بن بست دهه نود
📍بخش اول
1️⃣دهه نود بدون شک بدترین دهه ی جمهوری دوم بوده است و به اعتقاد من نظام باید همه تلاش خود را برای برون رفت از بن بستی که در دهه نود ایجاد شده است به کار گیرد. وقتی صحبتهای سردار جعفری، رییس سابق سپاه در سخنرانی ای مربوط به انتخابات ۸۸ که به تازگی از سوی اصلاح طلبان افشا شده است را گوش می دادم، این احساس که دهه نود دهه انحطاط نظام و انقلاب بود، بیش از پیش در من تقویت شد. گذشته از این مسأله مهم که این سخنرانی بار دیگر بر نامشخص بودن «قلمرو نظامی» در جمهوری اسلامی صحه می گذارد، مواجهه دوباره با نوع گفتمانی که عزیز جعفری در این سخنرانی به کار می گیرد، تحولی اساسی نظام در یک دهه اخیر را به ما تذکر می دهد.
2️⃣سردار جعفری در این سخنرانی آشکارا از گفتمانی چپ برای صورت بندی مقولات و مفاهیم و ارزشها و نظریه سیاسی انقلاب اسلامی در اواخر دهه هشتاد استفاده می کند. او در این سخنرانی با لحنی شورمندانه «علیه الیگارشی» پدیده آمده در ساختار جمهوری اسلامی سخن می گوید، وقتی از تحلیل اینکه آراء خاموش به سمت چه کسی رفته است صحبت می کند، موضعی اساسا «اپوزوسیونی» اتخاذ می کند و با تأکید چند باره بر «مبارزه با فقر و فساد و تبعیضی» که در استخوان بندی نظام رخنه کرده و با بیان اینکه «حتی متاسفانه بی عدالتی و ترجیح قدرتمند بر ضعیف به درون سپاه هم خزیده است» گفتمانی چپ، رهایی بخش، مردمی و ضد سلطه را برای تداوم انقلاب در دهه چهارم فراخوان می کند، دهه چهارمی که او با شوقی حماسی، از آن به «دوران جدید» تعبیر می کند.
3️⃣امروز که در انتهای دهه نود به سر می بریم اما همه اینها بیشتر به سرابی برآمده از جهانی دیگر شبیه است. دهه نود بی تردید اوج گرفتن عجیب و بی سابقه چپ زدایی از جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر است. علی رغم حضور گفتمان منحط روحانیت و خرده بورژوازی محافظه کار که جمهوری اسلامی را رژیمی سنتی با اقتصادی آلوده به سرمایه داری تجاری رانتی می دانند و آزادی جویی و دموکراسی و عدالت خواهی و ظهور امر سیاسی را گناهانی بخشش ناپذیر تلقی می کند و در اتحاد با نیروهای امنیتی عرفی و تکنوکراتهای ملی گرای مصلحت اندیش که انقلابی گری و پیگیری گفتمان انقلاب را جرم علیه امنیت ملی و اخلال در نظم دولتی می دانند، همواره کسانی چون شهید بهشتی، میرحسین موسوی، محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد در کنار آیت الله خامنه ای، روحانی روشنفکر و خطیب معروف مدافع جامعه بی طبقه توحیدی در دهه پنجاه، بوده اند که از تداوم روح انقلاب در مقابل یورش این محافظه کاران دست راستی حفاظت کرده اند. اما دهه نود اینچنین نبود. دهه نود، دهه پیروزی راست مدرن و راست سنتی بر انقلاب و دستیابی آنها به قدرت فائقه ای برای حمله به آرمانها بود. دهه نود دهه پیروزی «حیوانی ترسیده و ستیزه جو» بر «انسان سیاسی» بود.
ادامه👇👇👇
📍بخش اول
1️⃣دهه نود بدون شک بدترین دهه ی جمهوری دوم بوده است و به اعتقاد من نظام باید همه تلاش خود را برای برون رفت از بن بستی که در دهه نود ایجاد شده است به کار گیرد. وقتی صحبتهای سردار جعفری، رییس سابق سپاه در سخنرانی ای مربوط به انتخابات ۸۸ که به تازگی از سوی اصلاح طلبان افشا شده است را گوش می دادم، این احساس که دهه نود دهه انحطاط نظام و انقلاب بود، بیش از پیش در من تقویت شد. گذشته از این مسأله مهم که این سخنرانی بار دیگر بر نامشخص بودن «قلمرو نظامی» در جمهوری اسلامی صحه می گذارد، مواجهه دوباره با نوع گفتمانی که عزیز جعفری در این سخنرانی به کار می گیرد، تحولی اساسی نظام در یک دهه اخیر را به ما تذکر می دهد.
2️⃣سردار جعفری در این سخنرانی آشکارا از گفتمانی چپ برای صورت بندی مقولات و مفاهیم و ارزشها و نظریه سیاسی انقلاب اسلامی در اواخر دهه هشتاد استفاده می کند. او در این سخنرانی با لحنی شورمندانه «علیه الیگارشی» پدیده آمده در ساختار جمهوری اسلامی سخن می گوید، وقتی از تحلیل اینکه آراء خاموش به سمت چه کسی رفته است صحبت می کند، موضعی اساسا «اپوزوسیونی» اتخاذ می کند و با تأکید چند باره بر «مبارزه با فقر و فساد و تبعیضی» که در استخوان بندی نظام رخنه کرده و با بیان اینکه «حتی متاسفانه بی عدالتی و ترجیح قدرتمند بر ضعیف به درون سپاه هم خزیده است» گفتمانی چپ، رهایی بخش، مردمی و ضد سلطه را برای تداوم انقلاب در دهه چهارم فراخوان می کند، دهه چهارمی که او با شوقی حماسی، از آن به «دوران جدید» تعبیر می کند.
3️⃣امروز که در انتهای دهه نود به سر می بریم اما همه اینها بیشتر به سرابی برآمده از جهانی دیگر شبیه است. دهه نود بی تردید اوج گرفتن عجیب و بی سابقه چپ زدایی از جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر است. علی رغم حضور گفتمان منحط روحانیت و خرده بورژوازی محافظه کار که جمهوری اسلامی را رژیمی سنتی با اقتصادی آلوده به سرمایه داری تجاری رانتی می دانند و آزادی جویی و دموکراسی و عدالت خواهی و ظهور امر سیاسی را گناهانی بخشش ناپذیر تلقی می کند و در اتحاد با نیروهای امنیتی عرفی و تکنوکراتهای ملی گرای مصلحت اندیش که انقلابی گری و پیگیری گفتمان انقلاب را جرم علیه امنیت ملی و اخلال در نظم دولتی می دانند، همواره کسانی چون شهید بهشتی، میرحسین موسوی، محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد در کنار آیت الله خامنه ای، روحانی روشنفکر و خطیب معروف مدافع جامعه بی طبقه توحیدی در دهه پنجاه، بوده اند که از تداوم روح انقلاب در مقابل یورش این محافظه کاران دست راستی حفاظت کرده اند. اما دهه نود اینچنین نبود. دهه نود، دهه پیروزی راست مدرن و راست سنتی بر انقلاب و دستیابی آنها به قدرت فائقه ای برای حمله به آرمانها بود. دهه نود دهه پیروزی «حیوانی ترسیده و ستیزه جو» بر «انسان سیاسی» بود.
ادامه👇👇👇
👍1
ادامه👆👆👆
بن بست دهه نود
📍بخش دوم
4️⃣اما چرا چنین شد؟ بعید می دانم کسانی چون سردار جعفری که آنچنان از مبارزه با «الیگارشی زر و زور» (که تزویرش را از ترس روحانیت جا می اندازد) و چشم انداز زیبای «مبارزه با فقر و فساد و تبعیض» در دهه چهارم انقلاب سخن می گوید، چندان مجال تأمل در چرخشی که پیدا شد و صحنه ای که به کلی دگرگون شد را یافته باشند. اینکه چطور در دهه نود هاشمی رفسنجانی از دنیا رفت، اما با شگفتی تمام گفتمان خود را با اقتدار و پیروزی بر نظام حاکم کرد؟ اینکه چطور در برآیند وقایعی عجیب و پی در پی، هم میرحسین موسوی و هم محمود احمدی نژاد از صحنه به بیرون رانده شدند و اینکه چگونه برادران لاریجانی و حسن روحانی به عنوان نمادهای تام انحراف نظام به سمت راست به قدرت رسیدند؟ اینکه چگونه برجام با هدف «نورمالیزاسیون» به تأیید نظام رسید و نظام خود به دست خود امر سیاسی را درون قلبهای جوانان هوادار خود بتون ریزی کرد تا قدم به قدم نهضت جهانی خود را به «تمدن» و تمدن خود را به «قدرتی منطقه ای» و قدرت منطقه ای خود را به «دولت-ملتی عادی» و دولت-ملت خود را به دولتی پیر و روزمره و نفتی و توهین آمیز برای ملت بزرگ ایران مبدل کند. اینکه چگونه از دامان سپاه و مؤسسات مالی جمهوری اسلامی برجهای منطقه ۲۲ و ایران مال و هزاران مال مبتذل دیگر همچون تاولهای ورم کرده ای از پولهای کثیف سرمایه داری رانتی، چهره ایران را ملوث کرد؟
5️⃣دهه نود بن بستی تمام عیار برای نظام و انقلاب بود و متاسفانه باید گفت که آقازادگان ترسو، محافظه کار، امنیتی و رانتخواری که این روزها زیر پرچم «دولت جوان حزب اللهی» در حال گرم کردن خود هستند، نه تنها راه برون رفت از این وضعیت محسوب نمی شوند بلکه خود یکی از بیماریهای بزرگ مولود انحراف دهه نودند که حتی عُرضه تمدید بن بست موجود را هم نخواهند داشت. نظام باید به ریشه های خود بازگردد و خود را از چنگال الیگارشی فاسد متشکل از روحانیون و بازاریان و تکنوکراتها و امنیتی های محافظه کاری که در دهه نود به نحوی موفقیت آمیز بر او چنبره زده اند آزاد کند. این تنها جراحی دردناکی است که شاید امید را به برآمدن جمهوری سوم بازگرداند.
بن بست دهه نود
📍بخش دوم
4️⃣اما چرا چنین شد؟ بعید می دانم کسانی چون سردار جعفری که آنچنان از مبارزه با «الیگارشی زر و زور» (که تزویرش را از ترس روحانیت جا می اندازد) و چشم انداز زیبای «مبارزه با فقر و فساد و تبعیض» در دهه چهارم انقلاب سخن می گوید، چندان مجال تأمل در چرخشی که پیدا شد و صحنه ای که به کلی دگرگون شد را یافته باشند. اینکه چطور در دهه نود هاشمی رفسنجانی از دنیا رفت، اما با شگفتی تمام گفتمان خود را با اقتدار و پیروزی بر نظام حاکم کرد؟ اینکه چطور در برآیند وقایعی عجیب و پی در پی، هم میرحسین موسوی و هم محمود احمدی نژاد از صحنه به بیرون رانده شدند و اینکه چگونه برادران لاریجانی و حسن روحانی به عنوان نمادهای تام انحراف نظام به سمت راست به قدرت رسیدند؟ اینکه چگونه برجام با هدف «نورمالیزاسیون» به تأیید نظام رسید و نظام خود به دست خود امر سیاسی را درون قلبهای جوانان هوادار خود بتون ریزی کرد تا قدم به قدم نهضت جهانی خود را به «تمدن» و تمدن خود را به «قدرتی منطقه ای» و قدرت منطقه ای خود را به «دولت-ملتی عادی» و دولت-ملت خود را به دولتی پیر و روزمره و نفتی و توهین آمیز برای ملت بزرگ ایران مبدل کند. اینکه چگونه از دامان سپاه و مؤسسات مالی جمهوری اسلامی برجهای منطقه ۲۲ و ایران مال و هزاران مال مبتذل دیگر همچون تاولهای ورم کرده ای از پولهای کثیف سرمایه داری رانتی، چهره ایران را ملوث کرد؟
5️⃣دهه نود بن بستی تمام عیار برای نظام و انقلاب بود و متاسفانه باید گفت که آقازادگان ترسو، محافظه کار، امنیتی و رانتخواری که این روزها زیر پرچم «دولت جوان حزب اللهی» در حال گرم کردن خود هستند، نه تنها راه برون رفت از این وضعیت محسوب نمی شوند بلکه خود یکی از بیماریهای بزرگ مولود انحراف دهه نودند که حتی عُرضه تمدید بن بست موجود را هم نخواهند داشت. نظام باید به ریشه های خود بازگردد و خود را از چنگال الیگارشی فاسد متشکل از روحانیون و بازاریان و تکنوکراتها و امنیتی های محافظه کاری که در دهه نود به نحوی موفقیت آمیز بر او چنبره زده اند آزاد کند. این تنها جراحی دردناکی است که شاید امید را به برآمدن جمهوری سوم بازگرداند.
چگونه گفتمان اصیل انقلاب اسلامی به ایدئولوژی طبقه اشرافیت «روحانی-امنیتی-سرمایه دار» تبدیل شد؟
(گفتگویی انتقادی با حسین بشیریه)
1⃣کتاب «زمینه های اجتماعی انقلاب ایران» (عنوان اصلی انگلیسی: دولت و انقلاب در ایران) یکی از مهمترین و شاید مهمترین کتاب حسین بشیریه است که اخیراً با بیش از سه دهه تأخیر به فارسی ترجمه شده و جالب آنکه همزمان با کتاب دیگری از بشیریه به نام «احیای علوم سیاسی» که چرخش مهمی در اندیشه بشیریه را نمایان می کند، منتشر شده است. مهمترین ویژگی این کتاب این است که «افسانه توسعه تکنوکرات ها» و «دوران طلایی توسعه اقتصادی دهه چهل» را که همین اخیراً با فوت عالیخانی، وزیر اقتصاد تکنوکرات آن دوره، موج تازه ای از آن توسط اصطلاح طلبان و کارگزاران و تکنوکراتهای ریشدار اصولگرا در چشم و گوش ملت فرو شد، با عیان کردن ماهیت فاشیستی دولت در دهه چهل و پنجاه شمسی به کلی دود می کند و به هوا می برد. جالب آنکه یکی از کارشناسان در مصاحبه با عالیخانی می گوید روشنفکران در دوره شاه هیچ اقبالی به توسعه اقتصادی باشکوهی که تکنوکراتها سیاستگذاری و اجرا می کردند نداشتند اما در دوره جمهوری اسلامی با شگفتی تمام قدر و منزلت تکنوکراتها و دوره طلایی دهه چهل از سوی عموم مدیران و صاحب نظران شناخته شده و بارها اعلام گردیده است!*
2⃣آنچه می خواهم در این یادداشت مطرح کنم به همین چرخش مربوط می شود. نتیجه دومی که بشیریه در آن کتاب می گیرد این است که گفتمان انقلاب اسلامی یک ایدئولوژی برآمده از طبقه سنتی روحانیت-بازاری-خرده بورژوازی در واکنش به مدرنیته و جهان جدید است. این نتیجه گیری بشیریه به نظر من در مقام توضیح ماهیت انقلاب اسلامی اصلاً درست نیست و خود او در کتاب بعدیش «دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران، دوره جمهوری اسلامی» چندین بار به جنبه های مترقی، روشنفکری و خاستگاه های طبقه متوسطی و طبقه مستضعفی انقلاب اشاره می کند، اما متأسفانه درباره «جمهوری اسلامی» به میزان زیادی درست است. انقلاب اسلامی در زمان پیروزی آن یک گفتمان سیاسی متعالی، فراگیر و فراطبقاتی بود که اتفاقاً تنها با رویکرد متأخر بشیریه قابل فهم است، اما متأسفانه پس از پیروزی سال به سال به «ایدئولوژی طبقه روحانی و سرمایه داری تجاری» نزدیکتر شد.
3⃣همانطور که بشیریه به درستی در تحلیل وضعیت طبقاتی سالهای ۵۷ تا ۷۶ توضیح می دهد، روحانیت و بازار، علی رغم مخالفتهای روشنفکران، امام و خط امام در دهه شصت، پس از پیروزی عملاً از یک موقعیت متوسط رو به زوال، به طبقه اشراف جدید مبدل شدند و روایت ناتمام بشیریه را باید اینچنین تکمیل کرد که بازهم علی رغم واکنش احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای در دهه هشتاد، با افزوده شدن یک ضلع امنیتی، طبقه اشرافیت «روحانی-امنیتی- سرمایه دار» در دهه نود با اقتدار بیشتری گفتمان انقلاب اسلامی را به ایدئولوژی طبقاتی خود تبدیل کرد.
🔺هر دو گفتمان اصولگرایی و اصلاح طلبی امروز چیزی بیش از ایدئولوژی طبقه الیگارشی جمهوری دوم نیستند که آرمانهای طبقات پایین (عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت حقوقی) و آرمانهای طبقه متوسط (دموکراسی، کرامت انسان، حقوق شهروندی، گشودگی فرهنگی، آزادی نقد فکری و سیاسی، رقابت واقعی در اقتصاد، نفی سلطه دولت بر ساحات عمومی و خصوصی و حرکت به سوی جامعه باز) را به کلی از قاموس گفتمان انقلاب اسلامی حذف، و عناصری اشرافی، محافظه کارانه، ظاهرگرایانه و مبتنی بر اصالت ثروت و قدرت برای خودیها و تسلیم و اطاعت و انقیاد برای دیگران را بر جای آن نشانده اند و با نفوذ خود در دستگاه ها جوانان انقلابی را به جرم تضعیف امنیت ملی (که مکمل سکولار الهیات دست راستی حامی منافع اشرافیت است) محاکمه و آقازادگان رانت خوار و ترسو و متملق را به جانشینی آینده خود می گمارند.
🔺فردی چون علیرضا پناهیان که مداوماً بر ارزشهای قدرت طلبی، ریاست، و ثروت اندوزی پای می فشارد و حتی در شب عاشورای اباعبدالله، ابایی ندارد از اینکه حزب الله را به پیروی از آقازادگان و انباشت سود فرا بخواند زمانی که آیه «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض، و نجعلهم ائمۀ و نجعلهم الوارثین» را به حق انحصاری حزب الله در حکومت بر مردمان جهان تفسیر می کند و آنان را لله به در اختیار گرفتن بیشتر قدرت و ثروت و مناصب حکومتی تشویق می کند، خود نماد برجسته ایست از اینکه انقلاب اسلامی در همان روزهای اول توسط طبقه روحانی-سرمایه دار به اسارت گرفته شد و مع الاسف به همین دلیل است که امروز در دو نسخه اصولگرایی و اصلاح طلبی، به عنوان ایدئولوژی حافظ منافع طبقه الیگارشی امنیتی-روحانی-سرمایه دار، با افتخار به قلع و قمع و استحاله گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و حاملان اصلی آن در طبقه متوسط و پایین مشغول است.
*https://news.1rj.ru/str/naghdehaal/2252
(گفتگویی انتقادی با حسین بشیریه)
1⃣کتاب «زمینه های اجتماعی انقلاب ایران» (عنوان اصلی انگلیسی: دولت و انقلاب در ایران) یکی از مهمترین و شاید مهمترین کتاب حسین بشیریه است که اخیراً با بیش از سه دهه تأخیر به فارسی ترجمه شده و جالب آنکه همزمان با کتاب دیگری از بشیریه به نام «احیای علوم سیاسی» که چرخش مهمی در اندیشه بشیریه را نمایان می کند، منتشر شده است. مهمترین ویژگی این کتاب این است که «افسانه توسعه تکنوکرات ها» و «دوران طلایی توسعه اقتصادی دهه چهل» را که همین اخیراً با فوت عالیخانی، وزیر اقتصاد تکنوکرات آن دوره، موج تازه ای از آن توسط اصطلاح طلبان و کارگزاران و تکنوکراتهای ریشدار اصولگرا در چشم و گوش ملت فرو شد، با عیان کردن ماهیت فاشیستی دولت در دهه چهل و پنجاه شمسی به کلی دود می کند و به هوا می برد. جالب آنکه یکی از کارشناسان در مصاحبه با عالیخانی می گوید روشنفکران در دوره شاه هیچ اقبالی به توسعه اقتصادی باشکوهی که تکنوکراتها سیاستگذاری و اجرا می کردند نداشتند اما در دوره جمهوری اسلامی با شگفتی تمام قدر و منزلت تکنوکراتها و دوره طلایی دهه چهل از سوی عموم مدیران و صاحب نظران شناخته شده و بارها اعلام گردیده است!*
2⃣آنچه می خواهم در این یادداشت مطرح کنم به همین چرخش مربوط می شود. نتیجه دومی که بشیریه در آن کتاب می گیرد این است که گفتمان انقلاب اسلامی یک ایدئولوژی برآمده از طبقه سنتی روحانیت-بازاری-خرده بورژوازی در واکنش به مدرنیته و جهان جدید است. این نتیجه گیری بشیریه به نظر من در مقام توضیح ماهیت انقلاب اسلامی اصلاً درست نیست و خود او در کتاب بعدیش «دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران، دوره جمهوری اسلامی» چندین بار به جنبه های مترقی، روشنفکری و خاستگاه های طبقه متوسطی و طبقه مستضعفی انقلاب اشاره می کند، اما متأسفانه درباره «جمهوری اسلامی» به میزان زیادی درست است. انقلاب اسلامی در زمان پیروزی آن یک گفتمان سیاسی متعالی، فراگیر و فراطبقاتی بود که اتفاقاً تنها با رویکرد متأخر بشیریه قابل فهم است، اما متأسفانه پس از پیروزی سال به سال به «ایدئولوژی طبقه روحانی و سرمایه داری تجاری» نزدیکتر شد.
3⃣همانطور که بشیریه به درستی در تحلیل وضعیت طبقاتی سالهای ۵۷ تا ۷۶ توضیح می دهد، روحانیت و بازار، علی رغم مخالفتهای روشنفکران، امام و خط امام در دهه شصت، پس از پیروزی عملاً از یک موقعیت متوسط رو به زوال، به طبقه اشراف جدید مبدل شدند و روایت ناتمام بشیریه را باید اینچنین تکمیل کرد که بازهم علی رغم واکنش احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای در دهه هشتاد، با افزوده شدن یک ضلع امنیتی، طبقه اشرافیت «روحانی-امنیتی- سرمایه دار» در دهه نود با اقتدار بیشتری گفتمان انقلاب اسلامی را به ایدئولوژی طبقاتی خود تبدیل کرد.
🔺هر دو گفتمان اصولگرایی و اصلاح طلبی امروز چیزی بیش از ایدئولوژی طبقه الیگارشی جمهوری دوم نیستند که آرمانهای طبقات پایین (عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت حقوقی) و آرمانهای طبقه متوسط (دموکراسی، کرامت انسان، حقوق شهروندی، گشودگی فرهنگی، آزادی نقد فکری و سیاسی، رقابت واقعی در اقتصاد، نفی سلطه دولت بر ساحات عمومی و خصوصی و حرکت به سوی جامعه باز) را به کلی از قاموس گفتمان انقلاب اسلامی حذف، و عناصری اشرافی، محافظه کارانه، ظاهرگرایانه و مبتنی بر اصالت ثروت و قدرت برای خودیها و تسلیم و اطاعت و انقیاد برای دیگران را بر جای آن نشانده اند و با نفوذ خود در دستگاه ها جوانان انقلابی را به جرم تضعیف امنیت ملی (که مکمل سکولار الهیات دست راستی حامی منافع اشرافیت است) محاکمه و آقازادگان رانت خوار و ترسو و متملق را به جانشینی آینده خود می گمارند.
🔺فردی چون علیرضا پناهیان که مداوماً بر ارزشهای قدرت طلبی، ریاست، و ثروت اندوزی پای می فشارد و حتی در شب عاشورای اباعبدالله، ابایی ندارد از اینکه حزب الله را به پیروی از آقازادگان و انباشت سود فرا بخواند زمانی که آیه «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض، و نجعلهم ائمۀ و نجعلهم الوارثین» را به حق انحصاری حزب الله در حکومت بر مردمان جهان تفسیر می کند و آنان را لله به در اختیار گرفتن بیشتر قدرت و ثروت و مناصب حکومتی تشویق می کند، خود نماد برجسته ایست از اینکه انقلاب اسلامی در همان روزهای اول توسط طبقه روحانی-سرمایه دار به اسارت گرفته شد و مع الاسف به همین دلیل است که امروز در دو نسخه اصولگرایی و اصلاح طلبی، به عنوان ایدئولوژی حافظ منافع طبقه الیگارشی امنیتی-روحانی-سرمایه دار، با افتخار به قلع و قمع و استحاله گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و حاملان اصلی آن در طبقه متوسط و پایین مشغول است.
*https://news.1rj.ru/str/naghdehaal/2252
Telegram
نقد حال
تحلیل تحولات اقتصادی دو دههٔ پایانی رژیم پهلوی در گفتگویی مفصل با علینقی عالیخانی
این گفتگوها از دیگر گفتگوهای عالیخانی دقیقتر و تحلیلیتر است به ویژه چون پرسشگران این گفتگو، فریدون زرنگار، خبرنگار متخصص اقتصاد و فریدون خاوند، استاد اقتصاد، هر دو به موضوع…
این گفتگوها از دیگر گفتگوهای عالیخانی دقیقتر و تحلیلیتر است به ویژه چون پرسشگران این گفتگو، فریدون زرنگار، خبرنگار متخصص اقتصاد و فریدون خاوند، استاد اقتصاد، هر دو به موضوع…
چپ سیاسی به جای چپ اقتصادی؛
فراخوانی برای گسست روشنفکران جوان از یک قرن استیلای «دولت» بر اندیشه و عمل ایرانی
🔴قرن بیستم را باید «قرن استیلای دولت ها» بر انسان ها و جوامع دانست. در این قرن دولت چنان به عنوان زیربنای کشورها یا همان دیدگاه «دولت-ملتی» استقرار یافت که به مفروض بدیهی همه بحثهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تبدیل شد. هرکس هر دیدگاهی درباره آزادی، دموکراسی، بازار آزاد، سوسیالیسم، حقوق بشر، توسعه، فرهنگ، ایدئولوژی، تمدن، ملیت یا حتی دین و عقلانیت ابراز می کرد در زیرساخت فکر خود استیلای دولت را مفروض انگاشته بود و در واقع از موضعی دولتی موقعیت امور دیگر را تعیین می کرد. شوروی و ایالات متحده دو قدرت عمده جنگ سرد دو نماد اصلی دولتی کردن جهان انسانی بودند و امریکاییان کشورهای «جهان سوم» را هم حول مرکز «دولتهای وابسته نوسازی کننده» از نو ساختند.
🔴اکنون در قرن بیست و یکم نداهایی از «فلسفه سیاسی» به گوش می رسد که رهایی انسان از دولت را در قرن پیش رو نوید می دهد. دیگر دولت مفروض بنیادین نظریات اجتماعی و سیاسی واقتصادی نیست و این بدان معناست که در فهم تاریخ و حال و آینده نیز باید یک محور تازه به محور همیشگی اقتصادی (و تا حد کمتری فرهنگی) اضافه شود که روایت ما از هر آنچه بودیم و هرآنچه هستیم و خواهیم بود را به کلی تغییر خواهد داد.
🔴ایران قرن بیستم نیز اگرچه با مشروطیت و قیامی سیاسی برای تحدید قدرت آغاز شد، با پنج گام استبداد صغیر، قدرت گرفتن زمینداران و اشراف پس از فتح تهران، تسلط روس و انگلیس بر شمال و جنوب ایران، کودتای ملی گرایانه رضاخان و سپس تاجگذاری رضاشاه و صورت بندی دیکتاتوری منور توسط منورالفکران، عملاً در مسیر اقتدار بلامنازع دولت بر سرنوشت ایرانیان قدم گذاشت و تا همین امروز نیز در همین ریل استعماری حرکت کرده است. مارکسیسم، اسلامیسم، لیبرالیسم و نولیبرالیسم، ناسیونالیسم، برنامه ریزی و تکنوکراسی، فقه، عرفان، بازار آزاد، انتخابات، جمهوریت، قضاوت، عدالت، آزادی و اخلاق همه و همه در طول این یک قرن (از ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ شمسی) علی رغم همه اختلافاتی که در اقتصاد خصوصی یا دولتی، سنت یا مدرنیته، فرهنگ بسته یا گشوده، دوستی یا دشمنی با امریکا، توده گرایی یا نخبه گرایی، دین حداقلی یا حداکثری و غیره با هم داشتند در یک اصل اساسی با هم مشترک بودند و آن محوریت و مرکزیت دولت و حتی دولت مطلقه در امور ایران است. تنها استتثناء در این میان را به گمان من نه در جریانات و اندیشه ها و احزاب سیاسی بلکه در «عمل سیاسی» ایرانیان در برهه های مشروطیت، نهضت ملی، نیمه خرداد، انقلاب اسلامی، و سپس دوم خرداد و سوم تیر باید جستجو کرد. این عمل سیاسی ایرانیان است که آرمانی مردمی، مدنی و غیردولتی را پی می گیرد، همین اراده سیاسی است که تاریخ معاصر ما را دائماً به تحول انداخته و همین اراده سیاسی است که در فقدان روشنفکران آگاه مدافع آن دائماً توسط نخبگان دولت گرای همه جناح ها مصادره و در مسیر تخریبی و استعماری سابق مصرف شده است.
🔴بر عدالتخواهان و آزادی خواهان و ترقی خواهان نسل جدید فرض است که در هنگام استفاده از واژگان به این مرزیندی اساسی میان «نسل جوان روشنفکران سده پانزدهم ایران» و «یک قرن گذشته روشنفکری در ایران» دقت کنند. چپ و راست در این پارادایم جدید، چپ و راست سیاسی است و این چپ سیاسی است که امکان نقد اقتدارگرایی و توتالیتاریسم برآمده از چپ اقتصادی نسل قدیم را در اختیار ما می گذارد. تنها بر پایه چپ سیاسی است که فریب بزرگ خصوصی سازی در ایران و جهان که چیزی جز بسط یک طبقه سرمایه دار رانتی و انحصارگر زیر لوای دولت ملی نیست، آشکار می شود و در عین حال امکان صورت بندی و دفاع از یک اقتصاد «غیردولتی-غیرسرمایه داری» بر پایه رقابت آزاد و عادلانه بخش خصوصی اصیل و گروه های مردمی طبقات متوسط و پایین فراهم می شود. تنها بر پایه چپ سیاسی است که فریب بزرگ «توده گرایی» از یکسو و «انتخابات حزبی و نخبه سالارانه» از سوی دیگر آشکار می شود و امکان طرح و مطالبه دموکراسی رادیکال فراهم می شود. تنها بر پایه چپ سیاسی است که دوگانه باطل «حکومت ایدئولوژیک و نورمالیزاسیون لویاتانی» فرومی پاشد و دسترسی ما به انقلاب اسلامی ۵۷ بار دیگر برقرار می شود. تنها چپ سیاسی است که دوگانه باطل «سکولاریسم و اسلام دولتی» را فرومی پاشد و امکان تجدید دیدار دوباره با اسلام سیاسی در جهانی پساسکولار-پسابنیادگرایانه را فراهم می کند.
♦️ این فراخوانی است برای یک چرخش اساسی در روشنفکری و فکر سیاسی در ایران برای روشنفکران جوانی که با نجات ایران سده پانزدهم ایران از استیلای مطلقه دولت، مسیر «جریان یافتن اراده و عمل سیاسی ناکام ملت ایران در قرن گذشته» را خواهند گشود.
فراخوانی برای گسست روشنفکران جوان از یک قرن استیلای «دولت» بر اندیشه و عمل ایرانی
🔴قرن بیستم را باید «قرن استیلای دولت ها» بر انسان ها و جوامع دانست. در این قرن دولت چنان به عنوان زیربنای کشورها یا همان دیدگاه «دولت-ملتی» استقرار یافت که به مفروض بدیهی همه بحثهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تبدیل شد. هرکس هر دیدگاهی درباره آزادی، دموکراسی، بازار آزاد، سوسیالیسم، حقوق بشر، توسعه، فرهنگ، ایدئولوژی، تمدن، ملیت یا حتی دین و عقلانیت ابراز می کرد در زیرساخت فکر خود استیلای دولت را مفروض انگاشته بود و در واقع از موضعی دولتی موقعیت امور دیگر را تعیین می کرد. شوروی و ایالات متحده دو قدرت عمده جنگ سرد دو نماد اصلی دولتی کردن جهان انسانی بودند و امریکاییان کشورهای «جهان سوم» را هم حول مرکز «دولتهای وابسته نوسازی کننده» از نو ساختند.
🔴اکنون در قرن بیست و یکم نداهایی از «فلسفه سیاسی» به گوش می رسد که رهایی انسان از دولت را در قرن پیش رو نوید می دهد. دیگر دولت مفروض بنیادین نظریات اجتماعی و سیاسی واقتصادی نیست و این بدان معناست که در فهم تاریخ و حال و آینده نیز باید یک محور تازه به محور همیشگی اقتصادی (و تا حد کمتری فرهنگی) اضافه شود که روایت ما از هر آنچه بودیم و هرآنچه هستیم و خواهیم بود را به کلی تغییر خواهد داد.
🔴ایران قرن بیستم نیز اگرچه با مشروطیت و قیامی سیاسی برای تحدید قدرت آغاز شد، با پنج گام استبداد صغیر، قدرت گرفتن زمینداران و اشراف پس از فتح تهران، تسلط روس و انگلیس بر شمال و جنوب ایران، کودتای ملی گرایانه رضاخان و سپس تاجگذاری رضاشاه و صورت بندی دیکتاتوری منور توسط منورالفکران، عملاً در مسیر اقتدار بلامنازع دولت بر سرنوشت ایرانیان قدم گذاشت و تا همین امروز نیز در همین ریل استعماری حرکت کرده است. مارکسیسم، اسلامیسم، لیبرالیسم و نولیبرالیسم، ناسیونالیسم، برنامه ریزی و تکنوکراسی، فقه، عرفان، بازار آزاد، انتخابات، جمهوریت، قضاوت، عدالت، آزادی و اخلاق همه و همه در طول این یک قرن (از ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ شمسی) علی رغم همه اختلافاتی که در اقتصاد خصوصی یا دولتی، سنت یا مدرنیته، فرهنگ بسته یا گشوده، دوستی یا دشمنی با امریکا، توده گرایی یا نخبه گرایی، دین حداقلی یا حداکثری و غیره با هم داشتند در یک اصل اساسی با هم مشترک بودند و آن محوریت و مرکزیت دولت و حتی دولت مطلقه در امور ایران است. تنها استتثناء در این میان را به گمان من نه در جریانات و اندیشه ها و احزاب سیاسی بلکه در «عمل سیاسی» ایرانیان در برهه های مشروطیت، نهضت ملی، نیمه خرداد، انقلاب اسلامی، و سپس دوم خرداد و سوم تیر باید جستجو کرد. این عمل سیاسی ایرانیان است که آرمانی مردمی، مدنی و غیردولتی را پی می گیرد، همین اراده سیاسی است که تاریخ معاصر ما را دائماً به تحول انداخته و همین اراده سیاسی است که در فقدان روشنفکران آگاه مدافع آن دائماً توسط نخبگان دولت گرای همه جناح ها مصادره و در مسیر تخریبی و استعماری سابق مصرف شده است.
🔴بر عدالتخواهان و آزادی خواهان و ترقی خواهان نسل جدید فرض است که در هنگام استفاده از واژگان به این مرزیندی اساسی میان «نسل جوان روشنفکران سده پانزدهم ایران» و «یک قرن گذشته روشنفکری در ایران» دقت کنند. چپ و راست در این پارادایم جدید، چپ و راست سیاسی است و این چپ سیاسی است که امکان نقد اقتدارگرایی و توتالیتاریسم برآمده از چپ اقتصادی نسل قدیم را در اختیار ما می گذارد. تنها بر پایه چپ سیاسی است که فریب بزرگ خصوصی سازی در ایران و جهان که چیزی جز بسط یک طبقه سرمایه دار رانتی و انحصارگر زیر لوای دولت ملی نیست، آشکار می شود و در عین حال امکان صورت بندی و دفاع از یک اقتصاد «غیردولتی-غیرسرمایه داری» بر پایه رقابت آزاد و عادلانه بخش خصوصی اصیل و گروه های مردمی طبقات متوسط و پایین فراهم می شود. تنها بر پایه چپ سیاسی است که فریب بزرگ «توده گرایی» از یکسو و «انتخابات حزبی و نخبه سالارانه» از سوی دیگر آشکار می شود و امکان طرح و مطالبه دموکراسی رادیکال فراهم می شود. تنها بر پایه چپ سیاسی است که دوگانه باطل «حکومت ایدئولوژیک و نورمالیزاسیون لویاتانی» فرومی پاشد و دسترسی ما به انقلاب اسلامی ۵۷ بار دیگر برقرار می شود. تنها چپ سیاسی است که دوگانه باطل «سکولاریسم و اسلام دولتی» را فرومی پاشد و امکان تجدید دیدار دوباره با اسلام سیاسی در جهانی پساسکولار-پسابنیادگرایانه را فراهم می کند.
♦️ این فراخوانی است برای یک چرخش اساسی در روشنفکری و فکر سیاسی در ایران برای روشنفکران جوانی که با نجات ایران سده پانزدهم ایران از استیلای مطلقه دولت، مسیر «جریان یافتن اراده و عمل سیاسی ناکام ملت ایران در قرن گذشته» را خواهند گشود.
سقوط خاندان لاریجانی و بحران در طبقه الیت سیاسی
🔴بدون شک انتشار اخبار سقوط خاندان لاریجانی از معدود اتفاقات مسرت بخش و امیدوارکننده ی چند وقت اخیر است که غیرمنتظره بودن آنرا نمیتوان کتمان کرد. بنابراین با نزدیک شدن به موسم تحولات در مجلس و دولت، کل ساختار طبقه الیت سیاسی دهه نود در حال فروپاشی است. پس از دور اول تصفیه طبقه الیت که در عین روی کار بودن دولت روحانی، طیف وسیعی از نخبگان سیاسی قدیمی تر نزدیک به مرحوم هاشمی را از دور خارج کرد، سقوط لاریجانی ها را باید دور دوم تصفیه ای دانست که بر اثر موج بلند سوم تیر ۸۴ در ساختار قدرت جمهوری دوم ولو با تأخیر در حال روی دادن است.
🔴طبعا با سقوط لاریجانیها خلأ قدرت شدیدی در الیگارشی پدید خواهد آمد. لاریجانی ها در طول یک دهه قدرت فائقه خود و تسلط بر قوای مقننه و قضائیه و در واقع خنثی کردن پارلمان و عدالتخانه در ایران، کوشیده بودند که جای خالی هاشمی رفسنجانی را پر کنند و حلقه وصل نظام و اصلاح طلبان از یکسو و حلقه وصل نظام و قم و روحانیت از سوی دیگر باشند. آنها در کنار حسن روحانی نمادهای استیلای کامل راست سنتی و اشرافیت روحانیت-بازار بر جمهوری دوم بودند. آنها در یک کلام نقطه اتکای اصلی نظام در مهار امر سیاسی و نورمالیزاسیون داخلی و خارجی در یک دهه اخیر محسوب میشدند.
🔴اکنون این خلآ قدرت چگونه پر خواهد شد و نخبگان سیاسی جدید ایران در جمهوری سوم چه کسانی خواهند بود؟ جامعه شناسی نخبگان سیاسی در چهل سال اخیر نشان میدهد که هسته اصلی الیت قدرت در چند سال اول انقلاب در حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت و در یک رقابت شبه دموکراتیک -شبه امنیتی پیچیده که به حذف رقبا انجامید، تا سال ۶۱ به استقرار کامل رسید و از آن پس تا امروز به تصفیه درون خود مشغول شد. امروز اما در فقدان یک رقابت سیاسی عادلانه بیم آن میرود که انتقال از نخبگان قدیم به نخبگان جدید در گام دوم به روی کارآمدن طبقه ای از آقازادگان رانتخوار، مقلد، متملق و ترسو بینجامد که به تعبیر ابن خلدون با روی آوردن به تجمل و در فقدان عصبیت اسلامیستی نسل اول بساط نظام را به کلی بر باد دهند.
♦️پیشنهاد من به بزرگان نظام این است که برای تضمین آینده کشور و انقلاب و نظام، خود عقب بنشینند و با حمایت مساوی از همه گروه های سیاسی جوان نوظهور، امکان رقابتی عادلانه، آزاد و دموکراتیک برای روی کار آمدن شایستگان را در سالهای آینده فراهم کنند. تنها در چنین میدانی است که بی شک صلاحیت مردان و زنان جوانی که فکر و کار خویش را وقف بازاندیشی در انقلاب و آسیب شناسی نظام کرده اند در مقابل بی کفایتی آقازادگان رانتخوار، مقلد و متملقی که پشت روابط خود پنهان شده اند، بر همگان آشکار خواهد شد.
🔴بدون شک انتشار اخبار سقوط خاندان لاریجانی از معدود اتفاقات مسرت بخش و امیدوارکننده ی چند وقت اخیر است که غیرمنتظره بودن آنرا نمیتوان کتمان کرد. بنابراین با نزدیک شدن به موسم تحولات در مجلس و دولت، کل ساختار طبقه الیت سیاسی دهه نود در حال فروپاشی است. پس از دور اول تصفیه طبقه الیت که در عین روی کار بودن دولت روحانی، طیف وسیعی از نخبگان سیاسی قدیمی تر نزدیک به مرحوم هاشمی را از دور خارج کرد، سقوط لاریجانی ها را باید دور دوم تصفیه ای دانست که بر اثر موج بلند سوم تیر ۸۴ در ساختار قدرت جمهوری دوم ولو با تأخیر در حال روی دادن است.
🔴طبعا با سقوط لاریجانیها خلأ قدرت شدیدی در الیگارشی پدید خواهد آمد. لاریجانی ها در طول یک دهه قدرت فائقه خود و تسلط بر قوای مقننه و قضائیه و در واقع خنثی کردن پارلمان و عدالتخانه در ایران، کوشیده بودند که جای خالی هاشمی رفسنجانی را پر کنند و حلقه وصل نظام و اصلاح طلبان از یکسو و حلقه وصل نظام و قم و روحانیت از سوی دیگر باشند. آنها در کنار حسن روحانی نمادهای استیلای کامل راست سنتی و اشرافیت روحانیت-بازار بر جمهوری دوم بودند. آنها در یک کلام نقطه اتکای اصلی نظام در مهار امر سیاسی و نورمالیزاسیون داخلی و خارجی در یک دهه اخیر محسوب میشدند.
🔴اکنون این خلآ قدرت چگونه پر خواهد شد و نخبگان سیاسی جدید ایران در جمهوری سوم چه کسانی خواهند بود؟ جامعه شناسی نخبگان سیاسی در چهل سال اخیر نشان میدهد که هسته اصلی الیت قدرت در چند سال اول انقلاب در حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت و در یک رقابت شبه دموکراتیک -شبه امنیتی پیچیده که به حذف رقبا انجامید، تا سال ۶۱ به استقرار کامل رسید و از آن پس تا امروز به تصفیه درون خود مشغول شد. امروز اما در فقدان یک رقابت سیاسی عادلانه بیم آن میرود که انتقال از نخبگان قدیم به نخبگان جدید در گام دوم به روی کارآمدن طبقه ای از آقازادگان رانتخوار، مقلد، متملق و ترسو بینجامد که به تعبیر ابن خلدون با روی آوردن به تجمل و در فقدان عصبیت اسلامیستی نسل اول بساط نظام را به کلی بر باد دهند.
♦️پیشنهاد من به بزرگان نظام این است که برای تضمین آینده کشور و انقلاب و نظام، خود عقب بنشینند و با حمایت مساوی از همه گروه های سیاسی جوان نوظهور، امکان رقابتی عادلانه، آزاد و دموکراتیک برای روی کار آمدن شایستگان را در سالهای آینده فراهم کنند. تنها در چنین میدانی است که بی شک صلاحیت مردان و زنان جوانی که فکر و کار خویش را وقف بازاندیشی در انقلاب و آسیب شناسی نظام کرده اند در مقابل بی کفایتی آقازادگان رانتخوار، مقلد و متملقی که پشت روابط خود پنهان شده اند، بر همگان آشکار خواهد شد.
نظام آموزشی و دولت در ایران معاصر.m4a
96.2 MB
🔺فایل صوتی ارائه درباره تاریخ نهاد علم در ایران/ مدرسه علوم انسانی دعوت/ دانشگاه امام صادق/ ۲۸ مرداد ۹۸
📎مدرسه و دانشگاه در ایران نه خصوصی است و نه عمومی، بلکه اهرم اصلی پروژه دولتی نوسازی و مهندسی و کنترل اجتماعی است و ربطی به نهاد علم ندارد/ مدرنیته ایرانی مدرنیته نظامی است و مهمترین نهاد ایران مدرن «ارتش» است/ دو سده است که در وضعیت روانشناختی عباس میرزایی به سر میبریم که مرکزیت و محوریت دولت، شیفتگی نسبت به ارتش و تکنولوژی و طرد علوم انسانی و اراده جامعه در توسعه از مختصات آنست
📎مدرسه و دانشگاه در ایران نه خصوصی است و نه عمومی، بلکه اهرم اصلی پروژه دولتی نوسازی و مهندسی و کنترل اجتماعی است و ربطی به نهاد علم ندارد/ مدرنیته ایرانی مدرنیته نظامی است و مهمترین نهاد ایران مدرن «ارتش» است/ دو سده است که در وضعیت روانشناختی عباس میرزایی به سر میبریم که مرکزیت و محوریت دولت، شیفتگی نسبت به ارتش و تکنولوژی و طرد علوم انسانی و اراده جامعه در توسعه از مختصات آنست
Forwarded from ميلاد دخانچی
چرا_عصر_جدید_تنها_یک_برنامه_تلویزیونی.pdf
360 KB
در این یادداشت میلاد دخانچی به تبارشناسی عصرجدید حیات اصولگرایان میپردازد و استدلال میکند که برنامه "عصر جدید" را باید قسمتی از دکترین جریان نواصولگرایی قلمداد کرد.
عصر جدیدِ هیولا ها!
🔴در این کشور ابتذال هم مثل عدالت سرقفلی دارد. همانطور که عدالت را اگر «دیگران» بگویند و بخواهند، فتنه و منحرف و دشمن امنیت ملی هستند، و اگر «ما» بگوییم و بخواهیم و بکنیم عین حقیقت، اسلام ناب و سیره قدیم انبیاء و اوصیاء و برنامه همیشگی حضرات است؛ ابتذال هم مادامی که بیرون قلمرو ما اتفاق بیفتد و سلبریتی ای بسازد ممنوع است، مگر آنکه در راستای سیاستهای پوپولیستی ما قرار گیرد.
البته مطلب چندان هم بیراه نیست، چه نه آنکه به دست «آنها» اجرا می شود به پاکی «عدالت دیگری» است و نه آنچه به دست «دیگری» سلبریتی ای می سازد به تیرگی «ابتذال آنها». عدالت دولتی اگرچه در عمل نوری بر دل مستضعفین می تاباند، و «ابتذال دولتی» اگرچه نسیمی از «سرگرمی و لذت» را بر دلهای توده های خسته می وزاند، هردو چون آشکارا و به نحوی همه فهم، عاری از صداقت و آلوده به نفاقند، هرگز همچون فریاد صادقانه یک کارگر ناامید یا رقص بی پیرایه یک دخترک تنهای جویای نام، شعفی در دل نمی انگیزد.
🔴اما «عصر جدید» از ابتذال توده واری که مردمان را خاموش، سرگرم، خوشحال و بی اعتنا می خواهد حاصل نمی شود، بلکه اگر امیدی به برآمدن آن باشد، چشم در چشم شدن با «هیولایی» که هستیم، شاید تنها راه آن باشد.
در شرایطی که عصر جدید ما را به سرگرم شدن با نمایشهای روحوضی هموطنانمان فرامی خواند، این «هیولا»ست که سیلی سخت واقعیت زمانه را با طنزی تلخ بر صورت ما مردمان سردرگم و گرفتار می نوازد. در شرایطی که تلویزیون ملی با مهار سلبریتی ها و درآمیختن دینی سیاست زدایی شده با ناسیونالیسمی موهوم و عاطفی و البته سرمایه داری ای مبتذل و رانتی می کوشد ذهنها را از بن بست سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و آموزشی ای که در آن قرار گرفته ایم منحرف کند؛ در شرایطی که تنها کارکرد منبرها برگرداندن روی مردمان از سیاست و مشغول کردنشان به گناهان شخصی است؛ و دانشگاهیان به دنبال استثمار دانشجویی دیگر برای مقاله دیگری برای ارتقا؛ و روشنفکران سر در گریبان؛ این هیولاست که جور تلویزیون و روحانیون و دانشگاهیان و روشنفکران را به گردن گرفته و مسئولیت آگاهی بخشی و رویارویی با هیولای وجودمان را به دوش می کشد. در شرایطی که قوه قضاییه با عملکرد جسورانه خود علیه فساد اقتصادی دولتی به صراحت اعلام می کند که «تنها عدالتخواهی مشروع، عدالتخواهیِ دولتیِ صاحبان قدرت است» و «عدالتخواهی یک مسأله داخلی نظام است، به کسی مربوط نیست و نباید سیاسی شود» این مهران مدیری با هیولاست که ما را به «انسان بودن» و «شهروند بودن» دعوت می کند: انسانی سیاسی که نه آنگونه که «عصر جدید» می خواهد، فاقد آگاهی و اراده و شرافت و مصرف کننده صرف ابتذال دولتی است بلکه آگاهی و اراده و شرافت او، خود سرمنشأ ریشه کن کردن «هیولا»یی است که جهانمان را تاریک و شرافت را از قلبهایمان زدوده است.
🔴در این کشور ابتذال هم مثل عدالت سرقفلی دارد. همانطور که عدالت را اگر «دیگران» بگویند و بخواهند، فتنه و منحرف و دشمن امنیت ملی هستند، و اگر «ما» بگوییم و بخواهیم و بکنیم عین حقیقت، اسلام ناب و سیره قدیم انبیاء و اوصیاء و برنامه همیشگی حضرات است؛ ابتذال هم مادامی که بیرون قلمرو ما اتفاق بیفتد و سلبریتی ای بسازد ممنوع است، مگر آنکه در راستای سیاستهای پوپولیستی ما قرار گیرد.
البته مطلب چندان هم بیراه نیست، چه نه آنکه به دست «آنها» اجرا می شود به پاکی «عدالت دیگری» است و نه آنچه به دست «دیگری» سلبریتی ای می سازد به تیرگی «ابتذال آنها». عدالت دولتی اگرچه در عمل نوری بر دل مستضعفین می تاباند، و «ابتذال دولتی» اگرچه نسیمی از «سرگرمی و لذت» را بر دلهای توده های خسته می وزاند، هردو چون آشکارا و به نحوی همه فهم، عاری از صداقت و آلوده به نفاقند، هرگز همچون فریاد صادقانه یک کارگر ناامید یا رقص بی پیرایه یک دخترک تنهای جویای نام، شعفی در دل نمی انگیزد.
🔴اما «عصر جدید» از ابتذال توده واری که مردمان را خاموش، سرگرم، خوشحال و بی اعتنا می خواهد حاصل نمی شود، بلکه اگر امیدی به برآمدن آن باشد، چشم در چشم شدن با «هیولایی» که هستیم، شاید تنها راه آن باشد.
در شرایطی که عصر جدید ما را به سرگرم شدن با نمایشهای روحوضی هموطنانمان فرامی خواند، این «هیولا»ست که سیلی سخت واقعیت زمانه را با طنزی تلخ بر صورت ما مردمان سردرگم و گرفتار می نوازد. در شرایطی که تلویزیون ملی با مهار سلبریتی ها و درآمیختن دینی سیاست زدایی شده با ناسیونالیسمی موهوم و عاطفی و البته سرمایه داری ای مبتذل و رانتی می کوشد ذهنها را از بن بست سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و آموزشی ای که در آن قرار گرفته ایم منحرف کند؛ در شرایطی که تنها کارکرد منبرها برگرداندن روی مردمان از سیاست و مشغول کردنشان به گناهان شخصی است؛ و دانشگاهیان به دنبال استثمار دانشجویی دیگر برای مقاله دیگری برای ارتقا؛ و روشنفکران سر در گریبان؛ این هیولاست که جور تلویزیون و روحانیون و دانشگاهیان و روشنفکران را به گردن گرفته و مسئولیت آگاهی بخشی و رویارویی با هیولای وجودمان را به دوش می کشد. در شرایطی که قوه قضاییه با عملکرد جسورانه خود علیه فساد اقتصادی دولتی به صراحت اعلام می کند که «تنها عدالتخواهی مشروع، عدالتخواهیِ دولتیِ صاحبان قدرت است» و «عدالتخواهی یک مسأله داخلی نظام است، به کسی مربوط نیست و نباید سیاسی شود» این مهران مدیری با هیولاست که ما را به «انسان بودن» و «شهروند بودن» دعوت می کند: انسانی سیاسی که نه آنگونه که «عصر جدید» می خواهد، فاقد آگاهی و اراده و شرافت و مصرف کننده صرف ابتذال دولتی است بلکه آگاهی و اراده و شرافت او، خود سرمنشأ ریشه کن کردن «هیولا»یی است که جهانمان را تاریک و شرافت را از قلبهایمان زدوده است.
چرا حسین (ع) در منبر نمی گنجد؟
درباره تفاوت عمل سیاسی و رفتار دینی
🔴معتقدم جنس حسین (ع) و عاشورا به گونه ای نیست که «روحانیت و منبر» امکان پرداختن به آنرا داشته باشد. این بیش از هر چیز به ماهیت سیاسی عاشورا و حرکت حسین بن علی (ع) بازمیگردد که گرچه در طول سالهای متمادی روحانیون کوشیده اند که این ماهیت سیاسی را به ماهیتی دینی فرو بکاهند، اما خروج از مرکز دائمی گفتمان عاشورایی (در مقاطعی بدست شاعران، در مقاطعی بدست روشنفکران و اکنون بدست مداحان) نشان میدهد که روحانیت توفیق چندانی در این پروژه نیافته است و تداوم و پویایی تاریخی عاشورا خود بیش از همه نشان از مقاومت جنبه سیاسی عاشورا در مقابل هجوم سیاست زدایانه ی روحانیون محسوب میشود.
🔴برای فهم این تمایز اساسی لازم است توجه داشته باشیم که در گفتمان دینی ای که منبر می سازد، پایان و نتیجه همیشه روشن است: همیشه دین صاحب منبر، آن دین حقه ای که اهل آن مدعیند، پیروز میشود. کسانی که پای منبر می نشینند همیشه این پایان مختوم و محکوم را انتظار می کشند و شاید بهتر است اینطور بگوییم که کسانی پای منبر می نشینند که چنین پایانی را میخواهند. در واقع آنها روی این پایان از پیش تعیین شده حساب کرده اند. اما عمل عاشورایی اساسا فاقد چنین مختصاتی است. باید توجه داشت که لحظه سیاسی لحظه ای اساسا تعین ناپذیر و خارج از تمام محاسبات متکی بر معادلات قدرت موجود است. تمام روایتهایی که نوعی محاسبات مادی یا متافیزیکی و غیبی که پیروزی آتی را در حرکت عاشورا مفروض میگیرد اساسا با طرح سیاسی عاشورا بیگانه اند. از جمله تمام روایتهای پس از تشکیل صفویه و جمهوری اسلامی که بر پایه به قدرت رسیدن شیعه، عاشورا را مقدمه پیروزی کنونی معرفی می کند از همین بنیان انحرافی رنج میبرد. روایتی که از طریق به هم وصل کردن عاشورا، صفویه، حکومت اسلامی فعلی و سپس حکومت اسلامی جهانی امام زمان میکوشد یک فلسفه تاریخ اقتدارگرا، خطی، باثبات، مطمئن، یقینی و عاری از هرگونه اضطراب و نگرانی القا کند که در طرح آن شکست عاشورا تنها در سایه پیروزی نهایی، مشروعیت و اهمیت خود را بدست می آورد. روایتی که در آن شهادت و غربت و مظلومیت عاشورایی تنها با شکوه اربعینی یا اقتدار موشکی شیعه است که التیام می یابد.
🔴اما درک عظمت عاشورا تنها و تنها با نفی کامل این روایت است که بدست می آید. عاشورا یک لحظه ایمانی و یک رخداد سیاسی است که با جدا شدن کامل از منطق علّی کنشهای اهل دنیا و محاسبات مرسوم و در واقع برای معرفی این جهان به کلی فراموش شده ی کنش انسانی به دینداران و دنیاداران از خود مطمئن پدیدار میشود؛ جهانی که در آن این ثمره قدرت یا منفعت نیست که ارزش عمل را تعیین میکند. در عاشورا این عمل فی نفسه است که فضیلت می یابد و هیچ غایتی از جنس قدرت، پیروزی، منفعت در کار نیست که عمل را به ابزار آن غایت مبدل کند.
🔴در امر دینی همواره یک مرکز متعالی وجود دارد که همه چیز روشنی خود را از او میگیرد و این همان سلسله مراتب روحانیت است که در همه ادیان وجود دارد. اما عمل سیاسی بر خلاف کنش دینی فاقد مرکز و ذاتی استعلایی است که بخواهد از آن محافظت کند. امام و ولایت که در الهیات رسمی در مرکز همه معانی و ارزش ها قرار دارد در صحنه عاشورا خود شهادت را برمیگزیند که به منزله فروپاشی الهیات است: این چه چیزی است که اسلام و امام خود فدای آن میشوند؟
🔴شاید گفته شود که حسین(ع) برای حفظ اسلام یا به نحوی برای تشکیل دولت اسلامی کشته شد. تصور میکنم بزرگترین خیانت الهیات دوران ظفرمندی شیعه انکار و کفر موقعیت خطیر عاشورایی و انقلابی است، موقعیت خطیری که در لحظه ای فراسوی محاسبات شکست و پیروزی تحقق می یابد. تمام کشته شدگان جنگ های تاریخ بشر جان خود را برای پیروزی و غلبه و اقتدار و دفاع از چیزی بیرونی به نام وطن، دین یا هویت و پرچمی خاص فدا کرده اند که بدون آن ماهیت خارجی، جنگ و مرگ هیچ معنایی ندارد، اما در کربلا همه موجودیت یک جبهه است که بدون هیچ امیدی به پیروزی و در تعلیقی مطلق به مصاف نیستی میرود. انکار تعلیقی که مرد سیاسی در لحظه سیاسی در آن به سر میبرد بدست فاتحان بعدی خیانت بزرگی در حق حیات بشری است، خیانتی بزرگ که البته میتواند توسط مغلوبان هم مرتکب شود وقتی شهادت را بعنوان ابزار و سلاحی برای نبرد به کار میگیرند.
ادامه👇👇👇
درباره تفاوت عمل سیاسی و رفتار دینی
🔴معتقدم جنس حسین (ع) و عاشورا به گونه ای نیست که «روحانیت و منبر» امکان پرداختن به آنرا داشته باشد. این بیش از هر چیز به ماهیت سیاسی عاشورا و حرکت حسین بن علی (ع) بازمیگردد که گرچه در طول سالهای متمادی روحانیون کوشیده اند که این ماهیت سیاسی را به ماهیتی دینی فرو بکاهند، اما خروج از مرکز دائمی گفتمان عاشورایی (در مقاطعی بدست شاعران، در مقاطعی بدست روشنفکران و اکنون بدست مداحان) نشان میدهد که روحانیت توفیق چندانی در این پروژه نیافته است و تداوم و پویایی تاریخی عاشورا خود بیش از همه نشان از مقاومت جنبه سیاسی عاشورا در مقابل هجوم سیاست زدایانه ی روحانیون محسوب میشود.
🔴برای فهم این تمایز اساسی لازم است توجه داشته باشیم که در گفتمان دینی ای که منبر می سازد، پایان و نتیجه همیشه روشن است: همیشه دین صاحب منبر، آن دین حقه ای که اهل آن مدعیند، پیروز میشود. کسانی که پای منبر می نشینند همیشه این پایان مختوم و محکوم را انتظار می کشند و شاید بهتر است اینطور بگوییم که کسانی پای منبر می نشینند که چنین پایانی را میخواهند. در واقع آنها روی این پایان از پیش تعیین شده حساب کرده اند. اما عمل عاشورایی اساسا فاقد چنین مختصاتی است. باید توجه داشت که لحظه سیاسی لحظه ای اساسا تعین ناپذیر و خارج از تمام محاسبات متکی بر معادلات قدرت موجود است. تمام روایتهایی که نوعی محاسبات مادی یا متافیزیکی و غیبی که پیروزی آتی را در حرکت عاشورا مفروض میگیرد اساسا با طرح سیاسی عاشورا بیگانه اند. از جمله تمام روایتهای پس از تشکیل صفویه و جمهوری اسلامی که بر پایه به قدرت رسیدن شیعه، عاشورا را مقدمه پیروزی کنونی معرفی می کند از همین بنیان انحرافی رنج میبرد. روایتی که از طریق به هم وصل کردن عاشورا، صفویه، حکومت اسلامی فعلی و سپس حکومت اسلامی جهانی امام زمان میکوشد یک فلسفه تاریخ اقتدارگرا، خطی، باثبات، مطمئن، یقینی و عاری از هرگونه اضطراب و نگرانی القا کند که در طرح آن شکست عاشورا تنها در سایه پیروزی نهایی، مشروعیت و اهمیت خود را بدست می آورد. روایتی که در آن شهادت و غربت و مظلومیت عاشورایی تنها با شکوه اربعینی یا اقتدار موشکی شیعه است که التیام می یابد.
🔴اما درک عظمت عاشورا تنها و تنها با نفی کامل این روایت است که بدست می آید. عاشورا یک لحظه ایمانی و یک رخداد سیاسی است که با جدا شدن کامل از منطق علّی کنشهای اهل دنیا و محاسبات مرسوم و در واقع برای معرفی این جهان به کلی فراموش شده ی کنش انسانی به دینداران و دنیاداران از خود مطمئن پدیدار میشود؛ جهانی که در آن این ثمره قدرت یا منفعت نیست که ارزش عمل را تعیین میکند. در عاشورا این عمل فی نفسه است که فضیلت می یابد و هیچ غایتی از جنس قدرت، پیروزی، منفعت در کار نیست که عمل را به ابزار آن غایت مبدل کند.
🔴در امر دینی همواره یک مرکز متعالی وجود دارد که همه چیز روشنی خود را از او میگیرد و این همان سلسله مراتب روحانیت است که در همه ادیان وجود دارد. اما عمل سیاسی بر خلاف کنش دینی فاقد مرکز و ذاتی استعلایی است که بخواهد از آن محافظت کند. امام و ولایت که در الهیات رسمی در مرکز همه معانی و ارزش ها قرار دارد در صحنه عاشورا خود شهادت را برمیگزیند که به منزله فروپاشی الهیات است: این چه چیزی است که اسلام و امام خود فدای آن میشوند؟
🔴شاید گفته شود که حسین(ع) برای حفظ اسلام یا به نحوی برای تشکیل دولت اسلامی کشته شد. تصور میکنم بزرگترین خیانت الهیات دوران ظفرمندی شیعه انکار و کفر موقعیت خطیر عاشورایی و انقلابی است، موقعیت خطیری که در لحظه ای فراسوی محاسبات شکست و پیروزی تحقق می یابد. تمام کشته شدگان جنگ های تاریخ بشر جان خود را برای پیروزی و غلبه و اقتدار و دفاع از چیزی بیرونی به نام وطن، دین یا هویت و پرچمی خاص فدا کرده اند که بدون آن ماهیت خارجی، جنگ و مرگ هیچ معنایی ندارد، اما در کربلا همه موجودیت یک جبهه است که بدون هیچ امیدی به پیروزی و در تعلیقی مطلق به مصاف نیستی میرود. انکار تعلیقی که مرد سیاسی در لحظه سیاسی در آن به سر میبرد بدست فاتحان بعدی خیانت بزرگی در حق حیات بشری است، خیانتی بزرگ که البته میتواند توسط مغلوبان هم مرتکب شود وقتی شهادت را بعنوان ابزار و سلاحی برای نبرد به کار میگیرند.
ادامه👇👇👇
ادامه 👆👆👆
🔴از سوی دیگر منبر همواره در موقعیت اقتدار است. مستقل از اقتدار حکومتی جدید، منبر بخاطر خود دین در موضع و موقع وعظ قرار دارد و مخاطبان را به خود میخواند و به واسطه ابزار انقیاد دینی که در اختیار دارد می کوشد باورها و رفتارهای افراد را کنترل کند. اساسا تعریف منبر در الهیات رسمی رسانه ای برای همین کنترل و مهار و یکپارچه کردن معتقدات و رفتارهای پیروان است.
اما عاشورا به واسطه ماهیت سیاسی آن، به گونه ای که توضیح داده شد، همچون دین در صدد فراخواندن مردم به چیزی یا اعمال انقیاد و مهار باورهای آنها نیست که در منبر بازگو شود، بلکه تنها قصه ای گشوده و باز است که بر همگان روایت میشود. قصه هرگز نمیتواند به گفتمان انقیاد و برنامه کنترل فرهنگی مردمان مبدل شود، بلکه دیداری بی واسطه درون هر فرد با ساحتی به نام امر سیاسی است که بالمره توسط حاکمان و قدرتمندان انکار میشود. در عاشورا بیعت ها برداشته شده و صحنه صحنه گفتگوی انسانهای آزاد و رهاشده از ترسی است که طبقات حاکم سایه آنرا بر تمام تاریخ بشری تحمیل کرده اند و به همین دلیل مخاطب حسین (ع) نه پامنبریها و دینداران بلکه ساحت سیاسی و آزادیخواه وجود همه انسانهاست.
🔴از سوی دیگر منبر همواره در موقعیت اقتدار است. مستقل از اقتدار حکومتی جدید، منبر بخاطر خود دین در موضع و موقع وعظ قرار دارد و مخاطبان را به خود میخواند و به واسطه ابزار انقیاد دینی که در اختیار دارد می کوشد باورها و رفتارهای افراد را کنترل کند. اساسا تعریف منبر در الهیات رسمی رسانه ای برای همین کنترل و مهار و یکپارچه کردن معتقدات و رفتارهای پیروان است.
اما عاشورا به واسطه ماهیت سیاسی آن، به گونه ای که توضیح داده شد، همچون دین در صدد فراخواندن مردم به چیزی یا اعمال انقیاد و مهار باورهای آنها نیست که در منبر بازگو شود، بلکه تنها قصه ای گشوده و باز است که بر همگان روایت میشود. قصه هرگز نمیتواند به گفتمان انقیاد و برنامه کنترل فرهنگی مردمان مبدل شود، بلکه دیداری بی واسطه درون هر فرد با ساحتی به نام امر سیاسی است که بالمره توسط حاکمان و قدرتمندان انکار میشود. در عاشورا بیعت ها برداشته شده و صحنه صحنه گفتگوی انسانهای آزاد و رهاشده از ترسی است که طبقات حاکم سایه آنرا بر تمام تاریخ بشری تحمیل کرده اند و به همین دلیل مخاطب حسین (ع) نه پامنبریها و دینداران بلکه ساحت سیاسی و آزادیخواه وجود همه انسانهاست.
فصل پوست اندازی الیگارشی
1⃣در ساختارهایی که همواره با پوشش کلام و ایدئولوژی از خود حفاظت می کنند و با روتوش دائمی تاریخ گذشته و حال و آینده، نقاط خاصی را برجسته و با به هم وصل کردن این نقاط، فلسفه تاریخی یکه و حق به جانب و به خیال خود دائما رو به پیشرفت می سازند، نقاط عطف و تغییر آن هم در زمان حال و پیش از آنکه به سرعت روایتی کلامی از آن در صداوسیما ساخته شود، از مهمترین موقعیت های آگاهی بخش برای اهل مطالعه و تحقیق محسوب می شوند. همانطور که پیش از این هم نوشتم، اینک سال ۹۸ بی شک یکی از این نقاط عطف است.
2⃣الیگارشی سنتی روحانی-بازاری-امنیتی جمهوری دوم علی رغم دو ضربه سنگین دوم خرداد ۷۶ و سوم تیر ۸۴ در دهه نود خود را بازسازی کرده بود و تا همین یک ماه پیش چنین وانمود می کرد که با اقتدار کامل ناآرامیها و التهاب سالهای ۹۶ و ۹۷ را پشت سر گذاشته است. با اینحال دو حادثه نامه نگاری لاریجانی-یزدی و جلیلی-حسین محمدی علی رغم همه ماله کشیهای کلامی دستمال به دستان در صحنه و دلواپسان «یکپارچگی مقدس الیگارشی» نشان داد که موعد یک تغییر دیگر، فرا رسیده است، نقطه عطفی که می توان آنرا «فصل پوست اندازی الیگارشی» نامید.
3⃣تئوریسین الیگارشی جمهوری دوم بدون شک آیت الله هاشمی رفسنجانی بود و همو بود که دولت اسلامی نوینی متکی به دو طبقه روحانیت و بازار، همساز کردن ساختار نوسازی رانتی صنعتی شاه با روحانیت و بازار، خنثاسازی عرصه سیاست و فرهنگ، تبدیل انقلاب به یک دولت و کشیدن پوششی از امنیت ملی بر فراز کل این ساختار را مهندسی و اجرا نمود. اینکه نسبت آیت الله خامنه ای با این ساختار مشخص و مخصوصا دو تکانه دموکراتیکی که در نقد این وضعیت در دوم خرداد و سوم تیر پدید آمد چه بود و «خامنه ایسم» نهایتا چه سرنوشتی در جمهوری دوم پیدا کرد مسأله ایست که طبعا امکان پرداختن به آن در این مجال ممکن نیست. قدر متیقن اینکه همین درست از آب درنیامدن طرح رهبری در کنار یا در مقابل طرح مرحوم هاشمی همواره یکی از نقاط اصلی گشودگی سیاسی و چالش و تغییر در الیگارشی جمهوری دوم بوده است.
4⃣به هرحال به دلایلی که بر ما روشن نیست، اراده ای سیاسی در جهت پوست اندازی در الیگارشی جمهوری دوم به حرکت درآمده و بار دیگر اندک مجالی پدید آمده که زره حفاظتی مقدس «بیت رهبری» موقتا از کار افتاده است. این تعلیق تقدس آشکارا تا زمان اتمام فرآیند پوست اندازی ادامه خواهد داشت، هرچند ماله کشان از همین امروز به تکاپو افتاده باشند. تغییر در هر حال بهتر از ثبات و رکود است، بویژه که هیاهویی از سقوط رجال منحط الیگارشی جمهوری دوم از آن به گوش برسد، با اینحال پرسش اساسی اینجاست که نخبگان سیاسی جوانی که سودای نشستن بر کرسی دست نیافتنی «بیت رهبری» را در سر دارند از چه رو خود را از پیشینیانشان شایسته تر می دانند؟
5⃣نخبگان سیاسی جوانی که پشت وحید جلیلی بر حسین محمدی شوریده اند اگر سازندگان «عصر جدید» و «پرونده ویژه» باشند، برماست که سودای پوست اندازی را فراموش کرده، بنا به قاعده عقلانی دفع افسد به فاسد، از تداوم همان الیگارشی منحط جمهوری دوم جانبداری کنیم. چه لااقل طبقه الیت جمهوری دوم از طبقات پایین برخاسته بودند، طعم زندان و جنگ را چشیده بودند، بخاطر خاستگاه حوزوی یا دانشگاهی یا بازاری از اندک اصالتهای اخلاقی و فرهنگی و علمی برخودار بودند و بالاخره پس از چهاردهه به تجربه و غریزه به بسیاری از غلط کاریها ولو درون وجدان خویش معترف بودند، نه همچون آقازدگان تازه از تخم درآمده کنونی که با سابقه ریاست بسیج دانشجویی و با اتکا بر روابط خویشاوندی خود همه عمر رانتی خود را لای لحاف خوابیده اند و نهایتا از لای لحاف بسیج به لای لحاف فلان موسسه خصولتی و از لای لحاف فلان موسسه به لای لحاف فلان استارت آپ و شتاب دهنده و از هیئت منزل حاج آقا فلانی به محفل انس سردار بیساری خزیده اند و اسلام و انقلاب و آزادی و عدالت و اخلاق و علم و عقلانیت و روشنفکری و هنر و زن و عاطفه و مردم در مقابل «قدرت» هیچ محلی از اعراب برایشان ندارد و ساده لوحانه حکومت داری و امر جامعه و تاریخ را با شامورتی و تبلیغات و هوچی گری و نمایش قدرت و دلال بازی و زد و بند یکی فرض کرده اند که یک نمونه اش شاهکار «پرونده ویژه» شبکه سه باشد که دیدیم با روح و روان میلیونها زن و مرد ایرانی که دلگیر و غمگین از خودسوزی «دختر آبی» بودند چه کردند.
♦️فصل پوست اندازی در الیگارشی جمهوری دوم فرارسیده است اما فصل پوست اندازی در اندیشه سیاسی امنیتی-رانتی-متحجرانه ای که چشم انداز و عمل انقلاب اسلامی را به بن بست کشانده است کی فرا خواهد رسید؟
1⃣در ساختارهایی که همواره با پوشش کلام و ایدئولوژی از خود حفاظت می کنند و با روتوش دائمی تاریخ گذشته و حال و آینده، نقاط خاصی را برجسته و با به هم وصل کردن این نقاط، فلسفه تاریخی یکه و حق به جانب و به خیال خود دائما رو به پیشرفت می سازند، نقاط عطف و تغییر آن هم در زمان حال و پیش از آنکه به سرعت روایتی کلامی از آن در صداوسیما ساخته شود، از مهمترین موقعیت های آگاهی بخش برای اهل مطالعه و تحقیق محسوب می شوند. همانطور که پیش از این هم نوشتم، اینک سال ۹۸ بی شک یکی از این نقاط عطف است.
2⃣الیگارشی سنتی روحانی-بازاری-امنیتی جمهوری دوم علی رغم دو ضربه سنگین دوم خرداد ۷۶ و سوم تیر ۸۴ در دهه نود خود را بازسازی کرده بود و تا همین یک ماه پیش چنین وانمود می کرد که با اقتدار کامل ناآرامیها و التهاب سالهای ۹۶ و ۹۷ را پشت سر گذاشته است. با اینحال دو حادثه نامه نگاری لاریجانی-یزدی و جلیلی-حسین محمدی علی رغم همه ماله کشیهای کلامی دستمال به دستان در صحنه و دلواپسان «یکپارچگی مقدس الیگارشی» نشان داد که موعد یک تغییر دیگر، فرا رسیده است، نقطه عطفی که می توان آنرا «فصل پوست اندازی الیگارشی» نامید.
3⃣تئوریسین الیگارشی جمهوری دوم بدون شک آیت الله هاشمی رفسنجانی بود و همو بود که دولت اسلامی نوینی متکی به دو طبقه روحانیت و بازار، همساز کردن ساختار نوسازی رانتی صنعتی شاه با روحانیت و بازار، خنثاسازی عرصه سیاست و فرهنگ، تبدیل انقلاب به یک دولت و کشیدن پوششی از امنیت ملی بر فراز کل این ساختار را مهندسی و اجرا نمود. اینکه نسبت آیت الله خامنه ای با این ساختار مشخص و مخصوصا دو تکانه دموکراتیکی که در نقد این وضعیت در دوم خرداد و سوم تیر پدید آمد چه بود و «خامنه ایسم» نهایتا چه سرنوشتی در جمهوری دوم پیدا کرد مسأله ایست که طبعا امکان پرداختن به آن در این مجال ممکن نیست. قدر متیقن اینکه همین درست از آب درنیامدن طرح رهبری در کنار یا در مقابل طرح مرحوم هاشمی همواره یکی از نقاط اصلی گشودگی سیاسی و چالش و تغییر در الیگارشی جمهوری دوم بوده است.
4⃣به هرحال به دلایلی که بر ما روشن نیست، اراده ای سیاسی در جهت پوست اندازی در الیگارشی جمهوری دوم به حرکت درآمده و بار دیگر اندک مجالی پدید آمده که زره حفاظتی مقدس «بیت رهبری» موقتا از کار افتاده است. این تعلیق تقدس آشکارا تا زمان اتمام فرآیند پوست اندازی ادامه خواهد داشت، هرچند ماله کشان از همین امروز به تکاپو افتاده باشند. تغییر در هر حال بهتر از ثبات و رکود است، بویژه که هیاهویی از سقوط رجال منحط الیگارشی جمهوری دوم از آن به گوش برسد، با اینحال پرسش اساسی اینجاست که نخبگان سیاسی جوانی که سودای نشستن بر کرسی دست نیافتنی «بیت رهبری» را در سر دارند از چه رو خود را از پیشینیانشان شایسته تر می دانند؟
5⃣نخبگان سیاسی جوانی که پشت وحید جلیلی بر حسین محمدی شوریده اند اگر سازندگان «عصر جدید» و «پرونده ویژه» باشند، برماست که سودای پوست اندازی را فراموش کرده، بنا به قاعده عقلانی دفع افسد به فاسد، از تداوم همان الیگارشی منحط جمهوری دوم جانبداری کنیم. چه لااقل طبقه الیت جمهوری دوم از طبقات پایین برخاسته بودند، طعم زندان و جنگ را چشیده بودند، بخاطر خاستگاه حوزوی یا دانشگاهی یا بازاری از اندک اصالتهای اخلاقی و فرهنگی و علمی برخودار بودند و بالاخره پس از چهاردهه به تجربه و غریزه به بسیاری از غلط کاریها ولو درون وجدان خویش معترف بودند، نه همچون آقازدگان تازه از تخم درآمده کنونی که با سابقه ریاست بسیج دانشجویی و با اتکا بر روابط خویشاوندی خود همه عمر رانتی خود را لای لحاف خوابیده اند و نهایتا از لای لحاف بسیج به لای لحاف فلان موسسه خصولتی و از لای لحاف فلان موسسه به لای لحاف فلان استارت آپ و شتاب دهنده و از هیئت منزل حاج آقا فلانی به محفل انس سردار بیساری خزیده اند و اسلام و انقلاب و آزادی و عدالت و اخلاق و علم و عقلانیت و روشنفکری و هنر و زن و عاطفه و مردم در مقابل «قدرت» هیچ محلی از اعراب برایشان ندارد و ساده لوحانه حکومت داری و امر جامعه و تاریخ را با شامورتی و تبلیغات و هوچی گری و نمایش قدرت و دلال بازی و زد و بند یکی فرض کرده اند که یک نمونه اش شاهکار «پرونده ویژه» شبکه سه باشد که دیدیم با روح و روان میلیونها زن و مرد ایرانی که دلگیر و غمگین از خودسوزی «دختر آبی» بودند چه کردند.
♦️فصل پوست اندازی در الیگارشی جمهوری دوم فرارسیده است اما فصل پوست اندازی در اندیشه سیاسی امنیتی-رانتی-متحجرانه ای که چشم انداز و عمل انقلاب اسلامی را به بن بست کشانده است کی فرا خواهد رسید؟
درباره تفاوت عمل کارآفرینانه و رفتار اقتصادی
به بهانه مهندس نوید نجات بخش؛ کارآفرینی که کاسب نیست
🔴یک سال پیش بود که به بهانه ای با برخی از دوستان، روی برخی آراء شومپیتر درباره کارآفرینی و تصویر خلاقانه، نگتیویستی (منفی)، ایمان گرایانه، هنرمندانه، ضدّ علّیتی، انقلابی و در یک کلام «غیرسرمایه دارانه ای» که او ذیل مفهوم فوق العاده «تخریب فعال» از کارآفرینی ارائه می کند گفتگو می کردیم و تفاوت آن با تصور مرسوم از کارآفرینی در ایران و سوداگریِ شیک، چشم پرکن و رانتی ای که این روزها با نام «دانشگاه کارآفرین» یا «کسب و کار دانش بنیان» با پوشش مذهبی، جهادی، ملی و توسعه ای در اطراف دانشگاه ها در حال گسترش است، مورد بحث ما بود. این تفاوت در ذهن من بود تا اینکه گروهی از فارغ التحصیلان خوشفکر بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی اصفهان (که فکر می کنم بخاطر استقلال فکری ای که داشتند و هزینه ای که در یک سال اخیر برایش دادند درست تر آنست که بگوییم «بسیج دانشجویی سابق صنعتی اصفهان» ! ) لینک مصاحبه شان با مهندس نوید نجات بخش، مدیر و مؤسس شرکت بهیار صنعت در برنامه اینترنتی آکواریوم را برایم فرستادند.* سخنان ایشان دلالتی شگرف و عمیق بود بر فاصله نوری میان یک «شخصیت کارآفرین» و «سازمان کارآفرینانه» با یک «شخصیت کاسب» و «بنگاه کسب و کار» که امروز به وفور بویژه در میان نسل جوانی از فارغ التحصیلان دانشگاه های تهران که از موهبت «اتصال» برخوردارند، در حال تکثیر است.
🔴این تفاوت از نظر من در ادامه یادداشت قبلیم درباره عاشورا و تفاوت عمل سیاسی و رفتار دینی قرار دارد**: بر خلاف رفتار دینی و رفتار اقتصادی که هدف از آنها حفظ هویت و افزایش قدرت و ثروت یک مرکز از پیش تعیین شده است و همه رفتارها در آن بر پایه محاسبات سود و زیانِ قدرت یا پول انجام می شود، عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه اساساً با ریسکی وحشتناک و بنیان برانداز معرفی می شود. عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه نه تنها امتداد بخشیدن و بسط دادن به یک «هویت یا ذات پیشینی» و یک «مرکزیت از پیش تعیین شده» نیست، بلکه اساساً قدم گذاشتن به یک دنیای ناشناخته و یک جهان نامطمئن است که بر اثر آن «عمل تازه»، نه تنها وضعیت بیرونی بلکه موجودیت خود فاعل نیز به کلی دستخوش تغییر می شود.
🔴در شرایطی که رفتار دینی و رفتار اقتصادی با استفاده از طناب ها و بندها و داربستهای متنوع و متکثری از قبیل قداست بخشی، امنیتی کردن سازمان و محیط، محاسبات بسیار، آینده پژوهی و ملاحظه و احتیاط و در نظر گرفتن سناریوهای مختلف، تلاش برای ایجاد لنگرگاه های ثابت در جهان برای بنای ساختمان خود در آن (لنگرگاه متافیزیکی لایتغیر، لنگرگاه دینی مقدس، لنگرگاه نفتی لایزال، لنگرگاه امنیتی تاریک و مخوف، لنگرگاه حقوقی و قضایی برای تضمین انحصارات و لنگرگاه سیاسی ای که سر به آسمان می ساید و خارج از قلمرو نقد بشری است) و استفاده مفرط از انواع شیوه های تبلیغاتی و رسانه ای می کوشند محیط اطراف خود را کنترل، انحصارات خود را تمدید و سود خود را تضمین کنند و تا جای ممکن ریسک خود را پایین آورند؛ عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه داوطلبانه تمام زیرساختهای مقوم هستی خود را رها کرده و نه تنها از جهانی تازه سخن می گویند که پیش دستانه با عمل خلاقانه خود به آن قدم می گذارند. به همین دلیل است که عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه با این خصلت انقلابی «تخریب فعال» خود خار چشم کاسبان سیاسی و اقتصادی یا همان سرمایه داران و سیاستمداران مرسوم هستند و به سرعت به مشکلی امنیتی مبدل می شوند.
🔴رفتار دینی و رفتار اقتصادی از آنجا که جهان را بعنوان ماده خامی می نگرد که قدرت و ثروت از آن استحصال می شود، ویران کننده بی محابای جهان است و هچون طبیعت الهی، تمام سرمایه های عظیم بشری همچون اخلاق، عرفان، ایثار، نوع دوستی، آزادیخواهی، عدالت طلبی و از همه مهمتر خداپرستی بعنوان مانیفستی علیه شرک و پرستش ماسوی الله و نقطه اتکای عمل خلاقانه (آنطور که مهندس نجات بخش به خوبی بیان می کند) که به هزینه رنج و خون میلیونها انسان مصلح، در طول صدها سال ساخته و پرداخته و در قلوب برخی آدمیان نهادینه شده است، به طرفة العینی می سوزاند و به سوخت ماشین بی عقل دولت و بنگاه و تشکیلات سیاسی و اقتصادی خود می ریزد و آیندگان را علاوه بر طبیعت، از سرمایه تاریخی بشر نیز محروم می کند و زمینی به معنای ژرف کلمه «سوخته» را در اختیار نسلهای بعد قرار می دهد.
🔻در یادداشت بعدی ان شاءالله با طرح تفاوت «تفکر و عمل اختیاری و رفتار آموزشی» این تمایز را در حوزه خانواده، مدرسه و آموزش دنبال خواهم کرد و نشان خواهم داد که چگونه نظام آموزشی ما با میراندن فرزاندن ما در مدرسه، مقوم «کسب و کار سیاسی و اقتصادی» سرمایه داران بنگاهی و سیاستمداران تشکیلاتی و دولتی و دینداری فرقه ایست.
*https://www.aparat.com/v/2ai3X
**https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/778
به بهانه مهندس نوید نجات بخش؛ کارآفرینی که کاسب نیست
🔴یک سال پیش بود که به بهانه ای با برخی از دوستان، روی برخی آراء شومپیتر درباره کارآفرینی و تصویر خلاقانه، نگتیویستی (منفی)، ایمان گرایانه، هنرمندانه، ضدّ علّیتی، انقلابی و در یک کلام «غیرسرمایه دارانه ای» که او ذیل مفهوم فوق العاده «تخریب فعال» از کارآفرینی ارائه می کند گفتگو می کردیم و تفاوت آن با تصور مرسوم از کارآفرینی در ایران و سوداگریِ شیک، چشم پرکن و رانتی ای که این روزها با نام «دانشگاه کارآفرین» یا «کسب و کار دانش بنیان» با پوشش مذهبی، جهادی، ملی و توسعه ای در اطراف دانشگاه ها در حال گسترش است، مورد بحث ما بود. این تفاوت در ذهن من بود تا اینکه گروهی از فارغ التحصیلان خوشفکر بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی اصفهان (که فکر می کنم بخاطر استقلال فکری ای که داشتند و هزینه ای که در یک سال اخیر برایش دادند درست تر آنست که بگوییم «بسیج دانشجویی سابق صنعتی اصفهان» ! ) لینک مصاحبه شان با مهندس نوید نجات بخش، مدیر و مؤسس شرکت بهیار صنعت در برنامه اینترنتی آکواریوم را برایم فرستادند.* سخنان ایشان دلالتی شگرف و عمیق بود بر فاصله نوری میان یک «شخصیت کارآفرین» و «سازمان کارآفرینانه» با یک «شخصیت کاسب» و «بنگاه کسب و کار» که امروز به وفور بویژه در میان نسل جوانی از فارغ التحصیلان دانشگاه های تهران که از موهبت «اتصال» برخوردارند، در حال تکثیر است.
🔴این تفاوت از نظر من در ادامه یادداشت قبلیم درباره عاشورا و تفاوت عمل سیاسی و رفتار دینی قرار دارد**: بر خلاف رفتار دینی و رفتار اقتصادی که هدف از آنها حفظ هویت و افزایش قدرت و ثروت یک مرکز از پیش تعیین شده است و همه رفتارها در آن بر پایه محاسبات سود و زیانِ قدرت یا پول انجام می شود، عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه اساساً با ریسکی وحشتناک و بنیان برانداز معرفی می شود. عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه نه تنها امتداد بخشیدن و بسط دادن به یک «هویت یا ذات پیشینی» و یک «مرکزیت از پیش تعیین شده» نیست، بلکه اساساً قدم گذاشتن به یک دنیای ناشناخته و یک جهان نامطمئن است که بر اثر آن «عمل تازه»، نه تنها وضعیت بیرونی بلکه موجودیت خود فاعل نیز به کلی دستخوش تغییر می شود.
🔴در شرایطی که رفتار دینی و رفتار اقتصادی با استفاده از طناب ها و بندها و داربستهای متنوع و متکثری از قبیل قداست بخشی، امنیتی کردن سازمان و محیط، محاسبات بسیار، آینده پژوهی و ملاحظه و احتیاط و در نظر گرفتن سناریوهای مختلف، تلاش برای ایجاد لنگرگاه های ثابت در جهان برای بنای ساختمان خود در آن (لنگرگاه متافیزیکی لایتغیر، لنگرگاه دینی مقدس، لنگرگاه نفتی لایزال، لنگرگاه امنیتی تاریک و مخوف، لنگرگاه حقوقی و قضایی برای تضمین انحصارات و لنگرگاه سیاسی ای که سر به آسمان می ساید و خارج از قلمرو نقد بشری است) و استفاده مفرط از انواع شیوه های تبلیغاتی و رسانه ای می کوشند محیط اطراف خود را کنترل، انحصارات خود را تمدید و سود خود را تضمین کنند و تا جای ممکن ریسک خود را پایین آورند؛ عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه داوطلبانه تمام زیرساختهای مقوم هستی خود را رها کرده و نه تنها از جهانی تازه سخن می گویند که پیش دستانه با عمل خلاقانه خود به آن قدم می گذارند. به همین دلیل است که عمل سیاسی و عمل کارآفرینانه با این خصلت انقلابی «تخریب فعال» خود خار چشم کاسبان سیاسی و اقتصادی یا همان سرمایه داران و سیاستمداران مرسوم هستند و به سرعت به مشکلی امنیتی مبدل می شوند.
🔴رفتار دینی و رفتار اقتصادی از آنجا که جهان را بعنوان ماده خامی می نگرد که قدرت و ثروت از آن استحصال می شود، ویران کننده بی محابای جهان است و هچون طبیعت الهی، تمام سرمایه های عظیم بشری همچون اخلاق، عرفان، ایثار، نوع دوستی، آزادیخواهی، عدالت طلبی و از همه مهمتر خداپرستی بعنوان مانیفستی علیه شرک و پرستش ماسوی الله و نقطه اتکای عمل خلاقانه (آنطور که مهندس نجات بخش به خوبی بیان می کند) که به هزینه رنج و خون میلیونها انسان مصلح، در طول صدها سال ساخته و پرداخته و در قلوب برخی آدمیان نهادینه شده است، به طرفة العینی می سوزاند و به سوخت ماشین بی عقل دولت و بنگاه و تشکیلات سیاسی و اقتصادی خود می ریزد و آیندگان را علاوه بر طبیعت، از سرمایه تاریخی بشر نیز محروم می کند و زمینی به معنای ژرف کلمه «سوخته» را در اختیار نسلهای بعد قرار می دهد.
🔻در یادداشت بعدی ان شاءالله با طرح تفاوت «تفکر و عمل اختیاری و رفتار آموزشی» این تمایز را در حوزه خانواده، مدرسه و آموزش دنبال خواهم کرد و نشان خواهم داد که چگونه نظام آموزشی ما با میراندن فرزاندن ما در مدرسه، مقوم «کسب و کار سیاسی و اقتصادی» سرمایه داران بنگاهی و سیاستمداران تشکیلاتی و دولتی و دینداری فرقه ایست.
*https://www.aparat.com/v/2ai3X
**https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/778
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
نوبت دوم/ مهندس نوید نجات بخش- تلویزیون اینترنتی آکواریوم
گفتوگو با مهندس نوید نجات بخش مدیر عامل بزرگترین شرکت دانش بنیان شهرک علمی تحقیقاتی اصفهان. نوید نجات بخش روایت زندگی خود را به تصویر می کشد. وی از قواعدی می گوید که تفکر بر آن می تواند نجات بخش ما از وضع فعلی باشد. نوید نجات بخش دانش آموخته ی دانشگاه صنعتی…
Forwarded from تقاطع اخلاق و فناوری
❗️❗️❗️❗️
✅ مدرسهی «مطالعات اجتماعی فناوری در ایران»
🔰عبور از تاملات متافیزیکی به پژوهشهای انضمامی
✳️ با حضور اساتید برجستهی حوزهی مطالعات تکنولوژی
🔹 گواهینامهی معتبر از طرف گروه فلسفهی علم
🔸 جزئیات بیشتر و برنامهی مدرسه در روزهای آتی، اطلاعرسانی خواهد شد.
📅 زمان برگزاری: ۱۷ و ۱۸ مهر ۱۳۹۸
مکان برگزاری: دانشگاه صنعتی شریف
📝 جهت ثبتنام از لینک زیر استفاده نمایید:
📎 http://bit.ly/2mtzWlY
🔴 جهت کسب اطلاعات از شرایط تخفیفی به آیدی زیر مراجعه بفرمایید:
🆔: @behzadface
————————
🆔: @ethics_technology
✅ مدرسهی «مطالعات اجتماعی فناوری در ایران»
🔰عبور از تاملات متافیزیکی به پژوهشهای انضمامی
✳️ با حضور اساتید برجستهی حوزهی مطالعات تکنولوژی
🔹 گواهینامهی معتبر از طرف گروه فلسفهی علم
🔸 جزئیات بیشتر و برنامهی مدرسه در روزهای آتی، اطلاعرسانی خواهد شد.
📅 زمان برگزاری: ۱۷ و ۱۸ مهر ۱۳۹۸
مکان برگزاری: دانشگاه صنعتی شریف
📝 جهت ثبتنام از لینک زیر استفاده نمایید:
📎 http://bit.ly/2mtzWlY
🔴 جهت کسب اطلاعات از شرایط تخفیفی به آیدی زیر مراجعه بفرمایید:
🆔: @behzadface
————————
🆔: @ethics_technology
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺روایت نسلی که در آفساید ماند!
📍ارائه محمدحسین بادامچی در شریف تاک/ اردوی ورودیهای ۹۸ دانشگاه شریف / ۴ مهر/ سالن برج سپید دانشکده علوم پزشکی مشهد
(کیفیت فیلم پایین است)
متن کامل در 👇
📍ارائه محمدحسین بادامچی در شریف تاک/ اردوی ورودیهای ۹۸ دانشگاه شریف / ۴ مهر/ سالن برج سپید دانشکده علوم پزشکی مشهد
(کیفیت فیلم پایین است)
متن کامل در 👇
نسلی که در آفساید ماند!
روایتی از فراز و فرود رؤیاهای یک دهه شصتی
یک.
من متولد سال 1366 هستم. سالی که سالها بعد فهمیدم سالی است که سرنوشت جنگ 8 ساله ما در آن تغییر کرده است. سالی که تقریباً با یک پیروزی مهم به نام کربلای 5 آغاز شد و با سقوط فاو به پایان رسید. مشتقّ نمودار روحیه و امید نظامی ایرانی ها احتمالا در همان ایام تولد من بود که در جایی پشت جبهه ها صفر شده بود؛ و این چیزی بود که احتمالاً جوانهای انقلابی و مخلصی مثل عموی 17 ساله من که در فاو به شهادت رسیدند هیچ وقت از این مسأله مطلع نشدند.
دو.
درست است که جنگ را بخاطر ندارم، اما بقایای فضای دهه شصت را در کودکیم به خوبی حس کردم: از اینکه همه ما لباسهای گشاد خواهر و برادر های بزرگترمان را می پوشیدیم، اسباب بازی ها بیشتر دست ساز بود، داشتن توپ فوتبال رؤیا بود و داشتن لباس ورزشی یک اتفاق لاکچری محسوب می شد، دسته کردن و مرتب کردن کوپن ها یکی از تفریحات ما بود، از اینکه مجبور بودیم ساعت ها دست در دست مادرانمان در صفهای طولانی بایستیم و بعد از آن مهرهای ریز و درشت و رنگ و وارنگ توی شناسنامه مان را بشماریم و به هم نشان دهیم، صفحه ای از شناسنامه که حالا حذف شده و شما آنرا ندیده اید. از اینکه دفتر مشهای خواهر و برادرهای بزرگترمان را با پاک کنهای نارنجی-آبی پاک می کردیم تا در آنها دوباره بنویسیم، از اینکه ماشین بیشتر آدمها پیکان بود و بیشتر پیکان ها سفید یخچالی؛ کودکی ما هنوز در ادامه اقتصاد دهه شصت محسوب می شد. با اینحال فکر می کنم مشتق نمودار رفاه اقتصادی خیلی از خانواده ها در همان بچگی ما بود که صفر شد: تخت، کمد، مبل و تلویزیونهای رنگی بزرگتر از قوطیهای همیشه برفکی کوچک قبلی وارد خانه ها شد. 10-12 ساله بودم که زندگی داشت یک رنگ و بوی تازه ای پیدا می کرد.
سه.
کم کم می تی کومان و ای کیوسان رفتند و سوباسا اوزارا و آن شرلی و کارآگاه گجت از راه رسیدند و این در عالم کودکی ما یعنی دنیا در حال عوض شدن بود. یک روز بی خبر بابا با ویدیو به خانه آمد و این معنایش آن بود که همسایه مان که در خانه شان یواشکی ویدیو می دیدند دیگر آدمهای بدی به حساب نمی آمدند! ویدئو کلوپ ها آزاد شدند و میکرو و سگا که انقلابی در سرگرمی نسل من محسوب می شدند، از راه رسیدند.تلویزیون موسیقی شاد پخش می کرد، زنهای توی فیلمهای خارجی به طور ناگهانی بی حجاب شدند و توی خیابانها عکس گل و بلبل جای دیوارهای رنگ و رو رفته با جملات دراز انقلابی سبز می شدند. بعداً فهمیدم که اینها نشانه هایی بوده از اینکه مشتق نمودار دیگری هم در کودکی ما صفر شده بود که به آن می گفتند ایدئولوژی! وقتی با پیکان بابا از تبریز به تهران می آمدیم، فروشگاه رفاه دم حرم امام، بزرگراه های تهران با آن بیلبوردهای بزرگش، شبکه 5 که دیجیمون و کبرا11 و روبوکاپ پخش می کرد، باغ وحش و سیرک و پارک ارم با اون ترن هوایی معروفش که دل از ما برده بود و بعداً پارک آبی، تهران را به نقطه آمال و آرزوهای ما و قلب تپنده تغییراتی که بوی آینده از آن به مشام می رسید، تبدیل کرده بود.
(ارائه در شریف تاک محمدحسین بادامچی در اردوی ورودیهای سال 98 دانشگاه شریف- چهارم مهر ۹۸- سالن برج سپید دانشگاه علوم پزشکی مشهد)
ادامه در
https://telegra.ph/My-Sharif-Talk-09-27
روایتی از فراز و فرود رؤیاهای یک دهه شصتی
یک.
من متولد سال 1366 هستم. سالی که سالها بعد فهمیدم سالی است که سرنوشت جنگ 8 ساله ما در آن تغییر کرده است. سالی که تقریباً با یک پیروزی مهم به نام کربلای 5 آغاز شد و با سقوط فاو به پایان رسید. مشتقّ نمودار روحیه و امید نظامی ایرانی ها احتمالا در همان ایام تولد من بود که در جایی پشت جبهه ها صفر شده بود؛ و این چیزی بود که احتمالاً جوانهای انقلابی و مخلصی مثل عموی 17 ساله من که در فاو به شهادت رسیدند هیچ وقت از این مسأله مطلع نشدند.
دو.
درست است که جنگ را بخاطر ندارم، اما بقایای فضای دهه شصت را در کودکیم به خوبی حس کردم: از اینکه همه ما لباسهای گشاد خواهر و برادر های بزرگترمان را می پوشیدیم، اسباب بازی ها بیشتر دست ساز بود، داشتن توپ فوتبال رؤیا بود و داشتن لباس ورزشی یک اتفاق لاکچری محسوب می شد، دسته کردن و مرتب کردن کوپن ها یکی از تفریحات ما بود، از اینکه مجبور بودیم ساعت ها دست در دست مادرانمان در صفهای طولانی بایستیم و بعد از آن مهرهای ریز و درشت و رنگ و وارنگ توی شناسنامه مان را بشماریم و به هم نشان دهیم، صفحه ای از شناسنامه که حالا حذف شده و شما آنرا ندیده اید. از اینکه دفتر مشهای خواهر و برادرهای بزرگترمان را با پاک کنهای نارنجی-آبی پاک می کردیم تا در آنها دوباره بنویسیم، از اینکه ماشین بیشتر آدمها پیکان بود و بیشتر پیکان ها سفید یخچالی؛ کودکی ما هنوز در ادامه اقتصاد دهه شصت محسوب می شد. با اینحال فکر می کنم مشتق نمودار رفاه اقتصادی خیلی از خانواده ها در همان بچگی ما بود که صفر شد: تخت، کمد، مبل و تلویزیونهای رنگی بزرگتر از قوطیهای همیشه برفکی کوچک قبلی وارد خانه ها شد. 10-12 ساله بودم که زندگی داشت یک رنگ و بوی تازه ای پیدا می کرد.
سه.
کم کم می تی کومان و ای کیوسان رفتند و سوباسا اوزارا و آن شرلی و کارآگاه گجت از راه رسیدند و این در عالم کودکی ما یعنی دنیا در حال عوض شدن بود. یک روز بی خبر بابا با ویدیو به خانه آمد و این معنایش آن بود که همسایه مان که در خانه شان یواشکی ویدیو می دیدند دیگر آدمهای بدی به حساب نمی آمدند! ویدئو کلوپ ها آزاد شدند و میکرو و سگا که انقلابی در سرگرمی نسل من محسوب می شدند، از راه رسیدند.تلویزیون موسیقی شاد پخش می کرد، زنهای توی فیلمهای خارجی به طور ناگهانی بی حجاب شدند و توی خیابانها عکس گل و بلبل جای دیوارهای رنگ و رو رفته با جملات دراز انقلابی سبز می شدند. بعداً فهمیدم که اینها نشانه هایی بوده از اینکه مشتق نمودار دیگری هم در کودکی ما صفر شده بود که به آن می گفتند ایدئولوژی! وقتی با پیکان بابا از تبریز به تهران می آمدیم، فروشگاه رفاه دم حرم امام، بزرگراه های تهران با آن بیلبوردهای بزرگش، شبکه 5 که دیجیمون و کبرا11 و روبوکاپ پخش می کرد، باغ وحش و سیرک و پارک ارم با اون ترن هوایی معروفش که دل از ما برده بود و بعداً پارک آبی، تهران را به نقطه آمال و آرزوهای ما و قلب تپنده تغییراتی که بوی آینده از آن به مشام می رسید، تبدیل کرده بود.
(ارائه در شریف تاک محمدحسین بادامچی در اردوی ورودیهای سال 98 دانشگاه شریف- چهارم مهر ۹۸- سالن برج سپید دانشگاه علوم پزشکی مشهد)
ادامه در
https://telegra.ph/My-Sharif-Talk-09-27
Telegraph
My Sharif-Talk
نسلی که در آفساید ماند! روایتی از فراز و فرود رؤیاهای یک دهه شصتی من اینجا به عنوان یک فرد موفق حضور نیافتم. تنها چیزی که باعث شد من در اینجا حضور یابم این بود که بتوانم نماینده یک نسل باشم و روایتی از آرزوهای تحقق نیافته یک نسل را به شما ارائه دهم. روایتی…
Forwarded from سیاهه
«انقلاب فرهنگی، پس از چهل سال»
🔸 آیا انقلاب فرهنگی در رسیدن به اهداف خود برای دانشگاهها موفق بود؟
#خلاصه_یادداشت
▪️انقلاب فرهنگی دو هدف عمده داشت: اول آنکه دانشگاه از نفوذ امپریالیسم رهایی یابد و دانشگاه استعماری که بر پایه الگوهای آمریکایی و در خدمت مقاصد آنان بود، در خدمت منافع ملت قرار گیرد. دوم اینکه دفاتر سیاسی و نفوذ تشکیلاتی احزاب و جناحها در دانشگاه برچیده شود و دانشگاه به نهادی علمی و پژوهشی و مستقل تبدیل گردد.
▪️ امروز پس از چهل سال بار دیگر این سوال پیش روی ماست که آیا این اهداف تحقق یافته است؟ بدون شک امروز بیش از هر زمان دیگری دانشگاه ایرانی زیر تاختوتاز افکار و ساختارهای سرمایهداری قرار گرفته است. متأسفانه ذهنیت سرمایهداری رانتی وابسته که پیش از انقلاب توسط اتاقهای فکر آمریکایی در مراکز برنامهریزی توسعه و سیاستگذاری کلان کشورهای جهان سوم و از جمله ایران پمپاژ میشد و میکوشید جامعه ایران را به زایده مصرفکننده و بیهوده از نظام علمی و اقتصادی سرمایهداری جهانی تبدیل کند، امروز بیش از هر زمان دیگری توسط مدیران و سیاستگذاران آموزش عالی در ایران محیط دانشگاهی و علمی ما را آلوده کرده است. طرفه آنکه اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک دهه اخیر بر سر میزان تجاری کردن دانشگاه با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند. دانشگاه به گوشت قربانی کشمکش بنگاههای اقتصادی و حامیان قدرتمند آنها تبدیل شده است که عَلَم «دانشگاه کارآفرین» بر دوش گرفته و هر از گاهی گوشه تازهای از قلمرو آکادمی و علم مورد تجاوز این گروههای قدرت و ثروت قرار میگیرد. ذهنیت تجاری، سوداگری و سودگرایی تا مغز استخوان کلاسهای درس، اتاقهای اساتید، آزمایشگاهها و گروههای دانشجویی رسوخ کرده و احساس مسئولیت، تعهد، خدمت به کشور و شوق فعالیت علمی را مهجور کرده و جامعه علمی و نهاد پاک و مقدس علم را به طور روزافزونی به طفیلی سرمایههای سرگردان داخلی و خارجی مبدل کرده است؛ سرمایههایی که گردش آنها قطعا نه از منطق منافع ملی و مسائل اساسی کشور بلکه از منطق سود سرمایهداران رانتی داخلی یا بیگانه تبعیت میکند.
▪️ از حیث هدف دوم هم انقلاب فرهنگی چندان موفق به نظر نمیرسد. انقلاب فرهتگی از ضرورت بسته شدن دفاتر سیاسی و تشکیلاتی جناحهای کشور آغاز شد. رهبران انقلاب در عین حال محیط دانشگاه را مرده و فاقد آگاهی سیاسی نخواستهاند و همواره از «سیاسی بودن دانشگاهها» دفاع کردهاند. در واقع گفتمان انقلاب اسلامی به دنبال برهم زدن رابطه یکسویه و یکطرفهای بوده است که جنبش دانشجویی را به سیاهی لشکر و بدنه تشکیلاتی گروههای قدرت تبدیل و با وارونه کردن این رابطه از پیشتازی و نواندیشی سیاسی دانشجویان و اساتید دفاع میکند. علی رغم آنکه جنبش دانشجویی در برهههایی توفیقات قابل توجهی در رسیدن به این آرمان بدست آورده است، اما توجه به برخی چالشهای تشکلهای دانشجویی در چند سال گذشته نشان میدهد که دستهای قدرتمندی در اطراف دانشگاه در پی آناند که تشکلهای دانشجویی را به دفتر سیاسی و تشکیلاتی جناح خود در دانشگاه تبدیل کنند و از این طریق نه تنها گفتمان عقبمانده خود را به فضاهای دانشجویی دیکته کنند بلکه به این واسطه به نفوذ در اداره دانشگاه پرداخته و منافع بنگاههای اقتصادی و باندهای سیاسی خود را که به خاک دانشگاه تجاوز کردهاند، تضمین کنند. از منظر آنها دانشگاه کانون نیروی انسانی توانمند و رایگان، و تشکلهای دانشجویی لوله مکش این نیروی انسانی باارزش است و به همین دلیل استقرار و گسترش این درگاه نیروی انسانی از اولویتهای این بلوکهای قدرت و ثروتی است که اطراف دانشگاه کمین کردهاند.
▪️ چه اسفبار است وضع دانشگاهی که دانشجویان آن به کلاسهای درس و روابط استاد-شاگردی به چشم سرمایهگذاری مالی و به تشکلهای دانشجویی به چشم نردبانی برای بالا رفتن از مناصب سازمانی بنگرند. آیا انقلاب فرهنگیای دیگر برای نجات دانشگاه از افکار سرمایهداری آمریکایی و برچیدن تشکیلات دستهجات و گروههای اقتصادی و سیاسی از خاک پاک و مقدس دانشگاه ضروری نیست؟
▪️ متن کامل این یادداشت را در اینجا میتوانید بخوانید.
🖋 #محمدحسین_بادامچی / ورودی ۸۴ مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف و دکترای جامعهشناسی از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
✅ t.me/siaaheh
🔸 آیا انقلاب فرهنگی در رسیدن به اهداف خود برای دانشگاهها موفق بود؟
#خلاصه_یادداشت
▪️انقلاب فرهنگی دو هدف عمده داشت: اول آنکه دانشگاه از نفوذ امپریالیسم رهایی یابد و دانشگاه استعماری که بر پایه الگوهای آمریکایی و در خدمت مقاصد آنان بود، در خدمت منافع ملت قرار گیرد. دوم اینکه دفاتر سیاسی و نفوذ تشکیلاتی احزاب و جناحها در دانشگاه برچیده شود و دانشگاه به نهادی علمی و پژوهشی و مستقل تبدیل گردد.
▪️ امروز پس از چهل سال بار دیگر این سوال پیش روی ماست که آیا این اهداف تحقق یافته است؟ بدون شک امروز بیش از هر زمان دیگری دانشگاه ایرانی زیر تاختوتاز افکار و ساختارهای سرمایهداری قرار گرفته است. متأسفانه ذهنیت سرمایهداری رانتی وابسته که پیش از انقلاب توسط اتاقهای فکر آمریکایی در مراکز برنامهریزی توسعه و سیاستگذاری کلان کشورهای جهان سوم و از جمله ایران پمپاژ میشد و میکوشید جامعه ایران را به زایده مصرفکننده و بیهوده از نظام علمی و اقتصادی سرمایهداری جهانی تبدیل کند، امروز بیش از هر زمان دیگری توسط مدیران و سیاستگذاران آموزش عالی در ایران محیط دانشگاهی و علمی ما را آلوده کرده است. طرفه آنکه اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک دهه اخیر بر سر میزان تجاری کردن دانشگاه با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند. دانشگاه به گوشت قربانی کشمکش بنگاههای اقتصادی و حامیان قدرتمند آنها تبدیل شده است که عَلَم «دانشگاه کارآفرین» بر دوش گرفته و هر از گاهی گوشه تازهای از قلمرو آکادمی و علم مورد تجاوز این گروههای قدرت و ثروت قرار میگیرد. ذهنیت تجاری، سوداگری و سودگرایی تا مغز استخوان کلاسهای درس، اتاقهای اساتید، آزمایشگاهها و گروههای دانشجویی رسوخ کرده و احساس مسئولیت، تعهد، خدمت به کشور و شوق فعالیت علمی را مهجور کرده و جامعه علمی و نهاد پاک و مقدس علم را به طور روزافزونی به طفیلی سرمایههای سرگردان داخلی و خارجی مبدل کرده است؛ سرمایههایی که گردش آنها قطعا نه از منطق منافع ملی و مسائل اساسی کشور بلکه از منطق سود سرمایهداران رانتی داخلی یا بیگانه تبعیت میکند.
▪️ از حیث هدف دوم هم انقلاب فرهنگی چندان موفق به نظر نمیرسد. انقلاب فرهتگی از ضرورت بسته شدن دفاتر سیاسی و تشکیلاتی جناحهای کشور آغاز شد. رهبران انقلاب در عین حال محیط دانشگاه را مرده و فاقد آگاهی سیاسی نخواستهاند و همواره از «سیاسی بودن دانشگاهها» دفاع کردهاند. در واقع گفتمان انقلاب اسلامی به دنبال برهم زدن رابطه یکسویه و یکطرفهای بوده است که جنبش دانشجویی را به سیاهی لشکر و بدنه تشکیلاتی گروههای قدرت تبدیل و با وارونه کردن این رابطه از پیشتازی و نواندیشی سیاسی دانشجویان و اساتید دفاع میکند. علی رغم آنکه جنبش دانشجویی در برهههایی توفیقات قابل توجهی در رسیدن به این آرمان بدست آورده است، اما توجه به برخی چالشهای تشکلهای دانشجویی در چند سال گذشته نشان میدهد که دستهای قدرتمندی در اطراف دانشگاه در پی آناند که تشکلهای دانشجویی را به دفتر سیاسی و تشکیلاتی جناح خود در دانشگاه تبدیل کنند و از این طریق نه تنها گفتمان عقبمانده خود را به فضاهای دانشجویی دیکته کنند بلکه به این واسطه به نفوذ در اداره دانشگاه پرداخته و منافع بنگاههای اقتصادی و باندهای سیاسی خود را که به خاک دانشگاه تجاوز کردهاند، تضمین کنند. از منظر آنها دانشگاه کانون نیروی انسانی توانمند و رایگان، و تشکلهای دانشجویی لوله مکش این نیروی انسانی باارزش است و به همین دلیل استقرار و گسترش این درگاه نیروی انسانی از اولویتهای این بلوکهای قدرت و ثروتی است که اطراف دانشگاه کمین کردهاند.
▪️ چه اسفبار است وضع دانشگاهی که دانشجویان آن به کلاسهای درس و روابط استاد-شاگردی به چشم سرمایهگذاری مالی و به تشکلهای دانشجویی به چشم نردبانی برای بالا رفتن از مناصب سازمانی بنگرند. آیا انقلاب فرهنگیای دیگر برای نجات دانشگاه از افکار سرمایهداری آمریکایی و برچیدن تشکیلات دستهجات و گروههای اقتصادی و سیاسی از خاک پاک و مقدس دانشگاه ضروری نیست؟
▪️ متن کامل این یادداشت را در اینجا میتوانید بخوانید.
🖋 #محمدحسین_بادامچی / ورودی ۸۴ مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف و دکترای جامعهشناسی از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
✅ t.me/siaaheh
ویرگول
انقلاب فرهنگی، پس از چهل سال
آیا انقلاب فرهنگی در رسیدن به اهداف خود برای دانشگاهها موفق بود؟
تتلو: فریاد گنگ اعتراض نسلی خسته از ابتذال سیاسی
🔴اصولگرایان و اصلاح طلبانِ جامانده از تحولات جامعه ایران، در بهت و حیرت از بیش از ۱۶ میلیون کامنت اینتستاگرامی تتلو، در حالی به بیانیه خواندن علیه تتلو و تتلیتی ها و گرفتن انگشت اتهام به سوی یکدیگر مشغولند که گویی هیچ به خاطر ندارند که در همین انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش بود که جناب آقای رییسی با عکس انداختن با همین آقای تتلو و جناب آقای خاتمی با «تَکرار می کنم» های مداوم خود چگونه عرصه سیاست و دموکراسی ایرانی را با ابتذال سیاسی خود ویران کردند و برای پوشاندن پوچی گفتمانی خود، جامعه ایرانی را به دوقطب هویتی، توده ای، گنگ و فاقد فکر و سخن و اراده و صرفا دنباله روی بلوکهای قدرتشان مبدل کردند.
🔴 حضرات اصولگرا هیچ به روی خود نمی آورند که در چند سال اخیر چگونه عرصه محرم و عاشورا را با تقویت هیئات بزرگ حکومتی و حمایت از مداحان و تبدیل کردن سنت غنی و متکثر و فراقومیتی-فرامذهبی اربعین به یک رژه یونیفرم شیعیان ولایت مدار و با ساختن «عصر جدید» ها توسط همان تیم تتلیتیهای جوان ریشدار و از همه مهمتر با نشاندن ولایت به جای عدالت و غلبه تشکیلات بر عقلانیت در نیروهای انقلابی و حمایت از برخورد با نیروهای انقلابی مستقل و آتش به اختیار و حمایت از فیلترینگ تلگرام بعنوان مهمترین محمل حوزه عمومی ایرانی، چگونه خود رکن اصلی سیاست زدایی از جامعه ایرانی و استحاله آن به یک جامعه توده وار، گنگ و تحقیرشده بوده اند و حتی حزب الله و بسیج و متشرعین و خانواده هایشان را به عنوان ابژه مصرف ابتذال سیاسی خود قلمداد کرده اند. از آنطرف اصلاح طلبان هم هیچ به روی خود نمی آورند که چگونه در بزنگاه هر انتخابات بر سرمایه بی منازعی که از در انحصار گرفتن سرقفلی «اصلاح طلبی» بدست آورده اند، اسکی می روند و با احزاب منجمد، روزنامه های زنجیره ای و مجلس و شهرداری و دولت منحطی که به بار آورده اند، «حزب، روزنامه، شورای شهر و پارلمان» را در این کشور بدنام کرده اند و تنها کارکرد اصلاحات را به نوع دیگری از بسیج فاشیستی هواداران خود به طرفداری از حزب کارگزاران تقلیل داده اند.
🔴رجال سیاسی ایران که اکنون پس از چهل سال، طبقه حاکمه و تمام امتیازات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و قضائی آنرا به تمامه به دست آورده اند و همگی یکصدا دموکراسی را پوپولیسم دانسته، دشمن خود می خوانند، هیچ به روی خود نمی آورند که چگونه از آغاز و بویژه در یک دهه اخیر جامعه را گنگ و مطیع و تسلیم خواسته اند و هرگونه توانسته اند به آن تجاوز و آنرا از جایی به جای دیگر کشیده اند و هر ارزش و سرمایه تاریخی و متعالی را مصرف تبلیغات و منافع زودگذرشان کرده اند و هر روز به رنگی در آمده، مردمان را هم به آن رنگ خواسته اند و بی رنگی و زلالی را دشمن امنیت ملی تصویر کرده اند؛ اکنون چگونه به خود حق می دهند که بر تتلو و هوادارن آن بتازند و گمان برند که بی مایگیشان با اهانت به اینان پوشیده می شود؟
♦️تتلو بغض فروخفته جامعه ای خسته از بمباران ابتذال سیاسی شماست. تتلو نفرین این همه ریاست. تتلو پناهگاهی است برای میلیونها نفر که لحظه ای «صداقت» و «روراست» بودن را با همه ی ظاهر خام و پراشتباه آن تجربه کنند. همه جا در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در پادگان، در خیابان و در محیط کار آنطور که شما خواسته اید بوده اند و حالا می خواهند لحظه ای، ولو با اسم مستعار «خودشان باشند». تتلو آخرین جای پای بیرون از تمامیت خواهی شما قبل از غلطیدن به ورطه خشونت و خودکشی و دیوانگی و استیصال کامل است. تتلو فریاد نامفهوم نسلی است که او را همیشه گنگ و تحقیرشده خواسته اید. کجا به آنان سخن گفتن آموخته اید و اصلاً کجا در میان میلیونها ساعتی که برایشان سخنرانی و موعظه کرده اید، حتی یک لحظه سخنی برای آنان قائل شده اید؟ بگذارید فریاد این گنگ خسته از ابتذالتان گوشهایتان را بیازارد، شاید پیش از آنکه مثل همیشه به طرفة العینی همه چیز را انکار کنید و خراب کنندگان کارت پستال تبلیغاتیتان از جامعه را به بیماری روانی و جنایت و جاسوسی متهم کنید، کسی در میان شما باشد که به خود آید...
🔴اصولگرایان و اصلاح طلبانِ جامانده از تحولات جامعه ایران، در بهت و حیرت از بیش از ۱۶ میلیون کامنت اینتستاگرامی تتلو، در حالی به بیانیه خواندن علیه تتلو و تتلیتی ها و گرفتن انگشت اتهام به سوی یکدیگر مشغولند که گویی هیچ به خاطر ندارند که در همین انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش بود که جناب آقای رییسی با عکس انداختن با همین آقای تتلو و جناب آقای خاتمی با «تَکرار می کنم» های مداوم خود چگونه عرصه سیاست و دموکراسی ایرانی را با ابتذال سیاسی خود ویران کردند و برای پوشاندن پوچی گفتمانی خود، جامعه ایرانی را به دوقطب هویتی، توده ای، گنگ و فاقد فکر و سخن و اراده و صرفا دنباله روی بلوکهای قدرتشان مبدل کردند.
🔴 حضرات اصولگرا هیچ به روی خود نمی آورند که در چند سال اخیر چگونه عرصه محرم و عاشورا را با تقویت هیئات بزرگ حکومتی و حمایت از مداحان و تبدیل کردن سنت غنی و متکثر و فراقومیتی-فرامذهبی اربعین به یک رژه یونیفرم شیعیان ولایت مدار و با ساختن «عصر جدید» ها توسط همان تیم تتلیتیهای جوان ریشدار و از همه مهمتر با نشاندن ولایت به جای عدالت و غلبه تشکیلات بر عقلانیت در نیروهای انقلابی و حمایت از برخورد با نیروهای انقلابی مستقل و آتش به اختیار و حمایت از فیلترینگ تلگرام بعنوان مهمترین محمل حوزه عمومی ایرانی، چگونه خود رکن اصلی سیاست زدایی از جامعه ایرانی و استحاله آن به یک جامعه توده وار، گنگ و تحقیرشده بوده اند و حتی حزب الله و بسیج و متشرعین و خانواده هایشان را به عنوان ابژه مصرف ابتذال سیاسی خود قلمداد کرده اند. از آنطرف اصلاح طلبان هم هیچ به روی خود نمی آورند که چگونه در بزنگاه هر انتخابات بر سرمایه بی منازعی که از در انحصار گرفتن سرقفلی «اصلاح طلبی» بدست آورده اند، اسکی می روند و با احزاب منجمد، روزنامه های زنجیره ای و مجلس و شهرداری و دولت منحطی که به بار آورده اند، «حزب، روزنامه، شورای شهر و پارلمان» را در این کشور بدنام کرده اند و تنها کارکرد اصلاحات را به نوع دیگری از بسیج فاشیستی هواداران خود به طرفداری از حزب کارگزاران تقلیل داده اند.
🔴رجال سیاسی ایران که اکنون پس از چهل سال، طبقه حاکمه و تمام امتیازات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و قضائی آنرا به تمامه به دست آورده اند و همگی یکصدا دموکراسی را پوپولیسم دانسته، دشمن خود می خوانند، هیچ به روی خود نمی آورند که چگونه از آغاز و بویژه در یک دهه اخیر جامعه را گنگ و مطیع و تسلیم خواسته اند و هرگونه توانسته اند به آن تجاوز و آنرا از جایی به جای دیگر کشیده اند و هر ارزش و سرمایه تاریخی و متعالی را مصرف تبلیغات و منافع زودگذرشان کرده اند و هر روز به رنگی در آمده، مردمان را هم به آن رنگ خواسته اند و بی رنگی و زلالی را دشمن امنیت ملی تصویر کرده اند؛ اکنون چگونه به خود حق می دهند که بر تتلو و هوادارن آن بتازند و گمان برند که بی مایگیشان با اهانت به اینان پوشیده می شود؟
♦️تتلو بغض فروخفته جامعه ای خسته از بمباران ابتذال سیاسی شماست. تتلو نفرین این همه ریاست. تتلو پناهگاهی است برای میلیونها نفر که لحظه ای «صداقت» و «روراست» بودن را با همه ی ظاهر خام و پراشتباه آن تجربه کنند. همه جا در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در پادگان، در خیابان و در محیط کار آنطور که شما خواسته اید بوده اند و حالا می خواهند لحظه ای، ولو با اسم مستعار «خودشان باشند». تتلو آخرین جای پای بیرون از تمامیت خواهی شما قبل از غلطیدن به ورطه خشونت و خودکشی و دیوانگی و استیصال کامل است. تتلو فریاد نامفهوم نسلی است که او را همیشه گنگ و تحقیرشده خواسته اید. کجا به آنان سخن گفتن آموخته اید و اصلاً کجا در میان میلیونها ساعتی که برایشان سخنرانی و موعظه کرده اید، حتی یک لحظه سخنی برای آنان قائل شده اید؟ بگذارید فریاد این گنگ خسته از ابتذالتان گوشهایتان را بیازارد، شاید پیش از آنکه مثل همیشه به طرفة العینی همه چیز را انکار کنید و خراب کنندگان کارت پستال تبلیغاتیتان از جامعه را به بیماری روانی و جنایت و جاسوسی متهم کنید، کسی در میان شما باشد که به خود آید...
Iranian military technology- Dr Abdolkarimi.m4a
7.5 MB
🔺گفتگویی کوتاه با دکتر بیژن عبدالکریمی در مدرسه مطالعات اجتماعی فناوری در ایران/ دانشگاه شریف/ ۱۷ مهر۹۸
📍سوال: رابطه تکنولوژی با تئولوژی چیست؟ آیا دستیابی به تکنولوژی های نظامی نشانه ای از مواجهه ای عمیقتر با تکنولوژی است؟ آیا دیدگاهی که عقلانیت ابزاری و شیئ کردن انسان و جهان را غربی دانسته، سنت را از هرگونه گشتل و رویکرد سلطه گرانه مبرا میداند، به رغم تجربه بیرونی هنوز قابل دفاع است؟
📍سوال: رابطه تکنولوژی با تئولوژی چیست؟ آیا دستیابی به تکنولوژی های نظامی نشانه ای از مواجهه ای عمیقتر با تکنولوژی است؟ آیا دیدگاهی که عقلانیت ابزاری و شیئ کردن انسان و جهان را غربی دانسته، سنت را از هرگونه گشتل و رویکرد سلطه گرانه مبرا میداند، به رغم تجربه بیرونی هنوز قابل دفاع است؟
چوب حراج بر سر نخبگی و نخبگان جمهوری اسلامی
نقدی بر موج جدید تجاری سازی دانشگاه و نخبگان در معاونت علمی ریاست جمهوری
🔴بر خلاف تصور تکنوکراتها، اقتصاددانان نولیبرال و مارکسیستها، «خصوصی سازی» در یک قرن اخیر در ایران نه تنها هیچ ارتباطی با بازار آزاد رقابتی، کار، تولید، صنعت، نوآوری، خلق تکنولوژی و پدید آمدن یک طبقه کارآفرین ندارد، بلکه اسم رمز دوره تازه ای از «انتقال مالکیت و تبدیل مالکیت عمومی به خصوصی» است که با هدف «ایجاد یک طبقه اشراف نوکسیه از سرمایه داران رانتی، وابسته و انحصارطلب جدید» انجام می شود. از این منظر، توجه به این نکته ظریف تاریخی جالب است که پیش از آغاز هر دوه خصوصی سازی در ایران، شاهد مصادره گفتمانهای سوسیالیستی و ناسیونالیستی و عدالتخواهانه توسط دولت های مرکزی هستیم که در واقع با یک اقدام انقلابی و پوپولیستی از بالا می کوشند طبقه اشراف قبلی را از طریق مصادره اموال و ملی کردن مالکیت از صحنه حذف و از این طریق زمینه را برای آغاز دور جدید خصوصی سازی و انتقال مالکیت به طبقه اشراف جدید فراهم کنند.
🔴اگر ظهور ملی گرایانه رضاخان و اقداماتی نظیر مصادره زمینهای مرغوب فئودالها و تأسیس ارتش و بانک سپه و بانک ملی، نهایتا خانواده پهلوی و عده ای از نظامیان و درباریان را به بزرگترین زمینداران ایران تبدیل کرد، اصلاحات ارضی و ملی شدن جنگلها و صاحب سهام شدن کارگران در انقلاب سفید هم در نهایت محللی بود که طبقه جدیدی از سرمایه داران صنعتی و بانکی رانتخوار وابسته به دربار و سرمایه داری جهانی را به جای بزرگ زمینداران و اشراف قدیم ایران نشاند. و بر همین سیاق ملی شدن صنایع و تجارت خارجی و توزیع کالا در دهه شصت هم با در نظر گرفتن قبل و بعد آن، بیش از هر چیز اقدامی شد در جهت انتقال مالکیت از طبقه سرمایه داری صنعتی درباری-امریکایی دهه چهل و پنجاه به سرمایه داری تجاری-مالی مسلمان دهه هفتاد و هشتاد شمسی. اکنون پس از دور تازه ای از مبارزه با فساد که با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد آغاز شد و با فراز و فرود نهایتا ضربات سنگینی به الیگارشی اقتصادی جمهوری دوم و دانه درشت های نزدیک به آقایان هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و نهایتا خانواده لاریجانی وارد کرد، این پرسش به میان می آید که آیا در بیخبری عمومی، بار دیگر گروه دیگری از سرمایه داران رانتی در دهه نود مشغول گرم کردن خود بیرون زمین بوده اند؟
🔴از منظر جامعه شناختی، به نظر می رسد که قوای مخرب و فاسد سرمایه داری رانتی ایرانی بعد از تخریب حوزه زمین و مسکن، بهره برداری رانتی از معادن و صنایعی چون خودروسازی و فولاد و سپس پتروشیمی و نفت و ورود به بانکداری خصوصی و تصرف در سرمایه های مالی و سپس ویران کردن شهرهای بزرگ ایران با مال سازی و پاساژسازی در چند سال اخیر، اینک قلمرو جدیدی از «فناوریهای دانش بنیان» را هدف گرفته است و با طرح ادبیات و تکرار آخرین نسخه های سرمایه داری امریکایی برای کشورهای جهان سوم، «کسب و کار دانش بنیان»، «توسعه استارت آپها و مراکز شتاب دهنده» و «دانشگاه کارآفرین» را به محمل جدید نفوذ و رسوخ ویرانگر خود در جامعه ایرانی مبدل کرده است و از جمله در این آخرین حمله خود در غیاب همیشگی قوای عاقله حاکمان و استضعاف عموم، چشم طمع به نهاد دانشگاه و استثمار منبع لایزال طبقه جوان و تحصیلکرده ایرانی دوخته است. جرأت و جسارت و نفوذ این موج جدید به حدی رسیده است که جناب آقای دکتر سورنا ستاری، معاون علمی رییس جمهور و رییس بنیاد نخبگان در دیدار اخیر نخبگان با رهبری در حضور ایشان گفته است:
🔺 از نظر ما نخبه کسی است که برای کشور خود ارزش افزوده و اشتغال ایجاد کند و بر این اساس حمایتهای بنیاد ملی نخبگان منوط به انجام کار و تلاش و نوآوری است…اقتصاد دانشبنیان در نقطهی مقابل اقتصاد نفتی و وابسته است و در آن، کیفیت نیروی انسانی و وارد کردن بخش خصوصی به سرمایهگذاری اصل است.*
🔴جناب آقای ستاری آیا توجه به این مطلب ندارد که سخن از عدم وابستگی به نفت و حرکت بخش خصوصی، توسط کسی که بر صندلی «حاکمیتی»نشسته است و شلنگ توزیع نفت را در اختیار دارد، در واقع به این معناست که دور تازه و گسترده ای از «انتقال مالکیت» و «خصوصی کردن دارایی های عمومی» و «توزیع رانت» تحت لوای کار و اشتغال و جهاد اقتصادی و رهبری در حال انجام است؟ آیا جناب ایشان حتی یک بار هم سند راهبردی کشور در امور نخبگان را نخوانده است که در آن «نخبه» فرد برجسته و کارآمدی تعریف شده است که «در خلق و گسترش علم، فناوری، هنر، ادب، فرهنگ و مدیریت کشور در چارچوب ارزشهای اسلامی، اثرگذاری بارز داشته باشد و فعالیتهای وی موجب سرعت بخشیدن به پیشرفت و اعتلای کشور شود»؟
ادامه در
https://telegra.ph/Elite-or-businessman-10-12
نقدی بر موج جدید تجاری سازی دانشگاه و نخبگان در معاونت علمی ریاست جمهوری
🔴بر خلاف تصور تکنوکراتها، اقتصاددانان نولیبرال و مارکسیستها، «خصوصی سازی» در یک قرن اخیر در ایران نه تنها هیچ ارتباطی با بازار آزاد رقابتی، کار، تولید، صنعت، نوآوری، خلق تکنولوژی و پدید آمدن یک طبقه کارآفرین ندارد، بلکه اسم رمز دوره تازه ای از «انتقال مالکیت و تبدیل مالکیت عمومی به خصوصی» است که با هدف «ایجاد یک طبقه اشراف نوکسیه از سرمایه داران رانتی، وابسته و انحصارطلب جدید» انجام می شود. از این منظر، توجه به این نکته ظریف تاریخی جالب است که پیش از آغاز هر دوه خصوصی سازی در ایران، شاهد مصادره گفتمانهای سوسیالیستی و ناسیونالیستی و عدالتخواهانه توسط دولت های مرکزی هستیم که در واقع با یک اقدام انقلابی و پوپولیستی از بالا می کوشند طبقه اشراف قبلی را از طریق مصادره اموال و ملی کردن مالکیت از صحنه حذف و از این طریق زمینه را برای آغاز دور جدید خصوصی سازی و انتقال مالکیت به طبقه اشراف جدید فراهم کنند.
🔴اگر ظهور ملی گرایانه رضاخان و اقداماتی نظیر مصادره زمینهای مرغوب فئودالها و تأسیس ارتش و بانک سپه و بانک ملی، نهایتا خانواده پهلوی و عده ای از نظامیان و درباریان را به بزرگترین زمینداران ایران تبدیل کرد، اصلاحات ارضی و ملی شدن جنگلها و صاحب سهام شدن کارگران در انقلاب سفید هم در نهایت محللی بود که طبقه جدیدی از سرمایه داران صنعتی و بانکی رانتخوار وابسته به دربار و سرمایه داری جهانی را به جای بزرگ زمینداران و اشراف قدیم ایران نشاند. و بر همین سیاق ملی شدن صنایع و تجارت خارجی و توزیع کالا در دهه شصت هم با در نظر گرفتن قبل و بعد آن، بیش از هر چیز اقدامی شد در جهت انتقال مالکیت از طبقه سرمایه داری صنعتی درباری-امریکایی دهه چهل و پنجاه به سرمایه داری تجاری-مالی مسلمان دهه هفتاد و هشتاد شمسی. اکنون پس از دور تازه ای از مبارزه با فساد که با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد آغاز شد و با فراز و فرود نهایتا ضربات سنگینی به الیگارشی اقتصادی جمهوری دوم و دانه درشت های نزدیک به آقایان هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و نهایتا خانواده لاریجانی وارد کرد، این پرسش به میان می آید که آیا در بیخبری عمومی، بار دیگر گروه دیگری از سرمایه داران رانتی در دهه نود مشغول گرم کردن خود بیرون زمین بوده اند؟
🔴از منظر جامعه شناختی، به نظر می رسد که قوای مخرب و فاسد سرمایه داری رانتی ایرانی بعد از تخریب حوزه زمین و مسکن، بهره برداری رانتی از معادن و صنایعی چون خودروسازی و فولاد و سپس پتروشیمی و نفت و ورود به بانکداری خصوصی و تصرف در سرمایه های مالی و سپس ویران کردن شهرهای بزرگ ایران با مال سازی و پاساژسازی در چند سال اخیر، اینک قلمرو جدیدی از «فناوریهای دانش بنیان» را هدف گرفته است و با طرح ادبیات و تکرار آخرین نسخه های سرمایه داری امریکایی برای کشورهای جهان سوم، «کسب و کار دانش بنیان»، «توسعه استارت آپها و مراکز شتاب دهنده» و «دانشگاه کارآفرین» را به محمل جدید نفوذ و رسوخ ویرانگر خود در جامعه ایرانی مبدل کرده است و از جمله در این آخرین حمله خود در غیاب همیشگی قوای عاقله حاکمان و استضعاف عموم، چشم طمع به نهاد دانشگاه و استثمار منبع لایزال طبقه جوان و تحصیلکرده ایرانی دوخته است. جرأت و جسارت و نفوذ این موج جدید به حدی رسیده است که جناب آقای دکتر سورنا ستاری، معاون علمی رییس جمهور و رییس بنیاد نخبگان در دیدار اخیر نخبگان با رهبری در حضور ایشان گفته است:
🔺 از نظر ما نخبه کسی است که برای کشور خود ارزش افزوده و اشتغال ایجاد کند و بر این اساس حمایتهای بنیاد ملی نخبگان منوط به انجام کار و تلاش و نوآوری است…اقتصاد دانشبنیان در نقطهی مقابل اقتصاد نفتی و وابسته است و در آن، کیفیت نیروی انسانی و وارد کردن بخش خصوصی به سرمایهگذاری اصل است.*
🔴جناب آقای ستاری آیا توجه به این مطلب ندارد که سخن از عدم وابستگی به نفت و حرکت بخش خصوصی، توسط کسی که بر صندلی «حاکمیتی»نشسته است و شلنگ توزیع نفت را در اختیار دارد، در واقع به این معناست که دور تازه و گسترده ای از «انتقال مالکیت» و «خصوصی کردن دارایی های عمومی» و «توزیع رانت» تحت لوای کار و اشتغال و جهاد اقتصادی و رهبری در حال انجام است؟ آیا جناب ایشان حتی یک بار هم سند راهبردی کشور در امور نخبگان را نخوانده است که در آن «نخبه» فرد برجسته و کارآمدی تعریف شده است که «در خلق و گسترش علم، فناوری، هنر، ادب، فرهنگ و مدیریت کشور در چارچوب ارزشهای اسلامی، اثرگذاری بارز داشته باشد و فعالیتهای وی موجب سرعت بخشیدن به پیشرفت و اعتلای کشور شود»؟
ادامه در
https://telegra.ph/Elite-or-businessman-10-12
Telegraph
Elite or businessman?
چوب حراج بر سر نخبگی و نخبگان جمهوری اسلامی نقدی بر موج جدید تجاری سازی دانشگاه و نخبگان در معاونت علمی ریاست جمهوری 🔴بر خلاف تصور تکنوکراتها، اقتصاددانان نولیبرال و مارکسیستها، «خصوصی سازی» در یک قرن اخیر در ایران نه تنها هیچ ارتباطی با بازار آزاد رقابتی،…
پایان نهادهای عمومی در ایران
چگونه «مالکیت مشاع و عمومی» مداوماً توسط دولت و بازار بلعیده می شود
🔸فرض کنید مثل همیشه در کنار یک خیابان به دنبال جای پارک می گردید، اما به تدریج متوجه می شوید که به مرور زمان تعداد مغازه دارانی که چیزی جلوی مغازه شان می گذارند و اجازه نمی دهند که کسی در آنجا پارک کند افزایش یافته است. به تدریج می بینید که برخی ساختمانهای بزرگ هم بعضی جای پارک ها را برای مهمانانشان رزرو می کنند. حتی می بینید که به تازگی سر یکی از بن بستهای بزرگ خیابان هم زنجیر کشیده اند و نگهبانی خصوصی در آنجا ایستاده است و اجازه ورود به افراد متفرقه نمی دهد. چند وقت بعد می بینید که سر و کله چند پارکبان هم پیدا می شود خود را مأمور شهرداری یا سایر سازمانهای دولتی معرفی می کنند و برای اجازه پارک کردن قبض صادر می کنند. اینجاست که باید بپرسیم «بر سر امر مشاع چه آمده است؟» چنین وضعی اگر چند سال دیگر ادامه یابد فرزندان ما خواهند پرسید «پدرجان درست است که زمانی چیزهایی بوده که بدون پول دادن و مجوز گرفتن از سازمانی، مردم آزادانه می توانستند از آن استفاده کنند؟!»
🔸اقتصاد سیاسی حاکم بر نظام ما به طور فزاینده ای به سوی بلعیدن فضاهای مشاع توسط دولت و بخش خصوصی حرکت کرده است و متأسفانه از آنجا که دو جناح اصلی اندیشه اقتصادی بعد از انقلاب در دهه شصت یکی به مالکیت دولتی عقیده داشت و دیگری به مالکیت خصوصی و همگی با هم در جمهوری دوم به «مالکیت خصولتی» (یعنی تقسیم رانتی بیت المال میان بخش خصوصی های خودی و متصل زیر لوای دولت اسلامی) عقیده داشتند و «مالکیت عمومی و مشاع» هیچ نماینده ای در بلوک های قدرت (البته جز دوره کوتاه ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد) نداشت، هیچ روایتی از این تحول اساسی در چند دهه اخیر در پژوهشهای آکادمیک، مطالعات راهبردی، گفتمان روشنفکری یا حتی گزارشهای ژورنالیستی وجود ندارد. جالب اینجاست که قائلین به مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی در زیربنای فکری خود در دو اصل اساسی با یکدیگر مشترکند:
1️⃣اول آنکه چیزی به نام «جامعه» و «سنت» و «حوزه عمومی» و «امر مشاع» وجود ندارد، مردم فاقد عقلانیتند و اگر به آنها آزادی داده شود به هم رحم نمی کنند و نمی توانند در امور مشترک خود تصمیم گیری کنند. بنابراین ملت یا یک توده کارمندوارند که نیاز به قیمومیت و سرپرستی و شبانی دولت دارند یا افراد منفردی جدا و خودخواه که تنها دلمشغولیشان جیب خودشان است. به زبان ساده تر ملت هر کاری بخواهند بکنند از دو حال خارج نیست: یا باید از دولت اجازه بگیرند و یا باید از مالکان خصوصی. جز دولت و بازار هیچ زمین دیگری که مردم بخواهند بر آن بایستند وجود ندارد چه برسد که بخواهند زندگی خود را از آن طریق سامان دهند.
2️⃣ اصل دوم که هر دو جناح مدافع مالکیت خصوصی و دولتی در زیربنا به آن قائلند اینست که دولت و بخش خصوصی همیشه باهمند و دو بال یک پرنده اند و همواره بخش خصوصی متکی به حمایتهای دولت و دولت متکی به حمایتهای بخش خصوصی بوده است. بنابراین هر دو گروه مدافعین مالکیت دولتی و خصوصی در ایران همواره یک پا در دولت و یک پا در بازار دارند و با مدافعین رادیکال بازار (راست رادیکال در اقتصاد) و مدافعین رادیکال دولت (چپ رادیکال قدیم) مرزبندی فکری دارند، هرچند در مواقع نیاز و تغییرات آنها را موقتاً برای تبلیغات و مشروعیت دهی ایدئولوژیک جلوی صحنه می آورند و بعد به گوشه ای می فرستند برای مقطع بعدی.
🔸امروز در چهلمین سال انقلاب اسلامی باید پرسید کدام قلمرو خارج از بوروکراسی دولت و شبکه عنکبوتی سرمایه داری رانتی خصولتی باقی مانده است؟ تا چندی پیش کوه ها و مناطق طبیعی قلمرو مشاع ایرانیان برای سیاحت تلقی می شد اما هرچه می گذرد بیشتر شاهد چیزی به نام «جنبش حصارکشی» نهادهای دولتی و بخش خصوصی در مناطق مشاع هستیم، به طوری که بهترین مناطق طبیعی اطراف شهر در اختیار نهادهای دولتی قرار می گیرد، بعدا به تدریج در نهادهای استحاله گری مثل بنیادهای تعاون و امثالهم خصوصی می شود، سپس مجوز ساخت پیدا می کند، سپس مال و برج در آن ساخته می شود. بنیادهای عمومی مستضعفان و مسکن و جانبازان و شهید و ستاد اجرایی امام و چندین بانک و ده ها تعاونی که که برپایه «مالکیت عمومی» و به ظاهر خارج از مالکیت دولتی و خصوصی برای تضمین اغراض متعالیه ملت و مصالح عمومی و حمایت از طبقات فرودست و اجرای عدالت اجتماعی برپاشدند و مشروعیت یافتند در کدام فرآیند قابل دفاع به تقویت «امر عمومی» و «امر اجتماعی» و «امر مدنی» در ایران پرداخته اند و یا برعکس در جهت تضعیف و تحقیر و نحیف کردن آن گام برداشته اند؟
🔻ادامه در
📎https://telegra.ph/The-public-10-24
چگونه «مالکیت مشاع و عمومی» مداوماً توسط دولت و بازار بلعیده می شود
🔸فرض کنید مثل همیشه در کنار یک خیابان به دنبال جای پارک می گردید، اما به تدریج متوجه می شوید که به مرور زمان تعداد مغازه دارانی که چیزی جلوی مغازه شان می گذارند و اجازه نمی دهند که کسی در آنجا پارک کند افزایش یافته است. به تدریج می بینید که برخی ساختمانهای بزرگ هم بعضی جای پارک ها را برای مهمانانشان رزرو می کنند. حتی می بینید که به تازگی سر یکی از بن بستهای بزرگ خیابان هم زنجیر کشیده اند و نگهبانی خصوصی در آنجا ایستاده است و اجازه ورود به افراد متفرقه نمی دهد. چند وقت بعد می بینید که سر و کله چند پارکبان هم پیدا می شود خود را مأمور شهرداری یا سایر سازمانهای دولتی معرفی می کنند و برای اجازه پارک کردن قبض صادر می کنند. اینجاست که باید بپرسیم «بر سر امر مشاع چه آمده است؟» چنین وضعی اگر چند سال دیگر ادامه یابد فرزندان ما خواهند پرسید «پدرجان درست است که زمانی چیزهایی بوده که بدون پول دادن و مجوز گرفتن از سازمانی، مردم آزادانه می توانستند از آن استفاده کنند؟!»
🔸اقتصاد سیاسی حاکم بر نظام ما به طور فزاینده ای به سوی بلعیدن فضاهای مشاع توسط دولت و بخش خصوصی حرکت کرده است و متأسفانه از آنجا که دو جناح اصلی اندیشه اقتصادی بعد از انقلاب در دهه شصت یکی به مالکیت دولتی عقیده داشت و دیگری به مالکیت خصوصی و همگی با هم در جمهوری دوم به «مالکیت خصولتی» (یعنی تقسیم رانتی بیت المال میان بخش خصوصی های خودی و متصل زیر لوای دولت اسلامی) عقیده داشتند و «مالکیت عمومی و مشاع» هیچ نماینده ای در بلوک های قدرت (البته جز دوره کوتاه ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد) نداشت، هیچ روایتی از این تحول اساسی در چند دهه اخیر در پژوهشهای آکادمیک، مطالعات راهبردی، گفتمان روشنفکری یا حتی گزارشهای ژورنالیستی وجود ندارد. جالب اینجاست که قائلین به مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی در زیربنای فکری خود در دو اصل اساسی با یکدیگر مشترکند:
1️⃣اول آنکه چیزی به نام «جامعه» و «سنت» و «حوزه عمومی» و «امر مشاع» وجود ندارد، مردم فاقد عقلانیتند و اگر به آنها آزادی داده شود به هم رحم نمی کنند و نمی توانند در امور مشترک خود تصمیم گیری کنند. بنابراین ملت یا یک توده کارمندوارند که نیاز به قیمومیت و سرپرستی و شبانی دولت دارند یا افراد منفردی جدا و خودخواه که تنها دلمشغولیشان جیب خودشان است. به زبان ساده تر ملت هر کاری بخواهند بکنند از دو حال خارج نیست: یا باید از دولت اجازه بگیرند و یا باید از مالکان خصوصی. جز دولت و بازار هیچ زمین دیگری که مردم بخواهند بر آن بایستند وجود ندارد چه برسد که بخواهند زندگی خود را از آن طریق سامان دهند.
2️⃣ اصل دوم که هر دو جناح مدافع مالکیت خصوصی و دولتی در زیربنا به آن قائلند اینست که دولت و بخش خصوصی همیشه باهمند و دو بال یک پرنده اند و همواره بخش خصوصی متکی به حمایتهای دولت و دولت متکی به حمایتهای بخش خصوصی بوده است. بنابراین هر دو گروه مدافعین مالکیت دولتی و خصوصی در ایران همواره یک پا در دولت و یک پا در بازار دارند و با مدافعین رادیکال بازار (راست رادیکال در اقتصاد) و مدافعین رادیکال دولت (چپ رادیکال قدیم) مرزبندی فکری دارند، هرچند در مواقع نیاز و تغییرات آنها را موقتاً برای تبلیغات و مشروعیت دهی ایدئولوژیک جلوی صحنه می آورند و بعد به گوشه ای می فرستند برای مقطع بعدی.
🔸امروز در چهلمین سال انقلاب اسلامی باید پرسید کدام قلمرو خارج از بوروکراسی دولت و شبکه عنکبوتی سرمایه داری رانتی خصولتی باقی مانده است؟ تا چندی پیش کوه ها و مناطق طبیعی قلمرو مشاع ایرانیان برای سیاحت تلقی می شد اما هرچه می گذرد بیشتر شاهد چیزی به نام «جنبش حصارکشی» نهادهای دولتی و بخش خصوصی در مناطق مشاع هستیم، به طوری که بهترین مناطق طبیعی اطراف شهر در اختیار نهادهای دولتی قرار می گیرد، بعدا به تدریج در نهادهای استحاله گری مثل بنیادهای تعاون و امثالهم خصوصی می شود، سپس مجوز ساخت پیدا می کند، سپس مال و برج در آن ساخته می شود. بنیادهای عمومی مستضعفان و مسکن و جانبازان و شهید و ستاد اجرایی امام و چندین بانک و ده ها تعاونی که که برپایه «مالکیت عمومی» و به ظاهر خارج از مالکیت دولتی و خصوصی برای تضمین اغراض متعالیه ملت و مصالح عمومی و حمایت از طبقات فرودست و اجرای عدالت اجتماعی برپاشدند و مشروعیت یافتند در کدام فرآیند قابل دفاع به تقویت «امر عمومی» و «امر اجتماعی» و «امر مدنی» در ایران پرداخته اند و یا برعکس در جهت تضعیف و تحقیر و نحیف کردن آن گام برداشته اند؟
🔻ادامه در
📎https://telegra.ph/The-public-10-24
Telegraph
End of "The public" in Iran
پایان نهادهای عمومی در ایران چگونه «مالکیت مشاع و عمومی» مداوماً توسط دولت و بازار بلعیده می شود 🔸فرض کنید مثل همیشه در کنار یک خیابان به دنبال جای پارک می گردید، اما به تدریج متوجه می شوید که به مرور زمان تعداد مغازه دارانی که چیزی جلوی مغازه شان می گذارند…
اقتصاد سیاسی استارت آپها.m4a
92.4 MB
🔺اقتصاد سیاسی استارت آپ ها
پرسش و پاسخی درباره رابطه تکنولوژی، دانشگاه، سرمایه داری و دولت در موج جدید توسعه نولیبرال در دهه نود/ بسیج دانشجویی دانشکده فنی دانشگاه تهران/ دوازدهم آبان ۹۸
پرسش و پاسخی درباره رابطه تکنولوژی، دانشگاه، سرمایه داری و دولت در موج جدید توسعه نولیبرال در دهه نود/ بسیج دانشجویی دانشکده فنی دانشگاه تهران/ دوازدهم آبان ۹۸