🔸نتایج یک پژوهش در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا نشان داده که وقتی از هوش مصنوعی سؤال یکسانی با لحنهای مختلف پرسیده شود، سؤالات بیادبانه نتیجۀ بهتری میدهد. در این تحقیق، دقت پاسخهای ChatGPT به سؤالات مودبانه در سه زبان ۸۰.۸٪ بود، درحالیکه وقتی همان سؤالی بسیار بیادبانه پرسیده میشد، دقت پاسخها به ۸۴.۸٪ میرسید. خب این البته نظر یک مقالۀ علمی است و شما میتوانید حرف دانشمندها را قبول بفرمایید. من اما به تخیل رماننویسهای علمی-تخیلی اعتماد بیشتری دارم و فکر میکنم باید به فکر فرداروزی که کار دنیا دست هوش مصنوعی میافتد هم باشیم. چند درصد دقت بالا و پایین به دربدریاش نمیارزد، آن هم با این موجوداتی که هیچ چیز را از یاد نمیبرند. ری بردبری ماجرای روباتی را تعریف کرده (در داستان کوتاه «شهر» از کتاب «مرد مصور») که ۲۰هزار سال انتظار میکشد تا نوع بشر را از بین ببرد. @ehsanname
احساننامه
Photo
🔹ایلان ماسک که قبلاً بارها از ویکیپدیا انتقاد کرده و آن را دارای گرایشهای چپ خوانده بود، دانشنامه آنلاین خودش به اسم گروکیپدیا را راهاندازی کرد. گروکیپدیا که مبتنی بر هوش مصنوعی است با ۸۸۵هزار مقاله شروع به کار کرده، درحالی که ویکیپدیا انگلیسی ۷میلیون و ۸۰هزار مقاله (و در مجموع با همه زبان هایش ۶۵میلیون مقاله) دارد. ویکیپدیا در ۲۳ سال به این حجم تولید دانش رسیده و باید دید ماسک و هوش مصنوعیاش در این رقابت چه خواهند کرد @ehsanname
🗓در سالهای اخیر، روز ۷ آبان به روز بزرگداشت کوروش هخامنشی معروف شده است، چراکه روز فتح بابِل، بزرگترین شهر دنیای قدیم، توسط ارتش هخامنشی کورش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد را این روز میدانند. توضیح آنکه، یک لوحه گِلی کهن به اسم «رویدادنامه نبونید» یا «نبونید و کوروش» یافت شده که امروزه در موزه بریتانیا نگهداری میشود. در این لوحه گلی، سالشماری از وقایع دوران سلطنت پادشاهی نَبونید (آخرین شاه بابِل) از سال ۵۵۶ پم تا فتح بابل توسط کوروش در هفدهمین سال طلنت او، و وقایعی نظیر سوگواری کورش بر همسرش در سال ۵۳۹ پم به خط میخی ضبط شده و متن با خبر واگذاری حکومت بابل به کمبوجیه در ۵۳۸ پم تمام میشود. (w) گزارشی که این لوح از فتح بابِل میدهد با گزارشهای هرودوت و دیگران کمی متفاوت است، ازجمله اینکه تاریخ دقیقی برای روز ورود کوروش به بابل طبق تقویم رایج در همان زمان ثبت شده: «در ماه اَرَخسَمنو (=ماه هشتم)، روز سوم کوروش به بابل اندر آمد. شاخههای سبز در برابر (=زیر پای او) گسترده شد.» (صفحه ۱۴ از کتاب فرمان «کوروش بزرگ» عبدالمجید ارفعی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۹). میدانیم که گاهشماری بابِلی، شمسی-قمری بوده، یعنی طول سال را بر اساس گردش فصول و طول ماه را بر اساس چرخش ماه محاسبه میکردند، پس عجیب نیست که روز سوم از ماه هشتم آنها، معادل روز دیگری از آبان تقویم امروزی باشد. (در مورد برابرنهاد این تاریخ با هفتم آبان اشکالاتی هم وارد شده که در این گزارش قدیمی به آنها اشاره شده.) به هر حال روز ۷ آبان فرصتی است برای آشنایی با تاریخ باستانی ایران.
@ehsanname
در بازار نشر ما آثار متعددی در مورد کورش و هخامنشیان موجود است که از آثار بسیار تخصصی تا کتابسازیهای زرد را شامل میشوند. از بین عناوینی که دیده و خواندهام، این چند اثر به گمانم برای پیشنهاد مناسبتر هستند:
🔹«کورش بزرگ - زندگی و جهانداری» اثر مرحوم علیرضا شاپور شهبازی، بعد از نیمقرن هنوز خواندنی و از بسیاری آثار دیگر پراطلاعتر است.
🔸«شناخت کورش جهانگشای ایرانی» نوشتۀ رضا ضرغامی و ترجمۀ عباس مخبر، به تحقیقات جدید در مورد کورش و موضوعات مرتبط با آن پرداخته است.
🔹«شاه جهان - زندگانی کوروش بزرگ» نوشتۀ متیو واترز هم اثری خواندنی است که چند ترجمه به فارسی دارد (خودم ترجمۀ کامیار عبدی را خواندهام).
🔸از استوانه یا منشور معروف کورش، ترجمههای متعددی انجام شده. کتاب «استوانه کورش بزرگ: تاریخچه و ترجمه کامل متن» شاهرخ رزمجو، علاوه بر ترجمه، حدود ۹۰ صفحه توضیحات مفید به همراه دارد.
🔹و بالاخره اگر یک و فقط یک کتاب در مورد کورش و سلسله هخامنشی بخواهید، کتاب «تاریخ مصور هخامنشی» نشر سایان (از مجموعۀ تاریخ مصور ایران) را پیشنهاد میدهم که روایت تاریخی را با انبوهی از تصاویر ارایه کرده است.
@ehsanname
@ehsanname
در بازار نشر ما آثار متعددی در مورد کورش و هخامنشیان موجود است که از آثار بسیار تخصصی تا کتابسازیهای زرد را شامل میشوند. از بین عناوینی که دیده و خواندهام، این چند اثر به گمانم برای پیشنهاد مناسبتر هستند:
🔹«کورش بزرگ - زندگی و جهانداری» اثر مرحوم علیرضا شاپور شهبازی، بعد از نیمقرن هنوز خواندنی و از بسیاری آثار دیگر پراطلاعتر است.
🔸«شناخت کورش جهانگشای ایرانی» نوشتۀ رضا ضرغامی و ترجمۀ عباس مخبر، به تحقیقات جدید در مورد کورش و موضوعات مرتبط با آن پرداخته است.
🔹«شاه جهان - زندگانی کوروش بزرگ» نوشتۀ متیو واترز هم اثری خواندنی است که چند ترجمه به فارسی دارد (خودم ترجمۀ کامیار عبدی را خواندهام).
🔸از استوانه یا منشور معروف کورش، ترجمههای متعددی انجام شده. کتاب «استوانه کورش بزرگ: تاریخچه و ترجمه کامل متن» شاهرخ رزمجو، علاوه بر ترجمه، حدود ۹۰ صفحه توضیحات مفید به همراه دارد.
🔹و بالاخره اگر یک و فقط یک کتاب در مورد کورش و سلسله هخامنشی بخواهید، کتاب «تاریخ مصور هخامنشی» نشر سایان (از مجموعۀ تاریخ مصور ایران) را پیشنهاد میدهم که روایت تاریخی را با انبوهی از تصاویر ارایه کرده است.
@ehsanname
➖حالا که تب و تاب ماجرای نصب مجسمۀ شاپور و والرین در میدان انقلاب تهران خوابیده، چند کلمه بخوانید در باب اینکه در این مجسمه، اصلا والرین حضور ندارد:
🔸ماجرا از چه قرار بود؟ شاپور اول، پسر اردشیر بابکان در ابتدای سلطنتش، آخرین منطقۀ اشکانی، شهر افسانهای هترا (در شمالغربی عراق امروزی) را فتح کرد. با این اتفاق، شهرهای رومی شام و آناتولی در خطر افتادند. دولت روم تصمیم به مقابله گرفت. امپراتور جوان، گوردیان سوم به جنگ آمد اما در نبردی که در مِشیک (شهر انبار امروزی در عراق) درگرفت، از اسب افتاد و کشته شد (سال ۲۴۳م). جانشین او، امپراتور فیلیپ عرب (چون اهل سوریه بود، این لقب را داشت) با شاپور صلح کرده و در ازای پرداخت ۵۰۰هزار سکه طلا، باقیمانده ارتش روم را بازگرداند. طبیعتا رومیها «صلح شرمآور» را خوش نداشتتد. دخالت روم در ارمنستان باعث شد شاپور به آناتولی و شام لشکر بکشد (۲۵۲). او شهرهای رومی را سوزاند و صنعتگرانشان را به ایران کوچاند. پس امپراتور جدید، والرین به جنگ ایران آمد که در نبرد اِدِسا (یا الرُها، در ترکیه امرورزی) شکست سختی خورده و اسیر شد (۲۶۰).
🔹چرا مهم است؟ در اواخر عصر اشکانی، رومیان سه بار تیسفون را تصرف کرده بودند و پیروزیهای متوالی شاپور بر روم (که یک امپراتور را کشت، یکی را اسیر و دیگری را باجگزار کرد) باعث توازن دوبارۀ قوا بین ایران و روم شد.
@ehsanname
🔸از کجا خبر داریم؟ این نبردها، جزو معدود وقایع ایران باستان است که گزارش ایرانی دستاولی از آن به ما رسیده. شاپور اول کتیبهای مفصل دارد که روی دیوارهای کعبه زرتشت در محوطۀ باستانی نقش رستم (شهرستان مرودشت استان فارس) نوشته شده است و گزارش فشردهای از این سه نبرد میدهد. پنج سنگنگاره هم تصویر پیروزیهای شاپور را ثبت کردهاند: در جنوب داراب، تنگچوگانِ بیشاپور (سه تا) و محوطۀ نقش رستم (که از همه معروفتر است). منابع رومی این داستان، حداقل نیم قرن بعد نوشته شدهاند. (از جمله رسالۀ «در باب مرگ شکنجهگران» که لاکتانتیوس، یکی از پدرانِ کلیسای لاتین در سال ۳۱۶ نوشت.) این منابع هم اطلاعات ارزشمندی دارند، نظیر آن که آوردهاند هم موبدان زرتشتی و هم مانی پیامآور دین جدید در لشگرکشیهای شاپور مشارکت داشتند. یعنی پیروزیهای شاپور با مشارکت تمام ایرانیان از هر گرایشی به دست آمد.
🔹قضیه شکنجه والرین صحت دارد؟ والرین علاوه بر ایران، با گسترش مسیحیت در قلمرو روم هم مبارزه میکرد: دو فرمان از او برای قربانی کردن برای خدایان رومی و نیز فهرستی از قدیسان مسیحی کشتهشده در ایام امپراتوری او به جا مانده. بنابراین تاریخنگاران مسیحی، اسارت او را عقویت این رفتارش دانسته و برای تاثیر بیشتر، مواردی مثل اینکه شاپور از امپراتور سالخوردۀ اسیر جای چهارپایه برای سوار شدن به اسب استفاده میکرد را رواج دادند. (قدیمیترین نمونه این روایتها را لاکتانتیوس آورده تا دشمنان کلیسا عبرت بگیرند). درحالیکه منابع ایرانی و اسلامی (مثل تاریخ طبری) چنین چیزی را ندارند.
🔸حالا آخرش والرین جلوی شاپور زانو زد؟ آن که در تمام سنگنگارهها جلوی اسب شاپور زانو زده و به التماس افتاده، فیلیپ عرب است. والرین اما ایستاده و شاپور، مچ دست او را (به نشانۀ اسارت) گرفته است. سه دلیل برای این تشخیص وجود دارد: شاپور در کتیبهاش از فیلیپ عرب بد گفته و او را «دروغگو» دانسته (به خاطر پیمانشکنیاش) و در مورد والرین نوشته «او را به دست خود اسیر کردیم». طبیعتا در تبلیغات تصویری هم همین ترتیب برقرار بوده. دوم: در یکی از سنگنگارههای بیشاپور (موسوم به بیشاپور۱) یک امپراتور زیر پای اسب شاپور افتاده (گوردیان) و دیگری جلوی او زانو زده، یعنی در زمان نقر این حجاری هنوز نبرد سوم اتفاق نیفتاده بوده و فرد زانوزده فیلیپ عرب است. و بالاخره صورت امپراتوران رومی حاضر در تابلوی نقش رستم قابل تطبیق با سکههایشان است.
@ehsanname
⬅️ برای مطالعه بیشتر: صفحات ۴۴ تا ۴۹ «تاریخ مصور ایران ساسانی» (نشر سایان)
🔸ماجرا از چه قرار بود؟ شاپور اول، پسر اردشیر بابکان در ابتدای سلطنتش، آخرین منطقۀ اشکانی، شهر افسانهای هترا (در شمالغربی عراق امروزی) را فتح کرد. با این اتفاق، شهرهای رومی شام و آناتولی در خطر افتادند. دولت روم تصمیم به مقابله گرفت. امپراتور جوان، گوردیان سوم به جنگ آمد اما در نبردی که در مِشیک (شهر انبار امروزی در عراق) درگرفت، از اسب افتاد و کشته شد (سال ۲۴۳م). جانشین او، امپراتور فیلیپ عرب (چون اهل سوریه بود، این لقب را داشت) با شاپور صلح کرده و در ازای پرداخت ۵۰۰هزار سکه طلا، باقیمانده ارتش روم را بازگرداند. طبیعتا رومیها «صلح شرمآور» را خوش نداشتتد. دخالت روم در ارمنستان باعث شد شاپور به آناتولی و شام لشکر بکشد (۲۵۲). او شهرهای رومی را سوزاند و صنعتگرانشان را به ایران کوچاند. پس امپراتور جدید، والرین به جنگ ایران آمد که در نبرد اِدِسا (یا الرُها، در ترکیه امرورزی) شکست سختی خورده و اسیر شد (۲۶۰).
🔹چرا مهم است؟ در اواخر عصر اشکانی، رومیان سه بار تیسفون را تصرف کرده بودند و پیروزیهای متوالی شاپور بر روم (که یک امپراتور را کشت، یکی را اسیر و دیگری را باجگزار کرد) باعث توازن دوبارۀ قوا بین ایران و روم شد.
@ehsanname
🔸از کجا خبر داریم؟ این نبردها، جزو معدود وقایع ایران باستان است که گزارش ایرانی دستاولی از آن به ما رسیده. شاپور اول کتیبهای مفصل دارد که روی دیوارهای کعبه زرتشت در محوطۀ باستانی نقش رستم (شهرستان مرودشت استان فارس) نوشته شده است و گزارش فشردهای از این سه نبرد میدهد. پنج سنگنگاره هم تصویر پیروزیهای شاپور را ثبت کردهاند: در جنوب داراب، تنگچوگانِ بیشاپور (سه تا) و محوطۀ نقش رستم (که از همه معروفتر است). منابع رومی این داستان، حداقل نیم قرن بعد نوشته شدهاند. (از جمله رسالۀ «در باب مرگ شکنجهگران» که لاکتانتیوس، یکی از پدرانِ کلیسای لاتین در سال ۳۱۶ نوشت.) این منابع هم اطلاعات ارزشمندی دارند، نظیر آن که آوردهاند هم موبدان زرتشتی و هم مانی پیامآور دین جدید در لشگرکشیهای شاپور مشارکت داشتند. یعنی پیروزیهای شاپور با مشارکت تمام ایرانیان از هر گرایشی به دست آمد.
🔹قضیه شکنجه والرین صحت دارد؟ والرین علاوه بر ایران، با گسترش مسیحیت در قلمرو روم هم مبارزه میکرد: دو فرمان از او برای قربانی کردن برای خدایان رومی و نیز فهرستی از قدیسان مسیحی کشتهشده در ایام امپراتوری او به جا مانده. بنابراین تاریخنگاران مسیحی، اسارت او را عقویت این رفتارش دانسته و برای تاثیر بیشتر، مواردی مثل اینکه شاپور از امپراتور سالخوردۀ اسیر جای چهارپایه برای سوار شدن به اسب استفاده میکرد را رواج دادند. (قدیمیترین نمونه این روایتها را لاکتانتیوس آورده تا دشمنان کلیسا عبرت بگیرند). درحالیکه منابع ایرانی و اسلامی (مثل تاریخ طبری) چنین چیزی را ندارند.
🔸حالا آخرش والرین جلوی شاپور زانو زد؟ آن که در تمام سنگنگارهها جلوی اسب شاپور زانو زده و به التماس افتاده، فیلیپ عرب است. والرین اما ایستاده و شاپور، مچ دست او را (به نشانۀ اسارت) گرفته است. سه دلیل برای این تشخیص وجود دارد: شاپور در کتیبهاش از فیلیپ عرب بد گفته و او را «دروغگو» دانسته (به خاطر پیمانشکنیاش) و در مورد والرین نوشته «او را به دست خود اسیر کردیم». طبیعتا در تبلیغات تصویری هم همین ترتیب برقرار بوده. دوم: در یکی از سنگنگارههای بیشاپور (موسوم به بیشاپور۱) یک امپراتور زیر پای اسب شاپور افتاده (گوردیان) و دیگری جلوی او زانو زده، یعنی در زمان نقر این حجاری هنوز نبرد سوم اتفاق نیفتاده بوده و فرد زانوزده فیلیپ عرب است. و بالاخره صورت امپراتوران رومی حاضر در تابلوی نقش رستم قابل تطبیق با سکههایشان است.
@ehsanname
⬅️ برای مطالعه بیشتر: صفحات ۴۴ تا ۴۹ «تاریخ مصور ایران ساسانی» (نشر سایان)
➖پنج نقش برجستهای که پیروزی شاپور بر رومیان را تصویر کردهاست:
1️⃣ نقش برجستۀ داراب: احتمالا این سنگنگاره از بقیه قدیمتر است، چون در آن شاپور، تاج پدرش اردشیر را بر سر دارد. اینجا فقط نقش امپراتور کشته (گوردیان) را داریم، سرداران رومی در برابر شاه صف کشیدهاند و کسی زانو نزده است.
2️⃣ نقش برجستۀ بیشاپور۱: از این تابلو (که آسیب زیادی دیده) امپراتور زانوزده به تصاویر اضافه میشود. احتمالا با بدعهدی فیلیپ عرب، شاپور خواسته التماس او را یادآوری کند.
3️⃣ نقش برجستۀ بیشاپور۲: از اینجا اسارت والرین به تصاویر اضافه میشود. یعنی سه نقش آخری پس از ۲۶۲ نقر شدهاند.
4️⃣ نقش برجستۀ بیشاپور ۳: این تابلو با بیشتر از صد چهره، یکی از شلوغترین نقش برجستههای ساسانی است که در مرکزش شاپور و امپراتوران روم تصویر شدهاند.
5️⃣ نقش برجستۀ شاپور در محوطه نقشرستم: این تابلوی بسیار بزرگ (سه برابر ابعاد واقعی) جزو زیباترین نقوش صخرهای ایران است. جزئیات تابلو، مثل لبهبرگردان چکمۀ والرین (که زنجیر و پابند هم تصور شده) استادانه و ظریف کار شده. فیلیپ عرب در مقابل اسب شاپور زانو زده و والرین در دست شاه ایران اسیر است.
@ehsanname
1️⃣ نقش برجستۀ داراب: احتمالا این سنگنگاره از بقیه قدیمتر است، چون در آن شاپور، تاج پدرش اردشیر را بر سر دارد. اینجا فقط نقش امپراتور کشته (گوردیان) را داریم، سرداران رومی در برابر شاه صف کشیدهاند و کسی زانو نزده است.
2️⃣ نقش برجستۀ بیشاپور۱: از این تابلو (که آسیب زیادی دیده) امپراتور زانوزده به تصاویر اضافه میشود. احتمالا با بدعهدی فیلیپ عرب، شاپور خواسته التماس او را یادآوری کند.
3️⃣ نقش برجستۀ بیشاپور۲: از اینجا اسارت والرین به تصاویر اضافه میشود. یعنی سه نقش آخری پس از ۲۶۲ نقر شدهاند.
4️⃣ نقش برجستۀ بیشاپور ۳: این تابلو با بیشتر از صد چهره، یکی از شلوغترین نقش برجستههای ساسانی است که در مرکزش شاپور و امپراتوران روم تصویر شدهاند.
5️⃣ نقش برجستۀ شاپور در محوطه نقشرستم: این تابلوی بسیار بزرگ (سه برابر ابعاد واقعی) جزو زیباترین نقوش صخرهای ایران است. جزئیات تابلو، مثل لبهبرگردان چکمۀ والرین (که زنجیر و پابند هم تصور شده) استادانه و ظریف کار شده. فیلیپ عرب در مقابل اسب شاپور زانو زده و والرین در دست شاه ایران اسیر است.
@ehsanname
احساننامه
🔺خانم زینب موسوی هشت سال پیش در برنامه تلویزیونی «خندوانه» داستان رستم و سهراب را دستمایۀ شوخی کرد و تحسین شد. اخیراً هم ایشان ویدیویی پر از الفاظ رکیک و شوخیهای جنسی به عنوان شاهنامهخوانی ارایه داده است که با واکنش شدید مواجه شده. مقام «شاهنامه» و عالیجناب…
🔺حکمی آمده است که برای اهانت به فردوسی بزرگ، محکومیت حبس تعزیزی و نوشتن مقالهای در باب عظمت فردوسی و قصه گفتن از داستانهای شاهنامه برای بچهها در نظر گرفتهاند. اینکه شاهنامه اینقدر مهم شده، البته جای تقدیر است و قاضی محترم هم قطعا انگیزۀ وطندوستانه داشتهاند، اما این روش، خدمت به شاهنامه نیست. شاهنامه و اصولا هر اثر ادبی را مردم و مخاطبان ادبیات هستند که میپسندند و به صدر میرسانند، یا نمیپسندند و به یک سو میگذارند. از زمان خود فردوسی تا به امروز، بسیار کسان به او تاختهاند. مثلا هزار سال پیش، امیرمعزی، شاعر دربار آلپارسلان فردوسی را دروغگو خواند و سرود «من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/ ازکجا آورد؟ و بیهوده چرا گفت آن سَمَر؟» تا بگوید که برخلاف داستانهای دروغین رستم، قهرمان اشعار خودش (یعنی آلپاراسلان) واقعی است. حتما برای این شعر، جایزه هم گرفت. مردم اما در طول سالیان و قرنها نشان دادند که کدام شعر را راست و درستتر میدانند. در مورد این به اصطلاح طنز اخیر هم خود دوستداران فردوسی پاسخ دادند. شاهنامه، کتاب مردم است. بگذاریم کتاب مردم باقی بماند @ehsanname
عامه پسندها- همشهری جوان.pdf
3.5 MB
📚به مناسبت هفته کتاب: اردیبهشت ۱۳۸۶ در شماره ۱۱۵ هفتهنامه «همشهری جوان» پروندۀ مفصلی کار کردیم دربارهی رمانهای عامهپسند که در آن با چهرههای اصلی این جریان، فهیمه رحیمی، فتانه حاج سیدجوادی، امیر عشیری، احمد محقق، پرینوش صنیعی، تکین حمزهلو و... گفتوگو کرده، همراه با مطالب تحلیلی در مورد گزارش بازار، تاریخچه، خصوصیات سبکی و نیز نظرات دیگر نویسندگان در مورد این نوع کتابها پرداخته بودیم. رمانهای عامه پسند هم سهم قابلتوجهی از فروش بازار نشر را دارند و هم چندان مورد توجه منتقدان و نویسندگان حرفهای قرار نمیگیرند. مطبوعات به آنها نمیپردازند و نشستهای رونمایی و نقد برایشان برپا نمیشود. این پرونده و بازتاب آن (در شماره ۱۱۸ نشریه) را بازنشر میکنم تا یادی از همکارانم هم بکنم، بخصوص علی بهپژوه (که نوشتههایش از بهترین مطالب در حوژۀ جامعهشناسی ادبیات است)، خانم مریم دهخدایی و زندهیاد ایرج باباحاجی (خبرنگار باسابقۀ ورزشی که در پیدا کردن چهرههای قدیمی تخصص داشت). این را هم اضافه کنم که بعدها یوسف علیخانی در کتاب «معجون عشق» تجربه مشابهی را تکرار و با نویسندگان عامهپسند گفتگو کرد. @ehsanname
📊یک کم آمار: اسامی پرفروشترین کتابهای بخش مجازی نمایشگاه کتاب امسال اعلام شد. (+) بخش مجازی نمایشگاه را نباید معادل کل فروش نمایشگاه دانست و خود نمایشگاه هم کل فروش کتاب یک سال بازار نشر ما نیست، اما به هر حال این جزو معدود آمارهای دقیق بازار نشر است. بیشترین تعداد نسخۀ فروشرفته از یک عنوان، کتاب «راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان» با فروش ۵۱۸۳ نسخه است که مقایسۀ همین عدد با فروش کلی نمایشگاه کتاب مجازی، یعنی فروش یکمیلیون و ۸۰۱ هزار و ۵۵۳ نسخه کتاب (+)، تنوع و تکثر فرهنگی بالای بازار نشر ما را نشان میدهد. از بین آثار داستانی، پرفروشترینها اینها بودهاند: «مرگ ایوان ایلیچ» لئو تولستوی (اعلام نشده با کدام ترجمه؟) ۴۵۲۵ نسخه، «سمفونی مردگان» عباس معروفی ۳۱۵۸ نسخه، «بیگانه» آلبر کامو (کدام ترجمه؟) ۲۷۵۱ نسخه، «باروت خیس» زهرا اسعد بلنددوست ۲۳۸۴ نسخه و «شبهای روشن» داستایوسکی (ترجمۀ سروش حبیبی) با ۲۰۰۲ نسخه فروش جزو دهتای اول هستند. رتبههای بعدی ادبیات داستانی که بین ۱۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه فروختهاند هم (به ترتیب) اینها هستند: «صد سال تنهایی» مارکز، «سال بلوا» عباس معروفی، «کیمیاگر» پائولو کوئیلو، «سووشون» سیمین دانشور، «چشم هایش» بزرگ علوی، «شازده کوچولو» اگزوپری، «۱۹۸۴» جورج اورول، «خاکسپاری دوم بانوی مرگ» نیما اکبرخانی، «یادداشتهای زیرزمینی» داستایوفسکی، «طاعون» آلبر کامو، «کهکشان نیستی» محمدهادی اصفهانی، «جنایت و مکافات» داستایوسکی و «سقوط» آلبر کامو. @ehsanname
📸تصویر استفاده از تندیس شیخ اجل در ارومیه برای نصب بیلبوردهای شهری که البته شهرداری محترم ارومیه از دستور جمعآوری سازه و اصلاح محل نصب خبر داده (+) شعر معروف سعدی را به خاطر میآورد:
دورانِ بقا چو بادِ صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
@ehsanname
دورانِ بقا چو بادِ صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
@ehsanname
بازی آخر و در واقع فینال لیگ بود. آمده بودیم قهرمانی تیم افشین قطبی را تماشا کنیم. با یک گل جلو افتاده بودیم و داشتیم سرود قهرمانی میخواندیم که دقیقه چهل، درست مثل عشق، افتاد مشکلها. سپاهانیها با مساوی هم قهرمان میشدند و حالا که یکی زده بودند، لابد حواسشان جمع میشد که جام از توی مشتشان سر نخورد. حریف قوی و چغر بود و همین، نمیگذاشت خیالمان جمع باشد. بین دو نیمه، ورزشگاه انگار نه انگار که مهمترین بازی سال. هیچ صدایی بلند نبود. همه داشتیم پیش خودمان سبک و سنگین میکردیم که حالا چی؟ یک رفیق استقلالی داشتیم که او هم با ما آمده بود و وسط حرص خوردنهای ما، خیلی آرام و درگوشی، طوری که ز مجلس سخن به در نرود، داشت کری میخواند. برگشتم چیزی بگویم که دیدمش. دو سه ردیف بالاتر نشسته بود و داشت دست تکان میداد. من هم دستی تکان دادم به نشانهی سلام و بعد خیلی آرام، با حرکت لب و دهن پرسیدم «چی میشه؟ میبریم؟» که دستش را مشت کرد و آورد بالا. بعد وسط نیمۀ دوم، یکی دوبار که توپ قل خورد و میلیمتری از دروازۀ حریف رد شد، برگشتم نگاهش کردم و هی هر بار خندۀ پهنش را آورد روی لب و باز مشتش را توی هوا تکان داد. توپ دقیقۀ آخری که رفت توی گل و صدهزار نفر از وزن زمین کم شد، طوری همه چیز به هم ریخت که دیگر ندیدمش. چند روز بعد برای مصاحبه آمده بود دفتر مجله («بیو تن» تازه منتشر شده بود) و هنوز گردنش نیامده بود تو، صدا کرد «احسان، احسان» و مشتش را همانطوری توی هوا تکان داد و خندیدیم. (چند وقت پیش ماشا صفری گفت وقتی بعد از مدتها هم را دیدهاند، قبل از هر حرفی آقارضا انگشتهایش را به شکل عدد هفت آورده بالا و خندیدهاند.) رضای امیرخانی، در همۀ این سالها برای من یکی از نمادهای امیدواری بوده است. نه امیدواری الکی و خوشخیالی، که آن جور امیدی که از پیدا کردن یک قطعۀ ریز روی زمین افتاده میآید. پیش آمده که هیچ کار خاصی نداشتم و فقط برای شنیدن حرف شادمانهای به او زنگ زدم. (معمولا میگوید «خب بیا مهندسی معکوس کنیم»، هرچند به نظرم بیخود میگوید و حرفهایش ربطی به مهندسی ندارد.) هر وقت هم که خودش زنگ زده یا پیامی داده با خنده و شوخی همراه بوده است. (آخرین پیامش این است که از یک بابای معروفی چیزی فرستاده و زیرش نوشته: «این از شما بلند کرده به نظرم احسان جان» تا اینطوری به یاد بودن را نشان بدهد.) از دیروز که خبر آمد، وسط این شب تاریک و بیم موج و گرداب هایلش، چنگ انداختهام یکی یکی خاطرات را توی مغزم بالا پایین میکنم و هی لبخند، هی لبخند. دلم میخواست بلند شوم بروم بیمارستان کسری، پشت در اتاق مراقبتهای ویژه، دستم را مثل آن روز مشت کنم و آنقدر توی هوا تکان بدهم تا ببیند و به خنده بیفتد. نرفتم که توی دست و پای خانوادهاش نباشم؛ ولی خیالم تخت است که آقارضای امیرخانی گل را میزند.
@ehsanname
@ehsanname
🔹در خبرها بود که شورای شهر اجازۀ تدفین عالیجناب کامران فانی در قطعۀ نامآوران را نداده است و معاون وزیر ارشاد زنگ زده به رییس شورای شهر تا ماجرا حل شود. از این خلاصهتر و نمادینتر نمیشود چیزی در باب اوضاع فرهنگ در این مملکت سراغ کرد. فانی البته نیازی به مجوز و آییننامه و تبصره ندارد، «در سینههای مردم عارف» مزار اوست، ما وضعمان به جایی رسیده که برای سپاسگزاری و قدرشناسی از بزرگانمان نیاز به توصیه و پادرمیانی داریم. آن هم چه کسی؟ کامران فانی. نویسنده و مترجم و نسخهشناس و کتابدار و کتابشناس و دایرةالمعارفنویس و مجسمۀ متحرک فرهنگ و آقا، آقا، آقای تمام. «برفت شوکت محمود، در زمانه نماند / جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی»
@ehsanname
@ehsanname
🕓 شاید حقیقت آن دو دست جوان بود
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبک بار
شکوفه خواهدداد ...
@ehsanname
🎧 مراسم خوانش «امروز، روز اول دیماه است» #فروغ_فرخزاد را اگر سالهای دیگر هم به جا نیاورده بودید، امسال دیگر باید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد 👇
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبک بار
شکوفه خواهدداد ...
@ehsanname
🎧 مراسم خوانش «امروز، روز اول دیماه است» #فروغ_فرخزاد را اگر سالهای دیگر هم به جا نیاورده بودید، امسال دیگر باید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد 👇
Iman Biavarim be Aghaze Fasle Sard
Forogh Farokhzad
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» شعر و صدای #فروغ_فرخزاد از آلبوم «شعرهای فروغ فرخزاد» کانون پرورش فکری، ۱۳۴۴ @ehsanname
Iman Biavarim be Aghaze Fasle Sard
Khosro Shakibaei
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» شعر #فروغ_فرخزاد با صدای خسرو شکیبایی، از آلبوم «پری خوانی»، ۱۳۸۲ @ehsanname