#فسیل
#دیرینه_شناسی
#رسانه_حقیقت_وارونه_نباشیم
#هرز_خبر
سنگوارههای مهرهداران چه شکلی هستند؟
https://goo.gl/ix00ra
#دیرینه_شناسی
#رسانه_حقیقت_وارونه_نباشیم
#هرز_خبر
سنگوارههای مهرهداران چه شکلی هستند؟
https://goo.gl/ix00ra
پارینه/پالئوگرام
#فسیل #دیرینه_شناسی #رسانه_حقیقت_وارونه_نباشیم #هرز_خبر سنگوارههای مهرهداران چه شکلی هستند؟ https://goo.gl/ix00ra
#فسیل
#دیرینه_شناسی
#رسانه_حقیقت_وارونه_نباشیم
#هرز_خبر
https://goo.gl/ix00ra
سال ۸۱ کرمان بودیم، در جستجوی سنگواره دایناسور. چیزهایی پیدا کردیم که گرچه هماورد تبدیل شدن به مستندهای تلویزیونی بیبیسیطور نبود، اما ارزش علمی داشت. مقاله حاصل کاوشهای سال ۸۱، سال ۲۰۱۲ منتشر شد و میتوانید در صفحه اکادمیای من ببیینیدش.
(goo.gl/xylQHu)
اما سفر آن سال ما در کرمان ختم شد به دعوت شخصی به نام محسن تجربهکار.
تجربه کار اسم بامسمایی داشت و تجربه را بالاتر از علم میدانست. او گرچه دانش و تحصیلاتی درباره دیرینهشناسی، زیستشناسی یا زمینشناسی نداشت، تجربه زیادی در جستجوی طبیعت برای سنگواره کسب کرده بود؛ یا بهتر است بگوییم برای چیزی که خودش سنگواره میپنداشت.
همان سال ۸۱ که برای نخستین بار مجموعه آقای تجربهکار را دیدیم، نظر من، مجید میرزایی، الکس کلنر و فابیو مارکو دالاوکیا متفقاً همین بود که «سنگوارههای دایناسور» ایشان چیزی نیست جز سنگهای رسوبی متخلخل که دخلی به دیرینه شناسی ندارند، گرچه تجربهکار نپذیرفت و بر مدعا ابرام کرد. سالهای بعد دیدمش که بارها «سنگواره» به دست، آمده تا دانشگاه تهران، پیش استادان جانورشناسی و زمین شناسی، دست رد به سینهاش خورده و رفته. سرانجام خبر تأسیس موزهاش در کرمان و بعد تعطیلی موزه را شنیدیم. تخصیص موزه به مجموعهای از سنگهای فاقد ارزش علمی، جفایی بود بر دانش دیرینهشناسی حقیقی، لطفی به گردن ترویج شبهعلم و هدر دادن منابع: بهویژه آنکه در همان سالها دستی مرموز که دلخوشی از یافتههای ما در حوالی کرمان نداشت، ردپاهای دایناسورهای ژوراسیک واقع در دره نیزار کرمان را که میراث طبیعی همه کشور بود، به پتک بیخردی شکاند.
این روزها خبر نادرستی که از بیسامانی سنگوارههای دایناسور در کرمان حکایت میکند (همان مجموعه کذایی آقای تجربهکار) دست به دست میرود و هر از چندی داغ میشود و سر از خبرگزاریها و کانالهای تلگرامی در میآورد؛ گویی در کشور ما کافی است انگشت دراز کنی و بگویی دولت فلان تپه را گلکاری کرده تا مقبول طبع مردم صاحب نظر شوی.
درباره باطل بودن ادعای تجربه کار و بازی رسانههای منتقد با آن، پیشتر نوشتهام و باز هم خواهم نوشت
(برای مثال: goo.gl/BGivj6 و goo.gl/JoofRN)، اما اینبار این مختصر را برای اینستاگرام نگاشتم تا دوستان در شبکههای اجتماعی دیگر به اشتراک بگذارند، شاید آن خبر نادرست پیشین را به آب حقیقت شستیم.
در این تصویر اینستاگرام، #سنگواره اصیل دو ماهی و قالب سنگواره یک پستاندار و یک خزنده پروازگر (#تروسور) را می ببنید.
#دیرینه_شناسی
#رسانه_حقیقت_وارونه_نباشیم
#هرز_خبر
https://goo.gl/ix00ra
سال ۸۱ کرمان بودیم، در جستجوی سنگواره دایناسور. چیزهایی پیدا کردیم که گرچه هماورد تبدیل شدن به مستندهای تلویزیونی بیبیسیطور نبود، اما ارزش علمی داشت. مقاله حاصل کاوشهای سال ۸۱، سال ۲۰۱۲ منتشر شد و میتوانید در صفحه اکادمیای من ببیینیدش.
(goo.gl/xylQHu)
اما سفر آن سال ما در کرمان ختم شد به دعوت شخصی به نام محسن تجربهکار.
تجربه کار اسم بامسمایی داشت و تجربه را بالاتر از علم میدانست. او گرچه دانش و تحصیلاتی درباره دیرینهشناسی، زیستشناسی یا زمینشناسی نداشت، تجربه زیادی در جستجوی طبیعت برای سنگواره کسب کرده بود؛ یا بهتر است بگوییم برای چیزی که خودش سنگواره میپنداشت.
همان سال ۸۱ که برای نخستین بار مجموعه آقای تجربهکار را دیدیم، نظر من، مجید میرزایی، الکس کلنر و فابیو مارکو دالاوکیا متفقاً همین بود که «سنگوارههای دایناسور» ایشان چیزی نیست جز سنگهای رسوبی متخلخل که دخلی به دیرینه شناسی ندارند، گرچه تجربهکار نپذیرفت و بر مدعا ابرام کرد. سالهای بعد دیدمش که بارها «سنگواره» به دست، آمده تا دانشگاه تهران، پیش استادان جانورشناسی و زمین شناسی، دست رد به سینهاش خورده و رفته. سرانجام خبر تأسیس موزهاش در کرمان و بعد تعطیلی موزه را شنیدیم. تخصیص موزه به مجموعهای از سنگهای فاقد ارزش علمی، جفایی بود بر دانش دیرینهشناسی حقیقی، لطفی به گردن ترویج شبهعلم و هدر دادن منابع: بهویژه آنکه در همان سالها دستی مرموز که دلخوشی از یافتههای ما در حوالی کرمان نداشت، ردپاهای دایناسورهای ژوراسیک واقع در دره نیزار کرمان را که میراث طبیعی همه کشور بود، به پتک بیخردی شکاند.
این روزها خبر نادرستی که از بیسامانی سنگوارههای دایناسور در کرمان حکایت میکند (همان مجموعه کذایی آقای تجربهکار) دست به دست میرود و هر از چندی داغ میشود و سر از خبرگزاریها و کانالهای تلگرامی در میآورد؛ گویی در کشور ما کافی است انگشت دراز کنی و بگویی دولت فلان تپه را گلکاری کرده تا مقبول طبع مردم صاحب نظر شوی.
درباره باطل بودن ادعای تجربه کار و بازی رسانههای منتقد با آن، پیشتر نوشتهام و باز هم خواهم نوشت
(برای مثال: goo.gl/BGivj6 و goo.gl/JoofRN)، اما اینبار این مختصر را برای اینستاگرام نگاشتم تا دوستان در شبکههای اجتماعی دیگر به اشتراک بگذارند، شاید آن خبر نادرست پیشین را به آب حقیقت شستیم.
در این تصویر اینستاگرام، #سنگواره اصیل دو ماهی و قالب سنگواره یک پستاندار و یک خزنده پروازگر (#تروسور) را می ببنید.
Instagram
ᴉʌɐɹsoɥʞ ɟɹǝ - عرڡاں حسروے
#فسیل #دیرینه_شناسی #رسانه_حقیقت_وارونه_نباشیم #هرز_خبر سال ۸۱ کرمان بودیم، در جستجوی سنگواره دایناسور. چیزهایی پیدا کردیم که گرچه هماورد تبدیل شدن به مستندهای تلویزیونی بیبیسیطور نبود، اما ارزش علمی داشت. مقاله حاصل کاوشهای سال ۸۱، سال ۲۰۱۲ منتشر شد…
👍1
جایزه چراغ به جز اینکه جایزهای از سوی دو مروج دوستداشتنی علم برای مروجان علم است، ویژگی دیگری هم دارد که آن را برای علاقهمندان به دیرینهشناسی جذابتر میکند...
لوگوی این جایزه پرده از راز جذاب این جایزه برمیدارد.
لوگوی این جایزه پرده از راز جذاب این جایزه برمیدارد.
Forwarded from جايزه چراغ
بيانيه ي هيات داوران جايزه چراغ و اعلام برگزيدكان آن در سال نخست منتشر شد. ویدیوی آن تا لحظاتی دیگر در همین کانال بارگذاری میگردد. از روی وبسایت جایزه چراغ هم میتوانید آنرا ببینید و یا متنش را بخوانید.
Forwarded from جايزه چراغ
Forwarded from رازیک
💡نخستین «چراغ» روشن شد💡
➖➖➖➖➖➖➖
سه برگزیده نخستین دوره از جایزه چراغ
🔹دکتر محمد باقری
🔹دکتر مجید میرزاوزیری
🔹گروه ساروس
معرفی جایزه 👇
http://professorha.ir/cheraghprize/
توضیحات بیشتر دربارهی برگزیدگان 👇
💡 جایزه چراغ در بخش “یک عمر ترویج علم”
به مردی اهدا می شود که سال های سال عمر خود را به توسعه و ترویج علم سپری کرده است. مردی که هر بار به دانش وسیعش نیاز داشتیم با آغوش باز و لبخند مهربانش مواجه شدیم و مردی که به گوشه و کنار ایران سفر کرد تا علم را به میان مردمان کشورش ببرد.“دکتر محمد باقری”، مورخ علمی است که نه تنها شکوهِ گذشته علم را به یاد می آورد که دل در گرو آینده ی این سرزمین دارد. او یک عمر در راه علم تلاش کرده است و ما همگی قدردان راه دشواری هستیم که او پیموده است. امروز اگر ترویج علم ایران افق های بزرگ تری را می بینید پای بر شانه غول هایی دارد که ، محمد باقری بی هیچ شکی یکی از آن ها است. باشد که عمرش دراز باد و سال های سال چراغ روشن راه علم در این سرزمین باشد.
💡 بانیان چراغ مفتخرند که نخستین جایزه “دانشگر مروج علم”
خود را به مردی از سرزمین خراسان اهدا کنند. ریاضی دانی برجسته که نه تنها یکی از نخبگان دوران خود در حوزه ریاضیات به شمار می رود که سال های سال است شاگردانش او را یکی از درخشان ترین و الهام بخش ترین اساتید دوران تحصیل خود می دانند. اما او تنها به دنیای دانشگاهی خود، که در آن ستاره ای درخشان است محدود نماند. او به دنیای ادبیات روی آورد و به زبان شعر و ادبیات، داستان گوی داستان ریاضیات برای مردم این سرزمین شد. دهها کتاب داستانی با موضوع ریاضیات برای مردم ایران نوشت و بسیاری از آن ها را رایگان در اختیار نوجوانان و جوانان و ریاضی دوستان ایران گذاشت. او گامی فراتر رفت و شهر ریاضیات را ساخت تا میان ملکه علوم،ریاضی، و مردمان این سرزمین آشتی ایجاد کند. “دکتر مجید میرزاوزیری” استاد دانشگاه فردوسی مشهد، نویسنده، شاعر، مروج علم و بانی شهر ریاضیات یکی از مفاخر علمی و ستاره ای درخشان در حوزه ترویج علم است که روش ها و فعالیتهایش نه تنها الهام بخش شاگردان و مخاطبانش بوده بلکه برای بسیاری از همکارانش مسیرهایی را برای ورود به دنیای ترویج ریاضیات باز کرده است. و ما امیدواریم هرچه بیشتر مردم با فعالیت ها و کارهای او آشنا شوند و امید داریم در راه دشوار آشتی مردم با ریاضیات ثابت قدم و پایدار بماند.
💡 چراغ نخستین جایزه “مروج علم سال”
خود را با افتخار به گروهی از جوانان شورمند ایران تقدیم می کند که برای توسعه و ترویج علم راهها و مسیرهای نوینی را تجربه می کنند. “گروه ساروس” متشکل از جمعی از دختران و پسران فرهیخته ایران است که سعی کرده اند با استفاده از فناوری های ارتباطی نوین, مسیری تازه برای ترویج علم را تجربه کنند. گروه ساروس “مجله نجوم و فضای ساروس” را به صورت آنلاین و رایگان منتشر می کند. نظم و دقت در انتشار این مجله ستودنی است اما این همه ی داستان نیست. گروه ساروس سعی در استفاده از بستر چند رسانه ایِ آنلاین سعی در رسیدن به مخاطبی وسیعتر بر اساس نیازها و امکانات امروز دارد. به دلیل تلاش، دقت، نوآوری، پشتکار وعشقی که در این گروه وجود دارد چراغ نخستین جایزه مروج سال خود را با افتخار به گروه ساروس اهدا می کند. ما در میهمانی کوچکی که در غروب هفتمین روز زمستان، برگزار می شود گرد هم می آیییم تا این نخستین جایزه چراغ را به برندگان آن اهدا کنیم و شبی را به نام علم و ترویج علم گرامی داریم. به همه برندگان چراغ تبریک می گوییم و دست همه دوستداران علم و ترویج علم ایران را در ادامه این مسیر به گرمی می فشاریم. باشد چراغی که امشب روشن می کنیم به مدد یاری یاران سال های سال روشن و فروزان باقی بماند. ایدون باد.
〰〰
#یلدا
#جایزه_چراغ
〰〰
(ویدئوی مربوط به معرفی برگزیدگان را در پست بعدی ببینید)
➖➖➖➖➖➖➖
@Danestanihamag
🎯کانال رسمی مجلهی دانستنیها
➖➖➖➖➖➖➖
سه برگزیده نخستین دوره از جایزه چراغ
🔹دکتر محمد باقری
🔹دکتر مجید میرزاوزیری
🔹گروه ساروس
معرفی جایزه 👇
http://professorha.ir/cheraghprize/
توضیحات بیشتر دربارهی برگزیدگان 👇
💡 جایزه چراغ در بخش “یک عمر ترویج علم”
به مردی اهدا می شود که سال های سال عمر خود را به توسعه و ترویج علم سپری کرده است. مردی که هر بار به دانش وسیعش نیاز داشتیم با آغوش باز و لبخند مهربانش مواجه شدیم و مردی که به گوشه و کنار ایران سفر کرد تا علم را به میان مردمان کشورش ببرد.“دکتر محمد باقری”، مورخ علمی است که نه تنها شکوهِ گذشته علم را به یاد می آورد که دل در گرو آینده ی این سرزمین دارد. او یک عمر در راه علم تلاش کرده است و ما همگی قدردان راه دشواری هستیم که او پیموده است. امروز اگر ترویج علم ایران افق های بزرگ تری را می بینید پای بر شانه غول هایی دارد که ، محمد باقری بی هیچ شکی یکی از آن ها است. باشد که عمرش دراز باد و سال های سال چراغ روشن راه علم در این سرزمین باشد.
💡 بانیان چراغ مفتخرند که نخستین جایزه “دانشگر مروج علم”
خود را به مردی از سرزمین خراسان اهدا کنند. ریاضی دانی برجسته که نه تنها یکی از نخبگان دوران خود در حوزه ریاضیات به شمار می رود که سال های سال است شاگردانش او را یکی از درخشان ترین و الهام بخش ترین اساتید دوران تحصیل خود می دانند. اما او تنها به دنیای دانشگاهی خود، که در آن ستاره ای درخشان است محدود نماند. او به دنیای ادبیات روی آورد و به زبان شعر و ادبیات، داستان گوی داستان ریاضیات برای مردم این سرزمین شد. دهها کتاب داستانی با موضوع ریاضیات برای مردم ایران نوشت و بسیاری از آن ها را رایگان در اختیار نوجوانان و جوانان و ریاضی دوستان ایران گذاشت. او گامی فراتر رفت و شهر ریاضیات را ساخت تا میان ملکه علوم،ریاضی، و مردمان این سرزمین آشتی ایجاد کند. “دکتر مجید میرزاوزیری” استاد دانشگاه فردوسی مشهد، نویسنده، شاعر، مروج علم و بانی شهر ریاضیات یکی از مفاخر علمی و ستاره ای درخشان در حوزه ترویج علم است که روش ها و فعالیتهایش نه تنها الهام بخش شاگردان و مخاطبانش بوده بلکه برای بسیاری از همکارانش مسیرهایی را برای ورود به دنیای ترویج ریاضیات باز کرده است. و ما امیدواریم هرچه بیشتر مردم با فعالیت ها و کارهای او آشنا شوند و امید داریم در راه دشوار آشتی مردم با ریاضیات ثابت قدم و پایدار بماند.
💡 چراغ نخستین جایزه “مروج علم سال”
خود را با افتخار به گروهی از جوانان شورمند ایران تقدیم می کند که برای توسعه و ترویج علم راهها و مسیرهای نوینی را تجربه می کنند. “گروه ساروس” متشکل از جمعی از دختران و پسران فرهیخته ایران است که سعی کرده اند با استفاده از فناوری های ارتباطی نوین, مسیری تازه برای ترویج علم را تجربه کنند. گروه ساروس “مجله نجوم و فضای ساروس” را به صورت آنلاین و رایگان منتشر می کند. نظم و دقت در انتشار این مجله ستودنی است اما این همه ی داستان نیست. گروه ساروس سعی در استفاده از بستر چند رسانه ایِ آنلاین سعی در رسیدن به مخاطبی وسیعتر بر اساس نیازها و امکانات امروز دارد. به دلیل تلاش، دقت، نوآوری، پشتکار وعشقی که در این گروه وجود دارد چراغ نخستین جایزه مروج سال خود را با افتخار به گروه ساروس اهدا می کند. ما در میهمانی کوچکی که در غروب هفتمین روز زمستان، برگزار می شود گرد هم می آیییم تا این نخستین جایزه چراغ را به برندگان آن اهدا کنیم و شبی را به نام علم و ترویج علم گرامی داریم. به همه برندگان چراغ تبریک می گوییم و دست همه دوستداران علم و ترویج علم ایران را در ادامه این مسیر به گرمی می فشاریم. باشد چراغی که امشب روشن می کنیم به مدد یاری یاران سال های سال روشن و فروزان باقی بماند. ایدون باد.
〰〰
#یلدا
#جایزه_چراغ
〰〰
(ویدئوی مربوط به معرفی برگزیدگان را در پست بعدی ببینید)
➖➖➖➖➖➖➖
@Danestanihamag
🎯کانال رسمی مجلهی دانستنیها
👍1
پارینه/پالئوگرام
چرا در ایران دایناسور نداریم؟ این سوالی بود که در دهمین [و آخرین] شماره دانشنامه به بهانه پروندهای درباره تیرانوسورِس از من پرسیده شد و پاسخ آن را به صورت یادداشتی دادم که در آغاز این شماره منتشر شده
چرا در ایران دایناسور نداریم؟
منتشرشده در دهمین [و آخرین] شماره مجله دانشنامه
در این شماره دانشنامه پرونده مفصلی درباره تکامل و دیرینهزیستشناسی Tyrannosaurus و خانواده تیرانوسوریدها وجود دارد و به ضمیمه این پرونده، دو یادداشت از بنده و مجید میرزایی عطاآبادی درباره این پرسش وجود دارد که «چرا در ایران دایناسور نداریم»؟
***
به این سوال میتوان جوابهایی کوتاه یا بلند داد، اما کوتاهترین جوابی که میتوان به پرسشی درباره کمیت سنگوارههای دایناسورهای ایران داد، این است که «در ایران هم دایناسور داریم».
نخستین سنگوارههای دایناسورها در ایران در دهه پنجاه شمسی و بهطور اتفاقی در نزدیکی کرمان کشف شدند. این سنگوارهها شامل ردپاهایی بودند که در آن زمان به عنوان ردپای نوعی دایناسور گیاهخوار شناسایی شد، اما امروز میدانیم که این ردپای مشهور که متأسفانه قسمت اعظم آن چند سال پیش «تخریب» شده و جز تصاویر و اندازهها و قالبهای آن، چیزی در دست نمانده، ردپای دایناسوری گوشتخوار و میانقامت، یعنی هموزن ببر یا شیر بوده است. چند سال پس از این کشف بختانه، ردپای دیگری در البرز مرکزی کشف شد که باز متعلق به دایناسوری گوشتخوار اما بسیار کوچکتر از دایناسور کرمانی بود. نام این ردپا (و نه نام صاحب آن) Iranosauripus zirabensis، یعنی «ردپای سوسمار ایرانی اهل زیراب» گذاشته شد. گفتم که هم ردپاهای کرمان و هم Iranosauripus بیآنکه کاشفان آنها به نیت کشف دایناسور به سر زمین رفته باشند، پیدا شدند.
نخستین باری که قرار شد در ایران به دنبال دایناسور برویم و رفتیم و چیزهایی هم پیدا کردیم، سال ۱۳۸۱ بود. مجید میرزایی که آن زمان دوره کارشناسیارشد دیرینهشناسیاش را در دانشگاه اصفهان به انجام میرسانید، با دعوت از آلکس کلنر، دیرینهشناس مشهور برزیلی (در اصل اهل لیختناشتاین) به همراه الدر ده-پائلو سیلوا، دستیار ویژه آلکس در آمادهسازی سنگوارهها و نیز فابیو مارکو دالاوکیا، دیرینهشناس پرکار ایتالیایی به اضافه چند دانشجوی ایرانی علاقهمند، گروهی بینالمللی تشکیل داد و این گروه طی چند هفتهای که در نواحی مختلف اطراف کرمان به جستجو پرداختند، توانستند برای نخستین بار استخوانهایی پیدا کنند که از اندازه قطاع آنها، بافتشان و سن رسوبات دربرگیرندهشان، میدانیم مربوط به دایناسورها هستند و از همه مهمتر، دندانی که یکی از همین دانشجوهای علاقهمند به نام محمدرضا پورباغبان، کشف کرد و مشخصاً متعلق به دایناسوری گوشتخوار است.
در لحظهای که پورباغبان دندان را پیدا میکرد، من نیز همراه او بودم، اما نقطه آبیرنگ میان صخرههای سرخ، سر به هوا رفته من را به سطح زمین متمایل نکرده بود. پورباغبان ثانیهای درنگ کرد و نقطه را نشانم داد و بعد هم با چکش زمینشناسی قطعهای از صخره را که حاوی نقطه آبیرنگ بود جداکرد. دستیار کلنر چند ساعتی با ابزارهای ظریف و چسب قطرهای به جان قطعه سنگ افتاد تا توانست دندانی را از دل سرخش بیرون بکشد که جز نقطهای آبیرنگ در نگاه نخست از آن پیدا نبود. سنگوارهها معمولاً همینطوری کشف میشوند: «بختانه».
میتوان مثالهای فراوان و جالبی برای تأکید بر سرشت بختانه چنین فرایندی به میان آورد. یکی اینکه هفتهای پیش از نگارش این یادداشت، سنگواره دایناسور شکارچی جدیدی در آمریکای شمالی توصیف شد که نامش را گذاشتند داکوتاراپتور (Dakotaraptor). این سنگواره در همان منطقهای پیدا شده است که طی بیش از یک سده گذشته، چندین سنگواره تیرانوسورِس در آن کشف شده بود، اما تا سال گذشته، حتی نمیدانستیم داکوتاراپتور اصلاً وجود داشته است. شاید تعداد داکوتاراپتورها در مقایسه با تیرانوسورِس کمتر بوده که تا کنون پشت پوشیه کتم، چهره پوشانده بود؛ یا شاید محل زندگی این جانور، یعنی عمق جنگل، نزدیک محلهای مناسب برای تشکیل سنگواره نبوده است، اما همانطور که بخت کوتاه، دشمن دیرینهشناسهاست، بخت بلند یار این شکارچی پردار پنج متری بوده تا دستکم نمونهای از آن پیدا شود که حاوی نشانههای قطعی وجود شاهپرهای بلند پرندهمانند روی استخوان زند زیرینش است. داکوتاراپتور کشف یک یا دو-سه دیرینهشناس سرگشته و خوشحال نبوده و نیست، بلکه طی پیجوییهایی بزرگ به طور اتفاقی به دامن یکی از علاقهمندان گمنام این رشته افتاده و او هم فوری سرپرست مأموریت را صدا کرده و کشفش را به او نشان داده است.
اگر به دیرینهشناسی علاقهمند بوده باشید، شاید تصاویری از مأموریتهای مشابه در نواحی دیگر جهان را به خاطر داشته باشید. مأموریتهایی که شامل سفر تعداد زیادی دانشجویان علاقهمند به همراه استادان و متخصصان باتجربه به قصد پیجویی سنگواره دایناسورهاست. هر جفت چشمی که به چشمهای قبلی برای سیر و سیاحت میان صخرهها افزوده میشود، بخت گروه برای کشف بختانه سنگوارههای بیشتر و مهمتر، افزایش مییابد.
منتشرشده در دهمین [و آخرین] شماره مجله دانشنامه
در این شماره دانشنامه پرونده مفصلی درباره تکامل و دیرینهزیستشناسی Tyrannosaurus و خانواده تیرانوسوریدها وجود دارد و به ضمیمه این پرونده، دو یادداشت از بنده و مجید میرزایی عطاآبادی درباره این پرسش وجود دارد که «چرا در ایران دایناسور نداریم»؟
***
به این سوال میتوان جوابهایی کوتاه یا بلند داد، اما کوتاهترین جوابی که میتوان به پرسشی درباره کمیت سنگوارههای دایناسورهای ایران داد، این است که «در ایران هم دایناسور داریم».
نخستین سنگوارههای دایناسورها در ایران در دهه پنجاه شمسی و بهطور اتفاقی در نزدیکی کرمان کشف شدند. این سنگوارهها شامل ردپاهایی بودند که در آن زمان به عنوان ردپای نوعی دایناسور گیاهخوار شناسایی شد، اما امروز میدانیم که این ردپای مشهور که متأسفانه قسمت اعظم آن چند سال پیش «تخریب» شده و جز تصاویر و اندازهها و قالبهای آن، چیزی در دست نمانده، ردپای دایناسوری گوشتخوار و میانقامت، یعنی هموزن ببر یا شیر بوده است. چند سال پس از این کشف بختانه، ردپای دیگری در البرز مرکزی کشف شد که باز متعلق به دایناسوری گوشتخوار اما بسیار کوچکتر از دایناسور کرمانی بود. نام این ردپا (و نه نام صاحب آن) Iranosauripus zirabensis، یعنی «ردپای سوسمار ایرانی اهل زیراب» گذاشته شد. گفتم که هم ردپاهای کرمان و هم Iranosauripus بیآنکه کاشفان آنها به نیت کشف دایناسور به سر زمین رفته باشند، پیدا شدند.
نخستین باری که قرار شد در ایران به دنبال دایناسور برویم و رفتیم و چیزهایی هم پیدا کردیم، سال ۱۳۸۱ بود. مجید میرزایی که آن زمان دوره کارشناسیارشد دیرینهشناسیاش را در دانشگاه اصفهان به انجام میرسانید، با دعوت از آلکس کلنر، دیرینهشناس مشهور برزیلی (در اصل اهل لیختناشتاین) به همراه الدر ده-پائلو سیلوا، دستیار ویژه آلکس در آمادهسازی سنگوارهها و نیز فابیو مارکو دالاوکیا، دیرینهشناس پرکار ایتالیایی به اضافه چند دانشجوی ایرانی علاقهمند، گروهی بینالمللی تشکیل داد و این گروه طی چند هفتهای که در نواحی مختلف اطراف کرمان به جستجو پرداختند، توانستند برای نخستین بار استخوانهایی پیدا کنند که از اندازه قطاع آنها، بافتشان و سن رسوبات دربرگیرندهشان، میدانیم مربوط به دایناسورها هستند و از همه مهمتر، دندانی که یکی از همین دانشجوهای علاقهمند به نام محمدرضا پورباغبان، کشف کرد و مشخصاً متعلق به دایناسوری گوشتخوار است.
در لحظهای که پورباغبان دندان را پیدا میکرد، من نیز همراه او بودم، اما نقطه آبیرنگ میان صخرههای سرخ، سر به هوا رفته من را به سطح زمین متمایل نکرده بود. پورباغبان ثانیهای درنگ کرد و نقطه را نشانم داد و بعد هم با چکش زمینشناسی قطعهای از صخره را که حاوی نقطه آبیرنگ بود جداکرد. دستیار کلنر چند ساعتی با ابزارهای ظریف و چسب قطرهای به جان قطعه سنگ افتاد تا توانست دندانی را از دل سرخش بیرون بکشد که جز نقطهای آبیرنگ در نگاه نخست از آن پیدا نبود. سنگوارهها معمولاً همینطوری کشف میشوند: «بختانه».
میتوان مثالهای فراوان و جالبی برای تأکید بر سرشت بختانه چنین فرایندی به میان آورد. یکی اینکه هفتهای پیش از نگارش این یادداشت، سنگواره دایناسور شکارچی جدیدی در آمریکای شمالی توصیف شد که نامش را گذاشتند داکوتاراپتور (Dakotaraptor). این سنگواره در همان منطقهای پیدا شده است که طی بیش از یک سده گذشته، چندین سنگواره تیرانوسورِس در آن کشف شده بود، اما تا سال گذشته، حتی نمیدانستیم داکوتاراپتور اصلاً وجود داشته است. شاید تعداد داکوتاراپتورها در مقایسه با تیرانوسورِس کمتر بوده که تا کنون پشت پوشیه کتم، چهره پوشانده بود؛ یا شاید محل زندگی این جانور، یعنی عمق جنگل، نزدیک محلهای مناسب برای تشکیل سنگواره نبوده است، اما همانطور که بخت کوتاه، دشمن دیرینهشناسهاست، بخت بلند یار این شکارچی پردار پنج متری بوده تا دستکم نمونهای از آن پیدا شود که حاوی نشانههای قطعی وجود شاهپرهای بلند پرندهمانند روی استخوان زند زیرینش است. داکوتاراپتور کشف یک یا دو-سه دیرینهشناس سرگشته و خوشحال نبوده و نیست، بلکه طی پیجوییهایی بزرگ به طور اتفاقی به دامن یکی از علاقهمندان گمنام این رشته افتاده و او هم فوری سرپرست مأموریت را صدا کرده و کشفش را به او نشان داده است.
اگر به دیرینهشناسی علاقهمند بوده باشید، شاید تصاویری از مأموریتهای مشابه در نواحی دیگر جهان را به خاطر داشته باشید. مأموریتهایی که شامل سفر تعداد زیادی دانشجویان علاقهمند به همراه استادان و متخصصان باتجربه به قصد پیجویی سنگواره دایناسورهاست. هر جفت چشمی که به چشمهای قبلی برای سیر و سیاحت میان صخرهها افزوده میشود، بخت گروه برای کشف بختانه سنگوارههای بیشتر و مهمتر، افزایش مییابد.
پارینه/پالئوگرام
چرا در ایران دایناسور نداریم؟ این سوالی بود که در دهمین [و آخرین] شماره دانشنامه به بهانه پروندهای درباره تیرانوسورِس از من پرسیده شد و پاسخ آن را به صورت یادداشتی دادم که در آغاز این شماره منتشر شده
ما هرگز نتوانستیم در ایران به چنین تجربهای نزدیک شویم.
تعداد افراد گروه ما در سال ۸۱ با احتساب کارشناسان محلی زمینشناسی و رانندههای سازمان زمینشناسی به زحمت به ده نفر میرسید که از این تعداد، همیشه چهار نفر نزدیک ماشینها میماندند و حداکثر شش نفر در جهات مختلف مدام از کوهها و تپهها بالا و پایین میرفتند و زیر آفتاب داغ کوهستان، سنگها را میشماردند.
پیجوییهای دانشجویی و فردی در سالهای بعد با تعداد بسیار کمتری از افراد دنبال شد. مشکل اصلی ما هم چیزی نبود جز بودجه اندکی که میتوانستیم از جیبمان برای چنین مأموریتی خاصهخرجی کنیم. دفعه بعدی که پیجویی مشابهی، اینبار با کمک مارتین کوندرات از دانشگاه اوپسالا انجام دادیم، همین دو سال پیش بود و باز هم شرایط برای گروهی به بزرگی جمعیت سرنشینان یک ون کفایت میکرد.
بهطور طبیعی بخت کشف سنگوارههای دایناسورها در ایران کم است و شما هم نباید انتظار داشته باشید که ایران مثل بیابان گوبی در مغولستان یا منطقه موریسون در آمریکا، پر از سنگوارههای دایناسورها باشد. این درست! اما ایران حتی به اندازه مناطقی مثل ترانسیلوانیا که تنها در اواخر دوره کرتاسه به صورت مجمعالجزایری از آب بیرون زده بود، نباید حاوی گنجینهای از سنگوارههای ناقص اما هیجانانگیز دایناسورها باشد؟ احتمالاً چرا!
موقعیت جغرافیایی ایران در دوره ژوراسیک، شبیه مجمعالجزایری در حاشیه اقیانوس بوده که به عنوان پلی موقتی، ساکنان دو خشکی بزرگ چین و اروپای آن دوره را به هم متصل میکردند. کشف دایناسورهای مشابه و مهمی، از جمله برخی دایناسورهای پردار، در دو سوی این پل خشکی ما را وامیدارد که بیشتر و بیشتر به کشف چنین سنگوارههایی در ایران امیدوار باشیم. ویژهتر آنکه میدانیم جنس و کیفیت نهشتههای دوره ژوراسیک در برخی نواحی ایران، بیشباهت به نهشتههای سنگوارهخیز شرق آسیا نیستند. این امیدواری زمانی چیرهتر میشود که بدانیم در ناحیهای در شرق چین که طی بیست سال اخیر هزاران سنگواره بسیار ظریف از جمله تعداد فراوانی دایناسورهای پردار به دیرینهشناسی هدیه داده، تا پیش از کشف نخستین سنگواره مهمش در همان بیست سال پیش، هیچ سنگوارهای دیده نشده بود. سنگوارهها البته همانجا بودند اما کسی آنها را نمیدید یا میدید و نمیشناخت، تا این که سرانجام روزی نخستین سنگواره دایناسوری پردار در این ناحیه پیدا شد.
بختانهبودن اکتشاف سنگوارهها ممکن است تا همین اندازه در پیروزی و شکست دیرینهشناسها جدی و موثر باشد و تنها ابزار ما برای غلبه بر این بختانگی، رویکرد سیستماتیک به پیجویی سنگوارهها و تخصیص حمایتهایی برای انجام مأموریتهای صحرایی و گماشتن جفتچشمهای بیشتر است.
بعید است کسی نداند کشف دایناسورها چه تبعات و اثرات مثبتی در شکوفایی پژوهشهای علمی و حتی اقتصاد میتواند داشته باشد، پس بیایید به بخت بلند سنگوارههای کشفنشده این سرزمین امیدوار باشیم!
تعداد افراد گروه ما در سال ۸۱ با احتساب کارشناسان محلی زمینشناسی و رانندههای سازمان زمینشناسی به زحمت به ده نفر میرسید که از این تعداد، همیشه چهار نفر نزدیک ماشینها میماندند و حداکثر شش نفر در جهات مختلف مدام از کوهها و تپهها بالا و پایین میرفتند و زیر آفتاب داغ کوهستان، سنگها را میشماردند.
پیجوییهای دانشجویی و فردی در سالهای بعد با تعداد بسیار کمتری از افراد دنبال شد. مشکل اصلی ما هم چیزی نبود جز بودجه اندکی که میتوانستیم از جیبمان برای چنین مأموریتی خاصهخرجی کنیم. دفعه بعدی که پیجویی مشابهی، اینبار با کمک مارتین کوندرات از دانشگاه اوپسالا انجام دادیم، همین دو سال پیش بود و باز هم شرایط برای گروهی به بزرگی جمعیت سرنشینان یک ون کفایت میکرد.
بهطور طبیعی بخت کشف سنگوارههای دایناسورها در ایران کم است و شما هم نباید انتظار داشته باشید که ایران مثل بیابان گوبی در مغولستان یا منطقه موریسون در آمریکا، پر از سنگوارههای دایناسورها باشد. این درست! اما ایران حتی به اندازه مناطقی مثل ترانسیلوانیا که تنها در اواخر دوره کرتاسه به صورت مجمعالجزایری از آب بیرون زده بود، نباید حاوی گنجینهای از سنگوارههای ناقص اما هیجانانگیز دایناسورها باشد؟ احتمالاً چرا!
موقعیت جغرافیایی ایران در دوره ژوراسیک، شبیه مجمعالجزایری در حاشیه اقیانوس بوده که به عنوان پلی موقتی، ساکنان دو خشکی بزرگ چین و اروپای آن دوره را به هم متصل میکردند. کشف دایناسورهای مشابه و مهمی، از جمله برخی دایناسورهای پردار، در دو سوی این پل خشکی ما را وامیدارد که بیشتر و بیشتر به کشف چنین سنگوارههایی در ایران امیدوار باشیم. ویژهتر آنکه میدانیم جنس و کیفیت نهشتههای دوره ژوراسیک در برخی نواحی ایران، بیشباهت به نهشتههای سنگوارهخیز شرق آسیا نیستند. این امیدواری زمانی چیرهتر میشود که بدانیم در ناحیهای در شرق چین که طی بیست سال اخیر هزاران سنگواره بسیار ظریف از جمله تعداد فراوانی دایناسورهای پردار به دیرینهشناسی هدیه داده، تا پیش از کشف نخستین سنگواره مهمش در همان بیست سال پیش، هیچ سنگوارهای دیده نشده بود. سنگوارهها البته همانجا بودند اما کسی آنها را نمیدید یا میدید و نمیشناخت، تا این که سرانجام روزی نخستین سنگواره دایناسوری پردار در این ناحیه پیدا شد.
بختانهبودن اکتشاف سنگوارهها ممکن است تا همین اندازه در پیروزی و شکست دیرینهشناسها جدی و موثر باشد و تنها ابزار ما برای غلبه بر این بختانگی، رویکرد سیستماتیک به پیجویی سنگوارهها و تخصیص حمایتهایی برای انجام مأموریتهای صحرایی و گماشتن جفتچشمهای بیشتر است.
بعید است کسی نداند کشف دایناسورها چه تبعات و اثرات مثبتی در شکوفایی پژوهشهای علمی و حتی اقتصاد میتواند داشته باشد، پس بیایید به بخت بلند سنگوارههای کشفنشده این سرزمین امیدوار باشیم!
https://goo.gl/uA6L6h
بفرمایید پالئوگرام
https://telegram.me/paleogram
هر از چندی خبرهای عجیب و غریبی در اینترنت پیدا میشود. روزی لاشهسگی را فسیل دایناسور میخوانند، روز دیگر سنگهایی را که شبیه سیبزمینی هستند، تخم دایناسور؛ من هم چون درباره انتخابات آمریکا و جنگهای خاورمیانه میانداری نمیکنم، برای اینکه حرفی زده باشم، گاهی درباره این خبرها اظهارنظری صادر میکنم. خود هم گهگداری چیزکی درباره فسیلها یا تکامل مینویسم. همه اینها را اگر طالب باشید، در کانال «پالئوگرام» نیز بیابید.
بفرمایید پالئوگرام
https://telegram.me/paleogram
هر از چندی خبرهای عجیب و غریبی در اینترنت پیدا میشود. روزی لاشهسگی را فسیل دایناسور میخوانند، روز دیگر سنگهایی را که شبیه سیبزمینی هستند، تخم دایناسور؛ من هم چون درباره انتخابات آمریکا و جنگهای خاورمیانه میانداری نمیکنم، برای اینکه حرفی زده باشم، گاهی درباره این خبرها اظهارنظری صادر میکنم. خود هم گهگداری چیزکی درباره فسیلها یا تکامل مینویسم. همه اینها را اگر طالب باشید، در کانال «پالئوگرام» نیز بیابید.
Facebook
Erfan Khosravi - بفرمایید پالئوگرام... | Facebook
بفرمایید پالئوگرام
https://telegram.me/paleogram
هر از چندی خبرهای عجیب و غریبی در اینترنت پیدا میشود. روزی لاشهسگی را فسیل دایناسور میخوانند، روز...
https://telegram.me/paleogram
هر از چندی خبرهای عجیب و غریبی در اینترنت پیدا میشود. روزی لاشهسگی را فسیل دایناسور میخوانند، روز...
Nasutoceratops
Campanian, 76.1–74 Ma
southern Utah, United States
Drawing by Amir Bahjati
https://goo.gl/30Ztlc
Campanian, 76.1–74 Ma
southern Utah, United States
Drawing by Amir Bahjati
https://goo.gl/30Ztlc
پارینه/پالئوگرام
Nasutoceratops Campanian, 76.1–74 Ma southern Utah, United States Drawing by Amir Bahjati https://goo.gl/30Ztlc
پوشش بدن این دایناسور فرضی است، اما بر اساس شواهدی عینی که درباره پوشش بدن سایر دایناسورهای خویشاوند به دست آمدهاند. محل زندگی این دایناسور در ساحل غربی دریایی بوده که طی اواخر دوره کرتاسه، میانه شمال تا جنوب آمریکای شمالی کشیده شده بود و این قاره را به دو خشکی جدا از هم، یعنی لارامیدا (در غرب) و آپالاشیا (در شرق) تقسیم میکرد. همه دایناسورهای شاخدار (به جز معدودی اعضای بدون شاخ این گروه) در همین نیمه غربی، یعنی لارامیدا (و نیز در شرق آسیا) زندگی میکردند؛ هرچند در همین شبهقاره دراز و شمالی-جنوبی نیز، دایناسورهای شاخدار به طور محلی تکامل مییافتند.
ناسوتاسراتوپس نیز در محدوده جنوبی این قاره میزیست، درحالیکه بسیاری از خویشاوندان دیگرش در محدودههای شمالیتر لارامیدا تکامل یافته و بومیشده بودند.
ناسوتاسراتوپس در دشتی سیلابی با آب و هوای مرطوب میزیست که پر از رودخانهها، مردابها، آبگیرها و دریاچهها بود و از شرق به دریای میانی آمریکا و از سوی دیگر به کوهستانهای بلند غربی محدود میشد.
برخی از دایناسورهای دیگری که در همین محدوده زندگی میکردند شامل اقسامی از راپتورهای کوچک و بزرگ (درومیوسوریدها و تروئودونتیدها از جمله Talos sampsoni)، دایناسورهای شترمرغی (Ornithomimus velox)، تیرانوسورها ( Albertosaurus و Teratophoneus)، دایناسورهای زرهپوش، نوکاردکیها (از جمله Parasaurolophus cyrtocristatus و Gryposaurus monumentensis)، دو نمونه دایناسور شاخدار دیگر ( Utahceratops gettyi و Kosmoceratops richardsoni) و نوعی اویراپتوروسور (Hagryphus giganteus) میشدند. به جز اینها انواعی از کوسهها، سفرهماهیها، قورباغهها، سمندرها، لاکپشتها، مارمولکها، تمساحها و پستاندارانی از گروه مالتیتوبرکولاتها، کیسهداران و حشرهخواران نیز در همین منقطه زندگی میکردند.
سن یابی رادیومتریک آرگون-آرگون نشان میدهد سن دقیق رسوبات سازند کایپارویتس (Kaiparowits) که محل کشف این دایناسور است، بین ۷۶ میلیون و یکصد هزار سال تا ۷۴ میلیون سال پیش (عصر کامپانین) بوده است.
ناسوتاسراتوپس نیز در محدوده جنوبی این قاره میزیست، درحالیکه بسیاری از خویشاوندان دیگرش در محدودههای شمالیتر لارامیدا تکامل یافته و بومیشده بودند.
ناسوتاسراتوپس در دشتی سیلابی با آب و هوای مرطوب میزیست که پر از رودخانهها، مردابها، آبگیرها و دریاچهها بود و از شرق به دریای میانی آمریکا و از سوی دیگر به کوهستانهای بلند غربی محدود میشد.
برخی از دایناسورهای دیگری که در همین محدوده زندگی میکردند شامل اقسامی از راپتورهای کوچک و بزرگ (درومیوسوریدها و تروئودونتیدها از جمله Talos sampsoni)، دایناسورهای شترمرغی (Ornithomimus velox)، تیرانوسورها ( Albertosaurus و Teratophoneus)، دایناسورهای زرهپوش، نوکاردکیها (از جمله Parasaurolophus cyrtocristatus و Gryposaurus monumentensis)، دو نمونه دایناسور شاخدار دیگر ( Utahceratops gettyi و Kosmoceratops richardsoni) و نوعی اویراپتوروسور (Hagryphus giganteus) میشدند. به جز اینها انواعی از کوسهها، سفرهماهیها، قورباغهها، سمندرها، لاکپشتها، مارمولکها، تمساحها و پستاندارانی از گروه مالتیتوبرکولاتها، کیسهداران و حشرهخواران نیز در همین منقطه زندگی میکردند.
سن یابی رادیومتریک آرگون-آرگون نشان میدهد سن دقیق رسوبات سازند کایپارویتس (Kaiparowits) که محل کشف این دایناسور است، بین ۷۶ میلیون و یکصد هزار سال تا ۷۴ میلیون سال پیش (عصر کامپانین) بوده است.