کتابخانه مهندسی Basu✨️ – Telegram
کتابخانه مهندسی Basu✨️
580 subscribers
156 photos
3 videos
13 files
109 links
📗📙📕 کتابخانه دانشکده مهندسی
Download Telegram
📝 دلنوشته_دانشجویی | شماره بیست و پنجم
مثل یک شال پیچیده شده به دور گلوی‌ام، سیب آدمم را می‌فشرد. رگه‌های شوق میان رگ‌هایم را می‌خشکاند و چینی نشکسته‌ام را تهدید به شکستن می‌کرد. نشکسته بودم. می‌ترسیدم اما! بند به بند وجودم از سر وحشت جیغ می‌کشید و جعبه‌ی مغزم گنجایش طنین صدایش را نداشت. تمام این نگرانی و اضطراب وسواس‌گونه از میان حفره‌ی وجودم زبانه می‌کشید و چشم‌هایم را غرق می‌کرد. می‌ترسیدم! به تعداد تمام سال‌های نزیسته از عمرم… به تعداد تمام تجربیات از سر نگذرانده… به میزان همه‌ی انتظارات درونی از ذات پرذوق و گُرگرفته‌ام…
تمنای کسب بینشی از زندگیِ پیشِ‌رو، مغزم را می‌جوید و چه خوب که درمانی نداشت این درد…! آخر، می‌گذاشت که با تمام این خوف و رجا زندگی کرد و ادعایی داشت؛ که همین مفهوم ذوق و زندگی بود!

- مامانِ حریر

#سه_شنبه_دلنواز
#دلنوشته_دانشجویی
https://news.1rj.ru/str/+iwEwERUIQGRkM2Fk
کتابخانه مهندسی Basu✨️ pinned «📌اطلاعیه: مراجعین محترم کتابخانه مهندسی با توجه به اینکه وقت اداری دانشگاه در روزهای چهارشنبه در ساعت ۱۲ به پایان می‌رسد و هم‌چنین ساعت ۸ تا ۱۰ در ساختمان مرکزی جلسه دارم؛ فردا مورخ ۲۸ آبان تنها می‌توانید از ساعت ۱۰ تا ۱۲ به کتابخانه مراجعه کنید. پی‌نوشت:…»
📝 دلنوشته_دانشجویی | شماره بیست و ششم

می‌خوام باهاتون درد و دل کنم. بچه‌ها، دیروز یه اتفاق خیلی مهم برای من افتاد. البته دیروز که نه، مال خیلی وقت پیشه. یه ماه پیش یه اخطاریه از طرف دادگاه اومد جلوی در خونه‌ی ما. من برام خیلی مهم نبودش. گفتم اگه مهم باشه احضاریه می‌فرستن. واقعاً فکر نمی‌کردم بفرستن. امروز که می‌خواستم بیام اینجا و در خونه رو باز کردم دیدم یه پاکت افتاد زمین. برش داشتم و نگاش کردم و دیدم احضاریه‌ست. اصلاً مغزم ترکید. احضاریه آخه؟ بابا من یه چیزی گفتم با خودم حالا.
بعد که داشتم می‌اومدم اینجا حواسم همه‌ش پی احضاریه بود. اومدم دوربرگردون رو بپیچم زیاد فرمون برداشتم ماشین کشید به جدول و یه خط افتاد زیر در. حالا اونم خیلی مهم نیست. هر چی مطلب آماده کرده بودم امروز سر کلاسم بگم رو هم جا گذاشتم خونه. البته این یکی اصلاً به احضاریه ربطی نداره چون گیج‌بازیم مال قبلش بود.
نگاهی به قیافه‌ی بچه‌های توی کلاس کردم. همه‌شان دهانشان باز مانده بود. خشکشان زده بود. میثم جثه‌ی کوچکی داشت. ریزه‌میزه بود. همیشه می‌گذاشتمش صندلی اول، دستش را گرفت بالا و گفت:
آقا احضاریه یعنی چی؟

میثم وقتی یکی رو می‌خوان ببرن دادگاه احضارش می‌کنن یعنی بهش نامه می‌دن می‌گن بیا دادگاه.

خب چرا شما باید بری دادگاه؟

من یه کار بدی کردم.

آبتین از وسط کلاس نیمه‌برخاسته گفت:
آقا بابای ما هم هر روز می‌ره دادگاه. یعنی کار بد می‌کنه هر روز؟

آبتین تو بابات وکیله اون فرق داره. کار بدی نکرده، اون از آدما دفاع می‌کنه.

حتی آدمایی که کار بد کردن؟

آره حتی آدمایی که کار بد کردن.

حس کردم در حقِ بابای آبتین خیانت کردم. شاید یک وکیل هیچ‌وقت به پسر کوچولوی کلاس‌دومی‌اش نمی‌گوید که از آدم‌بدها هم دفاع می‌کند.
میثم دوباره گفت: آقا چه کار بدی کردین؟

خب بچه‌ها دیگه تا اینجاش بسه. همون‌طوری که بهتون گفتم اصلاً حواس ندارم که می‌خواستم چی بهتون درس بدم. وسایلمم رو هم جا گذاشتم خونه. پس چی‌کار می‌کنیم؟ کارای خوب خوب. تقوازاده برو دفتر پیش آقای ناصری ازش توپ بگیر.

تقوازاده مثل موشک دوید. کلاس ترکیده بود. زنگ ریاضی تعطیل شده بود و می‌خواستند بروند فوتبال. انگار دنیا را بهشان داده بودند.
هر وقت من باهاشان بازی می‌کردم می‌دیدم که حس می‌کردند پیش من اعتبار دارند. مرا رفیقشان می‌دانستند. من هم بدم نمی‌آمد آن‌همه دوست کوچک دل‌پاک داشته باشم. راستش را بخواهید خیلی هم دل‌پاک نیستند. همین میثم که می‌گویم ریزه‌میزه است، همیشه ساندویچ‌های آبتین را کش می‌رود اما یک جوری بین خودشان در آخر حلش می‌کنند. هیچ‌وقت کار به دادگاه و احضاریه کشیده نمی‌شود.
ای‌کاش دوستان کوچکم می‌دانستند من کار بدی نکردم. کاش می‌دانستند من و او یکی از همین میثم و آبتین‌ها بودیم. کاش می‌شد برایشان توضیح دهم معلمشان آن‌قدرها هم آدم بدی نیست. همیشه باید برای همه این را توضیح می‌دادم، حتی رفقایم. حتی کسی که حالا احضارم کرده بود دادگاه تا به قول خودش حقش را بگیرد. باید به همه توضیح می‌دادم که پشت هیچ کارم نیت بدی نیست. باید توضیح می‌دادم من آدم خوبی هستم.
مسئله‌ی احضاریه و این‌ها که حل شد اما دل من ماند پیش دعواهایی که بدون دادگاه حل می‌شدند. دلم ماند پیش آن‌که یک بار به کسی توضیح ندهم.

✍🏻 م.سجاد عصاریها

#پنج_شنبه_دلنواز
#دلنوشته_دانشجویی
https://news.1rj.ru/str/+iwEwERUIQGRkM2Fk
🔔 با سلام و درود خدمت دوستان همیشگی به وقت کتاب؛
با توجه به برگزاری مسابقه شهید علم در روز چهارشنبه و تعطیلی دوشنبه در هفته آینده و بنا به درخواست دوستان این هفته جلسه به وقت کتاب برگزار نمی‌شود!
منتظر دیدار تک تک شما عزیزان در جلسات آینده هستیم، مانا باشید و استوار!
📚 گزارش یازدهمین نشست حضوری از سلسله‌نشست‌های کتاب‌خوانی «به‌وقت کتاب»

یازدهمین نشست از مجموعه‌ برنامه‌های کتاب‌خوانی «به‌وقت کتاب» روز چهارشنبه‌ هفته‌ گذشته در فضای دل‌نشین کتابخانه دانشکده مهندسی و با حضور جمعی از دانشجویان علاقه‌مند دانشگاه بوعلی سینا برگزار شد؛ جمعی که حضورشان، همچون همیشه، هوای کتابخانه را به فضایی برای تأمل، گفت‌وگو و جست‌وجوی معنا بدل کرد.
در آغاز نشست، دو نفر از اعضا داستان‌های کوتاه نوشته‌ خود را خواندند؛ متونی صمیمی و اندیشه‌برانگیز که حال‌وهوای جلسه را گرم‌تر کرد و پلی شد برای ورود به بحث اصلی. این بخش، بار دیگر روح خلاقیت و تجربه‌ورزی اعضای گروه را آشکار ساخت؛ روحیه‌ای که نشان از این دارد که «به‌وقت کتاب» تنها به باشگاه خواندن کتاب محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند راهی به جهان نوشتن و روایت‌گری بگشاید.
در ادامه، گفت‌وگوی محوری جلسه به کتاب «بهترین شکل ممکن» اثر مصطفی مستور اختصاص یافت. اعضا با نگاهی دقیق و گاه شخصی، به بررسی لایه‌های معنایی کتاب پرداختند؛ از لذت ساده و بی‌واسطه‌ زیستن در لحظه گرفته تا توان دیدن شادی دیگران و شریک شدن در آن. همچنین درباره ضرورت پرهیز از نگاه‌های جنسیت‌زده و کلیشه‌ای و اهمیت اصلاح زاویه‌دید فردی بحث‌های پرباری شکل گرفت؛ بحث‌هایی که نشان می‌داد اعضای گروه، کتاب را نه فقط برای خواندن، بلکه برای بازنگری در شیوه‌ی زیستن، انتخاب می‌کنند.
یکی از موضوعات جالب و چالش‌برانگیز جلسه، گفت‌وگو درباره این پرسش بود که «آیا هر کسی لازم است نویسنده باشد و آیا هر نویسنده‌ای لازم است اثر منتشر کند؟» این بحث میان موافقان و مخالفان، گفت‌وگویی پویا و شنیدنی ایجاد کرد. موافقان از ارزش تجربه‌ نوشتن و ثبت جهان ذهنی گفتند، و مخالفان بر دشواری، مسئولیت و ضرورت پختگی در ورود به عرصه‌ نشر تأکید داشتند؛ گفت‌وگویی که به‌نوعی نسبت هر فرد با نوشتن و روایت را زیر ذره‌بین برد.
در پایان جلسه نیز قرعه‌کشی انجام شد و هدیه‌ای به یکی از اعضای حاضر تقدیم شد؛ لحظه‌ای که با لبخند همراه شد و بر صمیمیت این دورهمی فرهنگی افزود.
نشست یازدهم، در امتداد رسالت همیشگی «به‌وقت کتاب»، بار دیگر نشان داد که زیبایی این جمع نه فقط در کتابی است که انتخاب می‌کند، بلکه در تجربه‌ مشترکی است که پیرامون هر کتاب ساخته می‌شود؛ تجربه‌ای از شنیدن، اندیشیدن و همراه شدن.

📆 تاریخ برگزاری: چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴
🕰 زمان: ۱۲:۱۵ تا ۱۳:۳۰
📍 مکان: کتابخانه دانشکده مهندسی

✍🏽 ژاله
سلام به همه دوستان عزیز ✨️
یه خبر خوب داریم براتون!
تصمیم گرفتیم لوگوی کانال رو به‌روزرسانی کنیم تا هم حرفه‌ای‌تر باشه، هم بهتر هویت کاری‌مون رو نشون بده. برای همین از جناب آقای مهندس توتونچی—طراح خوش‌ذوق و حرفه‌ای لوگوی جدید—صمیمانه تشکر و قدردانی می‌کنیم. زحمت و دقتی که برای طراحی کشیدن واقعاً قابل‌تحسینه.
از این به بعد، لوگوی جدید کانال که مشاهده می‌کنید، هویت رسمی ما خواهد بود.
امیدواریم مثل همیشه کنارمون باشید و این تغییر تازه براتون دلنشین باشه. 📚
باتقدیم احترام_وزیری
دوستان عزیز، به اطلاع می رساند فردا چهارشنبه ۵ آذرماه ،مسابقهٔ "شهید علم" با همکاری بنیاد نخبگان در کتابخانه مهندسی برگزار خواهد شد. بنابراین در صورت نیاز به امانت کتاب، تمدید، بازگشت کتاب یا سایر امور مرتبط با کتابخانه، حداکثر تا ساعت ۹ صبح به کتابخانه مراجعه فرمایید.
با سپاس از همکاری شما عزیزان🍃
🔰 انجمن IEEE BASU (شاخهٔ دانشجویی دانشگاه بوعلی‌سینا) با همکاری کتابخانهٔ دانشکدهٔ مهندسی برگزار می‌کند:

مسابقهٔ ارائهٔ سه‌دقیقه‌ای کتاب دلخواه

📌 کتاب انتخابی باید پیش از اجرا، تأیید هیات برگزارکننده را دریافت کند.

🔹 هر شرکت‌کننده سه دقیقه فرصت دارد تا خلاصه‌ای از کتاب خود را ارائه کند. پس از داوری، برگزیدگان معرفی خواهند شد.

🎁 جوایز نفیس برای نفرات برتر

🔻 زمان برگزاری: یکشنبه ۹ آذر
🔺 بازهٔ ثبت‌نام: ۵ تا ۸ آذر

🏢 مکان: دانشکدهٔ مهندسی — سالن آمفی‌تئاتر

🔹 برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام، در پیام‌رسان تلگرام با آیدی زیر در ارتباط باشید:
✍️@ieee_basu
📣      
@ieeebasu
@EngLibrary_BASU
📝 دلنوشته_دانشجویی | شماره بیست و هفتم
خنیاگر سرما، ساز سردش را ناموزون می‌نواخت. صدای برودت سازش از لابه‌لایِ آجرهایِ ناپایدارِ سفالیِ اتاقِ ناامنم، خود را مهمانِ هوایِ ناصافِ فضایِ ناخوشایندِ این چهاردیواریِ نامنظم کرد. سازِ ناکوکش را می‌نواخت و شعله آبیِ ناملایمِ شومینهِ نامطمئن را ازخودبی‌خود کرده بود. دخترکِ آبی‌پوشِ آتشِ سرخ؛ با ریتمِ نامحبوبِ سرما بی‌حد ناهماهنگ می‌رقصید. این اواخر ناشکیبا و نابالغ شده بودم و با محیط و فضای اطرافم ناهمراه بودم. کنار شیشهِ ناپاکِ پنجرهِ نا دوست‌داشتنی که رسیدم قطراتِ ناپایدارِ شبنم از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و برای جاری‌شدن بی‌صبری می‌کردند. نوشیدنیِ گرمِ درون فنجانِ نامرئیِ گل به گلیِ یادگاری تو، طعم نامطبوعی مهمانم کرد؛ حالم را بیشتر از قبل ناخشنود کرد. درست اندکی بعد از نوشیدن آخرین جرعه، بی‌خبر لرزی ناآشنا بر تنم نشست و بدنم رو مورمور کرد. با دست‌هایم دست دیگرم را مالیدم و پناه به جلوی شومینهِ ناسازگار با خود بردم. به شعله و رقص نامتوازنش خیره شدم، احساس گرمایِ نارسا روی پلکم سنگینی کرد که به یکباره صدای نامنسجمِ لولایِ درِ ناتراز توجه منِ ناهوشیار را به خود جلب کرد. در باز شد؛ برخلاف چندی پیش بجای هوای سرد و سرما، گرمای عجیبی از جایی نامعلوم وارد اتاق شد. درست با اولین قدمِ مبارکت همه چیز دستخوش تغییر شد. از فضای اتاق گرفته تا خود من و خود من چقدر بالغ شدم در همین دیدار کوتاه و متنم را از نو برایت نوشتم؛ دیگر خبری از «نا» نبود نه در متنم و نه در وجودم.
این است قدرت زروان

مریدِ او

#سه_شنبه_دلنواز
#دلنوشته_دانشجویی
https://news.1rj.ru/str/+iwEwERUIQGRkM2Fk
📝 دلنوشته_دانشجویی |شماره بیست وهشتم

یکی از ترسناک ترین چیزهایی که گاهی اوقات تجربه میکنم، یاداوری مرگ است. مرگ برای من بسیار واهمه بر انگیز است. گاهی در یک لحظه، خصوصا وقتی که دچار تزلزل در کارهای روزمره ام شده ام، چیزی کوبیده میشود به من و هشدار میدهد که در اخر، یک روز بدون انکه آمادگی اش را داشته باشی، نیست میشوی. هیچ چیز از تو باقی نمیماند، نه جسمی و نه روحی. من یک موجود هوشمند هستم و قدرت مکالمه با خودم را دارم. این بدان معناست که موجودی که اکنون دارد این متن را مینویسد، همزمان در مغزش در حال خواندن تمامی کلماتی است که نوشته میشود. بعد از مرگ من این موجود کجا میرود؟
میتوانم بپذیرم که وجود بیرونی و باطن من از بین برود اما عقل سلیم من و شخصیتی که خود با ان صحبت میکنم کجا میرود. نمیشود یکهو همه چیز خاموش شود. اینکه قرار نیست دیگر وجود داشته باشم برایم بسیار سنگین است. البته که چنین مسئله ای پیشینه تاریخی دارد و همواره انسان در طول تاریخ با سوال زندگی پس از مرگ مواجه بوده است. چیزی که در من زنده میشود ترس از نیستی است. پوچ هستیم و قبول این حقیقت، مقداری دشوار است. هر چیزی که داریم روزی شبیه یک توهم خواهد بود و به کل خاموش میشویم. مانند کامپیوتری که با تمام سیستم ها و پردازنده هایش یک روزی فیشش از برق کشیده میشود و میرود برای اسقاط. خواب مسئله را برایم کمی سبک تر میکند. اگر خواب من طولانی شود و برای مثال به چندین روز کشیده شود، تا وقتی که خواب هستم متوجه آن نخواهم شد. مرگ نیز مانند ان است، وقتی خاموش هستم خاموش خواهم ماند و قدرتی برای پردازش خاموش بودنم ندارم. مفید است که این جمله اپیکور مرور شود.
منبع این جمله در واقع از یکی از نامه‌های معروفش به نام «نامه به منوئیس» (Letter to Menoeceus) هست، که درباره‌ی زندگی، لذت، و مرگ نوشته شده است.

اصل جمله به لاتین (در ترجمه‌ی لوکرتیوس) معمولاً این‌طور نقل میشود:



Death is nothing to us; for when we exist, death is not present, and when death is present, we no longer exist

.”

«مرگ برای ما چیزی نیست، چون تا زمانی که ما هستیم، مرگ نیست، و وقتی مرگ هست، ما نیستیم.»
@sajadsabze
✍🏻 م.سجاد عصاریها

#پنج_شنبه_دلنواز
#دلنوشته_دانشجویی
https://news.1rj.ru/str/+iwEwERUIQGRkM2Fk
📚گزارش مسابقه‌ی «ارائه‌ کتابِ شهید علم»
به همّت بنیاد نخبگان استان همدان و کتابخانه دانشکده مهندسی دانشگاه بوعلی‌سینا، مسابقه‌ی «ارائه‌ کتابِ شهید علم» در روز چهارشنبه ۵ آذرماه با حضور جمعی از دانشجویان علاقه‌مند از رشته‌ها و مقاطع مختلف برگزار شد؛ رقابتی پربار که تنوع نگاه‌ها و ارائه‌های گوناگون، به کیفیت آن عمق و غنا بخشید.
در این برنامه، هر شرکت‌کننده فرصت داشت طی حداکثر چهار دقیقه، کتاب انتخابی خود را معرفی و تحلیل کند. ارائه‌ها با شور، تسلط و خلاقیت دانشجویان همراه بود و همین امر فضای رقابت را به بستری الهام‌بخش برای گفت‌وگو و تبادل تجربه تبدیل کرد.
در بخش پایانی نشست نیز درباره اهمیت کتاب و فرهنگ کتاب‌خوانی سخن گفته شد؛ از نقش کتاب در بهبود کیفیت فکر و زیست روزمره گرفته تا جایگاه آن در ساختن جامعه‌ای آگاه‌تر و انسانی‌تر. در این گفت‌وگوها بر این نکته تأکید شد که مطالعه‌ی هر کتاب، زمانی معنا پیدا می‌کند که با تأمل، پرسش‌گری و اندیشه همراه باشد؛ چراکه کتاب قرار نیست برای ما نتیجه‌سازی کند، بلکه باید ما را به فکر کردن، مکث کردن و کشف حقیقت دعوت کند.
در پایان و پس از جمع‌بندی داوران محترم، آقای علی قربانی، آقای آروین عزیزی، آقای امیرحسین ذوقی احسان، آقای کسرا بابایی و خانم فرناز عادلی به ترتیب به‌عنوان برگزیدگان اول تا پنجم این مسابقه معرفی شدند.
این رویداد نه‌تنها فرصتی برای رقابت فرهنگی بود، بلکه بهانه‌ای شد برای گردهم‌آیی، گفت‌وگو و پاسداشت ارزش کتاب و اندیشه؛ مسیری که با همراهی دانشجویان آگاه و اهل مطالعه، روشن‌تر و پربارتر ادامه خواهد یافت.

📆 تاریخ برگزاری: چهارشنبه ۵ آذرماه ۱۴۰۴
🕰 زمان: ۹:۳۰تا ۱۲:۳۰
📍 مکان: کتابخانه دانشکده مهندسی