جایزه بزرگ ریاضیات به افتخار مریم میرزاخانی نامگذاری شد
بنیاد «جایزه پیشرفت شگرف» ( Breakthrough Prize ) روز دوشنبه ۴ نوامبر/۱۳ آبان اعلام کرد جایزهای برای زنان ریاضیدان جوان درنظر گرفته و آن را به نام مریم میرزاخانی نامگذاری کرده است.
این جایزه ۵۰ هزار دلاری که در بخش «مرزهای نو» ویژه زنان جوان ریاضیدان در نظر گرفته شده است، به چهرههای شاخصی اهدا خواهد شد که در دو سال منتهی به زمان اعلام جایزه دکترای خود را در همین زمینه دریافت کرده باشند.
بنیاد «جایزه پیشرفت شگرف» توسط شماری از چهرههای سرشناس دنیای علم و فناوری نظیر سرگئی برین موسس گوگل و مارک زاکربرگ موسس فیسبوک تاسیس شده است و از سال ۲۰۱۳ در سه رشته ریاضیات، فیزیک بنیادی و علوم زیستی جوایزی را به سرآمدان دنیای علم اهدا میکند.
ریچارد تایلور، دبیر کمیته گزینش برنده جایزه ریاضیات، گفت: «امیدواریم جایزه مرزهای نو که به اسم مریم میرزاخانی نامگذاری شده است الهامبخش زنان جوان قرار گیرد تا شوقشان به ریاضیات را دنبال کنند.»
وی افزود: «شناسایی زنان الهامبخش در رشته ریاضیات، ادای دینی در خور به ذهن زیبای دکتر میرزاخانی خواهد بود.»
مریم میرزاخانی اولین ریاضیدان زنی بود که جایزه معتبر فیلدز را به خود اختصاص داده بود.
مریم میرزاخانی نخستین زنی بود که موفق به کسب مدال فیلدز (معادل نوبل ریاضیات) شد. مدال فیلدز هر چهار سال یک بار در کنگره بینالمللی ریاضی به ریاضیدانهای برجسته زیر ۴۰ سالی اعطا میشود که دستاورد قابلتوجهی در این علم داشتهاند.
مریم میرزاخانی به فاصله کوتاهی پس از دریافت این جایزه در سال ۲۰۱۷ بر اثر بیماری سرطان پستان در بیمارستانی در کالیفرنیای آمریکا درگذشت.
وی پیش از این در اسفند ماه سال ۱۳۷۶ از سانحه تصادف اتوبوس حامل دانشجویان ریاضی شرکت کننده در مسابقات ریاضی دانشجویی جان به در برده بود. در آن حادثه گروهی از دانشجویان و استادان ریاضی ایرانی جان باخته بودند.
او بعد از اتمام تحصیلات خود در مقطع کارشناسی، دکترای خود را در دانشگاه هاروارد دریافت کرد و سپس به سمت استادی در دانشگاههای پرینستون و استنفورد رسید.
جایزه سه میلیون دلاری سال ۲۰۲۰ بنیاد «جایزه پیشرفت شگرف» در رشته ریاضیات به الکس اسکین همکار نزدیک مریم میرزاخانی از دانشگاه شیکاگو و به موضوعی در فضاهای هذلولی رسیده است که هر دوی این ریاضیدانان روی آن کار میکردهاند.
(به نقل از یورو نیوز فارسی)
@IranianMathematicalSociety
@infinitymath
بنیاد «جایزه پیشرفت شگرف» ( Breakthrough Prize ) روز دوشنبه ۴ نوامبر/۱۳ آبان اعلام کرد جایزهای برای زنان ریاضیدان جوان درنظر گرفته و آن را به نام مریم میرزاخانی نامگذاری کرده است.
این جایزه ۵۰ هزار دلاری که در بخش «مرزهای نو» ویژه زنان جوان ریاضیدان در نظر گرفته شده است، به چهرههای شاخصی اهدا خواهد شد که در دو سال منتهی به زمان اعلام جایزه دکترای خود را در همین زمینه دریافت کرده باشند.
بنیاد «جایزه پیشرفت شگرف» توسط شماری از چهرههای سرشناس دنیای علم و فناوری نظیر سرگئی برین موسس گوگل و مارک زاکربرگ موسس فیسبوک تاسیس شده است و از سال ۲۰۱۳ در سه رشته ریاضیات، فیزیک بنیادی و علوم زیستی جوایزی را به سرآمدان دنیای علم اهدا میکند.
ریچارد تایلور، دبیر کمیته گزینش برنده جایزه ریاضیات، گفت: «امیدواریم جایزه مرزهای نو که به اسم مریم میرزاخانی نامگذاری شده است الهامبخش زنان جوان قرار گیرد تا شوقشان به ریاضیات را دنبال کنند.»
وی افزود: «شناسایی زنان الهامبخش در رشته ریاضیات، ادای دینی در خور به ذهن زیبای دکتر میرزاخانی خواهد بود.»
مریم میرزاخانی اولین ریاضیدان زنی بود که جایزه معتبر فیلدز را به خود اختصاص داده بود.
مریم میرزاخانی نخستین زنی بود که موفق به کسب مدال فیلدز (معادل نوبل ریاضیات) شد. مدال فیلدز هر چهار سال یک بار در کنگره بینالمللی ریاضی به ریاضیدانهای برجسته زیر ۴۰ سالی اعطا میشود که دستاورد قابلتوجهی در این علم داشتهاند.
مریم میرزاخانی به فاصله کوتاهی پس از دریافت این جایزه در سال ۲۰۱۷ بر اثر بیماری سرطان پستان در بیمارستانی در کالیفرنیای آمریکا درگذشت.
وی پیش از این در اسفند ماه سال ۱۳۷۶ از سانحه تصادف اتوبوس حامل دانشجویان ریاضی شرکت کننده در مسابقات ریاضی دانشجویی جان به در برده بود. در آن حادثه گروهی از دانشجویان و استادان ریاضی ایرانی جان باخته بودند.
او بعد از اتمام تحصیلات خود در مقطع کارشناسی، دکترای خود را در دانشگاه هاروارد دریافت کرد و سپس به سمت استادی در دانشگاههای پرینستون و استنفورد رسید.
جایزه سه میلیون دلاری سال ۲۰۲۰ بنیاد «جایزه پیشرفت شگرف» در رشته ریاضیات به الکس اسکین همکار نزدیک مریم میرزاخانی از دانشگاه شیکاگو و به موضوعی در فضاهای هذلولی رسیده است که هر دوی این ریاضیدانان روی آن کار میکردهاند.
(به نقل از یورو نیوز فارسی)
@IranianMathematicalSociety
@infinitymath
محمد قمی و اسپراک، استاد دوران دکترای پروفسور قمی، حدس کارتان-هادامارد در تمام ابعاد در خصوص منیفلدهای با انحنای منفی را حل کردند.
Proving a longstanding conjecture about the area of negatively curved spaces
Johns Hopkins mathematician Joel Spruck and Mohammad ghomi recently succeeded in proving a longstanding conjecture about the area of negatively curved spaces, such as flower petals or coral reefs, a yearslong endeavor full unexpected hurdles and sleepless nights.
https://phys.org/news/2019-11-longstanding-conjecture-area-negatively-spaces.amp
Proving a longstanding conjecture about the area of negatively curved spaces
Johns Hopkins mathematician Joel Spruck and Mohammad ghomi recently succeeded in proving a longstanding conjecture about the area of negatively curved spaces, such as flower petals or coral reefs, a yearslong endeavor full unexpected hurdles and sleepless nights.
https://phys.org/news/2019-11-longstanding-conjecture-area-negatively-spaces.amp
phys.org
Proving a longstanding conjecture about the area of negatively curved spaces
Johns Hopkins mathematician Joel Spruck and a colleague recently succeeded in proving a longstanding conjecture about the area of negatively curved spaces, such as flower petals or coral reefs, a yearslong ...
Forwarded from انجمن ریاضی ایران (IMS) (Akram Sadeghi)
http://mct.iranjournals.ir/issue_72_73.html
فرهنگ و اندیشه ریاضی شماره ۶۴، بهار و تابستان ۱۳۹۸ منتشر شد.
فرهنگ و اندیشه ریاضی شماره ۶۴، بهار و تابستان ۱۳۹۸ منتشر شد.
پروفسور فضل الله رضا در 105 سالگی درگذشت. او به حق چهره ماندگار عرصه مهندسی و رشته ادبیات توأمان بود.
آثار و احوال این مرد علم و ادب متنوع و متفاوت و افزون بر ده ها کتاب و مقاله است. من بیش از بیست و پنج سال در دوران سالخوردگی اش که البته هنوز سرحال و قبراق بود تا همین اواخر عمر با او مأنوس بودم. برای شناخت پروفسور رضا میتوان به اینترنت مراجعه کرد که وی خود در طراحی و ایدهپردازی آن با ارائه تئوری احتمالات نقش داشت، در اینجا تنها به مقالهای از این مرحوم اشاره میکنم که در سال 1352 نگاشته و محمدعلی جمالزاده در تأثیر آن چنین نوشته است: اگر شما -پروفسور رضا- در تمام مدت عمر همین یک مقاله قاضی را نوشته بودید قرضتان را به ایران ادا کرده بودید.
پروفسور رضا در «قاضی بست» داستانی نقل میکند که در مجلد هشتم تاریخ بیهقی آمده است: امیر را تب گرفت، تب سوزان و سرسامی افتاد چنان که بار نتوانست داد و محجوب گشت از مردمان مگر از اطبا
مقصود از امیر مسعود غزنوی پسر امیر محمود غزنوی است. پس از اینکه مسعود حالش خوش میشود به شکرانه سلامت خویش بونصر وزیر مشاورش را میخواهد تا دو کیسه زر -هزار مثقال- از پولی که حلال است و پدرش هنگام جنگ در را حقانیت اسلام در هندوستان به دست آورده و به اصطلاح بی شبهه است به قاضی پیر شهر بست -بوالحسن بولانی و پسرش بوبکر- که سخت تنگدستند هدیه دهد. قاضی بست مردی پاکدامن و مستحق است که عمری بر مسند قضا نشسته و به عدالت سخن گفته، رشوه ای از کسی نستانده و اکنون در گوشه خانه افتاده است. شاگردان و دوستان و پسر بزرگ دارد ولی درآمد و حقوق بازنشستگی و زر نهفته و ملک املاک ندارد. امیر فکر میکند برای تادیه صدقه شکرانه سلامت هیچکس مناسبتر از این پدر و پسر عالیقدر نیست، این کار هم خدا را خوش میآید و هم مردم را.
اما پیر بوالحسن بولانی در دل خود آیین و کیشی دارد و به اصول اخلاقی و دینی پایبند است که دورویی و چند ارزشی در آن راهی نیست. از جانبی توهین به پادشاه و وزیر و رد کردن صله را نه شرط ادب میداند نه با تدبیر و خرد سازگار. پس بی آنکه او را برنجاند ابتدا صله را میپذیرد، آن گاه پس میدهد: بسیاری دعا کرد و گفت این صلت فخر است. پذیرفتم و باز دادم که مرا به کار نیست و قیامت سخت نزدیک است و حساب این نتوانم داد.
وزیر میگوید: این زر به زور از مردم مسلمان گرفته نشده و جزئی از غنائم است. چرا ان قاضی نستاند؟
قاضی بست پاسخ میدهد: نمیدانم این جنگ ها بر اصول و سنت محمد (ص) بوده است یا نه، من این نپذیرم و در عهده این نشوم.
وزیر سیاستمدارانه کار را به سکوت می گذراند. لختی بعد پیشنهاد میکند: قاضی کوتاه بیا و پول را بگیر. در شهر بست مردم مستحق بسیارند. خودت هم شاگردانی داری، به آنها بده. جواب قاضی پیر به جناب وزیر درشت است: مرا چه افتاده است که زر کسی دیگر برد و شمار آن به قیامت مرا باید داد؟ به هیچ حال این عهد قبول نکنم. وزیر کهنه کار روی به پسر میکند و میگوید: بسیار خب تو سهم خودت را بردار. پسر بی درنگ جوابی والا میدهد: من نیز فرزند این پدرم، که این سخن گفت و علم از وی آموخته ام. اگر وی را یک روز دیده بودمی و احوال و عادات وی بدانسته، واجب کردمی که در مدت عمر پیروی او کردمی به هیچ زیادت حاجتمند نیستم.
وزیر که دوستدار درستی و درستکاران است به گریه میافتد و به جای ترساندن این دو آزاد مرد، با تحسین میگوید: «بزرگا که شما دو تن اید»
پروفسور رضا با نثری پرمایه و جذاب و به هنگام سازی داستان بیهقی در مجله نگین سال 1352 و دیگر آثار ادب پارسی در کتابهای «مهجوری و مشتاقی» و «نگاهی به شاهنامه» و «برگ بی برگی» و… ضرورت پایبندی جمعی به نظامی واحد گوشزد میکند، چرا که بی معیاری یا تشتت معیارها و بی جهتی در ارزش ها مدار مشترک ایجاد نمیکند و این مشکلی اساسی در فرهنگ هر جامعه است.
پروفسور رضا تأکید میکند که ما به معیاری مشترک در شناخت نخبگان و پهلوانان بزرگمنش از میان مردم و از متن و بطن داستانها، روایات و جامعه سخت محتاجیم. خدایش رحمت کند. شایسته است مجلس یادبودی برای این مرد فرزانه در تهران برپا شود تا ضمن بزرگداشت نام و یاد او، شاگردان، دوستان و استادان علم و فرهنگ به بخشی از فضایل و خصایص انسانهای مؤثر اشارتی کنند.
هرروز دهندم خبر از مردن یاری
من مانده ام اما به چه کامیِ؟ به چه کاری؟
محمود اسعدی
آثار و احوال این مرد علم و ادب متنوع و متفاوت و افزون بر ده ها کتاب و مقاله است. من بیش از بیست و پنج سال در دوران سالخوردگی اش که البته هنوز سرحال و قبراق بود تا همین اواخر عمر با او مأنوس بودم. برای شناخت پروفسور رضا میتوان به اینترنت مراجعه کرد که وی خود در طراحی و ایدهپردازی آن با ارائه تئوری احتمالات نقش داشت، در اینجا تنها به مقالهای از این مرحوم اشاره میکنم که در سال 1352 نگاشته و محمدعلی جمالزاده در تأثیر آن چنین نوشته است: اگر شما -پروفسور رضا- در تمام مدت عمر همین یک مقاله قاضی را نوشته بودید قرضتان را به ایران ادا کرده بودید.
پروفسور رضا در «قاضی بست» داستانی نقل میکند که در مجلد هشتم تاریخ بیهقی آمده است: امیر را تب گرفت، تب سوزان و سرسامی افتاد چنان که بار نتوانست داد و محجوب گشت از مردمان مگر از اطبا
مقصود از امیر مسعود غزنوی پسر امیر محمود غزنوی است. پس از اینکه مسعود حالش خوش میشود به شکرانه سلامت خویش بونصر وزیر مشاورش را میخواهد تا دو کیسه زر -هزار مثقال- از پولی که حلال است و پدرش هنگام جنگ در را حقانیت اسلام در هندوستان به دست آورده و به اصطلاح بی شبهه است به قاضی پیر شهر بست -بوالحسن بولانی و پسرش بوبکر- که سخت تنگدستند هدیه دهد. قاضی بست مردی پاکدامن و مستحق است که عمری بر مسند قضا نشسته و به عدالت سخن گفته، رشوه ای از کسی نستانده و اکنون در گوشه خانه افتاده است. شاگردان و دوستان و پسر بزرگ دارد ولی درآمد و حقوق بازنشستگی و زر نهفته و ملک املاک ندارد. امیر فکر میکند برای تادیه صدقه شکرانه سلامت هیچکس مناسبتر از این پدر و پسر عالیقدر نیست، این کار هم خدا را خوش میآید و هم مردم را.
اما پیر بوالحسن بولانی در دل خود آیین و کیشی دارد و به اصول اخلاقی و دینی پایبند است که دورویی و چند ارزشی در آن راهی نیست. از جانبی توهین به پادشاه و وزیر و رد کردن صله را نه شرط ادب میداند نه با تدبیر و خرد سازگار. پس بی آنکه او را برنجاند ابتدا صله را میپذیرد، آن گاه پس میدهد: بسیاری دعا کرد و گفت این صلت فخر است. پذیرفتم و باز دادم که مرا به کار نیست و قیامت سخت نزدیک است و حساب این نتوانم داد.
وزیر میگوید: این زر به زور از مردم مسلمان گرفته نشده و جزئی از غنائم است. چرا ان قاضی نستاند؟
قاضی بست پاسخ میدهد: نمیدانم این جنگ ها بر اصول و سنت محمد (ص) بوده است یا نه، من این نپذیرم و در عهده این نشوم.
وزیر سیاستمدارانه کار را به سکوت می گذراند. لختی بعد پیشنهاد میکند: قاضی کوتاه بیا و پول را بگیر. در شهر بست مردم مستحق بسیارند. خودت هم شاگردانی داری، به آنها بده. جواب قاضی پیر به جناب وزیر درشت است: مرا چه افتاده است که زر کسی دیگر برد و شمار آن به قیامت مرا باید داد؟ به هیچ حال این عهد قبول نکنم. وزیر کهنه کار روی به پسر میکند و میگوید: بسیار خب تو سهم خودت را بردار. پسر بی درنگ جوابی والا میدهد: من نیز فرزند این پدرم، که این سخن گفت و علم از وی آموخته ام. اگر وی را یک روز دیده بودمی و احوال و عادات وی بدانسته، واجب کردمی که در مدت عمر پیروی او کردمی به هیچ زیادت حاجتمند نیستم.
وزیر که دوستدار درستی و درستکاران است به گریه میافتد و به جای ترساندن این دو آزاد مرد، با تحسین میگوید: «بزرگا که شما دو تن اید»
پروفسور رضا با نثری پرمایه و جذاب و به هنگام سازی داستان بیهقی در مجله نگین سال 1352 و دیگر آثار ادب پارسی در کتابهای «مهجوری و مشتاقی» و «نگاهی به شاهنامه» و «برگ بی برگی» و… ضرورت پایبندی جمعی به نظامی واحد گوشزد میکند، چرا که بی معیاری یا تشتت معیارها و بی جهتی در ارزش ها مدار مشترک ایجاد نمیکند و این مشکلی اساسی در فرهنگ هر جامعه است.
پروفسور رضا تأکید میکند که ما به معیاری مشترک در شناخت نخبگان و پهلوانان بزرگمنش از میان مردم و از متن و بطن داستانها، روایات و جامعه سخت محتاجیم. خدایش رحمت کند. شایسته است مجلس یادبودی برای این مرد فرزانه در تهران برپا شود تا ضمن بزرگداشت نام و یاد او، شاگردان، دوستان و استادان علم و فرهنگ به بخشی از فضایل و خصایص انسانهای مؤثر اشارتی کنند.
هرروز دهندم خبر از مردن یاری
من مانده ام اما به چه کامیِ؟ به چه کاری؟
محمود اسعدی
بدیهی و بس آشکار است که جامعه ای که علوم پایه آن ضعیف و تباه شود آینده علمی نخواهد داشت. تلاش و پیگیری انجمن ریاضی ایران به همراه دیگر انجمن های علوم پایه در راستای اصلاح ساختار کنکور و آسیب شناسی موانع آموزش ریاضی و علوم پایه کشور را ارج مینهیم و برای این عزیزان آرزوی موفقیت میکنیم. این چنین حرکت هایی نیاز به حمایت های جامعه علمی کشور و اطلاع رسانی در سطوح مختلف جامعه دارد.
👇👇👇
👇👇👇
Forwarded from انجمن ریاضی ایران (IMS) (Akram Sadeghi)
انجمن ریاضی ایران به اتفاق شاخه ریاضی فرهنگستان علوم طرح اصلاح کنکور را برای دبیر محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی ارسال نمودند.
Forwarded from انجمن ریاضی ایران (IMS) (Akram Sadeghi)
4_5769341994333636300.pdf
436.2 KB
Forwarded from انجمن ریاضی ایران (IMS) (Akram Sadeghi)
نامه درخواست ملاقات حضوری رؤسای انجمنهای علوم پایه و رئیس شاخه ریاضی فرهنگستان علوم با وزیر علوم تحقیقات و فناوری ریاست جمهوری
سلام به دوستان و همراهان کانال بی نهایت. تشکر از اینکه همچنان در کانال حضور دارید و پوزش بابت کم کاری و غیبت های این مدت.
مشغله های کاری و زندگی روزمره که معرف حضور همه هست مانع از فعالیت همیشگی و پویای کانال میشه. ولی با این حال همچنان هستیم و از شما صمیمانه بابت همراهی تان با ما در جهان بی نهایت ریاضیات سپاسگزاریم.
مشغله های کاری و زندگی روزمره که معرف حضور همه هست مانع از فعالیت همیشگی و پویای کانال میشه. ولی با این حال همچنان هستیم و از شما صمیمانه بابت همراهی تان با ما در جهان بی نهایت ریاضیات سپاسگزاریم.
Forwarded from رستا؛ جمعِ علمی-ترویجی
📢 جمعِ علمی-ترویجی «رستا» برگزار میکند؛
❄️ اردوی زمستانهی ریاضیورزی، بوشهر
🔍 ریاضی با طعم کارگروهی، بازی، چالش و خلاقیت
✏️ویژه دانشآموزان دورهی اوّل متوسطه از سراسر کشور
📆 ۹ تا ۱۱ بهمنماه؛ از صبح تا عصر
📍بوشهر، دانشگاه خلیج فارس
📎 اطلاعات بیشتر و ثبتنام از طریق مراجعه به ادمین رستا و یا تماس با شماره تلفن ۰۹۳۹۷۵۴۶۱۵۴
برای مشاهدهی کلیپ کوتاه برنامههای رستا اینجا، برای مشاهدهی کلیپ مصاحبهها و آشنایی بیشتر با رستا اینجا و برای مطالعهی اطلاعات دقیقتر رویداد اینجا، کلیک کنید.
------
📣 با رستا در اینستاگرام، آپارات و کانال تلگرامی همراه باشید.
❄️ اردوی زمستانهی ریاضیورزی، بوشهر
🔍 ریاضی با طعم کارگروهی، بازی، چالش و خلاقیت
✏️ویژه دانشآموزان دورهی اوّل متوسطه از سراسر کشور
📆 ۹ تا ۱۱ بهمنماه؛ از صبح تا عصر
📍بوشهر، دانشگاه خلیج فارس
📎 اطلاعات بیشتر و ثبتنام از طریق مراجعه به ادمین رستا و یا تماس با شماره تلفن ۰۹۳۹۷۵۴۶۱۵۴
برای مشاهدهی کلیپ کوتاه برنامههای رستا اینجا، برای مشاهدهی کلیپ مصاحبهها و آشنایی بیشتر با رستا اینجا و برای مطالعهی اطلاعات دقیقتر رویداد اینجا، کلیک کنید.
------
📣 با رستا در اینستاگرام، آپارات و کانال تلگرامی همراه باشید.
Forwarded from رستا؛ جمعِ علمی-ترویجی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊 جمع علمیترویجی رستا باز هم در کنار شماست!
🇮🇷 پس از اصفهان، تهران، سراوان و مازندران اینبار در بوشهر در کنارتون هستیم😊
💡 اردوی زمستانهی ریاضیورزی
۹ تا ۱۱ بهمنماه ۹۸
📍 دانشگاه خلیج فارس، بوشهر
🔶 برای مشاهدهی پوستر رویداد اینجا، و برای مطالعهی متن کامل معرفی رویداد اینجا کلیک کنید.
-----
📣 با رستا در اینستاگرام، آپارات و کانال تلگرامی همراه باشید.
🇮🇷 پس از اصفهان، تهران، سراوان و مازندران اینبار در بوشهر در کنارتون هستیم😊
💡 اردوی زمستانهی ریاضیورزی
۹ تا ۱۱ بهمنماه ۹۸
📍 دانشگاه خلیج فارس، بوشهر
🔶 برای مشاهدهی پوستر رویداد اینجا، و برای مطالعهی متن کامل معرفی رویداد اینجا کلیک کنید.
-----
📣 با رستا در اینستاگرام، آپارات و کانال تلگرامی همراه باشید.
Forwarded from رستا؛ جمعِ علمی-ترویجی
📢 جمعِ علمی-ترویجی «رستا» برگزار میکند؛
🔮اردوی زمستانه ریاضیورزی،
بهمن ۹۸، بوشهر
🕊 ما دانشجوهای دانشگاههای صنعتی شریف، تهران، علم و صنعت، امیرکبیر و صنعتی اصفهان هستیم که عاشق یادگرفتن و یاددادن هستیم. دوست داریم شما رو با ریاضی همونطوری که خودمون یاد گرفتیم و عاشقش شدیم، آشنا کنیم.
💠 هربار داخل شهرهای مختلف ایران به همراه اهالی همون شهر، یکسری اردوی ریاضی برگزار کنیم. اینبار قراره بریم بوشهر، و به همراهیِ خانه ریاضیات بوشهر، آموزش و پرورش (سمپاد) بوشهر، دانشگاه خلیج فارس و نیروگاه انرژی اتمی بوشهر، به امید خدا یه اردوی خیلی خوب برگزار کنیم.
💎 اگه فکر میکنید که -مثل خودِ ما- میشه با ریاضی خوش گذروند و یکم خوشحالتر بود و عاشق کشف کردن هستید، همونی هستید که این اردو براش برگزار میشه!
اردو مخصوص دختر و پسرهای دورهی اول متوسطه از کل کشور مخصوصاً بچههای بوشهر و اطراف اون هست.
🔖 یادتون نره، اینجا قرار نیست چیزی حفظ کنید یا ماشینحساب با خودتون بیارید یا کلاً چیزی از قبل بلد باشید، فقط قراره اهل ذوق و بازی و کشفکردن باشید.
📍 مکان برگزاری اردو کجاست؟ دانشگاه خلیجِ فارس بوشهر امکاناتشون رو در اختیار ما گذاشتن تا اردومون رو برگزار کنیم. که در کنارش هم شما با جنبههای زیبای ریاضی و یادگرفتن آشنا بشید و هم با فضای دانشگاه روبهرو بشید و البته چندتا دانشجویی هم که یه کوچولو این راهی که تو فکرتون هست رو رفتن، حرف بزنید و ببینید اصلاً آینده چطوریاس.
⏱ زمان اردوی ما سه روز از ۹ام، تا ۱۱ بهمنماه از صبح تا عصره.
🏠 ما داریم سعی میکنیم برای بچههایی که از شهرهای خارج بوشهر میآن خوابگاه تهیه کنیم. تا زمان ثبت نام به طور قطعی خبرش رو بهتون میدیم. برای این مورد هم لازمه که مرتب با ما در ارتباط باشید.
📝 برای ثبتنام یا به ادمین کانال پیام بدید، یا با شمارهی 09397546154 تماس بگیرید. البته بچههای بوشهری هم میتونن از مدیرهای مدارسشون پیگیر بشن، نامهی رسمی از ادارهی آموزش و پرورش برای مدیرها هم ارسال شده.
----------
💭 با رستا در اینستاگرام، آپارات و کانال تلگرامی همراه باشید.
🔮اردوی زمستانه ریاضیورزی،
بهمن ۹۸، بوشهر
🕊 ما دانشجوهای دانشگاههای صنعتی شریف، تهران، علم و صنعت، امیرکبیر و صنعتی اصفهان هستیم که عاشق یادگرفتن و یاددادن هستیم. دوست داریم شما رو با ریاضی همونطوری که خودمون یاد گرفتیم و عاشقش شدیم، آشنا کنیم.
💠 هربار داخل شهرهای مختلف ایران به همراه اهالی همون شهر، یکسری اردوی ریاضی برگزار کنیم. اینبار قراره بریم بوشهر، و به همراهیِ خانه ریاضیات بوشهر، آموزش و پرورش (سمپاد) بوشهر، دانشگاه خلیج فارس و نیروگاه انرژی اتمی بوشهر، به امید خدا یه اردوی خیلی خوب برگزار کنیم.
💎 اگه فکر میکنید که -مثل خودِ ما- میشه با ریاضی خوش گذروند و یکم خوشحالتر بود و عاشق کشف کردن هستید، همونی هستید که این اردو براش برگزار میشه!
اردو مخصوص دختر و پسرهای دورهی اول متوسطه از کل کشور مخصوصاً بچههای بوشهر و اطراف اون هست.
🔖 یادتون نره، اینجا قرار نیست چیزی حفظ کنید یا ماشینحساب با خودتون بیارید یا کلاً چیزی از قبل بلد باشید، فقط قراره اهل ذوق و بازی و کشفکردن باشید.
📍 مکان برگزاری اردو کجاست؟ دانشگاه خلیجِ فارس بوشهر امکاناتشون رو در اختیار ما گذاشتن تا اردومون رو برگزار کنیم. که در کنارش هم شما با جنبههای زیبای ریاضی و یادگرفتن آشنا بشید و هم با فضای دانشگاه روبهرو بشید و البته چندتا دانشجویی هم که یه کوچولو این راهی که تو فکرتون هست رو رفتن، حرف بزنید و ببینید اصلاً آینده چطوریاس.
⏱ زمان اردوی ما سه روز از ۹ام، تا ۱۱ بهمنماه از صبح تا عصره.
🏠 ما داریم سعی میکنیم برای بچههایی که از شهرهای خارج بوشهر میآن خوابگاه تهیه کنیم. تا زمان ثبت نام به طور قطعی خبرش رو بهتون میدیم. برای این مورد هم لازمه که مرتب با ما در ارتباط باشید.
📝 برای ثبتنام یا به ادمین کانال پیام بدید، یا با شمارهی 09397546154 تماس بگیرید. البته بچههای بوشهری هم میتونن از مدیرهای مدارسشون پیگیر بشن، نامهی رسمی از ادارهی آموزش و پرورش برای مدیرها هم ارسال شده.
----------
💭 با رستا در اینستاگرام، آپارات و کانال تلگرامی همراه باشید.
Telegram
رستا؛ جمعِ علمی-ترویجی
🕊 جمع علمی-ترویجی رستا
🌐 rastaiha.ir
🔎 ترویج دانش برای دانشآموزان و دانشجویان کشور
📝 ارتباط با ما:
@Rastaiha_info
info@rastaiha.ir
کانال باشگاه دانشجویی رستا:
@RastaihaClub
آیدی رستا در اینستاگرام:
@Rastaiha
🌐 rastaiha.ir
🔎 ترویج دانش برای دانشآموزان و دانشجویان کشور
📝 ارتباط با ما:
@Rastaiha_info
info@rastaiha.ir
کانال باشگاه دانشجویی رستا:
@RastaihaClub
آیدی رستا در اینستاگرام:
@Rastaiha
⭕️ درباره آموزش علوم پایه
گزارش خواندنی فاینمن از سفر به برزیل
خواندن این مقاله رو به همه اساتید و دانشجویان عزیز به شدت پیشنهاد میکنیم:
(میتوانید هرجا خواستید به جای برزیل، کلمه ایران رو بزارید و بخوانید.)
(مدت زمان برای مطالعه: ۱۰ دقیقه)
@infinitymath
فاينمن در سال 1951، بعد از جدا شدن از دانشگاه كُرنل و قبل از پيوستن به دانشگاه كلتك، در چارچوب يك برنامة مبادلات فرهنگي به مدت شش ماه در برزيل اقامت داشته است. هدف اصلياش از اين سفر دنياگردي و ماجراجويي بوده ـ چنان كه جز تقويت زبان پرتقالياش در جشنوارة سالانه موسيقي خياباني در ريدوژانيرو، كه رويداد مهمي در اين كشور است، در يك گروه كاملاً حرفهاي با مهارت طبلكِ بانگو زده است. براي خالي نبودن عريضة گزارش سفرش، يك ترم هم در دانشگاه برزيل تدريس كرده است. ببينيد كه «آموزش عقبمانده» چه سابقة درازي دارد.
.... و اما آن يك ترم تدريس در برزيل و مشاهدة وضعيت آموزش در اين كشور برايم تجربة خيلي جالبي بود. دانشجوياني كه بهشان درس ميدادم بيشترشان عاقبت معلم ميشدند چون كه در آن سالها در برزيل چندان امكاني براي مشاغل ديگر در اختيار فارغالتحصيلان رشتههاي علمي نبود. اين دانشجويان قبلاً خيلي از درسهاي فيزيك را گذرانده بودند و درس من قرار بود.پيشرفتهترين درسشان در الكترومغناطيس باشد ـ معادلات ماكسول و اين قبيل چيزها. دانشگاه در چندين ساختمان اداري در سراسر شهر پخش بود و كلاس من در ساختماني رو به خليج برگزار ميشد.در اين كلاس پديدة خيلي عجيبي كشف كردم: گاهي سؤالي ميكردم كه دانشجوها فيالفور به آن جواب مي دادند اما دفعة بعد كه به نحوي همان سؤال را مطرح ميكردم اصلاً نميتوانستند جواب بدهند ! مثلاً، يكبار كه داشتم دربارة نور قطبيده صحبت ميكردم به همهشان يك ورقه پولارويد دادم. پولارويد فقط نوري را عبور ميدهد كه بردار الكتريكياش در جهت معيني باشد، بنابراين توضيح دادم كه چطور از تاريك يا روشن بودن صفحة پولارويد ميشود فهميد كه نور در كدام جهت قطبيده است.اول دو ورقة پولارويد را آن قدر روي هم چرخانديم كه بيشترين نور ممكن از مجموعة آنها عبور كند. از اين مشاهده نتيجه گرفتيم كه در اين حالت راستاي قطبشِ دو ورقه يكي است، يعني نوري كه از اولي عبور كرده از دومي هم عبور ميكند. ولي وقتي از آنها پرسيدم كه چطور ميتوانيم جهت مطلق قطبش يك ورقة پولارويد را فقط با استفاده از همان ورقه تعيين كنيم، هيچ كس نظري نداشت.ميدانستم كه براي پاسخ به اين سؤال بايد قدري ابتكار به خرج داد، پس براي اينكه راهنماييشان كرده باشم گفتم: «به نوري كه آن بيرون از دريا منعكس ميشود نگاه كنيد.» باز هم هيچ كس چيزي نگفت.بعدش پرسيدم: «هيچوقت چيزي از زاوية بروستر به گوشتان خورده؟» «بله استاد، زاويه بروستر زاويهاي است كه در آن نورِ بازتابيده از يك محيطِ شفاف كاملاً قطبيده است.»خُوب، حالا اين نور بازتابيده در چه راستايي قطبيده است؟در راستاي عمود بر صفحة بازتابش، استاد.هنوز هم برايم عجيب است، آنها مثل تير جواب اين سؤالها را ميدادند. حتي اين را هم ميدانستند كه تانژانت زاوية بروستر برابر با ضريب شكست محيط است. گفتم: خُوب، حالا چه ميگوييد؟اما باز هم سكوت. هنوز هم هيچ حرفي براي گفتن نداشتند. همين چند لحظة پيش، خودشان به من گفته بودند كه نور بازتابيده از يك محيط شفاف ـ مثل همين دريايي كه جلوي چشمشان بود ـ قطبيده است؛ حتي گفته بودند كه در چه راستايي قطبيده است.بالاخره بيطاقت شدم و گفتم: از پشت پولارويد به دريا نگاه كنيد و حالا پولارويد را كمكم بچرخانيد.صداشان بلند شد كه: اِ، چه جالب، قطبيده است! بعد از كلي كلنجار رفتن، بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه اينها همه چيز را حفظ كردهاند ولي معني هيچ كدام از حفظياتشان را نميدانند. مثلاً، وقتي ميگويند: نوري كه از يك محيط شفاف بازتابيده است، نميدانند كه منظور از محيط يك محيطِ مادي مثل آب است. نميدانند كه «جهت نور» در واقع همان جهتي است كه نگاه ميكنيد تا چيزي را ببينيد، و الي آخر. همه چيز را تمام و كمال «از بر» كرده بودند، ولي هيچ چيز معنيداري از اين «معلومات»شان بيرون نميآمد. پس همين بود كه وقتي ميپرسيدم: زاوية بروستر چيست؟ فيالفور، مثل كامپيوتري كه اين كلمات قبلاً به خوردش داده شده باشد، جواب ميدادند؛ ولي اگر ميگفتم «حالا به آب نگا كنيد» هيچ اتفاقي نميافتاد ـ چيزي با عنوان «به آب نگاه كنيد» براي اين كامپيوتر تعريف نشده بود!يك روز اجازه گرفتم رفتم سر يك كلاس در دانشكدة مهندسي. درس دادنِ استاد اين طوري بود كه داشت ـ اگر به زبان خودمان ترجمهاش كنيم ـ ميگفت: دو جسم را.... معادل ميگوييم... اگر تحت تأثير... گشتاورهاي مساوي.... شتابهاي مساوي بگيرند. دو جسم را معادل ميگوييم اگر تحت گشتاورهاي مساوي، شتابهاي مساوي بگيرند. دانشجوها گوش تا گوش نشسته بودند
گزارش خواندنی فاینمن از سفر به برزیل
خواندن این مقاله رو به همه اساتید و دانشجویان عزیز به شدت پیشنهاد میکنیم:
(میتوانید هرجا خواستید به جای برزیل، کلمه ایران رو بزارید و بخوانید.)
(مدت زمان برای مطالعه: ۱۰ دقیقه)
@infinitymath
فاينمن در سال 1951، بعد از جدا شدن از دانشگاه كُرنل و قبل از پيوستن به دانشگاه كلتك، در چارچوب يك برنامة مبادلات فرهنگي به مدت شش ماه در برزيل اقامت داشته است. هدف اصلياش از اين سفر دنياگردي و ماجراجويي بوده ـ چنان كه جز تقويت زبان پرتقالياش در جشنوارة سالانه موسيقي خياباني در ريدوژانيرو، كه رويداد مهمي در اين كشور است، در يك گروه كاملاً حرفهاي با مهارت طبلكِ بانگو زده است. براي خالي نبودن عريضة گزارش سفرش، يك ترم هم در دانشگاه برزيل تدريس كرده است. ببينيد كه «آموزش عقبمانده» چه سابقة درازي دارد.
.... و اما آن يك ترم تدريس در برزيل و مشاهدة وضعيت آموزش در اين كشور برايم تجربة خيلي جالبي بود. دانشجوياني كه بهشان درس ميدادم بيشترشان عاقبت معلم ميشدند چون كه در آن سالها در برزيل چندان امكاني براي مشاغل ديگر در اختيار فارغالتحصيلان رشتههاي علمي نبود. اين دانشجويان قبلاً خيلي از درسهاي فيزيك را گذرانده بودند و درس من قرار بود.پيشرفتهترين درسشان در الكترومغناطيس باشد ـ معادلات ماكسول و اين قبيل چيزها. دانشگاه در چندين ساختمان اداري در سراسر شهر پخش بود و كلاس من در ساختماني رو به خليج برگزار ميشد.در اين كلاس پديدة خيلي عجيبي كشف كردم: گاهي سؤالي ميكردم كه دانشجوها فيالفور به آن جواب مي دادند اما دفعة بعد كه به نحوي همان سؤال را مطرح ميكردم اصلاً نميتوانستند جواب بدهند ! مثلاً، يكبار كه داشتم دربارة نور قطبيده صحبت ميكردم به همهشان يك ورقه پولارويد دادم. پولارويد فقط نوري را عبور ميدهد كه بردار الكتريكياش در جهت معيني باشد، بنابراين توضيح دادم كه چطور از تاريك يا روشن بودن صفحة پولارويد ميشود فهميد كه نور در كدام جهت قطبيده است.اول دو ورقة پولارويد را آن قدر روي هم چرخانديم كه بيشترين نور ممكن از مجموعة آنها عبور كند. از اين مشاهده نتيجه گرفتيم كه در اين حالت راستاي قطبشِ دو ورقه يكي است، يعني نوري كه از اولي عبور كرده از دومي هم عبور ميكند. ولي وقتي از آنها پرسيدم كه چطور ميتوانيم جهت مطلق قطبش يك ورقة پولارويد را فقط با استفاده از همان ورقه تعيين كنيم، هيچ كس نظري نداشت.ميدانستم كه براي پاسخ به اين سؤال بايد قدري ابتكار به خرج داد، پس براي اينكه راهنماييشان كرده باشم گفتم: «به نوري كه آن بيرون از دريا منعكس ميشود نگاه كنيد.» باز هم هيچ كس چيزي نگفت.بعدش پرسيدم: «هيچوقت چيزي از زاوية بروستر به گوشتان خورده؟» «بله استاد، زاويه بروستر زاويهاي است كه در آن نورِ بازتابيده از يك محيطِ شفاف كاملاً قطبيده است.»خُوب، حالا اين نور بازتابيده در چه راستايي قطبيده است؟در راستاي عمود بر صفحة بازتابش، استاد.هنوز هم برايم عجيب است، آنها مثل تير جواب اين سؤالها را ميدادند. حتي اين را هم ميدانستند كه تانژانت زاوية بروستر برابر با ضريب شكست محيط است. گفتم: خُوب، حالا چه ميگوييد؟اما باز هم سكوت. هنوز هم هيچ حرفي براي گفتن نداشتند. همين چند لحظة پيش، خودشان به من گفته بودند كه نور بازتابيده از يك محيط شفاف ـ مثل همين دريايي كه جلوي چشمشان بود ـ قطبيده است؛ حتي گفته بودند كه در چه راستايي قطبيده است.بالاخره بيطاقت شدم و گفتم: از پشت پولارويد به دريا نگاه كنيد و حالا پولارويد را كمكم بچرخانيد.صداشان بلند شد كه: اِ، چه جالب، قطبيده است! بعد از كلي كلنجار رفتن، بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه اينها همه چيز را حفظ كردهاند ولي معني هيچ كدام از حفظياتشان را نميدانند. مثلاً، وقتي ميگويند: نوري كه از يك محيط شفاف بازتابيده است، نميدانند كه منظور از محيط يك محيطِ مادي مثل آب است. نميدانند كه «جهت نور» در واقع همان جهتي است كه نگاه ميكنيد تا چيزي را ببينيد، و الي آخر. همه چيز را تمام و كمال «از بر» كرده بودند، ولي هيچ چيز معنيداري از اين «معلومات»شان بيرون نميآمد. پس همين بود كه وقتي ميپرسيدم: زاوية بروستر چيست؟ فيالفور، مثل كامپيوتري كه اين كلمات قبلاً به خوردش داده شده باشد، جواب ميدادند؛ ولي اگر ميگفتم «حالا به آب نگا كنيد» هيچ اتفاقي نميافتاد ـ چيزي با عنوان «به آب نگاه كنيد» براي اين كامپيوتر تعريف نشده بود!يك روز اجازه گرفتم رفتم سر يك كلاس در دانشكدة مهندسي. درس دادنِ استاد اين طوري بود كه داشت ـ اگر به زبان خودمان ترجمهاش كنيم ـ ميگفت: دو جسم را.... معادل ميگوييم... اگر تحت تأثير... گشتاورهاي مساوي.... شتابهاي مساوي بگيرند. دو جسم را معادل ميگوييم اگر تحت گشتاورهاي مساوي، شتابهاي مساوي بگيرند. دانشجوها گوش تا گوش نشسته بودند
و داشتند در واقع ديكته مينوشتند. استاد هر جملهاي را كه بُريده بُريده گفته بود يك بار هم سريع و پشت سر هم تكرار ميكرد و دانشجوها مواظب بودند تا چيزي را جا نيندازند. و بعد به همين ترتيب جملههاي بعدي را مينوشتند. من توي آن كلاس تنها كسي بودم كه ميدانستم استاد دارد دربارة اجسامي با لختيِ دوراني يكسان صحبت ميكند، كه البته فهميدنش با اين جور عبارتها آسان هم نبود.
نميفهميدم كه دانشجوها چطور ممكن است از اين حرفها چيزي ياد بگيرند. درس راجع به لختي دوراني بود اما هيچ صحبتي از اين نبود كه مثلاً باز كردن دري كه پشتش وزنة سنگيني گذاشته باشند چقدر سخت است، ولي اگر جاي وزنه خيلي نزديك به لولاي در باشد چقدر آسان!
بعد از كلاس، با يكي از دانشجوها صحبت كردم: اين جزوهاي كه نوشتي به چه دردت ميخورد؟
خُوب، ميخوانمش. بايد امتحان بدهيم.
فكر ميكني امتحانتان چه جوري است؟
خيلي آسان، ميتوانم يكي از سؤالها را از همين الان برايتان بگويم.
آن وقت نگاهي به دفترچهاش كرد و گفت: چه وقتي دو جسم معادلاند؟ جوابش هم اين است كه دو جسم را معادل ميگوييم اگر تحت گشتاورهاي مساوي شتابهاي مساوي كسب كنند.
خُب، ميبينيد كه اينها ميتوانند در امتحان هم قبول بشوند، ميتوانند همة اين خزعبلات را «ياد بگيرند» ولي هيچ چيز جز همان حفظيات حاليشان نباشد.
يك بار هم رفتم سر جلسة امتحانِ ورودي دانشكدة مهندسي. اين امتحان شفاهي بود و من اجازه داشتم گوش كنم. يكي از داوطلبها معركه بود؛ به همة سؤالها خيلي قشنگ جواب ميداد. ازش پرسيدند ديامغناطيس چيست و او به طور كامل جواب داد. آن وقت پرسيدند: وقتي نور به طور مورب از محيطي با ضريب شكست معلوم و ضخامت معلوم عبور ميكند چه اتفاقي برايش ميافتد؟
پرتو نور به موازاتِ خودش جابهجا ميشود.
چقدر جابهجا ميشود؟
نميدانم، ولي ميتوانم حساب كنم. و حسابش هم كرد. شاگرد خيلي خوبي بود، ولي من هم كمكم داشتم به اوضاع بدگمان ميشدم.
بعد از امتحان رفتم پيش اين جوانِ تيزهوش و برايش توضيح دادم كه از آمريكا آمدهام و ميخواهم چند تا سؤال ازش بپرسم كه به هيچ وجه در نتيجة امتحانش تأثيري ندارد. اولين سؤالم اين بود كه «ميتواني براي مادة مغناطيسي چند تا مثال برايم بزني؟»
نخير.
بعد پرسيدم: فرض كن اين كتاب از جنس شيشه است و من دارم از توي آن به يك چيزي روي اين ميز نگاه ميكنم. حالا اگر من اين كتاب را كمي به طرف خودم كج كنم چه اتفاقي براي تصوير ميافتد؟
تصوير منحرف ميشود؛ به اندازة دو برابر زاويهاي كه كتاب را چرخاندهايد.
گفتم: فكر نميكني با آينه قاطي كرده باشي؟
نه استاد.
اين جوان همين چند دقيقه پيش در امتحان گفته بود كه نور به موازات خوش جابهجا ميشود و بنابراين تصوير قدري به يك طرف منتقل ميشود؛ حتي حساب كرده بود كه چقدر منتقل ميشود. اما حالا نميفهميد كه يك تكه شيشه هم مادهاي با ضريب شكست است و تشخيص نميداد كه سؤال من هم هماني است كه در امتحان جوابش را داده است.
در دانشكدة مهندسي درس روشهاي رياضي در فيزيك و مهندسي را هم تدريس كردم. سعي كردم بهشان ياد بدهم كه چطور ميشود مسائل را با روش آزمون و خطا حل كرد. اين چيزي است كه دانشجويان معمولاً ياد نميگيرند، و بنابراين من كار را با مثالهاي سادهاي از حساب شروع كردم تا روش را توضيح بدهم. برايم عجيب بود كه از حدود هشتاد نفر دانشجو فقط هشت نفر اولين تكليف را تحويل دادند. برايشان سخنراني آتشيني كردم در اين باره كه بايد خودشان عملاً با مسائل كلنجار بروند نه اين كه فقط لم بدهند و تماشا كنند كه من چه جوري حل ميكنم.
بعد از آن جلسه چند تا از دانشجوها به نمايندگي بقية كلاس به دفترم آمدند و گفتند كه من از زمينة تحصيليشان بيخبرم و معلوماتشان را دست كم گرفتهام؛ كه ميتوانند درس را بدون حل مسئله هم ياد بگيرند؛ كه قبلاً به قدر كافي رياضيات خواندهاند؛ كه خلاصه سطح مطالبي كه من ميگويم برايشان پايين است.
به هر حال درس را ادامه دادم، اما به مطالب سطح بالاتر و سختتر هم كه رسيديم باز هم دريغ از يك مسئله كه كسي حل كند و بياورد. و البته علتش براي من معلوم بود: نميتوانستند حل كنند.
آن يكي دانشجويي هم كه خوب امتحان داده بود يك چيزهاي مشابهي گفت. آن استادي هم كه مثال زده بودم بلند شد و گفت: درس خواندن من در برزيل مقارن با سالهاي جنگ بود ـ دوراني كه همة استادها دانشگاه را ترك كرده بودند ـ و به هميت علت خوشبختانه من همه چيز را تنهايي پيش خودم خواندم. بنابراين واقعش اين است كه از نظام آموزشي برزيل مستفيض نشدهام.»
انتظارِ اين يكي را نداشتم. ميدانستم كه نظامِ آموزشي بدي است، و حالا ميديدم كه خيلي بد است ـ وحشتناك است.
برزيل رفتنِ من در چارچوب طرحي بود كه دولت آمريكا منابع مالياش را تأمين ميكرد. بنابراين، وقتي برگشتم، وزارت امور خارجه ازم خواست گزارشي از سفرم بنويسم. من ه
نميفهميدم كه دانشجوها چطور ممكن است از اين حرفها چيزي ياد بگيرند. درس راجع به لختي دوراني بود اما هيچ صحبتي از اين نبود كه مثلاً باز كردن دري كه پشتش وزنة سنگيني گذاشته باشند چقدر سخت است، ولي اگر جاي وزنه خيلي نزديك به لولاي در باشد چقدر آسان!
بعد از كلاس، با يكي از دانشجوها صحبت كردم: اين جزوهاي كه نوشتي به چه دردت ميخورد؟
خُوب، ميخوانمش. بايد امتحان بدهيم.
فكر ميكني امتحانتان چه جوري است؟
خيلي آسان، ميتوانم يكي از سؤالها را از همين الان برايتان بگويم.
آن وقت نگاهي به دفترچهاش كرد و گفت: چه وقتي دو جسم معادلاند؟ جوابش هم اين است كه دو جسم را معادل ميگوييم اگر تحت گشتاورهاي مساوي شتابهاي مساوي كسب كنند.
خُب، ميبينيد كه اينها ميتوانند در امتحان هم قبول بشوند، ميتوانند همة اين خزعبلات را «ياد بگيرند» ولي هيچ چيز جز همان حفظيات حاليشان نباشد.
يك بار هم رفتم سر جلسة امتحانِ ورودي دانشكدة مهندسي. اين امتحان شفاهي بود و من اجازه داشتم گوش كنم. يكي از داوطلبها معركه بود؛ به همة سؤالها خيلي قشنگ جواب ميداد. ازش پرسيدند ديامغناطيس چيست و او به طور كامل جواب داد. آن وقت پرسيدند: وقتي نور به طور مورب از محيطي با ضريب شكست معلوم و ضخامت معلوم عبور ميكند چه اتفاقي برايش ميافتد؟
پرتو نور به موازاتِ خودش جابهجا ميشود.
چقدر جابهجا ميشود؟
نميدانم، ولي ميتوانم حساب كنم. و حسابش هم كرد. شاگرد خيلي خوبي بود، ولي من هم كمكم داشتم به اوضاع بدگمان ميشدم.
بعد از امتحان رفتم پيش اين جوانِ تيزهوش و برايش توضيح دادم كه از آمريكا آمدهام و ميخواهم چند تا سؤال ازش بپرسم كه به هيچ وجه در نتيجة امتحانش تأثيري ندارد. اولين سؤالم اين بود كه «ميتواني براي مادة مغناطيسي چند تا مثال برايم بزني؟»
نخير.
بعد پرسيدم: فرض كن اين كتاب از جنس شيشه است و من دارم از توي آن به يك چيزي روي اين ميز نگاه ميكنم. حالا اگر من اين كتاب را كمي به طرف خودم كج كنم چه اتفاقي براي تصوير ميافتد؟
تصوير منحرف ميشود؛ به اندازة دو برابر زاويهاي كه كتاب را چرخاندهايد.
گفتم: فكر نميكني با آينه قاطي كرده باشي؟
نه استاد.
اين جوان همين چند دقيقه پيش در امتحان گفته بود كه نور به موازات خوش جابهجا ميشود و بنابراين تصوير قدري به يك طرف منتقل ميشود؛ حتي حساب كرده بود كه چقدر منتقل ميشود. اما حالا نميفهميد كه يك تكه شيشه هم مادهاي با ضريب شكست است و تشخيص نميداد كه سؤال من هم هماني است كه در امتحان جوابش را داده است.
در دانشكدة مهندسي درس روشهاي رياضي در فيزيك و مهندسي را هم تدريس كردم. سعي كردم بهشان ياد بدهم كه چطور ميشود مسائل را با روش آزمون و خطا حل كرد. اين چيزي است كه دانشجويان معمولاً ياد نميگيرند، و بنابراين من كار را با مثالهاي سادهاي از حساب شروع كردم تا روش را توضيح بدهم. برايم عجيب بود كه از حدود هشتاد نفر دانشجو فقط هشت نفر اولين تكليف را تحويل دادند. برايشان سخنراني آتشيني كردم در اين باره كه بايد خودشان عملاً با مسائل كلنجار بروند نه اين كه فقط لم بدهند و تماشا كنند كه من چه جوري حل ميكنم.
بعد از آن جلسه چند تا از دانشجوها به نمايندگي بقية كلاس به دفترم آمدند و گفتند كه من از زمينة تحصيليشان بيخبرم و معلوماتشان را دست كم گرفتهام؛ كه ميتوانند درس را بدون حل مسئله هم ياد بگيرند؛ كه قبلاً به قدر كافي رياضيات خواندهاند؛ كه خلاصه سطح مطالبي كه من ميگويم برايشان پايين است.
به هر حال درس را ادامه دادم، اما به مطالب سطح بالاتر و سختتر هم كه رسيديم باز هم دريغ از يك مسئله كه كسي حل كند و بياورد. و البته علتش براي من معلوم بود: نميتوانستند حل كنند.
آن يكي دانشجويي هم كه خوب امتحان داده بود يك چيزهاي مشابهي گفت. آن استادي هم كه مثال زده بودم بلند شد و گفت: درس خواندن من در برزيل مقارن با سالهاي جنگ بود ـ دوراني كه همة استادها دانشگاه را ترك كرده بودند ـ و به هميت علت خوشبختانه من همه چيز را تنهايي پيش خودم خواندم. بنابراين واقعش اين است كه از نظام آموزشي برزيل مستفيض نشدهام.»
انتظارِ اين يكي را نداشتم. ميدانستم كه نظامِ آموزشي بدي است، و حالا ميديدم كه خيلي بد است ـ وحشتناك است.
برزيل رفتنِ من در چارچوب طرحي بود كه دولت آمريكا منابع مالياش را تأمين ميكرد. بنابراين، وقتي برگشتم، وزارت امور خارجه ازم خواست گزارشي از سفرم بنويسم. من ه