پارینه/پالئوگرام
سالها پیش از خلال نوشتههای پیراسته و ویراستهای در دو حوزه مختلف، یعنی دیرینهشناسی و تاریخ، با نویسنده آنها، آقای عبدالرضا شهبازی آشنا شدم و بعدها از نزدیک از نعمت دوستی با ایشان بهرهمند شدم. عبدالرضا شهبازی مترجمی توانا و آشنا با دیرینهشناسی و متخصصی…
دیرینهنگار در پالئوگرام
https://www.instagram.com/p/BRkJM8wBn_k/
https://www.instagram.com/p/BRkJM8wBn_k/
Instagram
Erfan Khosravi
دیرینهنگار در پالئوگرام t.me/paleogram سالها پیش از خلال نوشتههای پیراسته و ویراستهای در دو حوزه مختلف، یعنی دیرینهشناسی و تاریخ، با نویسنده آنها، آقای عبدالرضا شهبازی آشنا شدم و بعدها از نزدیک از نعمت دوستی با ایشان بهرهمند شدم. عبدالرضا شهبازی مترجمی…
مراثی برای #شهر_کتاب
قریب دو سال پیش بود. عزیزی صدایم کرد؛ وعدهای چیده بود. او بود و دوستانی دیگر که نمیشناختمشان، جز اندکی. سنگهای بزرگ بر دوش، درپی چیدن ستونهای هیکلی سترگ بودند. باری هم بر دوش من نهادند. معبدی برپای میرفت، شهری بود بر کاغذ، شهر کتاب.
از دروازههای این شهر، یکی دروازه علم بود که من نگاهبانش شدم. میخواستم جز آنچه شاید، از این در نیاید و جز آنچه باید، بر آن نَهِشتم. دوست من خیلی زود رفت. به من گفت بمان! نگفت چرا میرود. رفت. من ماندم میان جمعی که هریکیمان، کمابیش مشغول مشق خویش بودیم.
اندکاندک جمعتر شدیم، آهنگهایمان هماهنگتر شد. فرازها و نشیبها را با هم پیمودیم. بر خستگیهای همدیگر صبر کردیم؛ با ناسازی روزگار ساختیم. دوستان خوبی شدیم؛ تازگیها بود که از پای ماندم؛ با زخمهایی که مرا از همرهی انداخت، مدارا کردنند. ماندند، تا به ایشان برسم.
این دو سالی که در شهر کتاب مقیم بودم، برخی از بهترینهای علم همراه ما شدند. مجالی مغتنم بود. کارویژه من این بود که از علم بنویسم؛ اما شیوهای که برای آن برگزیدم، همان نبود که در جای دیگر آزموده باشم. دستاوردها و خبرهای علم، البته مهم است، اما مصلحتدید من این بود که در شهر کتاب، علم را ننویسیم، بلکه درباره علم بنویسیم، درباره دوستان و دشمنان علم، درباره آنان که درباره علم و بنیانهای نظری آن گفتهاند.
چنین بود که شهر کتاب برای من مهم شد؛ بخشی از فکرهای من؛ بخشی از طرحهای من؛ بخشی از شهر کتاب، بخشی از من بود. پارهای از آن، اندامی در تن من. امروز این اندام از کار افتاد، خاموش و متوقف، میرود که خاطرهای باشد؛ خاطرهای از اندامی در میان جان من و جان دوستانم.
خاموشی گناه من بود. بیماری موذی و لجوج از من سرایت کرد و شهر کتاب افتید. چند ماهی پس از من، نوبه شهر کتاب رسید. آخرین نوشته من در شهر کتاب، همان است که اول، نزدیک بود پشتش زیر ناخوشیهای من زمین بخورد. مثل نان داغی که دیر به خانه رسید، مثل نان داغی که سر دست میبری و میانه راه، پایت میلغزد و زمین میخوری و مینگذاری که زمینش بخورد. نان زمیننخورده من، ایستادم و باز، بر دست رفت. بار بیماری من هم آخر رسید. سرد شد، اما رسید. دوستانم برای رسیدنش صبر کردند؛ صبر مرّ. حالا رسیده؛ شیرین شده؛ گرچه آمیخته به تلخی.
شهر کتاب غروبین شد؛ هنگام نماز دیگر رسید و هنگامه ما فرونشست. چون آسمانی نیلگون که پیش از مرگ، طلایی میشود، سنگ کبود شهر کتاب، ایوارهای شد نارنگفام. شام ما را، شبگیری نخواهد رسید، مگر «وقتی مردگان برخیزند». #شهر_کتاب تمام شد.
https://www.instagram.com/p/BRkqZ_8hStL/
قریب دو سال پیش بود. عزیزی صدایم کرد؛ وعدهای چیده بود. او بود و دوستانی دیگر که نمیشناختمشان، جز اندکی. سنگهای بزرگ بر دوش، درپی چیدن ستونهای هیکلی سترگ بودند. باری هم بر دوش من نهادند. معبدی برپای میرفت، شهری بود بر کاغذ، شهر کتاب.
از دروازههای این شهر، یکی دروازه علم بود که من نگاهبانش شدم. میخواستم جز آنچه شاید، از این در نیاید و جز آنچه باید، بر آن نَهِشتم. دوست من خیلی زود رفت. به من گفت بمان! نگفت چرا میرود. رفت. من ماندم میان جمعی که هریکیمان، کمابیش مشغول مشق خویش بودیم.
اندکاندک جمعتر شدیم، آهنگهایمان هماهنگتر شد. فرازها و نشیبها را با هم پیمودیم. بر خستگیهای همدیگر صبر کردیم؛ با ناسازی روزگار ساختیم. دوستان خوبی شدیم؛ تازگیها بود که از پای ماندم؛ با زخمهایی که مرا از همرهی انداخت، مدارا کردنند. ماندند، تا به ایشان برسم.
این دو سالی که در شهر کتاب مقیم بودم، برخی از بهترینهای علم همراه ما شدند. مجالی مغتنم بود. کارویژه من این بود که از علم بنویسم؛ اما شیوهای که برای آن برگزیدم، همان نبود که در جای دیگر آزموده باشم. دستاوردها و خبرهای علم، البته مهم است، اما مصلحتدید من این بود که در شهر کتاب، علم را ننویسیم، بلکه درباره علم بنویسیم، درباره دوستان و دشمنان علم، درباره آنان که درباره علم و بنیانهای نظری آن گفتهاند.
چنین بود که شهر کتاب برای من مهم شد؛ بخشی از فکرهای من؛ بخشی از طرحهای من؛ بخشی از شهر کتاب، بخشی از من بود. پارهای از آن، اندامی در تن من. امروز این اندام از کار افتاد، خاموش و متوقف، میرود که خاطرهای باشد؛ خاطرهای از اندامی در میان جان من و جان دوستانم.
خاموشی گناه من بود. بیماری موذی و لجوج از من سرایت کرد و شهر کتاب افتید. چند ماهی پس از من، نوبه شهر کتاب رسید. آخرین نوشته من در شهر کتاب، همان است که اول، نزدیک بود پشتش زیر ناخوشیهای من زمین بخورد. مثل نان داغی که دیر به خانه رسید، مثل نان داغی که سر دست میبری و میانه راه، پایت میلغزد و زمین میخوری و مینگذاری که زمینش بخورد. نان زمیننخورده من، ایستادم و باز، بر دست رفت. بار بیماری من هم آخر رسید. سرد شد، اما رسید. دوستانم برای رسیدنش صبر کردند؛ صبر مرّ. حالا رسیده؛ شیرین شده؛ گرچه آمیخته به تلخی.
شهر کتاب غروبین شد؛ هنگام نماز دیگر رسید و هنگامه ما فرونشست. چون آسمانی نیلگون که پیش از مرگ، طلایی میشود، سنگ کبود شهر کتاب، ایوارهای شد نارنگفام. شام ما را، شبگیری نخواهد رسید، مگر «وقتی مردگان برخیزند». #شهر_کتاب تمام شد.
https://www.instagram.com/p/BRkqZ_8hStL/
Instagram
Erfan Khosravi
مراثی برای #شهر_کتاب قریب دو سال پیش بود. عزیزی صدایم کرد؛ وعدهای چیده بود. او بود و دوستانی دیگر که نمیشناختمشان، جز اندکی. سنگهای بزرگ بر دوش، درپی چیدن ستونهای هیکلی سترگ بودند. باری هم بر دوش من نهادند. معبدی برپای میرفت، شهری بود بر کاغذ، شهر کتاب.…
برای عاشقان آتش و هیجان...
این دانشمند آتشفشانشناس از آتش و گدازه و گرما نمیترسد، به عمق دهانهای در حال فوران فرومیرود و با سنگهای گداخته و جوشانی که از جهنم داغترند، عکس یادگاری میگیرد.
کاش فرصتی فراهم میشد که شیفتگان هیجان و عاشقان خطر، مانند اهل علم بتوانند به چنین مکانهایی مسافرت روند، میهمان زمین شوند، معاینه در چشم آتش بنگرند و جرأت و جسارت خود را در آن حال بیازمایند که جز خودشان، دیگری در معرض این خاطرات و مخاطرات نباشد.
#تصمیم_اجتماعی #چهارشنبه_سوری_ایمن #به_یاد_آتش_نشان_ها
#کاهش_خطر #همیاری_اجتماعی #تصحیح_سنت_نادرست #بازسازی_فرهنگی #به_چهارشنبه_سوری_قدیمی_بازگردیم
https://www.instagram.com/p/BRm7ZdPhFSD/
این دانشمند آتشفشانشناس از آتش و گدازه و گرما نمیترسد، به عمق دهانهای در حال فوران فرومیرود و با سنگهای گداخته و جوشانی که از جهنم داغترند، عکس یادگاری میگیرد.
کاش فرصتی فراهم میشد که شیفتگان هیجان و عاشقان خطر، مانند اهل علم بتوانند به چنین مکانهایی مسافرت روند، میهمان زمین شوند، معاینه در چشم آتش بنگرند و جرأت و جسارت خود را در آن حال بیازمایند که جز خودشان، دیگری در معرض این خاطرات و مخاطرات نباشد.
#تصمیم_اجتماعی #چهارشنبه_سوری_ایمن #به_یاد_آتش_نشان_ها
#کاهش_خطر #همیاری_اجتماعی #تصحیح_سنت_نادرست #بازسازی_فرهنگی #به_چهارشنبه_سوری_قدیمی_بازگردیم
https://www.instagram.com/p/BRm7ZdPhFSD/
Instagram
Erfan Khosravi
برای عاشقان آتش و هیجان... این دانشمند آتشفشانشناس از آتش و گدازه و گرما نمیترسد، به عمق دهانهای در حال فوران فرومیرود و با سنگهای گداخته و جوشانی که از جهنم داغترند، عکس یادگاری میگیرد. کاش فرصتی فراهم میشد که شیفتگان هیجان و عاشقان خطر، مانند اهل…
کاربرد ابزار برای مقاصد اجتماعی در شمپانزهها
دندانهای نری جوان پس از مرگ با شاخهای مسواک میشود؛ رفتاری که مشابه آن (برای شمپانزههای زنده) در سال ۱۹۷۲ نیز گزارش شده بود.
منبع: nature
goo.gl/DKERyk
دندانهای نری جوان پس از مرگ با شاخهای مسواک میشود؛ رفتاری که مشابه آن (برای شمپانزههای زنده) در سال ۱۹۷۲ نیز گزارش شده بود.
منبع: nature
goo.gl/DKERyk
پارینه/پالئوگرام
کاربرد ابزار برای مقاصد اجتماعی در شمپانزهها دندانهای نری جوان پس از مرگ با شاخهای مسواک میشود؛ رفتاری که مشابه آن (برای شمپانزههای زنده) در سال ۱۹۷۲ نیز گزارش شده بود. منبع: nature goo.gl/DKERyk
بل (نشسته) دندانهای بندیت (طاقباز خوابیده) را با ترکه کاج مسواک میزند. شدو ایستاده و تماشا میکند.
McGrew, W. C. & Tutin, C. E. G. Chimpanzee Tool Use in Dental Grooming. Nature 241, 477–478 (1973)
McGrew, W. C. & Tutin, C. E. G. Chimpanzee Tool Use in Dental Grooming. Nature 241, 477–478 (1973)
پارینه/پالئوگرام
بل (نشسته) دندانهای بندیت (طاقباز خوابیده) را با ترکه کاج مسواک میزند. شدو ایستاده و تماشا میکند. McGrew, W. C. & Tutin, C. E. G. Chimpanzee Tool Use in Dental Grooming. Nature 241, 477–478 (1973)
انواع ابزارهای چوبی که بل طی مراسم اجتماعی مسواکزنی استفاده میکرد.
McGrew, W. C. & Tutin, C. E. G. Chimpanzee Tool Use in Dental Grooming. Nature 241, 477–478 (1973)
McGrew, W. C. & Tutin, C. E. G. Chimpanzee Tool Use in Dental Grooming. Nature 241, 477–478 (1973)
عظیمترین فورانهای آتشفشانی طی سه میلیارد سال اخیر که با برخی از مهمترین تحولات تاریخ حیات در زمین مرتبط هستند، از جمله بزرگترین انقراض تاریخ زمین در ۲۵۲ میلیون سال پیش
goo.gl/RhJBP2
t.me/paleogram
goo.gl/RhJBP2
t.me/paleogram
Forwarded from رازیک
🐓 در سال #خروس دربارهی خروسها بیشتر بدانید!
➖➖➖➖➖➖➖
👈 عرفان خسروی: از بین یک دوجین حیوانی که در گاهشمار مغولی-چینی نمایندهی سالهای چرخهی دوازدهساله شدهاند، تنها یکی پرنده است و آن هم، «خروس »، پرندهای اهلی و گرامی در بسیاری از سنتهای شرقی از جمله در ایران خودمان است. بنابراین میتوان با اطمینان گفت که در چرخهای دوازدهساله، امسال دوباره نوبت دایناسورها رسیده است، زیرا خروس پرنده است و پرندهها، دایناسورهای بقایافته از انقراض ۶۶ میلیون سال پیشاند.
این موضوع را خود چینیها هم میدانند و ميتوانند در سال خروس، دایناسورهای پرداری را که در استان لیائونینگ کشف کردهاند، به عنوان نیاکان تیزچنگال و تیزدندان خروس به رخ بقیهی دنیا بکشند و بگويند که داستان خروس و بقیهی پرندگان از سرزمین چین شروع شده است. اگر دايناسورها را مابازای اسطورههای عصر باستان به حساب بياوريم، خروس را ميتوان نقطهی عطفی ميان اسطورههای باستان و اسطورههای علميشدهی امروز بدانيم، بهعلاوه خروس يكي از نقطههای تلاقی علم با فرهنگ بشری است.
در شمارهی ویژهی نوروزی #دانستنیها با نگاهی به تمام اين موارد، پروندهای برای شما آماده کردیم و به کنکاش ابعاد ناشناختهای از خروس و اهمیت
فرهنگی و فرگشتی آن رفتهایم. شمارهی نوروزی #دانستنیها و پروندهی ویژهی آن دربارهی «خروس» را از دست ندهید!
〰〰
#سال_خروس
#نوروز
#دایناسور
〰〰
➖➖➖➖➖➖➖
@Danestanihamag
🎯کانال رسمی مجلهی دانستنیها
➖➖➖➖➖➖➖
👈 عرفان خسروی: از بین یک دوجین حیوانی که در گاهشمار مغولی-چینی نمایندهی سالهای چرخهی دوازدهساله شدهاند، تنها یکی پرنده است و آن هم، «خروس »، پرندهای اهلی و گرامی در بسیاری از سنتهای شرقی از جمله در ایران خودمان است. بنابراین میتوان با اطمینان گفت که در چرخهای دوازدهساله، امسال دوباره نوبت دایناسورها رسیده است، زیرا خروس پرنده است و پرندهها، دایناسورهای بقایافته از انقراض ۶۶ میلیون سال پیشاند.
این موضوع را خود چینیها هم میدانند و ميتوانند در سال خروس، دایناسورهای پرداری را که در استان لیائونینگ کشف کردهاند، به عنوان نیاکان تیزچنگال و تیزدندان خروس به رخ بقیهی دنیا بکشند و بگويند که داستان خروس و بقیهی پرندگان از سرزمین چین شروع شده است. اگر دايناسورها را مابازای اسطورههای عصر باستان به حساب بياوريم، خروس را ميتوان نقطهی عطفی ميان اسطورههای باستان و اسطورههای علميشدهی امروز بدانيم، بهعلاوه خروس يكي از نقطههای تلاقی علم با فرهنگ بشری است.
در شمارهی ویژهی نوروزی #دانستنیها با نگاهی به تمام اين موارد، پروندهای برای شما آماده کردیم و به کنکاش ابعاد ناشناختهای از خروس و اهمیت
فرهنگی و فرگشتی آن رفتهایم. شمارهی نوروزی #دانستنیها و پروندهی ویژهی آن دربارهی «خروس» را از دست ندهید!
〰〰
#سال_خروس
#نوروز
#دایناسور
〰〰
➖➖➖➖➖➖➖
@Danestanihamag
🎯کانال رسمی مجلهی دانستنیها
سال خروس بر همه خوانندگان پالئوگرام و شیفتگان دایناسورها مبارک باشد!
https://news.1rj.ru/str/paleogram/78
https://news.1rj.ru/str/paleogram/78
Telegram
پالئوگرام
新年快乐
امشب سال نو چینی آغاز میشود؛ سال خروس!
اما این مینیاتور خروسی معمولی* نیست؛ بلکه دایناسور پردار خروسجثهای از ژوراسیک پسین یا کرتاسه آغازین چین است.
* البته که خروس معمولی هم نوعی دایناسور است
امشب سال نو چینی آغاز میشود؛ سال خروس!
اما این مینیاتور خروسی معمولی* نیست؛ بلکه دایناسور پردار خروسجثهای از ژوراسیک پسین یا کرتاسه آغازین چین است.
* البته که خروس معمولی هم نوعی دایناسور است
نُه پرده بهاری
یک
۲۶۰ میلیون سال پیش
روسیه
اینوسترانسیویا (Inostrancevia)، خویشاوند نزدیک و خونگرم پستانداران، بر بستری از جگرواشهای خنک و دلپذیر به قیلوله بهاری رفته است.
John Conway
t.me/paleogram
یک
۲۶۰ میلیون سال پیش
روسیه
اینوسترانسیویا (Inostrancevia)، خویشاوند نزدیک و خونگرم پستانداران، بر بستری از جگرواشهای خنک و دلپذیر به قیلوله بهاری رفته است.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
دو
۲۱۴ میلیون سال پیش
آلمان
گله پلاتیوسورِس (Plateosaurus)، در جنگلهای انبوه و بیگل اواخر تریاس، به میهمانی قارچهای بهاری رفته و جشنی خمارآلوده گرفتهاند.
John Conway
t.me/paleogram
دو
۲۱۴ میلیون سال پیش
آلمان
گله پلاتیوسورِس (Plateosaurus)، در جنگلهای انبوه و بیگل اواخر تریاس، به میهمانی قارچهای بهاری رفته و جشنی خمارآلوده گرفتهاند.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
سه
۱۹۶ میلیون سال پیش
آریزونا
جفتی اسکوتلوسورِس (Scutellosaurus) سرخوش از بارانهای بهاری و آبگیرهای موقت در دنیایی هنوز بیگل، مشغول حمام آب و آفتاب شدهاند.
John Conway
t.me/paleogram
سه
۱۹۶ میلیون سال پیش
آریزونا
جفتی اسکوتلوسورِس (Scutellosaurus) سرخوش از بارانهای بهاری و آبگیرهای موقت در دنیایی هنوز بیگل، مشغول حمام آب و آفتاب شدهاند.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
چهار
۱۵۲ میلیون سال پیش
آلمان
جفتی جرمنوداکتیلوس (Germanodactylus) به سراغ آبگیرهای بهاری آمدهاند تا شاید صیدی نوبرانه از ماهیان و سرپایان به منقار برگیرند.
John Conway
t.me/paleogram
چهار
۱۵۲ میلیون سال پیش
آلمان
جفتی جرمنوداکتیلوس (Germanodactylus) به سراغ آبگیرهای بهاری آمدهاند تا شاید صیدی نوبرانه از ماهیان و سرپایان به منقار برگیرند.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
پنج
۱۲۶ میلیون سال پیش
بلژیک
ایگوانودون (Iguanodon) شاه تپههای برنیسارت است؛ ویژه در بهار که سرخسهای تازه و ترد از میان صخرهها میرویند و شادی آغاز میشود.
John Conway
t.me/paleogram
پنج
۱۲۶ میلیون سال پیش
بلژیک
ایگوانودون (Iguanodon) شاه تپههای برنیسارت است؛ ویژه در بهار که سرخسهای تازه و ترد از میان صخرهها میرویند و شادی آغاز میشود.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
شش
۷۷ میلیون سال پیش
مونتانا
جفتی تروئودون (Troodon) زیر شکوفههای مگنولیا جشنگرفتهاند. شکوفهها نوید فراوانی حشرات و مارمولکها و خوراکیهای خوشمزه دیگرند.
John Conway
t.me/paleogram
شش
۷۷ میلیون سال پیش
مونتانا
جفتی تروئودون (Troodon) زیر شکوفههای مگنولیا جشنگرفتهاند. شکوفهها نوید فراوانی حشرات و مارمولکها و خوراکیهای خوشمزه دیگرند.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
هفت
۷۷ میلیون سال پیش
مونتانا
استگوسراس (Stegoceras) با ستههای نورس شمشاد جشن گرفته است. گلها و میوهها مدتهاست که زمین را فتح کردهاند و جهان زیباترشدست.
John Conway
t.me/paleogram
هفت
۷۷ میلیون سال پیش
مونتانا
استگوسراس (Stegoceras) با ستههای نورس شمشاد جشن گرفته است. گلها و میوهها مدتهاست که زمین را فتح کردهاند و جهان زیباترشدست.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
هشت
۷۰ میلیون سال پیش
مغولستان
اوپیستوسیلیکادیا (Opisthocoelicaudia)، یکی از آخرین دایناسورهای گردندراز، زیرحمام گلهای بهاری چرت میزند و به غذا فکرمیکند.
John Conway
t.me/paleogram
هشت
۷۰ میلیون سال پیش
مغولستان
اوپیستوسیلیکادیا (Opisthocoelicaudia)، یکی از آخرین دایناسورهای گردندراز، زیرحمام گلهای بهاری چرت میزند و به غذا فکرمیکند.
John Conway
t.me/paleogram
نُه پرده بهاری
نُه
۷۰ میلیون سال پیش
مغولستان
گالیمایمِس (Gallimimus) نر روی تخمهای مادههایش نشسته. بهار است، اما پدر مَآلاندیش لانهاش را دور از آوردگاه بهار ساخته است.
John Conway
t.me/paleogram
نُه
۷۰ میلیون سال پیش
مغولستان
گالیمایمِس (Gallimimus) نر روی تخمهای مادههایش نشسته. بهار است، اما پدر مَآلاندیش لانهاش را دور از آوردگاه بهار ساخته است.
John Conway
t.me/paleogram