برای شرایط بدتر از این. آموزش های بقا در زمان جنگ و بحران رو بیاموزیم به چند تایش اشاره می کنم (برخی از این نکات فقط برای شهرهای خاص هست نه کل کشور):
◽️در شرایط جنگی، شایعه و اطلاعات جعلی می‌تواند از بمب هم خطرناک‌تر باشد. اطلاعات فقط از منابع رسمی.
◽️تهیه کوله اضطراری از مواد موجود در خانه برای ۷۲ ساعت حاوی آب، غذا، دارو، مدارک مهم، چراغ‌قوه، پول نقد، پاوربانک، لوازم بهداشتی و لباس اضافه
◽️شناسایی محل های امن خانه و راه های فرار و همچنین پناهگاه‌های شهری
◽️آمادگی برای قطع برق، آب، گاز و اینترنت.
◽️عدم ارسال تصویر مناطق آسیب دیده در شبکه های اجتماعی این رسما یعنی خبرچینی برای دشمن
◽️برنامه ریزی ارتباط اضطراری شامل تعیین نقاط ملاقات در صورت قطع ارتباط و شماره تماس‌های جایگزین
◽️یادگیری مهارت‌های ابتدایی بقا و کمک‌های اولیه: پانسمان، خاموشی آتش، قطع گاز و ...

این ها را نگفتم که بترسیم! ترس، خود ابزار جنگ روانی است. مدیریت هیجانات و حفظ خونسردی، اولین خط دفاع روانی ماست. دل‌های ما سنگر واقعی این سرزمین‌اند. این سنگر را نباید به دشمن داد. گفتم که هشیارتر و آماده تر باشیم.

امیدوارم هیچ گاه لازم نباشد نکات زندگی در شرایط جنگی را به کار بگیریم و خداوند حافظ و نگاه دار ایران و ایرانیان باشد.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
👍158👎37
🔲⭕️چه‌گوارا یا اسمیت؟ مساله این بود!
دكتر عبده تبريزي، اقتصاددان و استاد برجسته دانشگاه


به دهه‌ پنجاه، به آن فضای بسته‌ی سیاسی و فرهنگی کشور فکر می ‌کنم که مثل دیگر جوانان فکر و ذکرم جست‌وجوی عدالت بود که همیشه در آن دوران رنگ و بوی چپ داشت. شیفته‌ نام‌ها و کتاب‌هایی بودیم که از رنج مردم سخن می‌گفتند.

رمان‌هایی می‌خواندیم مثل خوشه‌های خشمِ جان اشتاین‌بک، مادرِ ماکسیم گورکی یا بینوایانِ ویکتور هوگو؛ آثاری که در آنها فقر، ستم و نابرابری تصویر می‌شد و دل جوان را به جوش می‌آورد. کار مخفی جوانان آن بود که در حلقه‌های کوچک سلف سرویس یا نمازخانه‌ دانشکده بنشینند و ساعت‌ها از عدالت حرف بزنند. کتاب‌ها دست‌به‌دست می‌چرخید و هر متنی که ادعای عدالت‌جویی و مساوات داشت خوانده می‌شد، حتی به سراغ کتاب سبز قذافی می‌رفتیم.

تصور کنید، در جست‌وجوی عدالت، به کسی پناه برده بودیم که خود نماد بی‌عدالتی و استبداد بود. ذهن ساده و آرمان‌خواه جوان دهه‌ی پنجاه، وقتی فضا برای اندیشیدن آزاد نیست، شنونده‌ هر صدای مدعی عدالت بود، حتی اگر آن صدا از طرابلس می‌آمد.

آن دوران برای من و نسل من دوران شور بود و در جستجوی عدالت شریعتی را در حسینیه‌ ارشاد دنبال می‌کردیم و نوشته‌های دیوید هاروی را در New Left Review . چه‌گوارا و قهرمانان نهضت‌های آزادی‌بخش برای ما نماد عدالت بودند. به دنبال جامعه‌ی بی‌طبقه می‌گشتیم.

وقتی در سال ۴۸ وارد دانشکده شدم و خواندن متون اقتصاد را دنبال کردم، با دنیایی روبه‌رو شدم که نظم و منطق خودش را داشت. مفاهیمی مانند بازار، رقابت، قیمت و انگیزه‌ی انسانی کم‌کم ذهنم را شکل دادند.
آشنایی با اندیشه‌های اقتصاددان اخلاقی آدام اسمیت برایم نقطه‌ی عطف بود. وقتی نخستین بار خواندم که «ما از نانوای محل نان می‌خریم نه از سر دلسوزی‌اش، بلکه از پیِ نفع شخصی اوست که جامعه تغذیه می‌شود»، در ابتدا بسیار دلگیر شدم، چرا که در آن ایام فکر می‌کردم نفع شخصی با عدالت در تضاد است. این جمله برایم سرد و بی‌احساس بود، اما بعدها فهمیدم اسمیت از خودخواهی نمی‌گوید، از نظمی حرف می‌زند که انسان‌ها، آزاد و قانون‌مدار، با آن خیر جمعی می‌آفرینند.

درباره‌ی سیستمی سخن می‌گوید که در آن آزادی و قانون دست به دست هم می‌دهند تا خیر عمومی پدید آید. بازار آزاد به معنای بی‌قانونی نیست، بلکه یعنی قانونی روشن برای همه؛ یعنی رقابت سالم، اطلاعات شفاف و فرصت برابر.

با انقلاب اسلامی، نسلی که من هم در آن بودم، به میدان آمد تا جامعه‌ای عادلانه بسازد. شور انقلابی و نگاه چپ جای علم را گرفت. عدالت با شعار حمایت از مستضعفین آغاز شد و با کنترل و دخالت ادامه یافت.
دولت خواست به جای مردم تصمیم بگیرد و نتیجه‌اش را هم دیدیم: قیمت‌گذاری دستوری، چند‌نرخی‌کردن ارز، دشمن‌پنداشتن بازار و سرمایه‌گذار و نادیده‌گرفتن قانون مالکیت.

دولت‌ها تصور کردند اگر قیمت را پایین نگه دارند عدالت برقرار می‌شود، اما هر بار که قیمت را سرکوب کردند تورم بالاتر رفت و فقر عمیق‌تر شد. به جای آن‌که تورم را مهار کنند، گران‌فروش را مجازات کردند، گویی گناه فقر بر دوش مغازه‌دار و تولیدکننده است. به جای اعتماد به بازار، به بخشنامه پناه بردیم.

وقتی برق و انرژی با قیمت غیرواقعی عرضه می‌شود، مردم و صنعت هر دو در دام کمبود گرفتار می‌شوند.
امروز کشوری هستیم با بالاترین ذخایر نفت و گاز و ظرفیت نیروگاهی منطقه، اما باز هم در گرمای تابستان و سرمای زمستان با بی‌برقی مواجهیم، چون از منطق بازار و قیمت واقعی انرژی فاصله گرفته‌ایم.

بازار، که باید عرصه‌ رقابت و خلاقیت باشد، به میدان رانت و تبعیض تبدیل شد. نظام چند‌نرخی ارز، چند‌قیمتی‌کردن انرژی و کالا و قیمت‌گذاری اداری همه به فساد دامن زدند. به نام دفاع از مستضعفین رانت‌خواری‌ها و خصولتی‌سازی‌ها شکل گرفت.

هنوز هم بخش بزرگی از جامعه، حتی در میان دانشگاهیان، باور ندارند که بازار، اگر درست فهمیده شود، دشمن عدالت نیست. بازار ابزار عدالت است؛ عدالتی که نه با فرمان دولتی بلکه با نظم خودجوش مردم و با حاکمیت قانون به دست می‌آید. در کنار آدام اسمیت، اقتصاددانان دیگری هم بودند که صدایشان شنیدنی بود.
میلتون فریدمن می‌گفت: «دولت اگر بخواهد مردم را خوشبخت کند، نخستین گامش باید این باشد که دست از کار مردم بردارد.» مصداق زنده‌ این سخنان ساده اما عمیق تجربه‌ چند دهه‌ی ما در ایران است. هر جا دولت بیش از اندازه دخالت کرد، هم عدالت آسیب دید و هم آزادی.

متن نزدیک به سخنرانی در رویداد تد در دانشگاه امیرکبیر در اول آبان ۱۴۰۴ برگرفته از كانال قواعدبازي؛

شبکه توسعه؛ جایی برای فکر کردن به آینده جمعی بهتر
@I_D_Network
👍142👎16
🔲⭕️خطوط قرمز توهمی و کشورداری قفل شده
علی سرزعیم؛ تحلیل گر اقتصادِ سیاسی


در عصر روشنگری، یک نشریه از تعدادی روشنفکر و اندیشمند آن زمان خواستند که تحولات فکری آن دوران را تحلیل کنند. بهترین مقاله‏ را ایمانوئل کانت-فیلسوف بزرگ مغرب زمین- نوشت. مقاله ‏ای بس کوتاه اما عمیق و ماندگار. شروع مقاله چنین است (قریب به مضمون): «روشنگری برون آمدن آدمی است از نابالغی به تقصیر خویشتن... کشیش می‏گوید شک نکن.... شعار روشنگری این است: جرات دانستن داشته باش!». به زبان ساده تر «روشنگری یعنی آدم خودش تصمیم بگیرد از وابستگی فکری و ناتوانی‌ای که خودش مسئولش بوده، آزاد شود».
حرف کانت این است که تا قبل از روشنگری جرات پرسش کردن از انسانها گرفته شده بود و حق پرسش محدود به امور خاصی بود و حتی ارسطو و افلاطون فراتر از نقد شمرده می‏شدند و انسانها آنقدر بالغ و عاقل شمرده نمی‏شدند که در مورد درستی این امور مقدس فکر و اندیشه کنند. این محدودیت را خود آدمی به خود تحمیل کرده بود و به همین دلیل می‏گفت روشنگری برون آمدن آدمی است از نابالغی به تقصیر خویشتن!
حال به همان قیاس می‏توان اصلاحات اقتصادی و اصلاحات سیاسی را برون آمدن تصمیم‏گیران از ناتوانی به تقصیر خویشتن... وقتی همه می‏گویند دست به چیزی نمی‏توان زد و تغییری نمی‏توان داد و همه چیز خط قرمز است و هر تغییری بسیار پیامدهای وخیم داشته باشد. پس شعار اصلاحات این است: جرات اقدام داشته باش! تا پیش از این تصور می‏شد نمی‏توان در مورد بانک آینده کاری کرد اما دیدید که می‏شد. تا پیش از این تصور می‏شد نمی‏توان به قیمت بنزین دست زد اما دیدید و خواهید دید که می‏شد! این تصورها بیشتر توهم بود و محدودیتهای فرضی بود که سیاستمدار به خود تحمیل کرده بود. اینک سیاستمدار می‏بیند که می‏شود! پس باید به پیش رود و شجاعت تغییر داشته باشد.
دولت و حکومت باید شجاعت داشته باشد در ساختن چشم‌انداز نو. شجاعت داشته باشد در تکرار نکردن راه شکست خورده و شجاعت داشته باشد در در کنار گذاشتن آدم ناکارآمد که چندین بار آزمون را پس داده اند!

☑️⭕️تجویز راهبردی: چه باید کرد؟
باید به تفاوت مدیر و کارشناس و یا رهبر و سیاستمدار توجه کرد!
مدیر/کارشناس، محدودیتهای موجود را اعم از اینکه واقعی باشند یا موهوم، عینی باشند یا ذهنی، عملی باشند یا سیاسی، مفروض می‏گیرد و تلاش می‏کند راه حل بهینه مشکلات را در فضایی داخل قیدهای موجود پیدا کند. به همین دلیل نه تنها از نخستین گزینه بهینه (First Best) صرف نظر می‏کند بلکه از دومین گزینه بهینه (Second Best) نیز صرف نظر می‏کند و به گزینه‌‏های فروتر رضایت می‏دهد. کارشناس ذاتا درون چارچوب می اندیشد.

اما یک رهبر یا سیاستمدار کسی است که همه محدودیتها را به رسمیت نمی شناسد بلکه سعی می کند برخی محدودیتهای ذهنی، سیاسی یا موهوم را پس بزند و فضا را برای یافتن گزینه های بهتر فراهم کند. در زمان ما که اقسام قیدها و محدودیتها حق انتخاب کارشناسان و مدیران دولتی را به شدت محدود کرده ما نیازمند رهبران و سیاستمدارانی هستیم که با شجاعت برخی قیدها و محدودیت‌ها را کنار بزنند و نشان دهند که می‌شود به راه حل‌های بهتری دست یافت. رهبر و سیاست مدار قاعدتا باید خارج از چارچوب فکر کند و چارچوب های جدید ایجاد کند.
مثلا آزادکردن واتساپ از قید فیلتر نشان داد که با حذف برخی فیلترها بحرانی گریبان کشور را نخواهد گرفت. انحلال و ادغام بانک آینده بانک هراسی را به دنبال نخواهد داشت. سه نرخی کردن بنزین تبعات اجتماعی نخواهد داشت. اگر در بند قیود موجود بمانیم به راه حل جدیدی نخواهیم رسید و نخ نماشدن و ناکارا بودن راه حل‌های قدیمی نیز اینک واضح است. پس نیاز ضروری ما ایفای نقش رهبری و سیاستمداری توسط کسانی است که مردم به عنوان حلال مسائل برگزیده اند.
کشورداری درون خطوط قرمز توهمی عملا اداره روزمره و تکراری است و رهایی بخش نخواهد بود.

شبکه توسعه
@I_D_Network
👍77👎9
🔲⭕️به احترام او که گوشه‌ای ننشست، به چالش کشید و تفاوت ایجاد کرد
 محمد فاضلی
 
او هشتاد ساله شد و من به رغم آن‌که یک بار ایشان را از نزدیک ندیده‌ام اما به پاس آن‌چه از او آموخته‌ام، و به دلیل شرایطی که در آن قرار گرفته‌ایم، چند خطی به رسم قدردانی می‌نویسم. چرا می‌نویسم؟ در آخر خواهم گفت.
 
عبدالکریم سروش بسیار نوشته، گفته و مشارکت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کرده است و از همین‌رو نوشتن درباره او آسان نیست؛ و چنان مشارکت و تأثیرش بزرگ بوده ناگزیر و به رسم همه آن‌ها که کاری بزرگ می‌کنند، در معرض نقد و گاه طعن هم هست. تأثیرات او بر فرهنگ، جامعه و سیاست در ایران را می‌توان به اختصار در چند عنوان – هر چند ناکافی - خلاصه کرد.
 
◽️تحول در روشنفکری دینی و مشارکت گسترده در تولید اندیشه‌هایی که از نقد مارکسیسم تا نقد ایدئولوژی‌زدگی (مارکسیستی یا دینی)، نقد معرفت‌شناختی اسلام‌گرایی حقیقت‌انگار، و جا باز کردن برای تفسیر هرمنوتیک متون دینی.
 
◽️به چالش کشیدن انحصار روحانیت در تفسیر دین (عمدتاً به‌واسطه نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت)؛ و نشان دادن تحول فهم دین بر اساس تحول و تکامل سایر معارف بشری؛ تأکید بر خطاپذیری در فهم دین؛ جایگاه دادن به نقش «پرسش‌ها از دین» در «فهم دین»؛ و به چالش کشیدن قدرت/انحصار روحانیت در نسبت با فهم، تفسیر و بهره‌برداری از قدرت دینی.
 
◽️سهیم شدن در اندیشه ضرورت دموکراتیک شدن عرصه نقد قدرت و نقد فهم متون دینی؛ و تأثیرگذاری بر این تحول بزرگ از مسیر ارائه تفسیرهای رقیب از متون و اندیشه دینی.
 
◽️مشارکت اجتماعی-سیاسی گسترده در تربیت نسلی از اندیشمندان، علاقمندان به علوم انسانی و اجتماعی، و ارتقای فضای فکری و فرهنگی‌ای که یکی از پیشران‌های مطالبه تحول فرهنگی، دموکراسی سیاسی، و تحول اجتماعی بوده‌اند.
 
◽️تلاش گسترده برای توسعه دادن عقلانیت انتقادی از مسیر طرح و ترویج ایده‌های فیلسوفانی نظیر کارل پوپر، و پیشبرد طرحی برای بازاندیشی فلسفی در بنیان‌های اندیشه دینی و سیاسی.
 
◽️برخی از مهم‌ترین مفاهیم نو در فضای اندیشه سیاسی و اجتماعی ایران دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ از تلاش‌های فکری عبدالکریم سروش هم تأثیر پذیرفتند. آن‌چه از مفاهیمی نظیر «تکثرگرایی» (پلورالیسم)، مدارا، نقد قدرت دینی و ... در جامعه ایرانی جاری شد، تحت تأثیر عبدالکریم سروش نیز بوده است.
 
◽️برکشیدن اندیشه عرفانی مولانا در فضای فکری و فرهنگی ایران، و صدها ساعت شرح و تفسیر اندیشه و ادبیات مولانا که با رویکردی مرکب از فلسفه، عرفان، سیاست، جامعه‌شناسی و ... انجام شده است. سروش سهمی ارزشمند در شرح سایر شعرای اندیشه‌ورز چون سعدی و حافظ هم دارد.
 
◽️بدیهی است آدمی با این گستره از تأثیرگذاری، در معرض نقد و طعن هم قرار بگیرد. خصوصاً او که با ارباب قدرت هم گلاویز شده و از بنیان‌های معرفت‌شناختی تا سلوک شخصی قدرت‌مداران از تیغ تیز نقد و تندی‌های قلم هنرمند او در امان نمانده‌اند.
 
◽️حامیان دین سنتی عبدالکریم سروش را نقد کرده‌اند که دین را تابع علوم انسانی متغیر و بشری کرده است. آن‌ها که دین را بر سریر سیاست می‌پسندند، از عاقبت سکولاریسم پنهان در اندیشه سروش بیمناک هستند. جالب این‌که منتقدان روشنفکری دینی بر سروش می‌تازند که به اندازه کافی کودک سیاست را از پستان دین جدا نکرده است و در باب کفایت نقد معرفت‌شناختی دین و ظرفیت‌های دموکراتیک در اندیشه دینی تابع قبض و بسط، خوش‌بین است.
 
◽️عبدالکریم سروش با طرح «بسط تجربه نبوی» و ایده رؤیاهای رسولانه، صدای همفکرانش در روشنفکری دینی را هم درآورد.
 
◽️عبدالکریم سروش چند دهه، چوب مقطع کوتاه مشارکتش در انقلاب فرهنگی و شورای مجری آن را نیز خورده است. او را به سبب مشارکتش در جریان‌های اندیشه‌ای هم‌نوا با انقلاب سال ۱۳۵۷ و برخی سخنان و نوشته‌هایش درباره شخصیت‌های انقلاب هم نواخته‌اند.
 
او با روحانیت، صاحبان قدرت، دینداران سنتی، روشنفکران دینی و غیردینی در افتاد و ایده های آنان را به چالش کشید. طبیعی است، آدمی اگر گوشه‌ای بنشیند و کاری نکند، گزک دست کسی نمی‌دهد و در معرض نقد و طعن هم قرار نمی‌گیرد. اما وقتی کار و بالاخص کارهای بزرگ می‌کند، منتقدان، دشمنان و حتی خطاهای‌شان بزرگ‌تر می‌شود. سروش هم از این قاعده مستثنی نیست.
 
☑️⭕️اما چرا درباره عبدالکریم سروش نوشتم؟
چون گویی جریانی می‌خواهد هیچ چیز باقی نماند، هیچ درختی در فرهنگ، جامعه، اقتصاد و سیاست ایران سر پا نباشد، و جز ویرانه‌ای تهی به جا نماند. لذا هر آدم، اندیشه، واقعیت، دست‌آورد و افتخاری را زیر پای ناسزا، تخریب، تهمت و انکار له می‌کند یا نادیده می‌گیرد. یاد کردن از بزرگان و بزرگی‌های جامعه ایرانی، بخشی از مقابله با ویرانگری آگاهانه و ناآگاهانه‌ای است که در زمانه استیصال، فراگیر می‌شود.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال دکتر محمد فاضلی
@fazeli_mohammad
👍115👎88
🔲⭕️هفتاد همت؛ حماقت یا خدمت؟
مجتبی لشکربلوکی


یکی از مدیران ارشد سابق فضای مجازی گفته مردم سالانه ۷۰ هزار میلیارد تومان (همت) پول فیلترشکن می دهند. این را بگذارید کنار اینستاگرام با ۳۱ و تلگرام با ۲۴ میلیون کاربر فعال در اوج محبوبیت و کاربری‌. معنای این دو گزاره کنار هم چیست؟ شکست سیاست فیلترینگ!

برای اینکه اهمیت این مبلغ رو درک کنیم:
اصلا ۷۰ همت نه و بلکه نصف آن درست باشد یعنی ۳۵ همت؛ معادل هزینه ساخت ۳۰ هزار خانه کوچک و صاحب خانگی ۹۰ هزار نفر(سالانه)
سال ۱۴۰۳، با ۲۸ همت ۱۱ هزار زندانی جرایم غیرعمد آزاد شدند. یعنی با این پول می شد هزاران زندانی آزاد و هزاران خانواده شاد شوند.
سال گذشته مجموع بودجه عمرانی ۱۵ استان از سیستان و بلوچستان تا کردستان سرجمع کمتر از ۳۵ همت بود
دقت کنید نمی گویم اگر این ۳۵ همت صرف فیلترینگ نمی شد، صرف این امور می شد می خواهم بگویم داریم راجع به چه عددی صحبت می کنیم!

بی انصافی است اگر استدلال طرف مقابل را نشنویم:
◽️در هفتاد همت اغراق شده و اقعیت کمتر از این هاست [که نصف آن را در نظر گرفتیم]
◽️بخش قابل توجه وی.پی.ان برای امور کاری و علمی و دور زدن تحریم هاست و نه فیلترینگ داخلی. برخی حتی با سیم کارت سفید مجبورند وی.پی.ان بخرند. پس همه این مبلغ به خاطر فیلترینگ داخلی نیست.
◽️در پاسخ به توسعه جاسوس افزارها: فیلترشکن های معروف حاوی بدافزار نیستند مگر آنکه سرویس های جاسوسی هماهنگ کنند که این موضوع در مورد اپ های فیلترنشده هم احتمالش هست.
◽️در گذشته حدود چهار ترابایت از شش ترابایت کل کشور اینستا بود (دو سوم) که بعد فیلتر به کمتر از یک سوم رسید. به محض رفع فیلترینگ دوباره برمیگردد. هیچ کشوری کل ترافیکش را به یک پلتفرم (مانند اینستا) می‌دهد؟
◽️اثرات تخریبی اینستا در خانواده ها وحشتناک است. چرا امری که این قدر مضر است را آزاد بگذاریم؟
◽️خیلی از کشورها مشروط به پذیرش همکاری اینستا دسترسی را باز می کنند. ما حتی برای بستن صفحات فروش اسلحه و مواد مخدر نمی توانیم از اینستا درخواست کنیم و پاسخگویی ندارند.

علی رغم شش بند بالا (که برخی از آن ها را انصافا قابل تامل می دانم) از منظر سیاست‌گذاری، اصرار بر فیلترینگ با وجود آمارهای خیره‌کننده کاربران، مصداق شکست سیاست (Policy Failure) است با دو نشانه:

◽️عدم تناسب ابزار و هدف؛ ابزاری که این همه هزینه برایش داده شده (فیلترینگ) به هدف (کاهش دسترسی و کاربری) نرسیده.

◽️پیامدهای ناخواسته: پیامدهایی که مورد نظر سیاست گذار نیست اما نتیجه ناخواسته اجرای آن سیاست است. پیامد ناخواسته این سیاست چیست؟ شکل‌گیری بازار سیاه چند ده همتی که منجر به خروج سرمایه از اقتصاد مولد (حماقت اقتصادی) و تضعیف امنیت سایبری (ریسک امنیتی) و از همه مهم تر نفرت شهروندان از سیاست گذاران (تبعات اجتماعی) شده.

فیلترینگ، یک مالیات پنهان و تحمیلی چندین همتی است؛
مالیاتی که نه به دولت می‌رسد و نه حتی قابل تجمیع به یک سرمایه گذاری ملی است جلوی چشمان ما دود می شود و می رود هوا

سیاست‌های شکست‌خورده چرا ادامه پیدا می کنند؟
این یک نمونه است. ایران نمایشگاه سیاست‌های شکست خورده است؛ در اقتصاد، «قیمت گذاری دستوری»، در حوزه اجتماعی، «رویکردهای اقتدارگرا» و در سیاست خارجی، «تصلب در دیپلماسی». اما چرا ادامه پیدا می کند؟

دست کم سه دلیل دارد:

◼️منفعت کثیف ذینفعان: گاهی «گروه‌های ذینفع» که از وضع موجود (مانند فروش فیلترشکن یا توزیع رانت ارزی) سود می‌برند، مانع از اصلاح سیاست‌ می‌شوند و تبدیل می شوند به «گروه فشار»
◼️هزینه روانی و سیاسی پذیرش اشتباه: هزینه‌ بازگشت از یک سیاست غلط برای سیاست گذار بیش از هزینه ادامه دادن آن است. یعنی برای سیاست گذار افت دارد که بگوید اشتباه کردم!
◼️تصلب شناختی (Cognitive Rigidity): سیاست‌گذار با وجود شواهد قطعی مبنی بر ناکارآمدی، از بازنگری در سیاست اولیه خود ناتوان است و به جای اصلاح، بر تکرار خطا اصرار می‌کند. اینجا دیگر نه منفعت مطرح است و نه هزینه روانی پذیرش اشتباه، سیاست گذار اصلا درک نمی کند که اشتباه کرده

جهان چگونه این مساله را حل می کند؟ یکی از روش هایش گردش آزاد در عرصه قدرت است. اگر سیاست مداری اشتباه کرد اشکالی ندارد. بالاخره انسان است و جایز الخطا. ولی اگر به علتی از علت های سه گانه (منفعت گروه های فشار یا به ترس از پذیرش اشتباه یا تصلب) حاضر به کنار گذاشتن سیاست شکست خورده نیست، آنگاه مردم سیاست مدار را عوض می کنند تا سیاست ها هم عوض شود. پس در عمل گردش آزاد قدرت، مکانیزمی برای «خروج و تعویض سیستماتیک» سیاست گذاران شکست‌خورده یا متصلب یا ناسالم است

در مورد تشخیص خودم متصلب نیستم، شاید سیاست فیلترینگ، «بهترین گزینه ممکن» باشد اما ایکاش کسی از این بهترین گزینه ممکن به زبان صریح و ساده دفاع کند.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال نویسنده
@Dr_Lashkarbolouki
👍36👎1