مُداخِلات – Telegram
مُداخِلات
467 subscribers
44 photos
5 videos
41 files
197 links
اظهارات و مکتوبات یک جامعه‌روزشناس‌نامه‌شعرنگار
Download Telegram
Channel created
شأن وب‌گاه‌های قدیمی را دارد این #مداخلات؛ جایی برای همه‌چیز: از تقریرات و نوشته‌جات تا اظهارات و اشارات. از خوانده‌ها و شنیده‌ها تا گفته‌ها و دیده‌ها. به هر حال به این‌که همه این‌ها را در جایی میان ابرهای تلگرام جای بدهم، راضی ام.
مارکس در مقام نظریه‌پرداز غذا
جان بلامی‌فاستر / ترجمه‌ی روزبه آقاجری و شیرین کریمی

این نوشته ترجمه‌ای است از مقاله جان بلامی‌فاستر که در اول دسامبر ۲۰۱۶ در مجله الکترونیک مانتلی‌ریویو منتشر شده است. جز این‌که امیدواریم با ترجمه این اثر توانسته باشیم توجه علاقه‌مندان به این حوزه‌ مطالعاتی را به مفاهیمی مانند «گسست متابولیک در سرمایه‌داری» یا «تبادل سوخت‌وسازانه طبیعت و جامعه» نزد #مارکس جلب کنیم، چیز دیگری نمی‌شود گفت. طبیعتاً برای فهم دقیق‌تر مفاهیم و مباحثی که در این مقاله آمده است به کتاب مهم اکولوژی مارکس اثر جان بلامی‌فاستر (با ترجمه اکبر معصوم‌بیگی) ارجاع‌تان می‌دهیم؛ کتابی عمیقاً مهم و اثرگذار که به واکاوی «جهان‌بینی اکولوژیک» به‌ویژه مارکس و سپس انگلس و برخی دیگر از چهره‌های شاخص جنبش مارکسیستی مثل نیکولای #بوخارین می‌پردازد.
البته به‌تازگی کتابی با عنوان «جامعه‌شناسی غذا و تغذیه، اشتهای اجتماعی» نوشته جان جرموو، لورن ویلیامز و دیگران با ترجمه هما زنجانی‌زاده استاد دانشگاه فردوسی مشهد (انتشارات جامعه‌شناسان) منتشر شده است که عمیقاً کتابی توجه‌برانگیز و بر اساس مباحث طرح‌شده در آن، مهم است؛ به‌ویژه به دلیل رویکرد انتقادی‌اش به سازوکارهای تولید و مصرف در سرمایه‌داری متأخر. کتابی هم از رابرت آلبریتون (با ترجمه کیانوش یاسایی) با عنوان «بگذار آشغال بخورند» در انتشارات اختران منتشر شده است که مباحثی مهمی را با لحنی جدلی در همین حیطه مطرح کرده است.

متن کامل در نشانی زیر
http://problematicaa.com/marx-as-a-food-theorist/
مقدمه #یانیس_واروفاکیس بر مانیفست و ترجمه #نرگس_ایمانی از آن بسیار خواندنی است و ایده‌های مناقشه‌برانگیز و مهمی در آن مطرح می‌شود.
بخشی مهم از آن را نقل می‌کنم:
«یک بار خبرنگاران از من پرسیدند که امروزه بزرگترین تهدیدِ سرمایه‌داری چه کسی و یا چه چیزی است. پاسخ من به این پرسش برای آن‌ها کاملاً غیرمنتظره بود: سرمایه! بی‌تردید من این ایده را چند دهه قبل‌، از مانیفست به عاریت گرفتم. نظر به این‌که الغای «انرژی» سرمایه‌داری نه ممکن است و نه مطلوب، حیله‌ای که می‌توان سوار کرد این است که به شتاب‌گرفتنِ توسعه‌ی سرمایه‌داری مدد رسانیم (با این قصد که سرمایه‌داری همچون شهاب‌سنگی که به‌سرعت از آسمان عبور می‌کند، بسوزد و تمام شود)، در حالی که از سوی دیگر، (با بهره‌گیری از کنش عقلانی و جمعی) در برابر تمایل سرمایه‌داری به سرکوب و نابودی روح انسانی‌مان ایستادگی کنیم. مخلص کلام آن‌که، پیشنهاد مانیفست به ما این است که سرمایه‌داری را به سرحداتش برسانیم، در حالی که [همزمان] نتایج آن را محدود می‌کنیم و راه را برای سوسیالیستی‌سازی آن هموار می‌نماییم.
ما به ربات‌های بیش‌تر، پنل‌های خورشیدی بهتر، ارتباطات سریع‌السیر، و شبکه‌های حمل و نقل پیشرفته‌ی سازگار با محیط زیست نیاز داریم. با این حال، به همان اندازه هم نیازمند آنیم که به لحاظ سیاسی برای دفاع از ضعفا، توانمندسازی اکثریت، و زمینه‌چینی برای الغای معناباختگی‌های سرمایه‌داری سازماندهی شویم. از حیث عملی، این [رویکرد] در تقابل با آن ایده‌ای قرار می‌گیرد که برای تحقیرشدنِ ما توسط سرمایه‌داری هیچ گزینه‌ی بدیلی به دست نمی‌دهد. در عین حال، به معنای رد هر شکلی از مطالبه‌ی «بازگشت» به زیستی کم‌ترمدرن‌ هم هست. زندگی‌کردن در قالب فرم‌های آغازینِ سرمایه‌داری حائز هیچ وجه اخلاقی‌ای نیست. نمایش‌های تلویزیونی‌ای مانند دان‌تاون ابی \که پول هنگفتی را صرف نوستالژی‌های حساب‌وکتاب‌شده می‌کنند، کارشان این است که هم خوشحال‌مان کنند ‌که در زمان فعلی زندگی می‌کنیم، و هم تشویق‌مان کنند که جلوی سرعت تغییرات را بگیریم».

نسخه کامل آن را در اینجا بخوانید
https://pecritique.files.wordpress.com/2019/06/varoufakis-on-communist-manifesto.pdf
مقاله‌ای که در پایین فایل پی‌دی‌اف‌اش را گذاشته‌ام، مقاله‌ای بسیار خواندنی و اساسی و مهم از #ساندرا_بلودورث است با عنوان «ریشه‌های سرکوب زنان؛ دفاع از انگلس و راهی نو». در این مقاله در دستاوردهای پژوهشی و نظری تاریخی انگلس و کسانی مانند کریس هارمن در پرتو مطالعات باستان‌شناختی جدید بررسی و نقد می‌شود. اما چند نکته:

یک.
کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نوشته #فردریش_انگلس یکی از مسیرهای باارزش در مطالعات مارکسیستی خاستگاه‌های خانواده و مالکیت و انقیاد زنان را گشود. ترجمه این اثر به فارسی داستانی دراز دارد که در فرصتی دیگر از آن خواهم گفت اما به هر حال این را بگویم که نسخه تازه‌انتشار‌یافته آن در نشر هرمس با ترجمه #خسرو_پارسا از وثاقت و دقت کافی برخوردار است.

دو.
تنها یک اثر را می‌شناسم که تلاش کرده است چنین مطالعاتی را در ایران پی بگیرد: «در تاریکی هزاره‌ها» اثر #ایرج_اسکندری. متأسفانه این کتاب دچار مهجوریت خاصی شده است و عجیب است که هیچ توجهی بر نمی‌انگیزد. کتابی بسیار خواندنی است و بدون شک یافته‌های قابل توجه‌اش باید به‌شکلی انتقادی بررسی شوند.

سه.
نکته‌ای در این مقاله است که باید به آن توجه‌تان بدهم: اثری با عنوان «مارکس درباره جنسیت و خانواده» از #هتر_براون با ترجمه #فرزانه_راجی و #فریدا_آفاری به فارسی ترجمه شده که نویسنده در پانوشت صفحه ۸ برای نقد آن به مقاله‌ای از #شیلا_مک‌گرگور ارجاع می‌دهد. از آن‌جایی که منابع انگلیسی آورده نشده‌اند، ارجاع به آن را ضروری می‌دانم. مک‌گرگور از چهره‌های باارزش چپ در بریتانیا است و در شماره ۱۴۶ سوسیالیسم بین‌المللی کتاب براون را نقد کرده است با عنوان «مارکسِ بازیافته». نشانی نوشته او این است: http://isj.org.uk/marx-rediscovered/


https://pecritique.files.wordpress.com/2019/04/the-origins-of-womene28099s-oppression-.pdf
برای انجام کاری، سراغ نوشته‌ها و گفته‌های #موسی_غنی‌نژاد رفته‌ام. در مصاحبه‌ای با مهرنامه در سال ۹۵ حرف‌هایی می‌زند که سرتاپا تناقض‌گویی و از نظر بی‌مایگی کم‌نظیرند.
برای نمونه در جایی می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های اندیشه لیبرالی ـ البته لیبرالیسم کلاسیک که من به آن اعتقاد دارم ـ این است که در تحلیل نهایی، اندیشه تعیین‌کننده است؛ برخلاف آنچه مارکس می‌گوید که در تحلیل نهایی نیروهای مادی تعیین‌کننده‌اند». تا اینجا مشکلی نیست و هر کسی می‌تواند بگوید نظر من با مارکس متفاوت است. اما آنگاه که می‌خواهد تناقض را در کردوکار مارکسیست‌ها پیدا کند به سخیف‌گویی می‌افتد: «معتقدم این حرف مارکسیست‌ها با عملشان در تناقض است. چون اگر مارکس معتقد بود که در تحلیل نهایی نیروهای مادی تعیین‌کننده هستند، پس به چه دلیل «مانیفست» و «کاپیتال» را نوشت. او این کتاب‌ها را نوشت تا اندیشه‌ها را عوض کند؛ پس او هم در عمل اعتقاد داشت که با عوض شدن اندیشه‌ها است که جامعه عوض می‌شود». قابل ذکر است که ایشان «عضو هیئت علمی دانشگاه صنعت نفت و استاد مدعو دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف» و از چهره‌های شاخص به قول خودشان #لیبرالیسم کلاسیک در ایران است. او عملاً در اینجا نشان می‌دهد که یا هیچ درکی از رابطه میان اندیشه و عمل و دگرگونی‌های تاریخی ندارد یا به روش منبری‌های قدیم می‌خواهد با عوامانه‌کردن موضوع حرف خود را جا بیندازد. بعد همین آقا، چپ‌ها را به آشفتگی فکری و آشفته‌گویی متهم می‌کند.
یا در جای دیگر هر چند قائل به این است که چپ‌ها آشفته‌فکرند و «باید با آشفتگی فکری ایجادشده توسط چپ‌ها مقابله کرد» اما ـ البته جای شکرش باقی است که بر خلاف بوقچی‌شان یعنی #محمد_قوچانی و شرکا ـ می‌گوید: «مقابله با آن هم پلیسی نیست. چپ‌ها را باید آزاد گذاشت. اتفاقا یکی از کارهای خوبی که جمهوری اسلامی کرده این است که چپ‌ها آزادند که کتاب‌هایشان را منتشر کنند. کتاب‌های مارکس الان چاپ می‌شود و با چاپ‌شدن این کتاب‌ها مردم می‌توانند آن‌ها را بخوانند و خود درباره درستی و نادرستی‌شان داوری کنند. آن‌ها باید بتوانند حتی در دانشگاه‌ها هم علناً آموزه‌های مارکسیستی را تدریس کنند که متاسفانه این اجازه به آن‌ها داده نمی‌شود».
او در این گفت‌وگو حتا می‌گوید که لیبرال‌ها ضدامپریالیستند 😳. حتماٌ هستند دیگر.
این گفت‌وگو که با عنوان «هیچ متفکر مهمی نگفته که نئولیبرال است» منتشر شده، یکی از گفت‌وگوهای بسیار خواندنی یک لیبرال ایرانی واقعاًموجود است.
شماره ۴۷ مجله مهرنامه سال هفتم خرداد ۱۳۹۵ صص ۱۶۷ تا ۱۶۹
هر نوع تحلیل اجتماعی اگر به دام احساسات آنی بیفتد، به ناکجا راه می‌برد. مورد راننده #اسنپ مورد بسیار جالبی است. جدا از این نکته تأسف‌بار که دست آخر، مسافر وادار یا به نور درونش شعله‌ور می‌شود که معذرت‌خواهی کند اما موضوع ابعاد دیگری هم دارد.

یک.
جدا از این ذوق مقلدانه به تحریم این و آن، ناشی از ازدست‌رفتگی هر نوع همپیوندی واقعی و فراگیر، همه به‌شکلی، رفتار راننده اسنپ را طبیعی فرض کردند. گویا اصلا عجیب نیست که راننده‌ای، هر قدر هم مشتعل از غیرت مذهبی، مسافرش را وسط خیابان یا اتوبان پیاده کند؟ انگار اصلا عجیب نیست که رفتاری از راننده سر زده که در کل تاریخ چهل‌ساله جمهوری اسلامی حتا در دهه شصت مشابه ندارد؟ انگار اصلاً اهمیتی ندارد که سابقه راننده چیست و چه‌کاره بوده؟ انگار اصلاً اهمیتی ندارد که این رفتار عجیب و بی‌سابقه در چه برهه‌ای انجام شده و ربطش به طرح‌های سیاست‌گذارانه درباره پوشش چیست؟ نه. این‌ها مهم نیست. گویا امر مهم تن‌‌دادن به این موج‌های ساختگی است.

دو.
کاری عملی علیه اسنپ که یک طرف ماجراست انجام، بهش اعتراض شده و پس از به‌اصطلاح تحریم، اپلیکیشن‌اش از روی گوشی‌ها حذف شده. علیه آن راننده اسنپ چه کار عملی‌ای انجام شده؟ هیچ! مسأله این‌جاست.

سه.
این نوع رفتار، تبدیل به عادت احمقانه‌ای شده است: #خودمحروم‌سازی.
استدلال این است که چون دست‌مان به راننده اسنپ و حامیانش نمی‌رسد، دست‌مان به اپلیکیشن اسنپ ـ در جهان کوچک گوشی‌مان ـ که می‌رسد. کاری که چیزی جز ارضای ذهنی خطرناکی بیش نیست. طرف فروپاشی هر نوع رابطه معنادار اجتماعی را در بیرون از گوشی‌اش نمی‌بیند، می‌خواهد با هشتگی موجی از همپیوندی اجتماعی ایجاد کند برای تحریم صرفاً یک طرف قضیه.

چهار.
طبیعتاً باید هم به اسنپ و هم به آن راننده اسنپ اعتراض کرد اما باید در همین‌جا متوقف شد. باید فهمید که در وضع کنونی، هیچ کاری در سطحی بالاتر از این از ما بر نمی‌آید. فهمیدن این موضوع خیلی آموزنده است و جدا از آموزندگی، پیش‌گیرنده هم هست. جلو می‌گیرد از اینکه بازیچه دست آن‌هایی بشویم که روی دست‌وپابستگی ما در آن سطح بالاتر حساب کرده‌اند. جلو می‌گیرد از این که هر کسی، رسانه‌ای، تبلیغات‌چی‌ای، بالادستی‌ای که از راه می‌رسد، دکمه عملگری تخیلی‌مان را فشار دهد و ما هم به ساز او برقصیم.

پنج.
طبیعی است که می‌خواهیم و باید به آن سطح بالاتر از همپیوندی اجتماعی آزادانه و برابرانه، به آن نوع عاملیت اثرگذار، خودتحقق‌بخش و قدرتمند برسیم. در این شکی نیست. مسأله توهم دست‌یابی به این همپیوندی یا قدرت عملگری است. این توهم، خطرناک است.
#manipulation
#Snap
#games_of_veil
در ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ این یادداشت را برای مجله #تجارت_فردا نوشتم. یادداشت درباره #کنکور و ارتباط آن با نهاد آموزش است و به حال‌وهوای این روزها هم می‌خورد. در آن روزها بحث حذف کنکور گرم شده بود که طبق معمول بعد از مدتی هم به خودی خود و هم با فشار «مافیا»ی کمک‌آموزشی به حاشیه رفت.
yon.ir/6qcqF
دکتر #عباس_کاظمی هم در کتاب مهم «دانشگاه از نردبان تا سایبان» به مسأله #کنکور و پیامدهایش برای نظام آموزش می‌پردازد.