شبکه داستانی عصبی – Telegram
شبکه داستانی عصبی
793 subscribers
746 photos
35 videos
96 files
1.9K links
اینجا راجع به چیزایی که دوست دارم صحبت می‌کنم: داستان، هوش مصنوعی، موسیقی، نرم‌افزار، هنر، روانشناسی و ... :)

اگه خواستید صحبت کنیم خیلی خوشحالم می‌کنید:
@alimirferdos
Download Telegram
سال ۲۰۱۷ یه مقاله چاپ شد به اسم attention is all you need که توش مکانیزم attention برای اولین بار معرفی شد. مقاله‌ای که حدود هفتاد هزار تا ارجاع تا الان داشته و پایه‌ای رو بنا کرد که خیلی تغییرات بنیادین توی فضای هوش مصنوعی ارائه کرد.
مقالات خیلی زیادی هم بعدش با استفاده از نام مشابه اومد.
مایکروسافت هم امروز این مقاله رو منتشر کرد:
Language Is Not All You Need: Aligning Perception with Language Models


ولی این روزا من اینجوری ام که
Pishi is all you need
😂😂😂😂😂😂😂
😁8
توی این صفحه هه، لیستی از آهنگایی رو آوردند که نسخه‌ای ازش توی زبان‌های مختلف وجود داره:

https://songs-in-many-tongues.quora.com/
Chips Mikhori
AhoMusic.Com
من خطاب به پیتا وقتی میرسم خونه 🚶😂
از «قدرت بی‌قدرتان»
Forwarded from Meysam
دیگه نمی‌دونسته چطوری بگه گربه دوست داره تو مقاله اش 😂😂
😁1🤣1
همینجوری
چون خوابم میاد 🚶
1
هفته‌ی پیش سایت kaggle یه بخش جدیدی رو معرفی کرد به اسم Kaggle Models که مشابه کاریه که HuggingFace میکنه؛ یعنی یه مجموعه‌ای از مدل‌های petrain شده داره که میتونی مستقیم ازش استفاده کنی. به نظرم اتفاق جالبیه:

https://www.kaggle.com/discussions/product-feedback/391200
👍1
توی سایت kaggle برای چهار حوزه‌ی مختلف کاربرا میتونن رتبه‌بندی پیدا کنن و مقام بگیرن. حوزه‌ها ایناست:
- مسابقات
- دیتاست‌ها
- نت بوک‌ها (کدها)
- دیسکاشن‌ها

بالاترین مقامی که کسی میتونه بگیره Grandmaster عه و به کسی که توی هر چهار تای اینها این مقام رو داشته باشه میگن Quadruple Kaggle Grandmaster که یعنی دیگه اوج خفن بودنه!

حدود ده روز دیگه (۱۷ مارچ) قراره یه پنل لایو برگزار بشه که ۵ تا از این خفنا توش حضور دارن و صحبت میکنن. اینم فکر میکنم چیز خیلی باحالی بشه:

https://www.youtube.com/watch?v=-TFYt9As_bk
👍1
پارسال یک چنین روزی، یعنی ۱۵ اسفند، اولین بار رفتم تا بدوم.
تا آنجا که به یاد دارم، همیشه دویدن یکی از سخت‌ترین کارها برایم بوده. از کلاس‌های ورزش مدرسه و دانشگاه و امتحانات آنها متنفر بودم چون که در آن‌ها باید می‌دویدی و من هیچ وقت، تاکید می‌کنم هیچ وقت، دونده‌ی خوبی نبودم و همین عاملی بود که به خیلی‌ها حسودیم می‌شد: آنهایی که می‌توانستند بدوند. و چقدر چنین چیزی اراده‌ی سنگینی می‌خواست. به این فکر می‌کردم که آن آدم‌هایی که صبح سپیده‌دم از خواب بیدار می‌شوند و می‌روند می‌دوند و بعد می‌روند پی کارشان چقدر زندگی لاکچری‌ای دارند و چقدر از یک جهان دیگرند!
بارها استوری‌های سارا را دیده بودم که می‌رفت و می‌دوید. یک بار به او پیام داده بودم که حسودیم می‌شود. گفته بود به چی. گفته بودم به اینکه می‌رود و می‌دود! و گفتم که من حتی یک دقیقه هم بعید است بتوانم بدوم! این را در ذهنم می‌گذاشتم در کنار آن همه اضافه وزن و دوری از ورزش که طی کرونا کسب کرده بودم! ولی با تشویق و اصرار زیاد سارا، در آن ۱۵ اسفند ساعت حدود ۶:۳۰ صبح پارک پردیسان بودم و با برنامه‌ای که سارا گفته بود و همراهیم می‌کرد دویدم. دویدن‌های یک دقیقه‌ای با سرعت کم و بعد راه رفتن برای دو دقیقه. این واقعا سخت نبود. شدنی بود!
بعد از آن همچنان با تشویق‌های سارا تقریبا هفته‌ای نبود که یک ذره حداقل در آن ندویده باشم. برایم برنامه‌ای مبتدی فرستاد و هدف هم گذاشتیم که بتوانم تا آخر تابستان 5k را بدوم.
بعد از مدتی علیرضا را هم در پردیسان دیدم. کم کم برنامه‌ام جوری شد که با علیرضا می‌رفتم برای دویدن. می‌دانستم که قبلا خیلی با علاقه و جدی می‌دویده. اولین باری که بعد از چندین سال کرونا همدیگر را دیدیم و صحبت کردیم و دویدیم داستان‌هایی برایم از خودش و دویدن تعریف کرد که همچنان برایم الهام‌بخش‌اند.
علیرضا قرار بود برود سربازی و من به زودی قرار بود بروم. ما روزهای زیادی را صبح‌ها با هم دویده بودیم و به هم عادت کرده بودیم و خیلی دلم برایش تنگ می‌شد. علیرضا برای اینکه بتوانم تمارینم را ادامه دهم، ویدا را معرفی کرد. ویدا یکی از بهترین، فهمیده‌ترین و پشتیبان‌ترین مربیانی است که می‌شناسم.
تمارین را با ویدا ادامه دادم. اندکی قبل از رفتن از ایران، ساق پایم دچار آسیب shin splints شد و درد وحشتناکی داشت. مجبور شدم دویدن را برای حدود یک ماه و اندی کنار بگذارم. وقتی مجدد شروع به دویدن کردم، چند وقتی بود که رسیده بودم اتاوا.
در ۲۲ آبان امسال توانستم اولین 5k ام را بدوم. حدود یک ساعتی طول کشید. تمرین 5k یعنی اینکه ۵ کیلومتر بدون ایستادن یا راه رفتن، پیوسته بدوی. باورم نمیشد! حجم خوشحالی‌ای که داشتم را نمی‌توانم به راحتی به کلمه بیاورم. چند روز بعد رفته بودم سراغ فایل‌های قدیمی‌ام. در یکی از فایل‌ها از سال ۹۸، لیستی از آرزوها برای خودم درست کرده بودم. در آن به عنوان یکی از موارد نوشته بودم: دویدن 5k.
«از اینجا که ایستاده‌ام، به عقب نگاه می‌کنم؛ چه مسیر عجیبی!» جمله‌ای است که مثل ترجیع‌بند تکرارش می‌کنم. سه سال گذشته‌ی زندگی‌ام مجمو‌عه‌ای از اتفاقات عجیب و غریبی بودند طوری که شاید به جای سه سال، حداقل ده سال گذشته. سال‌ها و تغییراتی که من خودم را در آنها به ققنوس تشبیه می‌کنم. گاهی لای شوخی و جدی به این فکر می‌کنم که این چند سال زندگی‌ام کاملا پتانسیل آن را دارند که از رویشان یک فیلم هالیوودی ساخته شود. از همان‌ها که شخصیت داستان کلی بلا سرش می‌آید و بعد ما خیلی تند تند تلاش‌های زیادش را در چند دقیقه می‌بینیم که تمرین می‌کند و تبدیل به یک قهرمان می‌شود و می‌رود حسابش را پس می‌گیرد. و در این تمرین‌ها، شخصیت داستان یک جاهایی دارد می‌دود و دراز نشست می‌رود و می‌دود و باز می‌دود. انگار دویدن کاملا نمادین باشد. و این سال‌های من این مولفه را هم داشتند :)) وقتی که در سردترین سرما و برف و گرم‌ترین آفتاب و خیس‌ترین باران دویدم.
دویدن هیچ وقت برایم صرف دویدن نبوده. دویدن همین استقامتی بوده که با آن عجایب مبارزه می‌کنم. هم تمثیل است و هم واقعیت.
از افراد مختلفی بارها شنیدم که دویدن‌های من برای آنها نیز انگیزه و الهام‌بخش بوده. و این بسیار خوشحالم می‌کند. به بهانه‌ی این سالگرد (!) خواستم برای خودم این همه اتفاقات و تغییرات را یادآوری کنم؛ از سارا، علیرضا و ویدا به طور خاص تشکر کنم؛ و بگویم که بروید بدوید!!
8👍1