دلایل شکست پروژه...
💎💡💎💡💎💡💎💡💎💡
دلایل گوناگونی برای شکست یک پروژه وجود دارد، ولی مدیر پروژه نباید از این بابت نگران شود چرا که بیشتر این دلایل می توانند تحت کنترل وی باشند و از این بابت جای امیدواری است.
١- منابع ناکافی (Insufficient resource)
٢- مهلت های غیر ممکن (Impossible deadlines)
٣- ارتباطات ضعیف (Poor communication)
۴- عدم تمرکز (Lack of focus)
۵- دلگرمی ضیعف (Low morale)
۶- پشتیبانی ناکافی (Insufficient support)
٧- خزش محدوده پروژه (Scope creep)
٨- چارچوب زمانی طولانی (Lengthy timeframes )
٩- نبود ابزار مناسب (Lack of tools)
١٠- عدم مشارکت مشتری(Customer involvement)
1- منابع ناکافی (Insufficient resource)
مدیر پروژه گاهی در شروع پروژه منابع و بودجه ناکافی به پروژه اختصاص می دهد. مدیر پروژه باید میزان منابع و بودجه کافی که نیاز دارد و آنها را در اختیار ندارد به سرمایه گذار (حامی) پروژه بدون فوت وقت اطلاع دهد.
2- مهلت های غیر ممکن (Impossible deadlines)
در برخی از موارد مهلت های پروژه دستیافتنی نیستند. در چنین مواردی مدیر پروژه باید این موضوع را با حامی پروژه مطرح کرده و وی را توجیه نماید تا بتواند زمانبندی این مهلت ها را منطقی نماید.
3- ارتباطات ضعیف (Poor communication)
مدیر پروژه در تشریح وضعیت پروژه به اعضای پروژه و حامی پروژه ناموفق است و همه فکر می کنن که پروژه به خوبی در حال پیشرفت است تا اینکه نتایج مورد انتظار در مهلت های از پیش تعیین شده بدست نمی آید. مدیر پروژه باید بی درنگ و از همان ابتدای پروژه تمامی لغزش ها را گزارش دهد و آن ها را پنهان نسازد. در این صورت به ذینفعان پروژه این فرصت را داده می شود تا برای بازگشت به وضعیت مناسب به مدیر پروژه کمک کنند.
4- عدم تمرکز (Lack of focus)
هنگامی که گروه پروژه نمی دانند چه انتظاری از آنها وجود دارد، تمرکز خود را روی پروژه از دست می دهند. از آنها خواسته می شود تا وظیفه ای را انجام دهند ولی به آنها گفته نمی شود چه چیزی و در چه زمانی مورد نیاز است. هر یک از اعضای پروژه باید هدف مشخصی برای برآورده شدن داشته باشند. آنها باید مهلت برای کارهایشان داشته باشند و مدیر پروژه باید میزان پیشرفت کارهای محوله به آنها را در هر مرحله از پروژه پایش و اندازه گیری نماید.
5- دلگرمی ضیعف (Low morale)
حین پیشرفت پروژه اگر دلگرمی به گروه پروژه داده نشود آنها انگیزه ای نخواهند داشت. وقتی مدیر پروژه از گروه پروژه رعایت چارچوب های زمانی را انتظار دارد باید انگیزه کافی برای پیشرفت پروژه را نیز ایجاد نماید. همچنین مدیر پروژه باید به خودش نیز انگیزه قوی بدهد. تنها با سلامت بخشیدن، آرامش خاطر دادن و ایجاد انگیزه واقعی مدیر پروژه می تواند این دلگرمی را به دیگران در گروه پروژه اعطا نماید.
6- پشتیبانی ناکافی (Insufficient support)
مدیر پروژه معمولا از حمایت ناکافی حامی پروژه برخوردار است. هیچ کس نیست تا برای حل مسایل پروژه یا تامین منابع بیشتر در مواقع ضروری کمک کند. در موارد این چنینی مدیر پروژه باید موضوع را با حامی پروژه در میان گذشته و با او به طور شفاف و رک گفتگو کند و آنچه را که مورد نیاز است به او یادآوری نماید.
7- خزش محدوده پروژه (Scope creep)
گستره کاری پروژه معمولا تغییر می کند، به طوری که مدیر پروژه قادر نخواهد بود با انتظارات ثابتی روبرو باشد. گستره کاری پروژه باید به طور شفاف تعریف شود و سپس طی فرآیندی مشخص تغییرات درخواست شده به طور رسمی تایید شوند.
8- چارچوب زمانی طولانی (Lengthy timeframes)
دامنه زمانی پروژه ممکن است به سادگی طولانی شود. هر گاه نیازمندی های مشتری زمان بندی پروژه را تغییر دهد، مدیر پروژه باید پروژه را به پروژه های کوچک و قابل تحویل تفکیک نماید.
9- نبود ابزار مناسب (Lack of tools)
فقدان ابزاهای مناسب برای انجام وظایف پروژه می تواند باعث بروز مسایل گوناگونی شود. استفاده از ابزارهای کیفیت خوب مانند الگوها، فرآیندها و یک روش شناسی برای پروژه، پروژه را با موفقیت همراه خواهد ساخت.
10- عدم مشارکت مشتری (Customer involvement)
به مشارکت نگرفتن مشتری باعث بروز خطاهای مهلکی در پروژه می شود. مدیر پروژه باید مشارکت مشتری را حین اجرای پروژه به منظور حصول اطمینان از اینکه نیازمندی ها وی تامین می گردد، جلب نماید. این نکته مهم را باید به یاد داشت چنانچه مشتری راضی باشد پروژه موفقیت آمیز تلقی می گردد.
💎💡💎💡💎💡💎💡💎💡
دلایل گوناگونی برای شکست یک پروژه وجود دارد، ولی مدیر پروژه نباید از این بابت نگران شود چرا که بیشتر این دلایل می توانند تحت کنترل وی باشند و از این بابت جای امیدواری است.
١- منابع ناکافی (Insufficient resource)
٢- مهلت های غیر ممکن (Impossible deadlines)
٣- ارتباطات ضعیف (Poor communication)
۴- عدم تمرکز (Lack of focus)
۵- دلگرمی ضیعف (Low morale)
۶- پشتیبانی ناکافی (Insufficient support)
٧- خزش محدوده پروژه (Scope creep)
٨- چارچوب زمانی طولانی (Lengthy timeframes )
٩- نبود ابزار مناسب (Lack of tools)
١٠- عدم مشارکت مشتری(Customer involvement)
1- منابع ناکافی (Insufficient resource)
مدیر پروژه گاهی در شروع پروژه منابع و بودجه ناکافی به پروژه اختصاص می دهد. مدیر پروژه باید میزان منابع و بودجه کافی که نیاز دارد و آنها را در اختیار ندارد به سرمایه گذار (حامی) پروژه بدون فوت وقت اطلاع دهد.
2- مهلت های غیر ممکن (Impossible deadlines)
در برخی از موارد مهلت های پروژه دستیافتنی نیستند. در چنین مواردی مدیر پروژه باید این موضوع را با حامی پروژه مطرح کرده و وی را توجیه نماید تا بتواند زمانبندی این مهلت ها را منطقی نماید.
3- ارتباطات ضعیف (Poor communication)
مدیر پروژه در تشریح وضعیت پروژه به اعضای پروژه و حامی پروژه ناموفق است و همه فکر می کنن که پروژه به خوبی در حال پیشرفت است تا اینکه نتایج مورد انتظار در مهلت های از پیش تعیین شده بدست نمی آید. مدیر پروژه باید بی درنگ و از همان ابتدای پروژه تمامی لغزش ها را گزارش دهد و آن ها را پنهان نسازد. در این صورت به ذینفعان پروژه این فرصت را داده می شود تا برای بازگشت به وضعیت مناسب به مدیر پروژه کمک کنند.
4- عدم تمرکز (Lack of focus)
هنگامی که گروه پروژه نمی دانند چه انتظاری از آنها وجود دارد، تمرکز خود را روی پروژه از دست می دهند. از آنها خواسته می شود تا وظیفه ای را انجام دهند ولی به آنها گفته نمی شود چه چیزی و در چه زمانی مورد نیاز است. هر یک از اعضای پروژه باید هدف مشخصی برای برآورده شدن داشته باشند. آنها باید مهلت برای کارهایشان داشته باشند و مدیر پروژه باید میزان پیشرفت کارهای محوله به آنها را در هر مرحله از پروژه پایش و اندازه گیری نماید.
5- دلگرمی ضیعف (Low morale)
حین پیشرفت پروژه اگر دلگرمی به گروه پروژه داده نشود آنها انگیزه ای نخواهند داشت. وقتی مدیر پروژه از گروه پروژه رعایت چارچوب های زمانی را انتظار دارد باید انگیزه کافی برای پیشرفت پروژه را نیز ایجاد نماید. همچنین مدیر پروژه باید به خودش نیز انگیزه قوی بدهد. تنها با سلامت بخشیدن، آرامش خاطر دادن و ایجاد انگیزه واقعی مدیر پروژه می تواند این دلگرمی را به دیگران در گروه پروژه اعطا نماید.
6- پشتیبانی ناکافی (Insufficient support)
مدیر پروژه معمولا از حمایت ناکافی حامی پروژه برخوردار است. هیچ کس نیست تا برای حل مسایل پروژه یا تامین منابع بیشتر در مواقع ضروری کمک کند. در موارد این چنینی مدیر پروژه باید موضوع را با حامی پروژه در میان گذشته و با او به طور شفاف و رک گفتگو کند و آنچه را که مورد نیاز است به او یادآوری نماید.
7- خزش محدوده پروژه (Scope creep)
گستره کاری پروژه معمولا تغییر می کند، به طوری که مدیر پروژه قادر نخواهد بود با انتظارات ثابتی روبرو باشد. گستره کاری پروژه باید به طور شفاف تعریف شود و سپس طی فرآیندی مشخص تغییرات درخواست شده به طور رسمی تایید شوند.
8- چارچوب زمانی طولانی (Lengthy timeframes)
دامنه زمانی پروژه ممکن است به سادگی طولانی شود. هر گاه نیازمندی های مشتری زمان بندی پروژه را تغییر دهد، مدیر پروژه باید پروژه را به پروژه های کوچک و قابل تحویل تفکیک نماید.
9- نبود ابزار مناسب (Lack of tools)
فقدان ابزاهای مناسب برای انجام وظایف پروژه می تواند باعث بروز مسایل گوناگونی شود. استفاده از ابزارهای کیفیت خوب مانند الگوها، فرآیندها و یک روش شناسی برای پروژه، پروژه را با موفقیت همراه خواهد ساخت.
10- عدم مشارکت مشتری (Customer involvement)
به مشارکت نگرفتن مشتری باعث بروز خطاهای مهلکی در پروژه می شود. مدیر پروژه باید مشارکت مشتری را حین اجرای پروژه به منظور حصول اطمینان از اینکه نیازمندی ها وی تامین می گردد، جلب نماید. این نکته مهم را باید به یاد داشت چنانچه مشتری راضی باشد پروژه موفقیت آمیز تلقی می گردد.
مدل کانو در تحلیل نیازهای مشتریان
تصور کنید قرار است برای منزلتان یک دستگاه تلویزیون خریداری کنید. هنگامی که به بازار لوازم خانگی میروید، با محصولات بسیار متنوعی مواجه میشوید. برای این که بتوانید در بین این همه گزینه، تصمیم بگیرید، باید مشخص کنید که چه انتظاراتی از این دستگاه دارید و میخواهید کدام یک از خواستهها و نیازهایتان را برآورده کند. آیا امکاناتی نظیر اتصال تلویزیون به اینترنت، کنترل دستگاه با فرمان صوتی و اشاره، نمایش سه بعدی، قابلیت نصب وبکم و... برای شما مهم است یا این که این قبیل امکانات را لوکس و اضافه میدانید؟
پروفسور نوریاکی کانو در دهه 1970 مدلی ساده و کاربردی برای طبقهبندی نیازهای مشتریان ابداع کرد که به "مدل کانو" معروف است. در این مدل، نیازهای مشتریان یا ویژگیهای محصول را به سه دستهی "نیازهای اساسی"، "نیازهای عملکردی" و "نیازهای انگیزشی" تقسیم میکند:
نیازهای اساسی، اشاره به ویژگیهایی از محصول دارد که اگر برآورده نشوند، موجب نارضایتی شدید یا رویگردانی مشتری میگردند. معمولا مشتریان به صورت پیش فرض انتظار دارند که این ویژگیها در محصول وجود داشته باشد، به همین دلیل برآورده شدن این نیازها، رضایت مشتری را افزایش نمیدهد. در مورد مثال تلویزیون، وجود کنترل از راه دور، یک نیاز اساسی است و بعید است امروزه کسی برای منزلش تلویزیونی بخرد که کنترل نداشته باشد.
نیازهای عملکردی، به آن دسته از ویژگیهای محصول اشاره دارد که به اندازه برآورده شدنشان، باعث رضایت مشتری میشوند و هرچه کمتر برآورده شوند، نارضایتی بیشتری به همراه خواهند داشت. معمولا این نیازها به طور صریح توسط مشتری بیان میشوند. در مثال تلویزیون، کیفیت صدا، تفکیک رنگ، درگاههای ارتباطی و... جزو نیازهای عملکردی هستند.
نیازهای انگیزشی، به آن دسته از ویژگیها اشاره دارد که شرکتهای پیشرو به محصول یا خدمت خودشان اضافه میکنند تا از سایر رقبا متمایز شوند. این ویژگیها، مورد انتظار مشتری نیستند و عدم وجود آنها باعث ناراضایتی نمیشود ولی بودنشان، رضایت مشتری را به صورت شگفتانگیزی افزایش میدهد. در مثال تلویزیون، فرض کنید تلویزیونی ساخته شود که بتوانید اندازه صفحه آن را کوچک و بزرگ کنید؛ یعنی این امکان را به شما بدهد که با توجه به مکان قرارگیری و فاصله بیننده، اندازه صفحه را طوری تغییر بدهید که تصویر، خیلی بزرگ یا خیلی کوچک به نظر نرسد. آیا حاضرید تلویزیونتان را کنار بگذارید و یکی از اینها را بخرید؟
نکته جالب اینجاست که وقتی شما یک ویژگی جدید به محصول یا خدمت خودتان اضافه میکنید، بعد از مدتی رقبایتان هم از شما الگو برداری میکنند و آن امکان جدید، کم کم به یک ویژگی عملکردی تبدیل میشود. با گذر زمان، انتظارات مشتریان بالاتر میرود و همان ویژگی، یک الزام اساسی خواهد شد که اگر محصولی آن را نداشته باشد، از گزینههای خرید مشتری خارج میشود. برای مثال میتوان به وجود کنترل از راه دور برای تلویزیون اشاره کرد که در ابتدا، به عنوان یک تمایز در نظر گرفته میشد و امروزه یک نیاز اساسی است.
شما چقدر نیازهای اساسی، عملکردی و انگیزشی مشتریان خودتان را میشناسید؟ آیا میتوانید امکان جدیدی به محصول یا خدمتتان اضافه کنید که تا کنون در صنف شما بیسابقه بوده و باعث غافلگیر کردن مشتریانتان بشوید؟
@Andish_System
تصور کنید قرار است برای منزلتان یک دستگاه تلویزیون خریداری کنید. هنگامی که به بازار لوازم خانگی میروید، با محصولات بسیار متنوعی مواجه میشوید. برای این که بتوانید در بین این همه گزینه، تصمیم بگیرید، باید مشخص کنید که چه انتظاراتی از این دستگاه دارید و میخواهید کدام یک از خواستهها و نیازهایتان را برآورده کند. آیا امکاناتی نظیر اتصال تلویزیون به اینترنت، کنترل دستگاه با فرمان صوتی و اشاره، نمایش سه بعدی، قابلیت نصب وبکم و... برای شما مهم است یا این که این قبیل امکانات را لوکس و اضافه میدانید؟
پروفسور نوریاکی کانو در دهه 1970 مدلی ساده و کاربردی برای طبقهبندی نیازهای مشتریان ابداع کرد که به "مدل کانو" معروف است. در این مدل، نیازهای مشتریان یا ویژگیهای محصول را به سه دستهی "نیازهای اساسی"، "نیازهای عملکردی" و "نیازهای انگیزشی" تقسیم میکند:
نیازهای اساسی، اشاره به ویژگیهایی از محصول دارد که اگر برآورده نشوند، موجب نارضایتی شدید یا رویگردانی مشتری میگردند. معمولا مشتریان به صورت پیش فرض انتظار دارند که این ویژگیها در محصول وجود داشته باشد، به همین دلیل برآورده شدن این نیازها، رضایت مشتری را افزایش نمیدهد. در مورد مثال تلویزیون، وجود کنترل از راه دور، یک نیاز اساسی است و بعید است امروزه کسی برای منزلش تلویزیونی بخرد که کنترل نداشته باشد.
نیازهای عملکردی، به آن دسته از ویژگیهای محصول اشاره دارد که به اندازه برآورده شدنشان، باعث رضایت مشتری میشوند و هرچه کمتر برآورده شوند، نارضایتی بیشتری به همراه خواهند داشت. معمولا این نیازها به طور صریح توسط مشتری بیان میشوند. در مثال تلویزیون، کیفیت صدا، تفکیک رنگ، درگاههای ارتباطی و... جزو نیازهای عملکردی هستند.
نیازهای انگیزشی، به آن دسته از ویژگیها اشاره دارد که شرکتهای پیشرو به محصول یا خدمت خودشان اضافه میکنند تا از سایر رقبا متمایز شوند. این ویژگیها، مورد انتظار مشتری نیستند و عدم وجود آنها باعث ناراضایتی نمیشود ولی بودنشان، رضایت مشتری را به صورت شگفتانگیزی افزایش میدهد. در مثال تلویزیون، فرض کنید تلویزیونی ساخته شود که بتوانید اندازه صفحه آن را کوچک و بزرگ کنید؛ یعنی این امکان را به شما بدهد که با توجه به مکان قرارگیری و فاصله بیننده، اندازه صفحه را طوری تغییر بدهید که تصویر، خیلی بزرگ یا خیلی کوچک به نظر نرسد. آیا حاضرید تلویزیونتان را کنار بگذارید و یکی از اینها را بخرید؟
نکته جالب اینجاست که وقتی شما یک ویژگی جدید به محصول یا خدمت خودتان اضافه میکنید، بعد از مدتی رقبایتان هم از شما الگو برداری میکنند و آن امکان جدید، کم کم به یک ویژگی عملکردی تبدیل میشود. با گذر زمان، انتظارات مشتریان بالاتر میرود و همان ویژگی، یک الزام اساسی خواهد شد که اگر محصولی آن را نداشته باشد، از گزینههای خرید مشتری خارج میشود. برای مثال میتوان به وجود کنترل از راه دور برای تلویزیون اشاره کرد که در ابتدا، به عنوان یک تمایز در نظر گرفته میشد و امروزه یک نیاز اساسی است.
شما چقدر نیازهای اساسی، عملکردی و انگیزشی مشتریان خودتان را میشناسید؟ آیا میتوانید امکان جدیدی به محصول یا خدمتتان اضافه کنید که تا کنون در صنف شما بیسابقه بوده و باعث غافلگیر کردن مشتریانتان بشوید؟
@Andish_System
تحلیل های مصور برای تصمیم گیری های هوشمندانه @Andish_System
https://tdwi.org/research/2015/07/best-practices-report-visual-analytics-for-smarter-decisions.aspx?tc=page0
@Andish_System
@Andish_System
tdwi.org
Best Practices Report | Visual Analytics for Making Smarter Decisions Faster
Download this report to examine how visual analytics fits with this and other important goals and trends that are enabling organizations to realize higher value from their data.
Forwarded from Deleted Account
Poster BITF compressed.jpg
1.7 MB