من سحر خیز نیستم
من قرار بود تا ۱۲ بخوابم
یه گاوی بیدارم کرد
من خواب میخوام

خستگی یه نعمته و به موقع خسته شدن یه هنره.

آدمِ درست شاید نتونه زخمت رو کامل خوب و رنجت رو کم کنه، اما محاله کاری نکنه که بتونی دردش رو بهتر تاب بیاری.

رفتارهای تکراری، اغلب جواب‌های تکراری به زخم‌های کهنه‌ان. قبل از اینکه خودتو سرزنش کنی، بپرس: این رفتار، از کدوم نیاز برآورده‌نشده در من، داره دفاع می‌کنه؟

من معتقدم که ما در جامعه ای دیوانه زندگی میکنیم که فقط دو انتخاب داریم، مشارکت در این روانپریشی جمعی، یا پذیرفتن خطر سالم شدن و عذاب کشیدن.
#تیکه_کتاب

باور کنین اینا شینود میکنن مارو
این چن مدت اب قطع نشده بود
همین امشب ک گفتم چ عجب آب قطع نشد این چنروز
همین یکم پیش قطع شد💀🔪

خستمههههه
تو کل عمرم انقد یه بند ننشسته بودم پای یه کار😭

ذهنی که همیشه به گذشته می‌ره، دنبال درکه؛ ذهنی که مدام به آینده می‌ره، دنبال کنترله. هر دو مورد یعنی هنوز با «لحظه‌ی حال» احساس امنیت نداری.

اضطراب باعث می‌شه که ذهن همیشه یا در گذشته زندگی کنه یا در آینده. در این بین، زمان حال نادیده گرفته می‌شه؛ جایی که زندگی واقعی در اون جریان داره. ذهن مضطرب دنبال قطعیت می‌گرده اما زندگی همیشه خاکستریه؛ پر از شایدها، اماها و اگرهاست. زمانی که بتونیم این ابهام رو بپذیریم، می‌تونیم در لحظه زندگی کنیم.

– از خودم بدم میاد.
+ اگه دوستت همین حرفو می‌زد، بهش چی می‌گفتی؟
– می‌گفتم تو بهترین کاری که تونستی رو کردی، تقصیر تو نبود.
+ پس چرا با «خودت» اینقدر بی‌رحم و نامهربونی؟!

از همینجا مجدد اعلام میکنم
که بنده گه اضافی، بصورت مشت مشت و با کفگیر و ملاقه میل کردم که گفتم برنامه نویسی دوست دارم و همچنین اومدم سمت بکند

به دوستان خود تذکر دهید مثل بنده گه میل نفرمایند
با تشکر🗿🤝

پدسگگگگگگگگگگگ 3 ماه گذشت این بیصاحاب پروژه تموم نمیخواد بشهههههه!!!؟؟

وقتی یماه از ددلاین میگذره و همچنان تموم نمیشه پروژه:

تموم شد😭

اسپویل تاسیان:
لقب بدبخت ترین کاراکتر زن هم میرسه به سپیده که از کل بچگی فانتزی امیرو داشت و دلش بهش خوش بود و کل زندگی‌شو حول محور اون چید، فارغ ازینکه امیر هیچ احساس و کانکشنی بهش نداره و حالام ردش کرده و گفته که عاشق یکی دیگس

گرمای امسال بهم ثابت کرد
من طاقت جهنم ندارم،
از فردا فقط ایمان ،تقوا، عمل صالح

در مقابل برای مرد اش هم
شهرام پسر همون سرداره که عاشق شیرین بود، این دوتارو بهم بدین باهم چفت شدن شاید🌚

سریال تاسیان، رو اعصاب بودناش به کنار
خونواده شیرین قشنگ سیمبول و ترکیبی از فرهنگ کثیر خونواده ها‌ست(بیشتر ایرانی)
تا ناموس پنهان‌کاری، مقاومت در برابر فهمیدن واقعیت، انکار کردن، که در نهایت هم نتیجه همشون جمع میشه و وقتی یکی ازین سایکل میره بیرون و نظم خرابشون بهم میخوره، نتیجه‌ش میشه همون دیوونه شدنای بابای شیرین و وابستگیای شخمی‌ش و دعوا هایی که همش دارن، بعد مثلا وسط فاز خودکشی گرفتن وقتی مریم غش میره، دوباره یادشون میوفته عه چیزای دیگه هم مهمن