🔸️در باب گفتوگو
یکی از دوستان روانشناسم میگفت: وقتی با فرزندان و همسرت نمیتوانی گفتوگوی صمیمانه داشته باشی، برای هم پیامک بفرستید.
جالب بود برایم. فهمیدم روانشناسها هم در گفتگوی صمیمانه مشکل دارند. چون آنها هم والدین و همسرند در خانه.
یاد لطیفهی زیر افتادم که زن و شوهری ناشنوا برای هم پیامک میفرستادند:
- عزیزم امشب میخوام برم خونهی مامانم
- مگه دیشب اونجا نبودیم!؟
- چرا. ولی باز دلم براش تنگ شده
- خوب بهش زنگ بزن
- گفففتمممممم می خوااااا م برم پیشششششش
- واسهی من صداااااا تو بلند نکن هاااااا
راستش را بخواهید، راههای زیادی برای ایجاد صمیمیت و اعتماد- که رکن اصلی گفتوگوست- وجود دارد. به شرطی که طرف مقابل واقعا قصد این کار را داشته باشد. منظورم تعامل و بهبود است. ما سالهای سال همسران و فرزندانمان را با زبان و بیزبان و اشاره و.... نصیحت و سرزنش کردهایم.
دوست دیگری میگفت: "من با همسرم هر روز قدم میزنم و با هم حرف میزنیم. این جوری کمتر دعوایمان میشود."
اما آن دوستم باید بداند که راه زیادی برای قدم زدن در پیش دارد. با یکی دو روز نمی شود این ظرف را خالی کرد. ظرف کنترل، بیاعتمادی و خاطرات منفی را میگویم. تازه شاید هرگز این ظرف از خاطرات منفی خالی نشود. اما باید آنقدر در آن اعتماد و صمیمیت و سلام و حس اینکه تو در امنیت کامل از طرف من هستی بریزیم تا هر وقت طرف مقابل دست انداخت از ظرف توپهای ذهنش چیزی برداشت، احتمال آمدن توپ خوب و حس خوب بیشتر باشد.
گفتوگو زمانی به اعتماد و صمیمیت میانجامد که شرکتکنندگان در آن بهجای مجادله، به دنبال کشف حقیقت مشترک باشند.
گفتوگو یکی از ارکان سازمان یادگیرنده و بهویژه یادگیری تیمی است. ابزاریست برای عبور از موانع روانی و ایجاد اعتماد.
تفاوت هست بین کشف جمعیو قانعکردن دیگران. در گفتوگو، تمرکز بر یافتن نقاط مشترک است، نه اثبات برتری فردی. این امر صمیمیت را تقویت میکند .
بدون گفتوگو، یادگیری تیمی تبدیل به تقلایی بیثمر میشود و اعتماد جای خود را به سوءظن میدهد . گفتوگو فرآیندی برای کشف است، نه ابزاری برای تصمیمگیری فوری. این ماهیت غیررقابتی، صمیمیت را ممکن میسازد .
اعتماد حاصل از گفتوگو، به افراد اجازه میدهد ایدههایی را بیابند که بهتنهایی قادر به خلق آنها نبودند.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
یکی از دوستان روانشناسم میگفت: وقتی با فرزندان و همسرت نمیتوانی گفتوگوی صمیمانه داشته باشی، برای هم پیامک بفرستید.
جالب بود برایم. فهمیدم روانشناسها هم در گفتگوی صمیمانه مشکل دارند. چون آنها هم والدین و همسرند در خانه.
یاد لطیفهی زیر افتادم که زن و شوهری ناشنوا برای هم پیامک میفرستادند:
- عزیزم امشب میخوام برم خونهی مامانم
- مگه دیشب اونجا نبودیم!؟
- چرا. ولی باز دلم براش تنگ شده
- خوب بهش زنگ بزن
- گفففتمممممم می خوااااا م برم پیشششششش
- واسهی من صداااااا تو بلند نکن هاااااا
راستش را بخواهید، راههای زیادی برای ایجاد صمیمیت و اعتماد- که رکن اصلی گفتوگوست- وجود دارد. به شرطی که طرف مقابل واقعا قصد این کار را داشته باشد. منظورم تعامل و بهبود است. ما سالهای سال همسران و فرزندانمان را با زبان و بیزبان و اشاره و.... نصیحت و سرزنش کردهایم.
دوست دیگری میگفت: "من با همسرم هر روز قدم میزنم و با هم حرف میزنیم. این جوری کمتر دعوایمان میشود."
اما آن دوستم باید بداند که راه زیادی برای قدم زدن در پیش دارد. با یکی دو روز نمی شود این ظرف را خالی کرد. ظرف کنترل، بیاعتمادی و خاطرات منفی را میگویم. تازه شاید هرگز این ظرف از خاطرات منفی خالی نشود. اما باید آنقدر در آن اعتماد و صمیمیت و سلام و حس اینکه تو در امنیت کامل از طرف من هستی بریزیم تا هر وقت طرف مقابل دست انداخت از ظرف توپهای ذهنش چیزی برداشت، احتمال آمدن توپ خوب و حس خوب بیشتر باشد.
گفتوگو زمانی به اعتماد و صمیمیت میانجامد که شرکتکنندگان در آن بهجای مجادله، به دنبال کشف حقیقت مشترک باشند.
گفتوگو یکی از ارکان سازمان یادگیرنده و بهویژه یادگیری تیمی است. ابزاریست برای عبور از موانع روانی و ایجاد اعتماد.
تفاوت هست بین کشف جمعیو قانعکردن دیگران. در گفتوگو، تمرکز بر یافتن نقاط مشترک است، نه اثبات برتری فردی. این امر صمیمیت را تقویت میکند .
بدون گفتوگو، یادگیری تیمی تبدیل به تقلایی بیثمر میشود و اعتماد جای خود را به سوءظن میدهد . گفتوگو فرآیندی برای کشف است، نه ابزاری برای تصمیمگیری فوری. این ماهیت غیررقابتی، صمیمیت را ممکن میسازد .
اعتماد حاصل از گفتوگو، به افراد اجازه میدهد ایدههایی را بیابند که بهتنهایی قادر به خلق آنها نبودند.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
دیروز در "کارگاه از مدرسه تا خانه با داستانهای تفکر سیستمی" در مرکز یادگیری سرو، ماجرایی شبیه به زیر را تعریف کردم و گریستم.
فرزند يكي از بستگانم مشكلي با مادرش داشت كه آن را با من در ميان نهاد. قدري با پسر و مادرش گفتگو كردم. پسر گفت:«مادرم از دست من ناراحت شده . امروز هر چقدر از او عذر خواهي مي كنم من را نمي بخشد .»
پرسيدم: «كي عذر خواهي كردي؟ چند بار؟»
-از غروب تا حالا. شايد ده بار .
از مادر پرسيدم:« مي توانيد مقدار ناراحتي تان را همين الان بگوييد؟» ظرف توپ ها را نشان دادم و گفتم: «بگوييد چند توپ قرمز؟»
- 20 تا .
توي ظرف توپ ها 20 عدد توپ قرمز انداختم.
-فكر مي كنيد چند تا از توپ هاي قرمز مربوط به پسرتان است؟
-10 تا .
پسر پريد وسط :« خب من كه بيشتر از ده بار عذر خواهي كردم ».
او را آرام كردم و از مادر پرسيدم: «از كي توپ هاي قرمز پسرتان شروع شد؟»
-از ظهر كه از مدرسه آمد و كيفش را يك گوشه پرت كرد.
-چند توپ قرمز مي شود؟
- 3 تا.
- نيم ساعت بعد برادر كوچكش را اذيت كرد . كه مي شود 5 توپ.
-صداي تلوزيون را زياد كرده بود. هر چقدر مي گفتم گوش نمي كرد؟
- از كي تا كي؟
- يادم نيست ولي خيلي بود ؟
- صداي تلوزيون يا زماني كه حرفتان را گوش نكرد؟
-هردو. خيلي توپ مي شود........10 تا قرمز را كم گفتم.
-توپ سفيد هم داشتيد.
- آمد خانه سلام داد.
-دست و رويش را شست
-بعد؟
-یادم نمی آید.
-چند توپ سفيد مي شود؟
-4 تا.
4 توپ سفيد توي ظرف انداختم. از مادر پرسيدم:« فكر مي كنيد خودتان از قبل در ظرف چند تا سفيد و قرمز داشتيد كه مربوط به پسرتان نبود. آنها را هم اضافه كنيد .» مادر فكري كرد و چند توپ به ظرف اضافه كرد. به پسر گفتم چشم بسته يك توپ بردارد. برداشت. قرمز آمد. گفتم :« تو قرمز هاي اين ظرف را يكدفعه پر نكرده اي كه بخواهي يكدفعه خالي شان كني. حالا برو پرش كن . اما خودت نه. هركاري كردي مادرت توپ در ظرف مي اندازد. تعداد قرمز يا سفيد با خودش.»
مادر پرسيد:« اگر كار خوبي كرد قرمز بردارم يا سفيد بياندازم ؟»
گفتم :«دست خودتان است.»
بعد به پسر گفتم:« اگر دست انداختي اتفاقي توپ سفيدي ميان اين همه قرمز ها آمد بيرون تعجب نكن. مادرها گذشتشان خيلي زياد است.»
اشك گوشهی چشم مادر پسر جمع شد. پرسيدم:« فكر مي كنيد چقدر طول بكشد پسرتان بتواند توپ هاي قرمز را از ظرف ذهن شما بيرون بياورد؟».
مادر با بغض گفت:« توپ قرمز؟ از چه حرف می زنید؟ ....»
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
فرزند يكي از بستگانم مشكلي با مادرش داشت كه آن را با من در ميان نهاد. قدري با پسر و مادرش گفتگو كردم. پسر گفت:«مادرم از دست من ناراحت شده . امروز هر چقدر از او عذر خواهي مي كنم من را نمي بخشد .»
پرسيدم: «كي عذر خواهي كردي؟ چند بار؟»
-از غروب تا حالا. شايد ده بار .
از مادر پرسيدم:« مي توانيد مقدار ناراحتي تان را همين الان بگوييد؟» ظرف توپ ها را نشان دادم و گفتم: «بگوييد چند توپ قرمز؟»
- 20 تا .
توي ظرف توپ ها 20 عدد توپ قرمز انداختم.
-فكر مي كنيد چند تا از توپ هاي قرمز مربوط به پسرتان است؟
-10 تا .
پسر پريد وسط :« خب من كه بيشتر از ده بار عذر خواهي كردم ».
او را آرام كردم و از مادر پرسيدم: «از كي توپ هاي قرمز پسرتان شروع شد؟»
-از ظهر كه از مدرسه آمد و كيفش را يك گوشه پرت كرد.
-چند توپ قرمز مي شود؟
- 3 تا.
- نيم ساعت بعد برادر كوچكش را اذيت كرد . كه مي شود 5 توپ.
-صداي تلوزيون را زياد كرده بود. هر چقدر مي گفتم گوش نمي كرد؟
- از كي تا كي؟
- يادم نيست ولي خيلي بود ؟
- صداي تلوزيون يا زماني كه حرفتان را گوش نكرد؟
-هردو. خيلي توپ مي شود........10 تا قرمز را كم گفتم.
-توپ سفيد هم داشتيد.
- آمد خانه سلام داد.
-دست و رويش را شست
-بعد؟
-یادم نمی آید.
-چند توپ سفيد مي شود؟
-4 تا.
4 توپ سفيد توي ظرف انداختم. از مادر پرسيدم:« فكر مي كنيد خودتان از قبل در ظرف چند تا سفيد و قرمز داشتيد كه مربوط به پسرتان نبود. آنها را هم اضافه كنيد .» مادر فكري كرد و چند توپ به ظرف اضافه كرد. به پسر گفتم چشم بسته يك توپ بردارد. برداشت. قرمز آمد. گفتم :« تو قرمز هاي اين ظرف را يكدفعه پر نكرده اي كه بخواهي يكدفعه خالي شان كني. حالا برو پرش كن . اما خودت نه. هركاري كردي مادرت توپ در ظرف مي اندازد. تعداد قرمز يا سفيد با خودش.»
مادر پرسيد:« اگر كار خوبي كرد قرمز بردارم يا سفيد بياندازم ؟»
گفتم :«دست خودتان است.»
بعد به پسر گفتم:« اگر دست انداختي اتفاقي توپ سفيدي ميان اين همه قرمز ها آمد بيرون تعجب نكن. مادرها گذشتشان خيلي زياد است.»
اشك گوشهی چشم مادر پسر جمع شد. پرسيدم:« فكر مي كنيد چقدر طول بكشد پسرتان بتواند توپ هاي قرمز را از ظرف ذهن شما بيرون بياورد؟».
مادر با بغض گفت:« توپ قرمز؟ از چه حرف می زنید؟ ....»
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
🔸️سیستم غول تو غول
زنده یاد سوسن طاقدیس نویسندهی فقید کودک قصهای برایم تعریف میکرد که در آن بچه غولی دوان دوان به خانه دوید و با گریه گفت: "مامان مامان! یه غول خیلی بزرگ دنبالم کرده. "
مامانش با عصبانیت دوید بیرون که :"کی جرئت کرده بچهی منو بترسونه؟ ما خودمون غولیم."
اما تا آمد بیرون، چشمش افتاد به یک غول خیلی بزرگ که می دوید و داد میزد:" فرار کنید غول غول."
بعد مثل برق دور شد. مامان غوله به جاده نگاه کرد. غوله راست ميگفت. یک غول خیلی خیلی بزرگ دیگر داشت به سمت آنها میآمد.
🍎🍎
با شنیدن این قصه یاد یکی از دوستان مدیرم افتادم که میگفت:" دیگه نمی تونم این شرکتو تحمل کنم. مدیرم هیچ چیزی رو باهام در میان نمیگذاره. میره با بالا بالاییها توافق میکنه میاد به من می گه برو فلان کار رو انجام بده. خیلی زور میگه."
دوستم از شرکت رفت. یک روز به یکی از زیردستانش گفتم:" حیف شد فلانی رفت." جواب شنیدم: "آره آدم بدی نبود. فقط یه عیب بزرگ داشت. هیچ چیزی رو باهام در میان نمیگذاشت. میرفت با بالا بالاییها توافق می کرد، میآمد به من میگفت برو فلان کار رو انجام بده. خیلی زور میگفت.....
🍎🍎
ماجرای "غول تو غول" به تعداد غولهای قصهها مصداق دارد. ندارد؟ هر روز انواع و اقسام آن را در زندگی - به خصوص محیط کارمان - شاهدیم.
🍎🍎🍎
تفکر، یادگیری، مشاهده (تیم)
@THINKINGandLEARNING
زنده یاد سوسن طاقدیس نویسندهی فقید کودک قصهای برایم تعریف میکرد که در آن بچه غولی دوان دوان به خانه دوید و با گریه گفت: "مامان مامان! یه غول خیلی بزرگ دنبالم کرده. "
مامانش با عصبانیت دوید بیرون که :"کی جرئت کرده بچهی منو بترسونه؟ ما خودمون غولیم."
اما تا آمد بیرون، چشمش افتاد به یک غول خیلی بزرگ که می دوید و داد میزد:" فرار کنید غول غول."
بعد مثل برق دور شد. مامان غوله به جاده نگاه کرد. غوله راست ميگفت. یک غول خیلی خیلی بزرگ دیگر داشت به سمت آنها میآمد.
🍎🍎
با شنیدن این قصه یاد یکی از دوستان مدیرم افتادم که میگفت:" دیگه نمی تونم این شرکتو تحمل کنم. مدیرم هیچ چیزی رو باهام در میان نمیگذاره. میره با بالا بالاییها توافق میکنه میاد به من می گه برو فلان کار رو انجام بده. خیلی زور میگه."
دوستم از شرکت رفت. یک روز به یکی از زیردستانش گفتم:" حیف شد فلانی رفت." جواب شنیدم: "آره آدم بدی نبود. فقط یه عیب بزرگ داشت. هیچ چیزی رو باهام در میان نمیگذاشت. میرفت با بالا بالاییها توافق می کرد، میآمد به من میگفت برو فلان کار رو انجام بده. خیلی زور میگفت.....
🍎🍎
ماجرای "غول تو غول" به تعداد غولهای قصهها مصداق دارد. ندارد؟ هر روز انواع و اقسام آن را در زندگی - به خصوص محیط کارمان - شاهدیم.
🍎🍎🍎
تفکر، یادگیری، مشاهده (تیم)
@THINKINGandLEARNING
🔸رهبری پایدار سازمانی
Many different frameworks and methods are available for enhancing leader-ship effectiveness, but sustainability is an important aspect which is often un-consciously neglected. Sustainable leadership is taking mindful actions while holding a holistic view to acknowledge the unity of the universe and humanity.
"چارچوبها و روشهای بسیار متفاوتی برای ارتقای اثربخشی رهبری وجود دارد، اما در بسیاری از آنها پایداری جنبهی مهمی است که ناآگاهانه از قلم میافتد. رهبری پایدار به معنای در پیش گرفتن اقدامات آگاهانه همراه با حفظ دیدی کلنگر و توجه به یگانگی جهان هستی و انسان است."
متن بالا فرازی از مقدمهی نویسندگان کتاب The 15 commitments of conscious leadership یعنی جیم دثمر و دوستانش است که در فارسی با عنوان تغییر یافتهی رهبری از بالای خطبه ترجمهی عماد قائنی و مرتضیخضری پور در نشر آریانا به چاپ رسیدهاست. در زیر سعی میکنم معنای عمیق این تکه را با کتاب تمرکز سهگانهی پیتر سنگه و دانیل گلمن توضیح دهم تا بابی برای تشویق به خواندن این دو کتاب ارزشمند باشد.
🍎🍎🍎
مفهوم رهبری پایدار سازمانی در حقیقت تجلی عملی و بلوغ یافتهی تمرکز سهگانه ی توأم با هوش است. این ارتباط را میتوان به شکل زیر تبیین کرد:
۱. تمرکز بر خود (هوش درونفردی)
این هوش،که ریشه در "خودآگاهی" و "خودمدیریتی" از مؤلفههای هوش هیجانی گلمن دارد، اساس "اقدامات آگاهانه" در رهبری پایدار است. یک رهبر، پیش از آنکه بتواند بر جهان پیرامون اثر بگذارد، باید بر دنیای درون خود مسلط باشد. این تسلط، امکان تصمیمگیریهایی را فراهم میکند که بر پایهی واکنشهای لحظهای و هیجانی نیست، بلکه از عمق تفکر و بینش برمیخیزد.
۲. تمرکز بر دیگران (هوش میانفردی)
این هوش، متکی بر "همدلی" و "مهارتهای اجتماعی" است. رهبری در خلأ معنا ندارد. نگاه کلنگر تنها زمانی ممکن میشود که رهبر بتواند دیدگاهها، احساسات و نیازهای اعضای سیستم را درک کرده و با آنان ارتباطی اصیل و اعتمادساز برقرار کند. اینجاست که رهبری به یادگیری تیمی تبدیل میشود.
۳. تمرکز بر سیستم (هوش سیستمی)
این هوش، فراتر از روابط فردی بوده و مستلزم درک "وحدت جهان و انسانیت" است. رهبری که از هوش سیستمی برخوردار است، سازمان را جزئی از یک اکوسیستم بزرگتر میبیند که با جامعه، محیط زیست و اقتصاد جهانی در تعامل است. او پیامدهای بلندمدت تصمیماتش را بر این سیستم بزرگتر میسنجد و میداند که بهرهکشی کوتاهمدت از منابع یا جامعه، در نهایت به نابودی کل سیستم، از جمله سازمان خودش، میانجامد.
بنابراین، نمیتوان رهبری پایدار را بدون این سه هوش متصور شد:
🔸 هوش درونفردی که تضمین میکند رهبر، آگاهانه عمل کند.
🔸 هوش میانفردی که امکان هماهنگی و هدایت کل سیستم انسانی را فراهم میآورد.
🔸 هوش سیستمی که بینش و مسئولیتپذیری لازم برای حفظ تعادل کل اکوسیستم را به رهبر میبخشد.
در حقیقت، رهبری پایدار عینیت یافتن و به اجرا درآمدنِ همین نگرش یکپارچه و سهبعدی است. رهبر پایدار کسی است که این سه هوش را در خود پرورش داده و به طور همزمان از آنها برای خلق آیندهای مشترک و ماندگار بهره میبرد.
محمدحسنحسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
Many different frameworks and methods are available for enhancing leader-ship effectiveness, but sustainability is an important aspect which is often un-consciously neglected. Sustainable leadership is taking mindful actions while holding a holistic view to acknowledge the unity of the universe and humanity.
"چارچوبها و روشهای بسیار متفاوتی برای ارتقای اثربخشی رهبری وجود دارد، اما در بسیاری از آنها پایداری جنبهی مهمی است که ناآگاهانه از قلم میافتد. رهبری پایدار به معنای در پیش گرفتن اقدامات آگاهانه همراه با حفظ دیدی کلنگر و توجه به یگانگی جهان هستی و انسان است."
متن بالا فرازی از مقدمهی نویسندگان کتاب The 15 commitments of conscious leadership یعنی جیم دثمر و دوستانش است که در فارسی با عنوان تغییر یافتهی رهبری از بالای خطبه ترجمهی عماد قائنی و مرتضیخضری پور در نشر آریانا به چاپ رسیدهاست. در زیر سعی میکنم معنای عمیق این تکه را با کتاب تمرکز سهگانهی پیتر سنگه و دانیل گلمن توضیح دهم تا بابی برای تشویق به خواندن این دو کتاب ارزشمند باشد.
🍎🍎🍎
مفهوم رهبری پایدار سازمانی در حقیقت تجلی عملی و بلوغ یافتهی تمرکز سهگانه ی توأم با هوش است. این ارتباط را میتوان به شکل زیر تبیین کرد:
۱. تمرکز بر خود (هوش درونفردی)
این هوش،که ریشه در "خودآگاهی" و "خودمدیریتی" از مؤلفههای هوش هیجانی گلمن دارد، اساس "اقدامات آگاهانه" در رهبری پایدار است. یک رهبر، پیش از آنکه بتواند بر جهان پیرامون اثر بگذارد، باید بر دنیای درون خود مسلط باشد. این تسلط، امکان تصمیمگیریهایی را فراهم میکند که بر پایهی واکنشهای لحظهای و هیجانی نیست، بلکه از عمق تفکر و بینش برمیخیزد.
۲. تمرکز بر دیگران (هوش میانفردی)
این هوش، متکی بر "همدلی" و "مهارتهای اجتماعی" است. رهبری در خلأ معنا ندارد. نگاه کلنگر تنها زمانی ممکن میشود که رهبر بتواند دیدگاهها، احساسات و نیازهای اعضای سیستم را درک کرده و با آنان ارتباطی اصیل و اعتمادساز برقرار کند. اینجاست که رهبری به یادگیری تیمی تبدیل میشود.
۳. تمرکز بر سیستم (هوش سیستمی)
این هوش، فراتر از روابط فردی بوده و مستلزم درک "وحدت جهان و انسانیت" است. رهبری که از هوش سیستمی برخوردار است، سازمان را جزئی از یک اکوسیستم بزرگتر میبیند که با جامعه، محیط زیست و اقتصاد جهانی در تعامل است. او پیامدهای بلندمدت تصمیماتش را بر این سیستم بزرگتر میسنجد و میداند که بهرهکشی کوتاهمدت از منابع یا جامعه، در نهایت به نابودی کل سیستم، از جمله سازمان خودش، میانجامد.
بنابراین، نمیتوان رهبری پایدار را بدون این سه هوش متصور شد:
🔸 هوش درونفردی که تضمین میکند رهبر، آگاهانه عمل کند.
🔸 هوش میانفردی که امکان هماهنگی و هدایت کل سیستم انسانی را فراهم میآورد.
🔸 هوش سیستمی که بینش و مسئولیتپذیری لازم برای حفظ تعادل کل اکوسیستم را به رهبر میبخشد.
در حقیقت، رهبری پایدار عینیت یافتن و به اجرا درآمدنِ همین نگرش یکپارچه و سهبعدی است. رهبر پایدار کسی است که این سه هوش را در خود پرورش داده و به طور همزمان از آنها برای خلق آیندهای مشترک و ماندگار بهره میبرد.
محمدحسنحسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
Forwarded from خانۀ یادگیری سرو
🌿 خانه یادگیری سرو با همکاری اندیشکده مطالعات راهبردی مفید برگزار میکند:
💬 کارگاه « تفکرسیستمیِ بانشاط در مدرسه»
📌ارائه دهنده: محمدحسن حسینی
نویسنده، شاعر، مدرس تفکرسیستمی ، منتقد و کارشناس ارزیابی کتابهای تفکر و سبک زندگی و عضو گروه آسمان در دانشگاه صنعتی شریف
📆 زمان برگزاری: ۲۲ آبان ماه
🕗 ساعت برگزاری: ۸ تا ۱۴
🔺شرکت در این دوره برای همه معلمان مناسب است.
🔺هزینه ثبت نام فردی در کارگاه : یک میلیون و صد هزارتومان
🔺هزینه ثبت نام ۴ نفر یا بیشتر: نهصد و نود هزارتومان
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام، به تلگرام یا پیامرسان بله پیغام بدهید:
@khanesarv
۰۹۰۰۶۰۰۱۰۸۱ ☎️
📬 مکان برگزاری دوره:
تهران،ستارخان، خ حبیب الهی، خ سروش یکم، خ همایونشهر جنوبی، کوچۀ ارکیدۀ ۴، پلاک ۲، طبقۀ ۳، خانۀ یادگیری سرو
💬 کارگاه « تفکرسیستمیِ بانشاط در مدرسه»
📌ارائه دهنده: محمدحسن حسینی
نویسنده، شاعر، مدرس تفکرسیستمی ، منتقد و کارشناس ارزیابی کتابهای تفکر و سبک زندگی و عضو گروه آسمان در دانشگاه صنعتی شریف
📆 زمان برگزاری: ۲۲ آبان ماه
🕗 ساعت برگزاری: ۸ تا ۱۴
🔺شرکت در این دوره برای همه معلمان مناسب است.
🔺هزینه ثبت نام فردی در کارگاه : یک میلیون و صد هزارتومان
🔺هزینه ثبت نام ۴ نفر یا بیشتر: نهصد و نود هزارتومان
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام، به تلگرام یا پیامرسان بله پیغام بدهید:
@khanesarv
۰۹۰۰۶۰۰۱۰۸۱ ☎️
📬 مکان برگزاری دوره:
تهران،ستارخان، خ حبیب الهی، خ سروش یکم، خ همایونشهر جنوبی، کوچۀ ارکیدۀ ۴، پلاک ۲، طبقۀ ۳، خانۀ یادگیری سرو
Forwarded from خانۀ یادگیری سرو
🌟🔍 توضیح کارگاه « تفکر سیستمی بانشاط در مدرسه» 🌟
🎯 سرفصلها
1️⃣ چرا تفکرسیستمی؟ چرا نشاط؟
2️⃣ تمرکز سهگانه (خود، دیگری و سیستم)
3️⃣ تفکرسیستمی در مهارتهای زندگی و توسعه فردی
4️⃣طراحی آموزش استاندارد در همه سطوح (K-12)
5️⃣ معرفی منابع و مراجع معتبر داخلی و خارجی
6️⃣ ارائه نمونههایی از داستانها، شعرها، انیمیشنهای تفکرسیستمی و اجرای بازی
📚 معرفی دوره
این دوره معلم را توانمند میسازد تا مفاهیم تفکر سیستمی را به روشی بانشاط به دانشآموزان و والدین منتقل کند.
تفکرسیستمی، تفکر در زمان است و به ما کمک میکند تا نقشها و پیامدهای تصمیمگیری را بهتر درک کنیم و برای فهم پیچیدگیهای دنیای امروز آماده شویم.
✨ هدف دوره
توانمندسازی معلمان برای ایجاد ارتباط مؤثر میان سیستم آموزش و خانواده، با هدف افزایش آگاهی و توان حل مسائل پیچیده در مراحل مختلف زندگی.
🎯 سرفصلها
1️⃣ چرا تفکرسیستمی؟ چرا نشاط؟
2️⃣ تمرکز سهگانه (خود، دیگری و سیستم)
3️⃣ تفکرسیستمی در مهارتهای زندگی و توسعه فردی
4️⃣طراحی آموزش استاندارد در همه سطوح (K-12)
5️⃣ معرفی منابع و مراجع معتبر داخلی و خارجی
6️⃣ ارائه نمونههایی از داستانها، شعرها، انیمیشنهای تفکرسیستمی و اجرای بازی
📚 معرفی دوره
این دوره معلم را توانمند میسازد تا مفاهیم تفکر سیستمی را به روشی بانشاط به دانشآموزان و والدین منتقل کند.
تفکرسیستمی، تفکر در زمان است و به ما کمک میکند تا نقشها و پیامدهای تصمیمگیری را بهتر درک کنیم و برای فهم پیچیدگیهای دنیای امروز آماده شویم.
✨ هدف دوره
توانمندسازی معلمان برای ایجاد ارتباط مؤثر میان سیستم آموزش و خانواده، با هدف افزایش آگاهی و توان حل مسائل پیچیده در مراحل مختلف زندگی.
اشتباه نکنید. نوشتهی زیر پاسخ سئوال
"یک مثال از تاثیر اجزای یک سیستم اجتماعی بر یکدیگر بزنید." در امتحان تفکرسیستمی نیست. لطیفهای در شبکههای اجتماعیه.
"بعضیا رو باید برداری ببری روانپزشک بگی :
دکتر اینو میبینی ؟
بی زحمت واسه اطرافیانش قرص آرام بخش تجویز کن!"
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
"یک مثال از تاثیر اجزای یک سیستم اجتماعی بر یکدیگر بزنید." در امتحان تفکرسیستمی نیست. لطیفهای در شبکههای اجتماعیه.
"بعضیا رو باید برداری ببری روانپزشک بگی :
دکتر اینو میبینی ؟
بی زحمت واسه اطرافیانش قرص آرام بخش تجویز کن!"
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اشتباه نکنید. کارگاه آموزشی " تعادل یک سیستم و نقش اعضا در تفکر سیستمی" نیست.
چند بچه لاکپشت روی یک تکه چوب جمع شده بودند که یکهو یکی دیگر به آنها اضافه شد و تعادلشان به هم خورد و آنها سعی کردند دوباره تعادلشان را پیدا کنند.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
چند بچه لاکپشت روی یک تکه چوب جمع شده بودند که یکهو یکی دیگر به آنها اضافه شد و تعادلشان به هم خورد و آنها سعی کردند دوباره تعادلشان را پیدا کنند.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
در همایش مدیریتدانش پالایشگاههای کشور، چند مهمان غیر نفتی هم حضور داشتند. بانک ملت و ملی و ایرانخودرو و همراه اول. بنده را هم از شرکتهای مپنا دعوت کرده بودند و یک ساعتی سخن گفتم.
علت انتخابم در میان ارائههای برگزیده ربطی به سواد و تیپ و فن بیان نداشت که البته اگر چنین بود از آخر اول میشدم میان اساتید. آنچه برایشان جالب بود رویکرد سازمان یادگیرنده در مدیریت دانش بود و به طور خاص تفکر سیستمی. مقداری هم چاشنی شعر و حکایت و داستان و طنز در سخنم. جهان امروز تلفیق یادگیری با سرزندگی برای کامروایی و تغییر است.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
علت انتخابم در میان ارائههای برگزیده ربطی به سواد و تیپ و فن بیان نداشت که البته اگر چنین بود از آخر اول میشدم میان اساتید. آنچه برایشان جالب بود رویکرد سازمان یادگیرنده در مدیریت دانش بود و به طور خاص تفکر سیستمی. مقداری هم چاشنی شعر و حکایت و داستان و طنز در سخنم. جهان امروز تلفیق یادگیری با سرزندگی برای کامروایی و تغییر است.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این داستان نشان میدهد که یک رویداد ساده در یک سیستم (خانواده) چگونه میتواند مرزها را درنورد و چندین سیستم دیگر (کار، آموزش، سلامت) را تحت تأثیر قرار دهد. متفکر سیستمی به جای تمرکز بر مقصر کردن افراد (پسر، پدر، یا مادر)، به دنبال اصلاح ساختارها و روابط بین اجزای سیستم میگردد تا از تکثیر اثرات منفی جلوگیری کند.
درک سیستمی این داستان به ما میآموزد که سرمایهگذاری در بهبود سیستمهای ارتباطی و مدیریت بحران خانواده، نه تنها روابط خانوادگی، بلکه عملکرد در سایر سیستمهای زندگی (کار، آموزش، سلامت) را نیز به طور قابل توجهی بهبود میبخشد.
سیستمهای سلامت فردی، خانواده، مدرسه، محیط کار و جامعه جزیرههای جدا از هم نبوده و مثل ظروف مرتبطه به هم راه دارند. گاهی تاثیر تصمیمی در یکی از آنها با تاخیر خودش را جای دیگری نشان میدهد.
بهترین راه حل برای ایجاد حلقههای بازخورد اصلاحی، جلسات هفتگی خانواده برای بررسی سیستمهای موجود و ارائهی تصویر بزرگ با گفتوگوست.
محمد حسن حسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
درک سیستمی این داستان به ما میآموزد که سرمایهگذاری در بهبود سیستمهای ارتباطی و مدیریت بحران خانواده، نه تنها روابط خانوادگی، بلکه عملکرد در سایر سیستمهای زندگی (کار، آموزش، سلامت) را نیز به طور قابل توجهی بهبود میبخشد.
سیستمهای سلامت فردی، خانواده، مدرسه، محیط کار و جامعه جزیرههای جدا از هم نبوده و مثل ظروف مرتبطه به هم راه دارند. گاهی تاثیر تصمیمی در یکی از آنها با تاخیر خودش را جای دیگری نشان میدهد.
بهترین راه حل برای ایجاد حلقههای بازخورد اصلاحی، جلسات هفتگی خانواده برای بررسی سیستمهای موجود و ارائهی تصویر بزرگ با گفتوگوست.
محمد حسن حسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدمهای یادگیرنده چه ما بخواهیم، چه نخواهیم رشد میکنند. چه بهتر که باغبانشان باشیم. اگر هم نیستیم از سر راه شکوفاییشان کنار برویم.
این کوچکی و ناموجود بودن ماست که تنها نقص آنها را ببینیم و رشدشان آزارمان بدهد. به بزرگان نمیشود احساس ناکافی بودن داد. مفهوم پاداش نزد آنان تنها پول و مقام سازمانی نیست. کرامت و شرف است.
من در طول سی و یک سال زیستنم در صنعت این سرزمین از زمان خدمت نظام تاکنون هشت مدیرعامل دیدهام که یکی از دیگری در این خصلت بهتر بودند. "به جان منتپذیرم و شاکر".
همهی این سالها را هم در دشواری وظیفه، یاران همراهی داشتم و همواره برای توسعهی قابلیت فردی آنها تلاش کرده و از رشدشان ذوق کردهام و باور دارم که در سازمانهای یادگیرنده رهبران باید چنین باشند.
حالا دو سه ماه مانده به بهار بازنشستگیام در رستاخیز طبیعت ۱۴۰۵ که شروعی تازه خواهد بود، به قول بزرگی :
"رقصان میگذرم از آستانه....شادمانه و شاکر.....تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم."
محمدحسنحسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
این کوچکی و ناموجود بودن ماست که تنها نقص آنها را ببینیم و رشدشان آزارمان بدهد. به بزرگان نمیشود احساس ناکافی بودن داد. مفهوم پاداش نزد آنان تنها پول و مقام سازمانی نیست. کرامت و شرف است.
من در طول سی و یک سال زیستنم در صنعت این سرزمین از زمان خدمت نظام تاکنون هشت مدیرعامل دیدهام که یکی از دیگری در این خصلت بهتر بودند. "به جان منتپذیرم و شاکر".
همهی این سالها را هم در دشواری وظیفه، یاران همراهی داشتم و همواره برای توسعهی قابلیت فردی آنها تلاش کرده و از رشدشان ذوق کردهام و باور دارم که در سازمانهای یادگیرنده رهبران باید چنین باشند.
حالا دو سه ماه مانده به بهار بازنشستگیام در رستاخیز طبیعت ۱۴۰۵ که شروعی تازه خواهد بود، به قول بزرگی :
"رقصان میگذرم از آستانه....شادمانه و شاکر.....تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم."
محمدحسنحسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
🔸️چالش چاه آب
بسیاری از معلمها و پدر و مادرها در سمینارها و دورههای تفکرسیستمی میپرسند: "چه فایده! بچهها هر چقدر هم تفکرسیستمی یادبگیرند، توانایی حل مسائل زندگیشان را ندارند. دنیا پر از مشکله و بیشتر مشکلات خارج از دایرهی توان آنهاست."
به فکرم رسید داستان رایان -کودک کانادایی- را برایتان تعریف کنم. او را نمیشناسم و نمیدانم حالا که بزرگتر شده در موسسهاش چه گرایشی دارد و چکار میکند. چاههای او برایم مهم است. برآنم که همهی چاههای دنیا به هم راه دارند. این جریان و پویایی و زلالی برایم جالب است.
برای اعتباردهی به این شیوهی مناسب، شما را میبرم به سالها پیش به عمق بیابانهای کوفه به مردی که مولای جوانمردان بود و عرقریزان در اوج گرمای نفسبر با شکم گرسنه چاه حفر میکرد و چون به آب میرسید، از همان ته چاه بیرون نیامده میگفت: "قلم و کاغذ بیاورید تا همینجا چاه را وقف یتیمان کنم."
راستی رایان در فارسی به معنای دانا، خردمند و صاحب اندیشه است. پس چه بهتر.
یک خواهش دارم از آنهایی که این پیام و پیام بعدی - که داستان رایان و توضیح نگرش سیستمی کار اوست- را میخوانند.
لطفا آن را برای حداقل یک پدر و مادر و معلم بفرستید. جملهام یا ندارد، سه واو دارد. بعد از ارسال، مشتاقانه منتظر پیامهای خصوصیتان هستم.
شاید اینطوری زورمان به نظام آموزش و پرورشمان رسید. خیلی از معلمها میآیند سر کارگاهها و کلاسها و خیلیها پیامهای دوستان ترویجکنندهی تفکرسیستمی را میخوانند و میشنوند و دریغا حتی زمان اندکی را صرف توضیح این روش در مدرسه و خانه نمیکنند. شاید این بار جواب داد. خدا را چه دیدهاید!
محمدحسنحسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
بسیاری از معلمها و پدر و مادرها در سمینارها و دورههای تفکرسیستمی میپرسند: "چه فایده! بچهها هر چقدر هم تفکرسیستمی یادبگیرند، توانایی حل مسائل زندگیشان را ندارند. دنیا پر از مشکله و بیشتر مشکلات خارج از دایرهی توان آنهاست."
به فکرم رسید داستان رایان -کودک کانادایی- را برایتان تعریف کنم. او را نمیشناسم و نمیدانم حالا که بزرگتر شده در موسسهاش چه گرایشی دارد و چکار میکند. چاههای او برایم مهم است. برآنم که همهی چاههای دنیا به هم راه دارند. این جریان و پویایی و زلالی برایم جالب است.
برای اعتباردهی به این شیوهی مناسب، شما را میبرم به سالها پیش به عمق بیابانهای کوفه به مردی که مولای جوانمردان بود و عرقریزان در اوج گرمای نفسبر با شکم گرسنه چاه حفر میکرد و چون به آب میرسید، از همان ته چاه بیرون نیامده میگفت: "قلم و کاغذ بیاورید تا همینجا چاه را وقف یتیمان کنم."
راستی رایان در فارسی به معنای دانا، خردمند و صاحب اندیشه است. پس چه بهتر.
یک خواهش دارم از آنهایی که این پیام و پیام بعدی - که داستان رایان و توضیح نگرش سیستمی کار اوست- را میخوانند.
لطفا آن را برای حداقل یک پدر و مادر و معلم بفرستید. جملهام یا ندارد، سه واو دارد. بعد از ارسال، مشتاقانه منتظر پیامهای خصوصیتان هستم.
شاید اینطوری زورمان به نظام آموزش و پرورشمان رسید. خیلی از معلمها میآیند سر کارگاهها و کلاسها و خیلیها پیامهای دوستان ترویجکنندهی تفکرسیستمی را میخوانند و میشنوند و دریغا حتی زمان اندکی را صرف توضیح این روش در مدرسه و خانه نمیکنند. شاید این بار جواب داد. خدا را چه دیدهاید!
محمدحسنحسینی
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
🔸چالش چاه آب
🔸داستان رایان
معلم رایان - پسرک شش سالهی کانادایی- سر کلاس توضیح داد که در آفریقا بسیاری از کودکان به دلیل نبود آب سالم جان خود را از دست میدهند. او گفت: «تنها با ۷۰ دلار میتوان یک چاه آب حفر کرد.» رایان که تحت تأثیر قرار گرفته بود، با خود فکر کرد: «من میتوانم این کار را انجام دهم.»
او با انجام کارهای اضافی در خانه و جمع کردن پولهایش، پس از چهار ماه ۷۰ دلار را جور کرد. اما در بنیاد خیریه متوجه شد که هزینهی واقعی حفر یک چاه نه ۷۰ دلار، بلکه ۲۰۰۰ دلار است. رایان ناامید نشد و شروع به نامهنگاری و کمک گرفتن از مدارس، بنیادهای خیریه و دوستانش کرد. پس از یک سال ۲۰۰۰ دلار را جمع کرد و پول حفر چاه در اوگاندا را پرداخت.
وقتی رایان با پدر و مادرش به اوگاندا رفت تا چاهش را ببیند، با استقبال ۵۰۰۰ نفری مردم محلی روبرو شد که نام او را فریاد میزدند. آنجا بود که فهمید کارش تازه شروع شده است. رایان داستانش را برای همه تعریف کرد و کارش را جهانی کرد و بعدها بنیاد چاه رایان را تأسیس نمود. امروز این بنیاد بیش از ۱۰۰۰ چاه در جاهای مختلف جهان حفر کرده و زندگی هزاران نفر را تغییر داده است.
🔸تحلیل سیستمی
اگر بخواهیم به موفقیت رایان با عینک «نگرش سیستمی» بنگریم، به چهار بند اصلی میرسیم:
۱. قدرت اهرمسازی با «هدف کوچک و متمرکز»
رایان آگاهانه یا ناآگاهانه از استراتژی بردهای کوچک (Small Wins) استفاده کرد. بحران آب آفریقا یک سیستم عظیم و صلب است. رایان به جای تلاش برای حل کل بحران، روی یک «نقطهی اهرمی» یعنی حفر فقط یک چاه تمرکز کرد. این تمرکز باعث شد انرژی او هدر نرود و بتواند اولین حرکت را در سیستم ایجاد کند.
۲. فعالسازی حلقههای تقویتکننده (Reinforcing Loops)
سیستمِ رایان به صورت خطی عمل نکرد، بلکه به صورت چرخهای رشد کرد:
حلقهی انگیزه: تلاش ← نتیجه (حفر چاه اول) ← پاداش عاطفی (دیدن شادی مردم) ← تلاش مضاعف.
حلقهی سرمایهی اجتماعی: شفافیت در هدف کوچک ← جلب اعتماد اطرافیان ← ورود منابع مالی بیشتر ← افزایش اعتبار جهانی.
۳. اثر پروانهای (Butterfly Effect)
در سیستمهای متصل جهانی، یک تغییر کوچک در یک نقطه میتواند نتایج عظیمی در نقطهای دیگر داشته باشد. کارهای کوچک برای جمعآوری پول توسط یک کودک در کانادا (تغییر در زیرسیستم خانواده)، منجر به کاهش نرخ مرگومیر و بهبود بهداشت در چندین روستای آفریقایی و بعدها کشورهای دیگر شد. این نشاندهندهی پیوستگی اجزای سیستم جهانی است.
۴. نهادسازی برای پایداری
رایان پس از اولین موفقیت، متوجه شد که برای اثرگذاری ماندگار، باید از «فرد» به «ساختار» عبور کند. تاسیس بنیاد چاه رایان در واقع تبدیل یک اقدام گذرا به یک سیستم خودگردان بود. این بنیاد اکنون به عنوان یک واحد عملیاتی، ورودیها (کمکهای مردمی) را به صورت مستمر به خروجیها (آب سالم) تبدیل میکند، حتی بدون حضور مستقیم رایان در تمام پروژهها.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
🔸داستان رایان
معلم رایان - پسرک شش سالهی کانادایی- سر کلاس توضیح داد که در آفریقا بسیاری از کودکان به دلیل نبود آب سالم جان خود را از دست میدهند. او گفت: «تنها با ۷۰ دلار میتوان یک چاه آب حفر کرد.» رایان که تحت تأثیر قرار گرفته بود، با خود فکر کرد: «من میتوانم این کار را انجام دهم.»
او با انجام کارهای اضافی در خانه و جمع کردن پولهایش، پس از چهار ماه ۷۰ دلار را جور کرد. اما در بنیاد خیریه متوجه شد که هزینهی واقعی حفر یک چاه نه ۷۰ دلار، بلکه ۲۰۰۰ دلار است. رایان ناامید نشد و شروع به نامهنگاری و کمک گرفتن از مدارس، بنیادهای خیریه و دوستانش کرد. پس از یک سال ۲۰۰۰ دلار را جمع کرد و پول حفر چاه در اوگاندا را پرداخت.
وقتی رایان با پدر و مادرش به اوگاندا رفت تا چاهش را ببیند، با استقبال ۵۰۰۰ نفری مردم محلی روبرو شد که نام او را فریاد میزدند. آنجا بود که فهمید کارش تازه شروع شده است. رایان داستانش را برای همه تعریف کرد و کارش را جهانی کرد و بعدها بنیاد چاه رایان را تأسیس نمود. امروز این بنیاد بیش از ۱۰۰۰ چاه در جاهای مختلف جهان حفر کرده و زندگی هزاران نفر را تغییر داده است.
🔸تحلیل سیستمی
اگر بخواهیم به موفقیت رایان با عینک «نگرش سیستمی» بنگریم، به چهار بند اصلی میرسیم:
۱. قدرت اهرمسازی با «هدف کوچک و متمرکز»
رایان آگاهانه یا ناآگاهانه از استراتژی بردهای کوچک (Small Wins) استفاده کرد. بحران آب آفریقا یک سیستم عظیم و صلب است. رایان به جای تلاش برای حل کل بحران، روی یک «نقطهی اهرمی» یعنی حفر فقط یک چاه تمرکز کرد. این تمرکز باعث شد انرژی او هدر نرود و بتواند اولین حرکت را در سیستم ایجاد کند.
۲. فعالسازی حلقههای تقویتکننده (Reinforcing Loops)
سیستمِ رایان به صورت خطی عمل نکرد، بلکه به صورت چرخهای رشد کرد:
حلقهی انگیزه: تلاش ← نتیجه (حفر چاه اول) ← پاداش عاطفی (دیدن شادی مردم) ← تلاش مضاعف.
حلقهی سرمایهی اجتماعی: شفافیت در هدف کوچک ← جلب اعتماد اطرافیان ← ورود منابع مالی بیشتر ← افزایش اعتبار جهانی.
۳. اثر پروانهای (Butterfly Effect)
در سیستمهای متصل جهانی، یک تغییر کوچک در یک نقطه میتواند نتایج عظیمی در نقطهای دیگر داشته باشد. کارهای کوچک برای جمعآوری پول توسط یک کودک در کانادا (تغییر در زیرسیستم خانواده)، منجر به کاهش نرخ مرگومیر و بهبود بهداشت در چندین روستای آفریقایی و بعدها کشورهای دیگر شد. این نشاندهندهی پیوستگی اجزای سیستم جهانی است.
۴. نهادسازی برای پایداری
رایان پس از اولین موفقیت، متوجه شد که برای اثرگذاری ماندگار، باید از «فرد» به «ساختار» عبور کند. تاسیس بنیاد چاه رایان در واقع تبدیل یک اقدام گذرا به یک سیستم خودگردان بود. این بنیاد اکنون به عنوان یک واحد عملیاتی، ورودیها (کمکهای مردمی) را به صورت مستمر به خروجیها (آب سالم) تبدیل میکند، حتی بدون حضور مستقیم رایان در تمام پروژهها.
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
کامنت جناب مهندس تقیزاده از پیشکسوتان گروه آسمان در دانشگاه شریف بر یادداشتهای "چالش چاه آب" با تشکر از ایشان
👇👇👇
آقای حسینی عزیز، سلام
امیدوارم حالتون خوب خوب باشه.
تحلیل شما رو با دقت و علاقه خوندم. هم روایت ابتدایی قصه روان و درگیرکننده بود و هم تلاش کردین اون رو با عینک تفکر سیستمی بررسی کنین، که خیلی ارزشمنده. مخصوصاً پرداختن به یه مفاهیمی مثل «بردهای کوچک»، فعالشدن حلقههای تقویتکننده و عبور از کنش فردی به نهادسازی، از نقاط قوت جدی تحلیل شماست و نشون میده نگاهتون صرفاً احساسی یا خطی نیست.👏
اگر اجازه بدین، به عنوان شاگرد کوچیکتر دوست داشتم چند نکته رو که به ذهنم رسید با شما در میون بذارم.
به نظرم داستانی که روایت شده، تو بعضی از عددها و جزئیات، کمی سادهسازی یا اغراق داره؛ مثلاً هزینهی حفر چاه، مقیاس تأثیر یک چاه بر جمعیت محلی، یا حتی روایت استقبال چند هزارنفری. به نظر من، اشارهی کوتاه به این ابهامها، نهتنها از ارزش پیام کم نمیکنه، بلکه باعث میشه تحلیل شما از حالت روایت الهامبخش، به یک تحلیل دقیقتر و واقعگراتر نزدیک بشه.
از زاویهی تفکر سیستمی هم شاید بد نباشه تو تحلیل تون کمی پررنگتر به این تمایز پرداخته بشه که اهرم اصلی این داستان، احتمالاً خودِ «چاه» نبوده، بلکه «روایت چاه، رسانه و سرمایهی اجتماعی» بوده. و اون چیزی که تو این فرایند گسترش پیدا کرده، بیشتر به یک اثر شبکهای و تقویتشونده شباهت داره تا اثر پروانهای به معنای دقیق سیستمی. روشنکردن این تفاوتها به گمانم میتونه دقت مفهومی تحلیل رو بالاتر ببره.
به نظرم اگر این لایهها به نوشتهی شما اضافه بشه، نهتنها از بار انسانی و الهامبخش قصه کم نمیکنه، بلکه نشون میده چطور یک اقدام کوچیک، وقتی در بستر ساختارها و شبکههای مناسب قرار بگیره، میتونه اثرگذاری بزرگتری پیدا کنه، بدون اینکه نیاز به اسطورهسازی یا سادهسازی بیشازحد باشه.
دمتون گرم و ممنون از وقتی که برای نوشتن و به اشتراک گذاشتن این متن گذاشتین.
ارادت♥️
👇👇👇
آقای حسینی عزیز، سلام
امیدوارم حالتون خوب خوب باشه.
تحلیل شما رو با دقت و علاقه خوندم. هم روایت ابتدایی قصه روان و درگیرکننده بود و هم تلاش کردین اون رو با عینک تفکر سیستمی بررسی کنین، که خیلی ارزشمنده. مخصوصاً پرداختن به یه مفاهیمی مثل «بردهای کوچک»، فعالشدن حلقههای تقویتکننده و عبور از کنش فردی به نهادسازی، از نقاط قوت جدی تحلیل شماست و نشون میده نگاهتون صرفاً احساسی یا خطی نیست.👏
اگر اجازه بدین، به عنوان شاگرد کوچیکتر دوست داشتم چند نکته رو که به ذهنم رسید با شما در میون بذارم.
به نظرم داستانی که روایت شده، تو بعضی از عددها و جزئیات، کمی سادهسازی یا اغراق داره؛ مثلاً هزینهی حفر چاه، مقیاس تأثیر یک چاه بر جمعیت محلی، یا حتی روایت استقبال چند هزارنفری. به نظر من، اشارهی کوتاه به این ابهامها، نهتنها از ارزش پیام کم نمیکنه، بلکه باعث میشه تحلیل شما از حالت روایت الهامبخش، به یک تحلیل دقیقتر و واقعگراتر نزدیک بشه.
از زاویهی تفکر سیستمی هم شاید بد نباشه تو تحلیل تون کمی پررنگتر به این تمایز پرداخته بشه که اهرم اصلی این داستان، احتمالاً خودِ «چاه» نبوده، بلکه «روایت چاه، رسانه و سرمایهی اجتماعی» بوده. و اون چیزی که تو این فرایند گسترش پیدا کرده، بیشتر به یک اثر شبکهای و تقویتشونده شباهت داره تا اثر پروانهای به معنای دقیق سیستمی. روشنکردن این تفاوتها به گمانم میتونه دقت مفهومی تحلیل رو بالاتر ببره.
به نظرم اگر این لایهها به نوشتهی شما اضافه بشه، نهتنها از بار انسانی و الهامبخش قصه کم نمیکنه، بلکه نشون میده چطور یک اقدام کوچیک، وقتی در بستر ساختارها و شبکههای مناسب قرار بگیره، میتونه اثرگذاری بزرگتری پیدا کنه، بدون اینکه نیاز به اسطورهسازی یا سادهسازی بیشازحد باشه.
دمتون گرم و ممنون از وقتی که برای نوشتن و به اشتراک گذاشتن این متن گذاشتین.
ارادت♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این فیلم کودک جزءنگری میکند. او فقط یک پا را میبیند و رابطهی بین دمپاییها را درک نمیکند. این شبیه اصلاح جزئی یک بخش سازمان، بدون توجه به تأثیرش بر کل سیستم است. یعنی اصلاح جزئی در حالی که ساختار قدیمی باقی مانده است.
تفکر سیستمی این پرسش را مطرح میکند: «اجزا چگونه با هم کار میکنند؟»
راهحل کلنگر
1. دیدن کل سیستم
2. درک ارتباط
3. بازآفرینی فرآیند
به نظر شما این فیلم چه نکتههای دیگری دارد؟
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING
تفکر سیستمی این پرسش را مطرح میکند: «اجزا چگونه با هم کار میکنند؟»
راهحل کلنگر
1. دیدن کل سیستم
2. درک ارتباط
3. بازآفرینی فرآیند
به نظر شما این فیلم چه نکتههای دیگری دارد؟
🍎🍎🍎
@THINKINGandLEARNING