برنامه این قسمت:
وقتی خودآگاهیام کمرنگ میشود
چند وقتی است که زندگیام کرخت شده است. شاید به نظر برسد که پس حتما اتفاقات زیادی دارد نمیافتد* ولی ابدا این طور نیست. آدمها میآیند و میروند و قصههاشان، لبخندهاشان و گاهی رد تبرهاشان را در عمق ما جا میگذارند ولی انگار که هیچ کدامان در ضمیر جان من ثبت نمیشوند. انگار خودآگاهیام کمرنگ شده است به این معنا که من به آن چیزها را تجربه کردهام کاملا واقف نیستم. و این اولین بار نیست که این طوری میشود. عموما وقتی سرعت زندگی و اتفاقات بالا میرود مغز من هنگ میکند و از پردازش این همه اطلاعات وا میماند همچون سوارهای که زمام از دستش رها شده بیمداخله نظارهگر اوضاع میماند. البته سعی کردم که ازین آشوب و درهمبودگی همه چیز لذت ببرم که نتیجه بد هم نبود اما میدانی همچنان یک جای کار میلنگد. چیزی در من هست که تلاش میکند زمام کارها را دوباره بطور نسبی بدست بگیرد و نشان بدهد که هنوز اون رپر قدیمی زنده است :))) تا تسلی دهد و بگوید که دنیا آنقدر هم که ابتهاج میگفت شلوغ پلوغ و عجیب غریب نیست در حالی که هست. تا به سایر بخشهای دیگر از من که زخم خوردهان بگویند همچنان کت تن من هست و اگر از اسب افتادهایم از اصل هرگز.
به هر روی امروز را قرار است در بست در اختیار کارهایی بگذارم که دوستشان دارم ولی در این چند وقت بهشان بیمحلی کردم و همچون زنان محمد جیغشان از این بیعدالتی بدرد آمده است. کارهایی مثل همین نوشتن که چقدر دلم برایش تنگ شده بود. مثلا دوست داشتم سفرنامهای بنویسم از اولین سفر تنهاییام که فارغ از کنفرانس و برنامه و داستان و غیره بود. صرفا برای بودن در جایی دیگر و دیدن خیابانها و ماشینها و آدمها و قیاسشان با جاهای دیگر که در گذشته در آنجا بودهام. الان که دارم مینویسم حال ورزشکاری را دارم که پس از بیماری چندین کیلو ماهیچه سوزانده و موقع تمرین در باشگاه وزنهها با دستش غریبی میکنند همان طور که گویی الان کلمهها از زیر دست من دارند سر میخورند و هر یک گوشهای قایم شده اند.
صرفا برای اینکه شروعی کرده باشم، باید برگردم به memeای که ماهها قرار است درباره یا پیرامون آن بنویسم و تصویر آن در کنج ذهنم سنجاق شده است. این میم در مورد تفاوت مکتبهای Nihilism، Absurdism و Exsistensialism بود. قرض هم معرفی این reel در اینستاگرم بود و معرفی پیشنهادهایی که در کپشن مطرح شده بود برای خواندن بیشتر کتابهایی بیشتر هم به قصد یادآوری خودم چون تعدادی از آنها را خواندهام ولی کاهلی سدی است محکم برای خواندن باقی.***
یادم هست که در آن زمان جنجالهای زیادی نیز در مورد محتوای این برنامه به پاشد که ابدا نه قصد دارم به آنها بپردازم و نه خوشبختانه حافظه یاری میکند.
باری، به این فکر میکنم که اگر قرار باشد خودم را در یکی از این مکتبها ببینم در کدام میبینم؟ یعنی با کدام همدلی بیشتری دارم و افکار و رفتارم کدام را بیشتر نمایان میکند؟
سوال سختیاست همان طور که میدانید. کامو و نوشتههایش را عمیقا دوس دارم و اشتراکات زیادی با آنها حس میکنم اما بیشتر که فک میکنم میبینم که در طول زمان دائم در میان هر کدام از این سه در حال نوسانم و هر یک از این مکتبها هم مربوط به بازهی خاصی و احوال خاصی میشود.
در دورههایی مثل پاراگرافهای اول این متن که توصیفش را کردم که در آن خودآگاهیام کمرنگ تر است خودم را absurdتر مییابم. وقت هدفگذاریهای آخر هر ماه بیشتر exsistensial هستم و گاهی که از دست عالم و آدم خستهام و به قولی "دلمون خوش بود که بین همه ی این جماعت، این یکی آدم درست وحسابی و راستگوییه که این هم توزرد از آب دراومد." Nihilist بودن چاره ساز است. چطور میشود شاهد آنچه آن نامردمان با جان انسان میکند بود در حالی که حتی هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا بود و باز هم به صداقت و آزادی و برابری و ارزشهای انسانی پایبند بود. حالمان از هر چه معنا و زندگیاست بهم میخورد و باید دست به دامان سگ هدایت شد و جیش کرد روی قسمت و هر چی که هست.**
* لعنت آمون به علیبی برای انداختن این نوع صرف فعل در سر بنده. راستی چنلبی جدید در راه هست و نمیدونم چرا یه حسی میگه این بار قراره که خیلی خوب باشه برخلاف چند وقت اخیر خلاصه که stay tuned و ازین حرفا.
** در این پست در مورد ارزش انسان و مابقی کمی تفت دادهام، اگر خواندید و نظری داشتید دریغ نکنید.
*** پس از نوشتن دیدم این reel مرتبط هم هست که خیلی جالبه.
#note
@SingularThinker
وقتی خودآگاهیام کمرنگ میشود
چند وقتی است که زندگیام کرخت شده است. شاید به نظر برسد که پس حتما اتفاقات زیادی دارد نمیافتد* ولی ابدا این طور نیست. آدمها میآیند و میروند و قصههاشان، لبخندهاشان و گاهی رد تبرهاشان را در عمق ما جا میگذارند ولی انگار که هیچ کدامان در ضمیر جان من ثبت نمیشوند. انگار خودآگاهیام کمرنگ شده است به این معنا که من به آن چیزها را تجربه کردهام کاملا واقف نیستم. و این اولین بار نیست که این طوری میشود. عموما وقتی سرعت زندگی و اتفاقات بالا میرود مغز من هنگ میکند و از پردازش این همه اطلاعات وا میماند همچون سوارهای که زمام از دستش رها شده بیمداخله نظارهگر اوضاع میماند. البته سعی کردم که ازین آشوب و درهمبودگی همه چیز لذت ببرم که نتیجه بد هم نبود اما میدانی همچنان یک جای کار میلنگد. چیزی در من هست که تلاش میکند زمام کارها را دوباره بطور نسبی بدست بگیرد و نشان بدهد که هنوز اون رپر قدیمی زنده است :))) تا تسلی دهد و بگوید که دنیا آنقدر هم که ابتهاج میگفت شلوغ پلوغ و عجیب غریب نیست در حالی که هست. تا به سایر بخشهای دیگر از من که زخم خوردهان بگویند همچنان کت تن من هست و اگر از اسب افتادهایم از اصل هرگز.
به هر روی امروز را قرار است در بست در اختیار کارهایی بگذارم که دوستشان دارم ولی در این چند وقت بهشان بیمحلی کردم و همچون زنان محمد جیغشان از این بیعدالتی بدرد آمده است. کارهایی مثل همین نوشتن که چقدر دلم برایش تنگ شده بود. مثلا دوست داشتم سفرنامهای بنویسم از اولین سفر تنهاییام که فارغ از کنفرانس و برنامه و داستان و غیره بود. صرفا برای بودن در جایی دیگر و دیدن خیابانها و ماشینها و آدمها و قیاسشان با جاهای دیگر که در گذشته در آنجا بودهام. الان که دارم مینویسم حال ورزشکاری را دارم که پس از بیماری چندین کیلو ماهیچه سوزانده و موقع تمرین در باشگاه وزنهها با دستش غریبی میکنند همان طور که گویی الان کلمهها از زیر دست من دارند سر میخورند و هر یک گوشهای قایم شده اند.
صرفا برای اینکه شروعی کرده باشم، باید برگردم به memeای که ماهها قرار است درباره یا پیرامون آن بنویسم و تصویر آن در کنج ذهنم سنجاق شده است. این میم در مورد تفاوت مکتبهای Nihilism، Absurdism و Exsistensialism بود. قرض هم معرفی این reel در اینستاگرم بود و معرفی پیشنهادهایی که در کپشن مطرح شده بود برای خواندن بیشتر کتابهایی بیشتر هم به قصد یادآوری خودم چون تعدادی از آنها را خواندهام ولی کاهلی سدی است محکم برای خواندن باقی.***
یادم هست که در آن زمان جنجالهای زیادی نیز در مورد محتوای این برنامه به پاشد که ابدا نه قصد دارم به آنها بپردازم و نه خوشبختانه حافظه یاری میکند.
باری، به این فکر میکنم که اگر قرار باشد خودم را در یکی از این مکتبها ببینم در کدام میبینم؟ یعنی با کدام همدلی بیشتری دارم و افکار و رفتارم کدام را بیشتر نمایان میکند؟
سوال سختیاست همان طور که میدانید. کامو و نوشتههایش را عمیقا دوس دارم و اشتراکات زیادی با آنها حس میکنم اما بیشتر که فک میکنم میبینم که در طول زمان دائم در میان هر کدام از این سه در حال نوسانم و هر یک از این مکتبها هم مربوط به بازهی خاصی و احوال خاصی میشود.
در دورههایی مثل پاراگرافهای اول این متن که توصیفش را کردم که در آن خودآگاهیام کمرنگ تر است خودم را absurdتر مییابم. وقت هدفگذاریهای آخر هر ماه بیشتر exsistensial هستم و گاهی که از دست عالم و آدم خستهام و به قولی "دلمون خوش بود که بین همه ی این جماعت، این یکی آدم درست وحسابی و راستگوییه که این هم توزرد از آب دراومد." Nihilist بودن چاره ساز است. چطور میشود شاهد آنچه آن نامردمان با جان انسان میکند بود در حالی که حتی هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا بود و باز هم به صداقت و آزادی و برابری و ارزشهای انسانی پایبند بود. حالمان از هر چه معنا و زندگیاست بهم میخورد و باید دست به دامان سگ هدایت شد و جیش کرد روی قسمت و هر چی که هست.**
* لعنت آمون به علیبی برای انداختن این نوع صرف فعل در سر بنده. راستی چنلبی جدید در راه هست و نمیدونم چرا یه حسی میگه این بار قراره که خیلی خوب باشه برخلاف چند وقت اخیر خلاصه که stay tuned و ازین حرفا.
** در این پست در مورد ارزش انسان و مابقی کمی تفت دادهام، اگر خواندید و نظری داشتید دریغ نکنید.
*** پس از نوشتن دیدم این reel مرتبط هم هست که خیلی جالبه.
#note
@SingularThinker
❤7
Out of Distribution
در کل کامو در بیگانه، هنر کرده و به خوبی پوچانگاری (ترجمه مناسب برای absurdism شاید بیمعنیگرایی باشه) و در لحظه زیستن و تعارض با جامعه رو نشون داده.
اگر نظر من را برای شروع این کتابها هم بپرسید به نظرم بیگانه کامو واقعا خواندی است.
مهدی هم review خوبی در این مطلب نوشته است. و اگر هم برابری بخوایم با absurdist پیدا کنیم پیشنهاد من "معنا نهانگار" است :)) به معنای کسی که معنا را انجام نداده است و به آن وقعی نمینهد.
مهدی هم review خوبی در این مطلب نوشته است. و اگر هم برابری بخوایم با absurdist پیدا کنیم پیشنهاد من "معنا نهانگار" است :)) به معنای کسی که معنا را انجام نداده است و به آن وقعی نمینهد.
Singular Thinker
لعنت آمون به علیبی برای انداختن این نوع صرف فعل در سر بنده. راستی چنلبی جدید در راه هست و نمیدونم چرا یه حسی میگه این بار قراره که خیلی خوب باشه برخلاف چند وقت اخیر خلاصه که stay tuned و ازین حرفا.
۸ دقیقه پیش اومد و ۲ ساعت ۵۲ دیقه است😂😅 این شما و قسمت نودم پادکست ChannelB زندگی حسین یزدی، جاسوس پیچیدهی ایرانی.
https://castbox.fm/vb/795377744
https://castbox.fm/vb/795377744
d.castbox.fm
Best free podcast app for Apple iOS and Android | Let words move you
Millions of podcasts for all topics. Listen to the best free podcast on Android, Apple iOS, Amazon Alexa, Google Home, Carplay, Android Auto, PC. Create...
🔥4
Singular Thinker
Post-doc in Scientific Machine Learning The Italian Institute of Technology is looking for a Post-doc in Scientific Machine Learning. The position is within the Computational Statistics and Machine Learning (CSML) research unit at IIT. The successful candidate…
📣 Post-doc in Scientific Machine Learning 📣
More info: https://ellis.eu/jobs/post-doc-in-scientific-machine-learning
این پوزیشن همچنان بازه و من نمیدونم چطوری میشه این رو به اهلش رسوند ولی شاید شما بتونید کمک کنید.
اگه کسی شرایط گفته شده رو داره میتونه به منم پیام بده.حوزه های کاری محتمل هم یکی یا ترکیبی از این هاست :
ML Theory
ML for Dynamical Systems and PDEs, especially with applications in molecular dynamics and/or climate modelling
Deep Learning Theory & Language models (Linear RNNs, ... )
Numerical optimization and its application to ML and DL
#phd_position
@SingularThinker
More info: https://ellis.eu/jobs/post-doc-in-scientific-machine-learning
این پوزیشن همچنان بازه و من نمیدونم چطوری میشه این رو به اهلش رسوند ولی شاید شما بتونید کمک کنید.
اگه کسی شرایط گفته شده رو داره میتونه به منم پیام بده.حوزه های کاری محتمل هم یکی یا ترکیبی از این هاست :
ML Theory
ML for Dynamical Systems and PDEs, especially with applications in molecular dynamics and/or climate modelling
Deep Learning Theory & Language models (Linear RNNs, ... )
Numerical optimization and its application to ML and DL
#phd_position
@SingularThinker
👍3🔥2
Forwarded from کانال ریاضی خوانی
در روز بزرگداشت خیام یادی هم از این متعصب مذهبی نجم الدین رازی کنیم که در زمان خود از "علما" حساب می شد. البته نسبت دادن صفت متعصب به این عالم روزگار به این خاطر نیست که از خیام بد یاد می کند. برای درستی این صفت نگاهی به پاسخ های او به شبهات در این کتاب بس است.
می توان تعصب او را با زمانه ی خودش توجیه کرد اما یادمان باشد عمر خیام هم در همین زمانه می زیست اما او کجا و این ها کجا.
می توان تعصب او را با زمانه ی خودش توجیه کرد اما یادمان باشد عمر خیام هم در همین زمانه می زیست اما او کجا و این ها کجا.
قضاوت اين شخص ارزش مخصوصي در شناسانيدن فكر و فلسفة خيام دارد . مؤلف
صوفي مشرب از نيش زبان و فحش نسبت به خيام خود داري نكرده است . البته
بواسطة نزديك بودن زمان، از هر جهت مؤلف مزبور آشناتر به زندگي و افكار و
آثار خيام بوده، و عقيدة خود را دربارة او ابراز ميكند . آيا اين خود دليل كافي
نيست كه خيام نه تنها صوفي و مذهبي نبوده، بلكه برعكس يكي از دشمنان
ترسناك اين فرقه بشمار ميآمده.
صادق هدایت، ترانه های خیام
👍3❤2
Out of Distribution
دینداری را اتومیت کنیم و دینداران را تعدیل؟
من آدم دینداری نیستم ولی بحث دین همیشه خیلی برام جالب بوده و هست(از قضا همین امروز داشتم در موردش صحبت میکردم)
اینجا هم دید نویسنده متن به ماجرا رو دوست داشتم، مسئلهی جدید و جالبی رو هم مطرح میکنه. به نظرم اما در واقع سوال خیلی مهمی تو دلش نهفتهاست که آیا اصلا دیندار بودن من باید برای جامعه منفعتزا باشه؟ یا به عبارت دیگهای آیا منفعتزایی جز اصول و پایههای دین هست؟
اینجا هم دید نویسنده متن به ماجرا رو دوست داشتم، مسئلهی جدید و جالبی رو هم مطرح میکنه. به نظرم اما در واقع سوال خیلی مهمی تو دلش نهفتهاست که آیا اصلا دیندار بودن من باید برای جامعه منفعتزا باشه؟ یا به عبارت دیگهای آیا منفعتزایی جز اصول و پایههای دین هست؟
👍2💅2👎1
تا من از این دوره انسداد قلم در بیام شما این #meme ها رو ببینید تا بعدش که نوشتنم تموم شد بیایم حرف بزنیم.
@SingularThinker
@SingularThinker
🔥2💅1