💥 سوال انگیزشی ۱۴۱:
به سوالات زیر پاسخ دهید:
1⃣ یک کوادریلیون تومان چند صفر دارد؟! ( این عدد را به طور کامل تایپ کنید.)
2⃣ یک کوادریلیون تومان را با نمادگذاری علمی بنویسید.
3⃣ یک کوادریلیون تومان چند همت است؟!
4⃣ یک کوادریلیون تومان چند برابر یک میلیارد تومان است؟!
5⃣ یک کوادریلیون تومان را بر 91 میلیون تقسیم کنید.
@harmoniclib
جوابهای خود را در قسمت کامنتها بفرستید.
(بهترین جوابها در کانال قرار خواهند گرفت.)
👇👇👇
به سوالات زیر پاسخ دهید:
1⃣ یک کوادریلیون تومان چند صفر دارد؟! ( این عدد را به طور کامل تایپ کنید.)
2⃣ یک کوادریلیون تومان را با نمادگذاری علمی بنویسید.
3⃣ یک کوادریلیون تومان چند همت است؟!
4⃣ یک کوادریلیون تومان چند برابر یک میلیارد تومان است؟!
5⃣ یک کوادریلیون تومان را بر 91 میلیون تقسیم کنید.
@harmoniclib
جوابهای خود را در قسمت کامنتها بفرستید.
(بهترین جوابها در کانال قرار خواهند گرفت.)
👇👇👇
👏3🤷♀2👍1👎1👨💻1
اخبار و کتاب های ریاضی
💥 سوال انگیزشی ۱۴۱: به سوالات زیر پاسخ دهید: 1⃣ یک کوادریلیون تومان چند صفر دارد؟! ( این عدد را به طور کامل تایپ کنید.) 2⃣ یک کوادریلیون تومان را با نمادگذاری علمی بنویسید. 3⃣ یک کوادریلیون تومان چند همت است؟! 4⃣ یک کوادریلیون تومان چند برابر یک میلیارد…
جواب ارسالی:
1️⃣ 1,000,000,000,000,000 تومان (۱۵ تا صفر)
2️⃣ 1 × 10¹⁵ تومان
3️⃣ یعنی ۱۰۰۰ همت
4️⃣ برابر با ۱,۰۰۰,۰۰۰ برابر یک میلیارد تومان
5️⃣ تقسیم بر ۹۱ میلیون ≈ 10,989,011
💵 با دلار 1,073,800 ریالی >> حدود ۹.۳۱۲ میلیارد دلار
@harmoniclib
1️⃣ 1,000,000,000,000,000 تومان (۱۵ تا صفر)
2️⃣ 1 × 10¹⁵ تومان
3️⃣ یعنی ۱۰۰۰ همت
4️⃣ برابر با ۱,۰۰۰,۰۰۰ برابر یک میلیارد تومان
5️⃣ تقسیم بر ۹۱ میلیون ≈ 10,989,011
💵 با دلار 1,073,800 ریالی >> حدود ۹.۳۱۲ میلیارد دلار
@harmoniclib
😢10❤1👎1
دوستان عزیز بنده قصد دارم در پادکست رادیو ریاضی با سرکار خانم پروانه محسنی آزاد همسر زندهیاد استاد بیژن نجدی مصاحبه کنم.
اگر کسی با ایشان از نزدیک آشنایی دارد لطفا به بنده اطلاع دهد تا هماهنگیهای لازم را جهت انجام این مصاحبه فراهم آوریم.
👇👇👇
@meisami_mah
اگر کسی با ایشان از نزدیک آشنایی دارد لطفا به بنده اطلاع دهد تا هماهنگیهای لازم را جهت انجام این مصاحبه فراهم آوریم.
👇👇👇
@meisami_mah
👏20🤣12❤4🔥2🏆2
این همه فخر فروختن به اسم فامیلی برای چیست؟!
دانشآموزی دارم که فقط یک اسم دارد
امیرمحمد
او فامیل ندارد،
علتش را نمیدانم
ولی
برای بار اول بود که میدیدم یک آدم زنده نام خانوادگی ندارد
فقط یک اسم
امیرمحمد
@harmoniclib
دانشآموزی دارم که فقط یک اسم دارد
امیرمحمد
او فامیل ندارد،
علتش را نمیدانم
ولی
برای بار اول بود که میدیدم یک آدم زنده نام خانوادگی ندارد
فقط یک اسم
امیرمحمد
@harmoniclib
🤔16😢4❤3🤣3😐1
ریاضی و کارکردهای اجرایی
<unknown>
📣 اپیزود جدید پادکست
رادیو ریاضی
با موضوع:
ریاضی و کارکردهای اجرایی
@harmoniclib
راوی: خانم ریحانه نظری
رادیو ریاضی
با موضوع:
ریاضی و کارکردهای اجرایی
@harmoniclib
راوی: خانم ریحانه نظری
👏4❤3
یک توصیه، یک بار برای همیشه:
به هیچ وجه استاد حقالتدریس دانشگاه آزاد اسلامی نشوید!
حقالتدریس نمیدهند و اگر بدهند هم چندین ترم بعد میریزند. به شکلی که ارزش حقوق شما فوقالعاده کم میشود.
@harmoniclib
به هیچ وجه استاد حقالتدریس دانشگاه آزاد اسلامی نشوید!
حقالتدریس نمیدهند و اگر بدهند هم چندین ترم بعد میریزند. به شکلی که ارزش حقوق شما فوقالعاده کم میشود.
@harmoniclib
👍31🔥4🤣4👏3💔2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این
فصلِ دیگریست
که سرمایش از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده میکند.
یادش به خیر پاییز
با آن توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده میکند!
هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دیسال:
خاموش
خود
منم!
مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمیسوزد امسال
در سینه
در تنم!
@harmoniclib
شعر : احمد شاملو
دکلمه : خسرو شکیبایی
فصلِ دیگریست
که سرمایش از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده میکند.
یادش به خیر پاییز
با آن توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده میکند!
هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دیسال:
خاموش
خود
منم!
مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمیسوزد امسال
در سینه
در تنم!
@harmoniclib
شعر : احمد شاملو
دکلمه : خسرو شکیبایی
❤10👍1👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واکنش استاد به حل تمرین با چت جیبیتی
@harmoniclib
@harmoniclib
💔38😁14🥴3👍2
❤3
اخبار و کتاب های ریاضی
ده سال محرومیت از دریافت دکتری به خاطر درگیری لفظی با استاد راهنما @harmoniclib
به دکتر مظاهر مصفّا
اگر استادانی چون دکتر مظاهر مصفّا نبودند، چه دوران کسالتباری میشد دوران تحصیل ما در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران. بعد از او چه قدر خالی از ذوق و انگیزه و دلگرمی و الهام شد روزگار ما. یادم هست که در زمان برکناری استاد از مدیریت گروه ما چه قدر دلگرفته بودیم. بچهها در تالار کمال دانشکدهٔ ادبیات مجلسی صمیمی و دانشجویی برای بزرگداشت ایشان سامان داده بودند. سال ۸۴ بود به گمانم. با خودم گفتم نباید دست خالی به این مجلس بروم. ساعتی پیش از رسیدن استاد قلم به دست گرفتم و این شعر را ساختم. نگفتم سرودم، چون آن بزرگ نیز همیشه فعل ساختن را برای شعر به کار میبرد. میگفت تازگی چی ساختی؟
باری جلسه برگزار شد و لحظههای خاطرهانگیزی با حضور استاد رقم خورد، از جمله این که بعد از شنیدن قصیدهام، شاید در پایان مجلس، این جمله را گفتند:
تیر سهشعبه زدی به اینها.
در سالگرد درگذشت آن عزیز، قصیده را اینجا نقل میکنم. یادش گرامی است. گرامیتر باد:
بدم میآید از هنگامۀ خاموش ترسوها
تکان گنگ لبها حرکت مرموز ابروها
به گمراهی زدن خود را و از راه دگر رفتن
هیاهو ساختن بیرون خزیدن از هیاهوها
به هر سو رهسپر گشتن ز هر سو باز برگشتن
به آسانی دگر گشتن چو غلتیدن به پهلوها
هم از اوها و از بیرون زدنشان از دلِ منها
هم از منها و از پنهان شدنشان در پسِ اوها
تو بودی آن که بر هم خورد این یکدستی از رنگش
نبودت رایِ بدرایان نگشتی یار یاروها
کشیدندت به پایین تا سبکمغزی رود بالا
نبودم هرگز اینسان شاهد عدل ترازوها
کنون ماییم و یاد آوردن و از یاد نابردن
کنون ماییم و ای دردا و افسوسا و اندوها
مگر یاد تو تلخی را برَد از کام ما کاینجا
به جای انگبین زهر است در انبان کندوها
هوای مُشکمان از سر پرید آن دم که بو بردیم
که در دشت ختنمان نافه افکندند راسوها
مبادا اینچنین گود از میانداری چنان خالی
بدا کبّادۀ پیران به دست بچّهپرروها
سواری جز تو را چشمم به راه انتظاری نیست
که آید از پسِ هرگز از آنسوی فراسوها
دهان بگشا که دمسردان دکان یاوه بربندند
پدید آ تا نهان گردند رسوایان به پستوها
به باطل کردن انبوه افسونهای نابرحق
عصایت را بگردان و بزن بر بزم جادوها
وحید عیدگاه طرقبهای
@harmoniclib
اگر استادانی چون دکتر مظاهر مصفّا نبودند، چه دوران کسالتباری میشد دوران تحصیل ما در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران. بعد از او چه قدر خالی از ذوق و انگیزه و دلگرمی و الهام شد روزگار ما. یادم هست که در زمان برکناری استاد از مدیریت گروه ما چه قدر دلگرفته بودیم. بچهها در تالار کمال دانشکدهٔ ادبیات مجلسی صمیمی و دانشجویی برای بزرگداشت ایشان سامان داده بودند. سال ۸۴ بود به گمانم. با خودم گفتم نباید دست خالی به این مجلس بروم. ساعتی پیش از رسیدن استاد قلم به دست گرفتم و این شعر را ساختم. نگفتم سرودم، چون آن بزرگ نیز همیشه فعل ساختن را برای شعر به کار میبرد. میگفت تازگی چی ساختی؟
باری جلسه برگزار شد و لحظههای خاطرهانگیزی با حضور استاد رقم خورد، از جمله این که بعد از شنیدن قصیدهام، شاید در پایان مجلس، این جمله را گفتند:
تیر سهشعبه زدی به اینها.
در سالگرد درگذشت آن عزیز، قصیده را اینجا نقل میکنم. یادش گرامی است. گرامیتر باد:
بدم میآید از هنگامۀ خاموش ترسوها
تکان گنگ لبها حرکت مرموز ابروها
به گمراهی زدن خود را و از راه دگر رفتن
هیاهو ساختن بیرون خزیدن از هیاهوها
به هر سو رهسپر گشتن ز هر سو باز برگشتن
به آسانی دگر گشتن چو غلتیدن به پهلوها
هم از اوها و از بیرون زدنشان از دلِ منها
هم از منها و از پنهان شدنشان در پسِ اوها
تو بودی آن که بر هم خورد این یکدستی از رنگش
نبودت رایِ بدرایان نگشتی یار یاروها
کشیدندت به پایین تا سبکمغزی رود بالا
نبودم هرگز اینسان شاهد عدل ترازوها
کنون ماییم و یاد آوردن و از یاد نابردن
کنون ماییم و ای دردا و افسوسا و اندوها
مگر یاد تو تلخی را برَد از کام ما کاینجا
به جای انگبین زهر است در انبان کندوها
هوای مُشکمان از سر پرید آن دم که بو بردیم
که در دشت ختنمان نافه افکندند راسوها
مبادا اینچنین گود از میانداری چنان خالی
بدا کبّادۀ پیران به دست بچّهپرروها
سواری جز تو را چشمم به راه انتظاری نیست
که آید از پسِ هرگز از آنسوی فراسوها
دهان بگشا که دمسردان دکان یاوه بربندند
پدید آ تا نهان گردند رسوایان به پستوها
به باطل کردن انبوه افسونهای نابرحق
عصایت را بگردان و بزن بر بزم جادوها
وحید عیدگاه طرقبهای
@harmoniclib
💯6👍4👏3🤣1
اخبار و کتاب های ریاضی
معلم ریاضی باید مثل قابله باشد. 👇👇👇 https://youtube.com/shorts/gZ-QdGiLPGA?si=M6J8eb_UGqMqrIDi
این حرف حرف جورج پولیاست
حرف من نیست😉
حرف من نیست😉
💯6💘3🤣1
🤣14🤔3😐3
اخبار و کتاب های ریاضی
ده سال محرومیت از دریافت دکتری به خاطر درگیری لفظی با استاد راهنما @harmoniclib
پیام ارسالی:
در متن موجود در این تصویر نوشته شده «او طی یک درگیری لفظی با استاد فروزانفر ده سال از دریافت دکتری محروم شد تا ادبگزاری به استاد را بیاموزد».
به نظر من این متن و این جمله ظلم به دکتر مصفاست ...، و ماجرا جوری روایت شده که واقعا در حق دکتر مصفا ظلم شده ...
این ماجرا به مصدق و شاه و سقوط مصدق ربط داشته ...، و فروزانفر فردی بوده که از لحاظ سیاسی هم جاهطلب بوده و هم محافظهکار و محتاط (فروزانفر به جهت ماکسیمم کردن منافعش و مینیمم کردن خطرات، در خصوص مصدق و بعضی از مسائل چرخش 180 درجهای داشته و ...)
به بیان دقیقتر چند سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد، مصفا با طرفداری از دکتر مصدق به عنوان یه شاعر مصدقی شهرت سیاسی پیدا کرده بود ...
از طرف دیگه در دوران نخستوزیری مصدق، به فروزانفر وعدهی استانداری داده بودن، و به همین دلیل فروزانفر یه مثنوی در مدح مصدق گفته بود ...
بعدا که اوضاع به هم ریخته بود، فروزانفر قصد داشته مواضع دیگهای بگیره ...، و وقتی (با جهانشاه صالح، رئیس دانشگاه تهران) پیش شاه رفته بوده میخواسته برای شاه شعر بخونه ...، که شاه بهش گفته که «لازم نیست حرفی بزنید، بس است. میخواهید شعر بخوانید، بروید برای مصدق بخوانید ...، من خودم همه چیز را میدانم. دوران صد رنگی تمام شده است»
ولی فروزانفر خیلی زرنگتر از این حرفا بوده ...، و یه لطایفالحیل روابطش رو با شاه درست میکنه ...، و همه چی بین شاه و فروزانفر اوکی میشه ...
تا اینکه یه روز مصفا در کلاس درس فروزانفر یه شعر در ستایش مصدق میخونه و مصدق رو با لفظ «پیشوا» خطاب کرده بوده ...، و فروزانفر آشفته میشه و به مصفا میگه حیا کن و ...، و مصفا تغییر رنگ و چرخش 180 درجهای فروزانفر رو به روی فروزانفر میاره ...، و مصفا با زیرکی میگه من فکر میکردم که هنوز هم به مصدق علاقه دارید و شعرتون در مدح مصدق رو از رادیو پخش شده و ...، و اینجا فروزانفر کلاس رو ترک میکنه ...
و سر همین اختلافات، فروزانفر پدر مصفا رو در میاره و ازش امتحان نمیگیره و ...، و فروزانفر با تمام قدرت حال مصفا رو میگیره ...
و این مساله باعث میشه که مصفا هجویهای در وصف فروزانفر بگه و با تانک از روی فروزانفر رد میشه ...، و این هجویه روابطشون رو به شدت تیرهتر میکنه ...
و در طول این ۱۰ سال خیلیها واسطه شدن (از جمله شریعتمداری)، که فروزانفر کوتاه بیاد ...، ولی فروزانفر قاعدتا منافع و جایگاهش (و غرورش) براش مهمتر بوده و کوتاه نیومد ...، و به دکترا گرفتن مصفا رضایت نداد ...
و درنهایت با وساطت حسین قدس نخعی (شاعر و سیاستمدار پر نفوذ، که جایگاه خیلی بالایی در دربار داشته)، فروزانفر کوتاه میاد و مصفا رو میبخشه و مصفا بالاخره دکترا میگیره ...
خلاصهش اینه که بین مصفا و فروزانفر به دلیل مسائل سیاسی (و چرخشهای 180 درجهای فروزانفر) درگیری پیش میاد (فروزانفر نگران بوده که نکنه بیشتر مغضوب بشه) ...، در واقع ترس از به خطر افتادن جایگاه فروزانفر در این تصمیم (یعنی دکترا ندادن به مصفا)، به شدت دخیل بوده ...، و در نهایت هم فروزانفر با وساطت دربار (و یه جورایی کسب اجازه از دربار) رضایت داده به دکتری گرفتن مصفا ...
@harmoniclib
در متن موجود در این تصویر نوشته شده «او طی یک درگیری لفظی با استاد فروزانفر ده سال از دریافت دکتری محروم شد تا ادبگزاری به استاد را بیاموزد».
به نظر من این متن و این جمله ظلم به دکتر مصفاست ...، و ماجرا جوری روایت شده که واقعا در حق دکتر مصفا ظلم شده ...
این ماجرا به مصدق و شاه و سقوط مصدق ربط داشته ...، و فروزانفر فردی بوده که از لحاظ سیاسی هم جاهطلب بوده و هم محافظهکار و محتاط (فروزانفر به جهت ماکسیمم کردن منافعش و مینیمم کردن خطرات، در خصوص مصدق و بعضی از مسائل چرخش 180 درجهای داشته و ...)
به بیان دقیقتر چند سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد، مصفا با طرفداری از دکتر مصدق به عنوان یه شاعر مصدقی شهرت سیاسی پیدا کرده بود ...
از طرف دیگه در دوران نخستوزیری مصدق، به فروزانفر وعدهی استانداری داده بودن، و به همین دلیل فروزانفر یه مثنوی در مدح مصدق گفته بود ...
بعدا که اوضاع به هم ریخته بود، فروزانفر قصد داشته مواضع دیگهای بگیره ...، و وقتی (با جهانشاه صالح، رئیس دانشگاه تهران) پیش شاه رفته بوده میخواسته برای شاه شعر بخونه ...، که شاه بهش گفته که «لازم نیست حرفی بزنید، بس است. میخواهید شعر بخوانید، بروید برای مصدق بخوانید ...، من خودم همه چیز را میدانم. دوران صد رنگی تمام شده است»
ولی فروزانفر خیلی زرنگتر از این حرفا بوده ...، و یه لطایفالحیل روابطش رو با شاه درست میکنه ...، و همه چی بین شاه و فروزانفر اوکی میشه ...
تا اینکه یه روز مصفا در کلاس درس فروزانفر یه شعر در ستایش مصدق میخونه و مصدق رو با لفظ «پیشوا» خطاب کرده بوده ...، و فروزانفر آشفته میشه و به مصفا میگه حیا کن و ...، و مصفا تغییر رنگ و چرخش 180 درجهای فروزانفر رو به روی فروزانفر میاره ...، و مصفا با زیرکی میگه من فکر میکردم که هنوز هم به مصدق علاقه دارید و شعرتون در مدح مصدق رو از رادیو پخش شده و ...، و اینجا فروزانفر کلاس رو ترک میکنه ...
و سر همین اختلافات، فروزانفر پدر مصفا رو در میاره و ازش امتحان نمیگیره و ...، و فروزانفر با تمام قدرت حال مصفا رو میگیره ...
و این مساله باعث میشه که مصفا هجویهای در وصف فروزانفر بگه و با تانک از روی فروزانفر رد میشه ...، و این هجویه روابطشون رو به شدت تیرهتر میکنه ...
و در طول این ۱۰ سال خیلیها واسطه شدن (از جمله شریعتمداری)، که فروزانفر کوتاه بیاد ...، ولی فروزانفر قاعدتا منافع و جایگاهش (و غرورش) براش مهمتر بوده و کوتاه نیومد ...، و به دکترا گرفتن مصفا رضایت نداد ...
و درنهایت با وساطت حسین قدس نخعی (شاعر و سیاستمدار پر نفوذ، که جایگاه خیلی بالایی در دربار داشته)، فروزانفر کوتاه میاد و مصفا رو میبخشه و مصفا بالاخره دکترا میگیره ...
خلاصهش اینه که بین مصفا و فروزانفر به دلیل مسائل سیاسی (و چرخشهای 180 درجهای فروزانفر) درگیری پیش میاد (فروزانفر نگران بوده که نکنه بیشتر مغضوب بشه) ...، در واقع ترس از به خطر افتادن جایگاه فروزانفر در این تصمیم (یعنی دکترا ندادن به مصفا)، به شدت دخیل بوده ...، و در نهایت هم فروزانفر با وساطت دربار (و یه جورایی کسب اجازه از دربار) رضایت داده به دکتری گرفتن مصفا ...
@harmoniclib
❤10👎1🥴1