دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی – Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
544 subscribers
210 photos
116 videos
28 files
223 links
کتابها (ترجمه):
هایدگر واپسین؛جولیان یانگ،حکمت
درآمدی بر فهم هرمنوتیک؛لارنس اشمیت،ققنوس
آزادی حیوانات؛پیترسینگر،ققنوس
فلسفه قاره ای و معنای زندگی؛جولیان یانگ،حکمت
حق حیوان، خطای انسان؛تام ریگان،نشرکرگدن
درآمدی به فهم فایده‌گرایی،نشرطه
@BeKhod87
Download Telegram
تجاوز به مثابه دروغ!

بهنام خداپناه

این روزها تقریبن هر صفحه ای را که در رسانه های جمعی باز میکنی، بعید است که خبری درباره مسئلۀ «تجاوز» نیامده باشد. تقریبن همه رسانه ها و خبرگزاریها به نوعی اشباع شده از خبرها و ماجراهای مربوط به روایتهای تجاوز و اتهامهایی علیه اشخاص گوناگون هستند. و تقریبن همه این روایتها دارای یک کلیشۀ مشترکند و آن تقابل خیر و شر، یا ظالم و مظلوم، که در یک طرف مردی هوسران ایستاده که به نحوی از موقعیت و جایگاه خود سوءاستفاده کرده و در طرف مقابل او زن یا دختری معصوم که به لطایف الحیلی فریب این مرد هوسران را خورده، به او اعتماد کرده و نهایتن مورد آزار و یا تجاوز قرار گرفته. این دستکم چیزی بوده که من از این روایتها دیده ام. شخصن علاقه ای به شنیدن روایتهای یک-طرفه ندارم، خصوصن اگر این روایتها درخصوص مسائل عاطفی و احساسی افراد باشند، چه اینکه چنین روایتهایی از جمله غیرقابل اعتمادترین روایتها به شمار میروند، خصوصن وقتی مسئله شهرت و شهوت و همه به هم گره خورده باشد. اما فارغ از درستی یا نادرستی این روایتها، اینجا چند نکته به نظرم میرسد که باید در تحلیل اینگونه از مسائل آنرا درنظر گرفت.

شاید تحلیل کردار ناراست اخلاقی یی همچون «دروغ» بتواند به تحلیل این مسئله کمک کند. به نظرم میتوانیم از دوگونه دروغ نام ببریم: الف) دروغی که به شکلی نظام مند توسط فرد دروغگو گفته میشود. چنین فردی صرفنظر از اینکه در کجاست و با چه کسی طرف است همواره دروغ خواهد گفت.تقریبن تکلیف چنین فردی مشخص است. این فرد احتمالن در اثر اختلالی در شخصیتش که میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد همواره در اکثر موارد مقصر است، چه اینکه فارغ از شرایطی که در آن هست همواره ناراست میگوید. همه ما چنین فردی را نکوهش میکنیم. ب) دروغی که گهگاه و بنا به شرایط و اقتضائاتی توسط افراد گفته میشود.این وضعیتی است که تقریبن همه ما آنرا تجربه کرده، میکنیم و احتمالن خواهیم کرد. در این نوع دوم دروغ اما، فقط این ما نیستیم که مقصریم. شنونده دروغ هم میتواند به نوعی مقصر باشد. کودکی را درنظر بگیرید که از ترس اخم و تَخم پدر و احتمالن کتک خوردن به پدرش دروغ میگوید که مدرسه بوده درحالیکه با دوستانش فوتبال بازی میکرده؛ یا مردی که از ترس قهر زنش به او دروغ میگوید که مثلن شب را با دوستانش گذرانده. مثالهای بسیاری میتوان زد. در چنین شرایطی هرچند دروغ را نهایتن فرد دروغگو میگوید، و به تعبیری ماشۀ دروغ را او میچکاند، اما نباید فرایندی که فرد در آن اقدام به عمل دروغگویی کرده را نادیده گرفت و صرفن روی فعل یا کردار صادر شده از عامل تمرکز کرد. در اینجا هم دروغگو و هم شنونده دروغ مقصرند. کردارهای صادر شده از شنونده دروغ همانقدر در دروغگوییِ فرد دروغگو حائز اهمیتند که فعل شخص دروغگو در انجام آن. چه اینکه همین فرد مثلن در مواجهه با افراد دیگر قلب واقعیت نمیکند. مثلن کودک مثالمان احتمالن به مادربزرگش راستش را خواهد گفت که او نه مدرسه که به بازی فوتبال رفته بوده است. در واقع، آنچه فرد را در اینجا به سوی فعل خطا سوق داده، انتظاراتِ فرد مقابل از اوست.

حال به عنوان تجاوز برمیگردیم. به همین ترتیب هم به نظرم میتوان از دو نوع گوناگون تجاوز سخن گفت: الف) کسی که به شکلی نظام مند و نیتمند طعمه های گوناگون را می یابد و هیچ ابایی هم از همخوابگی، دستمالی یا ... به زور با افراد ندارد. خطای آشکار این مورد را همچون مورد اول دروغ کمتر انسان دارای عقل سلیمی است که رد کند و فرد عامل را محکوم نکند. ب) نوع دوم اما نه به شکلی سیستماتیک و نظام مند توسط فردی بیمار، بلکه میتواند به شکلی موردی توسط برخی انسانهای معمولی هم روی دهد، مادامیکه مردی با زنی با هم دارای نوعی از ارتباط/ رابطه هستند چه بسا رابطه‌شان به نوعی مستعد این نوع از مناسبات باشد. همچون نوع دوم دروغ، اینجا اگر مرد فعل خطایی را انجام میدهد که نباید آنرا انجام میداده، و مرزهای رابطه را بیش از حد انتظار فراخ تصور کرده، خطاکار تنها او نیست، بلکه فرد مورد خطاشونده هم در شکل دهی به فرایندی که منجر به صدور آن فعل از مرد ماجرای ما شده کم مقصر نیست. دستکم در آندسته از روایتهایی که من به شخصه دیدم، زنان روایتهایی را از ورود به حریم خصوصی مرد مورد نظر و روابط بسیار نزدیک و صمیمانه با او به دست داده اند، مثل نوشیدن الکل و ... . در بستر روابط اجتماعی مرسوم، ورود به حریم خصوصی یک مرد توسط یک زن به خودیِ خود به اندازه کافی میتواند عاملیت و ارادۀ مرد را سست کرده و توسط مرد حمل بر چراغ سبز زن برای شروع رابطه‌ای نزدیک گردد، و این چیزی است که بعید میدانم کمتر زنی آنرا نداند، دیگر صمیمیتهای بسیار و نوشیدن الکل و غیره جای خود دارد! اینکه چرا این زنان دعوت مردان را در پیوستن به آنها در حریم خصوصی شان پذیرفته اند چیزی است که خود آنها باید بدان پاسخ گویند! اما رویهم رفته،چیزی که
در این روایتها روی آن تاکید میشود تنها چکاندن ماشۀ فعل توسط مرد است، بدون آنکه به فرایند و زمینه ای که این فعل در آن صادر شده توجه کافی شود، مثل اینکه زن در طول رابطه چه رفتارها و به تعبیری سینگالهایی را بروز داده که این انتظار را در مرد بوجود آورده، و البته این چندان تعجبی ندارد، چرا که راویان زنان هستند، و طبیعتن روایت خودشان را از ماجرا بیان میکنند! نهایتن باید بگویم، در تحلیل اینگونه از پدیده‌های انسانی، این میزان از تاکید بر فاعلیت مرد و نادیده گرفتن نقش زن و زنانگیِ او در صدور فعل، به غایت یک-طرفه و ناقص خواهد بود.

@BeKhodnotes
Forwarded from hekmatpub
🔵 امروز ۲۶ سپتامبر، زادروز مارتین هایدگر است
.
«مارتین هایدگر» فیلسوف آلمانی معاصر، یکی از مشهورترین چهره‌های فکری قرن بیستم بود. او با شیوه‌ای نوین به تأمل دربارهٔ وجود پرداخت. فلسفه او بر دیدگاه‌های بسیاری از فلاسفه بعد از او اثر گذاشت.
هایدگر الاهیات را از سال ۱۹۰۹ در دانشگاه فرایبورگ آغاز کرد و بعد از آن به فلسفه روی آورد. فعالیتش همواره تحت تأثیر استادش ادموند هوسرل بود.
اندیشه‌های هایدگر، رقم‌زنندهٔ مایه‌های فکری بسیاری از متفکران مابعد تجدد از جمله میشل فوکو، ژاک دریدا و هانس-گئورگ گادامر بوده‌است.
.
🔴 کتاب‌های نشر حکمت در باب هایدگر:

«هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ
«درآمدی بر هایدگر» اثر گونتر فیگال
«لوکاچ و هایدگر» اثر لوسین گلدمن


#مارتین_هایدگر #هایدگر
#درآمدی_بر_هایدگر #لوکاچ_و_هیدگر
#هایدگر_واپسین
#کتاب #معرفی_کتاب #حکمت
#کتاب_باز #کتابخوان #کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابگردی #کتاب_فروشی
#کتاب_فلسفه #کتاب_فلسفی
#معرفی_کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم📚
#کتاب_‌پرفروش #کتاب_عالی
#کتاب_بخوانیم #کتابدوست
#انتشارات_سینا #نشر_سینا
#انتشارات_حکمت_سینا
#انتشارات_حکمت #نشر_حکمت


|[ @HekmatPub ]|
امروز صبح در راه رفتن به دانشگاه با دوچرخه از دور متوجه چیزی در خیابان شدم! نزدیکتر که شدم سنجابی را دیدم که به تازگی تصادف کرده و جان داده بود. دوچرخه را پارک کردم تا جنازه حیوان را از خیابان بردارم و زیر درختی در حاشیه جنگلیِ خیابان قرار دهم. نزدیکتر که شدم تا سنجاب را بردارم فندق نیمه له‌شده حیوان را دیدم که در کنار جنازه‌اش افتاده بود. سنجابها وقتی چیزی خوراکی پیدا میکنند خیلی هیجان‌زده و سرخوش میشوند و سراز پا نمیشناسند. این را بارها اینجا دیده‌ام. برای یکی‌شان همین چند روز پیش تکه نان خشکی در بالکن گذاشتم. همینکه نان را برداشت مثل گلوله انرژی سرخوشانه و جست و خیزکنان به بالای درختی رفت و غیبش زد. اما این دوست سنجابم متاسفانه سرخوشی‌اش ظاهرن کار دستش داده بود. ظاهرن نمیدانست که آن تکه زمخت آهن و پولاد که ما انسانها برای بدست آوردنش خیلی کارها میکنیم تن ظریفش را از هم متلاشی میکند! صحنه را که دیدم خیلی دلم شکست. حقیقتن دنیا و کالاهایش به هیچکس وفا نمیکند، چه دانه بلوطی باشد برای سنجابی، چه ابرسازه‌ای بزرگ برای انسانی. متاسفانه از این صحنه‌ها اینجا کم ندیده‌ام. خرگوش، سنجاب، و انواع دیگر حیواناتی که در اثر تصادف جان داده‌اند و در وسط خیابان رها شده افتاده‌اند و کسی هم برای لحظه‌ای به خود زحمت نمیدهد تا دستکم جنازه جانور را از وسط خیابان به جایی دیگر منتقل کند، بماند انتقال حیوان تصادفی در همان لحظات اولیه به کلینیک دامپزشکی!

@BeKhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همدلی اساس هرگونه فهمی است. بدون همدلی با فرد یا اثری، فهم نیز غیرممکن است. چیزی که در این ویدئو میبینید نگاه عاری از همدلی و مواجهه سرشار از عناد و کین‌توزانه شاملو با یکی از مظاهر فرهنگ و هویت ایرانی است یعنی موسیقی سنتی ایرانی. عجیب هم نیست که برایند همین نگاه کین‌توزانه آن ادبیات مبتذل و رکیک باشد. این واکنش و رفتار را مقایسه کنید با ادبیات متین زنده‌یاد شجریان. بیهوده نیست که از قدیم گفته‌اند درخت هرچه پربارتر افتاده‌تر. وچندان عجیب نیست که کسی با دانش موسیقیایی شجریان اینگونه از سر تواضع سخن بگوید و کسی هم همچون شاملو با گلویی پرکرده از باد نخوت و تکبر. و البته تعجبی هم ندارد. این میزان نفرت و از خود-بیگانگیِ روشنفکر ایرانی از هویت و فرهنگی که در آن بالیده با آن ژستهای روشنفکری چیزی نیست مگر تجلیاتی از آنچه به قول مرحوم فردید میتوان نوعی "غرب‌زدگی" خواند: نفرت بی‌حد و حصر و کین‌توزانه با هرچیزِ خودی.
به گمانم منش شخصیتهای این ویدئو به خوبی تقابل متانت و نجابت موسیقی ایرانی را با کبر و نخوت توخالیِ روشنفکر غرب‌زده نشان میدهد!

@BeKhodnotes
👎1
شنیدم که لقمان سیه فام بود . . .

پیرو مطلب قبلی و توصیف من از ادبیات شاملو درخصوص موسیقی و آواز ایرانی به عنوان ادبیاتی رکیک و مبتذل، متوجه شدم که دوستان حامی حیوانات بر من ایراد گرفته و سخنانم را «گونه‌پرستانه» دانسته‌اند.** نخست خود هم همین گمان را کردم که احتمالن مرتکب چنین گرایشی در سخنانم شده‌ام، اما بیشتر که دربارۀ آن فکر کردم به نظرم رسید که ظاهرن این دوستان هستند که در داوری سخن من دچار اشتباه شده‌اند. در اینجا برای آشکار شدن خطای داوری­شان باید دوباره تعریف دو مفهوم را مجدد مرور کنیم. نخست مفهوم «گونه‌پرستی» یا همان speciesism  و دیگری آرمان «برابری».

1. گونه‌پرستی: عبارتست از گرایشی ناموجه و تبعیض­آمیز در برتری نهادن یک گونه بر گونه دیگر صرفن به خاطر گونه­ای که بدان تعلق دارد. مثل اینکه ما انسانها خود را در بهره‌برداریهای مختلف از حیوانات به اشکال مختلف موجه می­دانیم صرفن به خاطر اینکه آنها به گونه یا نوع ما تعلق ندارند. درواقع مطابق این گرایش تبعیض­آمیز آنچه به یک موجود نسبت به موجود دیگر ارزش و جایگاه بالاتری میدهد تعلق داشتن به گونه­ انسانی است، صرفنظر از اینکه چه بسا فرد یا افرادی از گونۀ غیر-انسان ممکن است از نظر توانمندیها از فرد یا افرادی از گونۀ انسانی بسیار توانمندتر هم باشند. مثل باهوش­تر بودن یا مهربان­تر بودن یک سگ نسبت به انسانی، مثلن کودکی از انسان یا فردی عقب­مانده.

2. برابری: همانگونه پیتر سینگر در کتاب آزادی حیوانات مفهوم برابری را در مقام آرمانی اخلاقی در عبارت «همۀ حیوانات برابرند» تعریف میکند، برابری در مورد برابری انسان و حیوان یا حتی انسان با انسان نه برابریِ واقعی بلکه برابری در توجه نسبت به منافع و علایق اساسی است. به عبارت دیگر، وقتیکه ما میگوییم همه انسانها برابرند این به معنای این نیست که انسانها در واقعیت هم دارای توانمندیهای برابر و یکسانی هستند، چه اینکه انسانها به لحاظ توانمندی از یکدیگر متفاوتند، یکی دردمندتر دیگری بی­خیال، یکی نیرومندتر، دیگری ناتوان، یکی زشت­‌تر، دیگری زیبا و ... . بلکه برابری در مقام آرمانی اخلاقی باید عبارت از برابری در توجه نسبت به منافع و علایق اساسیِ همۀ ذینفعان باشد، یعنی هرآنکس که دارای منافعی است، صرفنظر از اینکه سیاه باشد یا سفید، زشت باشد یا زیبا، توانمند باشد یا ناتوان، زن باشد یا مرد، انسان باشد یا حیوان و . . .. از اینرو برابری در مقام آرمانی اخلاقی عبارتست از «توجه برابر نسبت به منافع همۀ ذینفعان».

3. مطابق این مقدمات، ما برای اینکه هرچه بیشتر به آرمان برابری نزدیک شویم و از تبعیض­های ناموجه براساس، نژاد، جنس، گونه و ... اجتناب کنیم، نیازی نیست که توانمندیهای همۀ موجودات را یکسان ارزیابی کنیم و یا صفاتِ فلان گونه یا فلان جنس را به گونه یا جنس دیگر نسبت بدهیم. می­توانیم موجودی را زیباتر از موجودی دیگر، یا خوش‌صداتر از موجودی دیگر ارزیابی کنیم اما همچنان به آرمان برابری وفادار بمانیم. درواقع ارزیابی موجودات از حیث توانمندیهای واقعیِ مختلف و رتبه‌بندی آنها مادامیکه منجر به بی‌حرمتی و عدم توجه نسبت به منافع آنها نگردد مشمول تبعیض نخواهد شد. شما میتوانید شخص الف را از شخص ب به لحاظ معیارهای زیبایی‌شناسی برتر ارزیابی کنید اما همچنان با کمال احترام و برابری با هردو رفتار کنید. مشکل آنجایی بروز خواهد کرد که از این ارزیابی­ها و رتبه‌بندی­های واقعی بخواهیم نتایجی تبعیض­‌آمیزدر توجه و رفتار به آنها بگیریم، مثل اینکه چون الف از ب زیباتر است باید بیشتر مورد احترام و توجه قرار گیرد و درمقابل ب مورد بی­‌توجهی و بی­احترامی. چه بسیار افراد زیبایی که سیرتِ نازیبا دارند و چه بسیار افراد نازیبایی که سیرتِ زیبا دارند چه اینکه به قول سعدی: شنیدم که لقمان سیه­‌فام بود/ نه تن‌پرور و نازک‌اندام بود! لقمان حکیم با صورتِ نازیبایش سیرتی بسیار زیبا و پسندیده داشت.

حال برگردیم به نسبت دادن عرعر خر توسط شاملو به آواز ایرانی، و توصیف من از آن به عنوانِ توصیفی نادرست. آیا این واقعن گونه‌پرستی است؟ گمان نمیکنم! میتوان انسان، یا حیوانی را زیباتر، خوش­صداتر، باحیاتر و ... از انسان و حیوانی دیگر دانست و همچنان در لحاظ کردن منافع­شان به یکسان با آنها برخورد کرد یا اتفاقن برعکس میتوان انسان یا حیوانی را زیباتر، خوش­صداتر و هزاران بهتر یا بدتر دیگر دانست و منافعش را زایل کرد. میتوان صدای قناری را زیبا و صدای خر را نازیبا دانست اما همچنان به هیچکدام صدمه یا آسیبی نرساند، یا بالعکس میتوان صدای قناری را زیبا و صدای خر را نازیبا دانست و به آنها آسیب رساند و به منافعشان بی­توجه بود. به همین صورت هم میتوان گرگ را درنده و گوسفند را نجیب دانست.
@BeKhodnotes