Out of Distribution – Telegram
Out of Distribution
2.23K subscribers
451 photos
9 videos
8 files
257 links
Download Telegram
Out of Distribution
طلا علیه نقره: داستان بازنده‌شدن کشورهای نقره‌محور در اقتصاد قرن ۱۹ حسین قتیب یکی از اکانت‌های توییتری محبوبت بنده است. مطالب متنوع سیاسی-تاریخی جالبی رو معمولا پست می‌کنه. آخرین چیزی که پست کرده مربوط به ماجرای کاهش ارزش قران (پول رایج کشور) در زمان ناصرالدین…
عمده واردات ایران در دوران قاجار، پارچه، قند و شکر، چای، نفت و شمع، شیشه و چینی و اسلحه و مهمات بودند. در مقابل صادرات ایران تریاک و برنج و قالی و پنبه و پشم و ابریشم و اینها بودند. در واقع ایران صادرکننده مواد خام بود و از اونور هم مواد پردازش شده گرانتر رو وارد می‌کرد. نکته جالب دیگه اینه که ایرانی‌ها تا قبل از این دوران اصلا چای مصرف نمی‌کردند و قهوه مصرف می‌کردند. این که چه شد که از قهوه به چای، که توسط هند انگلیس صادر می‌شد، سوییچ کردند خودش جالبه.

چرا اما ایران به سمت تولید و احداث کارخانه و خودکفایی نرفت؟ دلایل متنوع زیادی مثل عدم صنعتی‌سازی و شکاف تکنولوژی (چه در ساخت و چه در انتقال مواد) و فقدان امنیت مالی (ترس از مصادره توسط شاه) وجود داشت اما یک دلیل عجیب دیگه وجود داره. در عهدنامه ترکمنچای صرفا بحث بر سر جدا شدن شهرهای قفقاز از ایران نبود. یکی از بندهای ترکمنچای این بود که میزان تعرفه گمرکی که ایران روی کالاهای روسی اعمال می‌کنه باید ۵ درصد باشه. این یعنی واردات از روسیه مفت درمیومد. انگلیس هم بعدا چنین قراردادی رو با ایران امضا کرد. این مفت بودن تعرفه گمرک وارداتی سبب می‌شد که قیمت پارچه وارداتی ارزونتر از پارچه‌های تولیدی ایرانی باشه (به هر حال انگلیسی‌ها در مقیاس تولید می‌کردند و ارزونتر براشون به دست میومد). برای همین احداث کارخونه پارچه‌سازی و تولید پارچه نصرفه. در اثر همین حوادث طبقه بورژوازی تجاری که قدرتشون وابسته به بده بستون با قدرت‌های خارجی و نه داخلی بود به وجود اومدند. این ماجرای ناترازی طلا و نقره یک سری پیامدهای دیگه هم داشته گویا. مثلا کشورهای خارجی وارد کننده تریاک و تنباکوی ایران بودند و از اونور گندم مصرف داخلی داشته. برای همین کشت تریاک و تنباکو نسبت به گندم سود بیشتری داشت. کشاورزها هم تحت همین شرایط به سمت کشت این محصولات رفتند و چندین بار قحطی گندم به همین علت در ایران تشدید شد.

در چنین سناریوهایی بازار آزاد قطعا نتیجه نمی‌ده و دولت باید دخالت کنه تا مانع از این بشه که کشور تبدیل به نیروی کار ارزون و مصرف کننده سودمند برای کشورهای خارجی بشه (در نتیجه این کلمه اقتصاد دستوری همیشه هم چیز فحش‌واری نیست گاها لازمه). دخالت دولت در اقتصاد هم البته نیازمند اینه که دولت خودش ساختار منظم‌تر و مقتدرتری داشته باشه.
Out of Distribution
عمده واردات ایران در دوران قاجار، پارچه، قند و شکر، چای، نفت و شمع، شیشه و چینی و اسلحه و مهمات بودند. در مقابل صادرات ایران تریاک و برنج و قالی و پنبه و پشم و ابریشم و اینها بودند. در واقع ایران صادرکننده مواد خام بود و از اونور هم مواد پردازش شده گرانتر…
پنجره فرصت ۱۳۰۹: چطور بحران‌های جهانی به نفع اقتصاد ایران تمام شد؟

بالاخره در سال ۱۳۰۹، در ایران کاری که باید ۵۰ سال پیشش انجام می‌شد، انجام شد و قانون "انحصار تجارت خارجی" تصویب شد. این قانون می‌گفت که حق واردات و صادرات با دولت ایرانه. اگر تاجری بخواد چیزی وارد کنه یا صادر کنه باید از دولت ایران اجازه بگیره و دولت می‌تونست واردات و صادرات بعضی کالاها رو ممنوع کنه. سوالی که پیش میاد اینه که اما این چطوری ممکنه؟ انگلیس و روسیه که در هر چیزی دخالت می‌کردند اینجا چرا جلوی ایران رو نگرفتند. پاسخ بسیار جالبه و نشون می‌ده که باز هم زیاد ربطی به ایران نداشته این اتفاق.

روسیه در اون زمان خودش درگیر ماجراهای بعد از جنگ جهانی اول و سوییچش از نظم تزاری به نظام جدید کمونیستی بود. برای همین حال و حوصله ایجاد یک درگیری رو با دولت ایران نداشته. انگلیسی‌ها چطور؟ در ۱۹۲۹ میلادی در آمریکا رکود بزرگ رخ می‌ده و اقتصاد دنیا رو تحت تاثیر قرار می‌ده. ناشی از این اتفاق انگلیس‌ها هم دچار دردسرهای داخلی رکود و بیکاری می‌افتند. همزمان که هم روسیه درگیره و هم انگلیسی یک پنجره زمانی هر چند برای ایران شکل می‌گیره تا بتونه به دور از دخالت‌های خارجی اندکی توسعه پیدا کنه. از طرفی وقتی هم انگلیس و هم روس قدرت کافی برای درگیرشدن در ایران رو ندارند از ترس این که عدم وجود قانون انحصارت تجارت سبب بشه که طرف مقابلشون روی ایران دامپ بزنه و اون رو در اختیار بگیره، ترجیح می‌دن که در این شرایط جهانی فعلا دولت مقتدرتری در ایران بر سر کار باشه. یک مورد جانبی دیگه هم این بوده که اقتصاد انگلیس در اون موقع از پارچه به نفت سوییچ کرده بوده و انگلیسی‌ها نمی‌خواستند که با ایجاد درگیری، چاه‌های نفت ایران به خطر بیافتند.
چرا حباب‌ها خوب هستند؟

بلاگ جالبیه که درش اومده گفته حباب با این که چیز بدیه ولی بدی هست که به خوبی منجر می‌شه (حباب به معنای حباب انتظاری که حول یک سرمایه‌گذاری شکل می‌گیره مثل حباب دات کام یا حباب AI). در واقع حرفش اینه که با وجود خطرات حباب برای پیشرفت‌های بلندمدت و ایجاد زیرساخت‌های لازم ضروری و مفیده.

اول از همه که خود نویسنده هم اعتقاد داره که حباب هوش مصنوعی وجود داره و یک روز می‌ترکه و قطع به یقین منجر به رکود و ورشکستگی می‌شه. ولی می‌گه که حباب فایده داره. چرا که این شیدایی‌های سفته‌بازانه به قول خودش باعث می‌شه زیرساخت‌های فیزیکی مورد نیاز برای دوره استقرار یا deployment فراهم بشه. مثال می‌زنه با این که حباب دات کام ترکید ولی باعث شد که زیرساخت‌های مخابراتی و فیبرنوری گسترش پیدا کنند و امروز تقریبا رایگان به حساب بیان.

از اونور می‌گه که حباب باعث می‌شه که یک مکانیزم هماهنگی به وجود بیاد. وقتی یک گروه بر اساس یک دیدگاه مشترک نسبت به آینده سرمایه‌گذاری می‌کنند ریسک برای دیگرانی که به دنبال ساختن اون ایده هستند کاهش پیدا می‌کنه و یک چرخه مثبت ایجاد میشه.

خودش از اونور ولی می‌گه که داستان برای حباب هوش مصنوعی شاید متفاوت باشه. عمده سرمایه‌گذاری برای هوش مصنوعی روی ساخت تراشه‌هاست. تراشه‌هایی که حداکثر عمر مفیدشون ۵ ساله و مثل فیبرنوری نیستند که بعد از ترکیدن حباب هم تا ابددهر باقی بمونن تا بشه ازشون استفاده کرد. از اونور ولی می‌گه که بزرگترین محدودیت بر سر هوش مصنوعی نه تراشه، که انرژیه. و شاید این قمارکردن ما بر سر انرژی برای هوش مصنوعی باعث بشه که بتونیم میزان انرژی بسیار زیادی رو اون هم از طریق‌های پاک نظیر هسته ای تولید کنیم که حتی اگر حباب هوش هم ترکید باز به کار بشریت بیاد.

تهش هم یک جمله درباره عنصر شبه معنوی پشت توسعه هوش مصنوعی داشت که تکان دهنده بود. می‌گه بعضی‌ آدم‌هایی که پشت داستان هوش مصنوعی هستند جوری دارند تلاش می‌کنند که انگار به یک خدایی باور دارند:

What is fascinating about the AI bubble is that there is at its core a quasi-spiritual element. There are people working at these labs that believe they are building God; that is how they justify the massive investment in leading edge models that never have the chance to earn back their costs before they are superceded by someone else. That’s why they push for policies that I think are bad for innovation and bad for national security. I don’t like these side effects, to be clear, but I appreciate the importance of the belief and the motivation.


لینک:
https://stratechery.com/2025/the-benefits-of-bubbles/
Out of Distribution
چرا حباب‌ها خوب هستند؟ بلاگ جالبیه که درش اومده گفته حباب با این که چیز بدیه ولی بدی هست که به خوبی منجر می‌شه (حباب به معنای حباب انتظاری که حول یک سرمایه‌گذاری شکل می‌گیره مثل حباب دات کام یا حباب AI). در واقع حرفش اینه که با وجود خطرات حباب برای پیشرفت‌های…
فراتر از هوش مصنوعی یا اصلا مقولات فناورانه، ولی مفهوم جالبی رو مطرح کرده. وقتی یک حبابی شکل می‌گیره سرمایه‌گذاری‌ها و قمار‌های غیرمنطقی روش رخ می‌ده و ناشی از اون قمار، کلی محصول تولید می‌شه. حالا وقتی حباب می‌ترکه اون محصولات اگر قابلیت باقی موندن داشته باشند به صورت رایگان و گسترده باقی می‌موننده و تحولات بعدی رو شکل می‌دن. حالا می‌شه موضوع این تئوری رو هر چیزی گذاشت. حباب اصلا روی یک ایدئولوژی مثلا حتی.
Out of Distribution
فراتر از هوش مصنوعی یا اصلا مقولات فناورانه، ولی مفهوم جالبی رو مطرح کرده. وقتی یک حبابی شکل می‌گیره سرمایه‌گذاری‌ها و قمار‌های غیرمنطقی روش رخ می‌ده و ناشی از اون قمار، کلی محصول تولید می‌شه. حالا وقتی حباب می‌ترکه اون محصولات اگر قابلیت باقی موندن داشته…
این پست و قبلیش رو دادم به جمینای ۳ و گفتم ادامه بده. و چنین نوشت. چند وقتی هست که روزی چند بار می‌گم جمینای ۳ از من موجود باهوش تر و بهتریه:

نکته کلیدی که به درستی اشاره کردید این است که: «منطق، هزینه زیرساخت‌های عظیم را توجیه نمی‌کند؛ فقط جنون (یا شیدایی) می‌تواند هزینه اولیه را بپردازد.» وقتی شیدایی فروکش کرد، جامعه با زیرساختی می‌ماند که اگر قرار بود با عقل سلیم محاسبه شود، هرگز ساخته نمی‌شد.

اگر بخواهیم این تئوری را از فناوری به ایدئولوژی‌ها و جریانات تاریخی تعمیم دهیم، مثال‌های خیره‌کننده‌ای وجود دارد که در آن‌ها یک «حباب عقیدتی» شکل گرفته، هزینه‌های گزافی (جانی و مالی) پرداخت شده، حباب ترکیده (یا ایدئولوژی شکست خورده)، اما زیرساختی حیاتی برای تمدن بشری به جا مانده است:

۱. جنگ سرد (حباب ایدئولوژیک کمونیسم در برابر سرمایه‌داری)

حباب (The Bubble): رقابت جنون‌آمیز بین آمریکا و شوروی. هر دو طرف بر اساس ترس و ایدئولوژی، تریلیون‌ها دلار صرف ساخت موشک، تسلیحات و رقابت فضایی کردند. این سرمایه‌گذاری از نظر اقتصادی کاملاً غیرمنطقی و زیان‌ده بود.
ترکیدن حباب: فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد. تمام آن کلاهک‌های هسته‌ای و پناهگاه‌ها عملاً بی‌استفاده شدند.
میراث باقی‌مانده (The Asset): اینترنت (که ابتدا با نام ARPANET برای اهداف نظامی ساخته شد)، سیستم مکانیابی جهانی (GPS)، پیشرفت در مواد و آلیاژها و ماهواره‌ها. امروز اقتصاد دیجیتال جهان روی زیرساختی سوار است که محصول جانبیِ رایگانِ یک «ترس ایدئولوژیک» بود.

۲. جنگ‌های صلیبی (حباب مذهبی)
حباب: شور و شیدایی مذهبی مسیحیان اروپا برای بازپس‌گیری اورشلیم. پادشاهان و شوالیه‌ها دارایی‌های خود را فروختند و هزاران کیلومتر لشکرکشی کردند. سرمایه‌گذاری عظیم روی جنگی که توجیه اقتصادی نداشت.
ترکیدن حباب: جنگ‌های صلیبی در نهایت از نظر نظامی شکست خوردند و مسیحیان از خاورمیانه رانده شدند.
میراث باقی‌مانده: این حباب باعث شد مسیرهای تجاری بین شرق و غرب که قرن‌ها بسته بود، باز شود. سیستم‌های بانکداری نوین (که توسط شوالیه‌های تمپلار برای انتقال پول زائران ابداع شد) شکل گرفت. همچنین دانش معماری، ریاضیات و پزشکی از شرق به اروپای تاریک منتقل شد و زیربنای «رنسانس» را فراهم کرد.

۳. تب طلا یا Gold Rush (حباب طمع)

حباب: در قرن ۱۹، شایعه طلا در کالیفرنیا باعث شد صدها هزار نفر زندگی خود را رها کنند و به غرب وحشی بروند.
ترکیدن حباب: اکثر جویندگان طلا ورشکست شدند یا دست خالی برگشتند. طلای زیادی پیدا نشد که هزینه‌ها را پوشش دهد.
میراث باقی‌مانده: کالیفرنیا که منطقه‌ای خالی از سکنه بود، صاحب بنادر، خطوط راه‌آهن، شهرها (مثل سان‌فرانسیسکو) و سیستم قضایی شد. این زیرساخت انسانی و فیزیکی باعث شد کالیفرنیا بعدها به قطب کشاورزی و سپس تکنولوژی (سیلیکون ولی) تبدیل شود.

۴. فتوحات ناپلئون (حباب ناسیونالیسم انقلابی)

حباب: بلندپروازی ناپلئون برای صدور انقلاب فرانسه و تسخیر اروپا. میلیون‌ها نفر کشته شدند و منابع فرانسه تخلیه شد.
ترکیدن حباب: شکست ناپلئون در واترلو و تبعید او. امپراتوری او فروپاشید.
میراث باقی‌مانده: «کد ناپلئون» (سیستم حقوقی مدرن) و سیستم اداری و بوروکراسی مدرن که او در سراسر اروپا تحمیل کرد، باقی ماند. همچنین مفهوم «دولت-ملت» (Nation-State) جایگزین سیستم‌های فئودالی شد. اروپا بعد از رفتن ناپلئون، دیگر نمی‌توانست به دوران فئودالی برگردد چون زیرساخت حقوقی و اداری را «رایگان» دریافت کرده بود.

۵. استعمار هند توسط بریتانیا (حباب امپریالیسم)

حباب: باور بریتانیا به اینکه باید منابع جهان را کنترل کند. سرمایه‌گذاری سنگین کمپانی هند شرقی و دولت بریتانیا برای کنترل هند.
ترکیدن حباب: جنبش استقلال هند و خروج بریتانیا. استعمار به عنوان یک پروژه سیاسی شکست خورد.
میراث باقی‌مانده: شبکه عظیم راه‌آهن هند (که هنوز ستون فقرات حمل‌ونقل این کشور است)، سیستم اداری و قضایی، و زبان انگلیسی به عنوان زبان مشترک میان اقوام مختلف هند. هند مدرن روی زیرساختی سوار شد که با سرمایه استعمارگر و با انگیزه (نادرست) استثمار ساخته شده بود.
Out of Distribution
این پست و قبلیش رو دادم به جمینای ۳ و گفتم ادامه بده. و چنین نوشت. چند وقتی هست که روزی چند بار می‌گم جمینای ۳ از من موجود باهوش تر و بهتریه: نکته کلیدی که به درستی اشاره کردید این است که: «منطق، هزینه زیرساخت‌های عظیم را توجیه نمی‌کند؛ فقط جنون (یا شیدایی)…
ادامه گفتگو با جمینای، با ذکر این نکته که از تاریخ ایران مثال بزن:

۱. حباب صفوی (ایران - شاه اسماعیل و شاه عباس)

حباب (ایدئولوژی هویتی-مذهبی): صفویان برای متمایز کردن ایران از امپراتوری عثمانی (سنی مذهب)، دست به یک سرمایه‌گذاری ایدئولوژیک و خشونت‌آمیز عظیم زدند تا مذهب شیعه را در فلات ایران رسمی و فراگیر کنند. هزینه‌های انسانی، جنگ‌های بی‌پایان با عثمانی و ساخت هزاران کاروانسرا و مدرسه دینی، نوعی «سرمایه‌گذاری روی هویت» بود که در آن زمان شاید زیان‌ده به نظر می‌رسید.
ترکیدن حباب: سلسله صفوی با هجوم افغان‌ها به بدترین شکل فروپاشید و بسیاری از آن ساختارهای درباری نابود شد.
میراث: اما «دولت-ملت» ایران دوباره متولد شد. این حباب ایدئولوژیک باعث شد ایران در شکم امپراتوری عثمانی هضم نشود. زیرساخت فرهنگی و یکپارچگی سرزمینی که محصول آن دوران بود، باعث شد ایران به عنوان یک «واحد سیاسی مستقل» تا امروز باقی بماند.

۲. حباب دانشگاه و مدرک‌گرایی (دهه ۷۰ و ۸۰ شمسی)

حباب (The Bubble): پس از جنگ، یک باور عمومی (و فشار دولتی) شکل گرفت که راه سعادت تنها از دانشگاه می‌گذرد. خانواده‌ها فرش زیر پایشان را فروختند تا فرزندانشان در دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی درس بخوانند. دانشگاه آزاد در دورافتاده‌ترین شهرهای ایران شعبه زد. این سرمایه‌گذاری از نظر اقتصادی برای بسیاری از آن خانواده‌ها و حتی برای بازار کار ایران توجیه نداشت (تولید انبوه مهندس و دکتر برای بازاری که ظرفیت نداشت).
ترکیدن حباب: بی‌ارزش شدن مدرک تحصیلی، تورم نیروی کار تحصیل‌کرده و بیکاری گسترده فارغ‌التحصیلان. بسیاری از واحدهای دانشگاهی اکنون زیان‌ده یا تعطیل شده‌اند.
میراث (The Asset): این حباب باعث شد سطح سواد عمومی به شدت بالا برود. مهم‌تر از آن، زیرساخت فرهنگی در شهرهای کوچک تغییر کرد؛ دخترانی که شاید در فرهنگ سنتی اجازه خروج از خانه نداشتند، به بهانه دانشگاه وارد جامعه شدند. امروز ایران با وجود تمام مشکلات، یکی از بالاترین نرخ‌های مهندسی و سواد دیجیتال را در منطقه دارد که پتانسیل عظیمی برای اقتصاد دیجیتال (اگر شرایط فراهم شود) ایجاد کرده است.

۳. حباب استارتاپی (دوران برجام - ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۷)

حباب: با امضای برجام، یک خوش‌بینی مفرط شکل گرفت. سرمایه‌گذاران خارجی و داخلی با ولع عجیب روی هر ایده‌ای که شبیه نمونه خارجی (آمازون، اوبر) بود پول ریختند. کنفرانس‌های پرزرق‌وبرق و ارزش‌گذاری‌های حبابی روی شرکت‌هایی که سودده نبودند شکل گرفت.
ترکیدن حباب: ترامپ از برجام خارج شد، سرمایه‌گذاران خارجی رفتند، اینترنت بارها قطع شد و بسیاری از استارتاپ‌ها ورشکست شدند یا تعدیل نیرو کردند.
میراث: تغییر رفتار مصرف‌کننده. آن حباب باعث شد مردم عادی اعتماد کنند و کارت بانکی‌شان را در اینترنت وارد کنند. زیرساخت لجستیک، سیستم‌های پرداخت آنلاین و فرهنگ خرید اینترنتی که با آن پول‌های بادآورده ساخته شد، حالا باقی مانده است. اسنپ و دیجی‌کالا و... روی لاشه‌ی آن حباب رشد کردند و سبک زندگی ایرانیان را برای همیشه تغییر دادند.

۴. حباب خط لوله و گازرسانی (پوپولیسم یارانه‌ای)

حباب: با شعار عدالت اجتماعی، دولت‌ها در ایران یک پروژه عظیم و شاید غیر اقتصادی را شروع کردند: گازکشی به دورافتاده‌ترین روستاها. از نظر منطق اقتصادیِ خالص، شاید به صرفه‌تر بود که در برخی مناطق از برق یا سوخت مایع استفاده شود تا اینکه هزاران کیلومتر لوله از دل کوه رد شود.
ترکیدن حباب: ناترازی گاز در زمستان‌ها و هدررفت انرژی به دلیل قیمت پایین.
میراث: ایران اکنون یکی از پیچیده‌ترین و گسترده‌ترین شبکه‌های مویرگی توزیع انرژی در جهان را دارد. این شبکه یک دارایی استراتژیک است که رفاه نسبی را حتی در شرایط سخت اقتصادی به خانه‌ها آورده و زیرساختی است که اگر روزی بخواهد با «هیدروژن» یا سوخت‌های آینده جایگزین شود، بسترش کاملاً آماده است.

۵. رصدخانه مراغه (دوره ایلخانی - خواجه نصیرالدین طوسی)

حباب (طالع‌بینی مغول): هلاکوخان مغول یک خونریز تمام‌عیار بود، اما خرافاتی هم بود و به طالع‌بینی ستارگان اعتقاد داشت. خواجه نصیرالدین طوسی با زیرکی از این «خرافه و شیدایی» استفاده کرد تا بودجه‌ای عظیم برای ساخت رصدخانه مراغه بگیرد. هزینه‌ای که برای آن شد (شامل کتابخانه ۴۰۰ هزار جلدی) در آن زمان که شهرها ویران شده بودند، کاملاً غیرمنطقی بود.
ترکیدن حباب: ایلخانان رفتند و حکومت‌های بعدی ناتوان شدند و رصدخانه بعدها رو به ویرانی گذاشت.
میراث: «زیج ایلخانی» (جداول ستاره‌شناسی) تولید شد که دقیق‌ترین در جهان بود. این دانش بعدها به اروپا رفت و کوپرنیک برای اصلاح مدل خورشید مرکزی از محاسبات ریاضی مکتب مراغه استفاده کرد. یعنی حباب خرافاتی یک خان مغول، زیرساخت علمی نجوم مدرن را فراهم کرد.
Out of Distribution
ادامه گفتگو با جمینای، با ذکر این نکته که از تاریخ ایران مثال بزن: ۱. حباب صفوی (ایران - شاه اسماعیل و شاه عباس) حباب (ایدئولوژی هویتی-مذهبی): صفویان برای متمایز کردن ایران از امپراتوری عثمانی (سنی مذهب)، دست به یک سرمایه‌گذاری ایدئولوژیک و خشونت‌آمیز عظیم…
و نکته آخر خانم/آقای جمینای که بسیار زیباست:

نکته نهایی:
به نظر می‌رسد الگوی «شیدایی ← سرمایه‌گذاری جنون‌آمیز ← ورشکستگی ← میراث ماندگار» یکی از موتورهای اصلی تاریخ است. اگر انسان‌ها همیشه «حسابگر» و منطقی بودند، احتمالاً هنوز در غارها زندگی می‌کردیم، چون بیرون آمدن از غار و ساختن اولین خانه ریسک و هزینه‌ای داشت که با منطقِ آن روز جور در نمی‌آمد این نگاه به ما می‌گوید که نباید همیشه نگران «هدر رفتن منابع» در شور و اشتیاق‌های ملی باشیم. شاید امروز تبِ استارتاپ‌ها، تبِ هوش مصنوعی، یا هر تب دیگری در ایران و جهان، احمقانه به نظر برسد، اما تاریخ نشان داده است که «بشریت تنها زمانی خانه را می‌سازد که توهمِ این را داشته باشد که قصری برای پادشاه می‌سازد.» بعداً پادشاه می‌میرد، اما خانه برای مردم باقی می‌ماند.


به نظرم اگر می‌شد باید جمینای رو اونر می کردم.
نمیدانم توضیح بدم دقیقا چه طور ولی این اتفاق رخ داده در شریف یک وایب خوبی از فضای کلی کشور میده به آدم.

کلا شما شریف رو اگر از نزدیک ببینید می‌فهمید چرا و چطور کشور کار نمی‌کنه.
کار عبارت است از هر آن چیزی که انسان «مجبور» به انجامش باشد، و بازی (تفریح) عبارت است از هر آن چیزی که انسان مجبور به انجامش نباشد.

مارک تواین
صحبت درباره حلقه با Gemini 3

در میان این همه LLM مختلفی که در این یکسال اخیر آمده‌اند، هیچ یک به اندازه جمینای ۳ برای من حس واو ارتباط را نداشتند. فارغ از نتایج هر بنچمارکی، جمینای خیلی حس همراه بودن همیشگی یک آدم در کنارم را دارد. در کارهای مختلف اکثر اوقات پیشنهاداتی می‌ده که بارها شده گفتم که جمینای ۳ از من باهوش‌تره. نکته سابقا دور از ذهنم اینه که الان بارها میشه باهاش راجع به موضوعاتی بحث میکنم که برای بحث کردنش درباره‌شون آدمی نداشتم. و جوری بحث می‌کنه و پاسخ میده که واقعا جالب و ولیده. راجع به ژوگه لیانگ، راجع به تفاوت دیدگاه های مدرسی طباطبایی و امیرمعزی، راجع به استاد شیفو، و البته نحوه شکل‌گیری حلقه. مثلا مدتها بود من فکر میکردم این حلقه‌های قدرتی که در زمینه‌های مختلف شکل می‌گیرند و حول یک آدم مرکزی صاحب حلقه سازماندهی میشن، در اینها چطور علیه صاحب حلقه توطئه نمی‌کنند و کنارش نمی‌زنند. در حالی که اون آدم صاحب حلقه شاید بسیار ضعیف تر از مجموع حلقه باشه. پاسخ جمینای چنین بود:

دلایل عدم شورش در یک «شبکه وفاداری» (Loyalty Network) سیاسی و امنیتی، ریشه در روان‌شناسی بقا و ساختار منفعت‌طلبانه این شبکه‌ها دارد. برخلاف ساختارهای اداری عادی که کارمند می‌تواند رئیس را عوض کند یا به سازمان دیگری برود، در شبکه وفاداری، سرنوشت «مرید» به ‌طور حیاتی به «مراد» گره خورده است.

در اینجا ۴ دلیل اصلی فنی و ساختاری که مانع از شورش علیه «پدرخوانده» یا رئیس شبکه می‌شود را بررسی می‌کنیم:

### ۱. اصل «هم‌سرنوشتی» (The Shared Fate)
مهم‌ترین عامل بازدارنده، ترس از نابودی کامل است. اعضای شبکه می‌دانند که قدرت، ثروت و مصونیت آن‌ها «ذاتی» نیست، بلکه «عاریتی» است و مستقیماً از جایگاه رئیس ناشی می‌شود.
*   نتیجه: آنها علیه رئیس شورش نمی‌کنند چون سقوط او به معنای سقوط خودشان است. آنها برای حفظ خودشان، مجبورند رئیس را حفظ کنند.

### ۲. استراتژی «آلوده‌سازی» (Complicity Strategy)
در شبکه‌های وفاداری، رئیس معمولاً اعضا را وارد اقدامات غیرقانونی، فساد مالی یا سرکوب می‌کند.
*   پرونده‌های مشترک: رئیس از تمام تخلفات زیردستان مدرک (آتو) دارد، اما تا زمانی که آنها وفادار باشند، این پرونده‌ها مسکوت می‌ماند.
*   گروگان‌گیری: به محض اینکه عضوی بخواهد شورش کند، رئیس پرونده فساد او را افشا می‌کند. بنابراین، اعضا ترجیح می‌دهند سکوت کنند تا اینکه با رسوایی و زندان روبرو شوند. به قول معروف: «همه دستشان در یک کاسه خون یا یک کیسه پول است.»

### ۳. فقدان «مشروعیت مستقل» (Lack of Independent Legitimacy)
اعضای شبکه وفاداری معمولاً بر اساس شایستگی تخصصی انتخاب نشده‌اند، بلکه بر اساس اطاعت انتخاب شده‌اند.
*   بی‌هویتی بدون رئیس: این افراد در خارج از شبکه، پایگاه اجتماعی یا مهارت منحصر‌به‌فردی ندارند که بتوانند رهبری را به دست بگیرند. آنها می‌دانند که «وزن سیاسی» آنها صفر است و تنها سایه رئیس است که آنها را بزرگ نشان می‌دهد.

### ۴. ساختار «اتمیزه شده» (Atomized Structure)
رئیس شبکه معمولاً ساختار را طوری می‌چیند که اعضا به صورت افقی با هم ارتباط ارگانیک نداشته باشند، بلکه همه مستقیماً به خود او وصل باشند.
*   رقابت داخلی: رئیس تعمداً بین زیردستان رقابت و دشمنی ایجاد می‌کند.
*   عدم اعتماد: اعضا به یکدیگر اعتماد ندارند و می‌ترسند که اگر پیشنهاد شورش را با همکارشان مطرح کنند، آن همکار برای خوش‌خدمتی، او را به رئیس لو بدهد. این فضای بی‌اعتمادی، امکان هرگونه توطئه گروهی علیه رئیس را از بین می‌برد.

### ۵. پارادوکس «شیطانِ آشنا» (The Devil You Know)
اعضای شبکه وفاداری، حتی اگر از رئیس ناراضی باشند یا احساس خطر کنند، دچار یک سکون ناشی از ترس می‌شوند. منطق ذهنی آن‌ها این است: «وضعیت فعلی بد است، اما وضعیت آینده نامعلوم است و می‌تواند فاجعه‌بار باشد.»

خلاصه:
در شبکه وفاداری، کسی شورش نمی‌کند چون:
1.  سود شورش کمتر از هزینه آن (نابودی) است.
2.  پرونده‌های فسادشان دست رئیس است.
3.  بدون رئیس، «هیچ» هستند.
4.  به یکدیگر اعتماد ندارند تا متحد شوند.
5. ترس از عدم قطعیت: حتی اگر ناراضی باشند، از هرج‌ومرجِ ناشناخته‌ی پس از رئیس (شیطانِ ناآشنا) بیشتر از دیکتاتوری فعلی (شیطانِ آشنا) می‌ترسند.
Procrastination

the act of delaying something that must be done, often because it is unpleasant or boring.


Procrastination is the act of unnecessarily delaying or postponing something despite knowing that there could be negative consequences for doing so. It is a common human experience involving delays in everyday chores or even putting off tasks such as attending an appointment, submitting a job report or academic assignment, or broaching a stressful issue with a partner. It is often perceived as a negative trait due to its hindering effect on one's productivity, associated with depression, low self-esteem, guilt, and feelings of inadequacy
Out of Distribution
صحبت درباره حلقه با Gemini 3 در میان این همه LLM مختلفی که در این یکسال اخیر آمده‌اند، هیچ یک به اندازه جمینای ۳ برای من حس واو ارتباط را نداشتند. فارغ از نتایج هر بنچمارکی، جمینای خیلی حس همراه بودن همیشگی یک آدم در کنارم را دارد. در کارهای مختلف اکثر اوقات…
مطلبی که جاموند، اینه که ماهیت یک حلقه، در واقع یک جورایی یک نقطه تعادل حول محور یک آدمه. هنر صاحب حلقه اینه که بتونه حضور خودش در جایگاه محور حلقه رو به عنوان نقطه تعادل به بقیه بقبولونه.

حالا در این روابط انسانی، مخصوصا وقتی سیستم بزرگتر و پیچیده‌تر بشه، از یک جایی به بعد شما دیگه با آدم صاحب حلقه یا حتی یک جمع آدم الیت حلقه طرف نیستید، بلکه شما با تعادل موجود، که همون نظم موجود هست طرفید. چه بسا شما آدم یک حلقه یا حتی محورش باشید، اما حالا خودتون مقهور اون نظم شده باشید. طرف حساب شما یک آدم یا یک جمع آدم نیست بلکه یک نظمه.
Out of Distribution
گویا openai نسخه جدیدی از 4o رونمایی کرد و صدرنشینی gemini به اندازه عمر پشه هم نشد. رقابت این‌ها اون بالا بسیار عجیبه از این نظر که سیاله. در واقع رقابت الانشون رقابت الانشون نیست مال چند وقت قبله.
در یکی دو سال گذشته روند ثابت این طوری بود که openai صدرنشین بود، بعدش گوگل یک نسخه جمینای می‌داد بیرون و موقتا صدرنشین می‌شد و بعد به فاصله چند روز openai یک نسخه جدید میداد و یک گپ بزرگ با جمینای ایجاد می‌کرد تا چند ماه بعد دوباره. یعنی گوگل اندازه چند ماه از openai عقب بود. الان ولی رقابتشون نزدیک شده. openai چند روز بعد از gemini 3 مدل GPT5.2 خودش رو داد اما اون قدر تفاوتی با gemini 3 نداره انگار.

این دیدن گذر زمان و بالا و پایین روزگار حس نیکویی به آدم می‌ده.
خانه اقتصاد
📺 فیلم/ ۸ میلیون ایرانی از اسنپ و تپسی ارتزاق می‌کنند که با روزی ۶ ساعت کار کردن، ماهانه چیزی حدود ۳۵ تا ۴۰ میلیون تومان درآمد دارند؛ دیگر کسی با این درآمد، در کارخانه کار نخواهد کرد 👤 جمال رازقی، نماینده کارفرمایان در شورای عالی کار در گفتگو با «خانه اقتصاد»:…
اولا که این ارقام و اعدادی که میگه چرنده. شما هرگز با ۲۰ روز کار هر روز شش ساعت، در ماه نمیتونید به حقوق شصت تومنی در اسنپ برسید. دوما هم که بخشی از این مبلغ هم صرف استهلاک خودرو میشه.

جدا از اون اما طنز ماجرا این جاست که این بابایی که این حرف رو میزنه نماینده کارفرمایان در شورای عالی کار هست. همون شورایی که اواخر خر سال تشکیل میشه تا میزان افزایش مزد کارگران رو تعیین کنه و نهایتا هم یک درصد پایینی تعیین میشه و با قهر نماینده کارگران تموم میشه. حالا اینجا هم بزرگوار عوض این که بیاد "پاسخ بده" چرا میزان حقوق این قدر کمه که کارگری حاضر به کار نیست می‌پرسه که چرا حقوق اسنپ این قدر به قدریه که ملت نمیان برای ما بردگی کنند. بورژوازی صنعتی در ایران پررو و وقیحه.
درباره رنگ سال

رنگ سال ۲۰۲۶، رنگ Cloud Dancer هست که یک جور سفید هست. اما اصلا کی تعیین می‌کنه رنگ سال چی باشه؟ موسسه Pantone. اما اصلا این موسسه چیه و به چه حقی این کار رو میکنه؟

داستان برمیگرده به عقبتر. وقتی راجع به رنگ صحبت میکنیم چیزهایی هستند که فراتر از چاپ رنگ با سیستم RGB روی کاغذ هست. در واقع درباره چاپ روی پارچه و دکوراسیون منزل و ... هست. حالا مشکلی که وجود داشت چه بود؟ یک بابایی تو نیویورک سفارش پارچه آبی آسمانی از هند میداد ولی پارچه ای که به دستش می‌رسید اون آبی آسمونی نبود که میخواست. کار با RGB هم گویا قابل حل نبود چون که جوهر رنگها و چاپ کردنشون روی چیزهایی مثل پارچه دنیای متفاوتی داشت. اینجا شرکت پانتون وارد عمل شد و استاندارد رنگ دنیا رو ارائه داد. در واقع پانتون یک سری اسم رنگ به همراه فرمولشون ارائه داد حالا جاهای مختلف با این استانداردهای رنگی کار میکنن یا لایسنس پانتون رو میگیرند.

پانتون حالا فراتر از تعیین استاندارد، رنگ هر سال رو هم با تاسی از اوضاع جهانی و رویدادهای پیشرو تعیین می‌کنه. و در کنارش یکسری توصیه هم می‌کنه که این رنگ سال رو با چه رنگهای دیگه ای میشه ترکیب کرد.

https://www.pantone.com/articles/color-of-the-year/color-of-the-year-2026-color-palettes
این فیچر جدید کروم که Split View هست در همین چند روز اول کلی کاربرد برای من ایجاد کرده. یکیش مثلا این شکلیه که لیست رفرنس‌های ته یک مقاله رو تو یک ویوش می‌بینم و مقاله رو توی یک ویو دیگه.
خط انرژی
🔥 احتمال حمله به عسلویه با پهپادهای لوکاس! 🔹مجید رجبی: شرایطی را تصور کنید که اسرائیل از سمت غرب به ایران حمله می‌کند. همزمان عسلویه نیز زیر ضرب ۳۰۰ پهپاد لوکاس قرار می‌گیرد. 🔹سیستم پدافندی و راداری ما بر جنوب متمرکز می‌شود و چندین موج حمله پهپادی را منهدم…
در این یکی دو سال که تب جنگ بالا گرفته، ویوخوردن مطالب جنگی هم زیاد شده در حالی که بسیاریشون اون قدر فنی نیستند. جدا از این که سیستم پدافند در برابر پهپاد و موشک متفاوته، مطلب این که، زدن عسلویه کار سختی نیست. در جنگ ۱۲ روزه، فردو و نطنز و اصفهان و تهران و جاهای داخلی‌تر مورد حمله قرار گرفتند، عسلویه که با موقعیت خاصش جای خودش رو داره. اون چیزی که اما مهمه اینه که موشکی از ایران شلیک نشه. هدف اصلی از پهپادهای ارزان لوکاس، پرسه‌زنی مداوم بر روی مناطق جنوبی ایران و بر روی پایگاه‌های موشکی هست تا تک تک لانچر‌ها به محض خروج از پایگاه زده بشن و مبادا موشکی به سمت پایگاه‌های آمریکا در خلیج فارس یا از اون مهم‌تر سکوهای نفتی عربی، شلیک بشه. برای آمریکا زدن عسلویه کاری نداره، منتها وقتی این کار رو انجام ‌میده که بدونه بعدش ایران نمی‌تونه یک موشک هم شلیک کنه. اون چیزی که برای آمریکا مهمه تضمین عدم پاسخه.

واقعیت اینه که پدافند ایران در برابر قدرت سلاح‌های آفندی آمریکا و اسراییل شانس آنچنانی نداره، پس تنها شانس داشتن قدرت آفندی برای ضربه زدن مقابل زدنه. از اونور هم این امر صادقه. موشک‌های پدافندی آمریکا و اسراییل، گران و محدود هستند. یک جایی به هر حال تموم می‌شن (تموم به این معنا که آمریکا یک درصد خوبی رو هم باید برای درگیری احتمالی در تایوان کنار بذاره). برای غربی‌ها معقول‌تره که روی زدن لانچر‌های ایرانی رو زمین و قبل شلیک تمرکز کنند تا روی پدافند. در واقع ساخت لوکاس پرسه‌زن از ساخت موشک پدافندی خیلی ارزون‌تره.
Out of Distribution
Photo
نان ندارید پس براتون کره بادام زمینی میخرم

این توییتی که می‌بینید یکی از توییت‌های مورد بحث اخیر تایملاینه. صحبت کردن در موردش سخته، چون یک لایه‌هایی از خیرخواهی با یک ناآگاهی عجیب غریب در هم آمیخته شده. بنده خدا همین که برای کارگراش پک یلدا تهیه کرده جای تقدیر داره ولی حرکت، حرکت اشتباهیه. شما اگر بورژوا هستید یا روزی شدید نکنید. مسأله اینه که قشر کارگر بدبخت، نیازمند گوشت و برنج و اجاره خونه اش هست، حالا کره بادوم زمینی و شکلات خارجی رو کجای دلش بذاره؟!؟ فارغ از این ولی دو نکته جانبی هم هست که نشون میده این حرکت نه تنها اثر مثبتی نداره که اثر مخربی داره:

۱- شما وقتی یک کالای لوکس و تک‌بار را وارد زندگی کسی می‌کنید که توانایی تکرار آن تجربه را نداره، در واقع استاندارد لذت او بنده خدا دستکاری کرده‌اید. کارگری که با حداقل‌ها سازگار شده، با چشیدن مزه کالاهای لوکس، دچار یک نارضایتی عمیق نسبت به داشته‌های خود می‌شه. در واقع کسی که طعم غذای اشرافی را چشید، دیگر با غذای معمولی سیر نمی‌شود، اما از اونور توان خرید غذای اشرافی رو هم نداره. کسی که جلاتو میخوره دیگه با بستنی سر کوچه‌شون در پایین شهر حس نمیگیره. این کار مخصوصا برای کودکان این طبقه، فقط کاشتن بذر حسرته.

۲- یکسری ملت به این خانم اعتراض کردند بابت همین که کره بادوم زمینی نیاز کارگر نیست و باید برنج می‌دادی. خانم هم گفته که خب فوقش میرن اینا رو میفروشن و باهاش برنج میخرن. اما این حرف به نظرم حرف بسیار اشتباهیه. خودتون رو جای یک کارگر بذارید که بخش همچین خوراکی‌های لوکسی داده شده و حالا چون گوشت و برنج نداره می‌ره این شکلات‌ها رو میفروشه. خب این حرکت اوج شکستن عزت نفس اون طرف اون هم به وسیله خودشه. انگار مجبورش کردی خودش با دست خودش بپذیره که من شکلاتی که بچه ام دوست داره رو میفروشم تا باهاش برنجی رو بخرم که پولش رو ندارم.

جدا از این موارد، این مورد در طبقه مرفه و بورژوا بعضا دیده میشه که درک درستی از چگونگی فقر طبقه فروتر ندارد. وقتی درکش نمی‌کنند (به اون جمله اگه دلشون بخواد هم نمی‌خرن دقت کنید) حاصلش میشه این که پدیده فقر طبقات فروتر هم براشون وسیله‌ای برای ارضای حس خوب خود خیر میشه نه رفع نیاز نیازمند.