جمهورى سوم pinned «آیا انتصاب محمد قمی پاسخی به نامه سیصدنفره محسوب می شود؟ ✍️محمدحسین بادامچی 🔴شیخ محمد قمی را بیشتر از ده سالی هست که می شناسم. از همان روزهای زمستان سال ۸۸ که نطفه ائتلافی حوزوی-بسیجی برای خارج کردن نیروهای مذهبی از رکود پایه گذاشته شد. تیمی که پس از همکاریهای…»
قوه قضائیه در برخورد با عدالتخواهان دقیقا از چه چیز محافظت می کند؟
🔴چند روز پیش سالروز مشروطه بود. سالروز مشروطه در دوران جمهوری اسلامی چندان روز مهمی نیست. در واقع الان حدود صد سالی هست که سالروز مشروطیت روز مهمی در تقویم ایرانی نیست و جمهوری اسلامی این بی اهمیتی به مشروطه را از پهلوی به ارث برده است. از بعد از کودتای رضاخان الگوی حاکمیت در ایران به سوی «اقتدارگرایی دولت-مرکزی کاریزماتیک و ایدئولوژیک» دگرگون شد و الگوی رضاشاهی تا همین امروز سرمشق واحد و ثابت فکر و عمل سیاستمداران در ایران محسوب می شود.
🔴قصد من در اینجا بحث درباره میراث فراموش شده مشروطیت -که به گمان من نیاز امروز ماست- نیست. الغرض مشروطه معنایی از عدالت را ساخته و پرداخته کرد که هنوز که هنوز است بر تصور ما از عدالت سایه انداخته است. پارلمان یا مجلس ملی را اگر یک نهاد سیاسی دو بعدی فرض کنیم، بر دو رکن عدالت و آزادی استوار بود. عدالتخانه محاکم شرعی سنتی نبود که میان اشخاص حقیقی اجتماع سنتی ملت قضاوت کند، عدالتخانه نهاد قدرتمندی فراسوی دولت و ملت بود که بتواند حق ملت را از حاکمان بستاند.
🔴در اینجا قصد من توجه علمی به قوه قضائیه از منظر پلیتی و نظام سیاسی است و بحث ایدئولوژیکی ندارم. قوه قضائیه آنگونه که آنرا می شناسیم ربطی به فقه و محاکم شرعی سنتی ندارد. ربطی به مشروطه و عدالتخانه هم ندارد. ربطی به تفکیک قوای سه گانه مدرن و قوه قاهره ی مستقل پاسداری از قانون به مثابه ناموس مدینه که همه را به یک چشم می نگرد هم ندارد. ربطی به انقلاب اسلامی هم که تلقی چپ علوی از عدالت داشت و آنرا «ستاندن حق ضعیف از قوی بدون لکنت زبان» می دانست ندارد. قوه قضائیه در ساختار جمهوری دوم بازوی قضائی استیت است. قوه قضائیه در حال حفاظت از «حاکمیت»، از «نظام» است. مفهوم عدالت در قوه قضائیه کنونی شعبه ای از مفهوم «امنیت» است. به همین دلیل است که موضوع اتهام در بسیاری از پرونده های مهم کاملا از منطق لویاتانی امنیت ملی تبعیت می کند و ربطی به منابع معرفتی فقه و ایدئولوژی و فلسفه سیاسی و امثالهم ندارد.
🔴بنابراین درست این است که قوه قضائیه موجود را در برخورد با عدالتخواهان محق بدانیم. عدالت آنگونه که در چند سال اخیر بر فعل و زبان عدالتخواهان جوان جاری شده است نسب به عدالت در معنای اصیل آن در مشروطه و انقلاب می برد و این نقیض تصوری محسوب می شود که اصولگرایان و اصلاح طلبان در این چند دهه از عدالت ارائه داده اند:
🚩 از آنجا که جنبش اصلاح طلبی در ایران جنبشی بورژوایی بود که در دلمشغولی همیشگی به «حوزه خصوصی» اعتنایی به «حوزه عمومی» نداشت و قدر و قیمتی برای آن قائل نبود، عدالت و آزادی را نیز در قاموسی بورژوایی و لیبرال به معنای «امکان بهره مندی خصوصی بی مانع» تبلیغ می کرد. عدالت و آزادی ای اینستاگرامی و فاقد سیاست، که هرکس در آن قادر است که جهان پوچ فردی و مصرفی و مبتذل خود را بی آنکه کسی متعرض او شود و بی آنکه ریشه های سیاسی و عمومی هرچیزی مورد نقد قرار گیرد، به تصویر کشد. بی دلیل نیست که با فیلتر شدن تلگرام و سرایت اندکی از بار سیاسی آن به اینستاگرام شاهد هجمه های سیاسی تازه ای علیه مانور تجمل آقازادگان رانتخوار هستیم.
🚩سهم اصولگرایان در سیاست زدایی و تحریف عدالت در این چهاردهه کمتر از اصلاح طلبان نیست. اصولگرایان بر خلاف اصلاح طلبان که از طبقه متوسط رانتی برخاسته اند، در اشرافیت مذهبی و سیاسی و اقتصادی طبقه بالا ریشه دارند و از اینرو به سیاق طبقات اشراف در تمام ممالک، همواره کوشیده اند که برای مهار طبقه متوسط با طبقات پایین و محروم ائتلاف کنند. اصولگرایان با تاریک نگه داشتن دائمی بیش از نیمی از حاکمیت و روابط طبقات بالا همواره از طریق رسانه های گسترده ای که در اختیارشان بود کوشیده اند که مفهوم بنیادین «مستضعف» را به «محروم» قلب کرده و عدالتخواهی را به برنامه های رفاهی و تامین اجتماعی و اردوهای جهادی تشریفاتی فروکاهند. در واقع اصولگرایان به واسطه ذهنیت ایدئولوژیک خود جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم کردند و از آنجا که خودیها در طبقات بالا حضور داشند عدالت را به معنای کنترل، مهار و رسیدگی به غیرخودیها توسط خودیها تلقی کردند که زیربنای مفهومی قوه قضائیه کنونی است.
👇ادامه
🔴چند روز پیش سالروز مشروطه بود. سالروز مشروطه در دوران جمهوری اسلامی چندان روز مهمی نیست. در واقع الان حدود صد سالی هست که سالروز مشروطیت روز مهمی در تقویم ایرانی نیست و جمهوری اسلامی این بی اهمیتی به مشروطه را از پهلوی به ارث برده است. از بعد از کودتای رضاخان الگوی حاکمیت در ایران به سوی «اقتدارگرایی دولت-مرکزی کاریزماتیک و ایدئولوژیک» دگرگون شد و الگوی رضاشاهی تا همین امروز سرمشق واحد و ثابت فکر و عمل سیاستمداران در ایران محسوب می شود.
🔴قصد من در اینجا بحث درباره میراث فراموش شده مشروطیت -که به گمان من نیاز امروز ماست- نیست. الغرض مشروطه معنایی از عدالت را ساخته و پرداخته کرد که هنوز که هنوز است بر تصور ما از عدالت سایه انداخته است. پارلمان یا مجلس ملی را اگر یک نهاد سیاسی دو بعدی فرض کنیم، بر دو رکن عدالت و آزادی استوار بود. عدالتخانه محاکم شرعی سنتی نبود که میان اشخاص حقیقی اجتماع سنتی ملت قضاوت کند، عدالتخانه نهاد قدرتمندی فراسوی دولت و ملت بود که بتواند حق ملت را از حاکمان بستاند.
🔴در اینجا قصد من توجه علمی به قوه قضائیه از منظر پلیتی و نظام سیاسی است و بحث ایدئولوژیکی ندارم. قوه قضائیه آنگونه که آنرا می شناسیم ربطی به فقه و محاکم شرعی سنتی ندارد. ربطی به مشروطه و عدالتخانه هم ندارد. ربطی به تفکیک قوای سه گانه مدرن و قوه قاهره ی مستقل پاسداری از قانون به مثابه ناموس مدینه که همه را به یک چشم می نگرد هم ندارد. ربطی به انقلاب اسلامی هم که تلقی چپ علوی از عدالت داشت و آنرا «ستاندن حق ضعیف از قوی بدون لکنت زبان» می دانست ندارد. قوه قضائیه در ساختار جمهوری دوم بازوی قضائی استیت است. قوه قضائیه در حال حفاظت از «حاکمیت»، از «نظام» است. مفهوم عدالت در قوه قضائیه کنونی شعبه ای از مفهوم «امنیت» است. به همین دلیل است که موضوع اتهام در بسیاری از پرونده های مهم کاملا از منطق لویاتانی امنیت ملی تبعیت می کند و ربطی به منابع معرفتی فقه و ایدئولوژی و فلسفه سیاسی و امثالهم ندارد.
🔴بنابراین درست این است که قوه قضائیه موجود را در برخورد با عدالتخواهان محق بدانیم. عدالت آنگونه که در چند سال اخیر بر فعل و زبان عدالتخواهان جوان جاری شده است نسب به عدالت در معنای اصیل آن در مشروطه و انقلاب می برد و این نقیض تصوری محسوب می شود که اصولگرایان و اصلاح طلبان در این چند دهه از عدالت ارائه داده اند:
🚩 از آنجا که جنبش اصلاح طلبی در ایران جنبشی بورژوایی بود که در دلمشغولی همیشگی به «حوزه خصوصی» اعتنایی به «حوزه عمومی» نداشت و قدر و قیمتی برای آن قائل نبود، عدالت و آزادی را نیز در قاموسی بورژوایی و لیبرال به معنای «امکان بهره مندی خصوصی بی مانع» تبلیغ می کرد. عدالت و آزادی ای اینستاگرامی و فاقد سیاست، که هرکس در آن قادر است که جهان پوچ فردی و مصرفی و مبتذل خود را بی آنکه کسی متعرض او شود و بی آنکه ریشه های سیاسی و عمومی هرچیزی مورد نقد قرار گیرد، به تصویر کشد. بی دلیل نیست که با فیلتر شدن تلگرام و سرایت اندکی از بار سیاسی آن به اینستاگرام شاهد هجمه های سیاسی تازه ای علیه مانور تجمل آقازادگان رانتخوار هستیم.
🚩سهم اصولگرایان در سیاست زدایی و تحریف عدالت در این چهاردهه کمتر از اصلاح طلبان نیست. اصولگرایان بر خلاف اصلاح طلبان که از طبقه متوسط رانتی برخاسته اند، در اشرافیت مذهبی و سیاسی و اقتصادی طبقه بالا ریشه دارند و از اینرو به سیاق طبقات اشراف در تمام ممالک، همواره کوشیده اند که برای مهار طبقه متوسط با طبقات پایین و محروم ائتلاف کنند. اصولگرایان با تاریک نگه داشتن دائمی بیش از نیمی از حاکمیت و روابط طبقات بالا همواره از طریق رسانه های گسترده ای که در اختیارشان بود کوشیده اند که مفهوم بنیادین «مستضعف» را به «محروم» قلب کرده و عدالتخواهی را به برنامه های رفاهی و تامین اجتماعی و اردوهای جهادی تشریفاتی فروکاهند. در واقع اصولگرایان به واسطه ذهنیت ایدئولوژیک خود جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم کردند و از آنجا که خودیها در طبقات بالا حضور داشند عدالت را به معنای کنترل، مهار و رسیدگی به غیرخودیها توسط خودیها تلقی کردند که زیربنای مفهومی قوه قضائیه کنونی است.
👇ادامه
👆ادامه
♦️عدالتخواهان سیاسی امروز نقطه عدالت جویی خود را همچون مشروطه خواهان وانقلابیون، قلمرویی به نام «حوزه عمومی» قرار داده اند که فراسوی دو جهان تاریک است: یکی جهان تاریک حوزه خصوصی آقازادگان رانتی که خانه اصلاح طلبان است و دیگر جهان تاریک طبقات بالا که خانه اصولگرایان است. عدالتخواهان امروز عدالت را در گرو این می بینند که نور بر «حوزه عمومی» تابنده شود تا نابرابری ها و تبعیض ها و استثمارها و رکودها و جهل ها و تحجرها و عقب ماندگیها در بنیاد سیاسی خود بررسی و درمان گردد. قوه قضائیه کنونی ما محافظ نظم تاریک دوقطبی اصولگرایی-اصلاح طلبی است که گرچه در ظاهر خصم یکدیگرند ستونهای وضع واحدی را برپا نگه داشته اند. این روزها می گذرد اما خاطره عدالت علوی هرگز فکر و آرمان ایرانیان را آرام نخواهد گذاشت…
♦️عدالتخواهان سیاسی امروز نقطه عدالت جویی خود را همچون مشروطه خواهان وانقلابیون، قلمرویی به نام «حوزه عمومی» قرار داده اند که فراسوی دو جهان تاریک است: یکی جهان تاریک حوزه خصوصی آقازادگان رانتی که خانه اصلاح طلبان است و دیگر جهان تاریک طبقات بالا که خانه اصولگرایان است. عدالتخواهان امروز عدالت را در گرو این می بینند که نور بر «حوزه عمومی» تابنده شود تا نابرابری ها و تبعیض ها و استثمارها و رکودها و جهل ها و تحجرها و عقب ماندگیها در بنیاد سیاسی خود بررسی و درمان گردد. قوه قضائیه کنونی ما محافظ نظم تاریک دوقطبی اصولگرایی-اصلاح طلبی است که گرچه در ظاهر خصم یکدیگرند ستونهای وضع واحدی را برپا نگه داشته اند. این روزها می گذرد اما خاطره عدالت علوی هرگز فکر و آرمان ایرانیان را آرام نخواهد گذاشت…
برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!
رحیم پور ازغدی و تناقضهای آخرین انقلابیون محافظه کار
📍بخش اول
1️⃣حسن رحیم پور ازغدی را باید آخرین و پیچیده ترین شکل محافظه کاری پدید آمده در دوران ما قلمداد کرد. او در مرز خدمت و خیانت ایستاده است. خدمت از آنرو که هنوز متذکر برخی آرمانهای اصلی انقلاب هست و مانند دیگر اصولگرایان نیست که محافظه کاری عملی را به محافظه کاری نظری رسانده اند و بالکل خواسته های توسعه و اقتدار و امنیت و تکنولوژی را به جای آرمانهای عدالت و آزادی و فضیلت و استقلال نشانده اند. اما او در آستانه خیانت است از آنرو که مسائل و مشکلات اساسی را به خطاهای شخصی برخی مسئولین فرو می کاهد و اجازه رشد تفکر سیاسی انقلابی و آسیب شناسی ساختاری نظام موجود را نمی دهد.
2️⃣حسن رحیم پور در بخش انتهایی سخنرانی خود می گوید: «اگر نظام و دادگستری و دادگاه ها برای یک طلبه یا دانشجو یا هرکس دیگری که مطالبه عدالت می کند پرونده تشکیل دهد، به جرم تشویش اذهان عمومی و تضعیف نظام و این حرفها، این خیانت به امر به معروف و نهی از منکر است. اگر فضایی بوجود آورند که نتوانید از مسئولین مطالبه کنید و امربه معروف و نهی از منکر کنید این یعنی شروع انحراف.» او خوب می داند که نظام از این مرحله عبور کرده است و در چند سال اخیر این عدالتخواهانند که از اطراف و اکناف ایران به عنوان فتنه گر و با اتهامات ریز و درشت امنیتی و سیاسی، احضار، بازجویی، بازداشت و محاکمه می شوند و بر خلاف دیگر دوستان متملق و بندوبست چی خود که از نردبان قدرت بالا می روند، از از حقوق سیاسی و مدنی خود محروم می شوند. به همین خاطر است که بعد از آن این جمله عجیب را اضافه می کند: «برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!»
3️⃣تنها یک ذهن متافیزیکی حوزه دیده می تواند این حجم از تناقض را با خود حمل کند. دفاع رحیم پور ازغدی از وضع موجود یک دفاع متافیزیکی است و مستقل از واقعیتها و روندهای موجود مطرح می شود. رحیم پور ازغدی یک مبلغ فرهنگی است و طبیعتاً از دانش جامعه شناختی، علوم سیاسی و فلسفه سیاسی لازم برای تحلیل ساختاری مشکلاتی که بر آنها صحه می گذارد برخوردار نیست. رحیم پور می گوید ناکارآمدی و عدم شفافیت مسئولین مردم را به نظام بدبین کرده است اما دانش و مهمتر از آن انگیزه کافی ندارد که درباره ساختار نظام سیاسی جمهوری دوم و نسبت ساختار موجود حاکمیت در نسبت با مسائل عمده ای چون قانون، دموکراسی، حقوق، آزادی، استقلال، علم، آموزش، قوای نظامی، امنیت، وضعیت طبقاتی، الیگارشی، اقتصاد سیاسی نفتی، فقر، استثمار، و استکبار مذهبی سخن بگوید. بالاتر اینکه او به هیچ وجه علاقه و دانش کافی اینرا ندارد که به یک آسیب شناسی تاریخی و تبارشناسانه در باب بی عدالتی، بی کفایتی و رنج تاریخی مردمان ایران بپردازد که به رغم انقلاب اسلامی در دولتها و رژیمهای مختلف تداوم یافته است. برعکس او به نحوی ساده انگارانه تلاش می کند که یک عبارت کوتاه «اشتباه مسئولین» را به جای چند ده هزار صفحه کتابی بگذارد که باید درباره خطاهای اساسی ای که به وضع فعلی منجر شده است، بحث کند.
👇ادامه
رحیم پور ازغدی و تناقضهای آخرین انقلابیون محافظه کار
📍بخش اول
1️⃣حسن رحیم پور ازغدی را باید آخرین و پیچیده ترین شکل محافظه کاری پدید آمده در دوران ما قلمداد کرد. او در مرز خدمت و خیانت ایستاده است. خدمت از آنرو که هنوز متذکر برخی آرمانهای اصلی انقلاب هست و مانند دیگر اصولگرایان نیست که محافظه کاری عملی را به محافظه کاری نظری رسانده اند و بالکل خواسته های توسعه و اقتدار و امنیت و تکنولوژی را به جای آرمانهای عدالت و آزادی و فضیلت و استقلال نشانده اند. اما او در آستانه خیانت است از آنرو که مسائل و مشکلات اساسی را به خطاهای شخصی برخی مسئولین فرو می کاهد و اجازه رشد تفکر سیاسی انقلابی و آسیب شناسی ساختاری نظام موجود را نمی دهد.
2️⃣حسن رحیم پور در بخش انتهایی سخنرانی خود می گوید: «اگر نظام و دادگستری و دادگاه ها برای یک طلبه یا دانشجو یا هرکس دیگری که مطالبه عدالت می کند پرونده تشکیل دهد، به جرم تشویش اذهان عمومی و تضعیف نظام و این حرفها، این خیانت به امر به معروف و نهی از منکر است. اگر فضایی بوجود آورند که نتوانید از مسئولین مطالبه کنید و امربه معروف و نهی از منکر کنید این یعنی شروع انحراف.» او خوب می داند که نظام از این مرحله عبور کرده است و در چند سال اخیر این عدالتخواهانند که از اطراف و اکناف ایران به عنوان فتنه گر و با اتهامات ریز و درشت امنیتی و سیاسی، احضار، بازجویی، بازداشت و محاکمه می شوند و بر خلاف دیگر دوستان متملق و بندوبست چی خود که از نردبان قدرت بالا می روند، از از حقوق سیاسی و مدنی خود محروم می شوند. به همین خاطر است که بعد از آن این جمله عجیب را اضافه می کند: «برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!»
3️⃣تنها یک ذهن متافیزیکی حوزه دیده می تواند این حجم از تناقض را با خود حمل کند. دفاع رحیم پور ازغدی از وضع موجود یک دفاع متافیزیکی است و مستقل از واقعیتها و روندهای موجود مطرح می شود. رحیم پور ازغدی یک مبلغ فرهنگی است و طبیعتاً از دانش جامعه شناختی، علوم سیاسی و فلسفه سیاسی لازم برای تحلیل ساختاری مشکلاتی که بر آنها صحه می گذارد برخوردار نیست. رحیم پور می گوید ناکارآمدی و عدم شفافیت مسئولین مردم را به نظام بدبین کرده است اما دانش و مهمتر از آن انگیزه کافی ندارد که درباره ساختار نظام سیاسی جمهوری دوم و نسبت ساختار موجود حاکمیت در نسبت با مسائل عمده ای چون قانون، دموکراسی، حقوق، آزادی، استقلال، علم، آموزش، قوای نظامی، امنیت، وضعیت طبقاتی، الیگارشی، اقتصاد سیاسی نفتی، فقر، استثمار، و استکبار مذهبی سخن بگوید. بالاتر اینکه او به هیچ وجه علاقه و دانش کافی اینرا ندارد که به یک آسیب شناسی تاریخی و تبارشناسانه در باب بی عدالتی، بی کفایتی و رنج تاریخی مردمان ایران بپردازد که به رغم انقلاب اسلامی در دولتها و رژیمهای مختلف تداوم یافته است. برعکس او به نحوی ساده انگارانه تلاش می کند که یک عبارت کوتاه «اشتباه مسئولین» را به جای چند ده هزار صفحه کتابی بگذارد که باید درباره خطاهای اساسی ای که به وضع فعلی منجر شده است، بحث کند.
👇ادامه
👆ادامه
برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!
رحیم پور ازغدی و تناقضهای آخرین انقلابیون محافظه کار
📍بخش دوم
4️⃣رحیم پور ازغدی یک متکلم سیاسی و یک مبلغ فرهنگی است و کلام و تبلیغات ذاتاً گفتارهایی کوتوله پرورند. امثال رحیم پورها پرکسیس انقلابی را به تبلیغات فرهنگی استحاله می کنند و با اینکار همچون آینه ای که نور را بازمی تاباند، ساختارها و مسائل سیاسی اصلی را از نقد و بررسی محافظت می کند. متکلمین و مبلغین محافظه کار آرمانهای سیاسی را مشتی «عقاید ذهنی» معرفی می کنند و با بیان آنها در مواضع حکومتی بالا به پایین، عملاً عقلانیت سیاسی انقلابی را عقیم می کنند و اجازه نمی دهند که این عقلانیت به رشد آگاهی و پژوهش انتقادی در مسائل موجود امتداد یابد.
5️⃣نمونه واضحی از این مسأله برخورد رحیم پور با حوزه های علمیه است. او طوری الهیات اسکولاستیک حوزوی را خطاب می کند که امام خمینی پنجاه سال پیش در مقدمه کتاب ولایت فقیه آنها را خطاب و الهیات اسکولاستیک حوزوی را ساخته ی دست استعمار انگلیس معرفی می کرد و حال آنکه چهل سال از اجرای نظریه ولایت فقیه (در اشکال مختلف آن) گذشته است و در همه این سالها روحانیون بالاترین مقامات حاکمیتی را داشته اند و با سرکوب علوم انسانی از بیشترین حمایتهای حاکمیتی برخوردار بوده اند. اگر فقه در این سالها دایرمدار امور نبوده پس به چه اعتبار روحانیون بر مناصبند و به چه اعتبار نظام خود را مقدس و اسلامی می داند؟ اگر نبوده، باید پرسید یک ملت مگر چقدر عمر دارد که بر یک در بکوبد و جز طهارت و نجاست تحویل نگیرد. رحیم پور آیا نمی داند که بیان این تعبیر که «چه فرقی با اهل سنت داریم وقتی فقه دان بسیار داریم اما مجتهد خیلی کم» بعد از چهل سال تزریق قدرت و ثروت به حوزه های علمیه بیش از همه چیز عقیم بودن این دستگاه و تشکیلات را به ذهن متبادر می کند؟
♦️رحیم پور نماینده آخرین و پیچیده ترین نسخه گفتار «انقلابیون محافظه کار» است که با حمل این حجم عجیب از تناقض امروز به مهمترین مانع حرکت فکر و عمل انقلابی شده اند. رحیم پور خود حتماً به این نکته بدیهی واقف است که جمهوری اسلامی اول در عبارت «برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی»، با جمهوری اسلامی دومی که رحیم پور سخنگوی آنست مشترک لفظی است و به تدریج سخنگویان اصیل و انقلابی و صادق خود را به جای رحیم پورها خواهد نشاند. نوزایی ای که از التهاب همان جلسه فیضیه نشانه های مبارک و امیدوارکننده آن هویدا بود.
برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!
رحیم پور ازغدی و تناقضهای آخرین انقلابیون محافظه کار
📍بخش دوم
4️⃣رحیم پور ازغدی یک متکلم سیاسی و یک مبلغ فرهنگی است و کلام و تبلیغات ذاتاً گفتارهایی کوتوله پرورند. امثال رحیم پورها پرکسیس انقلابی را به تبلیغات فرهنگی استحاله می کنند و با اینکار همچون آینه ای که نور را بازمی تاباند، ساختارها و مسائل سیاسی اصلی را از نقد و بررسی محافظت می کند. متکلمین و مبلغین محافظه کار آرمانهای سیاسی را مشتی «عقاید ذهنی» معرفی می کنند و با بیان آنها در مواضع حکومتی بالا به پایین، عملاً عقلانیت سیاسی انقلابی را عقیم می کنند و اجازه نمی دهند که این عقلانیت به رشد آگاهی و پژوهش انتقادی در مسائل موجود امتداد یابد.
5️⃣نمونه واضحی از این مسأله برخورد رحیم پور با حوزه های علمیه است. او طوری الهیات اسکولاستیک حوزوی را خطاب می کند که امام خمینی پنجاه سال پیش در مقدمه کتاب ولایت فقیه آنها را خطاب و الهیات اسکولاستیک حوزوی را ساخته ی دست استعمار انگلیس معرفی می کرد و حال آنکه چهل سال از اجرای نظریه ولایت فقیه (در اشکال مختلف آن) گذشته است و در همه این سالها روحانیون بالاترین مقامات حاکمیتی را داشته اند و با سرکوب علوم انسانی از بیشترین حمایتهای حاکمیتی برخوردار بوده اند. اگر فقه در این سالها دایرمدار امور نبوده پس به چه اعتبار روحانیون بر مناصبند و به چه اعتبار نظام خود را مقدس و اسلامی می داند؟ اگر نبوده، باید پرسید یک ملت مگر چقدر عمر دارد که بر یک در بکوبد و جز طهارت و نجاست تحویل نگیرد. رحیم پور آیا نمی داند که بیان این تعبیر که «چه فرقی با اهل سنت داریم وقتی فقه دان بسیار داریم اما مجتهد خیلی کم» بعد از چهل سال تزریق قدرت و ثروت به حوزه های علمیه بیش از همه چیز عقیم بودن این دستگاه و تشکیلات را به ذهن متبادر می کند؟
♦️رحیم پور نماینده آخرین و پیچیده ترین نسخه گفتار «انقلابیون محافظه کار» است که با حمل این حجم عجیب از تناقض امروز به مهمترین مانع حرکت فکر و عمل انقلابی شده اند. رحیم پور خود حتماً به این نکته بدیهی واقف است که جمهوری اسلامی اول در عبارت «برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی»، با جمهوری اسلامی دومی که رحیم پور سخنگوی آنست مشترک لفظی است و به تدریج سخنگویان اصیل و انقلابی و صادق خود را به جای رحیم پورها خواهد نشاند. نوزایی ای که از التهاب همان جلسه فیضیه نشانه های مبارک و امیدوارکننده آن هویدا بود.
احیای جریان مستقل مردمی
دکتر محمدحسین بادامچی
🎙 #فایل_صوتی ارائه دکتر محمدحسین بادامچی با موضوع "بازگشت به خویشتن و احیای جریان مستقل مردمی"
🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| جلسه اول
🆔 @abuzar_ghafari
🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| جلسه اول
🆔 @abuzar_ghafari
احیای جریان مستقل مردمی
دکتر محمدحسین بادامچی
🎙 #فایل_صوتی ارائه دکتر محمدحسین بادامچی با موضوع "بازگشت به خویشتن و احیای جریان مستقل مردمی"
🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| #جلسه_دوم
🆔 @abuzar_ghafari
🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| #جلسه_دوم
🆔 @abuzar_ghafari
👍1
نهادهای بسته، نهادهای باز
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم
🚩بخش اول
🔴نام سابق این کانال «چپ اسلامی» بود و نام کنونی آن «جمهوری سوم». چپ اسلامی دلالت بر احیای دوباره گفتمان و پرکسیس نهضتی دارد که به انقلاب اسلامی ۵۷ انجامید اما موضوع جمهوری سوم بحثی انتقادی درباره نظام برآمده از آن نهضت است. به کرات از من پرسیده شده که رابطه میان این دو چیست؟ از یکطرف اینطور به نظر می رسد که چپ اسلامی گفتاری آنارشیستی و ضد نهاد است که بر هرگونه نظام و دولت نهادینه ای می شورد و از طرف دیگر چنین به نظر می آید که هر نوع گفتار سیاسی نهضتی و رادیکال مانند چپ اسلامی لاجرم به پدید آمدن اشکال مشخصی از حکومت ایدئولوژیک می انجامد که استقرار و تحولات آنرا در جمهوری اول و دوم تجربه کرده ایم. پاسخ چیست؟ آیا راه سومی فراسوی آنارشیسم و حکومت ایدئولوژیک وجود دارد؟
🔺در درس گفتاری که در طرح ناتمام ابوذر ارائه کردم و فایل صوتی آن در پستهای قبل* موجود است، کوشیدم که به نحوی شفاف و مستقیم به همین مساله بپردازم. کلیت این بحث به گمان من نوعی احیای انتقادی شریعتی است و به همین دلیل باید آنرا در گفتگو با شریعتی آغاز کرد. شریعتی در زمانی بحث خود را آغاز کرد که «میراث شیعی صفویه» و «میراث مدرن پهلوی» به انحطاط و رکود و روزمرگی و ابتذال گراییده بود و جامعه تشنه عرضه طرح نویی بود. به نظر می رسد ما هم دوباره در همان نقطه شریعتی ایستاده ایم؛ با این تفاوت که جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه یکبار دیگر نافرجامی میراث صفویه و مدرنیزاسیون پهلوی را اثبات کرد، تجربه تازه ای از شکست اسلامیسم را هم بر ما آشکار کرد. اسلامیسمی که در هر حال شریعتی با کتاب «امت و امامت»ش نقش مهمی در تشکیل آن داشت.
🔺نکته اساسی که در این درس گفتار در تبیین آن کوشیدم این است که گفتمان و عمل سیاسی چپ، رادیکال، انقلابی یا نهضتی، نهادهای موجود را در هم نمی شکنند که نهادی دیگر شبیه به آنها یا بی نهادی را برجای آن بگذارند، بلکه انقلاب اساسا در صدد ایجاد نوع دیگری از نهادهاست که در قیاس با نهادهای بسته رژیم سابق باید آنرا نهادهای باز نامید. انقلابی موفق است که بتواند ما را از نهادهای بسته به نهادهای باز ارتقاء دهد و اگر انقلاب در این مساله اساسی موفق نباشد تنها شکلی از نهادهای بسته را با شکل دیگری از نهادهای بسته جایگزین کرده است. مهمترین ویژگی نهادهای باز این است که به دنبال اقامه و استقرار پاسخی که انقلاب به امور داده است -که در شکل جزمی ایدئولوژی شناخته می شود- نیست و در عوض می کوشد که حفظ «وضعیت انقلابی» را برای همگان تضمین کند.
🔺از این منظر هر انقلابی همزمان حاوی یک جهت سلبی و یک جهت ایجابی است. از جهت سلبی می کوشد که با طرد و طغیان بر قیود و زنجیرهای استبدادی و استثماری و استعماری و استحماری شهروندان را به حد «انسان بودن» - انسان سیاسی عاقل و مختاری که حاکم بر سرنوشت خویش است- برساند، و از جهت ایجابی می کوشد که در جهت آرمانها و خواسته هایی که آنرا تکامل و سعادت می داند حرکت کند. نهاد باز تضمین اولیه انسان بودن یا به تعبیر فارابی «تاسیس مدینه» است و صیرورت و تکامل تنها درون آن ممکن است. بنابراین چه آزادی و برابری و طرد همیشگی سلطه و ستم و چه نیل به فضیلت و سعادت که اهداف انقلابند تنها در چارچوب جامعه باز و نهادهای باز امکان تحقق دارند. در مقابل نیروهای بسته ی نفوذ یافته در انقلابهای ناتمام، جهت سلبی را صرفا ابزاری برای مبارزه و پیروزی می دانند و جهت ایجابی را به پاسخی پایان یافته و جزمی از وضعیت غایی تبدیل می کنند و پس از آن با اعلام پایان انقلاب و تشکیل جامعه و حکومتی بسته با نهادهای اقتصادی و سیاسی و علمی و فرهنگی بسته، وظیفه «پیاده سازی ایدئولوژی» را بعنوان دستور کار جدید حکومت و نخبگان جدید آن معرفی می کنند.
👇ادامه
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم
🚩بخش اول
🔴نام سابق این کانال «چپ اسلامی» بود و نام کنونی آن «جمهوری سوم». چپ اسلامی دلالت بر احیای دوباره گفتمان و پرکسیس نهضتی دارد که به انقلاب اسلامی ۵۷ انجامید اما موضوع جمهوری سوم بحثی انتقادی درباره نظام برآمده از آن نهضت است. به کرات از من پرسیده شده که رابطه میان این دو چیست؟ از یکطرف اینطور به نظر می رسد که چپ اسلامی گفتاری آنارشیستی و ضد نهاد است که بر هرگونه نظام و دولت نهادینه ای می شورد و از طرف دیگر چنین به نظر می آید که هر نوع گفتار سیاسی نهضتی و رادیکال مانند چپ اسلامی لاجرم به پدید آمدن اشکال مشخصی از حکومت ایدئولوژیک می انجامد که استقرار و تحولات آنرا در جمهوری اول و دوم تجربه کرده ایم. پاسخ چیست؟ آیا راه سومی فراسوی آنارشیسم و حکومت ایدئولوژیک وجود دارد؟
🔺در درس گفتاری که در طرح ناتمام ابوذر ارائه کردم و فایل صوتی آن در پستهای قبل* موجود است، کوشیدم که به نحوی شفاف و مستقیم به همین مساله بپردازم. کلیت این بحث به گمان من نوعی احیای انتقادی شریعتی است و به همین دلیل باید آنرا در گفتگو با شریعتی آغاز کرد. شریعتی در زمانی بحث خود را آغاز کرد که «میراث شیعی صفویه» و «میراث مدرن پهلوی» به انحطاط و رکود و روزمرگی و ابتذال گراییده بود و جامعه تشنه عرضه طرح نویی بود. به نظر می رسد ما هم دوباره در همان نقطه شریعتی ایستاده ایم؛ با این تفاوت که جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه یکبار دیگر نافرجامی میراث صفویه و مدرنیزاسیون پهلوی را اثبات کرد، تجربه تازه ای از شکست اسلامیسم را هم بر ما آشکار کرد. اسلامیسمی که در هر حال شریعتی با کتاب «امت و امامت»ش نقش مهمی در تشکیل آن داشت.
🔺نکته اساسی که در این درس گفتار در تبیین آن کوشیدم این است که گفتمان و عمل سیاسی چپ، رادیکال، انقلابی یا نهضتی، نهادهای موجود را در هم نمی شکنند که نهادی دیگر شبیه به آنها یا بی نهادی را برجای آن بگذارند، بلکه انقلاب اساسا در صدد ایجاد نوع دیگری از نهادهاست که در قیاس با نهادهای بسته رژیم سابق باید آنرا نهادهای باز نامید. انقلابی موفق است که بتواند ما را از نهادهای بسته به نهادهای باز ارتقاء دهد و اگر انقلاب در این مساله اساسی موفق نباشد تنها شکلی از نهادهای بسته را با شکل دیگری از نهادهای بسته جایگزین کرده است. مهمترین ویژگی نهادهای باز این است که به دنبال اقامه و استقرار پاسخی که انقلاب به امور داده است -که در شکل جزمی ایدئولوژی شناخته می شود- نیست و در عوض می کوشد که حفظ «وضعیت انقلابی» را برای همگان تضمین کند.
🔺از این منظر هر انقلابی همزمان حاوی یک جهت سلبی و یک جهت ایجابی است. از جهت سلبی می کوشد که با طرد و طغیان بر قیود و زنجیرهای استبدادی و استثماری و استعماری و استحماری شهروندان را به حد «انسان بودن» - انسان سیاسی عاقل و مختاری که حاکم بر سرنوشت خویش است- برساند، و از جهت ایجابی می کوشد که در جهت آرمانها و خواسته هایی که آنرا تکامل و سعادت می داند حرکت کند. نهاد باز تضمین اولیه انسان بودن یا به تعبیر فارابی «تاسیس مدینه» است و صیرورت و تکامل تنها درون آن ممکن است. بنابراین چه آزادی و برابری و طرد همیشگی سلطه و ستم و چه نیل به فضیلت و سعادت که اهداف انقلابند تنها در چارچوب جامعه باز و نهادهای باز امکان تحقق دارند. در مقابل نیروهای بسته ی نفوذ یافته در انقلابهای ناتمام، جهت سلبی را صرفا ابزاری برای مبارزه و پیروزی می دانند و جهت ایجابی را به پاسخی پایان یافته و جزمی از وضعیت غایی تبدیل می کنند و پس از آن با اعلام پایان انقلاب و تشکیل جامعه و حکومتی بسته با نهادهای اقتصادی و سیاسی و علمی و فرهنگی بسته، وظیفه «پیاده سازی ایدئولوژی» را بعنوان دستور کار جدید حکومت و نخبگان جدید آن معرفی می کنند.
👇ادامه
نهادهای بسته، نهادهای باز
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم
🚩بخش دوم
🔺در انقلاب اسلامی ما نیروهای خواستار جامعه بسته اسلامی با نیروهای خواستار جامعه باز اسلامی در یک جبهه حضور داشتند و به همین دلیل تمیز آنها از همدیگر ممکن نبود. آنچه شریعتی به آن ایدئولوژی می گوید در واقع اندیشه سیاسی رهایی بخشی است که یک جامعه باز را در افق خود می پروراند اما آنچه بعد از انقلاب به آن ایدئولوژی گفته می شود و روحانیون و ایدئولوگهای بعد از پیروزی از آن سخن می گفتند صرفا یک گفتار قدرت است که در مقطعی موجب پیروزی شد و در مقطعی دیگر باعث استیلا و هژمونی و یکدست کردن جامعه و برپایی یک جامعه بسته دیگر.
♦️شیوه کار جوامع و حکومتهای بسته اگرچه به ظاهر محتواهای مختلفی را حمل می کنند همگی یکسان است و بر پایه ایجاد یک شبکه الیگارشی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی (علمی-مذهبی) و سیاست زدایی از جامعه، استثمار طبقات پایین و ایجاد ساختارهای رانتی، بستن باب تفکر و عقلانیتهای بدیل و تبدیل نهاد آموزش به نهاد تبلیغات رسمی بالا به پایین و مبارزه با شکل گیری حوزه عمومی و آگاهی و اراده سیاسی، و ایجاد انحصار در اقتصاد و تحقیر کار و بستن باب آزادی و خلاقیت اقتصادی مولد و وابستگی به دیگر ساختارهای الیگارشیک خارجی استوار است. ملت ایران در انقلاب اسلامی به گواهی اندیشه های روشن رهبران روشنفکر و روحانیون نواندیش آن در پی برپایی یک جامعه باز، یک مدینه فاضله، بود که مع الاسف به یک جامعه بسته اسلامی مبدل شد و تا زمانیکه بار دیگر آن سررشته بنیادین تحول تاریخی خود را دوباره بازنیابد، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، توسعه و هنر این سرزمین روی آرامش و ترقی به خود نخواهد دید.
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/609
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/610
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم
🚩بخش دوم
🔺در انقلاب اسلامی ما نیروهای خواستار جامعه بسته اسلامی با نیروهای خواستار جامعه باز اسلامی در یک جبهه حضور داشتند و به همین دلیل تمیز آنها از همدیگر ممکن نبود. آنچه شریعتی به آن ایدئولوژی می گوید در واقع اندیشه سیاسی رهایی بخشی است که یک جامعه باز را در افق خود می پروراند اما آنچه بعد از انقلاب به آن ایدئولوژی گفته می شود و روحانیون و ایدئولوگهای بعد از پیروزی از آن سخن می گفتند صرفا یک گفتار قدرت است که در مقطعی موجب پیروزی شد و در مقطعی دیگر باعث استیلا و هژمونی و یکدست کردن جامعه و برپایی یک جامعه بسته دیگر.
♦️شیوه کار جوامع و حکومتهای بسته اگرچه به ظاهر محتواهای مختلفی را حمل می کنند همگی یکسان است و بر پایه ایجاد یک شبکه الیگارشی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی (علمی-مذهبی) و سیاست زدایی از جامعه، استثمار طبقات پایین و ایجاد ساختارهای رانتی، بستن باب تفکر و عقلانیتهای بدیل و تبدیل نهاد آموزش به نهاد تبلیغات رسمی بالا به پایین و مبارزه با شکل گیری حوزه عمومی و آگاهی و اراده سیاسی، و ایجاد انحصار در اقتصاد و تحقیر کار و بستن باب آزادی و خلاقیت اقتصادی مولد و وابستگی به دیگر ساختارهای الیگارشیک خارجی استوار است. ملت ایران در انقلاب اسلامی به گواهی اندیشه های روشن رهبران روشنفکر و روحانیون نواندیش آن در پی برپایی یک جامعه باز، یک مدینه فاضله، بود که مع الاسف به یک جامعه بسته اسلامی مبدل شد و تا زمانیکه بار دیگر آن سررشته بنیادین تحول تاریخی خود را دوباره بازنیابد، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، توسعه و هنر این سرزمین روی آرامش و ترقی به خود نخواهد دید.
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/609
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/610
Telegram
جمهورى سوم
🎙 #فایل_صوتی ارائه دکتر محمدحسین بادامچی با موضوع "بازگشت به خویشتن و احیای جریان مستقل مردمی"
🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| جلسه اول
🆔 @abuzar_ghafari
🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| جلسه اول
🆔 @abuzar_ghafari
Audio
🔺چرا نظام آموزشی مهمترین نهاد اجتماعی و سیاسی ایران در دوره قاجار و پهلوی بوده است؟
📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش اول
📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش اول
Audio
🔺چرا آموزش و پرورش و آموزش عالى دولتی در ایران یک پروژه شکست خورده است؟
📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش دوم
📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش دوم
تلاش تاریخی نظام سلطه برای تبدیل انقلاب به کودتا
📍بخش اول
🔻دو شب پیش برای خرید پوشک به بنی هاشم رفتم. ساعت ده شب قیامتی در همان راسته کوچک پوشک فروشان بنی هاشم برپا بود. جرثقیلهای پلیس برای کنترل ازدحام ایستاده بودند و خیابانهای منتهی به بنی هاشم بند آمده بود. همان سر خیابان مردی را دیدم که با فشار و ضربه تلاش می کرد که در عقب ماشینش را به سختی ببندد، نگاه که کردم دیدم علاوه بر صندوق همه ماشین را هم پُر پوشک کرده تا ذخیره کند. زنهای بچه به بغل مثل سعی صفاو مروه ی هاجر در بی آبی اسماعیل میان مغازه هایی که می خواستند ببندند، سراسیمه می دویدند و صدای گریه نوزادان بلند بود. پوشک ایرانی و خارجی زیر صد تومن پیدا نمی شد. استیصال و اضطرار و سراسیمگی چهره ها را کج و معوج کرده بود. وارد یک مغازه شدم و آخرین پوشک شماره چهاری که مانده بود را از زیر دست چند مشتری نجات دادم. نودوپنج تومن بود و فروشنده گفت آخری است و بار فردا از این گرانتر است. نود و پنچ تومن کارت کشیدم و پوشک را زیر بغل زدم. مغازه بعدی همین را 135 تومن می داد. مثل یک سرباز پیروز از جنگ برگشته، یک بسته پوشک غنیمتی را برداشتم و با سربلندی و افتخار به خانه برگشتم!
1️⃣چرا کودتای ٢٥ مرداد ١٣٣٢ شکست خورد و کودتای سه روز بعد آن مصدق را سرنگون کرد؟مساله به معادلات کلی نیروهای سیاسی و اجتماعی بازنمی گردد، چون مذهبی ها و ملی گراهای دست راستی از بعد ٣٠ تیر ٣١ که مصدق از تقابل با انگلیس به تقابل با دربار منتقل شد، مدتی بود که او را تنها گذاشته بودند. به نظر می رسد از ٢٥ مرداد تا ٢٨ مرداد مهمترین چیزی که تغییر کرد «خیابان» بود. غلیان امر سیاسی در خیابان که مردم را به پایین کشیدن مجسمه های شاه کشانده بود، جمهوری خواهی و استقلال خواهی معامله ناپذير مصدق را اثبات و تردید امریکاییها در همکاری در کودتا با انگلیسیها را برطرف کرد. مصدق با نگرانی از جولان توده ایها در خیابان، با ارتش خیابانها را خالی کرد و در غیبت امر سیاسی و تصرف خیابان توسط یک جمعیت مزدور وابسته به دربار، کودتا پیروز شد.
2️⃣همانطور که پیش از این نوشتم، مطالعه تاریخ معاصر ایران از منظر پسااستعماری نشان می دهد که برنامه استعماری انگلیس و امریکا در ایران را در یک کلمه می توان «جلوگیری از شکل گیری، انباشت و ظهور امر سیاسی» تلقی کرد. در همه برهه های ١٣٣٠ تا ١٣٣٢ ، ١٣٤٠ تا ١٣٤٢ و ١٣٥٦ تا ١٣٥٧ تحولات از منطق مشابهی پیروی می کند: شاه و استعمارگران اول با برآمدن امر سیاسی و مطالبات ترقی خواهانه آن در جهت رهایی ملت از سلطه سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی مخالفت می کنند، سپس با بحرانی تر شدن اوضاع می کوشند با موج برآمده همدلی نشان دهند و خود نمایندگی امر سیاسی و اصلاحات را بر عهده بگیرند و این کار را با حذف داوطلبانه عده ای از رجال سابق آغاز می کنند. در این مرحله اصلاح طلبان که همواره خوی سازشکاری و محافظه کاری دارند، کسانی چون مظفر بقایی، علی امینی و شاپور بختیار در هر سه مقطع، با رژیم و بیگانگان متحد می شوند اما نمایندگان اصیل و راستین امر سیاسی می کوشند مطالبات را تا انتها و در جهت به هم خوردن هسته ساختار ظالمانه دنبال کنند که به شدت توسط نظام سلطه سرکوب می شوند: در کودتای ٢٨ مرداد و واقعه نیمه خرداد ٤٢ مصدق و آیت الله خمینی تبعید و طرفدارانشان زنداني می شوند و در ١٧ شهریور ٥٧ مردم انقلابی سرکوب می گردند، اما در این آخری در نهایت با تاخیر شاه در به عهده گرفتن اصلاحات و اتحاد نیروهای انقلابی، امر سیاسی برای اولین بار از چنگال رژیم سلطه آزاد می شود و مردم بر سرنوشت خود حاکم می شوند.
👇ادامه
📍بخش اول
🔻دو شب پیش برای خرید پوشک به بنی هاشم رفتم. ساعت ده شب قیامتی در همان راسته کوچک پوشک فروشان بنی هاشم برپا بود. جرثقیلهای پلیس برای کنترل ازدحام ایستاده بودند و خیابانهای منتهی به بنی هاشم بند آمده بود. همان سر خیابان مردی را دیدم که با فشار و ضربه تلاش می کرد که در عقب ماشینش را به سختی ببندد، نگاه که کردم دیدم علاوه بر صندوق همه ماشین را هم پُر پوشک کرده تا ذخیره کند. زنهای بچه به بغل مثل سعی صفاو مروه ی هاجر در بی آبی اسماعیل میان مغازه هایی که می خواستند ببندند، سراسیمه می دویدند و صدای گریه نوزادان بلند بود. پوشک ایرانی و خارجی زیر صد تومن پیدا نمی شد. استیصال و اضطرار و سراسیمگی چهره ها را کج و معوج کرده بود. وارد یک مغازه شدم و آخرین پوشک شماره چهاری که مانده بود را از زیر دست چند مشتری نجات دادم. نودوپنج تومن بود و فروشنده گفت آخری است و بار فردا از این گرانتر است. نود و پنچ تومن کارت کشیدم و پوشک را زیر بغل زدم. مغازه بعدی همین را 135 تومن می داد. مثل یک سرباز پیروز از جنگ برگشته، یک بسته پوشک غنیمتی را برداشتم و با سربلندی و افتخار به خانه برگشتم!
1️⃣چرا کودتای ٢٥ مرداد ١٣٣٢ شکست خورد و کودتای سه روز بعد آن مصدق را سرنگون کرد؟مساله به معادلات کلی نیروهای سیاسی و اجتماعی بازنمی گردد، چون مذهبی ها و ملی گراهای دست راستی از بعد ٣٠ تیر ٣١ که مصدق از تقابل با انگلیس به تقابل با دربار منتقل شد، مدتی بود که او را تنها گذاشته بودند. به نظر می رسد از ٢٥ مرداد تا ٢٨ مرداد مهمترین چیزی که تغییر کرد «خیابان» بود. غلیان امر سیاسی در خیابان که مردم را به پایین کشیدن مجسمه های شاه کشانده بود، جمهوری خواهی و استقلال خواهی معامله ناپذير مصدق را اثبات و تردید امریکاییها در همکاری در کودتا با انگلیسیها را برطرف کرد. مصدق با نگرانی از جولان توده ایها در خیابان، با ارتش خیابانها را خالی کرد و در غیبت امر سیاسی و تصرف خیابان توسط یک جمعیت مزدور وابسته به دربار، کودتا پیروز شد.
2️⃣همانطور که پیش از این نوشتم، مطالعه تاریخ معاصر ایران از منظر پسااستعماری نشان می دهد که برنامه استعماری انگلیس و امریکا در ایران را در یک کلمه می توان «جلوگیری از شکل گیری، انباشت و ظهور امر سیاسی» تلقی کرد. در همه برهه های ١٣٣٠ تا ١٣٣٢ ، ١٣٤٠ تا ١٣٤٢ و ١٣٥٦ تا ١٣٥٧ تحولات از منطق مشابهی پیروی می کند: شاه و استعمارگران اول با برآمدن امر سیاسی و مطالبات ترقی خواهانه آن در جهت رهایی ملت از سلطه سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی مخالفت می کنند، سپس با بحرانی تر شدن اوضاع می کوشند با موج برآمده همدلی نشان دهند و خود نمایندگی امر سیاسی و اصلاحات را بر عهده بگیرند و این کار را با حذف داوطلبانه عده ای از رجال سابق آغاز می کنند. در این مرحله اصلاح طلبان که همواره خوی سازشکاری و محافظه کاری دارند، کسانی چون مظفر بقایی، علی امینی و شاپور بختیار در هر سه مقطع، با رژیم و بیگانگان متحد می شوند اما نمایندگان اصیل و راستین امر سیاسی می کوشند مطالبات را تا انتها و در جهت به هم خوردن هسته ساختار ظالمانه دنبال کنند که به شدت توسط نظام سلطه سرکوب می شوند: در کودتای ٢٨ مرداد و واقعه نیمه خرداد ٤٢ مصدق و آیت الله خمینی تبعید و طرفدارانشان زنداني می شوند و در ١٧ شهریور ٥٧ مردم انقلابی سرکوب می گردند، اما در این آخری در نهایت با تاخیر شاه در به عهده گرفتن اصلاحات و اتحاد نیروهای انقلابی، امر سیاسی برای اولین بار از چنگال رژیم سلطه آزاد می شود و مردم بر سرنوشت خود حاکم می شوند.
👇ادامه
تلاش تاريخى نظام سلطه براى تبديل انقلاب به كودتا
📍بخش دوم
3️⃣شرایط کنونی ایران بی شک شرایطی مهیای کودتاست: امر سیاسی، یعنی نفی ساختار ظالمانه و طبقاتی و فقدان آزادی سیاسی و مطالبه یک جهان آزاد، عادلانه و اخلاقی –یعنی همان شعارها و خواسته های انقلاب اسلامی ٥٧- در زیر پوست شهر در غلیان است اما مجرای ظهور نمی یابد. متاسفانه جاهلانی در داخل، غافلانه یا خائنانه، با دانایان استعمارگر همسو شده اند و مجاری ظهور امر سیاسی یعنی معدود رجال مردمی، روشنفکران غیراصلاح طلب و انقلابی، فعالان سیاسی، و محیطهای سیاسی نظیر تلگرام و دانشگاه ها را دائماً رصد و مسدود می کنند. در غیاب امر سیاسی، امر عمومی و اخلاق و مصالح عامه و تحلیل ریشه ای مسائل نادیده انگاشته شده و روح خودخواهی و «گلیم خود را از آب کشیدن» غلبه می کند. مردم مستأصل، به توده استحاله می شوند و فوج فوج چون قحطی زدگان، منافع روزمره خود را در بازارها می جویند. فقدان امر سیاسی مردم را به انفعال می کشاند و شرایط اضطرار و ضرورت، رژیمهای سلطه خارجی و داخلی را مهیای سرکوب بیشتر و کلید زدن پروژه های محافظه کارانه اصلاح از بالا می کند. گروه های در قدرت همه در اوج گرفتن بیشتر این استیصال ذی نفعند چون مردم را ضعیفتر و لحظه نهایی کودتا را نزدیکتر می کند.
♦️اعتراضات و تظاهرات سیاسی سالهای ٤٠ تا ٤٢ شمسی دو انقلاب را در ایران بوجود آورد: یکی انقلاب از بالای شاه و مردم که شکست خورد و دیگری از انقلاب از پایین امام خمینی که پانزده سال بعد پیروز شد. همانطور که تاریخ معاصر ایران بارها اثبات کرده، ظهور و تکامل امر سیاسی اصیل را نمی توان از میان برد اما می توان سالها آنرا به تعویق انداخت ودر مسیرهای انحرافی مهار کرد. اینکه مسیر آینده تاریخ ایران، تداوم انقلاب اسلامی ٥٧ را انتخاب می کند یا تداوم انقلاب استعماری شاه و مردم را، امری است که بیش از همه مسقیماً به اراده و آگاهی ما بستگی دارد.
📍بخش دوم
3️⃣شرایط کنونی ایران بی شک شرایطی مهیای کودتاست: امر سیاسی، یعنی نفی ساختار ظالمانه و طبقاتی و فقدان آزادی سیاسی و مطالبه یک جهان آزاد، عادلانه و اخلاقی –یعنی همان شعارها و خواسته های انقلاب اسلامی ٥٧- در زیر پوست شهر در غلیان است اما مجرای ظهور نمی یابد. متاسفانه جاهلانی در داخل، غافلانه یا خائنانه، با دانایان استعمارگر همسو شده اند و مجاری ظهور امر سیاسی یعنی معدود رجال مردمی، روشنفکران غیراصلاح طلب و انقلابی، فعالان سیاسی، و محیطهای سیاسی نظیر تلگرام و دانشگاه ها را دائماً رصد و مسدود می کنند. در غیاب امر سیاسی، امر عمومی و اخلاق و مصالح عامه و تحلیل ریشه ای مسائل نادیده انگاشته شده و روح خودخواهی و «گلیم خود را از آب کشیدن» غلبه می کند. مردم مستأصل، به توده استحاله می شوند و فوج فوج چون قحطی زدگان، منافع روزمره خود را در بازارها می جویند. فقدان امر سیاسی مردم را به انفعال می کشاند و شرایط اضطرار و ضرورت، رژیمهای سلطه خارجی و داخلی را مهیای سرکوب بیشتر و کلید زدن پروژه های محافظه کارانه اصلاح از بالا می کند. گروه های در قدرت همه در اوج گرفتن بیشتر این استیصال ذی نفعند چون مردم را ضعیفتر و لحظه نهایی کودتا را نزدیکتر می کند.
♦️اعتراضات و تظاهرات سیاسی سالهای ٤٠ تا ٤٢ شمسی دو انقلاب را در ایران بوجود آورد: یکی انقلاب از بالای شاه و مردم که شکست خورد و دیگری از انقلاب از پایین امام خمینی که پانزده سال بعد پیروز شد. همانطور که تاریخ معاصر ایران بارها اثبات کرده، ظهور و تکامل امر سیاسی اصیل را نمی توان از میان برد اما می توان سالها آنرا به تعویق انداخت ودر مسیرهای انحرافی مهار کرد. اینکه مسیر آینده تاریخ ایران، تداوم انقلاب اسلامی ٥٧ را انتخاب می کند یا تداوم انقلاب استعماری شاه و مردم را، امری است که بیش از همه مسقیماً به اراده و آگاهی ما بستگی دارد.
مسأله تاریخی دربار و دیوان در ایران
🔴از پاشنه آشیل های جمهوری اسلامی در این چهل سال این بود که فریب یاوه های سنت/مدرنیته و شرق/غربی هانری کربن و حسین نصر و رضا داوری را خورد و اسیر آن شد. ائتلاف «سنت گرایی» فیلسوفان دفتر فرح پهلوی، و «سنتی گرایی» روحانیون، و انحراف روشنفکری دینی که آتش بیار این معرکه بود، در این چهل سال دکانی از دشمنی سنت با مدرنیته ساخت که طرفین از آن نان خوردند، اما هیچکس متعرض آن نشد که سنت و مدرنیته ی خاص ایران معاصر چه در دوره قاجار، چه در دوره پهلوی و چه در جمهوری اسلامی نه تنها هیچ ستیزی با هم نداشتند بلکه ستونهای سازگار نظام سیاسی واحدی را تشکیل می دادند و به تعبیر اصیل ایرانی «دعوا بر سر لحاف ملا» بوده است.
🔴«سیاست در ایران» همانطور که جیمز آلن بیل در کتابی با همین عنوان توضیح می دهد، همواره از یک هسته اصلی تشکیل شده است که آنرا نظام «دربار-دیوان» نامیده اند و از روزگار صفویان تا دوران پهلوی (تاریخ نگارش این کتاب) تغییری نیافته است. علی رغم کشمکشهای متناوب شاه و وزیر، سلطنت و وزارت همواره دو ستون اساسی حکمرانی سنتی ایرانی بوده اند و نمودار فراز و فرود حاکمیت را با تقریب خوبی می توان بر پایه این مناسبات توضیح داد. جالب آنکه آلن بیل در این کتاب شکافهای در حال گسترش در طبقه متوسط ایرانی را چند سال پیش از انقلاب اسلامی مبتنی بر همین دوگانگی دیوان و دربار در رژیم محمدرضا پهلوی در شرایطی معرفی و تبیین می کند که رژیم ظاهرا بدون هیچ چالشی در حال طی قدمهای بلند خود به سوی تمدن بزرگ است.
🔴از این منظر اسدالله علم و امیرعباس هویدا را باید سنت و مدرنیته ی شاه در پانزده سال آخر سلطنتش دانست: اولی وزیر دربار و دومی نخست وزیر. اولی فئودالی ریشه دار از خانواده اشراف و دومی دیپلمات زاده ای اعتدالی و تحصیل کرده فرانسه. بدین سان فئودالهای قجری محافظه کار نزدیک به دربار و تکنوکراتهای غربزده مستقر در دولت، نظام قرن بیستمی «دربار-دیوان» دو دهه آخر سلطنت پهلوی را تشکیل می دادند. ترکیبی ظاهرا نامتنجانس اما به میزان زیادی سازگار که همچنان در دل سنت قدیمی تر حکمرانی ایرانی قابل تبیین است.
🔴تلقی اینکه رژیم پهلوی، رژیمی غربی و مدرن بود همانقدر ساده انگارانه است که جمهوری اسلامی را صرفا به عنوان نظامی برآمده از اسلام صورت بندی کنیم. نظام دربار و دیوان بیش از آنکه اسلامی یا غربی باشد، ایرانی است و چنان سخت و استوار در ضمیر ناخودآگاه و به تعبیر داوود فیرحی در استعاره های عملی سیاست ایرانی نهادینه شده است که رهایی از آن اصلا ساده نیست. همانطور که پیش از این هم نوشته بودم، دستگاه تقابل سنت و مدرنیته دستگاهی زاییده دفتر فرح پهلوی است که نه تنها هیچ ربطی به انقلاب اسلامی ندارد بلکه کاملا بعنوان زیرساخت فرهنگی-سیاسی هویت بخش پروژه مدرنیزاسیون وابسته ی رژیم پهلوی تعریف شده است. انقلاب اسلامی تقابل سنت و مدرنیته نبود، بلکه رویارویی خوانشی از سنت و مدرنیته در مقابل ائتلاف مستقر دیگری از سنت و مدرنیته بود. همین انحراف در فهم انقلاب اسلامی است که خیلی زود در همان سالهای دهه شصت انقلاب را از حرکت می ایستاند و زمینه عملی بازتولید ساختارهای همیشگی و تثبیت آن در ذهن نسلهای آینده را فراهم می کند.
🔴از پاشنه آشیل های جمهوری اسلامی در این چهل سال این بود که فریب یاوه های سنت/مدرنیته و شرق/غربی هانری کربن و حسین نصر و رضا داوری را خورد و اسیر آن شد. ائتلاف «سنت گرایی» فیلسوفان دفتر فرح پهلوی، و «سنتی گرایی» روحانیون، و انحراف روشنفکری دینی که آتش بیار این معرکه بود، در این چهل سال دکانی از دشمنی سنت با مدرنیته ساخت که طرفین از آن نان خوردند، اما هیچکس متعرض آن نشد که سنت و مدرنیته ی خاص ایران معاصر چه در دوره قاجار، چه در دوره پهلوی و چه در جمهوری اسلامی نه تنها هیچ ستیزی با هم نداشتند بلکه ستونهای سازگار نظام سیاسی واحدی را تشکیل می دادند و به تعبیر اصیل ایرانی «دعوا بر سر لحاف ملا» بوده است.
🔴«سیاست در ایران» همانطور که جیمز آلن بیل در کتابی با همین عنوان توضیح می دهد، همواره از یک هسته اصلی تشکیل شده است که آنرا نظام «دربار-دیوان» نامیده اند و از روزگار صفویان تا دوران پهلوی (تاریخ نگارش این کتاب) تغییری نیافته است. علی رغم کشمکشهای متناوب شاه و وزیر، سلطنت و وزارت همواره دو ستون اساسی حکمرانی سنتی ایرانی بوده اند و نمودار فراز و فرود حاکمیت را با تقریب خوبی می توان بر پایه این مناسبات توضیح داد. جالب آنکه آلن بیل در این کتاب شکافهای در حال گسترش در طبقه متوسط ایرانی را چند سال پیش از انقلاب اسلامی مبتنی بر همین دوگانگی دیوان و دربار در رژیم محمدرضا پهلوی در شرایطی معرفی و تبیین می کند که رژیم ظاهرا بدون هیچ چالشی در حال طی قدمهای بلند خود به سوی تمدن بزرگ است.
🔴از این منظر اسدالله علم و امیرعباس هویدا را باید سنت و مدرنیته ی شاه در پانزده سال آخر سلطنتش دانست: اولی وزیر دربار و دومی نخست وزیر. اولی فئودالی ریشه دار از خانواده اشراف و دومی دیپلمات زاده ای اعتدالی و تحصیل کرده فرانسه. بدین سان فئودالهای قجری محافظه کار نزدیک به دربار و تکنوکراتهای غربزده مستقر در دولت، نظام قرن بیستمی «دربار-دیوان» دو دهه آخر سلطنت پهلوی را تشکیل می دادند. ترکیبی ظاهرا نامتنجانس اما به میزان زیادی سازگار که همچنان در دل سنت قدیمی تر حکمرانی ایرانی قابل تبیین است.
🔴تلقی اینکه رژیم پهلوی، رژیمی غربی و مدرن بود همانقدر ساده انگارانه است که جمهوری اسلامی را صرفا به عنوان نظامی برآمده از اسلام صورت بندی کنیم. نظام دربار و دیوان بیش از آنکه اسلامی یا غربی باشد، ایرانی است و چنان سخت و استوار در ضمیر ناخودآگاه و به تعبیر داوود فیرحی در استعاره های عملی سیاست ایرانی نهادینه شده است که رهایی از آن اصلا ساده نیست. همانطور که پیش از این هم نوشته بودم، دستگاه تقابل سنت و مدرنیته دستگاهی زاییده دفتر فرح پهلوی است که نه تنها هیچ ربطی به انقلاب اسلامی ندارد بلکه کاملا بعنوان زیرساخت فرهنگی-سیاسی هویت بخش پروژه مدرنیزاسیون وابسته ی رژیم پهلوی تعریف شده است. انقلاب اسلامی تقابل سنت و مدرنیته نبود، بلکه رویارویی خوانشی از سنت و مدرنیته در مقابل ائتلاف مستقر دیگری از سنت و مدرنیته بود. همین انحراف در فهم انقلاب اسلامی است که خیلی زود در همان سالهای دهه شصت انقلاب را از حرکت می ایستاند و زمینه عملی بازتولید ساختارهای همیشگی و تثبیت آن در ذهن نسلهای آینده را فراهم می کند.
Forwarded from سیدجواد میری مینق
مداح عليه آخوند و مداح حكومتى عليه هر دو
چرا در دوران انحطاط روحانیت، مداحان بار حفظ دین را به دوش می کشند؟
🔴در مجالس اهل علم و بزرگان معمولا چنين است كه روضه و نوحه و سینه و دم و شور و اشک چاشنى خطابه روحانيت است و برعكس در مجالس عوام و جوانان موازنه شور و شعور بدجورى برهم مى خورد و عملا روحانيت (در صورت حضور!) به طفيلى مقدماتى و بهانه جمع شدن ملت و چایی تفننی اول هيئت تبديل مى شود. همواره نخبگان و دينداران كمى علمى تر چه از طبقات سنتى باشند و چه از طبقات مدرن، از اين وضعيت با تأسف ياد كرده اند و آنرا حاكى از غلبه احساسات و خرافه و حتى ابتذال بر معرفت دانسته اند و تلاش كرده اند كه با مهار عقيدتى و فقهى مداحان زير نظر روحانيون موازنه را دوباره برقرار كنند.
🔴اما در اينجا قصد من اين است كه از منظر ديگرى به مسأله نگاه كنم. براى ما كه در فاصله نه چندان دورى از انقلاب اسلامى قرار گرفته ايم، التفات به قدرت فوق العاده روحانيت در نرماليزاسيون دين و ميراندن ابعاد حيات بخش مذهب برایمان چندان دشوار نيست. بر خلاف جوانان دهه سی و چهلی که درک حضوری فاصله کهکشانی حسین و زینب تازه به جهان آمده ی شریعتی و حسینیه ارشاد با حسین و زینب کهنه ی روحانیت و مساجد دیوانه شان می کرد، اینکه عاشورای روحانیت هیچ پیام سازنده ای برای جهان امروز ما نداشته باشد، یک مطلب آشکار و پیش پا افتاده و معهود برای نسل ما محسوب می شود. وقتی بعنوان یک تجربه زنده تاریخی، به چشم خود دیده ایم که چگونه روحانيت با تفوق بر رسانه ها در عرض چند سال پس از انقلاب توانست الهيات رهايى بخش انقلاب اسلامى را كه با خون دل روشنفكران و اندك روحانيون نوانديش پديد آمده بود، به الهيات اسكولاستيك روزمره حوزوى بازگرداند، استحاله گفتمان سیاسی و مذهب رهایی بخش حسین بن علی (ع) در طول ۱۴۰۰ سال برایمان اصلا تعجب و شکی برنمی انگیزد. ما شاید آخرین نسلی هستیم که شاهد آن بودیم که چگونه حوزویان با آرمانهای آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و استثمار و استحمار و امپریالیسم و بر پایه مبارزه طبقاتی مارکس و اگزیستانسیالیسم سارتر و فلسفه تاریخ هگل و بازگشت به خویشتن فانون و ایدئولوژی اسلامی سید قطب و تشیع علوی شریعتی به قدرت رسیدند، اما دوباره احکام شکیات نماز و معجزه تربت و دعوای عقیدتی شیعه و سنی و اولویت حفظ بیضه اسلام را بر سر منابر تحویل ملت دادند. این بخشی از وضعیت پیچیده، در هم آمیخته و پارادوکسیکال مذهب ویژه نسل ماست و به واسطه این تجربه تاریخی است که نسل ما لاجرم مثل بسیاری از مسائل دیگر، نقطه عطفی است که جامعه پیش از خود را به تحولات پس از خود متصل می کند.
🔴 از این منظر است که تصور می کنم در غیاب روشنفکران و در انحطاط روحانیون، این مداحان هستند که برای نسلهای جدیدتر بار تداوم دین را به دوش می کشند. قطعا کار مداحان حاوی هیچ امر سیاسی و رهایی بخشی نیست اما به لحاظ فرم و ماهیت گفتار زبانی آن ظرفیت بیشتری برای حمل امر دینی دارد. در شرایطی که منبر در طول قرون متمادی -جز در مواردی محدود- جنبه ریتوریک، خطابی، سیاسی و حوزه عمومی ای خود را از دست داده است و چون بازتولید کننده گفتار هژمون و سیاست رسمی است کنترل ذهنی و بدنی شدیدی را القا می کند، این صحنه روضه و نوحه و مداحی است که به واسطه درگیر کردن بدن، فاعلیت همه افراد، عناصر نمایشی، موسیقی، شعر، درگیر شدن عواطف، تجلی اشک و آه، بزرگداشت زن و طفل و غلام و بیمار، و حضور مستقیم برخی ابعاد انسانی جهانی چون فداکاری و غیرت و عشق و ظلم ستیزی و حماسه و قهرمانی، شرایطی برای گریز از وضعیت انقیاد بدنی و ذهنی پدید می آورد و امکان پدیداری نمایشی از «عمل سیاسی» را فراهم می کند. در ساختار دین رسمی روحانیون که نوعی کارمندوارگی و صغارت و ولایت پذیری فاقد مخاطره انگیزی ایمان و نقد دائمی عمل را دائما تبلیغ می کند، امر دینی که در گفتار اصیل آن برآمده از «ایمان و عمل صالح» است به کلی مضمحل می شود و خدا به تمامه بر جای انسان می نشیند. در مقابل این وضعیت رکود و اضمحلال، صحنه ای که مداحان پدید می آورند امکان مشارکت، توجه ایمانی و عمل نمایشی را برای شیعیان جوان فراهم می کند.
👇ادامه
چرا در دوران انحطاط روحانیت، مداحان بار حفظ دین را به دوش می کشند؟
🔴در مجالس اهل علم و بزرگان معمولا چنين است كه روضه و نوحه و سینه و دم و شور و اشک چاشنى خطابه روحانيت است و برعكس در مجالس عوام و جوانان موازنه شور و شعور بدجورى برهم مى خورد و عملا روحانيت (در صورت حضور!) به طفيلى مقدماتى و بهانه جمع شدن ملت و چایی تفننی اول هيئت تبديل مى شود. همواره نخبگان و دينداران كمى علمى تر چه از طبقات سنتى باشند و چه از طبقات مدرن، از اين وضعيت با تأسف ياد كرده اند و آنرا حاكى از غلبه احساسات و خرافه و حتى ابتذال بر معرفت دانسته اند و تلاش كرده اند كه با مهار عقيدتى و فقهى مداحان زير نظر روحانيون موازنه را دوباره برقرار كنند.
🔴اما در اينجا قصد من اين است كه از منظر ديگرى به مسأله نگاه كنم. براى ما كه در فاصله نه چندان دورى از انقلاب اسلامى قرار گرفته ايم، التفات به قدرت فوق العاده روحانيت در نرماليزاسيون دين و ميراندن ابعاد حيات بخش مذهب برایمان چندان دشوار نيست. بر خلاف جوانان دهه سی و چهلی که درک حضوری فاصله کهکشانی حسین و زینب تازه به جهان آمده ی شریعتی و حسینیه ارشاد با حسین و زینب کهنه ی روحانیت و مساجد دیوانه شان می کرد، اینکه عاشورای روحانیت هیچ پیام سازنده ای برای جهان امروز ما نداشته باشد، یک مطلب آشکار و پیش پا افتاده و معهود برای نسل ما محسوب می شود. وقتی بعنوان یک تجربه زنده تاریخی، به چشم خود دیده ایم که چگونه روحانيت با تفوق بر رسانه ها در عرض چند سال پس از انقلاب توانست الهيات رهايى بخش انقلاب اسلامى را كه با خون دل روشنفكران و اندك روحانيون نوانديش پديد آمده بود، به الهيات اسكولاستيك روزمره حوزوى بازگرداند، استحاله گفتمان سیاسی و مذهب رهایی بخش حسین بن علی (ع) در طول ۱۴۰۰ سال برایمان اصلا تعجب و شکی برنمی انگیزد. ما شاید آخرین نسلی هستیم که شاهد آن بودیم که چگونه حوزویان با آرمانهای آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و استثمار و استحمار و امپریالیسم و بر پایه مبارزه طبقاتی مارکس و اگزیستانسیالیسم سارتر و فلسفه تاریخ هگل و بازگشت به خویشتن فانون و ایدئولوژی اسلامی سید قطب و تشیع علوی شریعتی به قدرت رسیدند، اما دوباره احکام شکیات نماز و معجزه تربت و دعوای عقیدتی شیعه و سنی و اولویت حفظ بیضه اسلام را بر سر منابر تحویل ملت دادند. این بخشی از وضعیت پیچیده، در هم آمیخته و پارادوکسیکال مذهب ویژه نسل ماست و به واسطه این تجربه تاریخی است که نسل ما لاجرم مثل بسیاری از مسائل دیگر، نقطه عطفی است که جامعه پیش از خود را به تحولات پس از خود متصل می کند.
🔴 از این منظر است که تصور می کنم در غیاب روشنفکران و در انحطاط روحانیون، این مداحان هستند که برای نسلهای جدیدتر بار تداوم دین را به دوش می کشند. قطعا کار مداحان حاوی هیچ امر سیاسی و رهایی بخشی نیست اما به لحاظ فرم و ماهیت گفتار زبانی آن ظرفیت بیشتری برای حمل امر دینی دارد. در شرایطی که منبر در طول قرون متمادی -جز در مواردی محدود- جنبه ریتوریک، خطابی، سیاسی و حوزه عمومی ای خود را از دست داده است و چون بازتولید کننده گفتار هژمون و سیاست رسمی است کنترل ذهنی و بدنی شدیدی را القا می کند، این صحنه روضه و نوحه و مداحی است که به واسطه درگیر کردن بدن، فاعلیت همه افراد، عناصر نمایشی، موسیقی، شعر، درگیر شدن عواطف، تجلی اشک و آه، بزرگداشت زن و طفل و غلام و بیمار، و حضور مستقیم برخی ابعاد انسانی جهانی چون فداکاری و غیرت و عشق و ظلم ستیزی و حماسه و قهرمانی، شرایطی برای گریز از وضعیت انقیاد بدنی و ذهنی پدید می آورد و امکان پدیداری نمایشی از «عمل سیاسی» را فراهم می کند. در ساختار دین رسمی روحانیون که نوعی کارمندوارگی و صغارت و ولایت پذیری فاقد مخاطره انگیزی ایمان و نقد دائمی عمل را دائما تبلیغ می کند، امر دینی که در گفتار اصیل آن برآمده از «ایمان و عمل صالح» است به کلی مضمحل می شود و خدا به تمامه بر جای انسان می نشیند. در مقابل این وضعیت رکود و اضمحلال، صحنه ای که مداحان پدید می آورند امکان مشارکت، توجه ایمانی و عمل نمایشی را برای شیعیان جوان فراهم می کند.
👇ادامه
👍1
👆ادامه
♦️با فرض چنین وصفی است که میزان خسارتی که مداحان حکومتی به بار می آورند آشکار می شود. مداحان حکومتی در واقع به همین قلمروی کوچک آزاد از الهیات رسمی و بروز امر دینی در جامعه ما طمع کرده اند و با فهم ظرفیت مهم مداحی و ناکارآمدی ایدئولوژیک روحانیت، می کوشند که مداحی را هم به بخشی از جهان روزمره و سیاست رسمی مبدل کنند و ایمان و عمل غیرتئولوژیک و نسبتا آزاد در حال پدیداری در آن را به نفع نظم سیاسی-اقتصادی مستقر مصادره کنند. مداحان حکومتی البته در این حیله خود توفیق خواهند یافت، همانطور که به تعبیر شریعتی تشیع صفوی از خون سرخ حسین بن علی، تریاک سیاه سلطه و تمدن را ساخت. با این همه همین تاریخ نشان داده است که توفیق چنین حیله ای چندان دیری نخواهد پایید، چرا که خون حسین اکسيری است که لاجرم در قلبهای هر نوزاد تازه متولد شده ای دوباره می جوشد و تا زمانی که انسان بر روی زمین است خون تازه ای را در رگهای انقلابیون جهان به جنبش در خواهد آورد.
♦️با فرض چنین وصفی است که میزان خسارتی که مداحان حکومتی به بار می آورند آشکار می شود. مداحان حکومتی در واقع به همین قلمروی کوچک آزاد از الهیات رسمی و بروز امر دینی در جامعه ما طمع کرده اند و با فهم ظرفیت مهم مداحی و ناکارآمدی ایدئولوژیک روحانیت، می کوشند که مداحی را هم به بخشی از جهان روزمره و سیاست رسمی مبدل کنند و ایمان و عمل غیرتئولوژیک و نسبتا آزاد در حال پدیداری در آن را به نفع نظم سیاسی-اقتصادی مستقر مصادره کنند. مداحان حکومتی البته در این حیله خود توفیق خواهند یافت، همانطور که به تعبیر شریعتی تشیع صفوی از خون سرخ حسین بن علی، تریاک سیاه سلطه و تمدن را ساخت. با این همه همین تاریخ نشان داده است که توفیق چنین حیله ای چندان دیری نخواهد پایید، چرا که خون حسین اکسيری است که لاجرم در قلبهای هر نوزاد تازه متولد شده ای دوباره می جوشد و تا زمانی که انسان بر روی زمین است خون تازه ای را در رگهای انقلابیون جهان به جنبش در خواهد آورد.
فرداى عاشورا
🔴فرداى عاشورا همه چيز آرام به نظر مى رسد. فتنه با سركوب بى ملاحظه به كلى خوابيده است و با گرداندن تبليغى اسرا، برخورد امنيتى-ايدئولوژيك با خروج كردگان بر حكومت اسلامى با موفقيت به پايان رسيده است. همه به سر كارهاى روزمره خود بازگشته اند و اين چيزى است كه حاكمان و مأموران امنيتى در گزارشها و منابرشان تصوير مى كنند. اما اين همه ماجرا نيست. در اعماق جامعه چيزى تغيير كرده است. به رغم تبليغات حكومتى كه عبور دوباره خلافت اسلامى از يكى ديگر از فتنه هاى خائنان و فريب خوردگان و حاميان خارجى احتمالى شان را جشن مى گيرند؛ قلبها يخ زده و چشمها خيره مانده است. حسين روح اسلام بود و خلافت براى حفظ خود ناچار شده بود كه روح خويش را بكشد. مسلمانان حالا در اعماق وجدانشان از خود مي پرسند كه چه بايد كرد با حكومتى كه دستش به خون حسين بن على آلوده است؟
🔴به راستى چه بايد كرد با حكومتى كه دستش به خون حسين بن على آلوده است؟ طبعا مسلمانان به چند گروه تقسيم شدند. عده اى بى وجدانى پيشه كردند. از نظر آنان چه در سياست بنيادگرايانه بينديشى و چه واقع گرايانه، دستگاه خلافت تنها صورت مشروع و ممكن سياسى در اسلام و ضرورى براى حفظ اسلام است و مخالفان آن هركه كه باشند و هرچه كه بگويند لاجرم بايد سركوب گردند. اينها از روي خلوص و اعتقاد بى وجدانى اختيار كردند و خواهى ناخواهى با آنان كه ذى نفع بودند و ارزن شرافتى در وجودشان نبود در يك صف قرار گرفتند.
🔴اما جز اين دو جماعت بى وجدان معتقد و بى اعتقاد، شور و شوق سياست، فرداى عاشورا براى بخش بزرگى از مسلمين كه اندك وجدانى برايشان باقى بود مرُد و لاشه خلافت روى دست مسلمين باقى ماند. مشاركت در نظام اجتماعى و سياسى اگرچه صورتى دينى داشت اما از نظر همگان وضعى عرفى و روزمره داشت و نسبتى با سعادت و سرنوشت اخروى پيدا نمى كرد. سركوب و اعدام حسين بن على و ياران اندكش، نيهيليسمى گسترده در جهان اسلام پديد آورد كه به سختى مى شد از آن رهايى جست. قيام توابين و مختار و ظهور تصوف و زهدنشينى همه واكنشهايى قابل فهم بود كه هريك به نحوى پوچى جهان را فرياد مى زدند و ويرانى آنرا طلب مى كردند. در شرايط بن بست سياسى فرزندان حسين تنها كسانى بودند كه امر سياسى ميراث محمد، آن الهيات رهايى بخشى كه آلترناتيو دستگاه خلافت محسوب مى شد را در حزب خود حفظ كردند و بلااستثناء همگى هم جان خود را در اين راه فدا كردند.
🔴 برخلاف آنچه در خوانش اسلام حكومتى از كربلا گفته مى شود، عاشورا در طلب حكومت اسلامى نبود، بلكه برعكس قيام حسين در جهت جدا كردن دين از حكومت بود. به تعبير امروز حسين نه در پى اسلاميزاسيون كه در پى سكولاريزاسيون بود. اسلام سياسى شيعه دقيقا در مقابل دستگاه خلافت و اولى الامر شمردن حاكم ساخته و پرداخته شد و اين چيزى است كه متاسفانه پس از انقلاب اسلامى با غفلت يا خيانت عده اى به كلى به فراموشى سپرده شد.
🔴فرداى عاشورا همه چيز آرام به نظر مى رسد. فتنه با سركوب بى ملاحظه به كلى خوابيده است و با گرداندن تبليغى اسرا، برخورد امنيتى-ايدئولوژيك با خروج كردگان بر حكومت اسلامى با موفقيت به پايان رسيده است. همه به سر كارهاى روزمره خود بازگشته اند و اين چيزى است كه حاكمان و مأموران امنيتى در گزارشها و منابرشان تصوير مى كنند. اما اين همه ماجرا نيست. در اعماق جامعه چيزى تغيير كرده است. به رغم تبليغات حكومتى كه عبور دوباره خلافت اسلامى از يكى ديگر از فتنه هاى خائنان و فريب خوردگان و حاميان خارجى احتمالى شان را جشن مى گيرند؛ قلبها يخ زده و چشمها خيره مانده است. حسين روح اسلام بود و خلافت براى حفظ خود ناچار شده بود كه روح خويش را بكشد. مسلمانان حالا در اعماق وجدانشان از خود مي پرسند كه چه بايد كرد با حكومتى كه دستش به خون حسين بن على آلوده است؟
🔴به راستى چه بايد كرد با حكومتى كه دستش به خون حسين بن على آلوده است؟ طبعا مسلمانان به چند گروه تقسيم شدند. عده اى بى وجدانى پيشه كردند. از نظر آنان چه در سياست بنيادگرايانه بينديشى و چه واقع گرايانه، دستگاه خلافت تنها صورت مشروع و ممكن سياسى در اسلام و ضرورى براى حفظ اسلام است و مخالفان آن هركه كه باشند و هرچه كه بگويند لاجرم بايد سركوب گردند. اينها از روي خلوص و اعتقاد بى وجدانى اختيار كردند و خواهى ناخواهى با آنان كه ذى نفع بودند و ارزن شرافتى در وجودشان نبود در يك صف قرار گرفتند.
🔴اما جز اين دو جماعت بى وجدان معتقد و بى اعتقاد، شور و شوق سياست، فرداى عاشورا براى بخش بزرگى از مسلمين كه اندك وجدانى برايشان باقى بود مرُد و لاشه خلافت روى دست مسلمين باقى ماند. مشاركت در نظام اجتماعى و سياسى اگرچه صورتى دينى داشت اما از نظر همگان وضعى عرفى و روزمره داشت و نسبتى با سعادت و سرنوشت اخروى پيدا نمى كرد. سركوب و اعدام حسين بن على و ياران اندكش، نيهيليسمى گسترده در جهان اسلام پديد آورد كه به سختى مى شد از آن رهايى جست. قيام توابين و مختار و ظهور تصوف و زهدنشينى همه واكنشهايى قابل فهم بود كه هريك به نحوى پوچى جهان را فرياد مى زدند و ويرانى آنرا طلب مى كردند. در شرايط بن بست سياسى فرزندان حسين تنها كسانى بودند كه امر سياسى ميراث محمد، آن الهيات رهايى بخشى كه آلترناتيو دستگاه خلافت محسوب مى شد را در حزب خود حفظ كردند و بلااستثناء همگى هم جان خود را در اين راه فدا كردند.
🔴 برخلاف آنچه در خوانش اسلام حكومتى از كربلا گفته مى شود، عاشورا در طلب حكومت اسلامى نبود، بلكه برعكس قيام حسين در جهت جدا كردن دين از حكومت بود. به تعبير امروز حسين نه در پى اسلاميزاسيون كه در پى سكولاريزاسيون بود. اسلام سياسى شيعه دقيقا در مقابل دستگاه خلافت و اولى الامر شمردن حاكم ساخته و پرداخته شد و اين چيزى است كه متاسفانه پس از انقلاب اسلامى با غفلت يا خيانت عده اى به كلى به فراموشى سپرده شد.
درباره سخنرانی «عاشورا و بحران خلافت» دکتر داوود فیرحی
✍️محمدحسین بادامچی
1️⃣اغراق نیست اگر بگوییم اگر همین تک سخنرانی* دکتر داوود فیرحی را در یک کفه بگذاریم و تمام آنچه دستگاه تبلیغات رسمی چهل سال اخیر با این همه تشکیلات و بودجه و قدرت و تضعیف و تحقیر و تکفیر رقبا درباره عاشورا تولید کرده در کفه دیگر، قطعا کفه ی این سخنرانی مختصر دکتر فیرحی سنگینی و وزانت علمی بیشتری خواهد یافت. به نظر من دکتر فیرحی با همین سخنان کوتاه که البته حاصل سالها تحقیق کاملاً منفرد و به رغم کارشکنیهای پیرامونی است، عقیم بودن دستگاه فقهی-کلامی حوزوی در تحلیل تاریخی و پیچیدگی و ظرافت میراث متعالی سیاسی شیعه و تازگی آن برای عصر کنونی را به رخ همگان کشید.**
2️⃣وجه درخشان تحلیل فیرحی که آنرا به پژوهشی فراخور اوضاع کنونی ایران تبدیل می کند، موشکافی استحاله «مدینة النبی» و سنت مدنی آن به دستگاه خلافت توتالیتری است که از نظر سیاسی با ساختار بسته و الیگارشیک رومی-ایرانی سلطنت و از نظر اقتصادی با ساختار دولت رانتیر و شکل گیری طبقه رانتی «خودیهای حکومت اسلامی» توضیح داده می شود. فیرحی با این کار تاریخ را از چنگ روایتهای ساده اندیشانه و جزمی ایدئولوژیک-کلامی آزاد کرده و با آشکار کردن منطق درونی تحولات تاریخی و سیاسی، گویی شنونده را برای اول بار با ماهیت تشیع و معنای پرکسیس سیاسی امامان که در چارچوب الهیات رسمی از معنا تهی شده بود، آشنا می کند.
3️⃣بعلاوه فیرحی با ارجاع خوانش سیاسی خود از قیام ابی عبدالله به میرزای نائینی، گویی بار دیگر می خواهد پیشرويى نهضت مشروطه در فهم ماهیت دولت و اسلام سیاسی را نسبت به انقلاب اسلامی به ما تذكر دهد. اینکه نقد مستقیم «استبداد دینی» در آثار مشروطه چه ظرفیت عظیمی در فهم تحولات دولت اسلامی پدید می آورد، و اسلامیسم و بنیادگرایی برآمده از انقلاب اسلامی چگونه مانع فهم پیچیدگی ها و فرآيند تبدّل و استحاله دولت اسلامی می گردد، مطلبی است که فیرحی به اشاره و تلویح در گفته ها و نوشته های خود به ما گوشزد می کند. با اينحال اگرچه آثار فیرحی نوعی بازگشت به مشروطه را در ذهن تداعی می کند، تصور من بر اینست که تلفیق اسلام سیاسی رادیکال و چپ انقلاب اسلامی با میراث مدنى و دولت-انتقادی مشروطه احتمالاً راه بهتری است که بتواند ایران را از انحطاط تمدنی و نیهیلیسمی که دست به گریبان آنست نجات دهد.
* https://news.1rj.ru/str/Feirahi/1165
**رونوشت به دوست و برادر عزیز شیخ محمد قمی، ریاست جدید سازمان تبلیغات اسلامی که امید می رود تحقیقات و تبلیغات دینی را از انحصار روحانیت خارج کنند و برخلاف دیگر حوزویان، تحقیقات علوم انسانی در اين عرصه را به قدر و منزلت شایسته خود بازگردانند.
✍️محمدحسین بادامچی
1️⃣اغراق نیست اگر بگوییم اگر همین تک سخنرانی* دکتر داوود فیرحی را در یک کفه بگذاریم و تمام آنچه دستگاه تبلیغات رسمی چهل سال اخیر با این همه تشکیلات و بودجه و قدرت و تضعیف و تحقیر و تکفیر رقبا درباره عاشورا تولید کرده در کفه دیگر، قطعا کفه ی این سخنرانی مختصر دکتر فیرحی سنگینی و وزانت علمی بیشتری خواهد یافت. به نظر من دکتر فیرحی با همین سخنان کوتاه که البته حاصل سالها تحقیق کاملاً منفرد و به رغم کارشکنیهای پیرامونی است، عقیم بودن دستگاه فقهی-کلامی حوزوی در تحلیل تاریخی و پیچیدگی و ظرافت میراث متعالی سیاسی شیعه و تازگی آن برای عصر کنونی را به رخ همگان کشید.**
2️⃣وجه درخشان تحلیل فیرحی که آنرا به پژوهشی فراخور اوضاع کنونی ایران تبدیل می کند، موشکافی استحاله «مدینة النبی» و سنت مدنی آن به دستگاه خلافت توتالیتری است که از نظر سیاسی با ساختار بسته و الیگارشیک رومی-ایرانی سلطنت و از نظر اقتصادی با ساختار دولت رانتیر و شکل گیری طبقه رانتی «خودیهای حکومت اسلامی» توضیح داده می شود. فیرحی با این کار تاریخ را از چنگ روایتهای ساده اندیشانه و جزمی ایدئولوژیک-کلامی آزاد کرده و با آشکار کردن منطق درونی تحولات تاریخی و سیاسی، گویی شنونده را برای اول بار با ماهیت تشیع و معنای پرکسیس سیاسی امامان که در چارچوب الهیات رسمی از معنا تهی شده بود، آشنا می کند.
3️⃣بعلاوه فیرحی با ارجاع خوانش سیاسی خود از قیام ابی عبدالله به میرزای نائینی، گویی بار دیگر می خواهد پیشرويى نهضت مشروطه در فهم ماهیت دولت و اسلام سیاسی را نسبت به انقلاب اسلامی به ما تذكر دهد. اینکه نقد مستقیم «استبداد دینی» در آثار مشروطه چه ظرفیت عظیمی در فهم تحولات دولت اسلامی پدید می آورد، و اسلامیسم و بنیادگرایی برآمده از انقلاب اسلامی چگونه مانع فهم پیچیدگی ها و فرآيند تبدّل و استحاله دولت اسلامی می گردد، مطلبی است که فیرحی به اشاره و تلویح در گفته ها و نوشته های خود به ما گوشزد می کند. با اينحال اگرچه آثار فیرحی نوعی بازگشت به مشروطه را در ذهن تداعی می کند، تصور من بر اینست که تلفیق اسلام سیاسی رادیکال و چپ انقلاب اسلامی با میراث مدنى و دولت-انتقادی مشروطه احتمالاً راه بهتری است که بتواند ایران را از انحطاط تمدنی و نیهیلیسمی که دست به گریبان آنست نجات دهد.
* https://news.1rj.ru/str/Feirahi/1165
**رونوشت به دوست و برادر عزیز شیخ محمد قمی، ریاست جدید سازمان تبلیغات اسلامی که امید می رود تحقیقات و تبلیغات دینی را از انحصار روحانیت خارج کنند و برخلاف دیگر حوزویان، تحقیقات علوم انسانی در اين عرصه را به قدر و منزلت شایسته خود بازگردانند.
Telegram
داود فیرحی
🔊 فایل صوتی
سخنرانی #داود_فیرحی
عاشورا و بحران خلافت
🆑کانال سخنرانی ها👇
🆔 https://telegram.me/joinchat/CY-w0jvwyDYIn6eR5eAaAw
🌹
#امام_حسین(ع)
سخنرانی #داود_فیرحی
عاشورا و بحران خلافت
🆑کانال سخنرانی ها👇
🆔 https://telegram.me/joinchat/CY-w0jvwyDYIn6eR5eAaAw
🌹
#امام_حسین(ع)
آيا نوليبراليسم مقدس پناهيان حاوى نكته تازه ايست؟
🔴در زمانه اى كه جامعه تشنه عدالت، حوزه عمومى، آزادى سياسى و نقد ساختارهاى بسته حاكميتى است، پناهيان بار ديگر جور بيان الهيات دست راستى رسمى را بر عهده گرفته و در شب عاشورا حزب الله را به سرمايه دارى و سوداگرى و انباشت ارزش افزوده فراخوانده است. از نظر من اظهارات او چيزى بيش از بيان صادقانه ديدگاه هاى بالفعل اصولگرايان و تداوم ايده هميشگى او يعنى حزب واحد رستاخيز ولايى (جمنا) نبود و اينكه عده اى مانند دوست خوبم ميلاد دخانچى* از اظهارات پناهيان به تعجب آمده اند و در آن "فصلى نو در حكمرانى اسلامى" و "آناركوليبراليسم" و عبور از "اسلام حكومتى فقاهتى" جستجو كرده اند، خود بيشتر مايه تعجب است.
🔴گفته هاى پناهيان براى كسانى چون من كه تلاش خستگى ناپذير بسيج، حزب الله و اصولگرايان براى تبديل شدن به كارگزاران و تكنوكراتها و كارآفرينان ريشدار در اين ده سال را به عينه ديده ايم، هيچ نكته تازه اى نداشت. در تمام اين سالهاي دهه نود كه امثال ما بسيجيان علوم انسانى خوانده در حال نقد هاشمى رفسنجانى و روحانى و توسعه و مدرنيزاسيون و هشدار نسبت به استحاله نظام جمهورى اسلامى بوديم، فرماندهان و اعضاى بسيج دانشجويى دانشگاه هاى شريف و تهران و غيره براى MBA خواندن و شاگردى مشايخى و نيلى سرودست ميشكستند و روابط خود را براى تأسيس شركت دانش بنيان و استارت آپ و كارآفرينى ولايى ساماندهى مى كردند و در تمام اين ايّام، مراكزى چون ايتان و دفتر همكاريها و معاونت علمى رياست جمهورى ايدئولوژى دست اول سرمايه دارى رانتى ولايى را تبليغ و به طور گسترده وارد سياستگذاريها و مديريت علم و فناوري و اقتصاد اين كشور ميكردند تا جاييكه بسيج دانشجويى و جنبش عدالتخواه و دانشكده مديريت دانشگاه شريف همه دست در دست هم عٓلٓم تجارى كردن دانشگاه به دست گرفتند و رئيس بسيج اساتيد، مياندار هيئت كسب و كار شد و تكنوكراتهاى ريش دار و بى ريش شاگرد مكتب مديريت امريكايى دور او سينه زدند. از دخانچى كه فوكو خوانده انتظار مى رود كه به جاى فريفته شدن، تكامل تكنولوژى سياسى-فرهنگي نوليبراليسم غربى به "نوليبراليسم مقدس" كنونى در ايران را مورد تحليل انتقادى قرار دهد.
https://news.1rj.ru/str/miladdokhanchi/316
🔴در زمانه اى كه جامعه تشنه عدالت، حوزه عمومى، آزادى سياسى و نقد ساختارهاى بسته حاكميتى است، پناهيان بار ديگر جور بيان الهيات دست راستى رسمى را بر عهده گرفته و در شب عاشورا حزب الله را به سرمايه دارى و سوداگرى و انباشت ارزش افزوده فراخوانده است. از نظر من اظهارات او چيزى بيش از بيان صادقانه ديدگاه هاى بالفعل اصولگرايان و تداوم ايده هميشگى او يعنى حزب واحد رستاخيز ولايى (جمنا) نبود و اينكه عده اى مانند دوست خوبم ميلاد دخانچى* از اظهارات پناهيان به تعجب آمده اند و در آن "فصلى نو در حكمرانى اسلامى" و "آناركوليبراليسم" و عبور از "اسلام حكومتى فقاهتى" جستجو كرده اند، خود بيشتر مايه تعجب است.
🔴گفته هاى پناهيان براى كسانى چون من كه تلاش خستگى ناپذير بسيج، حزب الله و اصولگرايان براى تبديل شدن به كارگزاران و تكنوكراتها و كارآفرينان ريشدار در اين ده سال را به عينه ديده ايم، هيچ نكته تازه اى نداشت. در تمام اين سالهاي دهه نود كه امثال ما بسيجيان علوم انسانى خوانده در حال نقد هاشمى رفسنجانى و روحانى و توسعه و مدرنيزاسيون و هشدار نسبت به استحاله نظام جمهورى اسلامى بوديم، فرماندهان و اعضاى بسيج دانشجويى دانشگاه هاى شريف و تهران و غيره براى MBA خواندن و شاگردى مشايخى و نيلى سرودست ميشكستند و روابط خود را براى تأسيس شركت دانش بنيان و استارت آپ و كارآفرينى ولايى ساماندهى مى كردند و در تمام اين ايّام، مراكزى چون ايتان و دفتر همكاريها و معاونت علمى رياست جمهورى ايدئولوژى دست اول سرمايه دارى رانتى ولايى را تبليغ و به طور گسترده وارد سياستگذاريها و مديريت علم و فناوري و اقتصاد اين كشور ميكردند تا جاييكه بسيج دانشجويى و جنبش عدالتخواه و دانشكده مديريت دانشگاه شريف همه دست در دست هم عٓلٓم تجارى كردن دانشگاه به دست گرفتند و رئيس بسيج اساتيد، مياندار هيئت كسب و كار شد و تكنوكراتهاى ريش دار و بى ريش شاگرد مكتب مديريت امريكايى دور او سينه زدند. از دخانچى كه فوكو خوانده انتظار مى رود كه به جاى فريفته شدن، تكامل تكنولوژى سياسى-فرهنگي نوليبراليسم غربى به "نوليبراليسم مقدس" كنونى در ايران را مورد تحليل انتقادى قرار دهد.
https://news.1rj.ru/str/miladdokhanchi/316
Telegram
ميلاد دخانچی
📢پناهیان، حکومت اسلامی و لیبرالیسم (بخش۱)
🔻مباحث اخیر پناهیان درباب کاهش تصدی دولت را باید یک قرائت جدید از «حکومت اسلامی» قلمداد کنیم. اگر مفهوم حکومت اسلامی تاریخ مدرنی داشته باشد قطعا پناهیان آنرا وارد مرحله جدیدی کرده است.
🔻پناهیان در دو سخنرانی اخیر…
🔻مباحث اخیر پناهیان درباب کاهش تصدی دولت را باید یک قرائت جدید از «حکومت اسلامی» قلمداد کنیم. اگر مفهوم حکومت اسلامی تاریخ مدرنی داشته باشد قطعا پناهیان آنرا وارد مرحله جدیدی کرده است.
🔻پناهیان در دو سخنرانی اخیر…
جمهورى سوم
مسأله تاریخی دربار و دیوان در ایران 🔴از پاشنه آشیل های جمهوری اسلامی در این چهل سال این بود که فریب یاوه های سنت/مدرنیته و شرق/غربی هانری کربن و حسین نصر و رضا داوری را خورد و اسیر آن شد. ائتلاف «سنت گرایی» فیلسوفان دفتر فرح پهلوی، و «سنتی گرایی» روحانیون،…
جمهورى اسلامى و تضاد سنت و مدرنيته
🔺در چند پست پیش در یادداشتی تحت عنوان «مساله تاریخی دیوان و دربار در ایران» -که البته به دلایل آشکاری ناتمام بود و بخش پایانی آن محذوف مانده بود- نوشته بودم که تضاد سنت و مدرنیته حرف یاوه ای ساخته و پرداخته فیلسوفان دفتر فرح پهلوی است و متأسفانه جمهوری اسلامی به جای مبنا قرار دادن انقلاب اسلامی که فراسوی سنت و مدرنیته است، خود را اسیر این دوگانه کرده است؛ و البته کوشیده بودم که به جای آن تداوم نوع خاصی از ترکیب سنت و مدرنیته در همه ادوار بعد از صفویه ایران را روایت کنم. مراد من در آنجا از طرح مساله دربار و دیوان این بود که نشان دهم مدرنیته در ایران همواره زایده ای بر هسته سختی از دولت سنتی ایرانی بوده است.
🔺در همان زمان جناب آقای احمد رضوانی از خوانندگان محترم کانال که الحق خوب روح اندیشه دکتر رضا داوری اردکانی را یافته و از همین افق به جهان می نگرد، اعتراض بنیادینی را به یادداشت من عرضه کرد که از ایشان خواستم آنرا قلمی کند که ماحصل آن متن زیر است. به گمان من ایشان در این متن به خوبی توانسته به توضیح این مسأله نزدیک شود که چرا انقلاب اسلامی به جای گشودن افقی رهایی بخش در مقابل ما نهایتاً به غلبه تکنیک و ظهور پدیده هایی مثل رئیسی و پناهیان انجامیده که «ارزشهای قدرت» را به طور کامل بر «ارزشهای حقیقت» چیره می دانند: دین و آیینی نو که در آن تتلّو واجب است و شجریان حرام؛ نولیبرالیسم و سرمایه داری معروف است و عدالتخواهی و اخلاق منکر؛ تکنولوژی و روشهای سلطه ی امریکایی طیب و طاهرند و شیوه های اروپایی دفاع از حقوق و كرامت انسان و بهبود آزادی و عدالت نجس... با اینحال طبعاً نقدهایی به نوشته آقای رضوانی دارم که بعداً درباره آن خواهم نوشت.
https://telegra.ph/Islamic-Republic-and-TraditionModerniy-conflict-09-27-2
🔺در چند پست پیش در یادداشتی تحت عنوان «مساله تاریخی دیوان و دربار در ایران» -که البته به دلایل آشکاری ناتمام بود و بخش پایانی آن محذوف مانده بود- نوشته بودم که تضاد سنت و مدرنیته حرف یاوه ای ساخته و پرداخته فیلسوفان دفتر فرح پهلوی است و متأسفانه جمهوری اسلامی به جای مبنا قرار دادن انقلاب اسلامی که فراسوی سنت و مدرنیته است، خود را اسیر این دوگانه کرده است؛ و البته کوشیده بودم که به جای آن تداوم نوع خاصی از ترکیب سنت و مدرنیته در همه ادوار بعد از صفویه ایران را روایت کنم. مراد من در آنجا از طرح مساله دربار و دیوان این بود که نشان دهم مدرنیته در ایران همواره زایده ای بر هسته سختی از دولت سنتی ایرانی بوده است.
🔺در همان زمان جناب آقای احمد رضوانی از خوانندگان محترم کانال که الحق خوب روح اندیشه دکتر رضا داوری اردکانی را یافته و از همین افق به جهان می نگرد، اعتراض بنیادینی را به یادداشت من عرضه کرد که از ایشان خواستم آنرا قلمی کند که ماحصل آن متن زیر است. به گمان من ایشان در این متن به خوبی توانسته به توضیح این مسأله نزدیک شود که چرا انقلاب اسلامی به جای گشودن افقی رهایی بخش در مقابل ما نهایتاً به غلبه تکنیک و ظهور پدیده هایی مثل رئیسی و پناهیان انجامیده که «ارزشهای قدرت» را به طور کامل بر «ارزشهای حقیقت» چیره می دانند: دین و آیینی نو که در آن تتلّو واجب است و شجریان حرام؛ نولیبرالیسم و سرمایه داری معروف است و عدالتخواهی و اخلاق منکر؛ تکنولوژی و روشهای سلطه ی امریکایی طیب و طاهرند و شیوه های اروپایی دفاع از حقوق و كرامت انسان و بهبود آزادی و عدالت نجس... با اینحال طبعاً نقدهایی به نوشته آقای رضوانی دارم که بعداً درباره آن خواهم نوشت.
https://telegra.ph/Islamic-Republic-and-TraditionModerniy-conflict-09-27-2
Telegraph
Islamic Republic and Tradition/Moderniy conflict
در انقلاب اسلامی کوشیده شده است که از طریق ایدئولوژی اندیشی، بر شکاف غیرقابل انکار سنت و مدرنیته غلبه شود گفتگويى با آقای بادامچی در نقد يادداشت "مسأله تاريخى دربار و ديوان در ايران" ناظر به بخشی از پستی که چندی پیش در کانالتان قرار دادید -مسئله تاریخی دربار…