چهار عنصر ذهنی اسبهای سیاه که باید بشناسیم!
در اینجا قرار است باهم 4 عنصر اصلی اسب های سیاه را مرور کنیم:
🔴خرده انگیزههایتان را بشناسید
انگیزهها عوامل اصلی حرکت ما به شمار میآیند؛ اما یک تفاوت جدی میان اسبهای سیاه و دیگران این است که آنان خردهانگیزههای خود را پیدا میکنند و عامل حرکت آنان صرفاً یکسری انگیزه همگانی مانند پول و رقابت و مشارکت نیستند. این انگیزهها در جای خود بسیار مهماند اما آنچه که اسبهای سیاه را از دیگران متفاوت میکند این است که آنها خرده انگیزههایشان را بیرون میکشند و سپس با توجه به آنان دست به انتخاب میزنند.
خردهانگیزههای ما در واقع ترکیبی از احساسات ماندگار و قدرتمند ما هستند که عمیقاً در ناخودآگاه ما تنیده شدهاند و شامل اولویتهای ظریف، خواستهای راستین و دلمشغولیهای خصوصی ما هستند.
🔴انتخابهایتان را بشناسید
انتخاب مسئلهای است که فردیت ما را بهطور کامل وارد بازی میکند. تاد رز توضیح میدهد که زمانی که پای انتخابهای ساده مانند خرید نوشابه یا خرید از آمازون به میان میآید ما با بیشمار انتخاب روبروییم. ولی وقتی پای انتخابهای شخصی در مسیر شغل و تحصیل و مسیر زندگی به میان میآید انتخابهای بسیار محدودی داریم.
نکته جالب توجه این است که این انتخابها عمدتاً توسط سیستم استاندارد برای ما تعیین شدهاند و ما انتخاب نمیکنیم بلکه از میان گزینههایی که سیستم برایمان مشخص کرده، گزینش میکنیم. انتخاب عملی فعال است اما گزینش یک عمل غیرفعال.
🔴استراتژیهایتان را بشناسید
افراد مدام این سؤال را از یکدیگر میپرسند که بهترین راهکار برای موفقیت چیست؟
فرمول استاندارد موفقیت نیز جوابهایی کلی و از پیش تعیین شده برای همه ما دارد؛ اما اسبهای سیاه به خوبی این واقعیت را دریافتهاند که هیچ بهترین راهکاری وجود ندارد و راهکار هر فرد فقط نزد خود او است و خودش باید آن را پیدا کند. به همین دلیل با «آزمونوخطا» به دنبال استراتژیهایشان میگردند و سعی میکنند که در زمینههای مختلف و با توجه به نقاط قوتشان در هر زمینه استراتژیهای سازگار با آن نقاط قوت را دریابند.
🔴مقصد را فراموش کنید
در فرمول استاندارد موفقیت، اولین عنصر «دانستن و مشخص کردن مقصد» بود (فرمول استاندارد: مقصد را بدان، سخت کار کن، در مسیر بمان)
در طرز فکر اسب سیاه آخرین عنصر، «بیاعتنایی به مقصد» است. اسبهای سیاه بهخوبی دریافتهاند که تغییر اجتنابناپذیر است و جهان درون و بیرون آنان در طی زمان بهشدت تغییر میکند. به همین خاطر اصلاً و ابداً نمیتوان آینده را پیشبینی کرد. در نتیجه اسبهای سیاه بهجای تمرکز بر مقصد بر اهداف و وظایف کوتاهمدت خود تکیه میکنند.
احتمالاً بارها از شما پرسیده شده که: «بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟» تاد رز این سؤال را ناشی از عدم درک ما از اجتنابناپذیریِ تغییر (Inevitability of change) میداند.
در اینجا قرار است باهم 4 عنصر اصلی اسب های سیاه را مرور کنیم:
🔴خرده انگیزههایتان را بشناسید
انگیزهها عوامل اصلی حرکت ما به شمار میآیند؛ اما یک تفاوت جدی میان اسبهای سیاه و دیگران این است که آنان خردهانگیزههای خود را پیدا میکنند و عامل حرکت آنان صرفاً یکسری انگیزه همگانی مانند پول و رقابت و مشارکت نیستند. این انگیزهها در جای خود بسیار مهماند اما آنچه که اسبهای سیاه را از دیگران متفاوت میکند این است که آنها خرده انگیزههایشان را بیرون میکشند و سپس با توجه به آنان دست به انتخاب میزنند.
خردهانگیزههای ما در واقع ترکیبی از احساسات ماندگار و قدرتمند ما هستند که عمیقاً در ناخودآگاه ما تنیده شدهاند و شامل اولویتهای ظریف، خواستهای راستین و دلمشغولیهای خصوصی ما هستند.
🔴انتخابهایتان را بشناسید
انتخاب مسئلهای است که فردیت ما را بهطور کامل وارد بازی میکند. تاد رز توضیح میدهد که زمانی که پای انتخابهای ساده مانند خرید نوشابه یا خرید از آمازون به میان میآید ما با بیشمار انتخاب روبروییم. ولی وقتی پای انتخابهای شخصی در مسیر شغل و تحصیل و مسیر زندگی به میان میآید انتخابهای بسیار محدودی داریم.
نکته جالب توجه این است که این انتخابها عمدتاً توسط سیستم استاندارد برای ما تعیین شدهاند و ما انتخاب نمیکنیم بلکه از میان گزینههایی که سیستم برایمان مشخص کرده، گزینش میکنیم. انتخاب عملی فعال است اما گزینش یک عمل غیرفعال.
🔴استراتژیهایتان را بشناسید
افراد مدام این سؤال را از یکدیگر میپرسند که بهترین راهکار برای موفقیت چیست؟
فرمول استاندارد موفقیت نیز جوابهایی کلی و از پیش تعیین شده برای همه ما دارد؛ اما اسبهای سیاه به خوبی این واقعیت را دریافتهاند که هیچ بهترین راهکاری وجود ندارد و راهکار هر فرد فقط نزد خود او است و خودش باید آن را پیدا کند. به همین دلیل با «آزمونوخطا» به دنبال استراتژیهایشان میگردند و سعی میکنند که در زمینههای مختلف و با توجه به نقاط قوتشان در هر زمینه استراتژیهای سازگار با آن نقاط قوت را دریابند.
🔴مقصد را فراموش کنید
در فرمول استاندارد موفقیت، اولین عنصر «دانستن و مشخص کردن مقصد» بود (فرمول استاندارد: مقصد را بدان، سخت کار کن، در مسیر بمان)
در طرز فکر اسب سیاه آخرین عنصر، «بیاعتنایی به مقصد» است. اسبهای سیاه بهخوبی دریافتهاند که تغییر اجتنابناپذیر است و جهان درون و بیرون آنان در طی زمان بهشدت تغییر میکند. به همین خاطر اصلاً و ابداً نمیتوان آینده را پیشبینی کرد. در نتیجه اسبهای سیاه بهجای تمرکز بر مقصد بر اهداف و وظایف کوتاهمدت خود تکیه میکنند.
احتمالاً بارها از شما پرسیده شده که: «بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟» تاد رز این سؤال را ناشی از عدم درک ما از اجتنابناپذیریِ تغییر (Inevitability of change) میداند.
❤9👏1👌1
Forwarded from دکتر آذرخش مکری
بحثی درباره کتاب #اسب_تاریک پنجم مرداد ۱۴۰۱
لوس لفت looseleft/lus-lehft
صفت. احساس فقدان پس از اتمام مطالعه کتابی خوب احساس این که با بسته شدن کتاب، سنگینی جلد پشتی حیات شخصیتهایی را که به خوبی شناخته بودید در خود حبس میکند. برگرفته از کلمه لوس ليف /looseleaf/، یک برگ کاغذ جدا شده + لفت /left/، جدامانده عزیمت کرده.
تلگرام 🧠🔌
صفت. احساس فقدان پس از اتمام مطالعه کتابی خوب احساس این که با بسته شدن کتاب، سنگینی جلد پشتی حیات شخصیتهایی را که به خوبی شناخته بودید در خود حبس میکند. برگرفته از کلمه لوس ليف /looseleaf/، یک برگ کاغذ جدا شده + لفت /left/، جدامانده عزیمت کرده.
تلگرام 🧠🔌
❤5👍1
#معرفی_کتاب
🔸واژه نامه حزن های ناشناخته مجموعه ای از واژگان نو برای بیان عواطف است. رسالت این واژه نامه تاباندن نور آگاهی بر غرابت بنیادی انسان بودن است؛ تمامی دردها، افکار اهریمنی، احساسات و احوالات خوشی ها و امیالی که زمزمه شان در پس زمینه حیات روزمره به گوش میرسد
🔸واژه نامه حزن های ناشناخته مجموعه ای از واژگان نو برای بیان عواطف است. رسالت این واژه نامه تاباندن نور آگاهی بر غرابت بنیادی انسان بودن است؛ تمامی دردها، افکار اهریمنی، احساسات و احوالات خوشی ها و امیالی که زمزمه شان در پس زمینه حیات روزمره به گوش میرسد
🥰2
#معرفی_کتاب
📚اگر نیچه نهنگ شاخدار بود
جاستین گِرِگ در کتاب «اگر نیچه نهنگ شاخدار بود» با بیانی گرم و شیرین و خودمانی و طنزآمیز به رفتارشناسی حیوانات میپردازد و رفتار حیوانات را با انسانها مقایسه میکند. گِرِگ در این کتاب از روانشناسی و زیستشناسی به فلسفه پل میزند و بین این حوزهها پیوند برقرار میکند تا به ما نشان دهد که چقدر میتوانیم و باید از هوش حیوانات، برای رفع کاستیهای هوش خودمان، بیاموزیم.
تلگرام 🧠🔌
📚اگر نیچه نهنگ شاخدار بود
جاستین گِرِگ در کتاب «اگر نیچه نهنگ شاخدار بود» با بیانی گرم و شیرین و خودمانی و طنزآمیز به رفتارشناسی حیوانات میپردازد و رفتار حیوانات را با انسانها مقایسه میکند. گِرِگ در این کتاب از روانشناسی و زیستشناسی به فلسفه پل میزند و بین این حوزهها پیوند برقرار میکند تا به ما نشان دهد که چقدر میتوانیم و باید از هوش حیوانات، برای رفع کاستیهای هوش خودمان، بیاموزیم.
تلگرام 🧠🔌
🥰2
🤔1
⭕️دلیل اول :
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ به دنبال یافتن تله های شناختی انسان ها در حوزه ؛ اعتماد بنفس ، رهاشدگی ، بی اعتمادی ، محرومیت عاطفی ، انزوای اجتماعی ، وابستگی ، شکست ، سرسپردگی است.
میخوام با یه موضوع بی ربط شروع کنم :
هممون یه متنی دیدیم که توش گفته مردادیا ادم های مغرور و فلان و بیسارن و در کمال تعجب آدم هایی با همین ویژگی که مردادین رو پیدا میکنیم . در حالی که این یک توهمه و همه افرادی که مرداد به دنیا اومدن یکی نیستن و علت این موضوع اینه که با برمیگردیم و صرفا صفت های مغروریت افراد رو توی خاطراتمون میگردیم و به نتیجه میرسیم. اما این چه ربطی به موضوع ما داره
⭕️خوانندگان این کتاب از یک نکته غافل هستند ؛ اگر فردی باشید که روان سالمی داربد (که 95 % جامع این شکلین) در تمام فصل های کتاب به خاطراتی از زندگیتون برمیگردین که اعتماد بنفس پایینی داشتید یا حس رها شدگی و ... داشتید
و امر بر شما مشتبه میشه که شما بیمارین و روی خودتون مهر بیمار بودن رو میچسبونین
تلگرام 🧠🔌
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ به دنبال یافتن تله های شناختی انسان ها در حوزه ؛ اعتماد بنفس ، رهاشدگی ، بی اعتمادی ، محرومیت عاطفی ، انزوای اجتماعی ، وابستگی ، شکست ، سرسپردگی است.
میخوام با یه موضوع بی ربط شروع کنم :
هممون یه متنی دیدیم که توش گفته مردادیا ادم های مغرور و فلان و بیسارن و در کمال تعجب آدم هایی با همین ویژگی که مردادین رو پیدا میکنیم . در حالی که این یک توهمه و همه افرادی که مرداد به دنیا اومدن یکی نیستن و علت این موضوع اینه که با برمیگردیم و صرفا صفت های مغروریت افراد رو توی خاطراتمون میگردیم و به نتیجه میرسیم. اما این چه ربطی به موضوع ما داره
⭕️خوانندگان این کتاب از یک نکته غافل هستند ؛ اگر فردی باشید که روان سالمی داربد (که 95 % جامع این شکلین) در تمام فصل های کتاب به خاطراتی از زندگیتون برمیگردین که اعتماد بنفس پایینی داشتید یا حس رها شدگی و ... داشتید
و امر بر شما مشتبه میشه که شما بیمارین و روی خودتون مهر بیمار بودن رو میچسبونین
تلگرام 🧠🔌
👍2
❌بعد یه مدت اگر آدمی بودید که اعتماد بنفس نرمالی داشتید ، برچسب بی اعتمادی به خودتون می زنین و در تمام اون نقطه های حساس زندگی به ناچار کلیشه بی اعتماد بودن رو اجرا میکنین . مثل یک بازیگری که بهش یه نقشی رو داده باشن توی یک بازی
بعد یه مدت واقعا باورتون میشه که اعتماد بنفس کمی دارین و خوشحال و راضی هستین چون کتابی که خوندین بهتون نشون داده مشکلتونو ... اما غافل از این که خود کتاب باعث ایجاد این مشکل شده
⚜️و اگر شخصیت کمال گرا توی وجودتون داشته باشید که دیگه میتونم بگم دخل خودتونو در اوردین با این کتاب ؛ چون مدام در تلاش برای بهتر شدن هستین و خودبیمار انگاری شما به همراه خود سرزنشگری شما دست به دست هم میدن و شمارو زمین میزنن
تلگرام 🧠🔌
بعد یه مدت واقعا باورتون میشه که اعتماد بنفس کمی دارین و خوشحال و راضی هستین چون کتابی که خوندین بهتون نشون داده مشکلتونو ... اما غافل از این که خود کتاب باعث ایجاد این مشکل شده
⚜️و اگر شخصیت کمال گرا توی وجودتون داشته باشید که دیگه میتونم بگم دخل خودتونو در اوردین با این کتاب ؛ چون مدام در تلاش برای بهتر شدن هستین و خودبیمار انگاری شما به همراه خود سرزنشگری شما دست به دست هم میدن و شمارو زمین میزنن
تلگرام 🧠🔌
👍2
سخن پایانی : من به شخصه از خوندن این کتاب به شدت پشیمونم چون خیلی طول کشید اثر منفی که روی روانم گذاشت پاک بشه ؛ راهکار های کتاب هیچ مشکلیو حل نمیکنه فقط حواستون رو به مشکلات که ندارین بیشتر میکنه
❤️ یادتون باشه سوال درسته که مارو به جواب درست میرسونه وقتی راهو اشتباه میریم نباید منتظر جواب صحیح و درست باشیم
تلگرام 🧠🔌
❤️ یادتون باشه سوال درسته که مارو به جواب درست میرسونه وقتی راهو اشتباه میریم نباید منتظر جواب صحیح و درست باشیم
تلگرام 🧠🔌
👍5
⭕️اثر جیلتینگ :
تصور کنید فردی سیگاری هستید و روزانه سیگار "وینستون" می کشید.
خبردار می شوید که سیگار با کیفیتتر و بهتر "مارلبورو" که تاکنون واردات آن ممنوع بوده، قرار است تحریم آن برداشته شود و شما با خوشحالی به مغازهدار سر کوچه می سپارید که یک جعبه برای شما کنار بگذارد.
همانطور که مشتاقانه گرفتن و کشیدن سیگار مارلبورو را پیشبینی می کنید، کماکان با سیگار همیشگیتان (وینستون) وقت می گذرانید تا اینکه متوجه می شوید ممنوعیت واردات مارلبورو مجددا برقرار شده و در نهایت شما به سیگار مارلبورو نمی رسید. مطابق با این مثال شما اصطلاحا "جیلت" شده اید.
"جیلتینگ" به معنی پیشبینیِ دریافت یک گزینه بسیار جذاب نسبت به محصول فعلی می باشد در صورتی که این اتفاق نیفتد.
سوال این است که این تجربه جیلت، باعث خواهد شد که کماکان به سیگار وینستون وفادار بمانید یا احتمال اینکه سیگار دیگری استفاده کنید بیشتر خواهد شد؟
مطابق با نتایج پژوهشی که به تازگی انجام شده و در ژورنال معتبر "Journal of Marketing Research" به چاپ رسیده، تجربه جیلت باعث خواهد شد تا علاقه مصرفکنندگان نسبت به محصولی که همیشه مصرف می کردند (در مثال فوق سیگار وینستون) کمتر شود
و احتمال تغییر محصول از طرف آنها افزایش یاید.
وقتی مصرفکننده انتظار دریافت یک محصول جدید مطلوب را پیشبینی می کند، به صورت ذهنی نسبت به گزینه فعلی تفکرات منفی می کند به این مفهوم که عیب های محصول فعلی در ذهنش پررنگتر می شود.
حال وقتی به هر دلیل محصول جدید به دستش نمی رسد، تمایل بیشتری به تغییر محصول فعلی خودش و شیفت به سمت محصولات دیگر خواهد داشت.
نتایج این پژوهش برای مدیران برند و بازاریابی کاربرد فراوانی دارد.
وقتی یک برند معروف، نوید اضافه کردن ویژگی های برجستهای در محصولش را می دهد اما موفق به برآورده کردن انتظارات نمی گردد، در واقع باعث ایجاد حس جیلت در مصرف کنندگان می شود و این موضوع به رقیبان این برند، این فرصت را فراهم می کند تا آن مصرفکنندگان را به سمت محصولات خودشان شیفت دهند.
اثر جیلتینگ در زمینه های دیگر نیز می تواند تاثیرگذار باشد.
به طور مثال کارمندی که پیشنهاد شغلی بهتری نسبت به شغل فعلیاش دریافت می کند اما وقتی شغل جدید را بدست نمی آورد، تمایل بیشتری خواهد داشت تا شغل فعلی اش را تغییر دهد.
تلگرام 🧠🔌
تصور کنید فردی سیگاری هستید و روزانه سیگار "وینستون" می کشید.
خبردار می شوید که سیگار با کیفیتتر و بهتر "مارلبورو" که تاکنون واردات آن ممنوع بوده، قرار است تحریم آن برداشته شود و شما با خوشحالی به مغازهدار سر کوچه می سپارید که یک جعبه برای شما کنار بگذارد.
همانطور که مشتاقانه گرفتن و کشیدن سیگار مارلبورو را پیشبینی می کنید، کماکان با سیگار همیشگیتان (وینستون) وقت می گذرانید تا اینکه متوجه می شوید ممنوعیت واردات مارلبورو مجددا برقرار شده و در نهایت شما به سیگار مارلبورو نمی رسید. مطابق با این مثال شما اصطلاحا "جیلت" شده اید.
"جیلتینگ" به معنی پیشبینیِ دریافت یک گزینه بسیار جذاب نسبت به محصول فعلی می باشد در صورتی که این اتفاق نیفتد.
سوال این است که این تجربه جیلت، باعث خواهد شد که کماکان به سیگار وینستون وفادار بمانید یا احتمال اینکه سیگار دیگری استفاده کنید بیشتر خواهد شد؟
مطابق با نتایج پژوهشی که به تازگی انجام شده و در ژورنال معتبر "Journal of Marketing Research" به چاپ رسیده، تجربه جیلت باعث خواهد شد تا علاقه مصرفکنندگان نسبت به محصولی که همیشه مصرف می کردند (در مثال فوق سیگار وینستون) کمتر شود
و احتمال تغییر محصول از طرف آنها افزایش یاید.
وقتی مصرفکننده انتظار دریافت یک محصول جدید مطلوب را پیشبینی می کند، به صورت ذهنی نسبت به گزینه فعلی تفکرات منفی می کند به این مفهوم که عیب های محصول فعلی در ذهنش پررنگتر می شود.
حال وقتی به هر دلیل محصول جدید به دستش نمی رسد، تمایل بیشتری به تغییر محصول فعلی خودش و شیفت به سمت محصولات دیگر خواهد داشت.
نتایج این پژوهش برای مدیران برند و بازاریابی کاربرد فراوانی دارد.
وقتی یک برند معروف، نوید اضافه کردن ویژگی های برجستهای در محصولش را می دهد اما موفق به برآورده کردن انتظارات نمی گردد، در واقع باعث ایجاد حس جیلت در مصرف کنندگان می شود و این موضوع به رقیبان این برند، این فرصت را فراهم می کند تا آن مصرفکنندگان را به سمت محصولات خودشان شیفت دهند.
اثر جیلتینگ در زمینه های دیگر نیز می تواند تاثیرگذار باشد.
به طور مثال کارمندی که پیشنهاد شغلی بهتری نسبت به شغل فعلیاش دریافت می کند اما وقتی شغل جدید را بدست نمی آورد، تمایل بیشتری خواهد داشت تا شغل فعلی اش را تغییر دهد.
تلگرام 🧠🔌
👍3
#معرفی_کتاب
داستان اینگونه آغاز میشود، فیلیپه مونترو، تاریخ دان جوانیست که در طی دریافت یک آگهی شغلی و مراجعه به آدرس گفته شده در آگهی. با خانه ای بسیار قدیمی مواجه میشود که گویی در تاریکی محض فرو رفته است.
صاحب خانه که زن مسنی است از او میخواهد خاطرات همسرش را که چند سال قبل فوت کرده است را به ویرایش و چاپ کند.
در آن خانه دختر جوان و زیبایی به نام ائورا نیز زندگی میکند که در ابتدا برادرزاده پیرزن معرفی میشود، فیلیپه مونترو شغل را میپذیرد و در آن خانه ساکن میشود.
داستان اینگونه آغاز میشود، فیلیپه مونترو، تاریخ دان جوانیست که در طی دریافت یک آگهی شغلی و مراجعه به آدرس گفته شده در آگهی. با خانه ای بسیار قدیمی مواجه میشود که گویی در تاریکی محض فرو رفته است.
صاحب خانه که زن مسنی است از او میخواهد خاطرات همسرش را که چند سال قبل فوت کرده است را به ویرایش و چاپ کند.
در آن خانه دختر جوان و زیبایی به نام ائورا نیز زندگی میکند که در ابتدا برادرزاده پیرزن معرفی میشود، فیلیپه مونترو شغل را میپذیرد و در آن خانه ساکن میشود.
#تیکه_کتاب
کمکم دارم میفهمم که بزرگ شدن چه اشکالهایی دارد؛ وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی میرسی، میبینی آنقدرها هم که فکر میکردی جالب نبودهاند.
📕 #آنی_شرلی
🗻آبی دور دست
کمکم دارم میفهمم که بزرگ شدن چه اشکالهایی دارد؛ وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی میرسی، میبینی آنقدرها هم که فکر میکردی جالب نبودهاند.
📕 #آنی_شرلی
🗻آبی دور دست
👍1