12. بعد از اینکه دایمو ریوز و دار و دسته‌شو می‌گیرن، لیوای دایمو رو می‌بره بالای دیوار و کلی باهاش حرف می‌زنه راجع‌به اینکه چی به نفع بشریتِ. گفت‌و‌گوشون طول می‌کشه ولی آخرش لیوای قانعش می‌کنه که برای سرنگونی دولت باهاشون همکاری کنه.
13. اروین تو صحبت با پیکسیس، نظریه پدرش رو با جزئیات بیشتری توضیح می‌ده: می‌گه هم ارن هم انی تونستن با فریادشون روی تایتان‌ها تأثیر بذارن. از نظر زیستی یه ارتباطی بین انسانا و تایتان‌ها وجود داره. پس ممکنه این "فریاد" رو انسان‌ها هم اثر بذاره. اون همچنین اشاره می‌کنه که دولت وقتی فهمید ارن می‌تونه تایتان‌ها رو کنترل کنه، تازه شروع کرد به دخالت شدید تو کارهای ارتش شناسایی.
14. بعد از اینکه "سانس" (اون مامور پلیس‌های نظامی داخلی) لو می‌ده که خاندان رایس خانواده سلطنتی واقعیه، هانجی میره به اروین خبر بده، لیوای هم برمی‌گرده پیش گروهش تا به هیستوریا بگه قراره ملکه بشه. دایمو و فلگل ریوز هم اونجا هستن. هیستوریا اول قبول نمی‌کنه، ولی لیوای تهدیدش می‌کنه.

15. لیوای یه حرف خیلی سنگین می‌زنه: «می‌خوام این کابوس تکراریو همین حالا تموم کنم. یه عده می‌خوان جلو پام سنگ بندازن، پس مشکلی ندارم نقش یه روانی رو بازی کنم که آدما رو می‌کشه. باید آماده باشم صورت بعضیا رو له کنم، چون ترجیح می‌دم تو جهنم جنگیدن آدما با هم زندگی کنم تا جهنم خورده شدن توسط تایتان‌ها. حداقل اون‌جوری، تمام بشریت لعنت نمی‌شن.» همین باعث میشه هیستوریا راضی بشه ملکه بشه.
16. بعدش دایمو با هیستوریا راجع به لیوای حرف می‌زنه: «کسی که تاجر باشه، باید آدم‌شناس هم باشه. اون مرد خجالتی ولی مهربون، وقتی می‌گه ازمون محافظت می‌کنه و حواسش به منطقه نیمه‌جون تروست هست، داره راست می‌گه، با اینکه هیچ الزامی نداره. یکی مثل اون مطمئناً از هیچ شروع کرده. پس دختر خانوم، ببخشید، اعلیحضرت، می‌دونم رئیست یه کم ترسناکه، ولی آدم بدی نیست. وقتی ملکه شدی، یه سیلی بزن بهش و بگو اینو بزن جواب بده... جرأت داری!»
17. همون لحظه کنی می‌رسه (اولین باره که وارد داستان میشه)، دایمو رو می‌کشه و ارن و هیستوریا رو می‌دزده.

18. کانی، ژان و ساشا شروع می‌کنن به شک کردن به لیوای، چون مجبورشون کرده آدم بکشن و هیستوریا رو هم تهدید کرده، در حالی که اون خودش از قبل ناراحت بود. میکاسا بهشون می‌گه که تصمیم با خودتونه، ببینین واقعاً می‌خواین چی کار کنین.
ارتش شناسایی می‌افتن دنبال کنی تا ارن و هیستوریا رو نجات بدن، ولی کنی و تیمش از قبل کمین کرده بودن و یک دفعه ای حمله میکنن! (اتفاقات قسمت ۲ انیمه و صحنه معروف «کنیییییییییییی» همین‌جاست).
19. لیوای تو مانگا بیشتر از انیمه زخمی شده، واسه همین ساشا میاد و زخم‌هاشو پانسمان می‌کنه... و خب، معلومه که لیوای بدون لباس بالاتنه‌ست 😅
20. یه صحنه گفت‌و‌گو بین دو خبرنگار هست که پیور (پسر جوونه) می‌گه دلش نمی‌خواد فقط یه خبرنگار دست‌نشانده باشه که باید تبلیغات دروغین به نفع پادشاه بنویسه. هانجی باهاشون دیدار می‌کنه و می‌گه تقصیر شما نیست که مجبوری دروغ بنویسی، ولی قانعشون می‌کنه فقط این یه بار حقیقتو بنویسن در مورد اینکه پادشاه فعلی قلابیه. (این صحنه درست قبل از اونیه که فلگل میاد پلیس‌های نظامی رو جلوی مردم رسوا می‌کنه؛ که تو انیمه هم هست.)

21. یه صحنه بین هیستوریا و فریدا هست که فریدا سرش داد می‌زنه چون نمی‌خواسته از حصار رد بشه، ولی یهو غمگین و افسرده می‌شه. این نشونه‌ایه از "سوگند پادشاه اول" که تو مانگا اشاره میشه.