یدالله کریمی پور – Telegram
یدالله کریمی پور
17.1K subscribers
158 photos
108 videos
40 files
69 links
Download Telegram
کشتیرانی ایران؛ جبهه تازه فشار آمریکا

رویکرد تهاجمی تر جدید آمریکا، به‌ویژه توقیف محموله‌ها در دریا، فشار حداکثری را وارد مرحله‌ای تازه کرده و کشتیرانی ایران را به یکی از اصلی‌ترین اهداف خود بدل ساخته است.

افزایش ریسک توقیف کشتی‌ها در آب‌های بین‌المللی، موجب شده است تا شرکت‌های بیمه، بنادر واسطه ای و خطوط کشتیرانی خارجی، همکاری با ایران را پرهزینه یا حتی ناممکن ارزیابی کنند. پیامد مستقیم این وضعیت، جهش هزینه‌های حمل‌ونقل، افزایش حق بیمه‌های جنگی و درازتر شدن مسیرهای دریایی است.

در چنین شرایطی، ناوگان کشتیرانی ایران ناچار به استفاده از پرچم‌های موقت، تغییر مسیرهای پرخطر و شبکه‌های غیرشفاف خواهد شد؛ که هم هزینه‌ها را بالا می‌برد و هم ظرفیت تجارت خارجی را کاهش می‌دهد.
استمرار این رویکرد توسط آمریکا، اختلال در تردد کشتی‌ها، واردات مواد اولیه و کالاهای واسطه‌ای را کند کرده و فشار مضاعفی بر تولید داخلی وارد می‌سازد.

در مجموع، این رویکرد نه‌تنها تجارت دریایی ایران را تضعیف می‌کند، بلکه کشتیرانی را به گلوگاه شکننده اقتصاد کشور تبدیل می‌سازد.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
برتری نامتقارن دریایی اوکراین

​ادعای تازه اوکراین مبنی بر هدف قرار دادن کشتی‌های حامل تسلیحات ایران در دریای خزر که عازم روسیه بودند، نکته ای حساس را برجسته می‌سازد:
عملکرد کارآمدتر اوکراین در حوزه دریایی نسبت به نبردهای فرسایشی در خشکی.
​در حالی که جنگ زمینی به دلیل برتری عددی و لجستیکی روسیه ماهیتی فرسایشی دارد، اوکراین در دریا با اتکا بر «جنگ نامتقارن» توازن قوا را بر هم زده است. کی‌یف با استفاده از شهپادها و پهپادها، عملیات ویژه و اطلاعات دقیق، هزینه حضور روسیه در دریا را به شدت افزایش داده است. البته ​هدف اوکراین تصرف جغرافیایی نیست، بلکه اخلال راهبردی است:

۱-​ناامن‌سازی شریان‌های حیاتی
۲-ارسال پیام بازدارنده.

​حتی حملات محدود دریایی می‌تواند تأثیر راهبردی بزرگی داشته باشد که بسیار فراتر از پیشروی‌های مقطعی در خشکی است. در صورت تأیید عملیات خزر، این اقدام به معنای گسترش جغرافیای جنگ، شکستن حاشیه امن روسیه و آسیب‌پذیر ساختن مسیرهای پشتیبانی غیراروپایی خواهد بود.
​کوتاه این که:
اوکراین در دریا نه لزوماً قوی‌تر، بلکه هوشمندانه‌تر می‌جنگد.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
یهود کشی؛ جنایتی بی توجیه

کشتار یهودیان، در هر زمان، به دست هر گروه، تحت هر پرچم دینی، ایدئولوژیک یا حکومتی، جنایتی تروریستی، پلید و مطلقاً ناپذیرفتنی است. این حقیقت، نه وابسته به تفسیر سیاسی است و نه مشروط به موقعیت تاریخی؛ یک اصل اخلاقی غیرقابل مذاکره است. هیچ رنجی، هیچ اشغالی، هیچ ستمی، مجوز قتل سیستماتیک یک قوم یا جامعه دینی را صادر نمی‌کند.

یهودیان، نخستین سنت یکتاپرستانه سازمان‌یافته در تاریخ بشر را بنیان نهادند؛ سنتی که شالوده فکری مسیحیت و اسلام نیز بر آن استوار است. آنان در طول تاریخ، عموماً اقلیتی کم‌جمعیت و بی‌پناه بوده‌اند و دقیقاً به همین دلیل، بارها قربانی حذف، تبعید و نسل‌کشی شده‌اند. از پوگروم‌ها تا هولوکاست، خشونت علیه یهودیان همواره با یک منطق مشترک توجیه شده است: «انسان‌زدایی».

تمایز میان نقد سیاست‌های دولت اسرائیل و خشونت علیه یهودیان نه ظرافت روشنفکرانه، بلکه خط قرمز تمدنی است. هر گفتمانی که این مرز را پاک کند، عملاً به مشروع‌سازی جنایت جمعی تن می‌دهد. تاریخ بی‌رحمانه گواهی می‌دهد:

نفرتی که علیه یهودیان عادی‌سازی شود، هرگز در همان‌جا متوقف نمی‌ماند. دفاع از امنیت و کرامت یهودیان، دفاع از انسانیت است؛ و هر کس در این اصل تردید کند، در برابر تاریخ مردود است.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
ارتباط ساده زیستی رهبران و حکمرانی

پذیرش ​این گزاره عام که در هر کشوری: « اگر رهبر  ساده زندگی کند، کشور آباد می شود»، برخلاف ظاهرش، پیچیده است. چرا؟

​۱. ​ساده‌زیستی صرفاً به الگوی مصرف شخصی رهبر مربوط است (چه می‌خورد، کجا زندگی می‌کند). ولی حکمرانی به تصمیم‌گیری‌های کلان درباره جنگ، صلح، اقتصاد، نهادها و جان مردم مربوط است. هیچ رابطه علّی میان کم‌مصرف بودن رهبر و درست‌مصرف شدن منابع ملی دیده نمی شود.
کوتاه آن که: ساده‌زیستی، یک ویژگی فردی است و ربطی به خردمندی در کشورداری ندارد.

​۲.​ویرانی کشورها نه از «تجمل‌گرایی رهبر»، که از تمرکز قدرت بدون مهار نشات گرفته است. نمونه‌ آن که  هیتلر، استالین، کاسترو، مائو و پل پوت، همگی شخصاً ساده‌زیست بودند، ولی چون تصمیم‌هایشان فاقد کنترل و مهار نهادی بود، خطاهایشان به فاجعه ملی تبدیل شد.
کوتاه آن که: تمرکز قدرت، حتی با رهبر ساده‌زیست، ویرانگر است.
۳.​جنگ‌ها، سرکوب‌ها، پروژه‌های ایدئولوژیک و نظامی‌سازی اقتصاد، بسیار پرهزینه‌تر از زندگی اشرافی‌اند. هیتلر ثروت شخصی نیندوخت، ولی کل اقتصاد آلمان را در خدمت جنگی گذاشت که نتیجه‌اش ویرانی شهرها و مرگ میلیون‌ها تن بود. در این‌جا «فقر شخصی رهبر» با «فقر ملی» هم‌زمان شد.
کوتاه آن که: رهبر ساده‌زیست هم می‌تواند پرهزینه‌ترین سیاست‌ها را اجرا کند.
۴.​بسیاری از رهبران اقتدارگرا با نمایش زهد و قناعت، برای خود سرمایه اخلاقی می‌سازند تا تصمیم‌های مخرب و غیرمنطقی خود را توجیه کنند. مردم به سبک زندگی رهبر دل می‌بندند و از ارزیابی کارنامه حکمرانی و فساد نهادینه غافل می‌شوند.
کوتاه آن که: ساده‌زیستی می‌تواند ابزار مشروعیت‌سازی باشد.
خلاصه این که:
​ویرانی کشورها حاصل فقر نهادی، ایدئولوژی افراطی، قدرت بی‌مهار، نداشتن استراتژی منطقی و مدیران جاهل است، نه تجمل‌گرایی رهبران. ساده‌زیستی ممکن است فضیلتی فردی باشد، ولی هرگز ضمانت خردمندی و درایت در حکمرانی نیست.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
جزایر ایرانی. قربانی تجارت عربی

چین بار دیگر دیگر با حمایت از ادعای امارات، از مذاکره در باره جزایر ایرانی استقبال کرد.

​تکرار موضع‌گیری چین درباره جزایر سه‌گانه ایرانی، بیش از آنکه یک لغزش دیپلماتیک باشد، بازتاب‌دهنده واقعیت عریان «رئالیسم سیاسی»در پکن است. چین به عنوان یک قدرت عملگرا، منافع ملی خود را بر مبنای «اقتصاد» تعریف می‌کند، نه «ایدئولوژی». حجم تجارت عظیم چین با کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس در مقایسه با ایران، پکن را به این محاسبه رسانده که هزینه سیاسی عبور از خطوط قرمز تهران، کمتر از منافع اقتصادی همراهی با اعراب است.

​این رویکرد نشان می‌دهد که تصور «اتحاد استراتژیک» بدون پشتوانه قدرت اقتصادی و تنوع در گزینه‌های دیپلماتیک، توهمی بیش نیست. چین دریافته است که ایران به دلیل تحریم‌ها و انزوا، فاقد اهرم فشار مؤثر یا جایگزین استراتژیک است؛ از این‌رو با اطمینان خاطر، کارت ایران را در بازی با اعراب هزینه می‌کند. این رخداد هشداری جدی برای سیاست خارجی ایران است:

امنیت ملی و تمامیت سرزمینی تنها زمانی تضمین می‌شود که با ایجاد «توازن» در روابط شرق و غرب، هزینه نادیده گرفتن منافع ایران برای شرکای خارجی بالا رود.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصمیم گیران بی خبر از جهان

مساله سوتی ورزشی نیست؛ بلکه صلاحیت، کارکرد نهادی و نوع نگاه به سیاستگذاری عمومی بر می گردد.

نخست آن‌که این که عضو مشهور شورای عالی انقلاب فرهنگی، از رویدادی به بزرگی جام جهانی اطلاع ندارد. نهادی که در باره اینترنت، رسانه، فرهنگ‌ عمومی و افکار عمومی تصمیم می گیرد.

دوم، پافشاری جناب ایشان برای قرار دادن ایران-امریکا در یک گروه؛ که نشان می دهد برای ایشان جام جهانی نه رویدادی ورزشی، که ابزاری نمادین برای بازتولید منازعه ایدئولوژیک است. میدانی برای تقلیل ورزش برای تسویه حساب سیاسی.

سوم، مساله شخص ایشان نیست؛ بلکه ساختاری است که این امکان را برای فردی مهیا ساخته که با وجود فاصله عظیم از واقعیت اجتماعی، در بالاترین سطح رسانه و اینترنت تصمیم سازی کند. این همان شکاف میان قدرت تصمیم و دانش موضوعی است.

به گمانم‌، مشکل نه آمریکا است، نه جام‌جهانی؛ مشکل آنجاست که سیاستگذار، جامعه را نمی بیند، ولی برایش نسخه می پیچد.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
محاصره کاراکاس؛ تمرین «خفگی» تهران

دیشب ​فرمان ترامپ برای محاصره دریایی ونزوئلا و قرار دادن این رژیم زیر چتر «سازمان‌های تروریستی خارجی» (FTO) صادر شد؛ این‌ دستور فراتر از یک بحران در کارائیب است؛ بلکه به طرزی خطرناک، تغییر پارادایم حقوقی است.

با برچسب FTO، هرگونه تعامل تجاری، بانکی یا نفتی، دیگر «دور زدن تحریم» محسوب نمی شود، بلکه «پشتیبانی مادی از تروریسم» است

این یعنی دادن مجوز قانونی به نیروی دریایی آمریکا برای شکار کشتی‌ها و مصادره تمام اموال، بدون نیاز به اعلان جنگ رسمی.

ولی مخاطب واقعی این آزمایش ژئوپلیتیک، کاراکاس نیست؛ بلکه پکن، مسکو و به‌ویژه تهران هستند. پیام روشن است:
دوران فعالیت در «منطقه خاکستری» به پایان رسیده است. اگر این الگو در ونزوئلا تثبیت شود، استراتژی آمریکا علیه ایران از «فشار اقتصادی» به «خفه‌سازی کامل فیزیکی» و انسداد شریان‌های حیاتی ارتقا می‌یابد. ونزوئلا اکنون آزمایشگاهی است که در آن، سناریوی آینده برخورد با ایران تمرین می‌شود.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
مسکو؛ پارکینگ مصرف‌گذشته ها

خبر بازگشت بشار اسد به حرفه پزشکی در مسکو( در کنار چهره‌ای چون ویکتور یانوکوویچ) اگرچه در جزئیات محل تردید است، ولی در منطق سیاسی کاملاً آشناست. مسکو برای رهبران ساقط‌شده نه پناهگاه وفاداری است و نه خانه امن دائمی؛ بلکه انبار موقت مهره‌هایی است که تاریخ مصرف ژئوپلیتیکی‌شان به پایان رسیده است. شاید به زودی نیکلاس و... به انها بپویندند.

در منطق کرملین، اتحاد، مفهومی اخلاقی نیست؛ یک قرارداد کارکردی است. تا زمانی که رهبر یا رژیمی بتواند منافع روسیه را در میدان تأمین کند، «شریک استراتژیک» محسوب می‌شود؛ ولی به محض شکست یا فرسودگی، به باری اضافی تبدیل می‌گردد که باید کنترل و نگهداری شود، نه احیا.

اسد، مانند یانوکوویچ، نه قربانی توطئه است و نه مهمان محترم؛ او صرفاً یک دارایی سوخته است. مسکو نه مأمن خائنان است و نه دادگاه جانیان؛ بلکه پارکینگ سرد تاریخ‌مصرف‌گذشته‌هاست؛ جایی برای انتظار، نه بازگشت.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
ونزوئلا؛ آزمایشگاه «خفگی استراتژیک»

امشب ​تاکر کارلسون از «اعلان جنگ» قریب‌الوقوع ترامپ علیه ونزوئلا گفت، به گمانم دچار خطا شده است. ترامپ مردِ جنگ‌های پرهزینه نیست؛ او دلبسته‌ی «نمایش قدرت» است و کاراکاس، ویترینی کم‌ریسک برای این نمایش.

​آنچه در راه است، نه لشکرکشی کلاسیک، بلکه یک «جنگ بدون اعلان» است: ترکیبی از محاصره دریایی، شکار نفتکش‌ها و حملات سایبری. ترامپ به جای اشغال خاک، در پی «خفگی استراتژیک» رژیم مادورو است.
عملیات کارائیبی ترامپ، پیامی سه سویه دارد:
۱. به مسکو: حیاط خلوت‌ها دیگر مصون نیستند؛
۲. به پکن: امنیت انرژی‌تان روی آب، شکننده است؛
۳. به تهران: این الگوی محاصره، قابل کپی‌برداری است.
​جنگ رسمی رخ نخواهد داد، ولی اجرای سناریوی خفگی تا لحظه تسلیم، قطعی است.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
ایران میان دو دروغ

«جنگ ۱۲روزه به‌زودی از سر گرفته می‌شود»؛
«تورم تا پایان سال به ۳۰۰۰ درصد می‌رسد»؛
«فروپاشی اقتصادی در راه است»؛
«نظام بانکی تا چند ماه دیگر از هم می‌پاشد».

این‌ها هشدارهایی هستند که طی ماه‌های اخیر، بارها و با قطعیت تکرار شده‌اند.؛ ولی حاصل این پیش‌بینی‌های آخرالزمانی چیست؟

در عمل، ما با دو افراط روبه‌روییم:
از یک‌سو تفریط حاکمیت که آینده را آرام، باثبات و مهار‌شده تبلیغ می‌کند؛
و از سوی دیگر افراط برخی منتقدان که هر ماه موعد فاجعه تازه‌ای تعیین می‌کنند.

تناقض تلخ اینجاست: هر بار که این فروپاشی‌های اعلامی رخ نمی‌دهد، روایت رسمی تقویت می‌شود و هشداردهندگان بی‌اعتبارتر جلوه می‌کنند. در نتیجه، این نوع هشدارها ناخواسته به حاکمیت کمک می‌کند، نه به اصلاح امور.

هشدار زمانی مفید است که دقیق، مشروط و راه‌حل‌محور باشد.
پیش‌بینی‌های مطلق، نه جامعه را آماده می‌کنند و نه سیاست را اصلاح؛ فقط ترس را عادی و بحران ها را مصرفی می‌سازند.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
حزب‌الله؛ زانو زده، ولی ناک‌اوت نشده

به چکیده تحلبلی مقاله دیروز نیویورک در باره حزب الله بنگریم:

پیام مقاله:
۱. اسرائیل می‌خواهد تا دشمن ضعیف است کار را تمام کند؛
۲.لبنان می‌خواهد سلاح حزب الله را پس بگیرد؛
۳. و حزب‌الله می‌خواهد زنده بماند.

مقاله نیویورک‌تایمز تصویری خاکستری و واقع‌گرایانه از وضعیت حزب‌الله لبنان ترسیم می‌کند: نه آن روایت پیروزمندانه گذشته درست است، نه ادعای فروپاشی کامل. حزب‌الله پس از ماه‌ها فشار نظامی اسرائیل، ترور فرماندهان و تخریب زیرساخت‌ها، به‌وضوح تضعیف شده؛ ولی هنوز از رینگ‌ بیرون نرفته است.

در همین حال، دولت لبنان(با پشتیبانی آمریکا و اروپا)در پی خلع سلاح حزب‌الله است تا انحصار قوه قهریه را به دولت بازگرداند. ولی حزب‌الله این درخواست را «تسلیم در برابر اسرائیل» می‌داند و آن را خط قرمز بقای خود تلقی می‌کند.

نکته کلیدی مقاله، تغییر دکترین امنیتی اسرائیل پس از ۷ اکتبر است:

از نگاه تل‌آویو، دشمن باید زمانی که ضعیف است وادار به تسلیم شود؛ زیرا اگر فرصت بازسازی پیدا کند، دیگر مهارشدنی نخواهد بود. این منطق، فشار هم‌زمان نظامی و دیپلماتیک بر حزب‌الله را توضیح می‌دهد.

لب کلام:
لبنان در تنگنای خطرناکی ایستاده است. اگر خلع سلاح تحمیلی شود، خطر جنگ داخلی هست؛ اگر نشود، خطر جنگ خارجی. حزب‌الله شاید ناک‌اوت نشده باشد، ولی شمارش معکوس برای تصمیمی سرنوشت‌ساز آغاز شده است.
در نهایت به گمانم(کریمی پور) حزب الله مسیر سازش و سازگاری را بر می گزیند.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
کیشِ تک‌ مهره ای

شکست در شطرنج، با وجود تلاش فراوان، برایم تجربه‌ای آشناست. بارها از زبان حریفان پیروز شنیده‌ام که گره کارم در دلبستگی افراطی به مهره «وزیر» نهفته است؛ همان استراتژی تک‌سلاحی که چشم را بر توان دیگر سوارها و پیاده‌ها می‌بندد. بازی با وزیر را خوب می دانم ، ولی زمانی که تمام بازی به او گره می‌خورد، با یک دام حساب‌شده، کل صفحه فرو می‌ریزد.

این ضعف، تنها به شطرنج من محدود نیست. در هر میدان نبردی(از صفحه سیاه‌وسفید تا ژئوپلیتیک) تمرکز وسواس‌گونه بر یک ابزار قدرتمند در دسترس، انعطاف‌پذیری را از میان می‌برد و ابتکار عمل را به حریف واگذار می‌کند. هنگامی که دشمن بداند «مهره برنده» کدام است، بخش مهمی از انرژی خود را صرف مهار همان مهره خواهد کرد.

تمرکز ایران بر موشک و پهپاد دقیقاً از همین جنس است. این ابزارها بازدارنده‌اند و شاید در لحظه بتوانند معادله را برهم زنند؛ ولی وقتی کل استراتژی به آن‌ها تقلیل و وابسته می شود، دیگر اجزای قدرت(از نیروی هوایی و دریایی گرفته تا هماهنگی زمینی و لجستیکی)به حاشیه رانده می‌شوند. حاصل‌ می شود، قدرتی پرصدا،‌ ولی پیش‌بینی‌پذیر.

پیروزی واقعی محصول هماهنگی همه مهره‌هاست، نه اتکای مطلق به یکی. رهایی از وسوسه «تک‌سلاحی» و بازگشت به بازی ترکیبی، شرط عبور از انفعال و رسیدن به پویایی است. با این یادآوری مهم که توفیق در استراتژی نظامی، نهایتاً زاییده درایت در استراتژی ملی و استراتژی بزرگ است؛ و بخش نظامی، ناگزیر گروگان این دو باقی می‌ماند.
#یدالله_کریمی_پور
#karimipour_k
ایران- اسراییل؛ طبل ها برای چه نواخته می شود؟

​در آستانه سفر نتانیاهو به واشنگتن،  «حمله به ایران» بیش از آنکه یک طرح عملیاتی باشد، ابزارِ فشاری در میز مذاکره است. تجربه نشان داده که برجسته‌سازی گزینه نظامی، بیشتر با هدف «امتیازگیری» صورت می‌گیرد، نه الزاما برای آغاز نبرد.

​واقعیت آن است که اولویت واشنگتن، نه ورود به باتلاقی جدید، بلکه تعیین‌تکلیف بحران غزه و مهار ترکش‌های منطقه‌ای آن است. برای دولت آمریکا، ثبات در مسیر کریدورهای انرژی و تجاری، بر هرگونه ماجراجویی نظامی برتر است. در این میان، نتانیاهو از «شبح جنگ با ایران» برای دو هدفِ مشخص بهره می‌برد:
۱- ترمیم شکاف‌های داخلی و انحراف افکار عمومی از بن‌بست‌های سیاسی‌اش.
۲- تغییر دستور کار مذاکرات با واشنگتن؛ تا به‌جای پاسخگویی درباره آینده غزه، در جایگاه متحدی در خطر، مطالبه‌گری کند.

​اگرچه هماهنگی‌های اطلاعاتی و تسلیحاتی علیه تهران همواره بخشی از دستورکار ثابت این دیدارهاست؛ و اگر چه بالاخره دو دولت در وقتی مناسب کار رویارویی را طی جنگی بزرگ‌ به پایان خواهند رساند، ولی شواهد نشان می‌دهد که امروزه روز، «صدای طبل جنگ» تنها برای کر کردن گوش‌هایی است که خواهان آتش‌بس در غزه هستند. در واقع این یک آرایش پوششی است؛ بزرگ‌نمایی بحرانی احتمالی برای مدیریت بحرانی واقعی.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
چرا ایران جمهوری‌پذیر نیست؟

تجربه تاریخی ایران در سده اخیر نشان می‌دهد که مسئله اصلی ما نه «دموکراسی»، بلکه فرم نامتناسب حکمرانی است. جمهوری، آن‌گونه که در نظریه سیاسی مدرن تعریف شده، بر حاکمیت مردم و رقابت نهادینه نیروهای اجتماعی استوار است؛ ولی در بافتار ایران، این فرم همواره به گسستی میان شکل قدرت و واقعیت جامعه انجامیده است.

در ایران، جمهوری به‌جای آن‌که ابزاری برای توزیع قدرت باشد، به میدان نزاع برای تصاحب مرکز تبدیل شده است. در غیاب نهادی فراجناحی و پایدار، رأس نظام خود بخشی از منازعه می‌شود، نه داور آن. نتیجه، تمرکز قدرت، فرسایش اعتماد عمومی و بازتولید گونه ای استبداد با نامی تازه است.

مشکل دوم، بی‌توجهی به سنت تاریخی حکمرانی ایران است. ایران پیشامدرن نه یک دولت متمرکز، بلکه مجموعه‌ای از «ممالک محروسه» بود؛ ساختاری هسته–پیرامونی، که ضمن حفظ وحدت سیاسی، به تنوع محلی مجال بقا می‌داد. جمهوری مدرن، با اصرار بر دولت–ملت متمرکز، این تکثر را سرکوب و مدیریت بومی را در بوروکراسی پایتخت مستهلک کرده است.
در نهایت، جامعه ایران امروز به مرحله‌ای از خودآگاهی رسیده که میان «فرم شاهی» یا فرم‌ مشابه آن و «محتوای دموکراتیک» تضادی ذاتی نمی‌بیند. تجربه ناکامی جمهوری‌ها در تحقق سکولاریسم، عدالت و مشارکت واقعی نشان می‌دهد که راه‌حل، تکرار فرم‌های وارداتی نیست، بلکه بازاندیشی مدلی است که در آن نهادی فراجناحی ضامن وحدت ملی و توزیع واقعی قدرت ضامن دموکراسی باشد.
کوتاه آن که مسئله ایران نام رژیم نیست؛ تناسب فرم حکمرانی با تاریخ، فرهنگ و جامعه ایران است. بدون این تناسب، هر جمهوری‌ای، دیر یا زود، به بن‌بست خواهد رسید.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
جمهوری؛ پاسخ اشتباه به مساله ایران

در اینجا مایلم برای توجیه یادداشت پیش و ساده سازی آن، ده گزاره در نقد ناسازگاری جمهوری با وحدت ملی و بلکه بقا و توسعه ایران ارائه دهم:

۱. مسئله ایران نبود دموکراسی نیست؛ ناسازگاری فرم جمهوری با واقعیت تاریخی ایران است؛
۲.جمهوری اخیر در ایران به توزیع قدرت نینجامیده و همواره به تمرکز قدرت در مرکز منتهی شده است؛
۳.در غیاب نهادی فراجناحی، رأس جمهوری ناگزیر بخشی از منازعه سیاسی می‌شود، نه داور آن؛
۴.جوامع متکثر چون ایران، بدون نقطه ثقل نمادین، در جمهوری به نزاع صفرـیک ی بر سر مرکز فرو می‌غلتند؛
۵.ساخت تاریخی ایران بر الگوی «ممالک محروسه» استوار بوده، نه دولت–ملت متمرکز؛
۶.جمهوری اخیر، با انکار این سنت، مدیریت بومی را حذف و بوروکراسی پایتختمحور را فربه کرده است
۷.تجربه جمهوری‌ها نشان می‌دهد که نام نظام سیاسی ضامن آزادی و عدالت نیست؛
۸.جامعه ایران امروز میان «فرم شاهی» یا مشابه آن، و «محتوای دموکراتیک» تضاد ذاتی نمی‌بیند؛
۹.راه برونرفت از بن‌بست، نه در تکرار فرم‌های وارداتی، بلکه در بازسازی نهادی متناسب با تاریخ ایران است؛
۱۰.دموکراسی در ایران تنها زمانی پایدار می‌شود که وحدت ملی از رقابت سیاسی جدا شود.

#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
هیاهو برای هیچ؛ چراجنگی در کار نیست؟

​برخلاف موج‌های رسانه‌ای، واقعیت‌های استراتژیک نشان می‌دهد که وقوع جنگی فراگیر بسیار بعید است. دلایل این ارزیابی:
​۱.واشنگتن در پی تغییر رژیم یا جنگی پرهزینه نیست؛ ایران اکنون برای آن‌ها نه یک تهدید کلان، بلکه مسئله‌ای «قابل مدیریت» از طریق فشار اقتصادی و انزواست.
۲.  توان نظامی نامتقارن ایران و ریسک بالای بسته‌شدن مسیرهای انرژی، هزینه جنگ را برای همه طرف‌ها غیرقابل‌تحمل کرده است.
۳. اسرائیل بدون چراغ سبز و حمایت همه‌جانبه آمریکا، قادر به ورود به نبردی گسترده نیست.
۴. اولویت کنونی غرب، جنگ اوکراین و رقابت با چین است، نه گشودن جبهه‌ای جدید در خاورمیانه.
۵.‌بخش عمده اخبار جنگی، ابزاری برای مهندسی افکار عمومی و پوشاندن بن‌بست‌های داخلی در هر دو طرف است.
​لب کلام: ما در وضعیت «خاکستری» باقی می‌مانیم؛ نه صلح و نه جنگ. در این فضا، «شبح جنگ» بیش از خودِ جنگ، کارکرد رسانه‌ای دارد.
توجه: این پیش بینی فقط با بقای شرایط کنونی درست است
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
رژیم جمهوری در برابر تاریخ

این یادداشت نقدی کوتاه از منظر فلسفه تاریخی بر ناتوانی رژیم جمهوری در بازتولید تداوم و وحدت تاریخی ایران است.

ناکارآمدی هر نظام سیاسی، الزاما به معنای ضعف نهادی یا خطای مدیریتی نیست؛ گاه مسئله، ناسازگاری آن با صورت سیاسی با روح تاریخی یک تمدن است. از این منظر، جمهوری(حتی در شکل عرفی و غیرایدئولوژیک آن)در نسبت با تاریخ ایران، با یک نقیصه بنیادین مواجه است:
جمهوری بر پیش‌فرض‌هایی استوار است که ریشه در تجربه اروپایی دارند.
زمان تاریخی کوتاه، اولویت اراده سیاسی بر حافظه تاریخی، و امکان آغازهای مکرر از نقطه صفر. در جمهوری، مشروعیت نه از تداوم، بلکه از انتخاب؛ نه از تاریخ، بلکه از اکنون استخراج می‌شود. این منطق، برای جوامعی که تاریخشان گسسته و کم‌عمق است، کارآمد بوده؛ ولی برای تمدنی چون ایران، که بقایش حاصل انباشت تاریخی و پیوستگی زمان است، مسئله‌ساز می‌شود.

ایران پیش از آن‌که «واحد سیاسی» باشد، یک کل تاریخی ممتد بوده است. دولت در ایران همواره وظیفه‌ای فراتر از اداره امور جاری داشته:
نگهبانی از تداوم، تنظیم رابطه گذشته و حال، و حفظ تعادل در جغرافیایی متکثر. جمهوری، با تمرکز بر سیاست لحظه و تناوب قدرت، این نقش را تضعیف می‌کند و دولت را از «حامل تاریخ» به «مدیر وضعیت» فرو می‌کاهد.
از این رو، ناکارآمدی جمهوری در ایران صرفا به نتایج عملی آن محدود نمی‌شود، بلکه در سطحی ژرف تر، به ناتوانی آن در بازتولید وحدت تاریخی بازمی‌گردد. جمهوری می‌تواند قانون بسازد، ولی نمی‌تواند حافظه بسازد؛ می‌تواند رأی بگیرد، ولی الزاما پیوند تاریخی تولید نمی‌کند.
مسئله، نفی سیاست یا آزادی نیست، بلکه تاکید بر این واقعیت است که هر تمدنی صورت سیاسی متناسب با منطق تاریخی خود را می‌طلبد. جمهوری عرفی، حتی در بهترین نسخه خود، با زمان بلند ایران ناهماهنگ است؛ و این ناهماهنگی، ریشه ناکارآمدی پایدار آن در این سرزمین است، نه صرفاً شرایط یا اشخاص.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
پیامدهای ژئوپلیتیک حذف صفر از پول ملی

حذف صفر از ریال ایران، که در بودجه ۱۴۰۵ گنجانده شده است، پیش از آن‌که یک اصلاح اقتصادی باشد، گامی نمادین در عرصه ژئوپلیتیک پول است. این تصمیم پیامی دوگانه به بیرون مخابره می‌کند:
از یک‌سو تلاشی برای بازتعریف اعتبار پول ملی و کاستن از نشانه‌های فروپاشی پولی؛ و از سوی دیگر اعتراف ضمنی به فرسایش مزمن ارزش ریال.
در سطح منطقه‌ای، این اقدام بدون مهار تورم و ثبات ارزی، تأثیر واقعی بر قدرت چانه‌زنی ایران در تجارت و دیپلماسی اقتصادی نخواهد داشت. در سطح جهانی نیز حذف صفر، اگر با اصلاحات ساختاری همراه نشود، صرفاً بازآرایی ظاهری ضعف ژئواکونومیک ایران تلقی می‌شود، نه نشانه بازگشت به نظم پولی معتبر.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
صفی‌نژاد؛ پژوهشگر ایران از درون جامعه

خبر کوتاه است: دکتر جواد صفی‌نژاد، انسان‌شناس و جغرافی‌دان برجسته، در ۹۶سالگی درگذشت.

صفی نژاد از معدود چهره‌هایی که علوم انسانی را نه در چارچوب‌های انتزاعی، بلکه در متن زندگی واقعی جامعه ایران فهم می‌کرد. او از پیشگامان انسان‌شناسی روستایی در ایران و از نخستین پژوهشگرانی بود که مناسبات قدرت، مالکیت، معیشت و فرهنگ در روستاهای ایران را با نگاهی علمی، دقیق و عاری از رمانتیسم یا تحقیر مطالعه کرد.

برجستگی اصلی صفی‌نژاد در اتکای جدی به پژوهش میدانی و حضور طولانی‌مدت در میان مردم بود؛ رویکردی که آثار او را امروز به اسنادی ارزشمند از تاریخ اجتماعی ایران بدل کرده است. او جغرافیا را صرفاً علم زمین و نقشه نمی‌دانست، بلکه آن را در پیوند با انسان، زیست‌بوم، اقتصاد و ساختارهای اجتماعی می‌فهمید و همین نگاه میان‌رشته‌ای به آثارش عمق و ماندگاری بخشید.

صفی‌نژاد از منتقدان جدی توسعه شتاب‌زده و سیاست‌زده بود و بارها نسبت به پیامدهای بی‌توجهی به واقعیت‌های محلی، تخریب روستا، مهاجرت و فرسایش سرمایه اجتماعی هشدار داد؛ هشدارهایی که امروز تحقق بسیاری از آن‌ها به‌روشنی قابل مشاهده است.

صفی نژاد نه اهل قدرت بود و نه دلبسته جریان‌های ایدئولوژیک؛ اعتبارش از استقلال فکری، صبوری علمی و تعهد به فهم ایران برمی‌آمد. با درگذشت صفی‌نژاد، یکی از آخرین نمایندگان سنتی از علوم انسانی خاموش شد که ایران را «از درون جامعه» می‌شناخت، نه از پشت تریبون‌ها.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
روشنفکری با پای مدرن و قلبی قجری

​صادق زیباکلام در فضای عمومی ایران، نماد روشنفکری صریح‌اللهجه‌ای است که با ابزار «عقلانیت مدرن» به نقد بی‌محابای سیاست‌های کلان می‌پردازد. با این همه، واکاوی اندیشه او پرده از پارادوکسی بنیادین برمی‌دارد: او در سیاست، ساختارگرا و واقع‌گرا است، ولی در فرهنگ، به گونه ای سنت‌گرایی مذهبی تقلیل‌گرا پناه می‌برد که البته با مبانی تحلیل سیاسی‌اش در تضاد است.

​زیباکلام از سویی بر «منافع ملی» و ضرورت خروج از شعارزدگی تأکید دارد، ولی از سوی دیگر، با نفی ارکان هویت ملی همچون نوروز و تمدن پیشااسلامی، عملاً «ملت» را از ریشه‌های تاریخی‌اش تهی می‌کند.
این رویکرد، تحلیلی ناقص و معلق به‌دست می‌دهد؛ چراکه منافع ملی بدون وجود یک هویت تمدنی پیوسته، مفهومی انتزاعی و بی‌اعتبار است. او در حالی از گسست‌های مدیریتی انتقاد می‌کند که خود با انکار «ایرانیت»، آگاهانه یا ناآگاهانه، همان گسست فرهنگی و تاریخی را بازتولید می‌کند که ریشه بسیاری از بحران‌های معاصر است.

​تناقض بزرگ زیباکلام در اینجاست: او منتقد جدی جلال آل‌احمد و تفکر «غرب‌زدگی» است، ولی در برخورد با میراث باستانی ایران، با همان عینک ستیزه‌گری به موضوع می‌نگرد که جریان‌های ایدئولوژیک مورد نقدش می‌نگرند. او ناسیونالیسم را با «شوونیسم» اشتباه گرفته و به جای پالایش هویت ملی، به حذف آن روی آورده است.

​در نهایت، زیباکلام نمونه‌ای از روشنفکری است که در لایه سیاسی، مدرنیته را طلب می‌کند، ولی در لایه فرهنگی، در بند دیدگاه متشرعانه درجا زده است. این عدم انسجام فکری باعث می‌شود که نقد او به قدرت، فاقد یک جایگزین هویتی منسجم باشد.

برای تحلیلگری که سودای اصلاح دارد، نادیده گرفتن چسب فرهنگیِ جامعه (ایرانیت)، بسان ساختن بنایی بر روی شن‌های روان است. نقدهای او اگرچه در ساحت «سیاست روز» شنیدنی است، ولی در ساحت «اندیشه ملی»، به دلیل نبود ریشه در تداوم تاریخی ایران، ناتمام و پارادوکسیکال باقی می‌ماند.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k