آن دیگری.pdf
333.6 KB
مقالهای از دوست بزرگوار
حسین رسول زاده🔸🔸
با عنوان
"آن دیگری"🔹🔹🔹🔹🔹
در معرفی کتاب:
تاریخ حیوانات
اکسانا تیمو فیوا
قاسم مومنی
نشر دمان/ ۱۳۹۸
"همیشه می خواستم کتابی در باره حیوانات بنویسم :« تاریخ تمدن حیوانات»!
اطلاق « تمدن » به زیستارهای حیوانی به گمان اغراق آمیز می رسد اما همان گونه که تکامل حیات انسانی، موجب نمی شود وجود حیات در حیوانات را انکار کنیم، پیچیدگی تمدن انسانی نیز نمی تواند سطح خاصی از تمدن ابتدایی ( طبیعی = طبیعت پیوند) در نزد حیوانات را نادیده بگیرد.«طی دو قرن اخیر حیوانات تدریجا ناپدید شده اند»
و هر روز بیش از پیش حیوانات بیشتری از زیستگاههای خود رانده شده اند، محو شده اند و « تصویر خود را در پیکره ی عروسکها و حیوانات خانگی جا گذاشته اند»
چه باید کرد ؟
پیشنهادهی مولف کتاب « تاریخ حیوانات » آن است که تاریخ فلسفه را چونان تاریخ حیوانات بخوانیم.
اما فلسفه درباره حیوانات چه چیزی برای گفتن دارد؟
متن کامل مقاله با گذر به اندیشه های فلسفی( افلاتون تا هایدگر و آگامبن و...) در فایل📚
@BeKhodnotes
حسین رسول زاده🔸🔸
با عنوان
"آن دیگری"🔹🔹🔹🔹🔹
در معرفی کتاب:
تاریخ حیوانات
اکسانا تیمو فیوا
قاسم مومنی
نشر دمان/ ۱۳۹۸
"همیشه می خواستم کتابی در باره حیوانات بنویسم :« تاریخ تمدن حیوانات»!
اطلاق « تمدن » به زیستارهای حیوانی به گمان اغراق آمیز می رسد اما همان گونه که تکامل حیات انسانی، موجب نمی شود وجود حیات در حیوانات را انکار کنیم، پیچیدگی تمدن انسانی نیز نمی تواند سطح خاصی از تمدن ابتدایی ( طبیعی = طبیعت پیوند) در نزد حیوانات را نادیده بگیرد.«طی دو قرن اخیر حیوانات تدریجا ناپدید شده اند»
و هر روز بیش از پیش حیوانات بیشتری از زیستگاههای خود رانده شده اند، محو شده اند و « تصویر خود را در پیکره ی عروسکها و حیوانات خانگی جا گذاشته اند»
چه باید کرد ؟
پیشنهادهی مولف کتاب « تاریخ حیوانات » آن است که تاریخ فلسفه را چونان تاریخ حیوانات بخوانیم.
اما فلسفه درباره حیوانات چه چیزی برای گفتن دارد؟
متن کامل مقاله با گذر به اندیشه های فلسفی( افلاتون تا هایدگر و آگامبن و...) در فایل📚
@BeKhodnotes
Forwarded from اتچ بات
از کودکی عاشق آسمان پرستاره بودم. به یاد دارم آن روزها که هنوز آسمان شب محل تولد کودکیام هنوز آلوده به نورهای مصنوعی نشده بود، شبهای تابستان که در ایوان حیاط خانه پدربزرگ میخوابیدیم، رد کهکشان راهشیری را میشد در آسمان دید. خیلی تجربه حیرتانگیزی بود، هرچند چیز خیلی زیادی از کهکشان و پدیدههای نجومی سر در نمیآوردم!
از همینرو، این سخن کانت را که "دوچیز مرا بیش از همه به حیرت وامیدارد، آسمان پرستاره بیرون و وجدان اخلاقی درونم"، از ته وجود درک کردهام. به راستی آسمان شب حیرتانگیز است. خصوصن وقتی اندک دانشی هم درباره فواصل میانستارهای و میانکهکشانی با آن همراه شود، بر حیرت و تناهی انسان بسیار افزوده میشود. وقتی با اعداد بسیار کلان مثلن چند ده هزار سال نوری یا چند ده میلیون یا میلیارد سال نوری و ... مواجه میشوی، بیشتر از عمقِ به راستی رازآمیز کیهان حیرتزده میشوی.
به راستی حس حیرتزدگی حس روحبخشی است. برای انسان فسرده این روزها که تقریبن حس حیرت را نسبت به خیلی چیزها به خاطر نزدیکی و دم-دستیشدنشان از دست داده، به نظر آسمان شب و عمق بیکرانه فضا و فواصل متحیرکننده آن همچنان یکی از منابع حیرت و شگفتی است و اینچنین هم خواهد بود، چه اینکه دسترسپذیری و احاطه و چیرگی زداینده حس حیرت و افسون است و عمق بیکرانه فضا از این احاطه آدمی به نظر حالا حالاها مصون باشد و این منبع حیرت همچنان پاینده!
ویدئوی زیر تلاش کرده به شکلی خیلی ساده این ناچیزیِ زمین و حیرتانگیزی بیکرانه فضا را نشان دهد. براستی در این فضای بیکرانه، زمین به این بزرگی در مقیاس کلان نه همچون اتم، بلکه بیشتر چیزی شبیه به ذرههای کوانتومی و زیر-اتمی میماند، دیگر موجودات و ما انسانهای درون آن که تقریبن نزدیک به هیچ!
به قول شعری منسوب به خیام که میگوید:
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
سرتاسر آفاق دویدی هیچ است
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است
و یا شعر منسوب به مولوی که میگوید:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ!
@BeKhodnotes
از همینرو، این سخن کانت را که "دوچیز مرا بیش از همه به حیرت وامیدارد، آسمان پرستاره بیرون و وجدان اخلاقی درونم"، از ته وجود درک کردهام. به راستی آسمان شب حیرتانگیز است. خصوصن وقتی اندک دانشی هم درباره فواصل میانستارهای و میانکهکشانی با آن همراه شود، بر حیرت و تناهی انسان بسیار افزوده میشود. وقتی با اعداد بسیار کلان مثلن چند ده هزار سال نوری یا چند ده میلیون یا میلیارد سال نوری و ... مواجه میشوی، بیشتر از عمقِ به راستی رازآمیز کیهان حیرتزده میشوی.
به راستی حس حیرتزدگی حس روحبخشی است. برای انسان فسرده این روزها که تقریبن حس حیرت را نسبت به خیلی چیزها به خاطر نزدیکی و دم-دستیشدنشان از دست داده، به نظر آسمان شب و عمق بیکرانه فضا و فواصل متحیرکننده آن همچنان یکی از منابع حیرت و شگفتی است و اینچنین هم خواهد بود، چه اینکه دسترسپذیری و احاطه و چیرگی زداینده حس حیرت و افسون است و عمق بیکرانه فضا از این احاطه آدمی به نظر حالا حالاها مصون باشد و این منبع حیرت همچنان پاینده!
ویدئوی زیر تلاش کرده به شکلی خیلی ساده این ناچیزیِ زمین و حیرتانگیزی بیکرانه فضا را نشان دهد. براستی در این فضای بیکرانه، زمین به این بزرگی در مقیاس کلان نه همچون اتم، بلکه بیشتر چیزی شبیه به ذرههای کوانتومی و زیر-اتمی میماند، دیگر موجودات و ما انسانهای درون آن که تقریبن نزدیک به هیچ!
به قول شعری منسوب به خیام که میگوید:
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
سرتاسر آفاق دویدی هیچ است
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است
و یا شعر منسوب به مولوی که میگوید:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ!
@BeKhodnotes
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
سه سال پیش چنین روز و تقریبن دَم دَمهای شب بود که پا به فنلاند گذاشتم. آن روز صدمین سال استقلال فنلاند از روسیه بود و امروز صد و سومین سالگرد. وقتی به زمان پیش از ورودم به فنلاند نگاه میکنم تا به امروز بیشتر متوجه میشوم که چقدر خیلی چیزها عوض شده، انگار برای این همه تغییر یک دورۀ صد ساله نیاز است، اما واقعیت این است که همۀ اینها در مدت سه سال روی دادند. دیگر نه این ایران پژمرده آن ایرانِ پرامیدِ سه سال پیش است و نه این جهان آن جهان و نه من آن من، حتی این فنلاند هم دیگر آن فنلاند سه سال پیش نیست. در دو سال نخست که ظاهرن شرایط آب و هوایی اینجا طبق روال معمول بود، به یاد دارم که گرمترین دمای هوا در زمستان معمولن حدود منفی ده بود و متوسط دمای هوا معمولن منفی پانزده، شانزده. چندبار هم دمای منفی سی را تجربه کردم. اما از زمستان سال گذشته دمای هوا به شکل خیلی محسوسی تغییر کرد و سردترین روزهای زمستان به ندرت تا منفی هفت و هشت رسید. کرونا هم که خیلی از چیزهای مرسوم و متعارف را در مقیاس جهانی تغییر داد. و خُب، من هم دیگر آن منِ سابق نیستم. زندگی در کشوری با آب و هوای نسبتن عجیب و غریب، که زمستانهایش معمولن تاریک و تابستانهایش برعکس همیشه روشن است، و روابط اجتماعیِ خیلی محدودتر، که هم حاصل سبک زندگیِ اینجاست هم حاصل خُلق و خوی فردیِ خودم و هم شرایط کرونا، هرچه بیشتر مرا با خودم مواجه کرد و آن جنبه های مخفی و معمولن تاریکترِ شخصیتی ام را برایم برملا کرد، جنبه هایی که همین تنهاییهای ظاهری و مواجهه های بیشتر با خودم نشانم داد که تا چه اندازه برای نوعی بازگشت به خود، نیاز به تغییراتِ اساسی تر و بنیادی تری است، چیزی که طبیعتِ زیبای اینجا هم میتواند نقش کاتالیزور را برای آن ایفاء کند. این روزها بیش از پیش خود را شبیه به یک «گوشه نشینی» احساس میکنم که لذتش کتاب خواندن و نوشتن است و مراقبه اش گوش سپردن به شاهکارهای زنده یاد لطفی!
**تصویر هم مربوط است به دریاچه نزدیک به محل سکونت به نام «مولی یَروی» [Myllyjärvi]
@BeKhodnotes
**تصویر هم مربوط است به دریاچه نزدیک به محل سکونت به نام «مولی یَروی» [Myllyjärvi]
@BeKhodnotes
Telegram
attach 📎
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
@BeKhodnotes
چه بسا بتوان اینگونه گفت که:
"همواره با دیگری چنان رفتار کن که انگار این مواجههات با او آخرین مواجهه با اوست و فردا او از این عالم رخت برخواهد بست!"
@BeKhodnotes
"همواره با دیگری چنان رفتار کن که انگار این مواجههات با او آخرین مواجهه با اوست و فردا او از این عالم رخت برخواهد بست!"
@BeKhodnotes