جمهورى سوم – Telegram
جمهورى سوم
3.1K subscribers
251 photos
44 videos
90 files
402 links
پژوهشى در بازسازی تفکر، عمل و سوژه انقلاب ۵۷


ارتباط از طريق
@atzenooar
Download Telegram
نهادهای بسته، نهادهای باز
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم


🚩بخش اول


🔴نام سابق این کانال «چپ اسلامی» بود و نام کنونی آن «جمهوری سوم». چپ اسلامی دلالت بر احیای دوباره گفتمان و پرکسیس نهضتی دارد که به انقلاب اسلامی ۵۷ انجامید اما موضوع جمهوری سوم بحثی انتقادی درباره نظام برآمده از آن نهضت است. به کرات از من پرسیده شده که رابطه میان این دو چیست؟ از یکطرف اینطور به نظر می رسد که چپ اسلامی گفتاری آنارشیستی و ضد نهاد است که بر هرگونه نظام و دولت نهادینه ای می شورد و از طرف دیگر چنین به نظر می آید که هر نوع گفتار سیاسی نهضتی و رادیکال مانند چپ اسلامی لاجرم به پدید آمدن اشکال مشخصی از حکومت ایدئولوژیک می انجامد که استقرار و تحولات آنرا در جمهوری اول و دوم تجربه کرده ایم. پاسخ چیست؟ آیا راه سومی فراسوی آنارشیسم و حکومت ایدئولوژیک وجود دارد؟



🔺در درس گفتاری که در طرح ناتمام ابوذر ارائه کردم و فایل صوتی آن در پستهای قبل* موجود است، کوشیدم که به نحوی شفاف و مستقیم به همین مساله بپردازم. کلیت این بحث به گمان من نوعی احیای انتقادی شریعتی است و به همین دلیل باید آنرا در گفتگو با شریعتی آغاز کرد. شریعتی در زمانی بحث خود را آغاز کرد که «میراث شیعی صفویه» و «میراث مدرن پهلوی» به انحطاط و رکود و روزمرگی و ابتذال گراییده بود و جامعه تشنه عرضه طرح نویی بود. به نظر می رسد ما هم دوباره در همان نقطه شریعتی ایستاده ایم؛ با این تفاوت که جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه یکبار دیگر نافرجامی میراث صفویه و مدرنیزاسیون پهلوی را اثبات کرد، تجربه تازه ای از شکست اسلامیسم را هم بر ما آشکار کرد. اسلامیسمی که در هر حال شریعتی با کتاب «امت و امامت»ش نقش مهمی در تشکیل آن داشت.



🔺نکته اساسی که در این درس گفتار در تبیین آن کوشیدم این است که گفتمان و عمل سیاسی چپ، رادیکال، انقلابی یا نهضتی، نهادهای موجود را در هم نمی شکنند که نهادی دیگر شبیه به آنها یا بی نهادی را برجای آن بگذارند، بلکه انقلاب اساسا در صدد ایجاد نوع دیگری از نهادهاست که در قیاس با نهادهای بسته رژیم سابق باید آنرا نهادهای باز نامید. انقلابی موفق است که بتواند ما را از نهادهای بسته به نهادهای باز ارتقاء دهد و اگر انقلاب در این مساله اساسی موفق نباشد تنها شکلی از نهادهای بسته را با شکل دیگری از نهادهای بسته جایگزین کرده است. مهمترین ویژگی نهادهای باز این است که به دنبال اقامه و استقرار پاسخی که انقلاب به امور داده است -که در شکل جزمی ایدئولوژی شناخته می شود- نیست و در عوض می کوشد که حفظ «وضعیت انقلابی» را برای همگان تضمین کند.



🔺از این منظر هر انقلابی همزمان حاوی یک جهت سلبی و یک جهت ایجابی است. از جهت سلبی می کوشد که با طرد و طغیان بر قیود و زنجیرهای استبدادی و استثماری و استعماری و استحماری شهروندان را به حد «انسان بودن» - انسان سیاسی عاقل و مختاری که حاکم بر سرنوشت خویش است- برساند، و از جهت ایجابی می کوشد که در جهت آرمانها و خواسته هایی که آنرا تکامل و سعادت می داند حرکت کند. نهاد باز تضمین اولیه انسان بودن یا به تعبیر فارابی «تاسیس مدینه» است و صیرورت و تکامل تنها درون آن ممکن است. بنابراین چه آزادی و برابری و طرد همیشگی سلطه و ستم و چه نیل به فضیلت و سعادت که اهداف انقلابند تنها در چارچوب جامعه باز و نهادهای باز امکان تحقق دارند. در مقابل نیروهای بسته ی نفوذ یافته در انقلابهای ناتمام، جهت سلبی را صرفا ابزاری برای مبارزه و پیروزی می دانند و جهت ایجابی را به پاسخی پایان یافته و جزمی از وضعیت غایی تبدیل می کنند و پس از آن با اعلام پایان انقلاب و تشکیل جامعه و حکومتی بسته با نهادهای اقتصادی و سیاسی و علمی و فرهنگی بسته، وظیفه «پیاده سازی ایدئولوژی» را بعنوان دستور کار جدید حکومت و نخبگان جدید آن معرفی می کنند.

👇ادامه
نهادهای بسته، نهادهای باز
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم


🚩بخش دوم


🔺در انقلاب اسلامی ما نیروهای خواستار جامعه بسته اسلامی با نیروهای خواستار جامعه باز اسلامی در یک جبهه حضور داشتند و به همین دلیل تمیز آنها از همدیگر ممکن نبود. آنچه شریعتی به آن ایدئولوژی می گوید در واقع اندیشه سیاسی رهایی بخشی است که یک جامعه باز را در افق خود می پروراند اما آنچه بعد از انقلاب به آن ایدئولوژی گفته می شود و روحانیون و ایدئولوگهای بعد از پیروزی از آن سخن می گفتند صرفا یک گفتار قدرت است که در مقطعی موجب پیروزی شد و در مقطعی دیگر باعث استیلا و هژمونی و یکدست کردن جامعه و برپایی یک جامعه بسته دیگر.


♦️شیوه کار جوامع و حکومتهای بسته اگرچه به ظاهر محتواهای مختلفی را حمل می کنند همگی یکسان است و بر پایه ایجاد یک شبکه الیگارشی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی (علمی-مذهبی) و سیاست زدایی از جامعه، استثمار طبقات پایین و ایجاد ساختارهای رانتی، بستن باب تفکر و عقلانیتهای بدیل و تبدیل نهاد آموزش به نهاد تبلیغات رسمی بالا به پایین و مبارزه با شکل گیری حوزه عمومی و آگاهی و اراده سیاسی، و ایجاد انحصار در اقتصاد و تحقیر کار و بستن باب آزادی و خلاقیت اقتصادی مولد و وابستگی به دیگر ساختارهای الیگارشیک خارجی استوار است. ملت ایران در انقلاب اسلامی به گواهی اندیشه های روشن رهبران روشنفکر و روحانیون نواندیش آن در پی برپایی یک جامعه باز، یک مدینه فاضله، بود که مع الاسف به یک جامعه بسته اسلامی مبدل شد و تا زمانیکه بار دیگر آن سررشته بنیادین تحول تاریخی خود را دوباره بازنیابد، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، توسعه و هنر این سرزمین روی آرامش و ترقی به خود نخواهد دید.


* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/609
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/610
Audio
🔺چرا نظام آموزشی مهمترین نهاد اجتماعی و سیاسی ایران در دوره قاجار و پهلوی بوده است؟

📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش اول
Audio
🔺چرا آموزش و پرورش و آموزش عالى دولتی در ایران یک پروژه شکست خورده است؟

📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش دوم
تلاش تاریخی نظام سلطه برای تبدیل انقلاب به کودتا

📍بخش اول


🔻دو شب پیش برای خرید پوشک به بنی هاشم رفتم. ساعت ده شب قیامتی در همان راسته کوچک پوشک فروشان بنی هاشم برپا بود. جرثقیلهای پلیس برای کنترل ازدحام ایستاده بودند و خیابانهای منتهی به بنی هاشم بند آمده بود. همان سر خیابان مردی را دیدم که با فشار و ضربه تلاش می کرد که در عقب ماشینش را به سختی ببندد، نگاه که کردم دیدم علاوه بر صندوق همه ماشین را هم پُر پوشک کرده تا ذخیره کند. زنهای بچه به بغل مثل سعی صفاو مروه ی هاجر در بی آبی اسماعیل میان مغازه هایی که می خواستند ببندند، سراسیمه می دویدند و صدای گریه نوزادان بلند بود. پوشک ایرانی و خارجی زیر صد تومن پیدا نمی شد. استیصال و اضطرار و سراسیمگی چهره ها را کج و معوج کرده بود. وارد یک مغازه شدم و آخرین پوشک شماره چهاری که مانده بود را از زیر دست چند مشتری نجات دادم. نودوپنج تومن بود و فروشنده گفت آخری است و بار فردا از این گرانتر است. نود و پنچ تومن کارت کشیدم و پوشک را زیر بغل زدم. مغازه بعدی همین را 135 تومن می داد. مثل یک سرباز پیروز از جنگ برگشته، یک بسته پوشک غنیمتی را برداشتم و با سربلندی و افتخار به خانه برگشتم!


1️⃣چرا کودتای ٢٥ مرداد ١٣٣٢ شکست خورد و کودتای سه روز بعد آن مصدق را سرنگون کرد؟مساله به معادلات کلی نیروهای سیاسی و اجتماعی بازنمی گردد، چون مذهبی ها و ملی گراهای دست راستی از بعد ٣٠ تیر ٣١ که مصدق از تقابل با انگلیس به تقابل با دربار منتقل شد، مدتی بود که او را تنها گذاشته بودند. به نظر می رسد از ٢٥ مرداد تا ٢٨ مرداد مهمترین چیزی که تغییر کرد «خیابان» بود. غلیان امر سیاسی در خیابان که مردم را به پایین کشیدن مجسمه های شاه کشانده بود، جمهوری خواهی و استقلال خواهی معامله ناپذير مصدق را اثبات و تردید امریکاییها در همکاری در کودتا با انگلیسیها را برطرف کرد. مصدق با نگرانی از جولان توده ایها در خیابان، با ارتش خیابانها را خالی کرد و در غیبت امر سیاسی و تصرف خیابان توسط یک جمعیت مزدور وابسته به دربار، کودتا پیروز شد.


2️⃣همانطور که پیش از این نوشتم، مطالعه تاریخ معاصر ایران از منظر پسااستعماری نشان می دهد که برنامه استعماری انگلیس و امریکا در ایران را در یک کلمه می توان «جلوگیری از شکل گیری، انباشت و ظهور امر سیاسی» تلقی کرد. در همه برهه های ١٣٣٠ تا ١٣٣٢ ، ١٣٤٠ تا ١٣٤٢ و ١٣٥٦ تا ١٣٥٧ تحولات از منطق مشابهی پیروی می کند: شاه و استعمارگران اول با برآمدن امر سیاسی و مطالبات ترقی خواهانه آن در جهت رهایی ملت از سلطه سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی مخالفت می کنند، سپس با بحرانی تر شدن اوضاع می کوشند با موج برآمده همدلی نشان دهند و خود نمایندگی امر سیاسی و اصلاحات را بر عهده بگیرند و این کار را با حذف داوطلبانه عده ای از رجال سابق آغاز می کنند. در این مرحله اصلاح طلبان که همواره خوی سازشکاری و محافظه کاری دارند، کسانی چون مظفر بقایی، علی امینی و شاپور بختیار در هر سه مقطع، با رژیم و بیگانگان متحد می شوند اما نمایندگان اصیل و راستین امر سیاسی می کوشند مطالبات را تا انتها و در جهت به هم خوردن هسته ساختار ظالمانه دنبال کنند که به شدت توسط نظام سلطه سرکوب می شوند: در کودتای ٢٨ مرداد و واقعه نیمه خرداد ٤٢ مصدق و آیت الله خمینی تبعید و طرفدارانشان زنداني می شوند و در ١٧ شهریور ٥٧ مردم انقلابی سرکوب می گردند، اما در این آخری در نهایت با تاخیر شاه در به عهده گرفتن اصلاحات و اتحاد نیروهای انقلابی، امر سیاسی برای اولین بار از چنگال رژیم سلطه آزاد می شود و مردم بر سرنوشت خود حاکم می شوند.

👇ادامه
تلاش تاريخى نظام سلطه براى تبديل انقلاب به كودتا

📍بخش دوم

3️⃣شرایط کنونی ایران بی شک شرایطی مهیای کودتاست: امر سیاسی، یعنی نفی ساختار ظالمانه و طبقاتی و فقدان آزادی سیاسی و مطالبه یک جهان آزاد، عادلانه و اخلاقی –یعنی همان شعارها و خواسته های انقلاب اسلامی ٥٧- در زیر پوست شهر در غلیان است اما مجرای ظهور نمی یابد. متاسفانه جاهلانی در داخل، غافلانه یا خائنانه، با دانایان استعمارگر همسو شده اند و مجاری ظهور امر سیاسی یعنی معدود رجال مردمی، روشنفکران غیراصلاح طلب و انقلابی، فعالان سیاسی، و محیطهای سیاسی نظیر تلگرام و دانشگاه ها را دائماً رصد و مسدود می کنند. در غیاب امر سیاسی، امر عمومی و اخلاق و مصالح عامه و تحلیل ریشه ای مسائل نادیده انگاشته شده و روح خودخواهی و «گلیم خود را از آب کشیدن» غلبه می کند. مردم مستأصل، به توده استحاله می شوند و فوج فوج چون قحطی زدگان، منافع روزمره خود را در بازارها می جویند. فقدان امر سیاسی مردم را به انفعال می کشاند و شرایط اضطرار و ضرورت، رژیمهای سلطه خارجی و داخلی را مهیای سرکوب بیشتر و کلید زدن پروژه های محافظه کارانه اصلاح از بالا می کند. گروه های در قدرت همه در اوج گرفتن بیشتر این استیصال ذی نفعند چون مردم را ضعیفتر و لحظه نهایی کودتا را نزدیکتر می کند.


♦️اعتراضات و تظاهرات سیاسی سالهای ٤٠ تا ٤٢ شمسی دو انقلاب را در ایران بوجود آورد: یکی انقلاب از بالای شاه و مردم که شکست خورد و دیگری از انقلاب از پایین امام خمینی که پانزده سال بعد پیروز شد. همانطور که تاریخ معاصر ایران بارها اثبات کرده، ظهور و تکامل امر سیاسی اصیل را نمی توان از میان برد اما می توان سالها آنرا به تعویق انداخت ودر مسیرهای انحرافی مهار کرد. اینکه مسیر آینده تاریخ ایران، تداوم انقلاب اسلامی ٥٧ را انتخاب می کند یا تداوم انقلاب استعماری شاه و مردم را، امری است که بیش از همه مسقیماً به اراده و آگاهی ما بستگی دارد.
مسأله تاریخی دربار و دیوان در ایران


🔴از پاشنه آشیل های جمهوری اسلامی در این چهل سال این بود که فریب یاوه های سنت/مدرنیته و شرق/غربی هانری کربن و حسین نصر و رضا داوری را خورد و اسیر آن شد. ائتلاف «سنت گرایی» فیلسوفان دفتر فرح پهلوی، و «سنتی گرایی» روحانیون، و انحراف روشنفکری دینی که آتش بیار این معرکه بود، در این چهل سال دکانی از دشمنی سنت با مدرنیته ساخت که طرفین از آن نان خوردند، اما هیچکس متعرض آن نشد که سنت و مدرنیته ی خاص ایران معاصر چه در دوره قاجار، چه در دوره پهلوی و چه در جمهوری اسلامی نه تنها هیچ ستیزی با هم نداشتند بلکه ستونهای سازگار نظام سیاسی واحدی را تشکیل می دادند و به تعبیر اصیل ایرانی «دعوا بر سر لحاف ملا»‌ بوده است.


🔴«سیاست در ایران» همانطور که جیمز آلن بیل در کتابی با همین عنوان توضیح می دهد، همواره از یک هسته اصلی تشکیل شده است که آنرا نظام «دربار-دیوان» نامیده اند و از روزگار صفویان تا دوران پهلوی (تاریخ نگارش این کتاب) تغییری نیافته است. علی رغم کشمکشهای متناوب شاه و وزیر، سلطنت و وزارت همواره دو ستون اساسی حکمرانی سنتی ایرانی بوده اند و نمودار فراز و فرود حاکمیت را با تقریب خوبی می توان بر پایه این مناسبات توضیح داد. جالب آنکه آلن بیل در این کتاب شکافهای در حال گسترش در طبقه متوسط ایرانی را چند سال پیش از انقلاب اسلامی مبتنی بر همین دوگانگی دیوان و دربار در رژیم محمدرضا پهلوی در شرایطی معرفی و تبیین می کند که رژیم ظاهرا بدون هیچ چالشی در حال طی قدمهای بلند خود به سوی تمدن بزرگ است.


🔴از این منظر اسدالله علم و امیرعباس هویدا را باید سنت و مدرنیته ی شاه در پانزده سال آخر سلطنتش دانست: اولی وزیر دربار و دومی نخست وزیر. اولی فئودالی ریشه دار از خانواده اشراف و دومی دیپلمات زاده ای اعتدالی و تحصیل کرده فرانسه. بدین سان فئودالهای قجری محافظه کار نزدیک به دربار و تکنوکراتهای غربزده مستقر در دولت، نظام قرن بیستمی «دربار-دیوان» دو دهه آخر سلطنت پهلوی را تشکیل می دادند. ترکیبی ظاهرا نامتنجانس اما به میزان زیادی سازگار که همچنان در دل سنت قدیمی تر حکمرانی ایرانی قابل تبیین است.


🔴تلقی اینکه رژیم پهلوی، رژیمی غربی و مدرن بود همانقدر ساده انگارانه است که جمهوری اسلامی را صرفا به عنوان نظامی برآمده از اسلام صورت بندی کنیم. نظام دربار و دیوان بیش از آنکه اسلامی یا غربی باشد، ایرانی است و چنان سخت و استوار در ضمیر ناخودآگاه و به تعبیر داوود فیرحی در استعاره های عملی سیاست ایرانی نهادینه شده است که رهایی از آن اصلا ساده نیست. همانطور که پیش از این هم نوشته بودم، دستگاه تقابل سنت و مدرنیته دستگاهی زاییده دفتر فرح پهلوی است که نه تنها هیچ ربطی به انقلاب اسلامی ندارد بلکه کاملا بعنوان زیرساخت فرهنگی-سیاسی هویت بخش پروژه مدرنیزاسیون وابسته ی رژیم پهلوی تعریف شده است. انقلاب اسلامی تقابل سنت و مدرنیته نبود، بلکه رویارویی خوانشی از سنت و مدرنیته در مقابل ائتلاف مستقر دیگری از سنت و مدرنیته بود. همین انحراف در فهم انقلاب اسلامی است که خیلی زود در همان سالهای دهه شصت انقلاب را از حرکت می ایستاند و زمینه عملی بازتولید ساختارهای همیشگی و تثبیت آن در ذهن نسلهای آینده را فراهم می کند.
هم اندیشی پرسش از امر دینی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

۲۸ و ۲۹ مهر ماه


@seyedjavadmiri
مداح عليه آخوند و مداح حكومتى عليه هر دو
چرا در دوران انحطاط روحانیت، مداحان بار حفظ دین را به دوش می کشند؟



🔴در مجالس اهل علم و بزرگان معمولا چنين است كه روضه و نوحه و سینه و دم و شور و اشک چاشنى خطابه روحانيت است و برعكس در مجالس عوام و جوانان موازنه شور و شعور بدجورى برهم مى خورد و عملا روحانيت (در صورت حضور!) به طفيلى مقدماتى و بهانه جمع شدن ملت و چایی تفننی اول هيئت تبديل مى شود. همواره نخبگان و دينداران كمى علمى تر چه از طبقات سنتى باشند و چه از طبقات مدرن، از اين وضعيت با تأسف ياد كرده اند و آنرا حاكى از غلبه احساسات و خرافه و حتى ابتذال بر معرفت دانسته اند و تلاش كرده اند كه با مهار عقيدتى و فقهى مداحان زير نظر روحانيون موازنه را دوباره برقرار كنند.


🔴اما در اينجا قصد من اين است كه از منظر ديگرى به مسأله نگاه كنم. براى ما كه در فاصله نه چندان دورى از انقلاب اسلامى قرار گرفته ايم، التفات به قدرت فوق العاده روحانيت در نرماليزاسيون دين و ميراندن ابعاد حيات بخش مذهب برایمان چندان دشوار نيست. بر خلاف جوانان دهه سی و چهلی که درک حضوری فاصله کهکشانی حسین و زینب تازه به جهان آمده ی شریعتی و حسینیه ارشاد با حسین و زینب کهنه ی روحانیت و مساجد دیوانه شان می کرد، اینکه عاشورای روحانیت هیچ پیام سازنده ای برای جهان امروز ما نداشته باشد، یک مطلب آشکار و پیش پا افتاده و معهود برای نسل ما محسوب می شود. وقتی بعنوان یک تجربه زنده تاریخی، به چشم خود دیده ایم که چگونه روحانيت با تفوق بر رسانه ها در عرض چند سال پس از انقلاب توانست الهيات رهايى بخش انقلاب اسلامى را كه با خون دل روشنفكران و اندك روحانيون نوانديش پديد آمده بود، به الهيات اسكولاستيك روزمره حوزوى بازگرداند، استحاله گفتمان سیاسی و مذهب رهایی بخش حسین بن علی (ع) در طول ۱۴۰۰ سال برایمان اصلا تعجب و شکی برنمی انگیزد. ما شاید آخرین نسلی هستیم که شاهد آن بودیم که چگونه حوزویان با آرمانهای آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و استثمار و استحمار و امپریالیسم و بر پایه مبارزه طبقاتی مارکس و اگزیستانسیالیسم سارتر و فلسفه تاریخ هگل و بازگشت به خویشتن فانون و ایدئولوژی اسلامی سید قطب و تشیع علوی شریعتی به قدرت رسیدند، اما دوباره احکام شکیات نماز و معجزه تربت و دعوای عقیدتی شیعه و سنی و اولویت حفظ بیضه اسلام را بر سر منابر تحویل ملت دادند. این بخشی از وضعیت پیچیده، در هم آمیخته و پارادوکسیکال مذهب ویژه نسل ماست و به واسطه این تجربه تاریخی است که نسل ما لاجرم مثل بسیاری از مسائل دیگر، نقطه عطفی است که جامعه پیش از خود را به تحولات پس از خود متصل می کند.


🔴 از این منظر است که تصور می کنم در غیاب روشنفکران و در انحطاط روحانیون، این مداحان هستند که برای نسلهای جدیدتر بار تداوم دین را به دوش می کشند. قطعا کار مداحان حاوی هیچ امر سیاسی و رهایی بخشی نیست اما به لحاظ فرم و ماهیت گفتار زبانی آن ظرفیت بیشتری برای حمل امر دینی دارد. در شرایطی که منبر در طول قرون متمادی -جز در مواردی محدود- جنبه ریتوریک، خطابی، سیاسی و حوزه عمومی ای خود را از دست داده است و چون بازتولید کننده گفتار هژمون و سیاست رسمی است کنترل ذهنی و بدنی شدیدی را القا می کند، این صحنه روضه و نوحه و مداحی است که به واسطه درگیر کردن بدن، فاعلیت همه افراد، عناصر نمایشی، موسیقی، شعر، درگیر شدن عواطف، تجلی اشک و آه، بزرگداشت زن و طفل و غلام و بیمار، و حضور مستقیم برخی ابعاد انسانی جهانی چون فداکاری و غیرت و عشق و ظلم ستیزی و حماسه و قهرمانی، شرایطی برای گریز از وضعیت انقیاد بدنی و ذهنی پدید می آورد و امکان پدیداری نمایشی از «عمل سیاسی» را فراهم می کند. در ساختار دین رسمی روحانیون که نوعی کارمندوارگی و صغارت و ولایت پذیری فاقد مخاطره انگیزی ایمان و نقد دائمی عمل را دائما تبلیغ می کند، امر دینی که در گفتار اصیل آن برآمده از «ایمان و عمل صالح» است به کلی مضمحل می شود و خدا به تمامه بر جای انسان می نشیند. در مقابل این وضعیت رکود و اضمحلال، صحنه ای که مداحان پدید می آورند امکان مشارکت، توجه ایمانی و عمل نمایشی را برای شیعیان جوان فراهم می کند.

👇ادامه
👍1
👆ادامه

♦️با فرض چنین وصفی است که میزان خسارتی که مداحان حکومتی به بار می آورند آشکار می شود. مداحان حکومتی در واقع به همین قلمروی کوچک آزاد از الهیات رسمی و بروز امر دینی در جامعه ما طمع کرده اند و با فهم ظرفیت مهم مداحی و ناکارآمدی ایدئولوژیک روحانیت، می کوشند که مداحی را هم به بخشی از جهان روزمره و سیاست رسمی مبدل کنند و ایمان و عمل غیرتئولوژیک و نسبتا آزاد در حال پدیداری در آن را به نفع نظم سیاسی-اقتصادی مستقر مصادره کنند. مداحان حکومتی البته در این حیله خود توفیق خواهند یافت، همانطور که به تعبیر شریعتی تشیع صفوی از خون سرخ حسین بن علی، تریاک سیاه سلطه و تمدن را ساخت. با این همه همین تاریخ نشان داده است که توفیق چنین حیله ای چندان دیری نخواهد پایید، چرا که خون حسین اکسيری است که لاجرم در قلبهای هر نوزاد تازه متولد شده ای دوباره می جوشد و تا زمانی که انسان بر روی زمین است خون تازه ای را در رگهای انقلابیون جهان به جنبش در خواهد آورد.
فرداى عاشورا


🔴فرداى عاشورا همه چيز آرام به نظر مى رسد. فتنه با سركوب بى ملاحظه به كلى خوابيده است و با گرداندن تبليغى اسرا، برخورد امنيتى-ايدئولوژيك با خروج كردگان بر حكومت اسلامى با موفقيت به پايان رسيده است. همه به سر كارهاى روزمره خود بازگشته اند و اين چيزى است كه حاكمان و مأموران امنيتى در گزارشها و منابرشان تصوير مى كنند. اما اين همه ماجرا نيست. در اعماق جامعه چيزى تغيير كرده است. به رغم تبليغات حكومتى كه عبور دوباره خلافت اسلامى از يكى ديگر از فتنه هاى خائنان و فريب خوردگان و حاميان خارجى احتمالى شان را جشن مى گيرند؛ قلبها يخ زده و چشمها خيره مانده است. حسين روح اسلام بود و خلافت براى حفظ خود ناچار شده بود كه روح خويش را بكشد. مسلمانان حالا در اعماق وجدانشان از خود مي پرسند كه چه بايد كرد با حكومتى كه دستش به خون حسين بن على آلوده است؟


🔴به راستى چه بايد كرد با حكومتى كه دستش به خون حسين بن على آلوده است؟ طبعا مسلمانان به چند گروه تقسيم شدند. عده اى بى وجدانى پيشه كردند. از نظر آنان چه در سياست بنيادگرايانه بينديشى و چه واقع گرايانه، دستگاه خلافت تنها صورت مشروع و ممكن سياسى در اسلام و ضرورى براى حفظ اسلام است و مخالفان آن هركه كه باشند و هرچه كه بگويند لاجرم بايد سركوب گردند. اينها از روي خلوص و اعتقاد بى وجدانى اختيار كردند و خواهى ناخواهى با آنان كه ذى نفع بودند و ارزن شرافتى در وجودشان نبود در يك صف قرار گرفتند.


🔴اما جز اين دو جماعت بى وجدان معتقد و بى اعتقاد، شور و شوق سياست، فرداى عاشورا براى بخش بزرگى از مسلمين كه اندك وجدانى برايشان باقى بود مرُد و لاشه خلافت روى دست مسلمين باقى ماند. مشاركت در نظام اجتماعى و سياسى اگرچه صورتى دينى داشت اما از نظر همگان وضعى عرفى و روزمره داشت و نسبتى با سعادت و سرنوشت اخروى پيدا نمى كرد. سركوب و اعدام حسين بن على و ياران اندكش، نيهيليسمى گسترده در جهان اسلام پديد آورد كه به سختى مى شد از آن رهايى جست. قيام توابين و مختار و ظهور تصوف و زهدنشينى همه واكنشهايى قابل فهم بود كه هريك به نحوى پوچى جهان را فرياد مى زدند و ويرانى آنرا طلب مى كردند. در شرايط بن بست سياسى فرزندان حسين تنها كسانى بودند كه امر سياسى ميراث محمد، آن الهيات رهايى بخشى كه آلترناتيو دستگاه خلافت محسوب مى شد را در حزب خود حفظ كردند و بلااستثناء همگى هم جان خود را در اين راه فدا كردند.


🔴 برخلاف آنچه در خوانش اسلام حكومتى از كربلا گفته مى شود، عاشورا در طلب حكومت اسلامى نبود، بلكه برعكس قيام حسين در جهت جدا كردن دين از حكومت بود. به تعبير امروز حسين نه در پى اسلاميزاسيون كه در پى سكولاريزاسيون بود. اسلام سياسى شيعه دقيقا در مقابل دستگاه خلافت و اولى الامر شمردن حاكم ساخته و پرداخته شد و اين چيزى است كه متاسفانه پس از انقلاب اسلامى با غفلت يا خيانت عده اى به كلى به فراموشى سپرده شد.
درباره سخنرانی «عاشورا و بحران خلافت» دکتر داوود فیرحی

✍️محمدحسین بادامچی


1️⃣اغراق نیست اگر بگوییم اگر همین تک سخنرانی* دکتر داوود فیرحی را در یک کفه بگذاریم و تمام آنچه دستگاه تبلیغات رسمی چهل سال اخیر با این همه تشکیلات و بودجه و قدرت و تضعیف و تحقیر و تکفیر رقبا درباره عاشورا تولید کرده در کفه دیگر، قطعا کفه ی این سخنرانی مختصر دکتر فیرحی سنگینی و وزانت علمی بیشتری خواهد یافت. به نظر من دکتر فیرحی با همین سخنان کوتاه که البته حاصل سالها تحقیق کاملاً منفرد و به رغم کارشکنیهای پیرامونی است، عقیم بودن دستگاه فقهی-کلامی حوزوی در تحلیل تاریخی و پیچیدگی و ظرافت میراث متعالی سیاسی شیعه و تازگی آن برای عصر کنونی را به رخ همگان کشید.**


2️⃣وجه درخشان تحلیل فیرحی که آنرا به پژوهشی فراخور اوضاع کنونی ایران تبدیل می کند، موشکافی استحاله «مدینة النبی» و سنت مدنی آن به دستگاه خلافت توتالیتری است که از نظر سیاسی با ساختار بسته و الیگارشیک رومی-ایرانی سلطنت و از نظر اقتصادی با ساختار دولت رانتیر و شکل گیری طبقه رانتی «خودیهای حکومت اسلامی» توضیح داده می شود. فیرحی با این کار تاریخ را از چنگ روایتهای ساده اندیشانه و جزمی ایدئولوژیک-کلامی آزاد کرده و با آشکار کردن منطق درونی تحولات تاریخی و سیاسی، گویی شنونده را برای اول بار با ماهیت تشیع و معنای پرکسیس سیاسی امامان که در چارچوب الهیات رسمی از معنا تهی شده بود، آشنا می کند.


3️⃣بعلاوه فیرحی با ارجاع خوانش سیاسی خود از قیام ابی عبدالله به میرزای نائینی، گویی بار دیگر می خواهد پیشرويى نهضت مشروطه در فهم ماهیت دولت و اسلام سیاسی را نسبت به انقلاب اسلامی به ما تذكر دهد. اینکه نقد مستقیم «استبداد دینی» در آثار مشروطه چه ظرفیت عظیمی در فهم تحولات دولت اسلامی پدید می آورد، و اسلامیسم و بنیادگرایی برآمده از انقلاب اسلامی چگونه مانع فهم پیچیدگی ها و فرآيند تبدّل و استحاله دولت اسلامی می گردد، مطلبی است که فیرحی به اشاره و تلویح در گفته ها و نوشته های خود به ما گوشزد می کند. با اينحال اگرچه آثار فیرحی نوعی بازگشت به مشروطه را در ذهن تداعی می کند، تصور من بر اینست که تلفیق اسلام سیاسی رادیکال و چپ انقلاب اسلامی با میراث مدنى و دولت-انتقادی مشروطه احتمالاً راه بهتری است که بتواند ایران را از انحطاط تمدنی و نیهیلیسمی که دست به گریبان آنست نجات دهد.

* https://news.1rj.ru/str/Feirahi/1165

**رونوشت به دوست و برادر عزیز شیخ محمد قمی، ریاست جدید سازمان تبلیغات اسلامی که امید می رود تحقیقات و تبلیغات دینی را از انحصار روحانیت خارج کنند و برخلاف دیگر حوزویان، تحقیقات علوم انسانی در اين عرصه را به قدر و منزلت شایسته خود بازگردانند.
آيا نوليبراليسم مقدس پناهيان حاوى نكته تازه ايست؟


🔴در زمانه اى كه جامعه تشنه عدالت، حوزه عمومى، آزادى سياسى و نقد ساختارهاى بسته حاكميتى است، پناهيان بار ديگر جور بيان الهيات دست راستى رسمى را بر عهده گرفته و در شب عاشورا حزب الله را به سرمايه دارى و سوداگرى و انباشت ارزش افزوده فراخوانده است. از نظر من اظهارات او چيزى بيش از بيان صادقانه ديدگاه هاى بالفعل اصولگرايان و تداوم ايده هميشگى او يعنى حزب واحد رستاخيز ولايى (جمنا) نبود و اينكه عده اى مانند دوست خوبم ميلاد دخانچى* از اظهارات پناهيان به تعجب آمده اند و در آن "فصلى نو در حكمرانى اسلامى" و "آناركوليبراليسم" و عبور از "اسلام حكومتى فقاهتى" جستجو كرده اند، خود بيشتر مايه تعجب است.


🔴گفته هاى پناهيان براى كسانى چون من كه تلاش خستگى ناپذير بسيج، حزب الله و اصولگرايان براى تبديل شدن به كارگزاران و تكنوكراتها و كارآفرينان ريشدار در اين ده سال را به عينه ديده ايم، هيچ نكته تازه اى نداشت. در تمام اين سالهاي دهه نود كه امثال ما بسيجيان علوم انسانى خوانده در حال نقد هاشمى رفسنجانى و روحانى و توسعه و مدرنيزاسيون و هشدار نسبت به استحاله نظام جمهورى اسلامى بوديم، فرماندهان و اعضاى بسيج دانشجويى دانشگاه هاى شريف و تهران و غيره براى MBA خواندن و شاگردى مشايخى و نيلى سرودست ميشكستند و روابط خود را براى تأسيس شركت دانش بنيان و استارت آپ و كارآفرينى ولايى ساماندهى مى كردند و در تمام اين ايّام، مراكزى چون ايتان و دفتر همكاريها و معاونت علمى رياست جمهورى ايدئولوژى دست اول سرمايه دارى رانتى ولايى را تبليغ و به طور گسترده وارد سياستگذاريها و مديريت علم و فناوري و اقتصاد اين كشور ميكردند تا جاييكه بسيج دانشجويى و جنبش عدالتخواه و دانشكده مديريت دانشگاه شريف همه دست در دست هم عٓلٓم تجارى كردن دانشگاه به دست گرفتند و رئيس بسيج اساتيد، مياندار هيئت كسب و كار شد و تكنوكراتهاى ريش دار و بى ريش شاگرد مكتب مديريت امريكايى دور او سينه زدند. از دخانچى كه فوكو خوانده انتظار مى رود كه به جاى فريفته شدن، تكامل تكنولوژى سياسى-فرهنگي نوليبراليسم غربى به "نوليبراليسم مقدس" كنونى در ايران را مورد تحليل انتقادى قرار دهد.

https://news.1rj.ru/str/miladdokhanchi/316
جمهورى سوم
مسأله تاریخی دربار و دیوان در ایران 🔴از پاشنه آشیل های جمهوری اسلامی در این چهل سال این بود که فریب یاوه های سنت/مدرنیته و شرق/غربی هانری کربن و حسین نصر و رضا داوری را خورد و اسیر آن شد. ائتلاف «سنت گرایی» فیلسوفان دفتر فرح پهلوی، و «سنتی گرایی» روحانیون،…
جمهورى اسلامى و تضاد سنت و مدرنيته

🔺در چند پست پیش در یادداشتی تحت عنوان «مساله تاریخی دیوان و دربار در ایران» -که البته به دلایل آشکاری ناتمام بود و بخش پایانی آن محذوف مانده بود- نوشته بودم که تضاد سنت و مدرنیته حرف یاوه ای ساخته و پرداخته فیلسوفان دفتر فرح پهلوی است و متأسفانه جمهوری اسلامی به جای مبنا قرار دادن انقلاب اسلامی که فراسوی سنت و مدرنیته است، خود را اسیر این دوگانه کرده است؛ و البته کوشیده بودم که به جای آن تداوم نوع خاصی از ترکیب سنت و مدرنیته در همه ادوار بعد از صفویه ایران را روایت کنم. مراد من در آنجا از طرح مساله دربار و دیوان این بود که نشان دهم مدرنیته در ایران همواره زایده ای بر هسته سختی از دولت سنتی ایرانی بوده است.

🔺در همان زمان جناب آقای احمد رضوانی از خوانندگان محترم کانال که الحق خوب روح اندیشه دکتر رضا داوری اردکانی را یافته و از همین افق به جهان می نگرد، اعتراض بنیادینی را به یادداشت من عرضه کرد که از ایشان خواستم آنرا قلمی کند که ماحصل آن متن زیر است. به گمان من ایشان در این متن به خوبی توانسته به توضیح این مسأله نزدیک شود که چرا انقلاب اسلامی به جای گشودن افقی رهایی بخش در مقابل ما نهایتاً به غلبه تکنیک و ظهور پدیده هایی مثل رئیسی و پناهیان انجامیده که «ارزشهای قدرت» را به طور کامل بر «ارزشهای حقیقت» چیره می دانند: دین و آیینی نو که در آن تتلّو واجب است و شجریان حرام؛ نولیبرالیسم و سرمایه داری معروف است و عدالتخواهی و اخلاق منکر؛ تکنولوژی و روشهای سلطه ی امریکایی طیب و طاهرند و شیوه های اروپایی دفاع از حقوق و كرامت انسان و بهبود آزادی و عدالت نجس... با اینحال طبعاً نقدهایی به نوشته آقای رضوانی دارم که بعداً درباره آن خواهم نوشت.





https://telegra.ph/Islamic-Republic-and-TraditionModerniy-conflict-09-27-2
چرا امر سياسى قابل تقلیل به حکومت نیست؟



🔴در یادداشتهای زیادی از این کانال کوشیده ام که نشان دهم که نباید «اسلام سیاسی» و «اسلام حکومتی» را یکی انگاشت. اینها دو پروژه و دو پارادایم اساساً متفاوت و با ریشه ها و نتایج مختلفند که متأسفانه بعد از انقلاب به نحو بدی با یکدیگر آمیخته و خلط شده اند. یکی از بزرگترین تفاوتهای این دو پروژه در اینست که اولی فضایی به نام «حوزه سیاسی» را مفروض گرفته و می کوشد اسلام را در جهان سیاسی بازخوانی کند و حال آنکه دومی تنها «نهاد حکومت» را بعنوان زمین اصلی خود تعریف کرده و می کوشد اسلام را در حکومت داخل کند. نکته مهم اینکه هیچیک از این دو پروژه را نمی توان خالصاً پروژه ای دینی و برآمده از متن اسلام تلقی کرد. حوزه سیاسی که در پروژه اول از آن سخن گفته می شود جهانی است که اول بار توسط یونانیان ساخته و پرداخته شده و مسلمین به آن «مدینه» می گفتند. حکومت هم که پروژه دوم بر آن مبتنی و متکی است نهادی ساخته و پرداخته ایرانیان است و مسلمین به آن «ملک» می گفتند. از آنجا که مطالعات انتقادی دینی در ایران وجود ندارد، معمولاً معارف و نهادهای مختلفی که به تدریج و در مراحل گوناگون تاریخی در معارف دینی رسوخ یافته اند، اینک بر ما روشن نیستند و همه در هم معارف دینی خوانده می شوند و در دستگاه کلامی و ایدئولوژیک به کار گرفته می شوند.



🔴«سیاست» و «حکومت» دو نهاد اساساً متفاوتند. حکومت جامعه را به دو بخش حاکمان و محکومان تقسیم می کند که گروه اول فرماندهانند و گروه دوم فرمانبران. گروه اول اهل نظرند و گروه دوم اهل کار. عقلانیت گروه اول جوهری و ناظر به غایات است و عقلانیت گروه دوم ابزاری و ناظر به وسایل. تنها گروه اول را می توان شهروندان و مردان آزاد سیاسی خواند و حال آنکه گروه دوم بردگانی بیش نیستند. حاکمان از آنجا که بر گرده محکومان استوارند و خود کار نمی کنند، از مالکیت خصوصی امن، ثروت و ارزش افزوده برآمده از استثمار محکومان منتفع می شوند. حاکمان نیازمند مشروعیتند و در نتیجه «نهاد دین» در ساختار حکومتی لاجرم وضعی عمودى در رفاقت با حاکمان و در ارشاد محکومان پیدا می کند. رابطه حاکم و محکوم رابطه ای متکی بر غلبه و تغلب است و لاجرم در داخل ساختار حاکمیتی امکان شکل گرفتن و رشد یافتن «امر سیاسی» و روابط مدنى ممكن نیست.


🔴این در حالیست که در مدینه یا حوزه سیاسی همگان برابر و هم طرازند و هیچ کسی ارباب و حاکم دیگری نیست. اساساً از آنجا که مدینه بر بنیاد فعل اختیاری و قوای عقل عملی شهروندان تأسیس می شود، هر اقدامی که منجر به تضعیف اختیار و آگاهی علمی گردد به منزله تخریب اساس مدینه محسوب می شود و محکوم است. خوبی و بدی در مدینه به عمل سیاسی اختیاری آگاهانه اطلاق می شود و هر فعل و ذهنیتی که تحت روابطی غیر عقلانی و به واسطه سلطه و اکراه و اجبار پدید آید، از زمره اعمال مدنی بیرون است و در زمره رفتار حیوانات و بردگان قلمداد می شود. از آنجا که مدینه اساس مناسبات حاکم و محکومی را به هم زده است، امکان شکل گرفتن استثمار اقتصادی در آن نیست و از آنجا که کارفرما و کارگر هردو از عقلانیت جوهری و معقولیت سیاسی برخوردارند سهمی منصفانه و عادلانه از محصول مشترک برمی دارند و کارِ کارگر به زحمت حیوان و توان کارخانه ای تقلیل نمی یابد. دین در مدینه مقام و موقعیتی دیگر می یابد و به جای مشروعیت بخشی به حاکمان و جلوگیری از شکل گیری آگاهی سیاسی، یا به حراست از کیان مدینه می پردازد و یا متکثر می گردد و به بخشی از حیات مدنی و سیاسی متکثر شهروندان می پیوندد.


🔴مقاصد اسلام سیاسی هرگز از طریق اسلام حکومتی و حکومت محقق نمی شود. مدینه فاقد حکومت به معنای ایرانی آشنای ماست، اما این بدان معنا نیست که فاقد رژیم و قانون اساسی و قوای قضائیه و تقنین و اجرا و نهادهای متمرکز سیاسی دیگر است. مدینه رژیمی برپا می کند که حکمرانی در آن معنای دیگری خواهد یافت. وظیفه دولت و نهادهای حکمرانی در مدینه تنها و تنها حفظ و حراست از مدینه خواهد بود. مهمترین دغدغه شهروندان مدینه در وهله اول این است که قدرت و ثروت و منزلت و مرجعيت و تبليغات و هر امکانات دیگری نتواند مناسبات مدنی ای که گفته شد را بر هم بزند. تنها در چنین مدینه، در چنين جامعه باز آزاد و عادلانه ایست که امکان سخن گفتن از «فضیلت» پدیدار خواهد شد.
Forwarded from سرای اهل قلم
🔸قانون، ناموس ملی است
(تصویب fatf و نقض تمامیت قانونی کشور)

🔻تصویب الحاق به fatf در یکی از بی‌شخصیت ترین ادوار مجلس طول تاریخ معاصر ایران، خبر تلخی بود. از سلفی‌گیران سفله جز این توقع نیست: مجلسی که ملت را نامحرم و بیگانه را محرم شمرده و به ماشین تصویب تعهدات ازپیش داده‌شده دولت تبدیل گردیده است.

🔻پذیرش محدودیت در کنش منطقه ای ایران و در اختیار گذاشتن سخاوتمندانه اطلاعاتی که راه تحریمها را هموار خواهد کرد، تنها بخشی از ابعاد این میهن‌فروشی است. مهمتر از اینها، جایگزینی قوانین و ساختار قانونگذاری ملی با معاهدات جهانی و سازمانهای فراملی و استعماری است.
غرب اکنون برای بسط هژمونی خود دیگر جز به ندرت به مرزهای جغرافیایی لشکرکشی نمی کند؛ بلکه با ایجاد سازمانی از تقسیم کار جهانی، دولتهای ملی را به کارگزاران بروکراسی جهانشمول خود بدل می‌سازد. او از مسیر تحمیل معاهدات بین‌المللی، پشتوانه استقلال حقوقی سیاسی دولتها را تخریب می‌کند.

🔻قانون، ناموس ملی و مرز حقیقی میان کشورها است.
تجاوز به قانون، تجاوز به مرز و تعدی به ناموس ملی است. مجلس شورا، پیش از آنکه متولی تصویب این و آن قانون باشد، باید از اصل "تمامیت قانونی" کشور صیانت کند، چنانچه قوای مسلح از تمامیت ارضی حراست می‌کنند.
پذیرش این معاهدات با پذیرش استقرار نیروهای نظامی بیگانه در خاک میهن فرق چندانی ندارد.

🔻به جرئت می‌گویم وثوق الدوله که قرارداد 1919 را پذیرفت (با لحاظ شرایط تاریخی) چنین بی شخصیت و خودباخته نبود و نمی‌دانم در برابر این خودباختگی چگونه حوزه عمومی چنین منفعل شده است؟
صد سال پیش محمدعلی فروغی این پرسش را اینسان بیان می‌کند: "ملت ایران اگر وجود داشت، اگر در ایران افکار عامه موثر بود، آیا دولت ایران جرئت می‌کرد این قرارداد اخیر با انگلیس را ببندد؟"
پس از صدسال و بعد از انقلابی چنین استقلال‌خواهانه، مباد آنکه به این پرسش ذکاءالملک برگردیم!

https://news.1rj.ru/str/parvayenaghd
دخانچی و حسین راغفر درباره "مافیا"ی دلار
میلاد دخانچی
جیوگی لایو (۲). گفتگوی حسین راغفر با میلاد دخانچی درباره نوسانات دلار و مافیای سیاسی اقتصادی مسلط بر جامعه ایرانی
جمهورى سوم
میلاد دخانچی – دخانچی و حسین راغفر درباره "مافیا"ی دلار
راغفر و كالبدشكافى نوليبراليسم مقدس ايرانى

🔻چندبارى پيش از اين نوشته بودم كه غائله ٨٨ صرفا نزاع چپ سنتى با راست محافظه كار و يا نزاع چپ نو با راست مدرن نبود، بلكه دهان باز كردن شكاف دو بلوك قدرت راست در جمهورى دوم بود كه هردو هوشمندانه با سياهى لشگر و پرچم چپ به جنگ يكديگر رفتند.

🔻حسين راغفر در اين گفتگو با دخانچى به خوبى توانسته است كه ماهيت اقتصاد سياسى نوليبراليسم ايرانى-اسلامى جمهورى دوم را بازنمايد. بر خلاف بازنمايى شايع چپهاى اقتصادى چون اباذرى، سرمايه دارى موجود در ايران نه تنها ارتباطى با بازار آزاد و ليبرتاريانيسم هايكى ندارد، بلكه كاملا ساختارى سياسى دارد و به صورت سرمايه دارى رانتى خصولتى عمل مى كند.

🔻توضيح راغفر به خوبى نشان مى دهد كه اقتصاد سياسى سرمايه دارى چگونه به قدرت و مفهوم "حاكميت" در ايران گروه مى خورد و بدترين معايب اقتصاد دولتى و خصوصى را يكجا جمع مى آورد. نقد اليگارشى تنها نقدى سياسى نيست، بلكه نقدى اقتصادى و توسعه اى هم هست و صحبت از دموكراسى بدون توزيع مساوى منابع و صحبت از عدالت اقتصادى بدون دموكراسى راديكال ممكن نيست.

https://news.1rj.ru/str/miladdokhanchi/325
👏1
Audio
🔺ما در دوران بعد از انقلاب سررشته سیاستگذاری آموزشی را گم کرده ایم. تنها با درك ميراث آموزشى قاجار و پهلوى است كه ما قادر ميشويم كه وضعيت وخيم آموزش كنونيمان را درك كنيم.

📍نشست سراى اهل قلم
عجم اوغلو و الگوی توسعه ی چپ
در تحسین کتاب «چرا ملتها شکست می خورند؟»





🔴از بدو آشنایی ایرانیان با تجدد و آغاز بیداری تمدنی ایرانیان، جریان اصلی و مرکزی توسعه در ایران که توسط دولتها پیاده شده، الگوی توسعه ی راست گرایانه یا «نوسازی» بوده است. الگوی توسعه ی راست اگرچه هرچند دهه یکبار در حرکت سیاسی ملت ایران در ماجراهای تنباکو، مشروطه، نهضت ملی، نیمه خرداد و انقلاب اسلامی مورد اعتراض و نقد جدی قرار گرفته است اما چنان جان سخت و تنیده در تاریخِ پایه ی ایرانی بوده که بلافاصله بعد از انقلاب ها توسط همان انقلابیون بازتولید شده است و چرخه شوم عقب ماندگی ملت ایران را تکرار کرده است.


🔴الگوی راست توسعه یا نوسازی را به تعبیر دیگری می توان «الگوی رشد اقتدارگرایانه» نامید. الگویی که توسعه اقتصادی را ذیل یک دولت مقتدر، برنامه ریز و دارای انحصار سیاستگذاری اقتصادی در چارچوب مرزهای دولت-ملت تجویز می کند و «امر سیاسی» و پیگیری مطالبات سیاسی نظیر عدالت، آزادی، دموکراسی و مبارزه با استثمار و استکبار را مسأله ای بی ربط و حتی مخلّ به توسعه معرفی می کند. ما در جمهوری دوم با دو نسخه در حال اجرا از الگوهای توسعه راست گرایانه کاملاً آشناییم: یکی الگوی نوسازی امریکایی که توسط اصلاح طلبان و اعتدالیون پیاده شده است و دیگری الگوی نوسازی چینی که بیشتر مد نظر اصولگرایان است و در بخشهای اقتصادی فوق دولتی و نزدیک به نهادهای نظامی و امنیتی در حال اجراست. تکنوکراتهای هردو گروه نوع مشابهی از «سرمایه داری خصولتی رانتی» را ترویج می کنند؛ هردو پول نفت و خزانه عمومی بانکها را بعنوان حامی انحصاری رشد کسب و کار رانتی و شبه خصوصی خود می نگرند و هردو همزمان با شعارهایی مثل دانشگاه کارآفرین و شرکتهای دانش بنیان و نظایر این در حال ویران کردن بقایای نهاد علم و دانشگاه در ایرانند و هر دو حاکمیت را به عنوان نگهبان بزرگ الیگارشی استثمارگر سخت می ستایند. تنها اختلاف میان این دو بر سر انتخاب میان بلوک غرب یا بلوک شرق است که خود را به صورت نزاع «تمدّن» و «دولت-ملت» در نظام سیاسی نمودار می کند.


🔴در مقابل عجم اوغلو در کتاب «چرا ملتها شکست می خورند» دیدگاه تازه ای را در مقابل ما به نمایش می گذارد. عجم اوغلو نشان می دهد که مفاهیم سیاسی بنیادین «مستضعفان، جامعه بی طبقه توحیدی، مبارزه با الیگارشی و طبقاتی شدن جامعه و نفی دائمی استبداد، استثمار، استعمار و استحمار» که ارکان اساسی گفتمان چپ اسلامی انقلاب اسلامی ٥٧ محسوب می شوند، نه تنها مفاهیمی ضد توسعه ای نیستند، بلکه اساساً چراغهای راهنمایی هستند که تنها راه توسعه ی محقق شده ی تاریخی ملتها را نشان می دهند. کتاب «چرا ملتها شکست می خورند» یک شیفت پارادایمی در الگوهای توسعه از راست به چپ است و به جای تقابل مرسوم انقلاب و توسعه در جمهوری دوم، گفتار ضدنوسازی انقلاب را در مسیر ایجاد پاردایم چپ توسعه قرار می دهد.


🔴از این منظر برای گشودن راه توسعه ی ایران اولین کار آنست که تمام اراجیف تکنوکراتها را دور ریخت و به ساختار سیاسی توجه کرد. «الیگارشی» و شکل گرفتن طبقه استثماری «فرادستان» مهمترین عامل انحطاط و مهار پیشرفت در تمام تاریخ بوده و حرکت به سوی جامعه عادلانه، آزاد و باز سیاسی است که تنها مسیر رشد اقتصاد و تکنولوژی و کار و تولید و خلاقیت و ترقی محسوب می شود. از نظر من این کتاب اگر بر بنیاد شیفت از فلسفه سیاسی ایرانی «حکومت بنیاد» به فلسفه سیاسی کلاسیک «مدینه بنیاد» تفسیر شود می تواند راه تازه ای پیش روی ملت ایران و جمهوری سوم قرار دهد.



https://news.1rj.ru/str/sokhanranihaa/16020