جمهورى سوم – Telegram
جمهورى سوم
3.1K subscribers
251 photos
44 videos
90 files
402 links
پژوهشى در بازسازی تفکر، عمل و سوژه انقلاب ۵۷


ارتباط از طريق
@atzenooar
Download Telegram
دولتى شدن گفتمان انقلاب و بازگشت به حوزه عمومى


🔴آغاز اين هفته مهمان "دال: محفل گفتگو پيرامون آينده انقلاب اسلامى" در حسينيه هنر بودم و پس از افطار به دعوت دوست عزيز و مجاهد، سجاد اكبرى در نشستى كه موضوع آن نياز به گفتگو درون جبهه انقلاب بود حضور يافتم. آنچه در آنجا مطرح كردم توجه به اين نكته بود كه انقلاب براى تداوم خود دو گزينه به لحاظ نهادى و هستى شناختى داشت: دولت و حوزه عمومى و انتخاب و اصرار بر اولى در چهل سال گذشته و غفلت از دومى شرايط خاصى را براى جبهه و گفتمان انقلاب پديد آورده است كه از جمله آن بى نيازى به "گفتگو"ست.


🔴 اين غفلت بعد از انقلاب از اين ناحيه حادث شد كه امر سياسى و حوزه سياسى به حكومت تقليل داده شد و اسلام سياسى با ادغام در اسلام حكومتى به كلى از صحنه خارج شد. نهاد دولت و حاكميت ويژگيهاى خاصى دارد كه در ٤دهه اخير آنرا بر گفتمان انقلاب تحميل كرده و حزب الله و انقلابيون و گفتمان انقلابى را اگر نگوييم تحريف، به شكل خاصى در آورده است. اهم اين ويژگيها از اين قبيلند:

🔻 فضيلت در دولت اطاعت است اما در حوزه عمومى گفتگو
🔻عقلانيت مورد نياز دولت عقلانيت ابزاريست و عقلانيت مورد نياز حوزه عمومى عقلانيت جوهرى و سياسى
🔻علم اساسي مورد نياز دولت علم مديريت و علم اساسي مورد نياز حوزه عمومى انديشه سياسى است
🔻مفاهيم بنيادين و غايى دولت، امنيت، برنامه ريزي، توسعه، تكنيك و تكنولوژي، ايدئولوژى و تبليغات هستند و حال آنكه مفاهيم بنيادين و غايى حوزه عمومى عدالت، آزادى، اخلاق، حقوق، دموكراسى و پويايى سياسى-مدنى جامعه هستند
🔻دولت مصرف كننده و تباه كننده نظريه سياسى است و حوزه عمومى توليد كننده و اعتبار بخش به نظريه سياسى
🔻در حاليكه هدف از فعاليت در حوزه عمومى آگاهى و رشد عموم مردم است، فعاليت دولتى پشت درهاى بسته و صرفا با هدف بهبود سازمان قدرت و حاكميت دنبال مى شود و اتفاقا به واسطه موقعيت خود در اكثر موارد آگاهى و رشد عمومى را به مصلحت نمى داند.


♦️ماحصل همين غلبه دولت و غفلت از حوزه عمومى در تداوم نهادى انقلاب اسلاميست كه امروز مع الاسف گفتمان انقلاب اسلامى از عناصر اساسى خود تهى شده و انقلابيون به تدريج در حال تبديل به جماعتى كارگزار، تكنوكرات، امنيتى، تكنيك پرست، محافظه كار، مطيع، غير مولد و صرفا مقلد ايدئولوژى حاكم هستند. در چنين شرايطى كه متاسفانه انقلاب اسلامىِ دولتى شده با آويختن به پاسخهاى كهنه و در عمل مندرس شده، نه تنها نيازى به گفتگو احساس نمى كند بلكه خود از موانع عمده گفتگو محسوب مى شود، محفل "دال" و مؤسسان و مجريان آنرا بايد بعنوان مجاهدان بازگرداندن گفتمان انقلاب به ساختار اصيل آن، يعنى حوزه عمومى، شايسته تكريم و تحسين بسيار دانست.



https://news.1rj.ru/str/daal_gofteman/143
نشست رادیویی با موضوع نسبت دین و توسعه

🔻برنامه رهیافت رادیو گفتگو در ماه مبارک رمضان میزبان سه نشست تخصصی پیرامون «نسبت دین و توسعه» با حضور دکتر میثم مهدیار (معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی) حجت الاسلام حیدر عباسی (فارغ التحصیل دانشگاه شریف و طلبه حوزه علمیه مشکات) و دکتر محمدحسین بادامچی (دبیر کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف) بود که در ایام هفدهم، هجدهم و نوزدهم خرداد پخش شد.



1️⃣در نشست اول با موضوع «اندیشه دینی و توسعه» تلاش کردیم که با عبور از رویکرد کلیشه ای که اسلام را بر خلاف مسیحیت توجیه گر و تجویزگر توسعه می داند به بررسی رابطه دقیقتر میان اندیشه اسلامی و توسعه بپردازیم. صوت این نشست را می توانید از صفحه زیر دانلود کنید:
yon.ir/rPFxo

2️⃣در نشست دوم با موضوع «نهاد دین و توسعه» به بررسی مواجهه روحانیت شیعه با مقوله توسعه بویژه در تاریخ معاصر ایران پرداختیم.صوت نشست دوم هم در صفحه زیر موجود است:
http://yon.ir/G1i1f


3️⃣در نشست سوم با موضوع «حکومت دینی و توسعه» به بررسی تجربه چهل ساله ی حکومت اسلامی در مواجهه با مقوله توسعه و ارزیابی جریانهای فکری-سیاسی ذی مدخل در این باب پرداختیم. صوت جلسه سوم از طریق این صفحه در دسترس است:
http://yon.ir/neFUt
تسلیت درگذشت رییس انجمن جامعه شناسی، دکتر قانعی راد

🔻این روزها به واسطه درگیری در پژوهشی در موضوع تاریخ نخبگان در ایران معاصر در حال مطالعه و فیش برداری تحقیقی از دکتر سیدمحمد امین قانعی راد با عنوان «مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان» (به سفارش شورای عالی انقلاب فرهنگی) بودم که مع الاسف از درگذشت این استاد پیشکسوت جامعه شناسی مطلع شدم. او اگرچه با زبان علمی دقیق و پیچیده می نوشت اما دردمندی و دلسوختگی در پس پشت قلم آکادمیک او پیدا بود. قلب و روحی که اینک از هرچه بود فراغت یافته و در جوار رحمت حضرت حق آرام گرفته است. جملات زیر از مقدمه همان پژوهش، به گمانم به خوبی یکی از مهمترین دغدغه های اجتماعی چند سال اخیر استاد را منعکس می کند:


✍️فرهنگ سیاسی ایرانیان به مثابه فرهنگ سیاسی «آمریت و تابعیت» توصیف شده است. در فرهنگ سیاسی تابعیت نگرشهای نامساعد نسبت به «مشارکت» و «رقابت» وجود دارد. در این فرهنگ رفتارهای سیاسی افراد ترکیبی است از فرصت طلبی، انفعال و کناره گیری، اعتراض پنهان و ترس. چنین فرهنگی توانایی افراد در همکاری و اعتماد به یکدیگر را تضعیف می کند. بعید است که نخبگان و گروه های حاکمی که در فضای چنین فرهنگی پرورش یافته باشند، دیدگاه مساعدی نسبت به گسترش مشارکت و رقابت از خود نشان دهند. برخی از پژوهشها - در دوره پهلوی- مؤید وجود این فرهنگ سیاسی حتی در بین نخبگان ایران می باشد. فرهنگ سیاسی نخبگان ایرانی در دوره پهلوی با ویژگیهای بدبینی سیاسی، بی اعتمادی شخصی و احساس عدم امنیت توصیف شده است. در همین دوران روشنفکران مدرن ایران از نظر نگرش سیاسی و اجتماعی ناخرسند و سرخورده بوده و در حالت گسیختگی و انزوای اجتماعی به سر می برند. بررسی تداوم و یا عدم تداوم این فرهنگ سیاسی و وضعیت مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان در دوره کنونی از اهمیت راهبردی زیادی برخوردار است.

خدایش بیامرزاد

https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/4676
محاكمه بين نسلى


ضابط، شاكى، قاضى : دهه سى
دادستان: دهه چهل
بازپرس/ داديار: دهه پنجاه
وكيل: دهه پنجاه
متهم: دهه شصت
حضار: دهه هفتاد و هشتاد


🔴چند هفته پيش كه در جلسه بازپرسی پرونده ام در دادسرای رسانه حاضر شدم و به اتهاماتى درباره صفحه توييترم و برخى مطالب تلگرامى پاسخ گفتم، فراسوى همه حرفهايى كه هست و فعلا مجال بيانش نيست، آنچه رخ داد را بيش از همه صحنه محاكمه و بازپرسی دهه شصتيها توسط نسل دهه سى و چهليهايى دیدم كه ثمره نظام را از انقلابيون رنج كشيده و مجاهدين به خاك و خون كشيده گرفتند و هم اكنون زير سايه امام و رهبرى از سلطه مطلق و بلامنازعى بر مناصب حكمرانى در یکی از دو بلوک راست یا راست تر، برخوردارند.


🔴روى سخنم با همين نسل دوم انقلاب و نسل اول و آخر مديران نظام است. می دانم و می فهمم که خواسته شما از جوانان چون منی که انقلاب اسلامی ۵۷ و افکار و گفتار و آرمانهای رهبران انقلاب را جدی گرفته اند، تنها و تنها یک چیز است: اینکه ساکت باشیم و در امور سیاسی ای که باید در باشگاه بزرگان به آن رسیدگی شود دخالت نکنیم. اما می خواهم توجه شما یا حداقل بخشی از شما را که «انقلاب اسلامی» هنوز طنینی در قلبتان برمی انگیزد به نکته ای جامعه شناختی جلب کنم.


🔴 شما که اکنون دست اندرکار مهار انقلابیون جوان شده اید لازم است بدانید که ما دهه شصتيها در ميانه دو نسلى قرار گرفته ايم كه روى خود را به كلى از جهانى كه انقلاب ٥٧ آفريد، بریده اند: یا در رؤياى جهان بيرون مرزهاى جمهورى اسلامى به سر برده و مى برند و يا اگر امكان مهاجرت ندارند بى آرمان و بى افق و رياكار ، منفعت شخصى را قبله نماى زندگانى در جهان بى معنايى كرده اند كه پيش روى خود مى بینند.


🔴هر قضاوتى داشته باشيم كتمان نمى توان كرد كه آنچه در سالهاى ٧٦ تا ٨٨ بر سر اصلاحات آمد، فروريختن آرمان يك نسل بزرگ بود. نسل بزرگى از فرزندان شما که بیش از همه به شما نزدیک بود و رفتار و گفتار شما را در خانه و اداره و شهر به دقت زیر نظر داشت. نسل بزرگی که همراه شما رنج و دشواری سالهای جنگ را تحمل کرد تا پس از جنگ بتواند به نحوی اساسی درباره نویدها و آرمانهای انقلاب بیندیشد و موقعیت خویش را در نهضت آباء بنیانگذار بیابد. نسل بزرگی که «مسأله» اساسیش این بود که پس از یک دهه اضطرار عقلانیت و اندیشه و علم اینک پرسشهای اصیل نهضت را پیش پای دین بنهد و توانایی روحانیون و اندیشه دینی را در پاسخ به مسائل زمانه به محک بگذارد.


🔴هرقضاوتی داشته باشیم اما سرنوشت این نسل به سرنوشت اصلاحات گره خورد. در سالهایی كه سبزى سيادت خاتمی- يكى از سه سيد فاطمى- و موسوی -نخست وزير محبوب امام- آنچنان کوفته شد كه سرآخر دوباره به بنفش روحانى و هاشمى رفسنجانى تغییر رنگ یابد، دهه پنجاهیها هم یا عطای میهن را به لقایش بخشیدند و راه مهاجرت در پیش گرفتند و یا از روزگار عبرت گرفتند و سربه راه شدند و مسیر کسب و کار و حرفه ای شدن و کارمند بودن در پیش گرفتند. از میان آنها که ماندند، در دادرسی من دو تا بودند: یکی که بازپرس من بود ودیگری که وکیل من. اگرچه یکی اینطرف میز بود و دیگری آنطرف میز، هردو در یک چیز مشترک بودند: ریش و قیچی دست دهه سی و چهلیهاست.


🔴اما ای بزرگان قوم! شما چندان چیزی از دهه هفتادیها و هشتادیها نمی دانید، چون آنها را به چیزی نمی انگارید و انکارشان می کنید. اتفاقا آنها هم شما را به چیزی نمی انگارند و انکارتان می کنند. البته شما از موضع قدرت و آنها از موضع ضعف. با اینحال چندان نیازی نیست که متولدین سالهای پس از جنگ چیز چندانی از تاریخ و عبرت نسلهای پیش از خود بدانند. شما این فرزندان کوچکتان را چنان در مدارس پوچ و دانشگاه های پوچ تر و بیکاری و بی هویتی و فساد و بازار سوداگری و منفعت جویی و جاه طلبی و حرص و طمع رها کرده اید که خود از کودکی آموزه بنیادین زیستن در این جهان آشفته را به طور غریزی فرا گرفته اند و هر روز تمرین می کنند: «فقط و فقط به فکر خودت باش»


🔴ای آقایانی که بار حفظ نظام را بر دوش می کشید! دهه پنجاهیها و دهه هفتادیها، چه آنها که از بیرون مرزهای ایران ما را نظاره می کنند و چه آنها که کلاه خویش را در آرزوی روزی که بروند سخت چسبیده اند، این روزها به زبان بی زبانی و با حالتی آمیخته از ترحم و حزم و طعنه به ما دهه شصتیها می گویند که «دیدید که حق با ما بود» و ما که سالها عافیت اندیشی این برادران و خواهران بزرگتر و کوچکترمان را ملامت می کردیم، حالا در پاسخ سخت درمی مانیم.

👇 ادامه
👆ادامه


🔴ما دهه شصتیهای انقلابی آخرین کسانی بودیم که پس از اصلاحات آمدیم تا بگوییم که لازم نیست برای آرمانگرایی و عدالت طلبی و آزادیخواهی رو دروی انقلاب خمینی بایستیم. اما شما که همواره نام انقلاب و خمینی لقلقه زبانتان بود امروز چنان نام و یاد آرمانها را به عناوین مجرمانه زینت داده اید که گویی جز به مدفون شدن این نسل و این خواسته ها رضایت نخواهید داد. حتما خوب و به درستی حساب کرده اید که انقلاب ما اگر حسینی بود نظام ما حسنی است و فرزندان این نظام هم هرچه ادعای انقلابی گری داشته باشند در نهایت در مقابل هزینه ها عقب خواهند نشست.


♦️ ما فرزندان انقلاب قطعا وجود رهبری را که شجاعت اعتراف به عقب ماندگی در عدالت دارد، تا آخرین نفس حرمت می نهیم، اما پرسش اینجاست که شما که این آخرین رمقهای انقلاب اسلامی را اینچنین می کوبید با آینده ایران، با این زمین سوخته و نسلهایی که بی اختیار و ناامیدشان خواسته اید، چه خواهید کرد؟
آیا تب تحصیلات را درمانی هست؟
نه گفتن به نهاد منحط مدرسه در ایران


🔴دختر بزرگم، زینب، چند روز پیش چهارسالش تمام شد. همسرم تذکر داد که اگر بخواهیم دخترمان در دبستان خوبی پذیرفته شود باید از مهر امسال به پیش دبستانی برود. آه از نهادم بلند شد. انگار غم عالم را در وجودم ریخته باشند. یعنی انقدر زود باید فرزند دلبندم را به این ضحاک ماردوش عظیم الجثه، حریص و بی مصرف تقدیم کنم؟!


🔴«تحصیلات» شاید اکنون یک قرنی هست که که در جامعه بسته و طبقاتی ایرانی که در هر دوره خود به نحوی مسیر تحرک اجتماعی در آن مسدود است، تنها نقطه امید و ارزوی مردم برای رهاندن فرزندان از فلاکت موروثی و ارتقاء طبقه اجتماعی محسوب می شود. آنطور که دیوید مناشری در پژوهش برجسته خود در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» -که توسط من و عرفان مصلح ترجمه و به تازگی منتشر شده است- نشان می دهد، این پهلویها بودند که این آروزی مردم در نهضت مشروطه، یعنی گشودن مدارس جدید به روی عامه مردم را جامه عمل پوشاندند. محمدرضا پهلوی آموزش ابتدایی و متوسطه را گسترش داد و دست به کارِ گشودن دانشگاه به روی توده ها بود که تب تحصیلات خود او را هم فرو خورد. تظاهرات پشت کنکوریها یکی از چندین موج اعتراضی دهه پنجاه بود که جامعه ی به ستوه آمده ایران را به آستانه انقلاب سوق دادند.


🔴اما من از نسل آن پدرانی نیستم که به معجزه تحصیلات باور داشته باشم. پدر من و بسیاری از کسانی که دهه سی ای های نسل اول و آخر مدیران جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند، خود البته به نحوی محصول این معجزه هستند. شاه در دهه پنجاه دانشگاه های سوگلی خود را به روی توده ها گشود تا برای اولین بار دهقان زاده ها هم بتوانند در کنار فرزندان اشراف درس بخوانند و سهمی از آینده برای خود متصور شوند. انقلاب اسلامی که رخ داد، اشراف و آقازادگان رژیم قبل را نابود کرد و فرزندان فرودستانی که نظام آموزشی به بالا برکشیده بود، بر کرسی اداره ماشین تازه مصادره شده ی دولت نشاند. دانشگاه رایگان در کنار انقلاب دو ستون نردبانی شد که زیردستان برجای دست نیافتنی بالادستان دست یابند. این تجربه دست اول، شیرین و باورناپذیری از عدالت برای انقلابیون بود.


🔴بنابراین تب تحصیلات پس از انقلاب و در دوره جمهوری اسلامی داغتر شد. با دولتی شدن مطلق آموزش، موانع سابق هم از میان برداشته شد تا با پایان جنگ کل خانواده برای نسل ما در یک جمله خلاصه شود: «پدر و مادر زحمت می کشند تا فرزندان درس بخوانند». برای نسلهای بعد از انقلاب تلاش برای دستیابی به تحصیلات عالی به معنای واقعی کلمه «همه چیز» بود. پیشرفت شخصیتی و اجتماعی و مادی و معنوی و دنیوی و اخروی همه و همه در بالا رفتن از نردبان مدرسه و دانشگاه خلاصه شده بود. اکنون سی سال است که جمهوری دوم یکی از افتخارات عمده خود را گسترش خارق العاده یا بهتر بگوییم انفجار تحصیل کردگان دانشگاهی می داند. اما اینک این ما متولدین دهه شصتیم که برای اولین بار پس از ۲۵ سال صرف عمر، قله تحصیلات را فتح کرده ایم و گزارش دست اول خود را از این تلاش حماسی و طولانی ارائه می دهیم: سراب بود و سراب!


🔴لحظه ای بر این های و هوی بلند، بر این کسب و کار پر سود، بر این ویترین پر رنگ و لعاب چشم بپوشید. حداقل برای نسل ما لحظه بیدار شدن سررسیده است: معماران جامعه ما نادان بوده اند. هیچ چیز در انتهای این نردبان در انتظار ما نیست جز کاغذ پاره ای که برای خالی نبودن عریضه به سرعت در میان از راه رسیدگان توزیع می کنند و این در حالیست که بلندگوها از فارغ التحصیلان عزیز درخواست می کنند که برای جلوگیری از ازدحام زودتر محل دانشگاه را ترک کنند. مسابقه حالا به پایان رسیده. اکنون بعد از ۲۵ سال برای اولین بار آزادی تا مثل روز اول که پنج-شش ساله بودی و به مدرسه آمدی به خانه بازگردی. البته اینبار با مدرکی که بهای آن کل کودکی و نوجوانی و جوانی توست.


♦️من از نسل آن پدرانی نیست که جویی ارزشی برای تحصیلات و نظام آموزشی کنونی ایران قائل باشم. افسون این ضحاک ماردوش و ابهت این مسجد میهمان کش برای من فرو ریخته است. من از نسل آن پدرانی نیستم که بالارفتن یک عدد مستم کند تا کودک دلبندم را به دستان این دیو، این نهاد منحط مدرسه ایرانی بسپارم. از سوی دیگر در شرایط نگونسار کنونی، سرِ آن و توان آن را هم ندارم که خود در خانه به آموزش و پرورش دخترانم بپردازم. ما اگرچه در برابر این انحطاط عظیم مستضعفیم و به ناچار و اضطرار تسلیم خواهیم شد، اما حداقل اینبار با امید و رضا تن به این نسل کشی خاموش نمی دهیم. این وظیفه ما و تنها ماست که آگاهی ای که به قیمت گزاف عمرمان بدست آورده ایم، به مانع اساسی تکرار چرخه های تباهی ایران امروز تبديل کنیم. خطوط مبارزه تا داخل خانه هایمان آمده است و تازه اینک ما بیدار شده ایم…
درباره سقوط داوطلبان ریاضی و انسانی در کنکور 97 و بر ملاشدن دروغ دانشگاه در ایران

1️⃣یک سال پیش به مناسبت کنکور سال 96 نوشتم که مستقل از تمام تعاریف و کارکردهای دانشگاه در جوامع مختلف، معتقدم که مهمترین کارکرد دانشگاه در ایرانِ پس از جنگ، مهار دهه شصتیها و جلوگیری از ورود آنان به جامعه بوده است و برنامه های تازه ای چون طرح استثماری «سرباز-هیئت علمی» را باید به عنوان الحاقیه های تکمیلی این پروژه بزرگ در سنین 30 تا 35 سالگی تفسیر کرد.


2️⃣بنابراین جای این پرسش باقی بود که صدای مهیب تجربه بیهودگی دانشگاه برای دهه شصتیها و تباهی یک نسل در آموزش عالی کی و چگونه به نسلهای بعدی منتقل خواهد شد؟ پتک واقعیت اما خیلی سریعتر به صورت ما کوبیده شد: آمار داوطلبان کنکور 97 و بررسی تحول آن در یک دهه اخیر کاملاً گویای عکس العمل دهه هفتادیها به تجربه دهه شصتیهاست: در شرایطی که در دهه هشتاد سه رشته تجربی، ریاضی و انسانی رقابت نسبتاً پایاپایی بر سر جذب داوطلبان کنکور داشتند، دو گروه ریاضی و انسانی چنان در دهه نود به ورشکستگی دچار شده اند که امسال رشته تجربی، سه برابر رشته انسانی و 4.5 برابر رشته ریاضی داوطلب داشت. درصد داوطلبان رشته های انسانی/تجربی/ریاضی در سالهای 84-89-97 که از منابع سازمان سنجش بدست آوردم بدین شرح است:

🔺سال 84: 26 درصد ریاضی/ 30 درصد تجربی/ 38 درصد انسانی
🔺سال 89: 25 درصد ریاضی/ 36 درصد تجربی/ 36 درصد انسانی
🔺سال 97: 14 درصد ریاضی/63 درصد تجربی/ 20 درصد انسانی


3️⃣این آمار در بنیادی ترین معنای خود اعلام «ورشکستگی دانشگاه در ایران» است. با توجه به آنکه نهاد سلامت و پزشکی در ایران نهاد کاملاً مستقلی از جامعه است که با توجه به نفوذ نهادی و طبقاتی در دولت، سیطره کامل پزشکان بر مدیریت و سیاستگذاری امور خود، جدا کردن آموزش پزشکی از وزارت علوم و اعمال محدودیت مطلقه بر ورودیهای آموزش عالی، تسلط کامل بر بیمارستان ها و نهادهای بهداشت و در نتیجه یکپارچگی آموزش و اشتغال؛ در واقع به صورت یک جزیره خودمختار درون جامعه آشوب زده ایرانی عمل می کند و همچون وزارت نفت، به واسطه تکیه بر خونِ در شیشه شده ی مردم از موقعیتی استوار و باثبات بدون نیاز به پاسخگویی برخوردار است، دو گروه ریاضی و انسانی را که کل وزارت علوم و فضای غالب دانشگاهی ایران را به خود اختصاص می دهد، باید ملاک ارزیابی آموزش عالی تلقی کرد.


4️⃣مسأله بسیار بعرنج است. در سی سال اخیر سرمایه گذاری بر آموزش مهندسی تا به آن حد بود که ایران امروز صاحب بیشترین نسبت جمعیتی مهندس در کل جهان است و حال آنکه بر خلاف الگوی توسعه دهه چهل و پنجاه پهلوی، هیچ نشانه ای از تمایل کشور به «صنعتی شدن» به چشم نمی خورد و در عوض در تمام این سالها این بازرگانی و تجارت و سوداگری بوده که از رونق بسیار برخوردار بوده است. اینرا احتمالا بتوان با توجه به غلبه خرده بورژوازی بازاریان بر بورژوازی صنعتی وابسته رژیم قبل و استقرار مناسبات خصولتی در بنیاد اقتصاد جموری اسلامی در دهه شصت توضیح داد. به هر تقدیر جز بقایای برخی زیرساختهای صنعتی مدیون شوروی و تداوم برخی صنایع مونتاژی، رانتی و فاسد رژیم قبل در نظام جدید مثل صنعت خودرو، چندان خاطره ای از تمایل به صنعتی شدن در جمهوری دوم به خاطر نمی آید. در مقابل هرچه بوده داغ کردن تنور بازار و بانک و سوداگری، گسترش مال سازی و مجتمعهای عظیم تجاری توسط نهادهای حاکمیتی بوده که اخیراً با طرح «شرکتهای دانش بنیان و دانشگاه کارآفرین» و تلاش جدی برای سرایت فساد بازار و سرمایه و روحیه تجاری به دانشگاه ها تکمیل شده است. در یک تعبیر کلی «تکنولوژی» در دوران جمهوری دوم به مقوله ای نظامی-امنیتی مبدل شد (که موشک و هسته ای دو نماد عمده آنند) و صنعت با ادغام در سرمایه داری رانتی داخلی و ترجیح سرمایه بر دانش و کار و کشیده شدن به واردات و مونتاژ و سوداگری به قهقرا کشیده شد.


5️⃣درباره علوم انسانی که هرچه سخن نگوییم آرامتریم. در سی سال اخیر آموزش علوم انسانی به شعبه ای از دستگاه تبلیغات رسمی و آموزشهای عمومی در سنین بزرگسالی مبدل شده است تا جاییکه یافتن استاد و دانشجوی اهل علوم انسانی در دانشکده های علوم انسانی حکم کیمیا دارد. شدت نفوذ حوزویان در علوم انسانی، نابودی رشته های اصیلتری چون فلسفه و جامعه شناسی و علوم سیاسی، و گسترش بی محابای رشته های تجاری چون مدیریت و حسابداری و کارآفرینی و نظایر آن –که خود بیش از آموزش نیازمند تجربه اند- به حدی بوده که به سختی بتوان به این ویرانه ی پر رنگ و لعاب «علوم انسانی» اطلاق کرد. همه اینها در شرایطی است که کشور از تب نیاز به علوم انسانی واقعی می سوزد و اهالی حقیقی علوم انسانی خانه نشین شده یا در گوشه و کناری منزوی سرنوشت فرسوده و افسرده خویش را می کاوند.

ادامه👇
👆ادامه

♦️اینک به واسطه سه دهه غفلت سیاستگذاران از مسائل اساسی جامعه، دو نسل دهه شصتیها، دهه هفتادیها و به تدریج دهه هشتادیها، بی آینده و بی افق در آستانه و حاشیه جامعه ایران قرار گرفته اند. دانشگاه که گمان می رفت نردبانی به سوی ترقی و تعالی افراد و جامعه است، برای نسل ما پلی به ناکجا بود و اینک دروغین بودن آن بر همگان هویدا شده است. بحران آموزش عالی در غیاب اهالی علوم انسانی مصلح و منتقد و دلسوز و دردآشنای مطرود و در غلبه چاپلوسان و متکلمان، هنوز درنیافته، در حال تسری به کل جامعه است. در سالهای آینده نوجوانان و جوانان 15 تا 40 ساله ایرانی که بخش بزرگی از جمعیت محسوب می شوند از نقش پیش بینی نشده ی خود در حرکت کشورشان خواهند پرسید. سیل بند دانشگاه که توسط مدیران دهه سی و جهلی بر نسل ما زده شده بود اینک شکسته است. پرسش اینجاست که حاکمان ما با این موج که نطفه جامعه آینده ایران را در خود دارد، چه خواهند کرد؟
دولت دلاری، دولت ریالی

1️⃣این روزها که با از میان رفتن نشئه جام جهانی، بار دیگر مثل یخ فروشی در حوالی ظهر که دوروبرش خلوت شده باشد، آب شدن سرمایه هایمان را بر اثر سقوط ارزش پولی ملّی به نظاره نشسته ایم، باز هم مثل همه عرصه های دیگر لازم است که بر خلاف تبلیغات و گفتمان رسمی، از به کار بردن واحد تحلیلی واحدی به نام «دولت-ملت» اجتناب کنیم. گفتمان آرمانخواهانه ی انقلابی در طول مبارزات صدوپنجاه ساله اخیر هرگز مرزهای کاذبی به نام «دولت-ملت» که توسط حاکمیت (State) القا می شود به رسمیت نشناخته است. مبارزه با ظلم، عدالتخواهی، آزادیخواهی، دفاع از استقلال مردم و جهاد در مقابل سلطه خارجی اموری اساساً فاقد مرزهای هویتی هستند و آمیخته شدن این مقولات به ایدئولوژیهای دولتی، تمایل همیشگی قدرتها برای تبدیل افکار و آرمانها به سوخت اقتدار و هژمونی بوده که همواره نیز توسط نیروهای انقلابی طرد شده است.


2️⃣در این فقره اخیرِ افزایش قیمت دلار هم نباید اسیر گفتارهای ناسیونالیسمِ دولتی شد که می کوشند دولت-ملت را مبنای تحلیل آثار سوء این واقعه قرار دهند. به لحاظ جامعه شناختی، واحد تحلیلیِ درست جامعه کنونی ایران آن است که جامعه را در دوگانه «ملت» از یکسو و «دولت و طبقات وابسته به دولت» از سوی دیگر مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. برخلاف روبنای ایدئولوژیکِ «مرگ بر امریکا»، واقعیت این است که به لحاظ پول مورد استفاده، جامعه ایران را باید به دو بخش ریالی و دلاری تقسیم کرد. چنین نیست که ما همه سوار کشتی واحدی باشیم، بلکه برخی که از نظر فیزیکی روی عرشه ما هستند، بلیط کشتی دیگری را در جیبشان پنهان کرده اند.


3️⃣دو اتفاق همزمان در حال رخ دادن است: در شرایطی که جماعت کثیری از مردم روز به روز در فقر و فلاکت عمیقتری فرو می روند، عده قلیلی از جامعه با شور و شعف، افزوده شدن صفرهای جدیدی به اعداد حساب بانکیشان را نظاره می کنند. این درحالیست که علاوه بر اینکه مقادیری پول یک شبه از جیب طبقات پایین به جیب طبقات بالا سرازیر شده است، مجموع ارزش دارایی و ثروت کشور هم ثابت نمانده و چند برابر کاهش یافته است.


4️⃣برای درک بهتر وضعیت بهتر است جامعه ایران را به سه بخش تقسیم کنیم:
🔺ریالی ها یا آنها که «کار» می کنند
🔺دلاری ها یا آنها که «دارایی های دلاری» دارند
🔺واسطه ها که این دو را در بازار کار و سرمایه و خدمات و محصولات به هم تبدیل می کنند
نزاع اصلی در تحلیل نهایی میان ریالیها و دلاریهاست، چه با افزایش قیمت دلار این ریالیها هستند که در قهقرا فرو می روند و این دلاریها هستند که ارزش داراییشان چند برابر می شود. با افزایش قیمت دلار هر آنکه بیشتر «برای کشور خود کار می کند» و مملکتش را می سازد، بیشتر در قهقرا فرو می رود، و هر آنکه بیشتر «در خدمت منافع بیگانگان است» و منافع خود را از راه تأمین احتیاجات بازار جهانی بدست می آورد، سود بیشتری بدست می آورد. این سود بیشتر طبقه دلاری از دو راه تأمین می شود: یکی مستقیماً از طریق گران فروشی به ملت ریالی و دیگری غیر مستقیم به واسطه افت ارزش کار. از نظر من منصفانه است که ریالی ها را «ایرانیان اصیل» و دلاریها را «وابستگان امریکا» بنامیم: آنانکه دل در گروه «دست رنج» خود دارند و آنانکه امید به «دلار» بسته اند؛ آنانکه جز «کار خود» هیچ برای آینده شان ندارند و آنانکه رؤیای فرزندانشان را با سرمایه گذاری بر «دلار امریکایی» آراسته اند.


5️⃣ اما پرسش اینجاست که در چنین صحنه آرایی ای «دولت» و حاکمیت در کجا قرار گفته است؟ دولت ایرانی نه تنها در جانب حمایت و حفاظت از «ریالی ها» قرار ندارد، بلکه خود مهمترین نهاد و تشکیلات دلاریها محسوب می شود. اگر زمانی در دوران قاجار دولت ایرانی این موضع را از طریق واگذاری امتیازات ملی به بیگانگان بدست می آورد، با کشف نفت در حوالی نهضت مشروطه و استیلای دولتها بر آن، این به رویه همیشگی وعادی دولتهای پس از آن تبدیل شد. دولت در ایران دولت دلاری و دولت دلاریهاست که فراسوی همه ایدئولوژیهای سیاسی، درآمد خود را مستقل از ملت و کار خود، از طریق فروش منابع ملی به بیگانگان بدست می آورد و بنابراین بنیاد اقتدار خود را نه بر ریال که بر دلار استوار می کند. بدیهی است که چنین دولتی خود اولین و بزرگترین کسی است که از اضمحلال پول ملی ایران و سقوط ارزش «کار، عمر، رنج و خون ایرانی» سود می برد. آیا وقت آن نرسیده که نهضت تعالی خواهی ملت ایران، مطالبه «دولت ریالی» -دولتی که درآمدهایش را نه از فروش نفت و اتکا به بیگانگان، بلکه از کار مردمان خویش داشته باشد- را در صدر خواسته های خود قرار دهد؟
چرا زنان در شکلدهی آینده ایران از مردان پیش هستند؟
به بهانه مستند انقلاب جنسی۲


1️⃣دیروز بالاخره فرصت آن پیدا شد که مستند انقلاب جنسی دو را که خودم هم نقش کوچکی در شکل گیری ایده آن داشتم ببینم. به دوستانم، حسین شمقدری و حسن مددی این نقد را وارد کرده بودم که انقلاب جنسی یک علی رغم تلاشش، در نهایت در نگاهش به اسلام و غرب به ورطه کلیشه های رسمی افتاده بود. نگاه های ایده آلیستی به غرب و اسلام و تقابلهای اسطوره ای را باید کنار گذاشت و بیشتر به بررسی مسئولانه ی واقعیتهای کنونی ما و آنها پرداخت. اینرا به طور خاص در رابطه با مساله «همجنس گرایی» به آنها گوشزد کردم که نباید لواط رایج در شرق را با موج جدید همجنس گرایی در جوامع مدرن تطبیق داد و با چارچوبهای بسته فیزیولوژیک و جنسی -که بیشتر در میان حوزیان رایج است-، به تحلیل تحولات اجتماعی پرداخت. اما مستند انقلاب جنسی دو از این جهت بسیار واقع بینانه تر عمل کرده بود. الغرض مضمون و افق هر دو مستند بسیار فراتر از آن چه بود که در نهایت به تصویر در آمد: هشدار نسبت به وقوع انقلاب جنسی و همینطور انقلاب زنانه در ایران.



2️⃣بی شک امروز چهل سال پس از انقلاب بسیاری از ما احساس مشترکی از «فروریختن» و «ویرانی» را تجربه می کنیم. احساس مشترکی از اینکه یک فصل دیگر از تاریخ ایران به پایان خود رسیده است و «نهاد»ها، «مرجعیت» ها و «الگوها»ی پیش از این پدید آمده دیگر کارایی خود را از دست داده اند. از این حیث مستند انقلاب جنسی دقیقا در نقطه درستی ایستاده است. انقلاب اسلامی نوید الگوهایی تازه و کارآمد در حوزه خانواده، مسائل جنسی و حیات بخشیدن به زنان داده بود اما بعد از انقلاب همه این حرفها و امیدهای بر آمده از گفتار ویژه «چپ اسلامی» انقلاب، توسط حوزویان مصادره گردید. الگوهای سنتی اسلامی به عنوان پاسخ همه آن دردها و آلام پیش پا نهاده شده و با قوت و شدت پیاده شد و امروز اگرچه همچنان با همان شدت و حدت تبلیغ می شود اما عملا جامعه را به بن بست کشیده و اعتراض عمومی آشکار و پنهان ملت را برانگیخته است.



3️⃣پژوهش تاریخی در گفتار انقلاب اسلامی ۵۷ به خوبی نشان می دهد که در مسائل زنان و خانواده، مثل همه عرصه های دیگر الگوی اسلامی در عالم نظر، به عنوان الگوی ثالثی معرفی می شود که سراسرجنسی شدنِ جوامع لیبرال از یکسو و جنسی زدایی جوامع سوسیالیستی را از سوی دیگر طرد می کند و راه میانه ای برای حل موضوع پیش پا می گذارد که دیکته الاهی و کاملا پاسخ دهنده به نیازهای فطری و طبیعی انسان است. ترجمه دو رمان «دنیای قشنگ نو» و «۱۹۸۴» به فاصله ده سال (به ترتیب ۱۳۵۲ و ۱۳۶۱) در ایران و اطلاع روشنفکران از مباحث انتقادی اریک فروم و هربرت مارکوزه در این سالها همگی نشان از خودآگاهی انقلاب در پویشی نو برای معرفی «زنی متفاوت» به جهان در انقلاب ۵۷ دارد که هم «زن» باشد، هم «سیاسی»، هم «آگاه» باشد و هم «عفیف»، هم «آزادیخواه و دشمن پدرسالاری» باشد و هم «مادر»؛ و اینچنین بود که «فاطمه» و «زینب»ی تازه در شریعتی متولد شد که به گواهی اسناد ساواک در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ دل زنان جوان ایران را ربود و به رغم نیم قرن تلاش حکومت پهلوی، تیپی تازه از زنان جوان، تحصیل کرده و با حجاب در دانشگاه ها را پدیدار کرد.



4️⃣اما پس از انقلاب همه چیز تمام شد. در یک کودتای آرام، فاطمه و زنیب روحانیون بر جای فاطمه و زینب شریعتی نشست و کرسی ایدئولوگی انقلاب در تحولی بنیادین میراث آیت الله مصباح یزدی گردید و طرح ولایت ها به جای حسینیه ارشادها برپا گشت. خانواده به عنوان تنها شکل مشروع هرگونه تعامل زن و مرد تلقی شد و در یک چرخش آرام، حجاب به جای آنکه مایه آزادی و آگاهی زن معرفی شود، مایه آرامش و آسودگی جنسی مردان دائما هیز معرفی شد. اگرچه در ظاهر سخن از «مشارکت مردان دوشادوش زنان در امور اجتماعی و سیاسی» بسیار بود، اما «دولت» که محور اساسی گردش امور در ایران است، بس مردانه تر، شیعی تر، فارسی تر، نسلی تر، صنفی تر و ایدئولوژیک تر از آن بود که به ترتیب زنان، اقلیتهای دینی، غیرفارسها، جوانان، دانشگاهیان و روشنفکران تصور می کردند. با اینحال این سیل زنان جوان بود که برای بر هم زدن موازنه قوا، راهی «دانشگاه» شد: باز هم تحصیلات به عنوان نردبان نجات بخش تاریخ ایران به کمک بخش دیگری از جامعه ایران آمده بود. نتیجه اما اسف بارتر از سرابی بود که عاید مردان شد: در نظام سیاسی-اقتصادی بسته، زنان جوان تحصیل کرده تنها به عنوان نیروی کار ارزان به رسمیت شناخته شدند.

👇ادامه
👆ادامه

5️⃣در ذهنیت افلاطونی رسمی که تفکر، جامعه مدنی و فرد سیاسی محلی از اعراب ندارد و طرح اصلی، طرح سکون و اطاعت جمعی و تهذیب و تصوف فردی است، طبیعی است که برای نسلی از زنان خانواده به صورت قفسی در قفس نمودار گردد. اما تصور می کنم مدتی است که از این واکنش اولیه عبور کرده ایم. حالا با آشکار شدن میزان سنگینی حرکتهای اجتماعی سیاسی از یکسو و تغییر تدریجی دیدگاه های پدران و مادران دهه سی و چهلی، استعاره خانواده از قفس به «پناهگاه» و «تنها پناهگاه» تحول یافته است. این البته درباره آن چیزی است که سابقا به آن خانواده گفته می شد، چه در غیاب اندیشمندان و مصلحان نهادهای جدیدی برای حل و فصل مسائل جنسی و اجتماعی نسلهای نو در حال تولد و تجربه و آزمون است.


6️⃣صحنه مشابه همانی است که درباره دهه شصتیها گفته شد: نسلی از زنان هم در آستانه جامعه ایستاده اند. همانطور که تلگرام بیشتر محل تجمع سیاسی مردان دهه شصتی بود، اینستاگرام هم شهر تجمع اجتماعی زنان دهه شصتی به بعد و آویختگان نوجوان و مذکر آنان است. اما اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد. مردان اگر آرزوی تغییرات کلان را در ذهن می پرورانند، زنان این تغییرات را سالها قبل از خود و زندگی خود آغاز کرده اند. جامعه زنان ایرانی اگرچه زبان تئوریک ندارد و هرگز خوی رادیکال و سیاسی نداشته و کاملا واقع بین و اهل سازش به نظر می رسد، اما به جای سخن پردازی، پرکسیس روزمره خود را محمل تغییراتی که می خواهد قرار داده است. در واقع اگر همه ما خوب به خود بیاییم، جز صحنه سیاست که قبضه دست مردان است، امروز این زنانند که زندگی و جامعه ایرانی را از طریق همان جزئیات ناچیزی که ما مردان اهمیتی برایشان قائل نیستیم، اداره می کنند. استراتژی زنانه در سکوتی فراگیر موفق بوده است: امروز در ایران، دولت و سیاست اگر در اختیار زنان نیست، عنان «زندگی» مطلقا در اختیار زنان است.


https://www.1film.ir/normal-version/movie/enghelab-e-jensi-2
بیست‌و ششمین #عصر_علوم_انسانی؛ با موضوع «ورشکستگی دانشگاه»

با حضور #محمد_حسین_بادامچی
شنبه ٢٣ تيرماه
ساعت ١٥:٣٠
دبیرستان تخصصی علوم انسانی شرف الدين

🔴 @sharafodin_ir
ورشکستگی دانشگاه
محمد حسین بادامچی
صوت بیست‌ و ششمین #عصر_علوم_انسانی؛ با موضوع «ورشکستگی دانشگاه»

دکتر #محمد_حسین_بادامچی

🔴 @sharafodin_ir
پايان تلخ دكتر گلشنى


🚩بخش اول
✍️محمدحسین بادامچی



🔻دکتر مهدی گلشنی بالاخره پس از کش و قوسهای بسیار میان او و هیئت مدیره دانشگاه شریف با حکمی قانونی بازنشسته شد. تنشی که در سخنرانی تند چندماه قبل ایشان درباره «سقوط دانشگاه شریف» که خود از آن به «وصیت نامه» تعبیر کرد به اوج خود رسید و در نهایت به انتشار این حکم و برکناری ایشان از ریاست گروه فلسفه علم انجامید.


🔴اگرچه مساله بازنشستگی دکتر گلشنی مساله ای قانونی و معمول به نظر می رسد و بسیاری اندر فواید جابه جایی سالخوردگان با جوانان باب سخن گشوده اند، اما همه ما خوب می دانیم که حرف از جابه جایی شیوخ متنفذ با جوانان در نظام و جامعه ما بیشتر به طنزی تلخ می ماند و میانگین سنی حاکمان و مراجع آشکار و پنهان کشور ما از ابتدای انقلاب تا الان عینا همان سن رو به فزونی نسل اول مدیرانی بوده است که در دهه شصت وارد عرصه شده اند و تا امروز و ان شاءالله هر زمانی که حضرت اجل اراده کند، ترک مقام را به هیچ وجه من الوجوه به مصلحت نظام و کشور نمی دانند. در واقع « مدیریت مادام العمر» -چه رسما مثل حکم ریاست آیت الله رشاد بر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بر روی کاغذ آمده باشد و چه مثل مورد آقایان ولایتی و حداد عادل و جواد لاریجانی و محمد خامنه ای و امثالهم در لوح محفوظ ثبت شده باشد- بخشی از ساختار مدیریتی چهل سال اخیر بوده است.


🔴در نظر گرفتن این واقعیت ساده و بنیادین کافی است که بکوشیم از روبنای توجیهات متداول به زیربنای اساسی تر «مسأله گلشنی در دانشگاه شریف» رسوخ کنیم. آشکارا در اینجا قصد من این نیست که به نحو متناقضی از تداوم اقتدار شیوخ و سالخوردگان تکراری و همیشگی بر ریاست نهادهای عمومی دفاع کنم. نقد کارنامه مدیریتی دکتر گلشنی در ۲۰ سال گذشته در دانشگاه شریف و توجه به دست آوردها و تذکر به توفیقاتی که می شد و بدست نیامد، می تواند به موقع خود در جای دیگری مطرح شود. اما مسأله به اعتقاد من اساسی تر از اینهاست. مسأله به اعتقاد من نافرجامی پروژه گلشنی در دانشگاه شریف و در سطحی کلان تر در نظام جمهوری اسلامی است. وقتی هم دکتر روستا آزاد اصولگرا و هم دکتر فتوحی نزدیک به اعتدال، برکناری دکتر گلشنی را در دستور کار خود قرار می دهند و وقتی دکتر گلشنی بیش از یک دهه است که رنجی بی پایان از بی کفایتی وزرای علوم در ایران می کشد و نقد تند دستگاه های بالادستی سیاستگذاری و حکمرانی علمی کشور ورد زبان اوست، به نظر می رسد باید مساله را اساسی تر بررسی کرد.


🔴دکتر گلشنی خود عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است و دلبستگی او به نظام اسلامی و حیای او در برابر بزرگان کشور بسی بیشتر از آن است که او را مجاب کند که عقیده خود را درباره کلیت نظام علمی موجود کشور صراحتا به زبان آورد و به همین دلیل همواره این رؤسای مستقیم دانشگاه شریف و تا حد کمتری مسئولین وزارت علوم بوده اند که آماج حملات تند ایشان قرار گرفته اند. حتی اگر دکتر گلشنی هم در گوش ما فریاد نزند، همه ما خیلی خوب می دانیم و می فهمیم که شخصیتی مانند او ظرفیت اینرا داشت که ایران را به قطب تحقیقات علم و دین در جهان اسلام تبدیل کند. اما در حالیکه کلیسای عقب مانده کاتولیکی در انگلیس اقدام به تاسیس مراکز پژوهشی طراز اولی مانند بنیاد فارادی می کند و مسیحیان بی وقفه می کوشند دستگاه کلامی خود را هم طراز تحقیقات علمی جهان ارتقاء دهند، بهترین سالهای ثمردهی دکتر گلشنی در گوشه انزوای گروه فلسفه علم دانشگاه شریف در حال تلف شدن بود. با کمال تأسف ایده «گروه فلسفه علم برای دانشگاه شریف» که می توانست دانشگاه شریف را از سطح آموزشگاهی به سطح فهم و تحلیل و مطالعه و در نهایت مشارکت در تولید علم و فناوری ارتقاء دهد به قفسی تنگ و تاریک برای دکتر گلشنی در دو دهه آخر فعالیت علمی او تبدیل شد.

👇ادامه
👆ادامه

پايان تلخ دكتر گلشنى

🚩بخش دوم
✍️محمدحسین بادامچی



🔴من منکر ضعفهای انکارناپذیر دکتر گلشنی در پی گیری پروژه او نیستم. او هم مثل همه مردان بزرگ ضعفهای بعضا بزرگی دارد. اما بحث من مشخصا درباره برخورد حکومت و دانشگاه ما با پروژه گلشنی است. (از مسئولیت جامعه سخن نمی گویم چون معتقدم در ایران بعد از انقلاب امکان صحبت از جامعه به تفکیک از حکومت وجود ندارد) گلشنی تنها کسی در میان متفکران نزدیک به نظام جمهوری اسلامی بود که وقتی از علم دینی و علم سکولار و تحول در علوم و دانشگاه اسلامی صحبت می کرد به هیچ وجه در باطن فکرش علم ستیز نبود و بلکه برعکس اشتیاق و تجلیلی عظیم از علم به عمل می آورد. او خود فیزیکدان بود و بر خلاف حوزویان تازه به دوران رسیده فلسفه علم را نه از فلسفه اسلامی و متافیزیک بلکه از علم فیزیک و فلسفه فیزیک آغاز می کرد. به گمان من همین هم پاشنه آشیل کار گلشنی شد. او همچون لفاظان نام آشنای علم دینی متکلم و علم ستیز نبود که دائما از راه مخالفت با تجدد و در واقع تفکر و تجربه یا از راه پژوهشهای احمقانه بی مایه درباره فلسفه مضاف نان بخورد و شهرت یابد. از سوی دیگر او همچون عمده اساتید دانشگاه شریف و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی آنچنان شیفته علم و تکنولوژی نبود که با پرچم العلم سلطان و کارآفرینی و تعظیم علوم عمدتا دسته چندم غربی بکوشد آبرویی در محافل تقلیدی آکادمیک بدست آورد.


♦️دوران اوج فعالیت گلشنی احتمالا به همان دهه هفتاد باز می گردد که حاکمیت می کوشید او را به متکلمی در برابر موج به زعم خودشان نسبی گرایی سروش و دیگر روشنفکران دینی تبدیل کند. اینطور به نظر می رسد که با افول روشنفکری دینی و تبعید سروش، عملا تاریخ مصرف گلشنی هم از نظر حاکمیت به پایان رسیده باشد. دوران جدید دوران «العلم سلطان» و دانشگاه کارآفرین بود و گلشنی فیزیکدان-فیلسوف طبعا نمی توانست بخش مفیدی از این پروژه باشد. نظام گلشنی را به حال خود رها کرد و بر طبل «مدیریت تکنولوژی» و «تجاری شدن دانش» و «شرکتهای دانش بنیان» و «پیشرفت علمی با مقاله» کوبید. گلشنی در واقع باقیمانده ای از دوران طلایی دهه پنجاه و توجه رژیم سابق در آن مقطع به بازسازی هویت سنتی و پژوهشهای فلسفی و اسلامی بود که نظام تنها از منظر «کلامی» و در مقطعی خاص توانست با او ارتباط برقرار کند. گلشنی در جمهوری دوم هرگز فهمیده نشد و پروژه او در دانشگاه شریف و در نظام علمی جمهوری اسلامی نافرجام ماند. این پایان تلخ دکتر مهدی گلشنی از بزرگترین سرمایه های جامعه علمی بعد از انقلاب ایران است.
🔴 نامه تحلیلیِ جمعی از خانواده ی دانشگاه صنعتی اصفهان، خطاب به اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی

🔻 جمعی از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی اصفهان پیرو مصائب موجود در فضای دانشگاهی و علمی کشور و هم چنین پس از مطلع شدن از بازنشسته کردن استاد فرهیخته ی دانشگاه صنعتی شریف ، لازم دانستند تحلیل خود را از وضعیت فعلی با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در میان بگذارند .
در ادامه به خلاصه ای از مفاد این نامه اشاره شده است:

🔸 اکنون‌که بیش از 150 سال از تأسیس دارالفنون گذشته و نظام آموزش عالی وارد کشور شده و مهندسان و اندیشمندان فراوانی تربیت‌کرده است. همچنان کُمیت علم و فناوری در کشور می‌لنگد و ایران که از دیرباز پای درمسیر ترقی گذاشته، همچنان در عِداد کشورهای توسعه‌نیافته است.

🔹 اما آنچه قابل‌توجه است و زنگ خطری بزرگ را به صدا درآورده، اصرار به طی کردن این مسیر به همان نحو سابق و عدم تفکر و تدبر در این راه طی شده است. علی‌رغم پیشرفت مهمی که در علومی چون نانو، بیو، هسته‌ای و ...انجامیده، نشانگرهایی مهم قابل‌مشاهده است که از گسیختگی و جدابودگی اجزا و نهادهای مختلف و متولی امر، و یک نوع بی‌تعادلی خبر می‌دهد که وضعیتی نامساعد و نا به سامان جهت رشد طبیعی و بسط ارگانیک علم در کشور را رقم زده است.

🔸 یکی از عوامل مهم این بی‌تعادلی و بی‌ثمر شدن کوشش‌ها و تلاش‌ها، عدم تفکر به بدیهیات و نبود جو و اتمسفری برای رشد و بارور شدن علم در جامعه‌ی ایران است. به‌عنوان‌مثال گویا برای نظام آموزش عالی و تصمیم گیران متولیان آموزشی این امری بدیهی است که باید تعداد زیادی مهندس با هر جنسیتی هرساله در همه‌ی رشته‌ها با یک‌روند ثابت و بلکه افزایشی وارد دانشگاه شوند. بنابر این باید قدر اساتید و متفکرانی که ما را دعوت به تفکر در این وضعیت نا به سامان می‌کنند را بیش‌ازپیش بدانیم و با نقد صحیح و تلاشی گسترده، عزم عبور از این وضعیت را نماییم.

🔹 همان‌طور که مستحضرید دکتر گلشنی با انجام فعالیت‌هایی چون راه‌اندازی گروه فلسفه علم دانشگاه شریف، حضور در دانشگاه‌های مختلف، تربیت شاگردانی توانا و... جهت شکل‌گیری محیطی مناسب برای رشد علم، و فرهنگی که در آن با نقد، علم بارور می‌شود، تلاشی خستگی ناپذیر داشته‌اند. بازنشسته کردن شخصیت‌هایی چون دکتر گلشنی، این گمانه را قوت می‌بخشد که مسئولین بالادستی برای انتصاب مدیران و مسئولین زیردست، به دنبال عالم‌ترین و شایسته‌ترین افراد نیستند بلکه دنبال انتصاب فردی هستند که نفع شخصی یا حزبی و سیاسی آن‌ها را به بهترین نحو تأمین کند.

🔸 بازنشسته کردن دکتر گلشنی علی‌رغم شایستگی‌های علمی او، گمانه‌ی حاکم بودن اغراض سیاسی و نگاه‌های ایدئولوژیکی بر انتصاب‌ها حتی در اصلی‌ترین دانشگاه کشور و بی‌ارزش بودن علم و عالم برای مسئولین کشور را تقویت می‌کند. آیا با بازنشسته کردن اساتیدی که نقدهایی به روند حاضر دارند این مسئله که مسئولان کشور علم و عالم را برای خوش‌آمد اصحاب قدرت و پیش برد اغراض سیاسی خودشان می‌خواهند و کسی که در این راستا نباشد علی‌رغم توانایی‌ها و شایستگی‌های علمی، برایشان اندک ارزشی ندارد را تقویت نمی‌کند؟ با این نوع برخوردها بر همگان اثبات می‌شود که علم و عالم برای مسئولین ما اندک اهمیتی ندارد مگر این‌که در راستای تقویتِ قدرتِ قدرتمدارن و اغراض سیاسی آن‌ها باشد.

🔹 طبق تصریح جناب آقای دکتر گلشنی و بسیاری از دانشمندان بزرگ، جریان علمی هم در دنیا و هم در تاریخ اسلام، برای پیشروی خود همواره توأم با انتقاد از نظریات علمی و اصلاح روندها و روش‌های موجود بوده است. وقتی در بهترین دانشگاه کشور، وقعی به انتقادات شخصیتی چون دکتر گلشنی از طرف مسئولان دانشگاه نهاده نمی شود و بازنشسته کردن ایشان در برهه ای رقم می خورد که انتقاداتی به فضای علمی دارند، ما چگونه می‌توانیم به پیشرفت علمی کشور از طریق انتقاد از روندها و نظریات موجود امیدوار باشیم؟ آیا برای بیان وضعیت اسفبار مدیریتی، سیاسی، علمی و دانشگاهی کشور همین یک اتفاق کافی نیست؟
🔸 اعضای محترم شوری عالی انقلاب فرهنگی
به عقیده ما لازم است افراد دانشمندی به مدیریت نقاط حساس گمارده شوند که قدر و ارزش علم و عالم را بشناسند و در برابر افراد دلسوز و دانشمندی مانند دکتر گلشنی این‌چنین سنگ‌اندازی نکنند. درخواست ما این است که علاوه بر جلوگیری از بازنشستگی استاد گران‌قدر جناب آقای دکتر گلشنی و به‌کارگیری ایشان در سمت استادی دانشگاه، بسترهای لازم را برای استفاده از ظرفیت‌های عظیم این استاد و شنیده شدن بیشترِ انتقادات و اجرایی شدن پیشنهاداتِ ایشان در سیاست‌های علمی کشور فراهم نمایید.

متن کامل نامه را در instant view مطالعه کنید :
http://yon.ir/vIYh9

🔸 فهرست اسامی صد نفر اول امضا کنندگان نامه :
http://yon.ir/FhlmL

🔶 لینک امضای نامه :
🆔 @iutpatogh1
🔶 راه ارتباطی :
🆔 @iutpatogh
مصاحبه- ایران۹۷.pdf
364.5 KB
متن مصاحبه اى پژوهشى با موضوع جامعه شناسى سياسى ايران امروز، بحران نمايندگى امر سياسى و مساله تداوم انقلاب ٥٧
خداحافظ دکتر مرادی

همین سه هفته پیش بود که تلفنی با او صحبت کردم و برای نشستی با موضوع «نزاع نخبگان در جمهوری اسلامی» به اندیشکده مهاجر دعوتش کردم. مثل همیشه به گرمی و تواضع پذیرفت. اول هفته که برای یادآوری قرار با تلفنش تماس گرفتم در دسترس نبود. از دکتر میری که پرسیدم گفت در بیمارستان بستری شده است و زیر عمل جراحی است. متاثر شدم و امیدوار بودم که چیز مهمی نباشد.


در این یک ماه اخیر هربار مرا می دید می گفت با عده ای از بچه هایی که نامه سیصدنفره را امضا کرده اند پیش من بیایید که خیلی با شما حرف دارم. یکپارچه دلمشغول ایران بود. البته ایران واقعی نه ایران مجردی که فیلسوفان و محافظه کاران از آن می گویند. آدم مبارز و سیاسی ای بود که به فلسفه آلمانی روی آورده بود و خوب می فهمید چه می گوید. خلاصه حرفش را همانجا گفت: کنش سیاسی را بیهوده می دانست و می گفت برای ساختن ایران آینده حلقه های فلسفی-پژوهشی جدی ایجاد کنید. با حرفش موافق نبودم و احیای حوزه عمومی را شرط نجات تفکر و مقدم بر آن می دانستم.

تازه به میان ما برگشته بود تا روایتی تازه از تجربه سهمگین تاریخ معاصر ایران به ما عرضه کند. تازه داشت به سخن می آمد که اینچنین از میان ما رفت. اف بر زمانه ای که مرداب ها آنچنان سخت استوارند و نسیمهایی که عطر زندگی در خود دارند اینچنین زود می گذرند. روحت شاد دکتر مرادی عزیز.



https://news.1rj.ru/str/RezaNassaji/1340
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺رويكرد حوزوى، پروژه علوم انسانى اسلامى را به شكست كشانده است


📺فايل صوتى مناظره محمدحسين بادامچى با دكتر سيدمحمدرضا مرندى عضو هيئت علمى دانشگاه شهيد بهشتى در راديو گفتگو

🚩بخش اول
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺رويكرد حوزوى، پروژه علوم انسانى اسلامى را به شكست كشانده است


📺فايل صوتى مناظره محمدحسين بادامچى با دكتر سيدمحمدرضا مرندى عضو هيئت علمى دانشگاه شهيد بهشتى در راديو گفتگو

🚩بخش دوم
Forwarded from 🔆 طرح دانشجویی ابوذر 🔆 (Ss)
🔆طرح دانشجویی "ابوذر"🔆

🔺ویژه ی #برادران عدالتخواه سراسر کشور

همراه با اساتید برجسته کشوری

📝دانشجویان علاقه مند می توانند جهت ثبت نام و مصاحبه به شماره داخل پوستر تماس حاصل نمایند

@abuzar_ghafari