⭕️موانع ارتباطی"سه میم و سه ت"
در تمامی فضاهای ارتباط انسانی، موانع مشخصی وجود دارند که به فرستادن و دریافت درست پیام، آسیب می زنند.
این موانع به "سه میم و سه ت" معروفند که در زیر آورده ایم :
-مخالفت
-مچ گیری
-ملامت
-تحکم
-تحمیل
-تحقیر
@ThinkTogether 🌱
در تمامی فضاهای ارتباط انسانی، موانع مشخصی وجود دارند که به فرستادن و دریافت درست پیام، آسیب می زنند.
این موانع به "سه میم و سه ت" معروفند که در زیر آورده ایم :
-مخالفت
-مچ گیری
-ملامت
-تحکم
-تحمیل
-تحقیر
@ThinkTogether 🌱
اکثر مردم شکستها و گذشتهی خود را مانند کوهی بر دوش خود حمل میکنند، در حالیکه باید از آنها بالا بروند تا به قلهی موفقیت برسند!!!
@ThinkTogether 🌱
@ThinkTogether 🌱
⭕️موانع ارتباطی"سه میم و سه ت"
در تمامی فضاهای ارتباط انسانی، موانع مشخصی وجود دارند که به فرستادن و دریافت درست پیام، آسیب می زنند.
این موانع به "سه میم و سه ت" معروفند که در زیر آورده ایم :
-مخالفت
-مچ گیری
-ملامت
-تحکم
-تحمیل
-تحقیر
@ThinkTogether 🌱
در تمامی فضاهای ارتباط انسانی، موانع مشخصی وجود دارند که به فرستادن و دریافت درست پیام، آسیب می زنند.
این موانع به "سه میم و سه ت" معروفند که در زیر آورده ایم :
-مخالفت
-مچ گیری
-ملامت
-تحکم
-تحمیل
-تحقیر
@ThinkTogether 🌱
داستان راننده تاکسی در سنگاپور
هشت سال پیش به یک راننده تاکسی در سنگاپور، یک بیزینس کارت دادم تا طبق آدرس، من را به جای خاصی برساند.
راننده در آخرین نقطه، دور یک ساختمان پیچید. تاکسی متر یازده دلار نشون می داد اما او فقط ده دلار گرفت.
به او گفتم آقای هنری! تاکسی متر یازده تا نشان می دهد چرا ده دلار حساب کردی؟
او پاسخ داد: "آقا، من یک راننده تاکسی هستم، در واقع باید شما را مستقیم به مقصد می رساندم. از آنجا که محل دقیق را بلد نبودم، مجبور شدم دور ساختمان بگردم. اگر مستقیم آورده بودمت، می شد ده دلار."
سپس ادامه داد: "سنگاپور یک مقصد جهانی جهانگردی است و آدمهای زیادی برای سفر های سه چهار روزه به اینجا می آیند. بعد از رد شدن از بخش گمرک و مهاجرت، اولین تجربه معمولا راننده تاکسی است، و اگر این تجربه خوب نباشد، سه چهار روز باقیمانده هم دلچسب و شیرین نخواهد بود!"
او گفت: "جناب، من راننده تاکسی نیستم، من سفیر ملت سنگاپور هستم، یک سفیر بدون پاسپورت دیپلماتیک!"
ظاهرا او تا بیش از کلاس هشتم درس نخوانده بود، اما در نظر من یک آدم حرفه ای و رفتارش منعکس کننده سرافرازی و غرور در عملکرد و شخصیتش بود.
☑️ بنابراین، ما برای حرفه ای بودن به بیش از صلاحیت ها و مدارک حرفه ای نیاز داریم. و به عبارت دیگر؛ حرفه ای بودن همراه با رفتار و ارزش های انسانی است که تفاوت ها را مشخص می کند و دانش، مهارت، پول، تحصیلات، همه بعد از آن می آید. اول از همه، ملاک؛ ارزش های انسانی، صداقت و درستی است!
حرفه ای گری به کاری نیست که داریم انجام می دهیم، بلکه به این است که آن کار را چگونه انجام می دهیم!
☑️این همان تبلور بعد سوم هوش است که جک ما؛ موسس و رئیس علی بابا از آن می گوید. این نه آی کیو و هوش هیجانی، بلکه هوش عشقی یا ال کیو است که بکار بردن آن؛ متمایز کننده یک فرد یا شرکت از سایرین خواهد بود! هوشی که فراتر از دو دو تا چهارتا رفته و انسانیت و اخلاق محور است!
بشر با دو هوش آی کیو و ای کیو منهای ال کیو نشان داده که می تواند جهان را ویران کند!
A nation is great not by its size alone. It is the will, the cohesion, the stamina, the discipline of its people and the quality of their leaders which ensure it an honourable place in history!
Lee Kuan Yew
☑️ بزرگی یک ملت تنها به اندازه جغرافیایی آن نیست.
اراده، انسجام، استقامت، انضباط مردم و کیفیت رهبرانش است که آنرا به سرزمینی لایق احترام در تاریخ تبدیل می کند!
لی کوآن یو؛ اولین نخست وزیر سنگاپور
👤شیو کِرا، نویسنده و مربی مدیریت
هشت سال پیش به یک راننده تاکسی در سنگاپور، یک بیزینس کارت دادم تا طبق آدرس، من را به جای خاصی برساند.
راننده در آخرین نقطه، دور یک ساختمان پیچید. تاکسی متر یازده دلار نشون می داد اما او فقط ده دلار گرفت.
به او گفتم آقای هنری! تاکسی متر یازده تا نشان می دهد چرا ده دلار حساب کردی؟
او پاسخ داد: "آقا، من یک راننده تاکسی هستم، در واقع باید شما را مستقیم به مقصد می رساندم. از آنجا که محل دقیق را بلد نبودم، مجبور شدم دور ساختمان بگردم. اگر مستقیم آورده بودمت، می شد ده دلار."
سپس ادامه داد: "سنگاپور یک مقصد جهانی جهانگردی است و آدمهای زیادی برای سفر های سه چهار روزه به اینجا می آیند. بعد از رد شدن از بخش گمرک و مهاجرت، اولین تجربه معمولا راننده تاکسی است، و اگر این تجربه خوب نباشد، سه چهار روز باقیمانده هم دلچسب و شیرین نخواهد بود!"
او گفت: "جناب، من راننده تاکسی نیستم، من سفیر ملت سنگاپور هستم، یک سفیر بدون پاسپورت دیپلماتیک!"
ظاهرا او تا بیش از کلاس هشتم درس نخوانده بود، اما در نظر من یک آدم حرفه ای و رفتارش منعکس کننده سرافرازی و غرور در عملکرد و شخصیتش بود.
☑️ بنابراین، ما برای حرفه ای بودن به بیش از صلاحیت ها و مدارک حرفه ای نیاز داریم. و به عبارت دیگر؛ حرفه ای بودن همراه با رفتار و ارزش های انسانی است که تفاوت ها را مشخص می کند و دانش، مهارت، پول، تحصیلات، همه بعد از آن می آید. اول از همه، ملاک؛ ارزش های انسانی، صداقت و درستی است!
حرفه ای گری به کاری نیست که داریم انجام می دهیم، بلکه به این است که آن کار را چگونه انجام می دهیم!
☑️این همان تبلور بعد سوم هوش است که جک ما؛ موسس و رئیس علی بابا از آن می گوید. این نه آی کیو و هوش هیجانی، بلکه هوش عشقی یا ال کیو است که بکار بردن آن؛ متمایز کننده یک فرد یا شرکت از سایرین خواهد بود! هوشی که فراتر از دو دو تا چهارتا رفته و انسانیت و اخلاق محور است!
بشر با دو هوش آی کیو و ای کیو منهای ال کیو نشان داده که می تواند جهان را ویران کند!
A nation is great not by its size alone. It is the will, the cohesion, the stamina, the discipline of its people and the quality of their leaders which ensure it an honourable place in history!
Lee Kuan Yew
☑️ بزرگی یک ملت تنها به اندازه جغرافیایی آن نیست.
اراده، انسجام، استقامت، انضباط مردم و کیفیت رهبرانش است که آنرا به سرزمینی لایق احترام در تاریخ تبدیل می کند!
لی کوآن یو؛ اولین نخست وزیر سنگاپور
👤شیو کِرا، نویسنده و مربی مدیریت
⭕️ حکایت مرد کافر
فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!!
که خدایا ، جان این همسایه کافر من را بگیر، مرگش را نزدیک کن.(به طوری که مرد کافر می شنید.)
زمان گذشت و او بیمار شد؛ دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!!
هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!!
روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد، از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که این مردک شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد، من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی...
نتیجه گیری راهبردی:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی!!
@ThinkTogether 🌱
فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!!
که خدایا ، جان این همسایه کافر من را بگیر، مرگش را نزدیک کن.(به طوری که مرد کافر می شنید.)
زمان گذشت و او بیمار شد؛ دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!!
هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!!
روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد، از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که این مردک شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد، من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی...
نتیجه گیری راهبردی:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی!!
@ThinkTogether 🌱
⭕️همیشه باید مراقب سه چیز باشیم:
1⃣وقتی تنها هستیم مراقب افكار خود،
2⃣وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود
3⃣و زمانی كه در جامعه هستیم مراقب زبان خود
@ThinkTogether 🌱
1⃣وقتی تنها هستیم مراقب افكار خود،
2⃣وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود
3⃣و زمانی كه در جامعه هستیم مراقب زبان خود
@ThinkTogether 🌱
⭕️در دورهای زندگی میکنیم که نوشتن همهچیز است. بیشتر ماها حداقل در سال ۴۰ هزار کلمه مینویسیم. برای همین هم بهتر است یاد بگیریم به بهترین شکل ممکن بنویسیم. بهتر است نویسندهای باشیم که کلمات او بهترین تأثیر را میگذارند.
@ThinkTogether 🌱
@ThinkTogether 🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️وقتی نظر همه مخالف نظرشماست، آیا جرات میکنید عقیده خود را بلند بیان کنید؟
نتایج مطالعات دانشمندان در این زمینه
ببینید...
@ThinkTogether 🌱
نتایج مطالعات دانشمندان در این زمینه
ببینید...
@ThinkTogether 🌱
اگه ١٠ سال بعد همديگرو ببينيم و ازت بپرسم تو اين ١٠ سال چيكار كردی؟
آيا دوست داری بگی: "راستش يه خروار سريال های ماهواره رو تماشا كردم، كلی بازی رو تا آخر رفتم و پيگير همه استوری ها و لايو ملت بودم...
و ديگه...
كار خاصی نكردم"
يا اينكه ترجيح ميدی بگی: "حسابی برای رسيدن به آرزوهام كار كردم، زندگيم رو سر و سامون دادم، دور دنيا مسافرت كردم و با كلی آدم عالی آشنا شدم و...."
فكر نكنم حوصله داشته باشی ١٠ سال بگذره تا به چنين زندگی برسی!
دوست داری همين الان تجربه ش كنی!؟
پس همين الان تصميمی رو بگير كه يك آدم معمولی جراتش رو نداره...!
و به سمت آرزوهات حركت كن.
@ThinkTogether 🌱
آيا دوست داری بگی: "راستش يه خروار سريال های ماهواره رو تماشا كردم، كلی بازی رو تا آخر رفتم و پيگير همه استوری ها و لايو ملت بودم...
و ديگه...
كار خاصی نكردم"
يا اينكه ترجيح ميدی بگی: "حسابی برای رسيدن به آرزوهام كار كردم، زندگيم رو سر و سامون دادم، دور دنيا مسافرت كردم و با كلی آدم عالی آشنا شدم و...."
فكر نكنم حوصله داشته باشی ١٠ سال بگذره تا به چنين زندگی برسی!
دوست داری همين الان تجربه ش كنی!؟
پس همين الان تصميمی رو بگير كه يك آدم معمولی جراتش رو نداره...!
و به سمت آرزوهات حركت كن.
@ThinkTogether 🌱
⭕️سگ هايي كه ياد گرفتند تلاش نكنند!!
تعدادي سگ در اتاقي قرار گرفتند كه زمين آن مي توانست شوك الكتريكي خفيفي به سگ ها وارد كند، دكمه اي روي ديوار اتاق بود كه با فشرده شدن جريان را قطع مي كرد.
وقتي شوك وارد شد سگ ها بالا و پايين پريدند تا بالاخره يكي از سگ ها دكمه را زد و جريان قطع شد، سگ ها ياد گرفتند با زدن آن دكمه آن شوك ناخوشايند قطع مي شود.
روي نصف گروه اول سگ ها همين آزمايش دوباره تكرار شد اما اين بار در اتاق ديگري كه دكمه اي الكي داشت و با زدن آن هيچ اتفاقي نمي افتاد و جريان همچنان ادامه داشت.
بعد از اين مراحل سگ هايي كه در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با كليد سالم) بازگردانده شدند و آزمايش تكرار شد، اين بار هيچ كدام شان حتي سعي نكردند كه دكمه را فشار دهند!!
نتیجه گیری راهبردی:
هيچ كس با نااميدي به دنيا نمي آيد، بلكه ما بعد از اينكه چند بار شكست مي خوريم «شكست خوردن» را ياد مي گيريم و حتي به خودمان زحمت تلاش كردن نمي دهيم.
اگر به مشكلي برخورده ايد، مهم نيست دفعه چندم است كه زمين خورده ايد، باز هم بلند شويد و براي حل آن تلاش كنيد. ممكن است كليد سالم باشد، فقط فشارش دهيد!!
@ThinkTogether 🌱
تعدادي سگ در اتاقي قرار گرفتند كه زمين آن مي توانست شوك الكتريكي خفيفي به سگ ها وارد كند، دكمه اي روي ديوار اتاق بود كه با فشرده شدن جريان را قطع مي كرد.
وقتي شوك وارد شد سگ ها بالا و پايين پريدند تا بالاخره يكي از سگ ها دكمه را زد و جريان قطع شد، سگ ها ياد گرفتند با زدن آن دكمه آن شوك ناخوشايند قطع مي شود.
روي نصف گروه اول سگ ها همين آزمايش دوباره تكرار شد اما اين بار در اتاق ديگري كه دكمه اي الكي داشت و با زدن آن هيچ اتفاقي نمي افتاد و جريان همچنان ادامه داشت.
بعد از اين مراحل سگ هايي كه در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با كليد سالم) بازگردانده شدند و آزمايش تكرار شد، اين بار هيچ كدام شان حتي سعي نكردند كه دكمه را فشار دهند!!
نتیجه گیری راهبردی:
هيچ كس با نااميدي به دنيا نمي آيد، بلكه ما بعد از اينكه چند بار شكست مي خوريم «شكست خوردن» را ياد مي گيريم و حتي به خودمان زحمت تلاش كردن نمي دهيم.
اگر به مشكلي برخورده ايد، مهم نيست دفعه چندم است كه زمين خورده ايد، باز هم بلند شويد و براي حل آن تلاش كنيد. ممكن است كليد سالم باشد، فقط فشارش دهيد!!
@ThinkTogether 🌱
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#انیمیشن_کوتاه
🎥 A Morning Stroll
برنده جایزهی ویژهی داوران جشنوارهی سآندَنس 2012
@ThinkTogether 🌱
🎥 A Morning Stroll
برنده جایزهی ویژهی داوران جشنوارهی سآندَنس 2012
@ThinkTogether 🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سید حسن آقا میری:
ناموس مردمو کف خیابون لگدمال میکنیم خِرکش میکنیم، به اسم “امر به معروف”
@ThinkTogether 🌱
ناموس مردمو کف خیابون لگدمال میکنیم خِرکش میکنیم، به اسم “امر به معروف”
@ThinkTogether 🌱
⭕️(امید)
قدیمها یک کارگر عرب داشتم که خیلی میفهمید، اسمش قاسم بود، از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری.
اولها ملات سیمان درست میکرد و میبرد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند، جنم داشت، بعد از چهار ماه شد همهکارهی کارگاه، حضور و غیاب کارگرها، کنترل انبار، سفارش خرید، همه چیز!
قشنگ حرف میزد، دایرهی لغات وسیعی داشت، تن صدایش هم خوب بود، شبیه آلن دلون اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم، قشنگ حرف میزد.
یک بار کارگر مقنی قوچانیمان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود، بعد خاک آوار شد روی سرش، قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد.
رییس کارگاه رنگش شد مثل پنیر لیقوان، حتی یادش رفت زنگ بزند آتشنشانی؛ قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد.
گفت که کارگرمان مانده زیر آوار، خیلی خوب و خلاصه گفت، تهش هم گفت مقنیمان دو تا دختر دارد، خودش هم شناسنامه ندارد؛ اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست، بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاکها.
خاک که نبود، گِل رس بود و برف یخزدهی چهار روز مانده، تا آتشنشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی، دقیقا زیر چانهاش، هنوز زنده بود.
اورژانسچی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش، آتشنشانها گفتند چهار ساعت طول میکشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون، چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته و یکنفره کنده بودش.
بعد هم شروع کردند، همه چیز فراهم بود، آتشنشان بود، پرستار بود، چای گرم بود، فقط امید نبود.
مقنی سردش بود و ناامید، قاسم رفت روی برفها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد.
حرف که نمیزد، لاکردار داشت برایش نقاشی میکرد؛ میخواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند، میخواست امید بدهد.
همه میدانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است، مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی، دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی، بیشناسنامه اما قاسم بیشرف کارش را خوب بلد بود، خوب میدانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند، اگر درست مصرفشان کند.
چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد، آبی، سبز، قرمز، امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش.
چهار ساعت تمام، مقنی زنده ماند، بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند؛ آدمها همه توی زندگی یک قاسم میخواهند برای خودشان.
نتیجه گیری راهبردی:
زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست، فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری، اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست.
دروغ گاهی وقتها منشا امید است، امید هم منشا ماندگاری، یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را.
رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند، کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید، قاسم زندگیتان را پیدا کنید.
👤فهيم عطار
@ThinkTogether 🌱
قدیمها یک کارگر عرب داشتم که خیلی میفهمید، اسمش قاسم بود، از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری.
اولها ملات سیمان درست میکرد و میبرد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند، جنم داشت، بعد از چهار ماه شد همهکارهی کارگاه، حضور و غیاب کارگرها، کنترل انبار، سفارش خرید، همه چیز!
قشنگ حرف میزد، دایرهی لغات وسیعی داشت، تن صدایش هم خوب بود، شبیه آلن دلون اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم، قشنگ حرف میزد.
یک بار کارگر مقنی قوچانیمان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود، بعد خاک آوار شد روی سرش، قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد.
رییس کارگاه رنگش شد مثل پنیر لیقوان، حتی یادش رفت زنگ بزند آتشنشانی؛ قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد.
گفت که کارگرمان مانده زیر آوار، خیلی خوب و خلاصه گفت، تهش هم گفت مقنیمان دو تا دختر دارد، خودش هم شناسنامه ندارد؛ اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست، بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاکها.
خاک که نبود، گِل رس بود و برف یخزدهی چهار روز مانده، تا آتشنشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی، دقیقا زیر چانهاش، هنوز زنده بود.
اورژانسچی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش، آتشنشانها گفتند چهار ساعت طول میکشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون، چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته و یکنفره کنده بودش.
بعد هم شروع کردند، همه چیز فراهم بود، آتشنشان بود، پرستار بود، چای گرم بود، فقط امید نبود.
مقنی سردش بود و ناامید، قاسم رفت روی برفها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد.
حرف که نمیزد، لاکردار داشت برایش نقاشی میکرد؛ میخواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند، میخواست امید بدهد.
همه میدانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است، مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی، دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی، بیشناسنامه اما قاسم بیشرف کارش را خوب بلد بود، خوب میدانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند، اگر درست مصرفشان کند.
چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد، آبی، سبز، قرمز، امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش.
چهار ساعت تمام، مقنی زنده ماند، بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند؛ آدمها همه توی زندگی یک قاسم میخواهند برای خودشان.
نتیجه گیری راهبردی:
زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست، فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری، اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست.
دروغ گاهی وقتها منشا امید است، امید هم منشا ماندگاری، یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را.
رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند، کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید، قاسم زندگیتان را پیدا کنید.
👤فهيم عطار
@ThinkTogether 🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فرهنگ
عکس العمل شدید مردم در مقابل ریختن زباله به بیرون از ماشین!
چه چیزی باعث شده مردم این کشور در مقابل چنین حرکتی بی تفاوت نباشند؟
عکس العمل شدید مردم در مقابل ریختن زباله به بیرون از ماشین!
چه چیزی باعث شده مردم این کشور در مقابل چنین حرکتی بی تفاوت نباشند؟