Forwarded from Farno
در باب شریعت # ۲
نکاح
گفته شد که شریعت اسلام سبک است و اسلام دین سهله و سمحه است. پس، اصل در شریعت بر سهولت است و یکی از راهبردهای کلان فقهای اسمی سخت کردن شریعت است تا بر مردم سلطه و کنترل یابند و صنف دروغین و باطل خویش را تقویت کنند.
از جمله در باب عقود که یکی از آنها امور جنسی است، سخت میگیرند، حال که دین چنین نیست. اهل فن در دروس فقه بحث "مُعاطات" را میخوانند و رد و اثر آن حتی در قانون مدنی نیز هست. ماجرا چنین است:
در عقود میان بندگان، تراضی طرفین کافی است و خواندن خطبه عقد به عربی ضرورت ندارد. و این ساری و جاری است در خرید و فروش یا قرض دادن یا مضاربه و دیگر امور. آیا دیشب که سبزی یا عدس یا شیر خریدید، گفتید اشتریت هذا الشی بثمن فلان؟ نگفتید و هر دو راضی بودید و خریدوفروش هم حلال بود.
در باب امور جنسی هم همین است. رضایت آگاهانه طرفین کافی است و نیازی به عقد خواندن به عربی نیست. تنها خطا و منع این است که رابطه در مستی و خواب باشد یا به اغوا یا به زور و نارضایتی.
و حضرات فقها مجبورتان میکنتد به خواندن خطبه نزد آنها تا هم پولی بگیرند و هم سرشماری کنند که کدام زن در عقد و صیغه کدام مرد است و که طلاق گرفته و که عدهاش تمام شده و که لقمه چربی است و در مورد که، میتوان به حقه محلل شدن متوسل شد و چه و چه. اینها در خانه خود و برای اهل و فرزندانشان در داخل و خارج کشور، معاطاتیاند و برای عموم جامعه، سخت میگیرند و از پیامبر مسلمانتر. نفرین بر این منافقان.
و معاطات در عقود رای شاذی نیست و آشکارا تدریس میشود و معقول هم هست که عمده مسلمانان غیرعرباند و در هر ده و قبیلهای هم عربدانی نبوده و نیست که عقد به عربی بخواند. پس، هر گاه دو طرف راضی بودید، درآمیزید که حلال طیب است و زبانتان هم به روی هر مدعیِ عامی و معممی گشاده باشد و تنها بفرمایید: مُ.عا.طات.
و این یکی از نمونههای بارز این است که میگویم دین خدا را کج و معوج کردهاند که عمده جوانان از آن رویگردان شدهاند و حق هم دارند و بیش از اینهاست و خواهم نوشت. بد عاقبتی در انتظارشان است.
نکاح
گفته شد که شریعت اسلام سبک است و اسلام دین سهله و سمحه است. پس، اصل در شریعت بر سهولت است و یکی از راهبردهای کلان فقهای اسمی سخت کردن شریعت است تا بر مردم سلطه و کنترل یابند و صنف دروغین و باطل خویش را تقویت کنند.
از جمله در باب عقود که یکی از آنها امور جنسی است، سخت میگیرند، حال که دین چنین نیست. اهل فن در دروس فقه بحث "مُعاطات" را میخوانند و رد و اثر آن حتی در قانون مدنی نیز هست. ماجرا چنین است:
در عقود میان بندگان، تراضی طرفین کافی است و خواندن خطبه عقد به عربی ضرورت ندارد. و این ساری و جاری است در خرید و فروش یا قرض دادن یا مضاربه و دیگر امور. آیا دیشب که سبزی یا عدس یا شیر خریدید، گفتید اشتریت هذا الشی بثمن فلان؟ نگفتید و هر دو راضی بودید و خریدوفروش هم حلال بود.
در باب امور جنسی هم همین است. رضایت آگاهانه طرفین کافی است و نیازی به عقد خواندن به عربی نیست. تنها خطا و منع این است که رابطه در مستی و خواب باشد یا به اغوا یا به زور و نارضایتی.
و حضرات فقها مجبورتان میکنتد به خواندن خطبه نزد آنها تا هم پولی بگیرند و هم سرشماری کنند که کدام زن در عقد و صیغه کدام مرد است و که طلاق گرفته و که عدهاش تمام شده و که لقمه چربی است و در مورد که، میتوان به حقه محلل شدن متوسل شد و چه و چه. اینها در خانه خود و برای اهل و فرزندانشان در داخل و خارج کشور، معاطاتیاند و برای عموم جامعه، سخت میگیرند و از پیامبر مسلمانتر. نفرین بر این منافقان.
و معاطات در عقود رای شاذی نیست و آشکارا تدریس میشود و معقول هم هست که عمده مسلمانان غیرعرباند و در هر ده و قبیلهای هم عربدانی نبوده و نیست که عقد به عربی بخواند. پس، هر گاه دو طرف راضی بودید، درآمیزید که حلال طیب است و زبانتان هم به روی هر مدعیِ عامی و معممی گشاده باشد و تنها بفرمایید: مُ.عا.طات.
و این یکی از نمونههای بارز این است که میگویم دین خدا را کج و معوج کردهاند که عمده جوانان از آن رویگردان شدهاند و حق هم دارند و بیش از اینهاست و خواهم نوشت. بد عاقبتی در انتظارشان است.
Forwarded from Farno
در باب شریعت #۳
حجاب
دو آیه اصلی درباره حجاب آمده که اصل و ترجمهاش چنین است:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ
و به زنان مومن بگو چشمهایشان را فروبندند و اندام جنسی خود را حفظ کنند و زیورهای خود را آشکار نکنند، جز آنچه از آنها ظاهر میشود و روسری خود را بر شکافهایشان بزنند.
یعنی چه؟ یعنی اولا، چشمچرانی نکنند، ثانیا در سکس بیقید نباشند؛ ثالثا زیورهایشان را چه طلا و نقره و چه زیباییهای بدنشان را آشکار نکنند جز آنچه طبیعتا آشکار است و رابعا، روسری را به بدنشان بچسبانند که شکافهایشان معلوم نباشد و شکافهای بدن چیست؟ خط سینه، زیر بغل، خط باسن، واژن و شاید ناف و جز این اگر شکافی میشناسید، بگویید و خَمر یا روسری که به پایین بدن نمیرسد، پس مقصود در اینجا خط سینه و زیر بغل است.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا
ای نبی، به زنانت و دخترانت و زنان مومن بگو جلبابهایشان را بر خودشان فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند، نزدیکتر است، پس آزار نشوند و خدا آمرزنده مهربان است.
جلباب ردایی بلند است که اعراب میپوشیدند و در آن روزگار، سوتین و کرست و شورت و مقنعه کشباف و جوراب نبود و زنان با همان ردا کار میکردند، خموراست میشدند و بجه شیر میدادند و اندامشان نمایان میشد. آیه آمد که افراد مذکور ردا را به بدنهایشان نزدیک کنند تا مشخص شود زنانی خاص و مومنهاند.
این است و بیش از این نیست و حد وجه و کفین ساختگی است. و حضرات حتی تاریخ پوشاک نمیدانند. با یکیشان محاجه میکردم. گفتم آیا مثلا حضرت فاطمه جوراب میپوشید؟ گفت قطعا. گفتم برادر، جوراب پارچهای در آن عصر نبود و جوراب کالایی لوکس بود که یا از چرم ساخته میشد یا از موی حیوانات و اگر هم در دسترس بود که نبود، در کوهستان میپوشیدند نه در گرمای حجاز و مدینه. تازه از قرن شانزدهم میلادی، بافت جوراب پارچهای از نظر فنی ممکن شد.
پس خلاصه اینکه تنها شکافهایتان را بپوشانید و چیزی هم بر سر بیندازید و لازم نیست همه مو پوشیده باشد و زنان مسلمان نوعا چنین میکنند و تصویر میتواند گویا باشد که در عصر پیامبر، زنان چگونه میپوشیدند و بحث درباره حجاب بیش از این است و خواهم نوشت.
حجاب
دو آیه اصلی درباره حجاب آمده که اصل و ترجمهاش چنین است:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ
و به زنان مومن بگو چشمهایشان را فروبندند و اندام جنسی خود را حفظ کنند و زیورهای خود را آشکار نکنند، جز آنچه از آنها ظاهر میشود و روسری خود را بر شکافهایشان بزنند.
یعنی چه؟ یعنی اولا، چشمچرانی نکنند، ثانیا در سکس بیقید نباشند؛ ثالثا زیورهایشان را چه طلا و نقره و چه زیباییهای بدنشان را آشکار نکنند جز آنچه طبیعتا آشکار است و رابعا، روسری را به بدنشان بچسبانند که شکافهایشان معلوم نباشد و شکافهای بدن چیست؟ خط سینه، زیر بغل، خط باسن، واژن و شاید ناف و جز این اگر شکافی میشناسید، بگویید و خَمر یا روسری که به پایین بدن نمیرسد، پس مقصود در اینجا خط سینه و زیر بغل است.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا
ای نبی، به زنانت و دخترانت و زنان مومن بگو جلبابهایشان را بر خودشان فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند، نزدیکتر است، پس آزار نشوند و خدا آمرزنده مهربان است.
جلباب ردایی بلند است که اعراب میپوشیدند و در آن روزگار، سوتین و کرست و شورت و مقنعه کشباف و جوراب نبود و زنان با همان ردا کار میکردند، خموراست میشدند و بجه شیر میدادند و اندامشان نمایان میشد. آیه آمد که افراد مذکور ردا را به بدنهایشان نزدیک کنند تا مشخص شود زنانی خاص و مومنهاند.
این است و بیش از این نیست و حد وجه و کفین ساختگی است. و حضرات حتی تاریخ پوشاک نمیدانند. با یکیشان محاجه میکردم. گفتم آیا مثلا حضرت فاطمه جوراب میپوشید؟ گفت قطعا. گفتم برادر، جوراب پارچهای در آن عصر نبود و جوراب کالایی لوکس بود که یا از چرم ساخته میشد یا از موی حیوانات و اگر هم در دسترس بود که نبود، در کوهستان میپوشیدند نه در گرمای حجاز و مدینه. تازه از قرن شانزدهم میلادی، بافت جوراب پارچهای از نظر فنی ممکن شد.
پس خلاصه اینکه تنها شکافهایتان را بپوشانید و چیزی هم بر سر بیندازید و لازم نیست همه مو پوشیده باشد و زنان مسلمان نوعا چنین میکنند و تصویر میتواند گویا باشد که در عصر پیامبر، زنان چگونه میپوشیدند و بحث درباره حجاب بیش از این است و خواهم نوشت.
Forwarded from Farno
دوستان و گرامیان،
دو کار خیر پیش روی شماست.
فاستبقوا الخیرات
دختری ١۴ساله اهل یکی از روستاهای منجیل مشکل شنوایی دارد و نیازمند یک سمعک جدید است. سمعک فعلیاش جوابگو نیس و او دچار افت تحصیلی شده.
مبلغ ۱۱ میلیون مورد نیاز است.
6037997426534187
به نام خانم دنیا پهلوانی قمی
خانوادهای بیسرپرست و فاقد درآمد پایدار برای رهن واحدی کوچک در منطقهای دورافتاده به ۱۵ میلیون تومان نیاز دارند.
6104 3386 4463 1653
به نام عمه بنده، خانم فائزه خوشنویس
از چند طریق، در حال جمعآوری کمک هستیم. اگر مجموع مبالغ بیشتر از نیاز شد، لطفا به افراد مذکور اجازه دهید که مازاد را طبق صلاحدید صرف امور خیر کنند.
پاینده باشید.
دو کار خیر پیش روی شماست.
فاستبقوا الخیرات
دختری ١۴ساله اهل یکی از روستاهای منجیل مشکل شنوایی دارد و نیازمند یک سمعک جدید است. سمعک فعلیاش جوابگو نیس و او دچار افت تحصیلی شده.
مبلغ ۱۱ میلیون مورد نیاز است.
6037997426534187
به نام خانم دنیا پهلوانی قمی
خانوادهای بیسرپرست و فاقد درآمد پایدار برای رهن واحدی کوچک در منطقهای دورافتاده به ۱۵ میلیون تومان نیاز دارند.
6104 3386 4463 1653
به نام عمه بنده، خانم فائزه خوشنویس
از چند طریق، در حال جمعآوری کمک هستیم. اگر مجموع مبالغ بیشتر از نیاز شد، لطفا به افراد مذکور اجازه دهید که مازاد را طبق صلاحدید صرف امور خیر کنند.
پاینده باشید.
یکی دیگر از هنرمندیهای دکتر جهانگیری را برایتان بگویم که پند بگیرید:
اوایل خرداد امسال بود که سرگیجههای صبحگاهی داشتم. تازه از بند ترومای طرد عاطفی و نیز پرفکشنیسم رها شده بودم و چشمانم برق میزد. فکر کردم سرگیجه ربطی به حال روانیام دارد. چون ابعلی بودم، وقت ویزیت تلفنی گرفتم و شرح حال دادم. نه برداشت و نه گذاشت و گفت سیکل مانیاست و لیتیوم تجویز کرد. به نورولوژیستم گفتم. گفت لیتیوم بیش از حد سنگین است؛ آریزوور بخور. دو سه روز خوردم، اثری نداشت. گفت بعد از یک هفته ده روز اثر میکند.
در همین حین، با دخترعمهام که پزشک عمومی است، مطرح کردم. گفت این علامت در آغاز فصل گرم شایع است. تعریق زیاد میشود، خون غلیظ میشود، فشار خون بالا میرود و سرگیجه پدید میآید؛ قمقمه آب پر کن و مدام آب بخور. راست میگفت. فشار صبحگاهیام به ۱۵ میرسید. آب خوردن را شروع کردم و طی دو شبانهروز، همه چیز عادی شد.
این ماجرا نمونهای از سوگیری لنگر انداختن است. مخصوصا و حتی، پزشکان متخصص ماهر درگیر این سوگیری میشوند: روی تشخیص قبلی خود لنگر میاندازند و بدون معاینه، تجویز میکنند. دیگر بیسواد پولپرستی مثل جهانگیری که جای خود دارد. هرگز مطبش نروید.
چرا اینجا مینویسم. به جهانگیری گفتم علیهت شکایت میکنم. هیچ برایش مهم نبود و نیست که در نظام پزشکی، طرف دعوا و قاضی هر دو پزشکاند و اشتراک منافع دارند و هرگز حق به حقدار نمیرسد.
در قیامت که خوب حقم را خواهم ستاند، اما به لطف شبکههای اجتماعی، فرصتی دارم تا هم نزد افکار عمومی، از ظالم کمفروش شکایت کنم و هم تجربهای را که به قیمت گزافی شامل وقت، پول، سی کیلو افزایش وزن و تبعاتش، صدمه خوردن به کبد و معدهام و ... حاصل شده به اشتراک بگذارم بلکه از جهانگیری و امثال او بپرهیزید و فریب مدرکهای قلابی، مطبهای شیک و سخنوری حضرات روانپزشکنما را نخورید. چنین باد.
و در نهایت، دخترعمه گرامی و خانوادهاش سلامت باشند که درسش را خوب خوانده و بی زحمت و منت، با هزینه چند قمقمه آب، نجاتم داد.
اوایل خرداد امسال بود که سرگیجههای صبحگاهی داشتم. تازه از بند ترومای طرد عاطفی و نیز پرفکشنیسم رها شده بودم و چشمانم برق میزد. فکر کردم سرگیجه ربطی به حال روانیام دارد. چون ابعلی بودم، وقت ویزیت تلفنی گرفتم و شرح حال دادم. نه برداشت و نه گذاشت و گفت سیکل مانیاست و لیتیوم تجویز کرد. به نورولوژیستم گفتم. گفت لیتیوم بیش از حد سنگین است؛ آریزوور بخور. دو سه روز خوردم، اثری نداشت. گفت بعد از یک هفته ده روز اثر میکند.
در همین حین، با دخترعمهام که پزشک عمومی است، مطرح کردم. گفت این علامت در آغاز فصل گرم شایع است. تعریق زیاد میشود، خون غلیظ میشود، فشار خون بالا میرود و سرگیجه پدید میآید؛ قمقمه آب پر کن و مدام آب بخور. راست میگفت. فشار صبحگاهیام به ۱۵ میرسید. آب خوردن را شروع کردم و طی دو شبانهروز، همه چیز عادی شد.
این ماجرا نمونهای از سوگیری لنگر انداختن است. مخصوصا و حتی، پزشکان متخصص ماهر درگیر این سوگیری میشوند: روی تشخیص قبلی خود لنگر میاندازند و بدون معاینه، تجویز میکنند. دیگر بیسواد پولپرستی مثل جهانگیری که جای خود دارد. هرگز مطبش نروید.
چرا اینجا مینویسم. به جهانگیری گفتم علیهت شکایت میکنم. هیچ برایش مهم نبود و نیست که در نظام پزشکی، طرف دعوا و قاضی هر دو پزشکاند و اشتراک منافع دارند و هرگز حق به حقدار نمیرسد.
در قیامت که خوب حقم را خواهم ستاند، اما به لطف شبکههای اجتماعی، فرصتی دارم تا هم نزد افکار عمومی، از ظالم کمفروش شکایت کنم و هم تجربهای را که به قیمت گزافی شامل وقت، پول، سی کیلو افزایش وزن و تبعاتش، صدمه خوردن به کبد و معدهام و ... حاصل شده به اشتراک بگذارم بلکه از جهانگیری و امثال او بپرهیزید و فریب مدرکهای قلابی، مطبهای شیک و سخنوری حضرات روانپزشکنما را نخورید. چنین باد.
و در نهایت، دخترعمه گرامی و خانوادهاش سلامت باشند که درسش را خوب خوانده و بی زحمت و منت، با هزینه چند قمقمه آب، نجاتم داد.
Forwarded from Farno
بالاخره، آرامش نسبی برقرار شده و میتوانم برگردم به کارهایم از جمله ترجمه قرآن. خیلی وقت بود که میخواستم قواعد ترجمه کردنم را منظم کنم. نسخه اولیه چنین است. اگر اصلاح و تکمیلی در نظر دارید، لطفا بفرمایید:
۱. ترجمه با تحشیه و تفسیر تفاوت دارد. بنابراین، هیچ واژه یا عبارتی نباید برای تشریح افزوده شود. حتی مرجع ضمیر نباید مشخص شود تا چگال بودن و گاه گیج و مبهوتکننده بودن متن در ترجمه منعکس گردد.
۲. نویسنده متن آگاه و حکیم بوده، پس اگر به جای واژهای مرسوم یا آشنا، از واژهای دیگر استفاده کرده یا جایی خلاصه گفته و جایی بسط داده، مقصودی داشته و همه این نکات باید در ترجمه لحاظ شود.
۳. هر ریشه سهحرفی باید معادل متمایزی داشته باشد که در ترجمه آشکار باشد. همین طور، واژههایی که مترادف یا قابل جایگزینی به نظر میرسند، باید معادلهای متمایز داشته باشند تا قصدمندی نویسنده رعایت شود.
۴. ضمیر متصل باید متصل ترجمه شود و ضمیر منفصل، منفصل. اگر ضمیری دو یا چند بار آمده، در ترجمه باید دو یا چند بار بیاید. تاکیدها خصوصا تاکیدهای موکد باید با همان شکل و شدت، در متن منعکس شوند.
۵. زمان افعال باید دقیق منعکس شود. مثلا وقتی نویسنده درباره بهشت یا جهنم فعل ماضی به کار میبرد، باید در ترجمه هم فعل ماضی بیاید.
۶. لحن متن از لطافت و رحمت گرفته تا تبشیر، انذار یا کوبندگی باید در ترجمه منعکس شود.
۷. نکره باید نکره ترجمه شود و معرفه باید به گونهای ترجمه شود که هرچند در فارسی علامت معرفه وجود ندارد، معرفه بودن منتقل شود.
۸. هر جا متن مبهم است یا به نظر میرسد، مضمونی رها شده، ترجمه هم باید چنین باشد.
۹. گاه لازم میشود که یک واژه یا ریشه عربی واحد در آیات مختلف به اشکال متفاوتی ترجمه شود. بنابراین، باید فهرست معادلها به عنوان ضمیمه تنظیم شود و با ذکر آیات، مشخص شود که هر واژه یا ریشه عربی به چه اشکالی ترجمه شده است.
۱۰. ترجمه باید به فارسی امروزی نزدیک باشد، اما در عین حال از ظرفیتهای زبان پهلوی هم بهره گرفته شود به شکلی که ترجمه فاخر باشد اما برای خواننده معاصر، دیریاب نباشد.
۱. ترجمه با تحشیه و تفسیر تفاوت دارد. بنابراین، هیچ واژه یا عبارتی نباید برای تشریح افزوده شود. حتی مرجع ضمیر نباید مشخص شود تا چگال بودن و گاه گیج و مبهوتکننده بودن متن در ترجمه منعکس گردد.
۲. نویسنده متن آگاه و حکیم بوده، پس اگر به جای واژهای مرسوم یا آشنا، از واژهای دیگر استفاده کرده یا جایی خلاصه گفته و جایی بسط داده، مقصودی داشته و همه این نکات باید در ترجمه لحاظ شود.
۳. هر ریشه سهحرفی باید معادل متمایزی داشته باشد که در ترجمه آشکار باشد. همین طور، واژههایی که مترادف یا قابل جایگزینی به نظر میرسند، باید معادلهای متمایز داشته باشند تا قصدمندی نویسنده رعایت شود.
۴. ضمیر متصل باید متصل ترجمه شود و ضمیر منفصل، منفصل. اگر ضمیری دو یا چند بار آمده، در ترجمه باید دو یا چند بار بیاید. تاکیدها خصوصا تاکیدهای موکد باید با همان شکل و شدت، در متن منعکس شوند.
۵. زمان افعال باید دقیق منعکس شود. مثلا وقتی نویسنده درباره بهشت یا جهنم فعل ماضی به کار میبرد، باید در ترجمه هم فعل ماضی بیاید.
۶. لحن متن از لطافت و رحمت گرفته تا تبشیر، انذار یا کوبندگی باید در ترجمه منعکس شود.
۷. نکره باید نکره ترجمه شود و معرفه باید به گونهای ترجمه شود که هرچند در فارسی علامت معرفه وجود ندارد، معرفه بودن منتقل شود.
۸. هر جا متن مبهم است یا به نظر میرسد، مضمونی رها شده، ترجمه هم باید چنین باشد.
۹. گاه لازم میشود که یک واژه یا ریشه عربی واحد در آیات مختلف به اشکال متفاوتی ترجمه شود. بنابراین، باید فهرست معادلها به عنوان ضمیمه تنظیم شود و با ذکر آیات، مشخص شود که هر واژه یا ریشه عربی به چه اشکالی ترجمه شده است.
۱۰. ترجمه باید به فارسی امروزی نزدیک باشد، اما در عین حال از ظرفیتهای زبان پهلوی هم بهره گرفته شود به شکلی که ترجمه فاخر باشد اما برای خواننده معاصر، دیریاب نباشد.
Forwarded from Farno
اما مهمترین نکته در ترجمه قرآن این است که دریابیم حجازی هزاروچهارصد سال پیش هنگام شنیدن قرآن چه می فهمیده. برای این، باید از دید تونلی ناشی از تغییر معانی الفاظ در طول قرون و فهم عرفی و فنی و اصطلاحی امروزی گذر کنیم و این کاری است دشوار.
یکی از بهترین منابع در این زمینه آثار توشیهیکو ایزوتسو متخصص فقه اللغه ژاپنی است. در درک معنای ریشهها و صفات و الفاظ معمولا به آثار ایزوتسو و نیز به مفردات راغب اصفهانی رجوع میکنم.
مثلا، معنای "عقل" و "جهل" در حجازی، به ترتیب "ابزار اندیشه" و "نادانی" نیست. آخر کدام عاقلی (در معنای امروزی عاقل) کنیهاش را میگذارد "ابوجهل" در معنای "پدر نادانی"؟
جهل در حجازی یعنی رفتاری مبتنی بر غریزه صرف و دنبال کردن نفع آنی و این برای نژادگان قریشی مایه افتخار و مباهات بود. پیامبر میگفت "عِقال" داشته باشید و هر کاری که دوست دارید و میتوانید، نکنید. عقال یعنی مهار و افسار شتر و دیگر چهارپایان. مهار داشتن و پارسایی یعنی عقل و تقوی برای بزرگان قریش یک توهین و بیشرافتی بزرگ بود، چراکه مهار تنها برای بندگان است و نه برای بزرگزادگان؛ حال آنکه پیامبر میگفت همگی باید بنده خدا شوید.
چنین بود که بردگان راحتتر به محمد مصطفی میگرویدند، اما تفرعن و کبر ملا قریش مانعشان بود. محمد معنای بسیاری از واژگان و نیز دامنه کاربرد آنها را دگرگون ساخت. و در بسیاری موارد، هنگامی که قرآن میگوید "لا یعقلون" و نظایر آن، ترجمه صحیح این است: "مهار ندارند" و نظایر آن. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
حتما آثار ایزوتسو را مطالعه کنید که اغلب به فارسی ترجمه شده است.
یکی از بهترین منابع در این زمینه آثار توشیهیکو ایزوتسو متخصص فقه اللغه ژاپنی است. در درک معنای ریشهها و صفات و الفاظ معمولا به آثار ایزوتسو و نیز به مفردات راغب اصفهانی رجوع میکنم.
مثلا، معنای "عقل" و "جهل" در حجازی، به ترتیب "ابزار اندیشه" و "نادانی" نیست. آخر کدام عاقلی (در معنای امروزی عاقل) کنیهاش را میگذارد "ابوجهل" در معنای "پدر نادانی"؟
جهل در حجازی یعنی رفتاری مبتنی بر غریزه صرف و دنبال کردن نفع آنی و این برای نژادگان قریشی مایه افتخار و مباهات بود. پیامبر میگفت "عِقال" داشته باشید و هر کاری که دوست دارید و میتوانید، نکنید. عقال یعنی مهار و افسار شتر و دیگر چهارپایان. مهار داشتن و پارسایی یعنی عقل و تقوی برای بزرگان قریش یک توهین و بیشرافتی بزرگ بود، چراکه مهار تنها برای بندگان است و نه برای بزرگزادگان؛ حال آنکه پیامبر میگفت همگی باید بنده خدا شوید.
چنین بود که بردگان راحتتر به محمد مصطفی میگرویدند، اما تفرعن و کبر ملا قریش مانعشان بود. محمد معنای بسیاری از واژگان و نیز دامنه کاربرد آنها را دگرگون ساخت. و در بسیاری موارد، هنگامی که قرآن میگوید "لا یعقلون" و نظایر آن، ترجمه صحیح این است: "مهار ندارند" و نظایر آن. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
حتما آثار ایزوتسو را مطالعه کنید که اغلب به فارسی ترجمه شده است.
Forwarded from Farno
و صلوه در اصل به معنای درود است و هنگامی که کسی صلاه میکند، درود میفرستد. و خداوند میگوید اقم الصلوه لذکری. یعنی صلوه به پا کن برای یادآوریم. و قرآن هیچگاه نمیگوید نماز بخوان؛ میگوید نماز را به پا کن.
معنایش چیست؟ صلوه فراتر از چند رکعت است؛ حالی است همیشگی: من هماره در محضر خدایم و هیچ فراری از حکومت او ممکن نیست و هر کاری میکنم و هر فکری در سینه دارم، باید متذکر باشم که نزد او آشکار است.
پس رکعتها و نمازهای پنجگانه نمادیاند برای یادآوری. و اگر کسی به این خموراست شدن اکتفا کند و همچون مناسکی انجام دهد و پیش و پس رکعتها، یاد خدا نباشد، نماز خوانده، اما نماز را به پا نداشته.
و نماز متصل به تقوی است و انکه خموراست میشود، اما تقوی ندارد، صرفا تحرکی کرده و سودی نبرده و آنکه یاد خدا میکند و اخلاقی میزید و تقوی دارد، اما رکعتها را نمیخواند، هنوز نافرمان است که حکم خدا را رها کرده و محمد تا روز آخر نماز خواند و نگفت به حقیقت رسیدم و از شریعت فرارفتم؛ پس هیچ مسلمان واقعی را نرسد که چنین حکمی دهد.
و ابراهیم بزرگ دعا کرد که پروردگارا، مرا مقیم نماز قرار ده و نگفت مرا قاری نماز قرار ده. و بر پا داشتن درود یعنی کاری در تمام لحظات روز و شب. و بیدلیل نیست که خدا میگوید به نماز و صبر استعانت جویید و قطعا آنها جز بر خاشعان، سنگیناند.
و آن کس که نزد خداوند خاشع نباشد، از برپا داشتن نماز سر باز میزند و برایش بسیار سنگین است که تقوای الهی پیشه کند، حتی اگر رکعتها را به جا آورد. و فخوران حتی خود را فراتر از آن میبینند که خموراست شوند و سجده کنند و یاسر نگونبخت پیشتر چنین بود تا به عذابی سخت گرفتار آمد، سرش به سنگ خورد، به تدریج از درون شکست و اول مهر سجده کرد.
و این معنای استعاری را نیز بشنوید که گویی ابراهیم دعا میکند پروردگارا مرا در نماز مقیم گردان؛ میخواهم در نماز بزیم؛ آنچنانکه مثلا مقیم تهرانم. و اقامه نماز بسیار سخت است، بسیار.
معنایش چیست؟ صلوه فراتر از چند رکعت است؛ حالی است همیشگی: من هماره در محضر خدایم و هیچ فراری از حکومت او ممکن نیست و هر کاری میکنم و هر فکری در سینه دارم، باید متذکر باشم که نزد او آشکار است.
پس رکعتها و نمازهای پنجگانه نمادیاند برای یادآوری. و اگر کسی به این خموراست شدن اکتفا کند و همچون مناسکی انجام دهد و پیش و پس رکعتها، یاد خدا نباشد، نماز خوانده، اما نماز را به پا نداشته.
و نماز متصل به تقوی است و انکه خموراست میشود، اما تقوی ندارد، صرفا تحرکی کرده و سودی نبرده و آنکه یاد خدا میکند و اخلاقی میزید و تقوی دارد، اما رکعتها را نمیخواند، هنوز نافرمان است که حکم خدا را رها کرده و محمد تا روز آخر نماز خواند و نگفت به حقیقت رسیدم و از شریعت فرارفتم؛ پس هیچ مسلمان واقعی را نرسد که چنین حکمی دهد.
و ابراهیم بزرگ دعا کرد که پروردگارا، مرا مقیم نماز قرار ده و نگفت مرا قاری نماز قرار ده. و بر پا داشتن درود یعنی کاری در تمام لحظات روز و شب. و بیدلیل نیست که خدا میگوید به نماز و صبر استعانت جویید و قطعا آنها جز بر خاشعان، سنگیناند.
و آن کس که نزد خداوند خاشع نباشد، از برپا داشتن نماز سر باز میزند و برایش بسیار سنگین است که تقوای الهی پیشه کند، حتی اگر رکعتها را به جا آورد. و فخوران حتی خود را فراتر از آن میبینند که خموراست شوند و سجده کنند و یاسر نگونبخت پیشتر چنین بود تا به عذابی سخت گرفتار آمد، سرش به سنگ خورد، به تدریج از درون شکست و اول مهر سجده کرد.
و این معنای استعاری را نیز بشنوید که گویی ابراهیم دعا میکند پروردگارا مرا در نماز مقیم گردان؛ میخواهم در نماز بزیم؛ آنچنانکه مثلا مقیم تهرانم. و اقامه نماز بسیار سخت است، بسیار.
Forwarded from Farno
یک خانواده مومن و موجه با دو فرزند یک و سه ساله با مشکل مواجه شدهاند. همزمان پدرومادر بیمار شدهاند و امور زندگی و دو فرزند با اختلال مواجه شده. یکی بستری و مرخص شده و بخشی از هزینه بیمارستان باقی مانده. دیگری هم باید بستری شود، اما پول نقد موجود نیست. مجموعا به ۱۸ میلیون تومان نیاز دارند. اگرچه قصد وام گرفتن و پس دادن دارند، اما با توجه به شرایط کاری و فرزندان کوچک، به احتمال زیاد، بازپرداخت ممکن نخواهد بود. دوستانی که اموال خیر یا تمایل به کمک دارند، لطفا به صورت بخشش یا وامی که بازپرداختش به تمکن خانواده مذکور منوط باشد، کمک کنند.
من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. قدری تعجیل وجود دارد. اگر ممکن است بازنشر بفرمایید.
6219861080174054
من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. قدری تعجیل وجود دارد. اگر ممکن است بازنشر بفرمایید.
6219861080174054
Forwarded from Farno
و چنانکه ایزوتسو میگوید، "تقوا" نزد حجازی به معنای "ساختار دفاعی موجود زنده در برابر نیروی مخرب خارجی" بود. قرآن و محمد معنای این واژه را نیز دگرگون کردند و آن را به "پرهیز از خطا در برابر نیروی مخرب درونی یعنی میل نفس" بدل ساختند.
و تقوا گستردهتر از دستورهایی عمومی است و تقوای هر کس در هر موقعیت و شغل، از آن خود اوست. مثلا تقوای استاد دانشگاه در این است که از نمره دانشجوی منتقد نکاهد و به نمره دانشجوی دختر زیبا و نرمسخن یا فرزند همکارش نیفزاید و محتوای کهنه و تکراری ارائه نکند و مقاله قلابی نسازد و علیه آییننامه ارتقا بشورد که کار دانشجویی که عملا کمکی به او نکرده، خودکار به نام او ثبت نشود و چه و چه.
و تقوای افراد به درجه ایمان و بندگی آنها وابسته است و هر چه بندهتر، پهنای مسیر عملِ مبتنی بر تقوا باریکتر. چراکه بر بندهتران سختتر گرفته میشود و مباح بر عموم چه بسا بر پاکان ممنوع باشد و چه بسا حسنات ابرار سیئات مقربین باشد.
و هرگز دین به گفتار یا عقیده صرف، کامل نمیشود و بی عمل متقیانه، کسی به درجات عالی نمیرسد و گفته شده انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب. به راستی، هر کسی در غیب یعنی وقتی کسی نمیبیند، آزموده خواهد شد تا عیارش سنجیده شود و مژده داده شده که آن کس که تقوای الله کند و در برابر نفس از خود حفاظت کند، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب.
و هر آنکه اخلاقی میزید و خیر میجوید، عملا تقوای الله میکند که حق و خیر یکی است، حتی اگر به زبان کافر یا لاادری باشد و چنین است که حتی کافرِ متقی هم از رزق به غیر حساب بهرهمند میشود و این را آن زمان که کافر بودم، چشیده و دیدهام و نیز گاه شده که به رغم ایمان، تقوا نکردهام و رزقی از دستم رفته یا تداوم نداشته. و خداوند آدمی را همواره در حال خوف و رجا نگاه میدارد و بالا و پایین میکند که نه مومن به ایمانش غره شود و بتازاند و هر چه میخواهد بکند و نه کافر یا گنهکار به کل از رحمت و خیر ناامید گردد.
و بنده البته نه دانش مطلق دارد و نه حتی خیر و صلاح خویش را کامل میداند، پس باید خود را به دست خدا بسپارد که الخیر فی ما وقع و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم. و البته این فروتنیِ معرفتی و عملی برای پرفکشنیستهای پرمدعای فخورِ طلبکارِ تحصیلکرده متخصصِ امروزی بسیار سخت است که نوعا فرعونی در خویش دارند که آن پس و پشت، آشکار یا در نهان میگوید انا ربکم الاعلی.
و تقوا گستردهتر از دستورهایی عمومی است و تقوای هر کس در هر موقعیت و شغل، از آن خود اوست. مثلا تقوای استاد دانشگاه در این است که از نمره دانشجوی منتقد نکاهد و به نمره دانشجوی دختر زیبا و نرمسخن یا فرزند همکارش نیفزاید و محتوای کهنه و تکراری ارائه نکند و مقاله قلابی نسازد و علیه آییننامه ارتقا بشورد که کار دانشجویی که عملا کمکی به او نکرده، خودکار به نام او ثبت نشود و چه و چه.
و تقوای افراد به درجه ایمان و بندگی آنها وابسته است و هر چه بندهتر، پهنای مسیر عملِ مبتنی بر تقوا باریکتر. چراکه بر بندهتران سختتر گرفته میشود و مباح بر عموم چه بسا بر پاکان ممنوع باشد و چه بسا حسنات ابرار سیئات مقربین باشد.
و هرگز دین به گفتار یا عقیده صرف، کامل نمیشود و بی عمل متقیانه، کسی به درجات عالی نمیرسد و گفته شده انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب. به راستی، هر کسی در غیب یعنی وقتی کسی نمیبیند، آزموده خواهد شد تا عیارش سنجیده شود و مژده داده شده که آن کس که تقوای الله کند و در برابر نفس از خود حفاظت کند، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب.
و هر آنکه اخلاقی میزید و خیر میجوید، عملا تقوای الله میکند که حق و خیر یکی است، حتی اگر به زبان کافر یا لاادری باشد و چنین است که حتی کافرِ متقی هم از رزق به غیر حساب بهرهمند میشود و این را آن زمان که کافر بودم، چشیده و دیدهام و نیز گاه شده که به رغم ایمان، تقوا نکردهام و رزقی از دستم رفته یا تداوم نداشته. و خداوند آدمی را همواره در حال خوف و رجا نگاه میدارد و بالا و پایین میکند که نه مومن به ایمانش غره شود و بتازاند و هر چه میخواهد بکند و نه کافر یا گنهکار به کل از رحمت و خیر ناامید گردد.
و بنده البته نه دانش مطلق دارد و نه حتی خیر و صلاح خویش را کامل میداند، پس باید خود را به دست خدا بسپارد که الخیر فی ما وقع و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم. و البته این فروتنیِ معرفتی و عملی برای پرفکشنیستهای پرمدعای فخورِ طلبکارِ تحصیلکرده متخصصِ امروزی بسیار سخت است که نوعا فرعونی در خویش دارند که آن پس و پشت، آشکار یا در نهان میگوید انا ربکم الاعلی.
در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه را خودت باید سپید کنی
این روزها، اگرچه تاریکاند، اما روشنی هیچگاه دور از دسترس نیست. حکومت ضحاکانِ منافق است که حرث و نسل به باد داده و میدهد. و حال سه راه پیش روی هر یک از ماست: اول، پیوستن به منافقان و نان به نرخ روز خوردن. دوم، حسرت و آه کشیدن و یاس. سوم، بر پا شدن و نجات دادن؛ اول خویش را و سپس، نزدیکان را و سپس، جامعه را.
من سومی را انتخاب کردهام و به رغم همه مدعیانی که منع عشق کنند، مشق زندگی شادانه میکنم. این گونه:
۱. اول از سلامت روان خود مراقبت کنیم. سیل اخبار بد را رها کنیم که در این لحظه کاری نمیتوانیم کرد. بگذار بخورند و بچاپند و بکشند و بدرند تا اجلشان برسد که در حال مرگاند.
۲. تا میتوانیم از تهران و شهرهای بزرگ فاصله گیریم. ولو به سفری یا گذاری. در اینجا در آبعلی و دماوند، مردم هوای پاک تنفس میکنند و غذای سالمتری میخورند و طبیعت میبینند و اصلا تنش روانی تهرانیان را ندارند. دعوا و خشونت نادر است و صلح و صفا چون قدیمهای تهران که بچه بودم و به یاد دارم، برقرار.
۳. به رژیم غذایی سالمتر، ورزش منظم سبک، هنر و معاشرت با افراد امن بپردازیم. در خانه من در این ده زیبا، باز است به رویتان. و آمادهام برای برنامههای جمعی که آدمی مدنی بالطبع است.
۴. به نقایص و خدایناکرده، امراض درونی و روانیمان اهمیت دهیم؛ حتی بیش از غذایمان و بیش از ظاهرمان. عاقل کسی است که ذهنش را بر بدن و فیسش مقدم بدارد. اصلاحات از خانه آغاز میشود. باشد که هنگامی که فرصتی پدید آمد و کارهای در شرکتی یا دولتی شدیم، بدکارتر از کنونیان نباشیم.
۵. در غارهای خانگی خود محبوس نشویم و اورتینکینگ نکنیم. خوبان کم شدهاند، اما هستند. بگردیم و بیابیم و به اشکال مختلف پیوند و رابطه برقرار کنیم.
۶. تاریخ بخوانیم. هیچ ملتی از ابتدا در ناز و نعمت نبوده و هیچ ناز و نعمتی و هیچ نکبت و نگونبختیای دائمی نبوده. ما هم تافته جدابافته نیستیم.
۷. از اندیشه تقدیری در معنای مضرش، فاصله گیریم. همه چیز به دست خداوند است، اما لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. پس تغییر کنیم تا خدا تغییر دهد. و او به اسباب تغییر میدهد و اسباب خود ماییم.
۸. بلا و مصیبت هم از جانب خداست. لا موثر فی الوجود الا الله. و من خود بلاکشترینم که نه تنها حکومتم و زمانهام بد است، که خانواده هم ندارم و نزدیکترین کسانم چه بسا خطرناکتریناند. شما نوعا شرایط بهتری از من دارید. پس صبر کنیم، تدبیر کنیم و به خدا پناه بریم.
۹. به رغم همه اینها، شرایطتان عالی است. خوانندگان من! نوعا معیشتتان برقرار است و تحصیلات و اعتبار دارید و گرفتار یومیه نیستید، گرفتار اعتیاد، بدهی، بحران خانوادگی شدید، جنگ و ... نیستید. پس شاکر باشید. من هر گاه یادم بیاید، شکر میکنم و شبها هم همه چراغها را خاموش میکنم، با نور یک شمع، مراسم شکرگزاری به جا میآورم. بسی آرامشبخش است.
۱۰. ما گرفتار نفس و روان خویشایم. پس به مایندفولنس یا ذهنآگاهی اهمیت دهید و تمرینش کنید. مداوم انجام میدهم و بسی راهگشاست.
۱۱. دوباره و برای تاکید: همدیگر را بیابیم، بشناسیم، بسازیم و بداریم.
هر کس میخواهد با من و دوستانم همداستان شود، بسم الله در خدمت و در دسترسام.
آینده از آنِ هر کسی است که آینده را بسازد و من چنین خواهم کرد. بعون الله الملک الاعلی
شنبه برفی، بیستونهم دی ماه چهارصدوسه
پایان شب سیه را خودت باید سپید کنی
این روزها، اگرچه تاریکاند، اما روشنی هیچگاه دور از دسترس نیست. حکومت ضحاکانِ منافق است که حرث و نسل به باد داده و میدهد. و حال سه راه پیش روی هر یک از ماست: اول، پیوستن به منافقان و نان به نرخ روز خوردن. دوم، حسرت و آه کشیدن و یاس. سوم، بر پا شدن و نجات دادن؛ اول خویش را و سپس، نزدیکان را و سپس، جامعه را.
من سومی را انتخاب کردهام و به رغم همه مدعیانی که منع عشق کنند، مشق زندگی شادانه میکنم. این گونه:
۱. اول از سلامت روان خود مراقبت کنیم. سیل اخبار بد را رها کنیم که در این لحظه کاری نمیتوانیم کرد. بگذار بخورند و بچاپند و بکشند و بدرند تا اجلشان برسد که در حال مرگاند.
۲. تا میتوانیم از تهران و شهرهای بزرگ فاصله گیریم. ولو به سفری یا گذاری. در اینجا در آبعلی و دماوند، مردم هوای پاک تنفس میکنند و غذای سالمتری میخورند و طبیعت میبینند و اصلا تنش روانی تهرانیان را ندارند. دعوا و خشونت نادر است و صلح و صفا چون قدیمهای تهران که بچه بودم و به یاد دارم، برقرار.
۳. به رژیم غذایی سالمتر، ورزش منظم سبک، هنر و معاشرت با افراد امن بپردازیم. در خانه من در این ده زیبا، باز است به رویتان. و آمادهام برای برنامههای جمعی که آدمی مدنی بالطبع است.
۴. به نقایص و خدایناکرده، امراض درونی و روانیمان اهمیت دهیم؛ حتی بیش از غذایمان و بیش از ظاهرمان. عاقل کسی است که ذهنش را بر بدن و فیسش مقدم بدارد. اصلاحات از خانه آغاز میشود. باشد که هنگامی که فرصتی پدید آمد و کارهای در شرکتی یا دولتی شدیم، بدکارتر از کنونیان نباشیم.
۵. در غارهای خانگی خود محبوس نشویم و اورتینکینگ نکنیم. خوبان کم شدهاند، اما هستند. بگردیم و بیابیم و به اشکال مختلف پیوند و رابطه برقرار کنیم.
۶. تاریخ بخوانیم. هیچ ملتی از ابتدا در ناز و نعمت نبوده و هیچ ناز و نعمتی و هیچ نکبت و نگونبختیای دائمی نبوده. ما هم تافته جدابافته نیستیم.
۷. از اندیشه تقدیری در معنای مضرش، فاصله گیریم. همه چیز به دست خداوند است، اما لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. پس تغییر کنیم تا خدا تغییر دهد. و او به اسباب تغییر میدهد و اسباب خود ماییم.
۸. بلا و مصیبت هم از جانب خداست. لا موثر فی الوجود الا الله. و من خود بلاکشترینم که نه تنها حکومتم و زمانهام بد است، که خانواده هم ندارم و نزدیکترین کسانم چه بسا خطرناکتریناند. شما نوعا شرایط بهتری از من دارید. پس صبر کنیم، تدبیر کنیم و به خدا پناه بریم.
۹. به رغم همه اینها، شرایطتان عالی است. خوانندگان من! نوعا معیشتتان برقرار است و تحصیلات و اعتبار دارید و گرفتار یومیه نیستید، گرفتار اعتیاد، بدهی، بحران خانوادگی شدید، جنگ و ... نیستید. پس شاکر باشید. من هر گاه یادم بیاید، شکر میکنم و شبها هم همه چراغها را خاموش میکنم، با نور یک شمع، مراسم شکرگزاری به جا میآورم. بسی آرامشبخش است.
۱۰. ما گرفتار نفس و روان خویشایم. پس به مایندفولنس یا ذهنآگاهی اهمیت دهید و تمرینش کنید. مداوم انجام میدهم و بسی راهگشاست.
۱۱. دوباره و برای تاکید: همدیگر را بیابیم، بشناسیم، بسازیم و بداریم.
هر کس میخواهد با من و دوستانم همداستان شود، بسم الله در خدمت و در دسترسام.
آینده از آنِ هر کسی است که آینده را بسازد و من چنین خواهم کرد. بعون الله الملک الاعلی
شنبه برفی، بیستونهم دی ماه چهارصدوسه
Forwarded from Farno
در باب شکر
و شکر این روزها، بسیار نادر شده که همه طلبکارند و به رغم داشتن بسیاری چیزها، بیشتر نق میزنند که حاکم بد است و تورم بالاست و حقوقم کم است و همسر یا پارتنرم بدخلق است و بچهام شلوغ میکند و چه و چه. حال آنکه چرا باید خدا بیشتر به ما دهد، در حالی که ناسپاسایم و شکر آنچه هست، نمیکنیم.
هیچکس طلبی از خداوند ندارد و خداوند بدهکار هیچکسی نیست و هرگز چنین نیست که حال که خدا ما را آفریده، باید زندگیمان را مطابق میل ما بسازد. و هیچ یک از ما از خود هیچ ندارد و هر آنچه داریم، در هر لحظه اعطا میشود، در حالی که توجه نداریم و همانطور که سعدی گفت، حتی شکر نفس کشیدن را هم نمیتوانیم به جا آوریم، چه رسد به چیزهای دیگر.
و خداوند میگوید لئن شکرتم لازیدنکم. این آیه را هماره غلط ترجمه کردهاند: نفرموده اگر شکر کنید، نعمت و رزقتان را زیاد میکنم. فرموده "اگر شکر کنید، حتما و قطعا فزونتان میکنم"؛ خودتان را زیاد میکنم: عقلتان را، هوشتان را، اندیشهتان را، بینشتان را، وسعتتان را، رواداریتان را.
پس، شکر کنیم تا زیاد شویم و نق زدن را کم کنیم تا چشمانمان بدرخشد.
و شکر این روزها، بسیار نادر شده که همه طلبکارند و به رغم داشتن بسیاری چیزها، بیشتر نق میزنند که حاکم بد است و تورم بالاست و حقوقم کم است و همسر یا پارتنرم بدخلق است و بچهام شلوغ میکند و چه و چه. حال آنکه چرا باید خدا بیشتر به ما دهد، در حالی که ناسپاسایم و شکر آنچه هست، نمیکنیم.
هیچکس طلبی از خداوند ندارد و خداوند بدهکار هیچکسی نیست و هرگز چنین نیست که حال که خدا ما را آفریده، باید زندگیمان را مطابق میل ما بسازد. و هیچ یک از ما از خود هیچ ندارد و هر آنچه داریم، در هر لحظه اعطا میشود، در حالی که توجه نداریم و همانطور که سعدی گفت، حتی شکر نفس کشیدن را هم نمیتوانیم به جا آوریم، چه رسد به چیزهای دیگر.
و خداوند میگوید لئن شکرتم لازیدنکم. این آیه را هماره غلط ترجمه کردهاند: نفرموده اگر شکر کنید، نعمت و رزقتان را زیاد میکنم. فرموده "اگر شکر کنید، حتما و قطعا فزونتان میکنم"؛ خودتان را زیاد میکنم: عقلتان را، هوشتان را، اندیشهتان را، بینشتان را، وسعتتان را، رواداریتان را.
پس، شکر کنیم تا زیاد شویم و نق زدن را کم کنیم تا چشمانمان بدرخشد.
Forwarded from Farno
قصد داریم یکی از منابع اصلی درباره سیره پیامبر، یعنی طبقات کبری نوشته ابن سعد، را بازخوانی کنیم. این کتاب اوایل قرن سوم هجری نوشته شده و کذب و جعل کمتر در آن راه یافته. ترجمه درخشان دکتر مهدوی دامغانی را خواهیم خواند.
برنامهریزی و مدیریت جلسات که به صورت آنلاین خواهد بود، با سرکار خانم مریم برزگر است که در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی تحصیل کردهاند.
هر هفته، صفحاتی تعیین میشود. شرکتکنندگان باید متن را پیش از جلسه بخوانند و جلسه آنلاین برای گفتگو و همفکری است. همچنانکه خواهید دید، زندگی و منش و روش پیامبر با آنچه در منبرهای شیعه غالی و جمهوری منافقان میشنوید، تفاوت بسیار دارد.
دوستانی که تمایل به شرکت دارند، با خانم برزگر تماس بگیرند.
@Mari_barzegar
برنامهریزی و مدیریت جلسات که به صورت آنلاین خواهد بود، با سرکار خانم مریم برزگر است که در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی تحصیل کردهاند.
هر هفته، صفحاتی تعیین میشود. شرکتکنندگان باید متن را پیش از جلسه بخوانند و جلسه آنلاین برای گفتگو و همفکری است. همچنانکه خواهید دید، زندگی و منش و روش پیامبر با آنچه در منبرهای شیعه غالی و جمهوری منافقان میشنوید، تفاوت بسیار دارد.
دوستانی که تمایل به شرکت دارند، با خانم برزگر تماس بگیرند.
@Mari_barzegar
Forwarded from Farno
پیشتر درباره خانوادهای با دو فرزند نوشته بودم. با کمک دوستان عزیز، باقیمانده هزینه درمان مادر پرداخت شد و پدر تحت درمان قرار گرفت. مشخص شد که بیماری پدر نسبتا صعبالعلاج است و سه ماه باید تحت نظر باشد. به رغم داشتن بیمه دولتی، هزینههای درمان بیشتر از برآورد قبلی است و یک بدهی عقبافتاده هم در میان است و مجموعا به ۲۵ میلیون تومان نیاز دارند.
مادر مدتی است عروسک میسازد و به مغازهداران عرضه میکند. اما درآمدی ناپایدار در حد ۳ میلیون در ماه کسب میکند. در مدتی که پدر تحت نظر است، شرایط دشوارتر هم شده. مادر در پی شغلی دورکار است تا در خانه انجام دهد. بررسی کرده و قصد دارد یک دستگاه خشک کردن میوه تهیه کند و در بالکن بگذارد. چند قنادی و سوپرمارکت در محل برای خرید میوه خشک تمایل نشان دادهاند. سرمایه مورد نیاز ۳۰ میلیون تومان است.
در صورتی که تمایل به کمک مالی دارید،
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. در صورتی که کاری پروژهای یا پارهوقت به صورت دورکاری در نظر دارید که مادر بتواند در کنار پرورش فرزندانش انجام دهد، لطفا به من اطلاع دهید.
6219861080174054
"کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا از طریق دیگر بندگانش، کارتان را راه بیندازد." قاعده ملکوت جهان این گونه است.
مادر مدتی است عروسک میسازد و به مغازهداران عرضه میکند. اما درآمدی ناپایدار در حد ۳ میلیون در ماه کسب میکند. در مدتی که پدر تحت نظر است، شرایط دشوارتر هم شده. مادر در پی شغلی دورکار است تا در خانه انجام دهد. بررسی کرده و قصد دارد یک دستگاه خشک کردن میوه تهیه کند و در بالکن بگذارد. چند قنادی و سوپرمارکت در محل برای خرید میوه خشک تمایل نشان دادهاند. سرمایه مورد نیاز ۳۰ میلیون تومان است.
در صورتی که تمایل به کمک مالی دارید،
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. در صورتی که کاری پروژهای یا پارهوقت به صورت دورکاری در نظر دارید که مادر بتواند در کنار پرورش فرزندانش انجام دهد، لطفا به من اطلاع دهید.
6219861080174054
"کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا از طریق دیگر بندگانش، کارتان را راه بیندازد." قاعده ملکوت جهان این گونه است.
Forwarded from Farno
و آدمیزاد چه بسا که آدمیزادی دانا یا قدرقدرت یا حکیم را رب یا اله خود بداند. و رب و اله بسیاری از اهل علم دانشمندان و فلاسفه بزرگاند و رب و اله بسیاری پدر یا مادرشاناند. و رب و اله بسیاری همسرشاناند. و رب و اله بسیاری رئیس یا حاکمشاناند.
اما همه آدمیان فانی و هالکاند. و همه کمدان و کمتوان، بلکه هیچدان و ناتوان. و صحنه را مردی که از دوردست شهر آمده، عالی توصیف میکند:
و مردی دواندوان از دورترین جای شهر آمد.
گفت ای مردم، از فرستادگان، پیروی کنید.
از کسانی پیروی کنید که از شما پاداشی نمیخواهند و راه یافتهاند.
و چهام شده که بندگی کسی را نکنم که مرا آفرید و به سویش بازگردانده میشوید؟
اگر رحمان ضرری را بخواهد، شفاعت آنها هیچ فایدهای برایم ندارد و نجات نمیدهند
در آن صورت، قطعا در گمراهیای آشکارم
قطعا به پروردگارتان ایمان آوردم، پس به من گوش کنید
"ان یردن الرحمن بضر لاتغن عنی شفاعتهم شیئا و لاینقذون"
گفته شد وارد باغ شو
گفت کاش مردمم میدانستند
که چرا پروردگارم مرا آمرزید و مرا از اکرامشدگان قرار داد
پس، ربها و الههای انسانی را رها کنید که خودشان را هم نمیتوانند از هلاک و مرگ نجات دهند، چه رسد که شما را.
همه را رها کنید از ارسطو و کانت و اسپینوزا و هگل و هایدگر و پوپر تا پدرومادر و تراپیست و اینشتین و نیوتن و هاوکینگ و تا علامه حلی و شیخ صدوق و علامه طباطبایی و بلکه امامزادگان و امامان، اگر رب و الاهی من دون الله گرفتهایدشان. همه را رها کنید که روز قیامت، اگر به خدا بگویید تابع فلانی و بهمانی بودم، هیچ سودی نخواهد داشت که هیچ یک از آنها حتی از خودشان هم نمیتوانند محافظت کنند، چه رسد به شما.
اما همه آدمیان فانی و هالکاند. و همه کمدان و کمتوان، بلکه هیچدان و ناتوان. و صحنه را مردی که از دوردست شهر آمده، عالی توصیف میکند:
و مردی دواندوان از دورترین جای شهر آمد.
گفت ای مردم، از فرستادگان، پیروی کنید.
از کسانی پیروی کنید که از شما پاداشی نمیخواهند و راه یافتهاند.
و چهام شده که بندگی کسی را نکنم که مرا آفرید و به سویش بازگردانده میشوید؟
اگر رحمان ضرری را بخواهد، شفاعت آنها هیچ فایدهای برایم ندارد و نجات نمیدهند
در آن صورت، قطعا در گمراهیای آشکارم
قطعا به پروردگارتان ایمان آوردم، پس به من گوش کنید
"ان یردن الرحمن بضر لاتغن عنی شفاعتهم شیئا و لاینقذون"
گفته شد وارد باغ شو
گفت کاش مردمم میدانستند
که چرا پروردگارم مرا آمرزید و مرا از اکرامشدگان قرار داد
پس، ربها و الههای انسانی را رها کنید که خودشان را هم نمیتوانند از هلاک و مرگ نجات دهند، چه رسد که شما را.
همه را رها کنید از ارسطو و کانت و اسپینوزا و هگل و هایدگر و پوپر تا پدرومادر و تراپیست و اینشتین و نیوتن و هاوکینگ و تا علامه حلی و شیخ صدوق و علامه طباطبایی و بلکه امامزادگان و امامان، اگر رب و الاهی من دون الله گرفتهایدشان. همه را رها کنید که روز قیامت، اگر به خدا بگویید تابع فلانی و بهمانی بودم، هیچ سودی نخواهد داشت که هیچ یک از آنها حتی از خودشان هم نمیتوانند محافظت کنند، چه رسد به شما.
Forwarded from مدرسهٔ تردید
مدرسهٔ تردید برگزار میکند:
🔹دورههای کوتاه مدت مدرسهٔ تردید
🔷فلسفهٔ فناوری (۱)
🔹مدرس: یاسر خوشنویس
-سهشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
-شروع دوره: ۲۳ بهمنماه
-هزینهی این دوره ۹۰۰ هزار تومان میباشد.
❌لینک ثبتنام:
https://tardidschool.com/product/philosophy-of-technology/
@tardidschool
🔹دورههای کوتاه مدت مدرسهٔ تردید
🔷فلسفهٔ فناوری (۱)
🔹مدرس: یاسر خوشنویس
-سهشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
-شروع دوره: ۲۳ بهمنماه
-هزینهی این دوره ۹۰۰ هزار تومان میباشد.
❌لینک ثبتنام:
https://tardidschool.com/product/philosophy-of-technology/
@tardidschool
در پزشکی بقراطی، اعتقاد بر این بود که بیماریها الگوهای زمانی معینی دارند و حوالی نقطه خاصی که «بحران» نامیده میشود، گسترش مییابند. در این نقطه، بیمار یا میمیرد یا از خطر میگریزد. از آنجا که بحران به حذف محصول بیماری از بدن نسبت داده میشد، آماده شدن این محصول درون بدن به پختن تشبیه میشد و چنین گفته میشد که عنصر بیماری از حالت «خامی» به حالت «پختگی» رسیده است، معمولاً از بیرنگی و بیبویی به چرکی و متعفن شدن.
و هنگام بحران چه باید کرد؟ استراحت دادن به بیمار با رژیمی بیضرر. هیچ مداخله درمانیای انجام ندهید. بگذارید ماده بیماری در بدن بپزد، متعفن شود و بیرون آید.
جمهوری اسلامی در بحران است و ایران بیمار. و هنگام بحران چه باید کرد؟ هیچ مداخلهای از جنس قیام خشونتآمیز و براندازی لازم نیست. استراحت کنید و رژیم مالی، بدنی و عاطفی مناسب بگیرید. اخبار بد را صدباره مرور نکنید؛ با افراد مثبت و نیکاندیش معاشرت کنید؛ در جستجوی بدیها و کژیها نباشید؛ از شهرها بگریزید؛ پول حلال بیشتری درآورید؛ ورزش کنید؛ شعر بخوانید و فیلم ببینید. باشد که رستگار شوید. ماده بیماری خود متعفن خواهد شد؛ دستش نزنید. مداخله درمانی هنگام بحران اثر معکوس میدهد و ماده بیماری را بیشتر میکند.
و هنگام بحران چه باید کرد؟ استراحت دادن به بیمار با رژیمی بیضرر. هیچ مداخله درمانیای انجام ندهید. بگذارید ماده بیماری در بدن بپزد، متعفن شود و بیرون آید.
جمهوری اسلامی در بحران است و ایران بیمار. و هنگام بحران چه باید کرد؟ هیچ مداخلهای از جنس قیام خشونتآمیز و براندازی لازم نیست. استراحت کنید و رژیم مالی، بدنی و عاطفی مناسب بگیرید. اخبار بد را صدباره مرور نکنید؛ با افراد مثبت و نیکاندیش معاشرت کنید؛ در جستجوی بدیها و کژیها نباشید؛ از شهرها بگریزید؛ پول حلال بیشتری درآورید؛ ورزش کنید؛ شعر بخوانید و فیلم ببینید. باشد که رستگار شوید. ماده بیماری خود متعفن خواهد شد؛ دستش نزنید. مداخله درمانی هنگام بحران اثر معکوس میدهد و ماده بیماری را بیشتر میکند.
Forwarded from Farno
دوستان عزیز،
دو کار خیر پیش روی شماست.
فاستبقوا الخیرات
عمه بنده و دوستان خیرشان در حال جمعآوری کمک برای آزادی زندانیانیاند که برای بدهیهای کوچکی در حد ۵ یا ۱۰ میلیون، در بندند. شاید برایتان عجیب باشد، اما چنین مواردی در مناطق محروم کشور کم نیست. این افراد نوعا سابقه اعمال مجرمانه ندارند و صرفا به دلیل برگشت چک یا به اجرا گذاشته شدن سفته گرفتار شدهاند. شناسایی با راهنمایی دادستان و مسئولان زندان انجام میشود تا اموال به درستی صرف شود.
6104 3386 4463 1653
به نام خانم فائزه خوشنویس
اعضای یک خانواده سهنفره همگی گرفتار کرونا شدهاند و علاوه بر هزینههای درمان، سه هفته است که به دلیل بیماری سرپرست خانواده، درآمد کسب نکردهاند. به مبالغی برای تکمیل درمان و امرار معاش موقت تا بازگشت به کار نیاز دارند.
6219861080174054
به نام خودم
پاینده باشید.
دو کار خیر پیش روی شماست.
فاستبقوا الخیرات
عمه بنده و دوستان خیرشان در حال جمعآوری کمک برای آزادی زندانیانیاند که برای بدهیهای کوچکی در حد ۵ یا ۱۰ میلیون، در بندند. شاید برایتان عجیب باشد، اما چنین مواردی در مناطق محروم کشور کم نیست. این افراد نوعا سابقه اعمال مجرمانه ندارند و صرفا به دلیل برگشت چک یا به اجرا گذاشته شدن سفته گرفتار شدهاند. شناسایی با راهنمایی دادستان و مسئولان زندان انجام میشود تا اموال به درستی صرف شود.
6104 3386 4463 1653
به نام خانم فائزه خوشنویس
اعضای یک خانواده سهنفره همگی گرفتار کرونا شدهاند و علاوه بر هزینههای درمان، سه هفته است که به دلیل بیماری سرپرست خانواده، درآمد کسب نکردهاند. به مبالغی برای تکمیل درمان و امرار معاش موقت تا بازگشت به کار نیاز دارند.
6219861080174054
به نام خودم
پاینده باشید.
سرآغازهایی برای قومنگاری، اقتصاد سیاسی و روانشناسی اجتماعی، از رساله هواها، آبها، مکانها، حوالی ۴۰۰ پیش از میلاد، منسوب به بقراط که ترجمهاش را تازه تمام کردهام.
در مورد فقدان جرأت و دلیری در میان مردمان، دلیل اصلی اینکه آسیاییها در مقایسه با اروپاییها، چندان رزمجو نیستند و شخصیتی ملایمتر دارند، فصلهاست که تغییرات زیادی به سوی سرما یا گرما ندارند، بلکه همواره تا حد زیادی یکساناند. در نتیجه، تکانههای ذهنی یا تغییرات شدیدی در بدن رخ نمیدهد که محتمل باشد خشم از آنها برانگیخته شود و میزان بیشتری از ستمگری و خلق تند در مقایسه با آنچه یکسانیِ یکنواخت پدید میآورد، حاصل شود. چراکه تغییرات از انواع مختلف است که مدام خلق یک فرد را برمیانگیزد و نمیگذارد که او در صلح بماند. فکر میکنم به این دلایل است که نژاد آسیایی جبان است و نیز به خاطر قوانین آنهاست: در بخش بزرگتری از آسیا، شاهان فرمانروایی میکنند. حال در حالی که مردم ارباب خویش و مستقل نیستند، بلکه رعیت خودکامگاناند، دلمشغول این نیستند که چگونه جنگ را پیش برند، بلکه دلمشغول ایناند که چگونه رزمجو به نظر نرسند. چراکه خطرهایی که میپذیرند، جبران نمیشود: رعایا به شکلی منظم مجبور به خدمت در ارتش میشوند تا در سختیها تاب بیاورند و خطر مرگ را به نفع حاکمان خود بپذیرند و از همسران، فرزندان و دوستان خود جدا شوند. اما از کردار ارزشمند و شجاعانه آنها، حاکماناند که قدرت و ثروت خود را افزایش میدهند، در حالی که رعایا تنها خطرها و مرگها را میچینند. علاوه براین، سرزمین مردمی از این دست باید در پی خصومتها و بیتوجهیها، بایر باشد. در نتیجه، حتی اگر برخی افراد طبیعتاً دلیر و باجرأت متولد شوند، قوانین خُلق آنها را دگرگون میکند. اثباتی عالی برای این واقعیت چنین است. تمامی ساکنان آسیا، چه یونانی و چه غیریونانی، که رعیت حاکمی نیستند، بلکه مستقلاند و خود برای منفعت خود فعالیت میکنند، رزمجوترینِ همگاناند. چراکه آنها برای منافع خود خطر میکنند و برای شجاعت خود پاداش میگیرند، و به همین شکل، اگر شکست بخورند، مجازات میشوند. در واقع، در خواهید یافت که آسیاییها با یکدیگر نیز تفاوت دارند، برخی دلیرتر و برخی جبانترند. دلیل این امر همچنانکه پیشتر گفتم، تغییرات در فصلهاست. شرایط در آسیا چنین است.
پ.ن.: هرودت و بقراط یونان را نیز جزو آسیا میدانستند.
در مورد فقدان جرأت و دلیری در میان مردمان، دلیل اصلی اینکه آسیاییها در مقایسه با اروپاییها، چندان رزمجو نیستند و شخصیتی ملایمتر دارند، فصلهاست که تغییرات زیادی به سوی سرما یا گرما ندارند، بلکه همواره تا حد زیادی یکساناند. در نتیجه، تکانههای ذهنی یا تغییرات شدیدی در بدن رخ نمیدهد که محتمل باشد خشم از آنها برانگیخته شود و میزان بیشتری از ستمگری و خلق تند در مقایسه با آنچه یکسانیِ یکنواخت پدید میآورد، حاصل شود. چراکه تغییرات از انواع مختلف است که مدام خلق یک فرد را برمیانگیزد و نمیگذارد که او در صلح بماند. فکر میکنم به این دلایل است که نژاد آسیایی جبان است و نیز به خاطر قوانین آنهاست: در بخش بزرگتری از آسیا، شاهان فرمانروایی میکنند. حال در حالی که مردم ارباب خویش و مستقل نیستند، بلکه رعیت خودکامگاناند، دلمشغول این نیستند که چگونه جنگ را پیش برند، بلکه دلمشغول ایناند که چگونه رزمجو به نظر نرسند. چراکه خطرهایی که میپذیرند، جبران نمیشود: رعایا به شکلی منظم مجبور به خدمت در ارتش میشوند تا در سختیها تاب بیاورند و خطر مرگ را به نفع حاکمان خود بپذیرند و از همسران، فرزندان و دوستان خود جدا شوند. اما از کردار ارزشمند و شجاعانه آنها، حاکماناند که قدرت و ثروت خود را افزایش میدهند، در حالی که رعایا تنها خطرها و مرگها را میچینند. علاوه براین، سرزمین مردمی از این دست باید در پی خصومتها و بیتوجهیها، بایر باشد. در نتیجه، حتی اگر برخی افراد طبیعتاً دلیر و باجرأت متولد شوند، قوانین خُلق آنها را دگرگون میکند. اثباتی عالی برای این واقعیت چنین است. تمامی ساکنان آسیا، چه یونانی و چه غیریونانی، که رعیت حاکمی نیستند، بلکه مستقلاند و خود برای منفعت خود فعالیت میکنند، رزمجوترینِ همگاناند. چراکه آنها برای منافع خود خطر میکنند و برای شجاعت خود پاداش میگیرند، و به همین شکل، اگر شکست بخورند، مجازات میشوند. در واقع، در خواهید یافت که آسیاییها با یکدیگر نیز تفاوت دارند، برخی دلیرتر و برخی جبانترند. دلیل این امر همچنانکه پیشتر گفتم، تغییرات در فصلهاست. شرایط در آسیا چنین است.
پ.ن.: هرودت و بقراط یونان را نیز جزو آسیا میدانستند.
به دفعات گفتهاند: "چرا در اینستا و تلگرام و لینکداین، درباره موضوعات فلسفی یا حِکَمی یا دینی مینویسی؟ اینستا که جای موضوعات جلف و زرد است، تلگرام مال موضوعات سیاسی است و لینکداین برای موضوعات کاری"
پاسخ سرراست است و نکتهای است از فلسفه تکنولوژی: شبکههای اجتماعی بازارهای پیاماند؛ هرکس پیامی برای فروش یعنی جلب توجه دیگران میگذارد و ارز رایج هم لایک و فوروارد و فالو کردن است.
بازارها ذات ندارند یعنی روی پیشانیشان ننوشته که ذاتا، ماهیتا یا اصالتا، بستر خرید و فروش چیز خاصیاند. روزگاری در بازار تهران، نعل اسب فروخته میشد و حالا فروخته نمیشود؛ روزگاری در بازار تهران، ابمیوهگیری فروخته نمیشد و حالا میشود.
بازارها به شکل چیزهایی درمیآیند که در آنها فروخته میشوند و اینکه چه چیزی در بازاری فروخته شود، امری تاریخی، اجتماعی، سیاقمند و امکانی است نه امری ماهوی، ذاتی یا ضروری.
من محتوای فلسفی و حکمی عرضه میکنم، دیگری میز شام یهویی الان، دیگری عکس طبیعت، دیگری شوخیهای زشت، دیگری محتوای جنسی، دیگری گلهای زیبای فوتبال، دیگری غرغر شخصی، کاری یا سیاسی. هر کس به حال خویش است، کل حزب بما لدیهم فرحون.
و طرفه آنکه به یمن محتوای شخصیسازیشده بر پایه هوش مصنوعی، فید خودکار شبکههای اجتماعی برای هر کس آینهای از شخصیت و تمنای اوست. عمده فید خودکار من روانشناسی، موسیقی ایرانی و کلاسیک و گلهای فوتبال است، چون پیشتر بیشتر اینها را دیدهام. فید خودکار شما چیست؟
هر چیز که در جستن آنی، آنی.
پاسخ سرراست است و نکتهای است از فلسفه تکنولوژی: شبکههای اجتماعی بازارهای پیاماند؛ هرکس پیامی برای فروش یعنی جلب توجه دیگران میگذارد و ارز رایج هم لایک و فوروارد و فالو کردن است.
بازارها ذات ندارند یعنی روی پیشانیشان ننوشته که ذاتا، ماهیتا یا اصالتا، بستر خرید و فروش چیز خاصیاند. روزگاری در بازار تهران، نعل اسب فروخته میشد و حالا فروخته نمیشود؛ روزگاری در بازار تهران، ابمیوهگیری فروخته نمیشد و حالا میشود.
بازارها به شکل چیزهایی درمیآیند که در آنها فروخته میشوند و اینکه چه چیزی در بازاری فروخته شود، امری تاریخی، اجتماعی، سیاقمند و امکانی است نه امری ماهوی، ذاتی یا ضروری.
من محتوای فلسفی و حکمی عرضه میکنم، دیگری میز شام یهویی الان، دیگری عکس طبیعت، دیگری شوخیهای زشت، دیگری محتوای جنسی، دیگری گلهای زیبای فوتبال، دیگری غرغر شخصی، کاری یا سیاسی. هر کس به حال خویش است، کل حزب بما لدیهم فرحون.
و طرفه آنکه به یمن محتوای شخصیسازیشده بر پایه هوش مصنوعی، فید خودکار شبکههای اجتماعی برای هر کس آینهای از شخصیت و تمنای اوست. عمده فید خودکار من روانشناسی، موسیقی ایرانی و کلاسیک و گلهای فوتبال است، چون پیشتر بیشتر اینها را دیدهام. فید خودکار شما چیست؟
هر چیز که در جستن آنی، آنی.
"نمیتوانم بفهمم خوشنویسی که قبلا تاریخ فناوری کار میکرد و شیوه سندخوانی و تحلیل وقایعش برای من هیجانانگیز و آموزنده بود، چرا مطالعه تاریخ و جامعه را رها کرده و مشغول توضیح دادن موضوعات دینی شده. دینداران فقط جنایت و خشونت به بار آوردهاند. چهطور آدم باهوشی مثل تو باید درگیر این خرافات باشد و برای اینکه جهان شکنندهاش را تحمل کند، به دین متوسل شود. هم دلسردم کردی و هم خیلی عصبانیام. به کلی از شما مایوس شدهام. تمایلی هم به گفتگو با شما ندارم چون دیگر اثری از هوشمندی در شما نیست."
این نقل به مضمون، البته نزدیک به متن، از چند پیام مکتوب و صوتی است که یکی از مخاطبان قدیمیام ارسال کرده. از پیشفرضهایی مانند اینکه قبلا تاریخ و جامعه را مطالعه میکردم و دیگر نمیکنم یا اینکه (لابد) فقط جهان من شکننده است و جهان دیگران پایدار و استوار که بگذریم، چالش اصلی این است:
بنیادگرایی مشکلی همهگیر است و تنها مومنان و دینداران را درگیر نمیکند؛ طاعونی است که همه در معرض آناند. ممکن است ملحد باشید و همانقدر بنیادگرا باشید که داعشیان یا منافقان جمهوری اسلامی. هر کس که دیگران را به صرف داشتن باوری متفاوت با خود یا برخی باورها که ممنوعه میداند، نادان، ابله یا فاقد هوش بداند، بنیادگرای معرفتی است.
و البته معمولا کار به اینجا ختم نمیشود. بنیادگرایی معرفتی به سرعت و در یکی دو گام به بنیادگرایی عملی میانجامد: آنها را که چون من نمیاندیشند یا باورهای ممنوعه دارند، حبس و تبعید کنید؛ مدارسشان را ببندید؛ نگذارید طبق باورهایشان عمل کنند؛ این بددینان مضحک را که در این زمانه الحاد، موحد شدهاند، بکشید؛ نسلشان را منقرض کنید.
بسیاری از ما فرعونی، هیتلری، مائویی، استالینی درون خود داریم که تنها آب ندیده و گرنه شناگر ماهری است. یکی از مهمترین آوردههای فکری و عملی جهان مدرن این بود که بتوانی همسایهات را که با تو تفاوتهای بسیار دارد، تحمل کنی. و البته خوشتان بیاید با بدتان بیاید، این آورده در اندیشه مسیحی و کردار مسلمانان قرون میانه ریشه داشت. خاطرهای بود کهن از عهد جدید و بغداد و ریِ قرون آغازین هجری که احیا شد و تطور یافت.
بنیادگرایی سلفی و شیعه و کاتولیک و ملحد نمیشناسد؛ طاعون طاعون است؛ همه در برابرش آسیبپذیرند و اگر بنا باشد گروهی از مردمان برای اینکه به دیگران آسیب نزنند، محدود شوند، طاعونزدگان بنیادگرا در اولویتاند، فارغ از اینکه محتوای اندیشه طاعونزدهشان چه باشد.
این نقل به مضمون، البته نزدیک به متن، از چند پیام مکتوب و صوتی است که یکی از مخاطبان قدیمیام ارسال کرده. از پیشفرضهایی مانند اینکه قبلا تاریخ و جامعه را مطالعه میکردم و دیگر نمیکنم یا اینکه (لابد) فقط جهان من شکننده است و جهان دیگران پایدار و استوار که بگذریم، چالش اصلی این است:
بنیادگرایی مشکلی همهگیر است و تنها مومنان و دینداران را درگیر نمیکند؛ طاعونی است که همه در معرض آناند. ممکن است ملحد باشید و همانقدر بنیادگرا باشید که داعشیان یا منافقان جمهوری اسلامی. هر کس که دیگران را به صرف داشتن باوری متفاوت با خود یا برخی باورها که ممنوعه میداند، نادان، ابله یا فاقد هوش بداند، بنیادگرای معرفتی است.
و البته معمولا کار به اینجا ختم نمیشود. بنیادگرایی معرفتی به سرعت و در یکی دو گام به بنیادگرایی عملی میانجامد: آنها را که چون من نمیاندیشند یا باورهای ممنوعه دارند، حبس و تبعید کنید؛ مدارسشان را ببندید؛ نگذارید طبق باورهایشان عمل کنند؛ این بددینان مضحک را که در این زمانه الحاد، موحد شدهاند، بکشید؛ نسلشان را منقرض کنید.
بسیاری از ما فرعونی، هیتلری، مائویی، استالینی درون خود داریم که تنها آب ندیده و گرنه شناگر ماهری است. یکی از مهمترین آوردههای فکری و عملی جهان مدرن این بود که بتوانی همسایهات را که با تو تفاوتهای بسیار دارد، تحمل کنی. و البته خوشتان بیاید با بدتان بیاید، این آورده در اندیشه مسیحی و کردار مسلمانان قرون میانه ریشه داشت. خاطرهای بود کهن از عهد جدید و بغداد و ریِ قرون آغازین هجری که احیا شد و تطور یافت.
بنیادگرایی سلفی و شیعه و کاتولیک و ملحد نمیشناسد؛ طاعون طاعون است؛ همه در برابرش آسیبپذیرند و اگر بنا باشد گروهی از مردمان برای اینکه به دیگران آسیب نزنند، محدود شوند، طاعونزدگان بنیادگرا در اولویتاند، فارغ از اینکه محتوای اندیشه طاعونزدهشان چه باشد.