شبکه داستانی عصبی – Telegram
شبکه داستانی عصبی
793 subscribers
746 photos
35 videos
96 files
1.9K links
اینجا راجع به چیزایی که دوست دارم صحبت می‌کنم: داستان، هوش مصنوعی، موسیقی، نرم‌افزار، هنر، روانشناسی و ... :)

اگه خواستید صحبت کنیم خیلی خوشحالم می‌کنید:
@alimirferdos
Download Telegram
شبکه داستانی عصبی
Photo
این اپنهایمر ولی خیلی خوب بود. چیزی ندارم بگم. صبر کنید و ببینیدش
اون بالای کانادا لاما هست یا دایناسور؟! 😱😱😱😱😱
🤣2😁1
یکی از بدترین روش‌های رشد فردی، خوندن کتاب و گوش‌دادن به پادکست به مثابه خوردن قرص هست.

زندگی یه امتحان حفظی نیست. زندگی یه کارگاه عملیه.

[Loc0m0]
👍3👎1
Loc0m0 لوکومتیو توییتر
یکی از بدترین روش‌های رشد فردی، خوندن کتاب و گوش‌دادن به پادکست به مثابه خوردن قرص هست. زندگی یه امتحان حفظی نیست. زندگی یه کارگاه عملیه. [Loc0m0]
یه زمانی چند سال پیش (حوالی اوایل بیست سالگی که مرغ پر کنده‌ای بودم که از موقعیت کنونی و آینده می‌ترسیدم) مثل معتادی که سیگار پاکت n ام اون روزش رو با سیگار قبلی روشن می‌کنه، بین مطالب و کتاب‌هایی که شک دارم می‌تونم اسمشون رو روانشناسی بگذارم روزگار می‌گذروندم:
جستجوی کم و کیف زندگی، مبادا زیر یک خمم را بگیرد و من ندانم.
یادداشت‌برداری می‌کردم. یادداشت‌هام رو منظم و طبقه‌بندی می‌کردم. مرورشون می‌کردم.

از یه جا به بعد تهوع گرفتم. حس زرد بودن کردم. خودمو سوق دادم به سمت کتاب‌هایی که واقعا بشه اسمشون رو روانشناسی گذاشت. و کم کم سر انتخاب و خوندن کتاب به شدت سخت‌گیر شدم. این وسط فقط کتاب‌های روانشناسی نبودند که دستخوش این سرنوشت شدند. چیزهای دیگه‌ای هم که دوست داشتم: عمدتا فلسفه، مدیریت، کسب و کار (بیزینس).

هدف اصلیم تا مدت‌ها فهمیدن «زندگی» بود. زمان زیادی گذشت که بفهمم برای فهمیدن زندگی، خوندن این نوع کتاب‌ها هم کمکی نمی‌کنه و باید به سراغ داستان برم. مدت بیشتری هم تا بفهمم زندگی چندان فهمیدنی نیست؛ آن هم از کتاب‌ها.

داستان، آرزویی بود که سال‌ها اونو طرد کرده بودم؛ چرا که فکر می‌کردم چیزی بیهوده و بچگانه است. البته اینها واژگان مناسبی برای توصیف فکرهای آن زمانم نیستند. شاید «خیالی بودن» و «واقعی نبودن» توصیف بهتری باشه.

برای آرزوی پسربچه‌ای که می‌خواست وقتی بزرگ شد نویسنده بشه و هر سمت دیگر هم که رفت به دنبال «روایت» بود، این سرنوشت تراژیکی بود. اما در هر حال برگشتم. و داستان، گمشده‌ای قدیمی بود. چیزی که زندگی رو در «موقعیت» به تصویر می‌کشید. و اگر قرار بود زندگی را فهمید، از موقعیت‌ها بود. اینجا را نمی‌توانم بدون حتی اشاره نکردن به نویسنده‌های روس رها کنم.

یادداشت کردن رو هم کنار گذاشته بودم. چون انگار کمکی به هدفی که داشتم نمی‌کرد.

زمان خیلی بیشتری طول کشید، تا بفهمم زندگی، فهمیدنی نیست. قاعده‌ای نداره. کم و کیف چندانی نداره. راه‌حلی نداره. راه فراری نداره. و اینها رو به طریق «سخت» فهمیدم. با هزینه‌ی زیاد.

«رشد فردی» به عنوان یک مفهوم، خیلی ارزشمنده. خودشکوفایی رو در بالاترین قله‌ی نیازهای مازلو میشه پیدا کرد. وووو به عنوان یک عبارت تبلیغاتی و بازاریابی؟ خوب می‌فروشه! اینو از یه کتابفروش بشنوید! اما به درد بخور؟ شک دارم!

مدت بیشتری هم گذشت تا بفهمم زندگی «تجربه» کردنیه. و «زندگی کردنی».

نوشتن همواره برام خیلی کمک‌کننده بوده. برای سفر کردن وقتی نمی‌تونم. برای تجربه کردن وقتی نمی‌تونم. ولی باز، صدها بار، «زندگی کردن» جای «زندگی کردن» رو نمی‌گیره. هرچقدر هم بگایی داشته باشه و مزخرف باشه اکثر جاهاش.

این میان، جستار روایی جای خیلی قشنگی بود که نوازش داشت. طی این بازه چقدر فهمیدم حس‌ها به شدت مهمن و شیفته‌ی شکوهمندی «سوگ» شدم؛ چرا که در عشق آمیخته است و هیچ کدوم بدون اون یکی محقق نمیشن.

زمان زیادیه نه نوشته‌ام و نه خونده‌ام. و از این بابت غصه می‌خورم. البته که تلاشم در این مدت معطوف به زندگی کردن بوده و خواهد بود. ولی باز نیاز مبرم به نوشتن و خوندن جای خالی این روزهامه.
و این نوشته هم صرفا پخش و پلا کردن یه سری واژگان درد دل گونه بود.
9
Loc0m0 لوکومتیو توییتر
یکی از بدترین روش‌های رشد فردی، خوندن کتاب و گوش‌دادن به پادکست به مثابه خوردن قرص هست. زندگی یه امتحان حفظی نیست. زندگی یه کارگاه عملیه. [Loc0m0]
خوندن کتاب‌ها و گوش کردن به پادکست‌ها «بد» نیست. خیلی کمک‌کننده است. به من کمک کرده. همین که فهمیدم زندگی، تجربه کردنی عه با همینا اومده. ولی «قاعده» نیستند. قرص نیستند.
نکته‌ی کیانا رو اینجا هم می‌گذارم اگه ندیدینش:

«ولی بی ارزش هم نیست!
همین کارم نکنیم خیلی وقتا نمی فهمیم ایرادی داریم که بریم دنبالش درستش کنیم.
من برای سرنخ گرفتن و شروع پروسه اتفاقا خیلی هم قبول دارم این کارارو»
4
اتفاقاتی اخیری که راجع به طاقچه افتاده رو خوندم. به شدت اول شوکم زد. یه کانتکست کوتاه راجع به خودم اگه نمی‌دونید بدم که من بیشتر از سه سال توی طاقچه راهبری بخش یادگیری ماشین رو بر عهده داشتم و رشد محصول رو دیدم و ساختم. بهترین دوستام رو اونجا پیدا کردم. و یه سری از بهترین روزام رو اونجا گذروندم. با آدمایی که طاقچه رو اصلا از اول درست کردند دوست بودم و هستم. و طاقچه رو بخشی از زندگیم می‌دونم. بخش مهم و بزرگی.

اون عکس تا جایی که می‌دونم مال خداحافظی یکی از بچه‌هاست برای چند ماه پیش. و از توی همون عکس، حداقل ۴ نفر رو هم می‌دونم که دیگه اونجا نیستند. اینم از کانتکست عکس.

اما بیشتر از همه اول شوکه شدم. بعد گفتم که خب یکی دو تا ناشر بودند دیگه. ناشرا کلا ادا زیاد داشتند. من خودم مستقیم باهاشون در ارتباط نبودم قطعا ولی خب با بچه‌ها که صحبت می‌کردم، فضای ناشرا فرق داره با فضای محصول و استارتاپ و این نوع اکوسیستم.

وقتی توییتر رو دیدم که چه وضعیتی به وجود اومده دیگه پشمام ریخت! جریان بزرگ این وری و جریان بزرگ اون وری! حجم شدید حمله و نفرت‌پراکنی. رفتارهای به شدت متعصبانه که به شدت دلم گرفت با خوندنشون. غصه خوردم.

و از اون ور حمایت‌های زیاد. سرشناس‌های اکوسیستم استارتاپی که پیشنهاد حمایت و همکاری رایگان دادند. من با دیدن عادل طالبی بین اونها واقعا خیلی حال کردم.

طاقچه اخیرا دستخوش چالش‌های زیادی از جنبه‌ی کسب و کاری شد. و حالا با دیدن این هجمه‌ها واقعا قلبم درد گرفت. چقدر غم‌انگیزه اون سرزمین...
5💔2
Forwarded from Moosighi sonati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قطعه《نغمه》
اجرای ارکستر سمفونیک تهران

از آلبوم تکرارنشدنی"نی نوا"
اثر جاودانه استاد #حسین_علیزاده

رهبر ارکستر: #شهرداد_روحانی
نی: #پاشا_هنجنی

"نغمه" با پیتزیکاتوی آهستهٔ ویلونسل و کنترباس آغاز می‌شود و در ادامه دگره‌های مختلفی از گوشهٔ «نغمه» برای آلتو و ویلن ۱ و ۲ با ریتم‌های مختلف نوشته شده که در ادامه انگاره‌های آغازین با «نغمه» ترکیب می‌شوند و در پایان، نی گوشهٔ «نغمه» را به شکل آوازی با همراهی ارکستر خاتمه می‌دهد.


استاد علیزاده در جای می‌گفتند:
"روزی #فرهاد_فخرالدینی از من پرسید،"نی نوا" چه رنگی است؟ و من پاسخ دادم:
یک افق تیره که رنگ قرمزش غالب است چرا که ساخت این اثر در نگاهم به افق، در یک غروب اتفاق افتاد...."

@moosighi_sonati
🙏1
عالی شد 😂
دیجیکالا
طاقچه
و حالا هم ازکی

شرکت‌ها و استارتاپ‌ها رو یکی یکی دارن می‌بندند!
به بهانه حجاب!!
💔6🤯2
Forwarded from 🎬 مووی کاتیج
ادیتش یکم سخت بود ولی ارزششو داشت :)))))

Schakiba
😁8
شبکه داستانی عصبی
طاقچه فیلتر شد؟!!!! وات د فااااک!!!
طاقچه با فیلترشکن به دسترسی برگشت
ساعتی پیش:

Meta AI is open-sourcing AudioCraft, a multi-purpose framework for generating music and sounds and enabling compression capabilities.

AudioCraft contains training and inference code for a series of models, including MusicGen, AudioGen, and EnCodec.

This is going to allow others in the community to extend these models to all sorts of use cases or research problems.

This release is exciting as it simplifies building on top of the state-of-the-art in audio generation. People can now build things like sound generators and compression algorithms with the same code base.

blog: https://ai.meta.com/blog/audiocraft-musicgen-audiogen-encodec-generative-ai-audio/
library: https://github.com/facebookresearch/audiocraft


منبع
چقدر غریب 🙁

The wind phone (風の電話, kaze no denwa) is an unconnected telephone booth in Ōtsuchi, Iwate Prefecture, Japan, where visitors can hold one-way conversations with deceased loved ones.

https://en.wikipedia.org/wiki/Wind_phone