♤اندیشه‌ی میهن♡ – Telegram
♤اندیشه‌ی میهن♡
1.66K subscribers
1.45K photos
834 videos
65 files
1.27K links
با هم بیندیشیم و آینده‌ای بهتر برای ایرانمان بیافرینیم🇮🇷❤️
Download Telegram
📝

دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود.. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.


یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: ....

رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست.

پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.


گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین" بازاریابی یاد بده؟


@ThinkTogether 🌱
📝

📌 نترس خدا عرب نیست !!

داشتم فکر میکردم چرا باید بین زندگی دو نفر در دو گوشه ی دنیا اینقدر تفاوت باشد!

ما در مدرسه هایمان هیچوقت کلاس رقص و باله نداشته ایم.
هیچوقت کارگاه نجاری نداشته ایم.
ما هیچوقت کلاسی با تمامی آلات موسیقی نداشته ایم.
ما هیچوقت در سلف مدرسه نچرخیده ایم تا در ظرفهایمان خوراکی های خوش آب و رنگ بریزند تا با اکیپمان سر میزی بخنديم و شاد باشیم و از پسر خوش قیافه ی تازه وارد یا درمورد دختر مشهور و باهوش مدرسه صحبت کنیم
ما هیچوقت پارتی آخر سال نداشته ایم.
ما هیچوقت روز اخر مدرسه کلاه هایمان را به هوا نینداخته ایم.

ما همیشه بازخواست شده ایم!
برای ناخن هایمان
برای موهایمان
برای...

ما هرگز نفهمیدیم تمیز بودن صورت چه منافاتی با شخصیت آدم دارد!؟
ما پدرمان در آمد بس که موهایمان را ازته تراشیدیم و اوج گرما لباس های سرتاپا تیره پوشیدیم و دختران مان زیر مقنعه عرق ریختند...
ما هرگز نفهمیدیم جنس مخالف شاخ و دم ندارد و مثل ما آدم است و میتوان با او بدون فکرها و نیت های شوم دوست شد، و به او اعتماد کرد.
راستش جنس مخالف هم هرگز این را نفهمید.

ما شیرین ترین روزهای نوجوانی مان با کابوس کنکور هدر رفت...
بهترین روزهای جوانیمان با سربازی...
ولی کسی به ما نگفت تو دیگر ۱۷ ساله نمیشوی.
ما قربانی خواسته هایی شدیم که پدر و مادرمان هرگز به آن نرسیدند!

هیچکس به ما نگفت جامعه هنرمند بیشتر میخواهد تا مهندس...
هیچکس نفهمید شب ها با رویای ساز یا بوم نقاشی به خواب میرویم.
هیچکس به ما نگفـت موفقیت پزشکی و مهندسی و وکالت نیست...
و هیچوقت نفهمیدیم انسان بودن ربطی به هیچ کدام از اینها ندارد
و...

هیچکس به ما یاد نداد عاشق شدن را...

باخدایت هر روز حرف بزن
شکرگزارش باش با زبان خودت
خدا میفهمد حرفهایت را,
نترس خدا عرب نیست!



@ThinkTogether 🌱
ربکا: دارم میرم به جلسۀ انجمن جلوگیری از مصرف الکل سخنرانى کنم.
مارسل: مگه همتون توی تجارت مشروب نیستین؟!
ربکا: آره، ولی هرچی بیشتر به آدم بگن نمیتونی چیزی رو داشته باشی، بیشتر به سمتش کشش پیدا میکنه؛ به هر قیمتی که شده!


🎥 The Originals


@ThinkTogether 🌱
📝
هر چقدر ما ایرانی‌ها شلنگ قلیان به دست داریم این غربی‌ها کتاب در دست دارند و کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است ...
ما چوب حماقت‌مان را میخوریم آنها نان لیاقتشان را!

✍🏼 #جلال_آل_احمد



@ThinkTogether 🌱
📝
خشونت عليه زنان هميشه يک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خوني نيست!
خشونت اضطرابي است که در جان زن است
که فکر ميکند بايد لاغرتر باشد چاق تر باشد ، زيباتر باشد ،خوشحال تر باشد،سنگين تر باشد ، خانه دار تر باشد،عاقل تر باشد...
خشونت آن چيزي است که زن نيست
و فکر ميکند بايد باشد!
خشونت آن نقابي است که
زن به صورتش ميزند تا
خودش نباشد تا براي مرد کافي باشد.....

✍🏼 #تهمينه_ميلانى


@ThinkTogether 🌱
📝

می گویند مردی در امامزاده ای اختیار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد.

مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم بردند وخواستند که او را بکشند.

مرد که زیرکی به خرج داد و گفت: "ایهاالناس! من قادر به ادرارکردن نبودم امامزاده مرا شفا داد"

به یکباره مردم آرام شدند و با مهربانی گرد او جمع شدند...



@ThinkTogether 🌱
📝

کسی که فقط چکُش در اختیار دارد،
همه ی دنیا را میخ می‌بیند.

تماشای مداوم یک رسانه یا شبکه‌ی خبری خاص، مطالعه ی پیوسته‌ی کتاب‌ها یا نشریات خاص، گوش کردنِ مداوم یک سخنرانی خاص، شرکت کردن مداوم در یک گروه سیاسی یا فکری یا مذهبی خاص، و به تعبیر بهتر، مسدود کردن ورودی‌های مغز به روی تنوعات فکریِ عالم، و فقط یک مجرا را برای طرز فکر خاصی باز گذاشتن، به تدریج و چه‌بسا ناخواسته و نادانسته، فرد را به یک ربات برنامه‌ریزی شده توسط دیگران (به ویژه صاحبان زَر و زور) تبدیل می‌کند...!

زندگی انسانی، یعنی باز کردن مجراهای مختلف در ذهن، و مواجه‌ی آگاهانه و فعالانه و نقادانه با طرز تفکرات مختلف...

✍🏼 #آبراهام_مزلو


@ThinkTogether 🌱
📝
فکر اگر پربکشد
جای این توپ و تفنگ،
این همه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد
دست ها مزرع گلهای قشنگ

فکر اگر پر بکشد
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها...

✍🏼 #نیما_یوشیج



@ThinkTogether 🌱
📝

جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند...!
حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد...!

جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند...
حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست..!!

غروب ، هنگام افطار حلاج گفت : خدایا روزه مرا قبول بفرما!!!
شاگردان گفتند : استاد ما دیدیم که
روزه شکستی...
حلاج گفت : ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم....


آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

✍🏼 #مولانا


@ThinkTogether 🌱
📝

#حکایت_کوتاه

«همان بِه که بمیرد!»


بعد از دستگیری میرزا رضا کرمانی و هنگام بازجویی از او پرسیدند : 

چرا حضرت ناصرالدین شاه را کشتی؟

او پاسخ داد : سراسر مملکت را فساد و فقر گرفته و همه تقصیر از او بود ؛ چرا که سر رشته ی همه چیز در مملکت به او ختم می شد و تمام قوا در شخص او متمرکز بود.

گفتند: این ربطی به والا حضرت ندارد و اطرافیان او مقصرند، او از خیلی امور ناراست بی اطلاع بود.

پاسخ میرزا شنیدنی و تاریخی است و همیشه در تاریخ ایران درست می نماید و به یادگار خواهد ماند!

او پاسخ داد: اگر اطلاع داشت که حقش بود و اگر بی اطلاع بود، وای به حال مملکتی که شاهش از این همه ناراستی و فقر و فساد بی اطلاع باشد .
"همان بِه که بمیرد!!"



@ThinkTogether 🌱
📝

#داستان_کوتاه

نقل میکنند که روزی سفره ای گسترانیده و کله پاچه ای بیاوردند.
سلطان فرمود: در این کله پاچه اندرزها نهفته است.
سپس لقمه نانی برداشت و یک راست، مغز کله را تناول نمود، سپس گفت:
اگر می خواهید حکومتی جاودان داشته باشید، سعی کنید جامعه را از مغز تهی کنید.
سپس زبان کله پاچه را نوش جان و فرمود:
اگر می خواهید بر مردم حکمرانی کنید، زبان جامعه را کوتاه و ساکت کنید.
سپس چشم ها و بناگوش کله پاچه را همچون قبل برکشید و فرمود:
برای این که ملتی را کنترل کنید، بر چشم ها و گوش ها مسلط شوید و اجازه ندهید مردم زیاد ببینند و زیاد بشنوند.
وزير اعظم عرض کرد:
پادشاها! قربانت بروم حکمت ها بسیار حکیمانه بودند، اما جواب شکم ما را چه میدهید؟
ذات ملوكانه، در حالی که دست خود را بر سبيل های چرب خویش می کشیدند، با ابروان خود اشاره ای به پاچه انداختند و فرمودند:
شما پاچه را بخورید و پاچه خواری را در جامعه رواج دهید تا حکومت مان مستدام بماند...



@ThinkTogether 🌱
📝
چیزی که مردم جهان سوم باید نجات دهند وطن‌شان نیست بلکه ابتدا باید خودشان را نجات دهند، زیرا بیشتر آنها در اعماق ناآگاهی‌ها، توهم دانایی دارند!

✍🏼 #وینستون_چرچیل


@ThinkTogether 🌱
📝
تاريك انديشان هميشه سعى مى كنند
زنان را در «سياهى» نگه دارند؛

آنها از روشن شدن ذهن زن مى ترسند،
چون خوب ميدانند اگر زن بداند،
به فرزندانش هم ياد ميدهد!!


@ThinkTogether 🌱
عکسی از جوانی شی‌جین‌پینگ رئیس‌جمهور کنونی چین (نفر اول)

او از معدود سیاست‌مداران جهان است که کارش در حزب را با کشاورزی در زمین‌ها شروع کرد و پیش رفت و سرانجام رئيس جمهور چين شد!


@ThinkTogether 🌱
📝
شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!

یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای انسانی ... خدا،
یکی... ولی... اما... هزاران فکر روحانی ....
رها کردیم خالق را
گرفتاران ادیانیم!
تعصب چیست در مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟!
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست...
من از عقرب نمی ترسم
ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد
لباس میش می ترسم

از آن جشنی
که اعضای تنم دارند،
خوشحالم ولی،
از اختلافِ
مغز و دل با ریش می ترسم

هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و هیزم نیست

من از سوزاندنِ
اندیشه در آتیش می ترسم

تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاقِ
افکار تهی بر خویش می ترسم..!!
کلام آخر این شعر
یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش
وهم از خویش میترسم........!!!

✍🏼 #سیمین_بهبهانی

@ThinkTogether 🌱
📝
گرگی داخل طویله شد و بره‌ای سفید را خورد، گوسفندان سیاه خوشحال شدند،

بعد یک برۀ سیاه را هم خورد، سفیدها گفتند خدا را شکر که گرگ عادلی‌ست،

و گرگ همچنان مشغول اجرای عدالت، میان گوسفندان است…


@ThinkTogether 🌱
📝
«سلمانی و موسسات اعتباری»

يک روز مردی دست بچه اي را گرفت و به سلماني برد...
به سلماني گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش بعد هم موهاي بچه را بزن.

سلماني سر او را تراشيد.
مرد به سلمانی گفت تا موهاي بچه را اصلاح كني برمي گردم.
سلماني سر بچه را هم اصلاح كرد ولي خبري از آمدن مرد نشد.
به بچه گفت: چرا پدرت نمي آيد؟
بچه جواب داد: اون پدرم نبود.
سلماني گفت: پس كي بود؟
گفت: نمیدانم. در كوچه مرا دید و به من گفت بيا دونفري برويم مجاني اصلاح كنيم.


🔹آرایشگر: مردم
🔹مرد: بانک مرکزی
🔹بچه: موسسات اعتباری



@ThinkTogether 🌱
سقفِ آزادی رابطه‌ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد. در جامعه‌ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می‌شود.


#بيچارگان
#داستايوفسكى


@ThinkTogether 🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارلین دختر 19ساله ای که در کنار عشقش اش با بیماری مغز استخوان میجنگد و انگیزه بخش هزاران بیمار سرطانی شده...


@ThinkTogether 🌱
من فکر کردم این خانم تو کل مسیر داره اطلاعات روی اسپری تمیزکننده که خریده میخونه. بعدا فهمیده قاب گوشیشه :))


@ThinkTogether 🌱
📝
#داستان_کوتاه
#حق_الناس

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ، که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .

ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست،
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...



@ThinkTogether 🌱