Systems Thinking – Telegram
Systems Thinking
5.46K subscribers
753 photos
103 videos
82 files
648 links
Download Telegram
دی ماهی که گذشت، در چهاردهمین کنفرانس مدیریت پای ارایه ای نشستم که پژوهشی متفاوت بود. مطالعه ای درباره تعامل کار و خانواده در میان افراد موفق در سطح بین المللی. در این پژوهش 28 نفر مشارکت داشته اند. خانم دکتر مینا بیگی عضو هیات علمی مدرسه بازرگانی لیورپول با استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسی، وجوه مشترک تعامل کار و خانواده در میان افراد موفق را با بررسی و تحلیل مجموعه مصاحبه هایشان شناسایی کرده است.

- انگیزه درونی بسیار زیاد برای کار
- حمایت همه جانبه همسر
- ایفای نقش پدری و مادری
- ساعت های کاری طولانی و غیرمعمول
- مزیت های کار برای خانواده
- اهمیت خانواده و زندگی فردی
- مدیریت موفق بحران های کار و زندگی

برای آگاهی از جزییات بیشتر این مطالعه جالب، اسلایدهای ایشان را ببینید.
اگر علاقه مند به مطالعه اصل مقاله بودید، می توانید عنوان مقاله را جست و جو کنید:
Work-family interface in the context of career success: A qualitative inquiry
Dr.MinaBeigi.pdf
1.6 MB
ارایه خانم دکتر مینا بیگی عضو هیات علمی مدرسه بازرگانی لیورپول در چهاردهمین کنفرانس مدیریت با موضوع تعامل کار و خانواده
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#تفکرفلسفی
#گفتگو

مهدی دوازده سال دارد و کلاس ششم است. چند روز پیش در مسیر حرکت به سمت خانه فرصت گفتگویی با هم داشتیم:

پدر: ما چرا تو این دنیا هستیم؟
مهدی: برای اینکه خدا ما رو آفریده

پدر: خدا آدم ها رو از اول تو همین دنیا آفرید؟
مهدی: نه اولش یک جای دیگه بودیم، شیطان آدم رو گول زد ما اومدیم اینجا!

پدر: چرا شیطان آدم را گول زد؟
مهدی: برای اینکه حاضر نشد به آدم سجده کنه، گفت من بهترم، حسودیش شد.

پدر: آدم گول شیطان رو خورد و از جایی که بود اخراج شد، ما که گول نخوردیم، پس ما اینجا چه کار می کنیم؟
مهدی: من چه میدونم! سوال هایی می پرسید ها!

پدر: ما برای چی تو این دنیا هستیم؟ برای اینکه به خاطر کار پدرمون تنبیه بشیم؟
مهدی: نه برای اینکه برای جایی که می خواهیم بریم آماده بشیم.

پدر: ما کجا می خواهیم بریم؟
مهدی: پیش خدا، توی بهشت، اونایی که بهشتین اینجا معلوم میشن، بقیه رو که حرف خدا رو گوش نمیدن راه نمیدن. چون ممکنه گول بخورند و مثل حضرت آدم حرف خدا رو گوش ندهند و کارهای بد کنند...

نکته:
در چنین فرصت های گفتگویی کار مربی سوال پرسیدن است و نباید به سوال ها جواب دهد. سوال ها مسیر گفتگو را هدایت می کنند. برای ایجاد چنین فرصت هایی باید سوال پرسیدن را تمرین کنیم.

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تامل در حین #اقدام

ما نمی بینیم
نمی شنویم
گوش نمی دهیم
طعم غذا را نمی فهمیم
متوجه احساسات دیگران نمی شویم...

برای اینکه:
- از دیدن و شنیدن و درک کردن می ترسیم
- دچار درماندگی آموخته شده ایم و امیدی به بهبود نداریم
- مهارت شنیدن و دیدن و درک کردن را نداریم
- وقت شنیدن و دیدن و درک کردن و غذا خوردن نداریم

با سرعتی دیوانه وار مشغول گذراندن ساعت ها و روزها و هفته های زندگی هستیم

قصه چشمه و بهار را شنیده اید؟
فیلم کلیک را دیده اید؟

موهای سفید مادر...
عکس پدر در قاب عکس...
جوانیمان که گذشته...
دلهای آزرده...
کودکی فرزندانمان...
مردم اطرافمان...

فرصت دیدن داریم؟
چشم بینا!
گوش شنوا!
قلب درک کننده!

جوانتر که بودم شعر سعدی را اینگونه می خواندم:
ای که عمرت گذشت و در خوابی
مگر این چند روزه دریابی

خیلی زود شد:
ای که از سی گذشت و در خوابی...

نزدیک است که به حرف سعدی برسم که:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی

در این فرصت کم باید آهسته تر حرکت کنم.
این آگاهی بزرگی است: چون فرصت کم است، باید آهسته تر حرکت کنم.

«به چشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سمند بادپای از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته می راند»

‎کمی آهسته تر...
‎بازی ستاره جمع کردن بماند برای دیگرانی که هنوز به این عروس هزار داماد دل بسته اند

برای خودم و عزیزانم و برای بندگی خدا وقت می گذارم
دنیا و مردم دنیا را بهتر می بینم و بهتر درک می کنم و برای حل مشکلات جامعه ای که در آن هستم قدم بر می دارم...

فرصت عمر کوتاه است
کمی آهسته تر...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_خانواده

در خانه ما بچه ها از قبل از دو سالگی کار کردن را شروع می کنند. آویزان کردن لباس های شسته شده، گذاشتن لباس ها در کشوی لباس، جمع کردن رختخواب، سفره انداختن، ظرف شستن، غذا درست کردن، خریدهای خانه، کمک به درس برادر و خواهر کوچک تر، همراهی کوچک ترها تا باشگاه ورزشی و مدرسه و ...

هر کسی هر کاری که در توانش هست انجام می دهد و البته اشتباه پیش می آید و ظرف می شکند و دعوایشان می شود و میوه کم کیفیت خرید می کنند و آسیب می بینند و نگرانمان می کنند و ...

با این حال خطاها و هزینه ها را می پذیریم و از هر کار خوبی تشکر می کنیم و گاهی هم بازخوردهایی می دهیم و کمک می کنیم تا بهتر یاد بگیرند و عملکردشان را بهبود دهند...

بچه ها از زمانی که مدرسه می روند حقوق ماهیانه دارند. علی، مهدی و فاطمه فعلا حقوق بگیر هستند و از سال آینده مریم هم به جمعشان اضافه می شود.

بچه ها روی حقوق ماهیانه شان حساب می کنند و برنامه های کوتاه مدت و بلند مدتی دارند و دخل و خرج می کنند و چانه می زنند و با استدلال های مفصل بعضی از هزینه ها را به عهده ما می اندازند و پس انداز می کنند و برای بعضی از خریدها کمک می خواهند و ...

حقوق ماهیانه بچه ها همیشه طوری انتخاب شده که بتواند تداوم داشته باشد. زمانی خیلی کم بوده، اما بوده و به تدریج در حد توان به این مبالغ افزوده شده...

چند روز پیش فاطمه که کلاس چهارم است، مریم را که به باشگاه ژیمناستیک برده بود، از فرصت استفاده کرده بود و به مغازه الکتریکی رفته و از پس اندازش وسایلی خریده بود تا یکی از آزمایش های کتاب علومش را اجرایی کند و بهتر یاد بگیرد.

این تجربه برایش خیلی ارزشمند بود و احساس توانمندی می کرد و با افتخار جزییات خرید و روش ساخت و عملکرد دستگاه ساده ای که ساخته بود را توضیح می داد.

فرزندان همه ی ما توانمندی های بسیاری دارند. باید برای فرزندانمان فرصت رشد و شکوفایی فراهم کنیم. این فراهم کردن فرصت و بستر سازی نیاز به فکر و برنامه ریزی و اقدام دارد:

- فرصت بدهیم تا در انجام کارهای روزمره مشارکت کنند.
- مسوولیت هایی را بپذیرند و نتیجه را ارایه کنند.
- استقلال مالی داشته باشند و درگیر محاسبات دخل و خرج و پس انداز و هزینه شوند.
- اشتباه کنند و از اشتباهاتشان یاد بگیرند.
- برای خودشان فرصت های یادگیری جدید ایجاد کنند...

پی نوشت:
فضای کاری هم شباهت های زیادی به همین فضایی که شرح دادم دارد. در فضای کاری هم چنین فضاهایی برای خودمان و همکارانمان ایجاد کنیم...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی

سطح یک و دو
بهار و تابستان 96

محل برگزاري: دانشگاه صنعتی شريف

لینک ثبت نام:
https://goo.gl/TxuSq4
#تفکرسیستمی و #گفتگو

دیوید بوهم فیزیکدان برجسته، در کتاب «گفتگو» می گوید:

«وقتی با مساله ای مواجه می شویم، به نظر می رسد که باید از فکرمان برای حل مساله استفاده کنیم. اما در واقع مساله اصلی خود فکر است».

ما با فکر غلط مشکلاتی درست می کنیم و بعد از همان فکر می خواهیم که راه چاره ای برای این مشکلات ارایه دهد.

طرز فکری که مشکلات را به وجود آورده، نمی تواند راه حلی برای آنها ارایه دهد. راه حل هایی که به این روش به دست آیند، مشکلات بزرگتری ایجاد خواهند کرد.

اولین قدم برای حل مشکلات، اصلاح فکر است.
و موثرترین اقدام برای اصلاح فکر، گفتگو است.

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#گفتگو، غرور و #تواضع

اولین قدم برای گفتگو این است که افراد یکدیگر را هم سطح ببینند. اگر یک طرف خودش را بالاتر ببیند و از بالا بخواهد صحبت کند، گفتگو شکل نمی گیرد.

به عنوان نماینده دانش آموختگان مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف، گاهی جلساتی با سازمان ها دارم و معمولا مدیران عامل یا منابع انسانی، از غرور حرفه ای شریفی ها انتقاد دارند و می گویند این غرور حرفه ای باعث می شود نتوانند با دیگران همکاری کنند.

چند وقت پیش یکی از دانش آموختگان دانشگاه برای مشورت پیش من آمده بود و گلایه داشت که در سازمان ها یک مهر غرور حرفه ای به شریفی ها خورده و همین نگاه مانع همکاری می شود.

گفتم درست می گویی و من بسیاری از دانش آموختگان شریف را می شناسم که مهارت های ارتباطی خوبی دارند و به واقع متواضع هستند.

گفت: دقیقا، من هم واقعا متواضعانه رفتار می کنم و با وجود اینکه سطح فهم و دانش همکارانم خیلی پایین تر از من است، من اصلا به رویشان نمی آورم!!!

برایم جالب بود که غرور چطور می تواند خودش را در لباس تواضع نشان دهد و ترسیدم که خودم هم گرفتار چنین غروری باشم...

در یکی از جلسات مشاوره سازمانی هم به مورد مشابهی بر خوردم. کارکنان یکی از واحدهای سازمان می گفتند که: مهمترین نقش را در این سازمان ما به عهده داریم و سطح کار دیگران از ما خیلی پایین تر است، اما به اندازه کافی به ما توجه نمی شود.

نکته جالب این است که در همین سازمان، واحدهای دیگر هم همین فکر را می کنند و همین نگرش باعث شده که رابطه موثری بین واحدهای سازمان وجود نداشته باشد...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
هر داستانی، پایانی دارد.

اما در زندگی، هر پایان، شروعِ یک آغاز جدید است.




کانال «مدیریت خلاقانه»

@Creative_Management
Forwarded from موسسه‌مطالعاتی حامیان فردا
کارگاه‌های ۶ گانه
مهارت‌افزایی مدیریتی سازمان‌های مردم‌نهاد

⭕️ ارائه گواهی از طرف موسسه مطالعاتی «حامیان فردا» و «دانشگاه شریف»

اطلاعات بیشتر:
021_77941077
و نیز @Araz70

☑️ @hamianefarda
#خطاهای_شناختی
#سوگیری_تداوم_وضع_موجود
#مصرف_انرژی

⭕️وقتی سوگیری تداوم وضع موجود، مصرف گاز طبیعی را افزایش می‌دهد.

سال ۸۹ که در شرکت مشاوره مدیریت دانش‌پژوهان در حال انجام پروژه استراتژی شرکت ملی گاز ایران بودیم، پروژه‌ای هم با روابط عمومی این شرکت برای سنجش بازخورد فعالیت‌های اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی، داشتیم.

در این پروژه براساس اطلاعاتی که از واحد ديسپچينگ شرکت ملی گاز ايران دريافت کرده بودیم، مشخص شده بود که مهم‌ترين عامل تأثيرگذار بر ميزان مصرف گاز طبيعی، دمای هواست. در این بررسی یک نکته جالب وجود داشت؛ هرچند متوسط دمای هوای اسفند و آبان تقریباً یکی بود، میزان مصرف گاز در اسفند به‌طور معناداری بیشتر از میزان مصرف گاز در آبان بود.
آن زمان این تفاوت در میزان مصرف را ناشی از اهمال‌کاری خانوارها در راه‌اندازی سیستم‌های گرمایشی در ابتدای فصل سرد و اهمال‌کاری مجدد در خاموش‌کردن سیستم‌ها در انتهای فصل سرد برشمرده بودیم.

بعدها دانستم که به این اثر، «سوگیری تداوم وضع موجود» یا «Status Quo Bias» گفته می‌شود.

اکنون که هوا گرم‌تر شده، بهتر است حواس‌مان کمی بیشتر به درجه سیستم گرمایشی منزل و محل کارمان باشد تا از هدررفت منابع انرژی خود جلوگیری کنیم.

@systemsthinking
#مجله_رشد

مجله رشد مدرسه فردا - بهمن ۱۳۹۵ منتشر شد

@systemsthinking
در این شماره بر اساس نظریه خلق دانش نانوکا، مکانیزم خلق دانش در مدرسه روایت شده است.

@systemsthinking
Bahman-95.pdf
5 MB
#مجله_رشد

مجله رشد مدرسه فردا - بهمن ۱۳۹۵

@systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_خانواده

حدود ده سال پیش در برنامه های کتاب خوانی با موضوع روانشناسی شرکت می کردم. در جلسه مطالعه کتاب «بررسی یک پرونده قتل» نوشته «میشل فوکو»، یکی از اساتید روانشناسی گفت:

کودک را که بغل می کنی، سه جور لبخند می زند:
۱- لبخند می زند که: آیا دوستم داری؟
و کودک در شک و تردید از دوست داشته شدن و ارزشمند بودن به سر می برد.

۲- لبخند می زند که: می دانم دوستم نداری، اما ببین من چه خوبم؛ لطفا دوستم داشته باش!
و کودک اعتماد به نفس و احساس ارزشمند بودنش را از دست می دهد و تمام تلاشش را برای جلب محبت دیگران به کار می برد و به عبارتی، گدایی محبت می کند.

- لبخند می زند که: می دانم که دوستم داری؛ من هم دوستت دارم!
و کودک با تمام وجود، ارزشمند بودن و مهر ورزیدن و دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه می کند.

نه تنها با کودکان، بلکه با بزرگترهایی که دوستشان داریم هم به گونه ای رفتار کنیم که لبخندشان بگوید: می دانم که دوستم داری؛ من هم دوستت دارم!

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#گفتگو و #تواضع علمی

مثل مشهوری در عرب جاهلی می گفت:
من با برادرانم می جنگم
من و برادرانم با مردان قبیله ام می جنگیم
من و برادرانم و قبیله ام با سایر قبایل می جنگیم

اصالت در این مثل با جنگ است. دریدن و مراقبت از دریده نشدن. تلاش برای برنده شدن و مراقبت از بازنده نبودن.

بعضی از دانشگاه ها هم همینطور هستند.
هر استادی با اساتید دیگر می جنگد. هیچ استادی، دیگری را قبول ندارد و خبری از #تواضع علمی نیست.
اعضای هر گروه آموزشی هم با سایر گروه های همان دانشکده می جنگند.
و هر دانشکده ای با دانشکده های دیگر و کل دانشگاه با دانشگاه های دیگر می جنگد.

در چنین شرایطی، دانشگاه ها و دانشکده ها و گروه های آموزشی و اساتید، حاضر به همکاری و یادگیری از هم و با هم نیستند و هنوز منطقشان شبیه به همان منطق عرب جاهلی است.

از طرف دیگر، علم حاصل گفتگو است و حل مسایل واقعی جامعه به گفتگوی بین اساتید و دانشکده ها و دانشگاه ها و حتی مکاتب فکری مختلف نیاز دارد.

اگر می خواهیم دانشگاه هایمان به مراکز علمی تبدیل شوند، باید فضای گفتگو را در دانشگاه هایمان به وجود آوریم.

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#خودکارآمدی

برای انجام کاری باید از خانه بیرون بیایم.
پسرم علی که ۱۶ سال دارد، می گوید: من هم بیایم؟
همراهی اش برایم ارزشمند است. می گویم که بله، حتما، بیا...

پسرم مهدی که ۱۲ سال دارد، وقتی می بیند علی همراه شده، می گوید: علی داره میاد، پس من هم میام!

دخترم فاطمه کلاس چهارم است. می گوید: مهدی داره میاد، پس من هم میام!

دختر دیگرم مریم پنج سال دارد، چیزی نمی گوید، اما می دود لباس هایش را بپوشد... ریحانه ی سه ساله هم همراه او در حال لباس پوشیدن است... همسرم می گوید: همه که دارید می روید، صبر کنید من و زینب هم بیاییم!

#تجربه_جانشینی چیزی شبیه به این داستان است.
مهدی خودش را به علی نزدیک می داند و کارهایی که علی انجام می دهد را برای خودش هم قابل انجام می داند. فاطمه چنین رابطه ای با علی ندارد. خودش را با علی مقایسه نمی کند. اما کارهای مهدی را برای خودش قابل انجام می داند. مریم و ریحانه هم به همین ترتیب خودشان را فقط با خواهر بزرگترشان مقایسه می کنند.

شاید تا اینجای مساله عادی به نظر برسد اما قسمت جالب این ماجرا اینجاست که در این زنجیره، هر کاری را که علی ۱۶ ساله انجام می دهد، با انتقال به مهدی و فاطمه و مریم، ریحانه ۳ ساله هم ادعا می کند که برای او قابل انجام است.

اینجاست که #تجربه_جانشینی می تواند ما را فریب بدهد و #خودکارآمدی و اعتماد به نفس کاذب ایجاد کند...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#خطاهای_شناختی
#گفتگو

وقت خواب است
ریحانه «آپد» می خواهد
می گویم که نمی شود
می گوید که: «بابایی آپد می خوام»
می گویم که وقت خواب است و نمی تواند بازی کند
می گوید که: «بابایی! آپد می خوام»
می گویم که: الان نمی شود با «آیپد» بازی کنی، باید بخوابی!
می گوید که: «باشه...» و هق هق گریه اش به آرامی به گوش می رسد

همسرم می گوید که: چرا بهش «آب قند» ندادی؟!
متوجه اشتباهم می شوم: «آپد» که در طول روز به معنی آیپد است، وقت خواب یعنی «آب قند» نه «آیپد»!

ریحانه آب قندش را می خورد و می خوابد.
و من به این فکر می کنم که در چه موارد دیگری خطاهای شناختی باعث شده به دیگران آسیب بزنم، و چه کارهای دیگری باید انجام دهم تا خطاهای شناختی را کم تر کنم...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
عکسی به یادگار از گردهمایی به یاد ماندنی گروه آسمان در اسفندماه ۱۳۹۵

گزارش گردهمایی را هم به امید خدا ارسال خواهیم کرد
#طراحی_مسیر_زندگی

یک قدم مانده تا چهل

این بار فرصت نشد که تولد را همراه با خانواده باشم
به همراه پسرم علی که ۱۶ سال دارد، به سمت سنندج در حال حرکت هستیم. به همت دوستان جمعیت امت واحده، قرار است دو روز آینده را همراه مردم و دانشجویان و علمای سنندج باشیم و روز جمعه به بهانه درخت کاری در آبیدر، دیداری هم با شاگردان سال گذشته ام داشته باشیم.

این نوشته را برای علی می نویسم و با شما هم به اشتراک می گذارم. شاید برای علی های شما هم مفید باشد.

------------

۱۶ سال که داشتم، برای یافتن یکی از دوستان مقطع راهنمایی، از قائم شهر به فردیس کرج رفتم. تنها نشانی ام همین بود: فردیس کرج. ساعت ها جستجو و نشانی دادن ها به نتیجه رسید و فرصت گفتگویی پیدا کردیم.

در قسمتی از گفتگو پرسید: وقتی که توبه هست، چرا جوانی نکنیم؟ الان وقت جوانی ماست. می توانیم از این فرصت هر طوری که می خواهیم استفاده کنیم. بعد هم فرصت برای توبه هست. چهل سالمان که شد، توبه می کنیم و گناهانمان پاک می شود.

مدتی به سوالش فکر کردم و گفتم:
- فرض کرده ای که تا چهل سالگی زنده می مانی و فرصت توبه داری.
- فرض کرده ای که با قلبی که سیاه شده می توانی توبه ای خالص کنی تا گناهانت پاک شوند.

اینجوری چهل سالگی می شوی صفر. اما چهل سالگی برای من زمان مهمی است. صفر شدن کافی نیست. تا چهل سالگی باید خودم را ساخته باشم تا بعد از آن بتوانم کارهای مهمی را در این دنیا انجام دهم و به رشد دیگران کمک کنم. از امروز که ۱۶ سال دارم باید تلاش کنم تا در ۴۰ سالگی به این هدف برسم...

از زمان آن صحبت تا به امروز، همیشه نگران چهل سالگی بوده ام. فاصله ام تا چهل سالگی همینطور کمتر و کمتر شده، تا امروز که به یک سال رسیده.

۲۳ سال پرتلاش گذشته، تا به امروز که تولد ۳۹ سالگی است و تنها یک سال فرصت دارم تا به هدفی که سالها برای آن تلاش کرده ام برسم. قرار بود چهل سالگی زمانی باشد که خالص برای خدا شده باشم و هر کاری که می کنم و هر فکری که از ذهنم می گذرد برای خدا باشد... و هنوز که نگاه می کنم، راه باقیمانده بسیار است و فرصت کم...

----------------

برای علی می نویسم...
پسرم، به یک رویای بزرگ فکر کن...
به روزی که تمام فکرهایت و هرآنچه از ذهنت می گذرد، و تمام کارهایی که انجام می دهی، برای خداست...

این رویا ارزش محقق شدن دارد...
هر روز عمرت را برای رسیدن به این هدف زندگی کن...
حواست باشد که چه چیزهایی تو را به این هدف نزدیک می کند...
و چه چیزهایی تو را از او دور می کند...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking