⭕️مهارتهای مورد نیاز برای آینده – بر اساس گزارش 2025 مجمع جهانی اقتصاد
🎤 فرزاد دهقانیان، ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
🔹 در کنفرانس «در مسیر آینده» که به همت شاخه دانشجویی IEEE دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، فرصتی داشتم تا در جمعی از دانشجویان علاقهمند و آیندهنگر، ارائهای با عنوان «مهارتهای مورد نیاز برای آینده» داشته باشم .
در این ارائه به تحلیل دقیق تحولات آینده بازار کار پرداختم و سؤالاتی مثل این را بررسی کردم:
چه مهارتهایی تا سال ۲۰۳۰ بیشترین رشد را دارند؟
چه مشاغلی در حال افولاند و چرا؟
چطور میتوان از حالا برای آینده شغلی آماده شد؟
📎 در ادامه میتوانید فایلهای کامل ارائه را دریافت کنید:
📂 اسلایدهای ارائه
🎧 فایل صوتی کامل سخنرانی
📄 نسخه PDF گزارش WEF 2025
📌 اگر میخواهید بدانید چطور مهارتها در مسیر آینده دگرگون میشوند و چگونه برای نقشهای شغلی فردا آماده شوید، این ارائه نقطه شروع مناسبی است.
#مهارت_های_آینده #گزارش_WEF #هوش_مصنوعی #فین_تک #فناوری_سبز #IEEE_Ferdowsi #Jobs2030 #FutureSkills #در_مسیر_آینده
@systemdiary
🎤 فرزاد دهقانیان، ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
🔹 در کنفرانس «در مسیر آینده» که به همت شاخه دانشجویی IEEE دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، فرصتی داشتم تا در جمعی از دانشجویان علاقهمند و آیندهنگر، ارائهای با عنوان «مهارتهای مورد نیاز برای آینده» داشته باشم .
در این ارائه به تحلیل دقیق تحولات آینده بازار کار پرداختم و سؤالاتی مثل این را بررسی کردم:
چه مهارتهایی تا سال ۲۰۳۰ بیشترین رشد را دارند؟
چه مشاغلی در حال افولاند و چرا؟
چطور میتوان از حالا برای آینده شغلی آماده شد؟
📎 در ادامه میتوانید فایلهای کامل ارائه را دریافت کنید:
📂 اسلایدهای ارائه
🎧 فایل صوتی کامل سخنرانی
📄 نسخه PDF گزارش WEF 2025
📌 اگر میخواهید بدانید چطور مهارتها در مسیر آینده دگرگون میشوند و چگونه برای نقشهای شغلی فردا آماده شوید، این ارائه نقطه شروع مناسبی است.
#مهارت_های_آینده #گزارش_WEF #هوش_مصنوعی #فین_تک #فناوری_سبز #IEEE_Ferdowsi #Jobs2030 #FutureSkills #در_مسیر_آینده
@systemdiary
Telegram
Systemdiary files
فایل صوتی ارائه
👍49
⭕️ایران در جنگ سیستمی: تهدیدها و راهکارهای حیاتی
✍️ فرزاد دهقانیان، ۱۴۰۳/۷/۸ (ویرایش و بازنشر)
دکترین رسمی تفنگداران نیروی دریایی آمریکا تحت عنوان جنگیدن (۱۹۹۷) در دسترس عموم است و خواندنش میتواند جالب باشد. از نظر این جزوه، جنگ یک فرایند اجتماعی تعاملی است که در آن یک نیرو میکوشد اراده خود را بر نیرویی دیگر تحمیل کند. بدین ترتیب در دکترین کتاب جنگیدن تأکید اصلی بر نابود کردن نیروی مخالف از نظر فیزیکی و تحمیل تلفات جانی یا خسارات تجهیزاتی نیست، بلکه نابود کردن اراده جنگیدن در قوای دشمن است. هدف این است که انسجام سازمانی دشمن تا حد امکان از بین برود به طوری که یکایک عاملان نتوانند به صورت کالبدی منسجم و هدفمند عمل کنند و به جای آن منافع فوری خودشان را مد نظر بگیرند. با این کار قابلیت سازمانی قوای دشمن حتی با داشتن شمار زیاد و تجهیزات فراوان فرو میپاشد و در واقع ارتش دشمن یک سازمان اجتماعی که دارای قابلیت اقدام هدایت شده است به تودهای از افراد تبدیل میگردد [از کتاب توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت، ترجمه جعفر خیرخواهان و مسعود درودی، ص ۱۳۴].
✅تحلیل و تجویز راهبردی
یکی از جنبههای کلیدی دکترین جنگیدن، درک عمیق از این نکته است که سازمانها، از جمله نیروهای نظامی، به عنوان سیستمهایی از اجزا و عوامل عمل میکنند که برای رسیدن به هدفی مشترک با یکدیگر در تعاملاند. هر گونه تضعیف در تعامل و هماهنگی این اجزا منجر به فروپاشی کلی سیستم میشود. در سطح عملیاتی، این به معنای بهرهگیری از انواع ابزارها برای تخریب این تعاملات و هماهنگیها است.
تحریمهای اقتصادی به عنوان یکی از ابزارهای مهم برای تضعیف سیستم رقیب، نقشی اساسی در نابودی اراده و توانایی آنها برای جنگیدن ایفا میکند. با کاهش توان اقتصادی، رقیب نه تنها قادر به نوسازی و بهروزرسانی تجهیزات نظامی خود نخواهد بود، بلکه نیروی انسانی آن نیز تحت فشارهای مالی و معیشتی انگیزهای برای جنگیدن نداشته و حتی ممکن است به سادگی با پیشنهاد مالی به نیروی نفوذ دشمن تبدیل شود.
علاوه بر این، تحریمها در کنار خطاهای سیاستهای اجتماعی داخلی دولتها، باعث کاهش سرمایه اجتماعی و تخریب رابطه بین دولت و ملت میشود. زمانی که این رابطه تضعیف شود، افراد دیگر حاضر به فداکاری برای اهداف کلان سیستم نخواهند بود و منافع فردی خود را بر منافع جمعی ترجیح میدهند. بنابراین انسجام و یکپارچگی مورد نیاز برای شکلگیری قابلیت دفاع و حمله به سادگی از بین میرود.
اما چه باید کرد؟ وقتی نقاط حمله مشخص است، عقلانی است که اولویت دفاعی هم باید معطوف به همان نقاط باشد:
۱- تقویت رشد اقتصادی از طریق رفع تحریمها، جذب سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی، گسترش صنایع نوآور و تکنولوژیمحور، و توسعه زیرساختهای اقتصادی کلان، میتواند پایداری و توانایی جامعه را در مقابله با تهدیدات در بلندمدت افزایش دهد.
۲- برای افزایش سرمایه اجتماعی، باید اعتماد میان مردم و دولت تقویت شود. این هدف میتواند از طریق شفافسازی فرآیندهای حکومتی با انتشار گزارشهای واقعی از موفقیتها و شکستها (نه تبلیغات محض) و رسیدگی سریع به خطاهای مدیریتی، مشارکت دادن نخبگان و منتقدان دلسوز در تصمیمگیریهای کلان و اجتناب از حذف سیستماتیک متفکران مستقل با ایدههایی همچون خالصسازی، افزایش پاسخگویی مسئولان، و بهبود خدمات عمومی حاصل شود.
بدیهی است که دادن شعارهای حماسی و ابراز احساسات عمومی، بسیار سادهتر از انجام دو گزینه بالاست.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
#تفکر_سیستمی #جنگ_سیستمی #سرمایه_اجتماعی
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍️ فرزاد دهقانیان، ۱۴۰۳/۷/۸ (ویرایش و بازنشر)
دکترین رسمی تفنگداران نیروی دریایی آمریکا تحت عنوان جنگیدن (۱۹۹۷) در دسترس عموم است و خواندنش میتواند جالب باشد. از نظر این جزوه، جنگ یک فرایند اجتماعی تعاملی است که در آن یک نیرو میکوشد اراده خود را بر نیرویی دیگر تحمیل کند. بدین ترتیب در دکترین کتاب جنگیدن تأکید اصلی بر نابود کردن نیروی مخالف از نظر فیزیکی و تحمیل تلفات جانی یا خسارات تجهیزاتی نیست، بلکه نابود کردن اراده جنگیدن در قوای دشمن است. هدف این است که انسجام سازمانی دشمن تا حد امکان از بین برود به طوری که یکایک عاملان نتوانند به صورت کالبدی منسجم و هدفمند عمل کنند و به جای آن منافع فوری خودشان را مد نظر بگیرند. با این کار قابلیت سازمانی قوای دشمن حتی با داشتن شمار زیاد و تجهیزات فراوان فرو میپاشد و در واقع ارتش دشمن یک سازمان اجتماعی که دارای قابلیت اقدام هدایت شده است به تودهای از افراد تبدیل میگردد [از کتاب توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت، ترجمه جعفر خیرخواهان و مسعود درودی، ص ۱۳۴].
✅تحلیل و تجویز راهبردی
یکی از جنبههای کلیدی دکترین جنگیدن، درک عمیق از این نکته است که سازمانها، از جمله نیروهای نظامی، به عنوان سیستمهایی از اجزا و عوامل عمل میکنند که برای رسیدن به هدفی مشترک با یکدیگر در تعاملاند. هر گونه تضعیف در تعامل و هماهنگی این اجزا منجر به فروپاشی کلی سیستم میشود. در سطح عملیاتی، این به معنای بهرهگیری از انواع ابزارها برای تخریب این تعاملات و هماهنگیها است.
تحریمهای اقتصادی به عنوان یکی از ابزارهای مهم برای تضعیف سیستم رقیب، نقشی اساسی در نابودی اراده و توانایی آنها برای جنگیدن ایفا میکند. با کاهش توان اقتصادی، رقیب نه تنها قادر به نوسازی و بهروزرسانی تجهیزات نظامی خود نخواهد بود، بلکه نیروی انسانی آن نیز تحت فشارهای مالی و معیشتی انگیزهای برای جنگیدن نداشته و حتی ممکن است به سادگی با پیشنهاد مالی به نیروی نفوذ دشمن تبدیل شود.
علاوه بر این، تحریمها در کنار خطاهای سیاستهای اجتماعی داخلی دولتها، باعث کاهش سرمایه اجتماعی و تخریب رابطه بین دولت و ملت میشود. زمانی که این رابطه تضعیف شود، افراد دیگر حاضر به فداکاری برای اهداف کلان سیستم نخواهند بود و منافع فردی خود را بر منافع جمعی ترجیح میدهند. بنابراین انسجام و یکپارچگی مورد نیاز برای شکلگیری قابلیت دفاع و حمله به سادگی از بین میرود.
اما چه باید کرد؟ وقتی نقاط حمله مشخص است، عقلانی است که اولویت دفاعی هم باید معطوف به همان نقاط باشد:
۱- تقویت رشد اقتصادی از طریق رفع تحریمها، جذب سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی، گسترش صنایع نوآور و تکنولوژیمحور، و توسعه زیرساختهای اقتصادی کلان، میتواند پایداری و توانایی جامعه را در مقابله با تهدیدات در بلندمدت افزایش دهد.
۲- برای افزایش سرمایه اجتماعی، باید اعتماد میان مردم و دولت تقویت شود. این هدف میتواند از طریق شفافسازی فرآیندهای حکومتی با انتشار گزارشهای واقعی از موفقیتها و شکستها (نه تبلیغات محض) و رسیدگی سریع به خطاهای مدیریتی، مشارکت دادن نخبگان و منتقدان دلسوز در تصمیمگیریهای کلان و اجتناب از حذف سیستماتیک متفکران مستقل با ایدههایی همچون خالصسازی، افزایش پاسخگویی مسئولان، و بهبود خدمات عمومی حاصل شود.
بدیهی است که دادن شعارهای حماسی و ابراز احساسات عمومی، بسیار سادهتر از انجام دو گزینه بالاست.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
#تفکر_سیستمی #جنگ_سیستمی #سرمایه_اجتماعی
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍44
⭕️قطع و وصل کردن اینترنت را شوخی نگیرید
✍ فرزاد دهقانیان، ۱۴۰۴/۴/۲۷
ریچارد فلوریدا در کتاب خیزش طبقه خلاق از ظهور گروهی از نخبگان فرهنگی، علمی و حرفهای سخن میگوید که شامل معماران، پزشکان، اساتید دانشگاه، هنرمندان، نویسندگان، موسیقیدانان و پژوهشگران میشود. این گروه که «طبقه خلاق» نام دارد، موتور محرک توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع امروزی است. کارکرد اقتصادی این طبقه، نه صرفاً نیروی کار، بلکه تولید ایدههای نو، فناوریهای تازه و محتوای خلاقانه است.
فلوریدا تأکید میکند که شکوفایی این طبقه نیازمند وجود سه عامل کلیدی است که به 3T مشهورند:
فناوری (Technology): طبقه خلاق هم تولیدکننده فناوری است و هم پیشرفتهترین مصرفکننده آن.
استعداد (Talent): این طبقه متشکل از افراد با استعدادهای ویژه و قابلیتهای برتر است.
رواداری (Tolerance): این طبقه تنها در فضایی که آزادی، تنوع و پذیرش تفاوتها وجود داشته باشد رشد میکند.
طبقهی خلاق زمانی میتواند به نقشآفرینی مناسب بپردازد که محیط فعالیتش، برخوردار از امکانات و زیرساختهای فناورانهی مناسب (مانند اینترنت پرسرعت، آزاد و پایدار) بوده، همزمان رواداری مورد نیاز برای خلاقیت و نوآوری وجود داشته باشد و در نهایت زمینهی رشد و فعالیت استعداد این کنشگران فراهم شود. فقدان سهگانهی اشارهشده میتواند منجر به افزایش مهاجرت این طبقه، تهیشدن جامعه از طبقهی خلاق خود، و از بین رفتن امکان حضور و نقشآفرینی این طبقه شود. در حقیقت طبقهی خلاق نوعی اکوسیستم اجتماعی–اقتصادی است که از بین رفتن این اکوسیستم، منجر به از بین رفتن موتور توسعه در کشور میشود. [از کتاب روایت توسعه بر بال فناوری، امیر ناظمی، صص ۶۴-۵۳]
✅ تحلیل راهبردی
رواداری در کشور، بهویژه در شرایط بهاصطلاح «همیشه حساس»، وضعیت مناسبی ندارد. ما با محدودیتهای فزاینده در دسترسی آزاد به اطلاعات و کاهش ظرفیت گفتوگو در سطح اجتماعی روبهرو هستیم. همزمان، تحریمهای تجاری، کاهش توان اقتصادی و انسداد ارتباطات بینالمللی، حوزهی فناوری کشور را با چالشهای جدی مواجه کرده است. این دو عامل، نارضایتی نخبگان و مهاجرت آنها را در پی دارد که نتیجهاش، تحلیل رفتن ذخیرهی استعداد ملی است. این مهاجرتها، به نوبهی خود، چرخهای معیوب ایجاد میکنند که در آن وضعیت فناوری و رواداری، بهشکل فزایندهای وخیمتر میشود.
جدا از این مباحث کلان، قطع و وصل گاهوبیگاه اینترنت، فیلترینگ و طرحهایی مانند اینترنت طبقاتی، در عمل به نابودی یکی از اصلیترین زیرساختهای فناورانهی مورد نیاز طبقهی خلاق انجامیده است. اینترنت در عصر دیجیتال، صرفاً یک ابزار ارتباطی نیست؛ بلکه رکن بنیادین برای تولید، خلق، یادگیری، تحقیق و ارتباطات تخصصی است. بنابراین، تبدیلشدن قطع اینترنت به واکنش پیشفرض در شرایط امنیتی یا حتی غیرامنیتی، نشانهای خطرناک از نگاه غیرراهبردی به امنیت ملی و توسعه است.
کسانی که درکی از منطق اکوسیستم اجتماعی–اقتصادی توسعه ندارند، معمولاً از تأثیرات بلندمدت چنین اقداماتی غافل میمانند. در این شرایط، شعارهایی مانند «حمایت از نخبگان» یا «توسعه کارآفرینی» بیمعنا، سطحی و پوچ جلوه میکنند.
در دنیای امروز، خلاقیت نه در خلأ، بلکه در اکوسیستمی زنده و پویا شکل میگیرد که بر سه پایهی فناوری، استعداد و رواداری استوار است. تخریب هر یک از این پایهها، بهویژه در عصر دیجیتال، یعنی تخریب آیندهی ایران.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍ فرزاد دهقانیان، ۱۴۰۴/۴/۲۷
ریچارد فلوریدا در کتاب خیزش طبقه خلاق از ظهور گروهی از نخبگان فرهنگی، علمی و حرفهای سخن میگوید که شامل معماران، پزشکان، اساتید دانشگاه، هنرمندان، نویسندگان، موسیقیدانان و پژوهشگران میشود. این گروه که «طبقه خلاق» نام دارد، موتور محرک توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع امروزی است. کارکرد اقتصادی این طبقه، نه صرفاً نیروی کار، بلکه تولید ایدههای نو، فناوریهای تازه و محتوای خلاقانه است.
فلوریدا تأکید میکند که شکوفایی این طبقه نیازمند وجود سه عامل کلیدی است که به 3T مشهورند:
فناوری (Technology): طبقه خلاق هم تولیدکننده فناوری است و هم پیشرفتهترین مصرفکننده آن.
استعداد (Talent): این طبقه متشکل از افراد با استعدادهای ویژه و قابلیتهای برتر است.
رواداری (Tolerance): این طبقه تنها در فضایی که آزادی، تنوع و پذیرش تفاوتها وجود داشته باشد رشد میکند.
طبقهی خلاق زمانی میتواند به نقشآفرینی مناسب بپردازد که محیط فعالیتش، برخوردار از امکانات و زیرساختهای فناورانهی مناسب (مانند اینترنت پرسرعت، آزاد و پایدار) بوده، همزمان رواداری مورد نیاز برای خلاقیت و نوآوری وجود داشته باشد و در نهایت زمینهی رشد و فعالیت استعداد این کنشگران فراهم شود. فقدان سهگانهی اشارهشده میتواند منجر به افزایش مهاجرت این طبقه، تهیشدن جامعه از طبقهی خلاق خود، و از بین رفتن امکان حضور و نقشآفرینی این طبقه شود. در حقیقت طبقهی خلاق نوعی اکوسیستم اجتماعی–اقتصادی است که از بین رفتن این اکوسیستم، منجر به از بین رفتن موتور توسعه در کشور میشود. [از کتاب روایت توسعه بر بال فناوری، امیر ناظمی، صص ۶۴-۵۳]
✅ تحلیل راهبردی
رواداری در کشور، بهویژه در شرایط بهاصطلاح «همیشه حساس»، وضعیت مناسبی ندارد. ما با محدودیتهای فزاینده در دسترسی آزاد به اطلاعات و کاهش ظرفیت گفتوگو در سطح اجتماعی روبهرو هستیم. همزمان، تحریمهای تجاری، کاهش توان اقتصادی و انسداد ارتباطات بینالمللی، حوزهی فناوری کشور را با چالشهای جدی مواجه کرده است. این دو عامل، نارضایتی نخبگان و مهاجرت آنها را در پی دارد که نتیجهاش، تحلیل رفتن ذخیرهی استعداد ملی است. این مهاجرتها، به نوبهی خود، چرخهای معیوب ایجاد میکنند که در آن وضعیت فناوری و رواداری، بهشکل فزایندهای وخیمتر میشود.
جدا از این مباحث کلان، قطع و وصل گاهوبیگاه اینترنت، فیلترینگ و طرحهایی مانند اینترنت طبقاتی، در عمل به نابودی یکی از اصلیترین زیرساختهای فناورانهی مورد نیاز طبقهی خلاق انجامیده است. اینترنت در عصر دیجیتال، صرفاً یک ابزار ارتباطی نیست؛ بلکه رکن بنیادین برای تولید، خلق، یادگیری، تحقیق و ارتباطات تخصصی است. بنابراین، تبدیلشدن قطع اینترنت به واکنش پیشفرض در شرایط امنیتی یا حتی غیرامنیتی، نشانهای خطرناک از نگاه غیرراهبردی به امنیت ملی و توسعه است.
کسانی که درکی از منطق اکوسیستم اجتماعی–اقتصادی توسعه ندارند، معمولاً از تأثیرات بلندمدت چنین اقداماتی غافل میمانند. در این شرایط، شعارهایی مانند «حمایت از نخبگان» یا «توسعه کارآفرینی» بیمعنا، سطحی و پوچ جلوه میکنند.
در دنیای امروز، خلاقیت نه در خلأ، بلکه در اکوسیستمی زنده و پویا شکل میگیرد که بر سه پایهی فناوری، استعداد و رواداری استوار است. تخریب هر یک از این پایهها، بهویژه در عصر دیجیتال، یعنی تخریب آیندهی ایران.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍63
⭕️ چند نفر در سازمان شما به خاطر نقض ارزشها استعفا دادهاند؟
✍ فرزاد دهقانیان، ۱۴۰۴/۵/۱۰
چندی پیش، تصویر مدیرعامل و رئیس بخش منابع انسانی یک شرکت فناوری آمریکایی به نام «آسترونومر»، در جریان یک کنسرت گروه کُلدپلی، توسط دوربین Kiss Cam شکار شد. ویدیوی این اتفاق میلیونها بار در شبکههای اجتماعی در ایران و جهان همرسانی شد. اما آن چیزی که در کنار این خبر زرد در رسانههای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفت، بیانیه شرکت آسترونومر با تأکید بر ارزشهای سازمانیاش بود:
در یک اقتصاد آزاد و رقابتی، شرکتها برای تصویری که مردم و مشتریان از آنها در ذهن دارند، ارزش قائلاند و سعی میکنند برای حفظ این تصویر، به ارزشهای خود وفادار بمانند.
از زمانی که برنامهریزی استراتژیک در ایران مُد شد و بسیاری از سازمانها و کسبوکارها، بیانیه مأموریت و چشمانداز خود را به درها و دیوارها آویزان کردند، چشممان به دیدن ارزشهای سازمانی (Organizational Values) یا ارزشهای کلیدی (Core Values) عادت کرده است.
ارزشهای سازمانی، اصول و چارچوبهایی هستند که تمام سازمان باید به آنها وفادار بماند و فراتر از هر قانون و قاعدهای قرار میگیرند. تمام استراتژیها، تاکتیکها، برنامهها و اقدامها باید با رعایت این ارزشهای کلیدی تنظیم و اجرا شوند؛ و هیچکس، از هیأت مدیره و مدیرعامل تا پایینترین کارمند شرکت، حق ندارد حتی یک گام برخلاف آنها بردارد [+].
به عنوان نمونه، دانشگاه فردوسی مشهد در دومین برنامه راهبردی خود، آزاداندیشی و رواداری علمی، صداقت و درستکاری علمی، و تعهد علمی-اجتماعی را بهعنوان ارزشهای محوری اعلام کرده است.
صداقت، کار تیمی، کیفیت، تلاش، شفافیت، ادب، حفظ کرامت انسانی، خلاقیت، نوآوری، مسئولیتپذیری، تعامل بهتر با مشتری و رضایت مشتری، نمونههایی رایج از ارزشهای سازمانی هستند که کسبوکارها و سازمانهای مختلف ادعا میکنند به آنها وفادار هستند.
غرض از این نوشته، انتقاد به شخص یا سازمانی خاص نیست. صرفاً یک یادآوری است به خودمان، در هر سازمانی که مشغول به کار هستیم، که از خود بپرسیم:
سازمان ما بر پایه چه ارزشهایی بنا شده است؟ چه نهادی مسئول پاسداری از این ارزشهاست؟ اگر این ارزشها نقض شوند، چه میشود؟ تاکنون چند نفر بهخاطر نقض این ارزشها بازخواست شده یا مجبور به استعفا شدهاند؟
در جامعهای که اعتماد، سرمایهای کمیاب است، سازمانهایی که واقعاً به ارزشهای خود پایبندند، از نظر مشتریان و جامعه، ارزش و اعتبار بیشتری خواهند داشت.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍ فرزاد دهقانیان، ۱۴۰۴/۵/۱۰
چندی پیش، تصویر مدیرعامل و رئیس بخش منابع انسانی یک شرکت فناوری آمریکایی به نام «آسترونومر»، در جریان یک کنسرت گروه کُلدپلی، توسط دوربین Kiss Cam شکار شد. ویدیوی این اتفاق میلیونها بار در شبکههای اجتماعی در ایران و جهان همرسانی شد. اما آن چیزی که در کنار این خبر زرد در رسانههای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفت، بیانیه شرکت آسترونومر با تأکید بر ارزشهای سازمانیاش بود:
آسترونومر متعهد به ارزشها و فرهنگی است که از زمان تأسیس، راهنمای ما بودهاند. از رهبران ما انتظار میرود که در رفتار و مسئولیتپذیری، الگو باشند.آسترونومر استعفای هر دو مدیرش را پذیرفت تا نشان دهد که به ارزشهای سازمانی خود متعهد است.
در یک اقتصاد آزاد و رقابتی، شرکتها برای تصویری که مردم و مشتریان از آنها در ذهن دارند، ارزش قائلاند و سعی میکنند برای حفظ این تصویر، به ارزشهای خود وفادار بمانند.
از زمانی که برنامهریزی استراتژیک در ایران مُد شد و بسیاری از سازمانها و کسبوکارها، بیانیه مأموریت و چشمانداز خود را به درها و دیوارها آویزان کردند، چشممان به دیدن ارزشهای سازمانی (Organizational Values) یا ارزشهای کلیدی (Core Values) عادت کرده است.
ارزشهای سازمانی، اصول و چارچوبهایی هستند که تمام سازمان باید به آنها وفادار بماند و فراتر از هر قانون و قاعدهای قرار میگیرند. تمام استراتژیها، تاکتیکها، برنامهها و اقدامها باید با رعایت این ارزشهای کلیدی تنظیم و اجرا شوند؛ و هیچکس، از هیأت مدیره و مدیرعامل تا پایینترین کارمند شرکت، حق ندارد حتی یک گام برخلاف آنها بردارد [+].
به عنوان نمونه، دانشگاه فردوسی مشهد در دومین برنامه راهبردی خود، آزاداندیشی و رواداری علمی، صداقت و درستکاری علمی، و تعهد علمی-اجتماعی را بهعنوان ارزشهای محوری اعلام کرده است.
صداقت، کار تیمی، کیفیت، تلاش، شفافیت، ادب، حفظ کرامت انسانی، خلاقیت، نوآوری، مسئولیتپذیری، تعامل بهتر با مشتری و رضایت مشتری، نمونههایی رایج از ارزشهای سازمانی هستند که کسبوکارها و سازمانهای مختلف ادعا میکنند به آنها وفادار هستند.
غرض از این نوشته، انتقاد به شخص یا سازمانی خاص نیست. صرفاً یک یادآوری است به خودمان، در هر سازمانی که مشغول به کار هستیم، که از خود بپرسیم:
سازمان ما بر پایه چه ارزشهایی بنا شده است؟ چه نهادی مسئول پاسداری از این ارزشهاست؟ اگر این ارزشها نقض شوند، چه میشود؟ تاکنون چند نفر بهخاطر نقض این ارزشها بازخواست شده یا مجبور به استعفا شدهاند؟
در جامعهای که اعتماد، سرمایهای کمیاب است، سازمانهایی که واقعاً به ارزشهای خود پایبندند، از نظر مشتریان و جامعه، ارزش و اعتبار بیشتری خواهند داشت.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍55
⭕️سهمیه دانشگاهی ایثارگری در ایران و حمایت از تحصیل کهنهسربازان در آمریکا
✍️ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۶/۱۰
در ایران، یکی از سهمیههای دانشگاهی مربوط به ایثارگران، رزمندگان و شهدا است. این سهمیهها به منظور قدردانی از فداکاریها و خدمات خانوادههای شهدا و جانبازان در جنگ تحمیلی و دفاع از کشور ایجاد شدهاند. فرزندان و همسران شهدا و جانبازان، همچنین فرزندان و همسران جانبازان کمتر از ۲۵ درصد و آزادگان و رزمندگان با حداقل شش ماه حضور در جبهه، از سهمیه عددی مشخصی برخوردارند. این سهمیه به این افراد اولویت ورود به دانشگاه میدهد و ممکن است باعث شود حتی با رتبه پایینتر نسبت به سایر داوطلبان وارد دانشگاه شوند.
در آمریکا، سیستم متفاوتی برای حمایت از کهنهسربازان و خانوادههای آنها وجود دارد، هرچند هیچ سهمیه عددی رسمی تعریف نشده است. مهمترین ابزارهای حمایتی در این کشور GI Bill و برنامه Yellow Ribbon هستند. GI Bill از سال ۱۹۴۴ توسط رئیسجمهور روزولت آغاز شد تا کهنهسربازان پس از خدمت بتوانند راحتتر به زندگی غیرنظامی بازگردند و تحصیل کنند. این برنامه مزایای مالی قابل توجهی برای کهنهسربازان و خانوادههای آنها فراهم میکند. این میتواند شامل پرداخت شهریه مدارس و دانشگاهها تا سقف مشخص، کمک هزینه مسکن، کتاب و سایر نیازهای تحصیلی شود. این حمایتها شامل دانشگاههای دولتی و خصوصی و حتی دانشگاههای خارج از ایالت و کشور میشود.
برنامه Yellow Ribbon مکمل GI Bill است و مخصوص کسانی است که قصد تحصیل در دانشگاههای خصوصی یا دانشگاههای دولتی خارج از ایالت را دارند، جایی که شهریه بالاتر از سقف GI Bill است. در این برنامه، دانشگاه و دولت هزینههای اضافی شهریه را به صورت مشترک جبران میکنند تا دانشجویان بتوانند بدون مشکل مالی از تحصیل بهرهمند شوند.
نسخه Post-9/11 GI Bill ویژه کسانی است که پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ خدمت کردهاند و مزایای جامعتر و انعطافپذیرتری دارد.
علاوه بر حمایتهای مالی، تجربه نظامی والدین یا خود داوطلب میتواند در فرآیند پذیرش، به ویژه در مصاحبهها و Personal Statement، تأثیر غیررسمی داشته باشد. تجربه نظامی میتواند مهارتهای رهبری، کار تیمی و تابآوری را نشان دهد و پروفایل داوطلب را از سایر متقاضیان متمایز کند.
بنابراین، تفاوت اصلی ایران و آمریکا در این است که در ایران سهمیه ایثارگران و رزمندگان به شکل عدد مشخص و قانونی وجود دارد و اولویت ورود به دانشگاه را برای گروه خاص ایجاد میکند، در حالی که در آمریکا حمایتها بیشتر مالی و غیررسمی هستند. هر دو سیستم تلاش دارند ارزش فداکاری و خدمت به کشور را در فرآیند آموزشی منعکس کنند، اما راهکارها و شیوه اجرا در هر کشور متفاوت است.
بدانید و آگاه باشید که طراحان سیستمها نقشی بنیادی در توسعه یا شکست ملتها دارند.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍️ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۶/۱۰
در ایران، یکی از سهمیههای دانشگاهی مربوط به ایثارگران، رزمندگان و شهدا است. این سهمیهها به منظور قدردانی از فداکاریها و خدمات خانوادههای شهدا و جانبازان در جنگ تحمیلی و دفاع از کشور ایجاد شدهاند. فرزندان و همسران شهدا و جانبازان، همچنین فرزندان و همسران جانبازان کمتر از ۲۵ درصد و آزادگان و رزمندگان با حداقل شش ماه حضور در جبهه، از سهمیه عددی مشخصی برخوردارند. این سهمیه به این افراد اولویت ورود به دانشگاه میدهد و ممکن است باعث شود حتی با رتبه پایینتر نسبت به سایر داوطلبان وارد دانشگاه شوند.
در آمریکا، سیستم متفاوتی برای حمایت از کهنهسربازان و خانوادههای آنها وجود دارد، هرچند هیچ سهمیه عددی رسمی تعریف نشده است. مهمترین ابزارهای حمایتی در این کشور GI Bill و برنامه Yellow Ribbon هستند. GI Bill از سال ۱۹۴۴ توسط رئیسجمهور روزولت آغاز شد تا کهنهسربازان پس از خدمت بتوانند راحتتر به زندگی غیرنظامی بازگردند و تحصیل کنند. این برنامه مزایای مالی قابل توجهی برای کهنهسربازان و خانوادههای آنها فراهم میکند. این میتواند شامل پرداخت شهریه مدارس و دانشگاهها تا سقف مشخص، کمک هزینه مسکن، کتاب و سایر نیازهای تحصیلی شود. این حمایتها شامل دانشگاههای دولتی و خصوصی و حتی دانشگاههای خارج از ایالت و کشور میشود.
برنامه Yellow Ribbon مکمل GI Bill است و مخصوص کسانی است که قصد تحصیل در دانشگاههای خصوصی یا دانشگاههای دولتی خارج از ایالت را دارند، جایی که شهریه بالاتر از سقف GI Bill است. در این برنامه، دانشگاه و دولت هزینههای اضافی شهریه را به صورت مشترک جبران میکنند تا دانشجویان بتوانند بدون مشکل مالی از تحصیل بهرهمند شوند.
نسخه Post-9/11 GI Bill ویژه کسانی است که پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ خدمت کردهاند و مزایای جامعتر و انعطافپذیرتری دارد.
علاوه بر حمایتهای مالی، تجربه نظامی والدین یا خود داوطلب میتواند در فرآیند پذیرش، به ویژه در مصاحبهها و Personal Statement، تأثیر غیررسمی داشته باشد. تجربه نظامی میتواند مهارتهای رهبری، کار تیمی و تابآوری را نشان دهد و پروفایل داوطلب را از سایر متقاضیان متمایز کند.
بنابراین، تفاوت اصلی ایران و آمریکا در این است که در ایران سهمیه ایثارگران و رزمندگان به شکل عدد مشخص و قانونی وجود دارد و اولویت ورود به دانشگاه را برای گروه خاص ایجاد میکند، در حالی که در آمریکا حمایتها بیشتر مالی و غیررسمی هستند. هر دو سیستم تلاش دارند ارزش فداکاری و خدمت به کشور را در فرآیند آموزشی منعکس کنند، اما راهکارها و شیوه اجرا در هر کشور متفاوت است.
بدانید و آگاه باشید که طراحان سیستمها نقشی بنیادی در توسعه یا شکست ملتها دارند.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍48👎1
⭕️ چرا دانشگاهها شکست میخورند؟
✍ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۶/۲۳
چندی پیش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نامهای درباره ممنوعیت پذیراییهای مفصل توسط دانشجویان در جلسات دفاع پایاننامهها به دانشگاهها ابلاغ کرد. در یک نگاه رخدادمحور میتوان با رویکردی سلبی، پرداختن به چنین موضوعی را دور از شأن وزارت و دانشگاهها دانست، آن را به یک تصمیم مدیریتی فروکاست و وزارت علوم را تحت فشار قرار داد تا دیگر چنین تصمیماتی اتخاذ نکند. اما یادگیری جمعی زمانی رخ میدهد که بتوان دلایل چنین رخدادهایی را در بستر ساختارها و نهادها تبیین کرد. در این زمینه، نظریه «دالان باریک» (عجماوغلو و رابینسون) چارچوب مناسبی برای بحث فراهم میآورد.
نظریه دالان باریک نشان میدهد توسعه پایدار نه در هرجومرج و ضعف دولت شکل میگیرد و نه در سلطه مطلق آن، بلکه در یک دالان باریک به وجود میآید؛ جایی که دولت و جامعه هر دو قویاند و میتوانند همدیگر را مهار کنند. اگر جامعه ناتوان باشد، دولت به استبداد میلغزد و اگر دولت ضعیف باشد، جامعه دچار آشفتگی میشود. در موضوع این نوشته، وزارت علوم را میتوان نماینده دولت و دانشگاهها را در نقش جامعه دانست.
بخشنامه ممنوعیت پذیرایی در جلسات دفاع در شرایطی صادر شد که در برخی دانشگاهها، تشریفات دفاع بهجای سادگی و شأن علمی، به مسابقهای پرهزینه و بیقاعده بدل شده بود. در وضعیت وخیم اقتصادی، این روند فشار غیرضروری و سنگینی بر دانشجویانی که در آستانه دفاع قرار دارند تحمیل میکرد. واقعیت آن است که نهاد دانشگاه نتوانست از درون خود قواعدی روشن و منصفانه برای حل این مسئله وضع کند و هرجومرج ایجادشده، زمینهساز مداخله مستقیم وزارت علوم برای بازگرداندن دانشگاهها به دالان باریک شد.
اگر این نگاه نهادی را بپذیریم، همه بازیگران دانشگاه یعنی دانشجویان، اساتید و مدیران در سطوح مختلف ـ از گروههای آموزشی و دانشکدهها گرفته تا ستاد دانشگاه و نهادهای صنفی ـ در به وجود آمدن چنین هرجومرجی سهیم هستند.
اما باید توجه داشت که ناتوانی دانشگاهها در این زمینه تصادفی نیست؛ بلکه ریشه در ساختار تاریخی آموزش عالی ایران دارد که طی دههها بر تصمیمگیری متمرکز استوار بوده است. در چنین ساختاری، دانشگاهها، دانشکدهها، گروههای آموزشی و نهادهای صنفی بهتدریج اختیار و تجربه کافی برای اداره امور خود را از دست دادهاند. به بیان دیگر، تمرکز تصمیمگیری مانع رشد ظرفیتهای درونی دانشگاه شده و طبیعی است که در بزنگاهها، نهاد دانشگاه توانمند ظاهر نشود و دولت مجبور به دخالت گردد. این ناتوانی گاه بهقدری نهادینه شده که حتی گروههای آموزشی، دانشکدهها و در سطح بالاتر خود دانشگاهها نیز مداخله نهادهای بالادست را برای حل مسائل جزئی مطالبه میکنند.
البته دخالت اخیر در خصوص ممنوعیت پذیرایی صرفاً در حد ابلاغ یک آییننامه است و به دلیل ناتوانی در اجرا در سطوح سازمانی دانشگاهها، ممکن است عملاً تأثیر چندانی نداشته باشد.
بااینحال، در بلندمدت چنین مداخلاتی میتواند استقلال دانشگاهها را بیش از پیش کاهش دهد و آنها را از «دالان باریک» دور کند. راهحل پایدار آن است که به دانشگاهها و حتی سطوح پایینتر مانند دانشکدهها، گروههای آموزشی، نهادهای صنفی دانشجویی و اعضای هیئت علمی، اختیارات واقعی داده شود تا در فرآیند تصمیمگیری تمرین کنند، تجربه بیندوزند و توانمند شوند. تنها در این صورت است که دانشگاه بهعنوان یک نهاد اجتماعی قدرتمند میتواند هم جلوی هرجومرج را بگیرد و هم از تمرکز بیش از حد قدرت در دست دولت جلوگیری نماید.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۶/۲۳
چندی پیش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نامهای درباره ممنوعیت پذیراییهای مفصل توسط دانشجویان در جلسات دفاع پایاننامهها به دانشگاهها ابلاغ کرد. در یک نگاه رخدادمحور میتوان با رویکردی سلبی، پرداختن به چنین موضوعی را دور از شأن وزارت و دانشگاهها دانست، آن را به یک تصمیم مدیریتی فروکاست و وزارت علوم را تحت فشار قرار داد تا دیگر چنین تصمیماتی اتخاذ نکند. اما یادگیری جمعی زمانی رخ میدهد که بتوان دلایل چنین رخدادهایی را در بستر ساختارها و نهادها تبیین کرد. در این زمینه، نظریه «دالان باریک» (عجماوغلو و رابینسون) چارچوب مناسبی برای بحث فراهم میآورد.
نظریه دالان باریک نشان میدهد توسعه پایدار نه در هرجومرج و ضعف دولت شکل میگیرد و نه در سلطه مطلق آن، بلکه در یک دالان باریک به وجود میآید؛ جایی که دولت و جامعه هر دو قویاند و میتوانند همدیگر را مهار کنند. اگر جامعه ناتوان باشد، دولت به استبداد میلغزد و اگر دولت ضعیف باشد، جامعه دچار آشفتگی میشود. در موضوع این نوشته، وزارت علوم را میتوان نماینده دولت و دانشگاهها را در نقش جامعه دانست.
بخشنامه ممنوعیت پذیرایی در جلسات دفاع در شرایطی صادر شد که در برخی دانشگاهها، تشریفات دفاع بهجای سادگی و شأن علمی، به مسابقهای پرهزینه و بیقاعده بدل شده بود. در وضعیت وخیم اقتصادی، این روند فشار غیرضروری و سنگینی بر دانشجویانی که در آستانه دفاع قرار دارند تحمیل میکرد. واقعیت آن است که نهاد دانشگاه نتوانست از درون خود قواعدی روشن و منصفانه برای حل این مسئله وضع کند و هرجومرج ایجادشده، زمینهساز مداخله مستقیم وزارت علوم برای بازگرداندن دانشگاهها به دالان باریک شد.
اگر این نگاه نهادی را بپذیریم، همه بازیگران دانشگاه یعنی دانشجویان، اساتید و مدیران در سطوح مختلف ـ از گروههای آموزشی و دانشکدهها گرفته تا ستاد دانشگاه و نهادهای صنفی ـ در به وجود آمدن چنین هرجومرجی سهیم هستند.
اما باید توجه داشت که ناتوانی دانشگاهها در این زمینه تصادفی نیست؛ بلکه ریشه در ساختار تاریخی آموزش عالی ایران دارد که طی دههها بر تصمیمگیری متمرکز استوار بوده است. در چنین ساختاری، دانشگاهها، دانشکدهها، گروههای آموزشی و نهادهای صنفی بهتدریج اختیار و تجربه کافی برای اداره امور خود را از دست دادهاند. به بیان دیگر، تمرکز تصمیمگیری مانع رشد ظرفیتهای درونی دانشگاه شده و طبیعی است که در بزنگاهها، نهاد دانشگاه توانمند ظاهر نشود و دولت مجبور به دخالت گردد. این ناتوانی گاه بهقدری نهادینه شده که حتی گروههای آموزشی، دانشکدهها و در سطح بالاتر خود دانشگاهها نیز مداخله نهادهای بالادست را برای حل مسائل جزئی مطالبه میکنند.
البته دخالت اخیر در خصوص ممنوعیت پذیرایی صرفاً در حد ابلاغ یک آییننامه است و به دلیل ناتوانی در اجرا در سطوح سازمانی دانشگاهها، ممکن است عملاً تأثیر چندانی نداشته باشد.
بااینحال، در بلندمدت چنین مداخلاتی میتواند استقلال دانشگاهها را بیش از پیش کاهش دهد و آنها را از «دالان باریک» دور کند. راهحل پایدار آن است که به دانشگاهها و حتی سطوح پایینتر مانند دانشکدهها، گروههای آموزشی، نهادهای صنفی دانشجویی و اعضای هیئت علمی، اختیارات واقعی داده شود تا در فرآیند تصمیمگیری تمرین کنند، تجربه بیندوزند و توانمند شوند. تنها در این صورت است که دانشگاه بهعنوان یک نهاد اجتماعی قدرتمند میتواند هم جلوی هرجومرج را بگیرد و هم از تمرکز بیش از حد قدرت در دست دولت جلوگیری نماید.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍40
BPlus Podcast Episode 90
Ali Bandari
🔸کتاب دالان باریک آزادی را علی بندری در پادکست بیپلاس شرح داده است.
🔸شرح مفصلتر آن را دکتر فاضلی در پادکستهای دغدغه ایران ارائه نموده است.
@systemdiary
🔸شرح مفصلتر آن را دکتر فاضلی در پادکستهای دغدغه ایران ارائه نموده است.
@systemdiary
👍27
⭕️ ضرورت تدوین آدابنامه استفاده از هوش مصنوعی
✍️ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۷/۴
شرکت متا این هفته اعلام کرد که با دو ویژگی جدید به نامهای «دستیار دوستیابی» و «ملاقات جالب» (Meet Cute)، به کاربران کمک میکند تا از خستگی ناشی از جستجو جلوگیری کنند. Facebook Dating یک سرویس دوستیابی رایگان درون اپلیکیشن فیسبوک است. این شرکت میگوید هدف آن «آسانتر کردن آشنایی و آغاز گفتگو میان افرادی است که علایق مشترکی دارند.»
ویژگیهای هوش مصنوعی البته پیشتر وارد سایر اپلیکیشنهای دوستیابی نیز شده بودند. برای نمونه، ویتنی وولف هرد، بنیانگذار اپلیکیشن دوستیابی «بامبل» (Bumble)، سال گذشته پیشنهاد کرده بود که در آینده، دستیاران شخصی دوستیابی مبتنی بر هوش مصنوعی حتی میتوانند بهجای کاربران واقعی سر قرارها حاضر شوند و با دیگر هوشهای مصنوعی تعامل کنند تا میزان سازگاری افراد را بسنجند [+].
این خبر سال ۲۰۲۵ یادآور درس سوم با عنوان «آزادی، کلانداده تو را میپاید» یووال نوح هراری در کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. در بخشی از این فصل میگوید:
بهطور مشخص، در فضای دانشگاهی این آدابنامهها در بخشهای آموزشی و پژوهشی در دنیا در حال تدوین و تکمیل هستند. پیشنهاد میشود که اساتید دانشگاهها و معلمان مدارس در آغاز سال تحصیلی، سیاست استفاده از هوش مصنوعی در درسهای خود را برای دانشجویان و دانشآموزان توضیح دهند.
سیاست استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی میتواند شامل موارد زیر باشد:
موارد مجاز: توضیح درباره شرایط و موقعیتهایی که استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی (مانند ابزارهای ترجمه، بهبود نگارش، تحلیل داده و …) مجاز شمرده میشود.
موارد غیرمجاز: بیان موقعیتهایی که استفاده از این ابزارها خلاف مقررات آموزشی محسوب شده و تخلف آموزشی به حساب میآید (مانند انجام تکالیف یا پروژهها بهطور کامل توسط ابزار هوش مصنوعی).
شفافیت و استناد: تأکید بر لزوم اعلام صریح استفاده دانشجو از این ابزارها، در صورت بهکارگیری در انجام تکالیف یا پژوهشها.
رعایت اصول اخلاقی و امانتداری علمی: یادآوری اینکه استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی نباید جایگزین خلاقیت و تلاش فردی دانشجو شود، بلکه باید صرفاً بهعنوان ابزار کمکی به کار رود.
برخی دانشگاههای مطرح ایران و جهان نیز در این زمینه راهنماهایی تدوین کردهاند که در ادامه لینک آنها آمده است:
دانشگاه صنعتی شریف
دانشگاه تهران
دانشگاه هاروارد
دانشگاه استنفورد
دانشگاه MIT
دانشگاه کمبریج
متعهد شدن به رعایت این آدابنامهها شاید حداقل کاری باشد که یک انسان خردمند (Homo sapiens) باید انجام دهد. من در ویراستاری یادداشتهای این کانال از ChatGPT استفاده میکنم.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍️ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۷/۴
شرکت متا این هفته اعلام کرد که با دو ویژگی جدید به نامهای «دستیار دوستیابی» و «ملاقات جالب» (Meet Cute)، به کاربران کمک میکند تا از خستگی ناشی از جستجو جلوگیری کنند. Facebook Dating یک سرویس دوستیابی رایگان درون اپلیکیشن فیسبوک است. این شرکت میگوید هدف آن «آسانتر کردن آشنایی و آغاز گفتگو میان افرادی است که علایق مشترکی دارند.»
ویژگیهای هوش مصنوعی البته پیشتر وارد سایر اپلیکیشنهای دوستیابی نیز شده بودند. برای نمونه، ویتنی وولف هرد، بنیانگذار اپلیکیشن دوستیابی «بامبل» (Bumble)، سال گذشته پیشنهاد کرده بود که در آینده، دستیاران شخصی دوستیابی مبتنی بر هوش مصنوعی حتی میتوانند بهجای کاربران واقعی سر قرارها حاضر شوند و با دیگر هوشهای مصنوعی تعامل کنند تا میزان سازگاری افراد را بسنجند [+].
این خبر سال ۲۰۲۵ یادآور درس سوم با عنوان «آزادی، کلانداده تو را میپاید» یووال نوح هراری در کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. در بخشی از این فصل میگوید:
«وقتی هوش مصنوعی در مورد حرفه و شاید روابط انتخابهای بهتری از ما میکند، درک ما از انسانیت و زندگی باید تغییر کند. انسانها عادت دارند به زندگی بهعنوان یک نمایش تصمیمگیری بنگرند. دموکراسی لیبرالی و بازار آزاد سرمایه به فرد بهعنوان عاملی مینگرد که همواره انتخابهایی درباره دنیا میکند. آثار هنری معمولاً درباره قهرمانی است که باید یک تصمیم مهم بگیرد؛ بودن یا نبودن؟ به همین شکل، مسئلهٔ خداشناسی مسیحی و اسلامی نیز با این استدلال که رستگاری یا لعنت ابدی بستگی به انتخاب درست ما دارد، بر نمایش تصمیمگیری متمرکز است.من شخصاً در حال حاضر وحشتی از هوش مصنوعی ندارم و در واقع از کار کردن با آن لذت میبرم. به باور من، هوش مصنوعی میتواند بهعنوان یک دستیار، بهرهوری را بهطور معناداری افزایش دهد. اما در عین حال معتقدم که باید آدابنامهای برای استفاده از هوش مصنوعی در حوزههای مختلف تدوین شود؛ آدابنامهای که بخشی از دغدغههای اندیشمندانی چون هراری را نیز پوشش دهد.
چه بر سر این جهانبینی خواهد آمد، اگر ما برای تصمیمگیری بهطور روزافزون به هوش مصنوعی تکیه کنیم؟ ما در حال حاضر برای انتخاب فیلم به توصیههای نتفلیکس گوش میکنیم و برای پیچیدن به چپ یا راست به نقشه گوگل اعتماد داریم. اما وقتی برای انتخاب رشتهٔ تحصیلی، محل کار یا همسر به هوش مصنوعی مراجعه کنیم، آنگاه زندگی انسانی دیگر یک نمایش تصمیمگیری نخواهد بود. انتخابات دموکراتیک و بازار آزاد معنای خود را از دست خواهند داد، همانطور که بسیاری از ادیان و آثار هنری نیز بیمعنا خواهند شد. تصور کنید که آنا کارنینا تلفن هوشمندش را بردارد و از الگوریتم فیسبوک بپرسد که آیا باید در ازدواج خود با کارنین بماند یا با ورونسکی فرار کند. اما یک چنین زندگی راحتی دقیقاً چگونه خواهد بود؟ آیا ما الگوهایی داریم که بتوانند به چنین زندگیای معنا ببخشند؟»
بهطور مشخص، در فضای دانشگاهی این آدابنامهها در بخشهای آموزشی و پژوهشی در دنیا در حال تدوین و تکمیل هستند. پیشنهاد میشود که اساتید دانشگاهها و معلمان مدارس در آغاز سال تحصیلی، سیاست استفاده از هوش مصنوعی در درسهای خود را برای دانشجویان و دانشآموزان توضیح دهند.
سیاست استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی میتواند شامل موارد زیر باشد:
موارد مجاز: توضیح درباره شرایط و موقعیتهایی که استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی (مانند ابزارهای ترجمه، بهبود نگارش، تحلیل داده و …) مجاز شمرده میشود.
موارد غیرمجاز: بیان موقعیتهایی که استفاده از این ابزارها خلاف مقررات آموزشی محسوب شده و تخلف آموزشی به حساب میآید (مانند انجام تکالیف یا پروژهها بهطور کامل توسط ابزار هوش مصنوعی).
شفافیت و استناد: تأکید بر لزوم اعلام صریح استفاده دانشجو از این ابزارها، در صورت بهکارگیری در انجام تکالیف یا پژوهشها.
رعایت اصول اخلاقی و امانتداری علمی: یادآوری اینکه استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی نباید جایگزین خلاقیت و تلاش فردی دانشجو شود، بلکه باید صرفاً بهعنوان ابزار کمکی به کار رود.
برخی دانشگاههای مطرح ایران و جهان نیز در این زمینه راهنماهایی تدوین کردهاند که در ادامه لینک آنها آمده است:
دانشگاه صنعتی شریف
دانشگاه تهران
دانشگاه هاروارد
دانشگاه استنفورد
دانشگاه MIT
دانشگاه کمبریج
متعهد شدن به رعایت این آدابنامهها شاید حداقل کاری باشد که یک انسان خردمند (Homo sapiens) باید انجام دهد. من در ویراستاری یادداشتهای این کانال از ChatGPT استفاده میکنم.
🔸اگر این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍39👎2
⭕️هوش مصنوعی و آینده آموزش
✍️ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۸/۸
شرکت بینالمللی KPMG در سال ۲۰۲۵ گزارشی با عنوان «هوش مصنوعی مولد و آینده آموزش عالی» منتشر کرده است که به بررسی تأثیر این فناوری بر نظامهای آموزش عالی میپردازد.
این گزارش بر اساس نظرسنجی از ۲۵۵۱ بزرگسال کانادایی انجام شده و دیدگاه دانشجویان و کارکنان مؤسسات آموزش عالی درباره کاربردها، مزایا و مخاطرات هوش مصنوعی مولد را تحلیل میکند.
در این گزارش آمده است که:
🔸۵۹٪ از دانشجویان از هوش مصنوعی مولد در انجام تکالیف خود استفاده میکنند،
🔸۷۵٪ بهبود کیفیت کارهای درسی را گزارش کردهاند،
🔸۷۰٪ ترجیح میدهند برای دریافت کمک، به جای استادان از هوش مصنوعی استفاده کنند.
🔸۷۰٪ از کارکنان مؤسسات آموزش عالی نیز از این فناوری برای صرفهجویی در زمان و تمرکز بر فعالیتهای حرفهایتر بهره میبرند.
📈گزارش بر ضرورت آمادگی مؤسسات آموزش عالی برای پذیرش و ادغام راهبردی هوش مصنوعی در آموزش، پژوهش و مدیریت آموزشی تأکید دارد.
📈 ترجمه این گزارش توسط گروه پایش و مطالعات راهبردی آموزش در مدیریت برنامهریزی و توسعه آموزش دانشگاه فردوسی مشهد انجام شده است.
📎 لینک نسخه فارسی با اضافه کردن یافته های کلیدی
📎 لینک نسخه KPMG به زبان انگلیسی
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍️ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۸/۸
شرکت بینالمللی KPMG در سال ۲۰۲۵ گزارشی با عنوان «هوش مصنوعی مولد و آینده آموزش عالی» منتشر کرده است که به بررسی تأثیر این فناوری بر نظامهای آموزش عالی میپردازد.
این گزارش بر اساس نظرسنجی از ۲۵۵۱ بزرگسال کانادایی انجام شده و دیدگاه دانشجویان و کارکنان مؤسسات آموزش عالی درباره کاربردها، مزایا و مخاطرات هوش مصنوعی مولد را تحلیل میکند.
در این گزارش آمده است که:
🔸۵۹٪ از دانشجویان از هوش مصنوعی مولد در انجام تکالیف خود استفاده میکنند،
🔸۷۵٪ بهبود کیفیت کارهای درسی را گزارش کردهاند،
🔸۷۰٪ ترجیح میدهند برای دریافت کمک، به جای استادان از هوش مصنوعی استفاده کنند.
🔸۷۰٪ از کارکنان مؤسسات آموزش عالی نیز از این فناوری برای صرفهجویی در زمان و تمرکز بر فعالیتهای حرفهایتر بهره میبرند.
📈گزارش بر ضرورت آمادگی مؤسسات آموزش عالی برای پذیرش و ادغام راهبردی هوش مصنوعی در آموزش، پژوهش و مدیریت آموزشی تأکید دارد.
📈 ترجمه این گزارش توسط گروه پایش و مطالعات راهبردی آموزش در مدیریت برنامهریزی و توسعه آموزش دانشگاه فردوسی مشهد انجام شده است.
📎 لینک نسخه فارسی با اضافه کردن یافته های کلیدی
📎 لینک نسخه KPMG به زبان انگلیسی
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍38
⭕️مدل اورست برای مدیریت و رهبری
✍ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۹/۱۴
داستان ما درباره سه کوهنورد است؛ دکتر استوارت هاچیسون، دکتر جان تاسکی و لو کازیشکی؛ افرادی که شاید نامشان را کمتر شنیده باشید. هنگامی که گروه اعزامی هنوز در پایگاه بود، رهبر گروه زمان «بازگشت» روز صعود به قله اورست را ساعت یک بعدازظهر تعیین کرد.
زمان بازگشت یعنی لحظهای که کوهنورد— حتی اگر تنها چند قدم تا قله فاصله داشته باشد—باید صعود را متوقف کند و برگردد. این قاعده برای پیشگیری از خطرات برگشت است؛ مرحلهای که نیازمند مهارتی بیش از صعود است. آمارها نیز هشدار میدهند که شمار افرادی که هنگام پایینآمدن از اورست جان خود را از دست میدهند هشت برابر افرادی است که حین صعود میمیرند.
اما هیچ کوهنوردی دوست ندارد پس از تحمل سختیها و تا نزدیکی نوک قله، بازگردد. فلسفهی تعیین زمان بازگشت دقیقاً برای مقابله با همین وسوسه طراحی شده است؛ فلسفهای که سه پیام مهم دارد:
۱. پافشاری همیشه فضیلت نیست
شرایط جسمی، وضعیت مسیر و پیشبینی هوا باید تعیینکننده ادامه یا توقف باشند. هنگامی که نشانهها حکم به بازگشت میدهند، ادامه دادن دیگر شجاعت نیست؛ بیپروایی است.
۲. تصمیم درست نیازمند «برنامهریزی پیش از موقعیت» است
به قول دنیل کانمن، بدترین زمان برای تصمیمگیری «زمانی است که در موقعیت قرار دارید».
وقتی در اورست به قله نزدیک میشوید و سرمایهگذاری عاطفی و فیزیکی زیادی کردهاید، عملاً صلاحیت تصمیم عقلانی درباره ادامه مسیر را ندارید.
برای همین، زمان بازگشت پیشاپیش تعیین میشود؛ نه در لحظه بحران.
۳. هدف واقعی، «بازگشت ایمن» است
رسیدن به قله جذاب و مهم است، اما هدف نهایی زنده ماندن و بازگشت سالم به دامنه کوه است.
این یادآوری، تمرکز را از «قلهپرستی» به «حفظ جان» تغییر میدهد.
هاچیسون در میانه راه از رهبر گروه پرسید چه مدت تا قله مانده است. پاسخ سه ساعت بود. آنها به ساعت نگاه کردند؛ ۱۱:۳۰ صبح بود و نزدیک ۱۲ ساعت در حرکت بودند. زمان بازگشت یک بعدازظهر تعیین شده بود.
پس برخلاف میل طبیعی و قلهوسوسهکننده، تصمیم گرفتند در همان ۱۱:۳۰ بازگردند. بیهیچ حادثهای به کمپ ۴ و سپس به دامنه کوه رسیدند.
و اما چرا داستان آنها مشهور نیست؟
چون اتفاق خارقالعادهای رخ نداد. چون مانند قهرمانهای کلاسیک «تا سر حد مرگ پیش نرفتند». آنها فقط از قانون پیروی کردند، قله را نادیده گرفتند و زنده ماندند.
رهبر اعزام، راب هال—همان کسی که اهمیت زمان بازگشت را به آنها گوشزد کرده بود—همراه چهار نفر دیگر که به قله رسیدند، در مسیر برگشت جان خود را از دست داد [برداشت از کتاب «رها کن!» نوشته انی دوک].
🔸تحلیل و تجویز راهبردی
برای مدیران، رهبران و سیاستگذاران، مفهوم «زمان بازگشت» حیاتی است. هر راهبرد و سیاست باید نقطهای داشته باشد که رسیدن به آن، الزاماً به معنی توقف، اصلاح یا تغییر مسیر باشد. اما آیا در مدیریت کشور این نقاط از پیش تعیین شدهاند؟
🔹نقطه بازگشت حکمرانی آموزش عالی کجاست؟
وقتی ورودی دانشگاهها به صفر برسد؟ یا بسیار قبلتر از اینها باید تصمیم گرفت؟
🔹نقطه بازگشت حکمرانی آب و انرژی چیست؟
پایان یافتن منابع؟ فرونشست غیرقابلبرگشت؟ یا هزاران نشانه کوچکتر که پیشتر دیده میشوند؟
🔹نقطه بازگشت مدیریت هوای شهرها کجاست؟
مرگومیر ۵۰ درصدی؟ یا سالها قبل از آن؟
مدیرانی که بدون توجه به این نقاط هشداردهنده بر ادامه مسیر اصرار میکنند و آن را بهعنوان «استقامت، مقاومت و شجاعت» ثبت میکنند، در حقیقت جان مردم و آینده سازمان یا کشور را به خطر میاندازند.
شجاعت واقعی، گاهی در «بازگشت بهموقع» است، نه ادامه دادن به هر بهایی.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
✍ فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۴۰۴/۹/۱۴
داستان ما درباره سه کوهنورد است؛ دکتر استوارت هاچیسون، دکتر جان تاسکی و لو کازیشکی؛ افرادی که شاید نامشان را کمتر شنیده باشید. هنگامی که گروه اعزامی هنوز در پایگاه بود، رهبر گروه زمان «بازگشت» روز صعود به قله اورست را ساعت یک بعدازظهر تعیین کرد.
زمان بازگشت یعنی لحظهای که کوهنورد— حتی اگر تنها چند قدم تا قله فاصله داشته باشد—باید صعود را متوقف کند و برگردد. این قاعده برای پیشگیری از خطرات برگشت است؛ مرحلهای که نیازمند مهارتی بیش از صعود است. آمارها نیز هشدار میدهند که شمار افرادی که هنگام پایینآمدن از اورست جان خود را از دست میدهند هشت برابر افرادی است که حین صعود میمیرند.
اما هیچ کوهنوردی دوست ندارد پس از تحمل سختیها و تا نزدیکی نوک قله، بازگردد. فلسفهی تعیین زمان بازگشت دقیقاً برای مقابله با همین وسوسه طراحی شده است؛ فلسفهای که سه پیام مهم دارد:
۱. پافشاری همیشه فضیلت نیست
شرایط جسمی، وضعیت مسیر و پیشبینی هوا باید تعیینکننده ادامه یا توقف باشند. هنگامی که نشانهها حکم به بازگشت میدهند، ادامه دادن دیگر شجاعت نیست؛ بیپروایی است.
۲. تصمیم درست نیازمند «برنامهریزی پیش از موقعیت» است
به قول دنیل کانمن، بدترین زمان برای تصمیمگیری «زمانی است که در موقعیت قرار دارید».
وقتی در اورست به قله نزدیک میشوید و سرمایهگذاری عاطفی و فیزیکی زیادی کردهاید، عملاً صلاحیت تصمیم عقلانی درباره ادامه مسیر را ندارید.
برای همین، زمان بازگشت پیشاپیش تعیین میشود؛ نه در لحظه بحران.
۳. هدف واقعی، «بازگشت ایمن» است
رسیدن به قله جذاب و مهم است، اما هدف نهایی زنده ماندن و بازگشت سالم به دامنه کوه است.
این یادآوری، تمرکز را از «قلهپرستی» به «حفظ جان» تغییر میدهد.
هاچیسون در میانه راه از رهبر گروه پرسید چه مدت تا قله مانده است. پاسخ سه ساعت بود. آنها به ساعت نگاه کردند؛ ۱۱:۳۰ صبح بود و نزدیک ۱۲ ساعت در حرکت بودند. زمان بازگشت یک بعدازظهر تعیین شده بود.
پس برخلاف میل طبیعی و قلهوسوسهکننده، تصمیم گرفتند در همان ۱۱:۳۰ بازگردند. بیهیچ حادثهای به کمپ ۴ و سپس به دامنه کوه رسیدند.
و اما چرا داستان آنها مشهور نیست؟
چون اتفاق خارقالعادهای رخ نداد. چون مانند قهرمانهای کلاسیک «تا سر حد مرگ پیش نرفتند». آنها فقط از قانون پیروی کردند، قله را نادیده گرفتند و زنده ماندند.
رهبر اعزام، راب هال—همان کسی که اهمیت زمان بازگشت را به آنها گوشزد کرده بود—همراه چهار نفر دیگر که به قله رسیدند، در مسیر برگشت جان خود را از دست داد [برداشت از کتاب «رها کن!» نوشته انی دوک].
🔸تحلیل و تجویز راهبردی
برای مدیران، رهبران و سیاستگذاران، مفهوم «زمان بازگشت» حیاتی است. هر راهبرد و سیاست باید نقطهای داشته باشد که رسیدن به آن، الزاماً به معنی توقف، اصلاح یا تغییر مسیر باشد. اما آیا در مدیریت کشور این نقاط از پیش تعیین شدهاند؟
🔹نقطه بازگشت حکمرانی آموزش عالی کجاست؟
وقتی ورودی دانشگاهها به صفر برسد؟ یا بسیار قبلتر از اینها باید تصمیم گرفت؟
🔹نقطه بازگشت حکمرانی آب و انرژی چیست؟
پایان یافتن منابع؟ فرونشست غیرقابلبرگشت؟ یا هزاران نشانه کوچکتر که پیشتر دیده میشوند؟
🔹نقطه بازگشت مدیریت هوای شهرها کجاست؟
مرگومیر ۵۰ درصدی؟ یا سالها قبل از آن؟
مدیرانی که بدون توجه به این نقاط هشداردهنده بر ادامه مسیر اصرار میکنند و آن را بهعنوان «استقامت، مقاومت و شجاعت» ثبت میکنند، در حقیقت جان مردم و آینده سازمان یا کشور را به خطر میاندازند.
شجاعت واقعی، گاهی در «بازگشت بهموقع» است، نه ادامه دادن به هر بهایی.
@systemdiary
https://news.1rj.ru/str/systemdiary
👍71👎1