جمهورى سوم – Telegram
جمهورى سوم
3.1K subscribers
251 photos
44 videos
90 files
402 links
پژوهشى در بازسازی تفکر، عمل و سوژه انقلاب ۵۷


ارتباط از طريق
@atzenooar
Download Telegram
کتابچه چکیده همایش امر دینی.pdf
711.5 KB
کتابچه چکیده "پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر"

شنبه و یکشنبه ۲۸ و ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷
۸ الی ۲۰


پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


@seyedjavadmiri
سیدجواد میری مینق
کتابچه چکیده همایش امر دینی.pdf
امر قدسی به عنوان آنتی تز امر سیاسی: بازتولید اسلامیسم محافظه کار در پروژه عبدالکریمی



✍️چکیده ارائه محمدحسين بادامچى در همايش نقد و بررسى كتاب "امكان امر دينى در جهان معاصر" نوشته بيژن عبدالكريمى

📍شنبه ساعت ١٥:٣٠-١٦ پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى


♦️اندیشه بیژن عبدالکریمی از یک تأخر تاریخی رنج می برد. عبدالکریمی پروژه «احیای امر قدسی برای عبور از نیهیلیسم» را در شرایطی به عنوان پاسخی به بحرانهای ایران امروز طرح می کند، که یکبار این پرسش و پاسخ به تمامه در ایران طی شده و از قضا وضع کنونی را باید بیش از همه محصول نهایی پیاده شدن دیدگاه عبدالکریمی دانست. در واقع مواجهه جامعه ایرانی با نیهیلیسم مسأله تازه ی امروز نیست، بلکه دهه چهل شمسی یعنی نیم قرن پیش را باید نقطه عطف تاریخی ای در ایران دانست که جامعه ایرانی با صورت مسأله «نیهیلیسم» مواجه شده و در جستجوی راه حلی «غیرتئولوژیک-غیرسکولار» راهی می شود. از این منظر کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد و کتاب «تشیع علوی، تشیع صفوی» علی شریعتی را باید به عنوان وقوف جامعه ایران بر هر دو گونه نیهیلیسم مدرن و تئولوژیک؛ اعلام شکست پروژه های اسلامیزاسیون صفوی و مدرنیزاسیون پهلوی؛ و جستجوی راهی فراسوی تئولوژی و مدرنیته قلمداد کرد. از این منظر انقلاب اسلامی نه پیروزی سنت بر مدرنیته، یا نیهیلیسم قدیم بر نیهیلیسم جدید -آنطور که عبدالکریمی توصیف می کند- بلکه جهشی تاریخی و چرخش از متافیزیک به امر سیاسی بعنوان پاسخ به نیهیلیسم تاریخی ایران محسوب می شود. جالب اینکه پروژه احیای امر قدسی، دقیقاً در همین برهه‌ی دهه پنجاه شمسی و به عنوان آنتی تز «امر سیاسی» و در جهت بازسازی رادیکال دستگاه سلطنت در دفتر فرح پهلوی مطرح می شود و طنز تاریخ اینکه مختصات شرق گرایانه، سنت گرایانه، ناب گرایانه، غرب ستیز، و غیرتئولوژیک آن در دهه شصت و به رغم انقلاب، بازسازی می شود. برخلاف تصور عبدالکریمی، رهبری کاریزماتیک امام در دهه شصت شمسی نه برآمده از مفهوم «وِلایت فقهی» بلکه شکل تحقق یافته‌ی همان «وَلایت معنوی» مطلوب ایشان است و تحولات بعدی نظریه ولایت فقیه به ولایت مطلقه و تفکیک ساختاری آن از مرجعیت فقهی، این تفاوت وجودی را آشکار می کند. آنچه بیش از همه بنیاد محافظه کارانه اندیشه عبدالکریمی را آشکار می کند ستیز او با «اومانیسم» و پافشاری او بر خوانش متافیزیکی و اشراقی هانری کربنی از هایدگر و بی اعتنایی به خوانشهای سیاسی، آزادیخواهانه، اومانیستی و در عین حال ضد سوبجکتیوِ امثال گادامر و هانا آرنت از هایدگر است.
مديران مركز الگوى اسلامى-ايرانى پيشرفت بايد محاكمه شوند


🔴انشايى به نام "الگوى پايه اسلامى ايرانى پيشرفت" كه خروجى نهايى هفت ساله ى يك تشكيلات بزرگ حكومتى و افاضات چند هزار دكاندار پاساژ علوم انسانى اسلامىِ دو دهه اخير است، و برنامه كلان رسيدن به تمدن نوين اسلامى در پنجاه سال آينده تلقى مى شود را خواندم. اين سند فوق استراتژيك جمهورى دوم به لحاظ دانش و خرد جامعه شناختى، فلسفه سياسى، نظريه اقتصادى، فلسفه آموزشى و سياستگذارى علم و فناورى مطلقاً بى ارزش است و از منظر مطالعات توسعه و نظريه جامعه و دولت در ايران يك لفاظى محض محسوب ميشود. بى تاريخى سند و عدم اتكاى آن بر آسيب شناسى عينى، عميق و راهبردى چهل سال اخير نشان مى دهد كه سند آشكارا محصول اذهان حوزويان و تكنوكراتهايى است كه با علوم انسانى و دانش مطالعات اجتماعى و تاريخى كاملا بيگانه اند. تنها امتياز اين سند آنست كه به نسبت سند چشم انداز ١٤٠٤، تصوير انسانى ترى از چشم انداز نظام ترسيم كرده است و جز امنيت و اقتدار و فناورى، برخى آرمانهاى فراموش شده مثل آزادى و عدالت و عقلانيت و صيانت از حقوق و كرامت انسان هنوز در آن وجود دارد.


🔴من حيث المجموع الگوى پايه اسلامى-ايرانى پيشرفت سند مهمى است كه ناكارآمدى نخبگان كنونى نظام و ميزان بيگانگى هيئت حاكمه با دانش حكمرانى و مسائل تاريخى جامعه ايرانى را در تاريخ ضبط خواهد كرد. انتشار اين سند قطعاً وهن رهبرى و انقلاب اسلامى است و با توجه به آنكه مسئولان مركز الگوى اسلامى ايرانى پيشرفت با بى مسئوليتى و بى خردى و سوء استفاده از بيت المال در اين سالها و عدم بهره گيرى از ذخيره دانشى اساتيد و محققان جوانِ خارج از حلقه بسته دكانداران در تدوين اين سند خسارت بزرگى به نظام و جبهه انقلاب وارد آورده اند و حداقل يك دهه عمر و سرمايه ملت، نظام و رهبرى را تلف نموده اند، حداقل انتظار آن است كه مطالبه ى محاكمه و بازخواست ايشان و عزل اين جماعت از تمام مناصب حكومتى و تصميم گيرى و كرسيهاى علمى اى كه با رانت و بى هيچ شايستگى بدست آورده اند، در دستور كار همه دلسوزان و دغدغه مندان انقلاب و آينده ايران قرار گيرد.

http://olgou.ir/images/the_Islamic-Iranian_Model_of_Progress.pdf
Audio
🔺امر قدسی به مثابه آنتی تز امر سیاسی؛ بازتولید اسلامیسم محافظه کار در پروژه عبدالكريمى

📍ارائه محمدحسين بادامچى در همايش "امكان امر دينى در عصر حاضر" - ٢٨ مهر٩٧
🔺اختتاميه همايش "امكان امر دينى در عصر حاضر" با حضور دكتر عبدالكريمى، ميرى، محدثى و ساير سخنرانان
بعد از انقلاب سررشته آموزش را گم کرده‌ایم
بريده اى از نشست نقد و بررسى كتاب نظام آموزشى و ساختن ايران مدرن


🔻بادامچى در بخش دیگری از سخنانش گفت: «به نظر می‌رسد ما سررشته نظام آموزشی را بعد از انقلاب گم کرده‌ایم و دچار گسست از روند نظام آموزشی‌ شدیم که اولین پایه‌هایش در دوران عباس میرزا بنیان گذاشته شد و با دارالفنون ساختارمند شد. این گسست، علاوه بر اینکه یک گسست ساختاری بود، گسستی معرفتی هم بود. به گونه که ما دیگر نمی‌دانیم این موجود که نامش نظام آموزشی است چیست؟ چه خصوصیاتی داشته است و چگونه باید با آن برخورد کرد؟»


🔻ارائه تصویری غیرانتزاعی از مقوله نظام آموزشی
بادامچی مهمترین ویژگی کتاب «نظام آموزشی و ساخت ایران مدرن» را این دانست که این کتاب با قرار دادن مقوله نظام آموزشی در قلب مسئله مدرنیزاسیون ایران این مقوله را برای ما غیرانتزاعی معنا کرده است. وی گفت: «ما برای اولین بار از طریق این کتاب می‌توانیم بفهمیم نظام آموزشی چه کیفیت و چه تاثیری داشته است. مناشری نظام آموزشی را مهم‌ترین نهاد تمدنی ایران مدرن می‌داند. به گمان او نبض اصلی ایران قبل از انقلاب در جایی میان دستگاه آموزش و دولت می‌زده است.»

وی پنج نهاد متناظر اندیشگانی از منظر مناشری را این‌گونه فهرست کرد: «علم، آموزش، نخبگی، دولت نوسازی و مدرنیزاسیون.» سپس افزود: «نمی‌شود هیچ یک از این نهادها را بدون دیگری مطالعه کرد. این واقعیتی است که ما از آن غافل بوده‌ایم. ما چون بعد از انقلاب نهاد آموزش را از سیاست و اجتماع گسسته کرده‌ایم، گمان می‌کردیم تمام تاریخ آموزش را باید این‌گونه مطالعه کرد. به همین خاطر در دام انتزاعیات یا تاریخ تقلیل‌گرا افتادیم.»

🔻دارالفنون چگونه دانشگاه شد؟
بادامچی در بخش دیگری از سخن‌هایش گفت: «ما از طریق مطالعه این کتاب می‌توانیم به خوبی دریابیم که دارالفنون چگونه به دانشگاه انجامید. این بررسی پیوستگی علم در ایران را تا دوره انقلاب نشان می‌دهد. بر مبنای آموزه‌های این کتاب درمی‌یابیم که ما در ایران یک چرخه دائمی تربیت نخبگان از طریق اعزام به خارج از کشور را داشته‌ایم که این نخبگان در عمل به آنچه که حاکمیت از آنها انتظار داشته تن نمی‌داده‌اند و تبدیل به اپوزیسیون بر ضد حکومت می‌شده‌اند و همین موضوع باعث شکل گرفتن یک دوره دیگر از اعزام نخبگان به خارج می‌شده و البته این نخبگان تازه هم بعد از مدتی اپوزیسیون حکومت می‌شده‌اند و چرخه ادامه پیدا می‌کرده است.»

🔻چرا مهندسی غلبه کرد؟
بادامچی همچنین به این موضوع اشاره کرد که با خواندن کتاب دیوید مناشری می‌توانیم دریابیم چه شد مهندسی بر نظام آموزشی ما غلبه پیدا کرد. او گفت: «تصور غالب این است که نیاز ما به تربیت مهندس بود که به این وضعیت انجامید اما با خواندن این کتاب می‌توانیم دریابیم که چگونه ما مفهوم مدرن شدن را از یک رویکرد تزاری به این مقوله از روسیه وارد کردیم و در آن سنت مهندسی چه نقشی داشت. ذهنیت تجدد ما مهندسی‌زده بود و استعاره اساسی آموزش در ایران پلی‌تکنیک است. پلی‌تکنیک در کلمه دارالفنون هم متجلی است و بعدها هم در شکل‌های مختلف خود را به نظام آموزشی ما تحمیل می‌کند.»

🔻به گفته بادامچی از دیگر مباحثی که در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» مطرح شده است، نسبت میان آموزش و پرستیژ در ایران است که نویسنده آن را بسیار تاریخ‌مند و غیرانتزاعی تبیین می‌کند و می‌گوید پرستیژ است که منطق آموزش در ایران را شکل می‌دهد.

او از دیگر عوارض نظام آموزشی ایران بر مبنای نظر دیوید مناشری را «کارمندصفتی فارغ‌التحصیلان» دانست. او گفت: «ساختار نظام آموزشی ایران از روز اول ضد نیروی مولد بوده است و این حرفی است که از مجلس اول مشروطه به آن پرداخته می‌شد. آموزش یک طبقه متوسط حرفه‌ای در ایران شکل داده است که خصلت بروکراتیک دارد. تکنولوژی در ایران رشد نمی‌کند چرا که در ساختاری دولتی معنا پیدا می‌کند و این برآمده از نوع نظام آموزشی است.


🔻بادامچی در جمع‌بندی سخنانش گفت: «بعد از انقلاب، آموزش از علم و نخبگان از قدرت و توسعه گسسته شدند و سردرگمی امروزین ما از این گسستگی ناشی می‌شود.
راه‌های پیشاروی ما به این جهت عقیم هستند که برآمده از یک طرح تاریخی نیستند. نا روشن بودن برنامه توسعه ما هم از همین سردرگرمی نشات می‌گیرد.»

http://yon.ir/Wiwj6
برآمدن نسل تازه ای از روشنفکران پسا سکولار- پسااسلامیست

گزارشی از همایش «امکان امر دینی در عصر حاضر»



🔴«اینک چهل سال پس از انقلاب اسلامی و استقرار حکومت دینی در ایران امر قدسی بیش از همیشه، در معرض خطر حذف کامل از سپهر فرهنگی-اجتماعی ایران آینده قرار گرفته است.» این موقعیت خطیر تاریخی بنیاد پروژه بیژن عبدالکریمی و همایش دو روز اخیر درباره کتاب «امکان امر دینی در عصر حاضر» بود. از جزئیات اندیشه عبدالکریمی که در این دو روز به تفصیل مورد بررسی و نقد قرار گرفت اگر بگذریم، این همایش به طور کلی ورود روشنفکری و اندیشه ایرانی به جهان پسا سکولار- پسااسلامیستی تازه ای را نوید می داد. تاریخ اخیر ایران بیهودگی نزاعهای روشنفکری دهه شصت و هفتاد شمسی را آشکار کرده است، چه هر دو نسخه ی اصرار بر تئولوژی و الهیات حوزوی از یکسو و سپر انداختن در برابر سوبجکتیویسم مدرن و ادغام در لیبرال-سرمایه داری جهانی هیچیک نتوانستند گرهی از مصائب تاریخی ایران دردآلود امروز باز کنند و امروز حتی در میان قائلان سابق خود نیز بی اعتبار گشته اند. عبدالکریم سروش با سخن گفتن از «نولیبرالیسم مسلح» از تجدید نظر خود در ارزیابی مدرنیته سخن می گوید و رضا داوری اردکانی از هر فرصتی استفاده می کند که خوش بینی دهه شصتی خود به اسلام گرایی حداکثری را تصحیح کند. مصطفی ملکیان هم اسلامیسم و هم سیانتیسم را شکست خورده در حل معضلات بشر معرفی می کند و با زبان فلسفه تحلیلی از موضع عبدالکریمی تقدیر می کند و رضا داوری اردکانی تلویحاً بر موضع ملکیان صحه می گذارد و مجتهد شبستری فراسوی تئولوژی و سوبجکتیویسم از «اونتولوژی سخن» که نهفته در متن مقدس است و سرچشمه رودخانه در سیلان تفکر اسلامی است سخن می گوید. طرفه آنکه روحانیون حاضر در همایش «امکان امر دینی» هم هیچیک حاضر به دفاع از موضعی تئولوژیک نشدند. مهدوی زادگان از این گفت که در دین تعبد نیست و خسروپناه پروژه جمع دین و عقلانیت مدرن را پروژه ای ممکن، موفق و قابل دفاع توصیف کرد. پارسانیا نیز تئولوژی را طاغوت دانست و از امکان گشودگی به هستی در تفکر کلاسیک فیلسوفان ایرانی سخن گفت.

🔴چنین به نظر می رسد که اینک در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب، طرفین دعوای اسلام و سکولاریسم به تدریج از مسیرهای مختلف به این نتیجه می رسند که هردو سالها در زندان معرفت شناسی اسیر بوده اند و بی اعتنا به بحرانهای بنیادین جامعه ایرانی، ساده لوحانه به میراث سنت و مدرنیته نظر داشته اند. اینک که پس از دو دهه جولان کارگزاران و تکنوکراتهای ریش دار و بی ریش بر سپهر سیاسی و اجتماعی ایران نزاع بیهوده ی روحانیون و روشنفکران دینی در ایستگاهِ دوگانه ی مبتذل روحانی-رییسی به فرجام خود رسیده است، عبدالکریمی از استیلای کامل نیهیلیسم قدیم و جدید بر روح ایرانی سخن می گوید. هشدار عبدالکریمی اگرچه لحنی عارفانه و اشراقی و انزواجویانه دارد -و من به تفصیل آنرا در ارائه ام در همایش مورد نقد قرار دادم- اما هشدار او را هشدار نسبت به مرگ مدنیت و سیاست در ایران تلقی می کنم. هشدار نسبت به آغاز دوران طولانی ای از انحطاط، روزمرگی، نیهیلیسم، سردرگریبانی، منفعت جویی، تعصب و بی خردی در ایران که چهره شوم و طنین کریه و بوی ناگوار آن چند صباحی است که خود می نمایاند.

🔴امروز که حاکمیت ما روزبه روز بیشتر در بن بست تئولوژیک-غربزده ی خودساخته اش گرفتار می شود و امکاناتی برای برون رفت خود متصور نیست، بیژن عبدالکریمی، سیدجواد میری و همایش «امکان امر دینی در عصر حاضر» نوید آرام اما امیدوار کننده ای از برآمدن نسل تازه ای از روشنفکران دینی پساسکولار-پسااسلامیستی را در گوش ایران آینده زمزمه کردند. جریان نویی که به زعم من توفیق آن تنها زمانی خواهد بود که با اعلام پایان تقابل انسان و خدا و امر مقدس و امر عرفی، بتواند به صورت بندی تازه ای از «اومانیسم تعالی خواهانه» و «عقلانیت انتقادی غیرتئولوژیک-غیرسوبجکتیو» دست یابد. چشم اندازی که در میان مفسران هایدگر بیش از هانری کربن نزد هانا آرنت و در میان مفسران علی شریعتی بیش از عبدالکریمی و خانواده شریعتی نزد جواد میری دنبال شده است.

http://iqna.ir/files/fa/news/1397/7/28/1082719_939.jpg
نامه یزدی به شبیری؛ هشدارِ به هنگام ولایت به مرجعیت


🔴تئوکراسی جمهوری دوم را –همانطور که در مطالب سابق هم متذکر شده بودم- باید نوعی تئوکراسی شترمرغیِ عرفی-قدسی دانست که چون در مواردی مثل برخورد با حجاب به شدت شرعی و در مواردی مثل برخورد با ربا به شدت عرفی عمل می کند، عمدتاً ناظران خود را به اشتباه می اندازد. گفته بودم که این معما تنها زمانی حل می شود که توجه کنیم که جمهوری دوم یک استیت مشروعیت یافته به دین است و هرچه در لایه های تصمیم گیری بالاتر می رویم و به مسائل مربوط به استیت و بویژه بنیاد امنیت و لوازم بقای آن نزدیکتر می شویم رویکردها عرفی تر و هرچه در لایه های تصمیم گیری پایینتر می آییم و به مسائل مربوط به مردم و یکپارچگی توده ای و مهار فرهنگی آنها نزدیکتر می شویم رویکردها شرعی تر می گردد و این تا حدودی می تواند ترکیب پیچیده مصلحت و تئولوژی در جمهوری دوم را توضیح دهد.


🔴همانطور که در عرایضم در همایش امکان امر دینی هم اشاره کردم، رابطه نهاد «ولایت» در حاکمیت ما با خاستگاه فقهی و تئولوژیک چنین مفهومی، رابطه ای مضطرب است و اگرچه در ظاهر همواره تلاش شده که این دو یکی معرفی شوند، نهاد ولایت در نظر و عمل از منطقی فراتئولوژیک پیروی کرده است. این وضعیتهای تمیز دهنده را بویژه در نقاط بحرانی ای مثل سالهای ٦٧-٦٩ و در بازه میان روتوشهای فقهی-کلامی سالهای قبل و بعد از آن در طرح مسأله ولایت مطلقه، مجادله رهبری و رییس جمهوری وقت، تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام، تغییر قانون اساسی و انتخاب رهبری جدید بر پایه نظریه جدید می توان مشاهده کرد.


🔴امروز که مدت کوتاهی پس از حمله رحیم پور ازغدی به حوزه های علمیه در فیضیه، آیت الله یزدی رییس جامعه مدرسین در نامه ای تند، از موضع بالادستیِ حکومتی، مرجع تقلید آیت الله شبیری زنجانی را به خاطر دیدار با افراد «مسأله دار» بازخواست می کند و نهاد مرجعیت را تنها در زیر سایه نظام حاکم محترم می شمارد، به نظر می رسد در یکی دیگر از دوره های بحرانی ای قرار گرفته ایم که هسته سخت امنیتی استیت چاره ای جز این نمی بیند که روبنای شرعی را موقتاً بدرد و معادلات اساسی را باردیگر اعلام و در جای خود تثبیت و مستقر نماید تا اینکه چندی بعد پس از حصول نتیجه، به ترمیم رابطه نهاد دین و نهاد دولت اقدام کند.


♦️به تعبیر نهادهای قدیم دینی ایران در عصر صفویه، چالش یزدی با شبيرى، نزاع پیشاپیشِ «صدر» با «مجتهدانی» است که شاید فراموش کنند که وظیفه آنها شرعی کردنِ جامعه است و نه حکومت. فقیهان سنتی و محافظه كارى که اگرچه فتوای «حرمت حضور زنان در ورزشگاه»شان حمایت تمام قد صدر و قاضی القضات و امامان جمعه را در پی دارد، اما مداخله آنها در سیاست –که قلمرو استحفاظی حاکمیت است- هرگز برتافته نخواهد شد.
حکومت دینی و توفیق در پروژه ناتمامِ جامعه زداییِ پهلوی

حاشیه ای جامعه شناختی بر نامه آیت الله یزدی به آیت الله شبیری زنجانی



🔴اخیراً در یکی از جلسات کافه توسعه شخصی از دکتر محسن رنانی درباره فرجام پروژه مدرنیزاسیون و نوسازی در ایران پس از انقلاب سؤال کرد. دکتر رنانی پاسخ داد که بسیار امیدوارم؛ چون جمهوری اسلامی در چهل سال اخیر با توفیق کامل توانسته است تمام بخشهایی از جامعه ایران که در مقابل نوسازی مقاومت می کردند و در نهایت هم به سرنگونی محمدرضاشاه انجامیدند، سرکوب و درخود ادغام کند و امروز راه برای پیگیری پروژه نوسازی از هر زمان دیگری هموارتر شده است.


🔴محسن رنانی متأسفانه کاملاً درست می گوید. مسعود کمالی در کتاب پراهمیت «جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر» به خوبی نشان داده است که تاریخ معاصر ایران از تنباکو تا انقلاب اسلامی را بیش از هرچیز باید تجلی مقاومت و رشد جامعه مدنی و واکنش سیاسی آن به پروژه دولتی، رانتی و وابسته نوسازی در رژیمهای قاجار و بویژه پهلوی قلمداد کرد. جامعه مدنی ایرانی در تمام طول یکصد سال قبل از انقلاب در جستجوی مسیر پیشرفتی آزاد و عادلانه، خارج از سلطه داخلی و خارجی و فراهم کننده ی مشارکت عموم مردم در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و علم بوده است و در مقابل پروژه سیاسی اصلی پهلوی ها در هم شکستن این مقاومت، ویران کردن جامعه مستقل ایرانی و ایجاد یک ملتِ مسلوب الاختیار و آویخته به دولت از طریق تکنیکهای مختلف مهندسی اجتماعی و سیاسی بوده است. روحانیت، دانشگاه ها، دهقانان و روستاییان، کارگران، بازاریان، طبقه متوسط جدید، روشنفکران و احزاب سیاسی، بخشها و طبقات مختلف جامعه مدنیِ زنده ی ایران بودند که محمدرضا شاه در سالهای دهه چهل و پنچاه به پشتوانه امریکاییها و ساواک، تمام تلاش خود را برای ویرانی این جامعه مدنی به کار گرفت و در نهایت هم به سختی شکست خورد.


🔴با این همه، همانطور که رنانی می گوید، به نظر می رسد حکومت دینی به واسطه ساختار خاص خود در تکمیل پروژه ناتمام پهلوی ها کاملاً موفق بوده است. در چهل سال گذشته تمام سنت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و دینی ای که ماحصل شکوفایی جامعه مدنی ایران در سالهای دهه ٢٠ تا ٥٠ شمسی بودند به اشکال مختلف در هم شکستند و نمادهای عاریتی و مبتذلی از آنها توسط گفتمان رسمی به تصرف در آمد. سركنگبینِ فعالیت گروه های چپِ دموکرات، عدالتخواه و مردم گرا مثل میرحسین موسوی در دهه شصت و محمود احمدی نژاد در دهه هشتاد اتفاقاً بیشتر صفرا فزود و به دولتی شدنِ بیشترِ ملت مقاوم ایران و ادغام بیشتر گفتمان انقلابی در قدرت رسمی انجامید. دوم خرداد هم که عطری مشروطه خواهانه در خود داشت و برآمدن بورژوازی ملّی ایرانی از زیر آوار دولت تمامیت خواه را نوید می داد، باز نتیجه ای معکوس بخشید و با ادغام طبقه متوسط شهری در سرمایه داری کمپرادور هاشمی رفسنجانی و استحاله روشنفکری دینی به تکنوکراسی دولتی و لیبرالیسم فرهنگی، اندک استقلال نیمه جانِ طبقه متوسط را بر باد فنا داد.


🔴از همین زاویه نامه آیت الله یزدی به آیت الله شبیری را باید به مثابه درهم شکستن آخرین سنگرهای مقاومت جامعه و تکمیل پروژه ای تلقی کرد که تصویری تسطیح شده و یکدست از جامعه توده ای ایرانی را آرزو می کرد. در این دیدگاه مرجعیت اگرچه در چند دهه اخیر خود بخش مهمی از پروژه مهار جامعه مدنی ایران بود و همین موقعیت خاص تحجر مضاعف روحانیت شیعه را ایجاب می کرد، اما در عین حال تنها به عنوان بازویی بی اختیار از دستگاه بوروکراتیک مرکزی به رسمیت شناخته می شود. این همان موج توده ای اربعین شیعیان ایرانی است که پس از تخریب کامل جامعه مدنی ایرانی، در مأموریتی برون مرزی در حال تخریب جامعه مدنی سنتی عراق است.
شیعه و عصر غیبت: صورت مسأله ای فراموش شده در دوران پس از انقلاب
(به بهانه سالروز رحلت پیامبر خاتم)



🔴در میان سخنرانیهای همایش امکان امر دینی که دو هفته پیش برگزار شد، سخنرانی انشاءالله رحمتی* بیش از همه تأمل برانگیز بود. رحمتی بحث خود را از این نقطه آغاز کرد که موقعیت «مرگ خدا» که نیچه از آن در غرب سخن می گوید، بسیار شبیه به موقعیتی است که شیعه پس از آغاز غیبت با آن مواجه می شود. در اینجا بحث بر سر وجود خدا نیست، بلکه بحث بر سر پایان دسترسی و انقطاع از امر قدسی است. رحمتی سپس بحث خود را بر این محور ادامه داد که «نظریه امامت» در شیعه بدان معناست که انقطاع از هدایت الهی پس از رحلت پیامبر خاتم رخ نمی دهد و بنابراین امکان اتصال به امر قدسی علی رغم خاتمیت نبوت، هنوز باقیست و فیلسوفان و عارفان شیعه که همواره تحت تعقیب متشرعین و فقهای قشری بوده اند، حاملان همین دیدگاه بنیادین شیعه در طول تاریخ ما بوده اند.


🔴دیدگاه رحمتی، که نظریه شایع در میان فیلسوفان اسلامی است و در همان همایش توسط کسان دیگری چون حجت الاسلام حمید پارسانیا از شاگردان مبرز آیت الله جوادی آملی نیز مطرح شد، به اعتقاد من در توضیح ماهیت «غیبت» ناتوان است. این مشکل البته تنها به فیلسوفان برنمی گردد بلکه به کلیت الهیات شیعه مربوط می شود که در طول سه قرن اولیه حضور امامان، در مقابل اهل سنت به نفی خاتمیت و دفاع از تداوم تشریع می پردازد؛ اما با آغاز غیبت تمام دستگاه کلامی شیعه که بر پایه نیاز دائمی به امام معصوم استوار شده است از بیخ و بن دچار بحران می شود. این بحران تنها زمانی قابل حل است که یا دوران غیبت را دورانی موقتی، میان پرده ای عاجل، و تاریخی معلق فرض کنیم و دائماً با تبدیل آن به هفته هفته های پراکنده و تعبیر «شاید این جمعه بیاید شاید» این فاصله مبهم میان دو حضور امام را وصله پینه کنیم و یا راه حل دوم را در پیش بگیریم که از تداوم اتصال به امر قدسی در میان عارفان و فیلسوفان سخن می گوید.


🔴ظاهراً می توان چنین برداشت کرد که در میان شیعیان، راه حل اول را عمدتاً فقیهان پسندیده اند و جهان سیاست و اجتماع و تمدن را جهانی عارضی و ضروریه و گذران پوچ زندگی به امید بازگشتن امام موعود تلقی کرده اند و راه حل دوم را همانطور که رحمتی از آن سخن می گوید، فیلسوفان و عارفان شرقی مآب ما، که از فیلوسوفی به تئوسوفی فرارفته و بار تداوم امر قدسی را در طول تاریخ غیبت به دوش کشیده اند. با اینحال آشکار به نظر می رسد که این دیدگاه ها هردو از این افراط و تفریط رنج می برند که اولی به تعطیلی امر دین و سیاست و انحطاط تمدنی و پذیرش هر ساختار مقدر ضروریه سیاسی در دوران غیبت می انجامد و دومی اساساً صورت مسأله غیبت را منحل می کند و نوعی تلقی عصمت گونه و فراعقلانی از معرفت را به دوران عدم حضور امام تعمیم می دهد. نکته مهم اینکه این دو دیدگاه هردو ضد عقلانی اند و یکی با فرض عدم اتصال و دیگری با فرض اتصال مطلق عملاً راه حرکت عقل خطاکار و در عین حال نقاد و تکاملی بشر برای حل مسائل اساسی خود و بازخوانی مداوم متن و انباشت معرفت بشری دینی و گشایش تاریخ را مسدود می کنند.


🔴در این میان وضعیتی که ما امروز پس از انقلاب اسلامی ٥٧ در آن به سرمی بریم احتمالاً پارادوکسیکال ترین موقعیتی است که شیعه در طول تاریخ خود در آن قرار گرفته است. عرصه سیاست در الهیات شیعه حوزه انحصاری امام است و تنها عارفی چون "امام" خمینی که کار و بار امر دینی و امر قدسی را در دوران غیبت معطل و معلق نمی داند، جرأت ورود به آنرا به رغم عدم حضور امام دارد. به این معنا تشکیل حکومتی مقدّس که آرزوی هزاران ساله شیعه بوده است خلأ اساسی غیبت را به طور کامل پر و وظیفه «حفظ نظام تا ظهور مهدی» را به جای انتظار فرج می نشاند؛ اما از سوی دیگر چون فقه به نرم افزار حکمرانی مبدل می شود، بی جهانی و بی سیاستی عالم بسته و محدود فقهی به کل جامعه و حکومت تسری می یابد. ناعقلانیت فقهی و ناعقلانیت عرفانی در هم ضرب و پیدایش عقلانیت سیاسی و ظهور یک انسان سیاسی مجهز به خرد نقاد و تکاملی شیعه از همیشه بعیدتر به نظر می رسد.


🔴در چنین شرایطی است که تجربه نافرجام حکومت شیعی می رود که به فروپاشی هردو سنت قبلی منجر شود و از اینروست که سخنگویان هوشمندی از سنت اول و دوم، عرفان گرایانی چون داوری و عبدالکریمی و رحمتی و حتی سروش و شریعت گرایانی چون مهدی نصیری و برخی جریانات حوزوی به سختی به تکاپو افتاده اند که سنت سابق خویش را از زیر این آوار تاریخی نجات دهند. با این حال به زعم من چرخ تاریخ به عقب بازنمی گردد و با آشکار شدن آخرین ظرفیتهای این دو سنت تاریخی در چهل سال اخیر، زمان بازاندیشیهای اساسی بار دیگر فرارسیده است.



* https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/5539
🔸رونمایی از کتب جدیدالانتشار کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر

سه شنبه ساعت 12:30
🏣 آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف

📞برای ورود از بیرون دانشگاه، با ادمین تماس بگیرید

@humanities_development
🔺لايو اينستاگرام با ميلاد دخانچى- امشب ساعت ١١- درباره امكان تحقق چپ اسلامى و وضعيت عدالتخواهى در ايران
جمهورى سوم
🔺لايو اينستاگرام با ميلاد دخانچى- امشب ساعت ١١- درباره امكان تحقق چپ اسلامى و وضعيت عدالتخواهى در ايران
🔔به رغم مشكلات شب گذشته، امشب، شنبه ٢٦ آبان، ساعت ٢٣ يكبار ديگر تلاش ميكنيم كه گفتگوى آنلاين اينستاگرامى با ميلاد دخانچى درباره امكان تحقق چپ اسلامى و وضعيت عدالتخواهى را برگزار كنيم. با ما همراه باشيد
نواصول‌گرایان و پروژه پایان مرجعیت
نامه آیت الله یزدی برخلاف شگفتی که در بین حوزویان و نخبگان برانگیخت، به گمان بنده هیچ جای تعجب نداشت، و تنها چیزی که تازه بود، «سرگشاده» بودن و «زبان تهدید» در آن نامه بود:

1️⃣ پیشتر در دو یادداشت «اصول‌گرائی و روحانیت سنتی انقلابی» و «نو‌اصول‌گرائی؛ بازخوانی هویت و اهداف» به مبانی و افق‌های فراروی سیاست‌ورزیِ نواصول‌گرایان اشاره کردم و نشان دادم که این جریان با بازتولید منابعِ جدیدِ قدرت، ثروت و معرفت، راه خویش را از مرجعیت و سنت علمی و اجتماعی حوزه‌های علمیه جدا ساخته و خاستگاه خویش را از متن حوزه به حاشیه‌ها برده‌اند.
نامه آیت الله بیش از هر چیز اعلام رسمی جدائی نواصول‌گرایان از جامعه سنتی و مرجعیتی حوزه و اردوکشی رسمی به پایگاه جدید موسوم به «حوزه انقلابی» است.

2️⃣ علی رغم کوشش سالهای نخستین انقلاب برای نزدیک سازی حوزه سنتی با مشی و مقصود نظام، از حدود یک دهه پیش، نشانه های واگرائی میان این دو‌ پیکره، بیش از پیش خودنمائی کرده و با شتاب تحولات سیاسی و فرهنگی در کشور، انتظار می رود که این شکاف روز به روز آشکارتر شود.
برآمدن این گسل، زمانی اهمیت خویش را عریان ساخت و نگرانی نواصول‌گرایان را دامن زد که برخلاف انتظار آنان، این شکاف به نسل جوان حوزه نیز منتقل گشت و نه تنها مرجعیت کهن‌سال حوزه به حاشیه نرفت، بلکه بسیاری از فقیهان جوان‌ به همان سنت‌های حوزوی تمایل نشان دادند. با این وصف، با تقویت «نظام مرجعیتی» از سوی گروه‌ها و گرایش‌های گوناگونِ درون حوزوی و به ویژه با فراگیر شدن شعار «استقلال حوزه»، بخشی از پروژه نواصول‌گرایان در باب ادغام حوزه در «نظام حکومتی» با تردید و مقاومت جدی روبرو گردید.

3️⃣ پررنگ‌کردن دوگانه‌های «حکومت/حوزه»، «ولایت/ مرجعیت»، «علوم اسلامی/علوم انسانی» و به دنبال آن، فاصله‌گذاری عمیق سیاسی و ایدئولوژیک بین گروه‌های مختلف شیعی در درون ‌و‌ بیرون حوزه، بخش بزرگی از تلاش گفتمانی نواصولگرایان برای دستیابی به آرمان‌ها و یا ارضای حس آرمانخواهی خود در طول دو دهه گذشته بوده است. سیره عملی نواصول‌گرایان در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که آنها حیات و بقای آینده خود را در دامن‌زدن به این تضادها و بیرون راندن طرف دوم از این دوگانه‌‌های فرضی می بینند.
این تضاد‌اندیشی و حذف‌گرائی نه تنها منطق گفت‌و‌گو و همدلی را در نواصول‌گرایان به محاق برده، بلکه سبب شده است که هر گونه ندای نزدیکی و تعامل را نشانه‌ای برای نابودی اصول و آرمان‌های خود بدانند. فشار شدید این گروه برای یکدست‌سازی حوزه و به حاشیه راندن رقیبان فکری و سیاسی، پیامدهای وارونه‌ای را به دنبال داشته و اقتدار پنهان نظام مرجعیتی را فزونتر و مقاومت آنان در برابر دخالت‌های برون‌حوزوی را بیشتر کرده است.

4️⃣ پس از شکل‌گیری نهادهای حوزوی جدیدی همچون «نشست اساتید» و نیز با گسترش نهادهای غیرحکومتی در بدنه حوزه که خود را بیشتر وابسته به نظام مرجعیتی می دانند، نگرانی نواصول‌گرایان فزونی یافته و علی رغم تلاش برای کم‌رنگ‌کردن حضور رقیب، امید به توفیق این پروژه چندان نمایان نیست.
نواصول‌گرایان در سال‌های اخیر، بیشتر بر بدست‌گیری سکان نهادهای رسمی حوزوی و تاسیس موسسات خصولتی و مدارس علمیه با پشتوانه مالی نهادهای حکومتی، متمرکز بوده‌اند و این حرکت در افکار عمومی حوزویان به عنوان پروژه صف‌آرائی در برابر نظام مرجعیت سنتی و بیرون راندن اساتید مستقل از بدنه حوزه تلقی شده است.

5️⃣ ماجرای زیرزمین فیضیه و نامه آیت‌الله یزدی نشان می دهد که صبحگاه خوش‌زبانیِ نواصول‌گرایان با نظام سنتی حوزه، اینک به عصرگاه جدائی و خداحافظی نزدیک می‌شود. آنچه در این چند ماه به صورت عریان در صحنه عمومی حوزه به نمایش درآمد، نمایشی بود که ‌پرده‌های پیشین آن، سالها در محافل خاص در حال اجراست.
این که زمان این واکنش‌های علنی، از روی یک محاسبه دقیق انتخاب شده و یا درهم‌ریختگی روانی رهبران نواصول‌گرائی، قدرت سنجش را از آنان بازگرفته است، چندان مهم نیست؛ مهم این است که آنان پروژه پایان مرجعیت در حوزه‌های علمیه را کلید زده اند.
پیامدهای این اقدامات و افق‌های گشوده بر این تفکر و فرهنگ را در نوشتار دیگری تقدیم خواهم کرد.

📱کانال اطلاع رسانی دکتر محمد تقی سبحانی: t.me/mtsobhani/163
لویاتان انقلاب اسلامی را بلعیده است



🔴دیشب گفتگوی زنده ای داشتم با میلاد دخانچی در اینستاگرام درباره امکان تحقق چپ مسلمان. گفتگوی خوبی بود و فایل صوتی آنرا ان شاءالله به زودی در همینجا منتشر می کنم. امروز که یادداشتهای دکتر محمد تقی سبحانی* (از اساتید مبرز کلام در حوزه های علمیه و از مؤسسان و ارکان فعلی دفتر تبلیغات اسلامی قم) و هشدارهای ایشان درباره قدرت گرفتن تدریجی نواصولگرایان در سالهای جمهوری دوم را –البته با اندکی تأخیر- خواندم، این پرسش برایم جدیتر شد که آیا راه برون رفتی در مقابل لویاتان عظیم الجثه ای که خود پدید آوردیم وجود دارد؟ انتصابات اخیر حجت الاسلام محمد قمی، رییس جوان سازمان تبلیغات که اندک امیدی به او بسته بودیم، نشان داد که جوان گرایی در ساختار موجود هم نه با هدف بازاندیشی در راهی که آمدیم، بلکه در جهت بازسازی الیگارشی و تنیدن تارهای تازه بر شبکه پوسیده و منحط اشرافیت مذهبی و سیاسی و اقتصادی سابق دنبال می شود. من شخصاً به بسیاری از دوستان جوانی که این روزهای آماده شدن نظام برای تغییر نسل، پله های ترقی را چندتا چندتا طی می کنند ارادت دارم اما من و آنها و شما همگی نیک می دانیم که انتخاب آنها نه از جهت افق فکری و توانایی آنها در ایجاد تحول و اصلاحات اساسی، بلکه عمدتاً از جهت پیوندها و ارتباطات مناسبی است که در طول این سالها با اصحاب قدرت به دست آورده اند.



🔴واقعیت این است که روحانیون و انقلابیون متقدم در مواجهه با لویاتان هیچ ندانستند که چه افعی زهرآگینی را در آغوش می گیرند. لویاتان امروز نه تنها گفتمان چپ اسلامی انقلاب –که همان روزهای اول از صحنه به در شد- بلکه الهیات سنتی حوزه های علمیه را هم با پنبه سر بريده است. لویاتان امروز حتی بر خلاف لویاتان نوپای دهه شصت که می کوشید در میان طبقه متوسط سنتی و بازار یا طبقات پایین و محرومین پایگاه اجتماعی ای برای خود دست و پا کند، به هیچ طبقه ای که بر آن اتکا کند احساس نیاز نمی کند، جز طبقه کوچکی از خواص سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خودساخته و بى ريشه اى که تصمیمات اصلی را می گیرند. لویاتان امروز حتی بر خلاف سالهای دهه هفتاد که سخت بر بنیاد مشروعیت خویش می لرزید و سرِ کیسه را برای پژوهشهای کلامی و ایدئولوژیک شل می کرد، امروز با تکیه بر رسانه ها و قدرت فائقه امنیتی و استیلای فوق بشری بر نص و متن و قانون و قضا، مشروعیت خویش را به نحوی پراگماتیستی به همگان اعلام می کند.



🔴ما در برهه خاصی قرار گرفته ایم که واژگان جملگی در حال محو شدنند. دیگر نمی توان از روحانیون، روشنفکران، بسیجیان، معلمان، انقلابیون، دانشگاهیان، بازاریان، کارگران و نظایر این سخن گفت. فرآیند ذوب و ریخته گری همه این مقولات در لحظات پایانی خویش است. پس از این نسلهایی بر زمین راه خواهند رفت که ژن بحرانهای سیاسی و فکری از وجودشان تسویه شده است. وای بر آیندگان ما که چون تاریخی ندارند، دردی ندارند که بر آن بگریند... ما به وجود خورشید ایمان داریم اما آیا خورشیدی بر شب سیاه ما طلوع خواهد کرد؟


* https://news.1rj.ru/str/mtsobhani/245
تبیینی از نسبت نظام و حوزه



🔻یکی از خوانندگان کانال –که نخواست نامش آورده شود- در نقد یادداشت دکتر سبحانی با عنوان «نواصولگرایان و پایان مرجعیت» که از رویارویی نهایی نواصولگرایان حاکم با حوزه های علمیه سخن می گفت، مطلبی با عنوان «رونمایی از یک شکاف» برای کانال ارسال کرده که به خاطر طولانی بودن به صورت instant view ضمیمه شده است. ایشان در این متن جمهوری دوم را رقابتی میان سه جریان انقلابی، سنت گرا و غربگرا چارچوب معرفی کرده و با تکیه بر این چارچوب مطالعاتی پیشنهادی کوشیده که به طور خلاصه روایتی از مناسبات میان این سه جریان در سالهای پس از جنگ روایت کند. خلاصه دیدگاه ایشان این است که مدیریت این تحولات کاملاً آگاهانه و هوشمندانه و آینده نگرانه در کف ید با درایت رهبری -بعنوان رأس جریان انقلابی- بوده است و ایشان با همکاری مرحوم هاشمی رفسنجانی همواره در حفظ تعادل این سه جریان به خوبی کوشیده است؛ به گونه ای که در تقسیم کاری برنامه ریزی شده، حوزه اقتصادی، حوزه قضایی و فرهنگی و حوزه نظامی به ترتیب به جریانات غربگرا، سنت گرا و انقلابی تعلق داشته است. از نظر ایشان روی کارآمدن احمدی نژاد که به هیچ یک از دو جریان سنت گرا و غربگرا تعلق نداشت در نهایت و به ویژه در سالهای پس از 88 به قدرت گرفتن بلوک انقلابی و تضعیف شدید قدرت جریان سنتی و غربگرا انجامید اما این باز مدیریت با درایت کلان کشور بود که با حمایت از علی لاریجانی و هاشمی رفسنجانی و صادق آملی لاریجانی بار دیگر تعادل را به ساختار جمهوری دوم بازگرداند. با اینحال ایشان چنین نتیجه گیری می کند که برخوردهای اخیر بخشی از این مدیریت داهیانه است که در ناکارآمدی جریان غربگرا می کوشد جناح انقلابی را به قدرت بازگرداند و در تلاش است که این پیام مقبول را به جریان سنتی مخابره کند که باید در آینده نزدیک موضع بی طرفی اتخاذ کند.


🔴با اینکه یادداشت به لحاظ جامعه شناسی سیاسی جمهوری دوم از ساختار تحلیلی قابل اعتنایی برخوردار است اما مشخصاً من از منظر تحلیلی خود با آن همدل نیستم. به نظر من ما چیزی تحت عنوان جریان انقلابی و جریان غربگرا در ساختار سیاسی جمهوری دوم نداریم و به جای آن من از بلوک ایدئولوژی و بلوک مصلحت صحبت می کنم که هر دو از الهیات خاص خود برخوردارند. با وجود جناح سنتی (به تفکیک از روحانیون مستقل منتقد حاکمیت که کنار گذاشته شده اند) موافقم اما تصور می کنم نوشته دکتر سبحانی به اختلافات تازه ای میان این جناح که همواره شریک قدرت و در ائتلاف با جناح ایدئولوژیک بود، اشاره دارد. از این منظر با نویسنده مقاله موافقم که احمدی نژاد تعادل را به هم زد با این تفاوت که امروز کاملاً روشن شده است که احمدی نژاد نه تنها از دو جناح سنتی و مصلحتی (به تعبیر ایشان سنتی و غربگرا) نبود بلکه از جناح ایدئولوژیک یا به تعبیر دکتر سبحانی نواصولگرایان هم نبود و رویکرد انقلابی نخستینی را دنبال می کرد که اگرچه اشتراکاتی با هریک از سه بلوک پدید آمده داشت اما در قلمرو خطوط قدرت هیچیک نمی گنجید و به همین دلیل پس از تنظیم تعادل به نفع ائتلاف ایدئولوژیک و سنتی (که در دوران دوم خرداد ضعیف شده بود) از صحنه کنار گذاشته شد.


♦️از نظر من تحولات اخیر را باید در سطحی بالاتر از منازعات داخلی جمهوری دوم قلمداد کرد. قرار گرفتن در برهه انتقال از جمهوری دوم به جمهوری سوم، همچون مورد قبلی انتقال از جمهوری اول به جمهوری دوم، دستگاه تحلیلی دیگری می طلبد که بتواند تحولات را در سطح تحولات «نظام سیاسی» بررسی کند. در اینجا مسأله صرفاً «تعادل» نیست که رویکرد جامعه شناسی سیاسی و اقتصاد سیاسیِ تنها بتواند آنرا تحلیل کند، بلکه مسأله انتقال به «تعادلی دیگر» است که لاجرم ارتقاء سطح تحلیل را به فلسفه سیاسی و نظام سیاسی می طلبد. اجمالاً بر پایه تحلیل نقطه عطف قبلی می توان چنین گفت که در ساختار موجود در چنین تحولی نظام ما لویاتانی تر و متمرکزتر خواهد شد و خود را از اسارت منطقهای صلب فقاهتی و ایدئولوژیک و پس ماندهای آرمانخواهانه انقلاب ٥٧ نظیر عدالت و آزادی و مستضعف گرایی واستکبارستیزی بیشتر از قبل رها خواهد کرد. تبعاً پوشش فقه و ایدئولوژی هرگز کنار گذاشته نخواهد شد اما به لحاظ منطق عملی طبقه تازه ای از کارگزاران، تکنوکراتها و نیروهای امنیتی جوان از دل جناح سنتی و ایدئولوژیک خواهد رویید که از همان اندک پرنسیب ها و اصالتهای سابق هم به کلی محرومند. این همان کوره مذاب لویاتان است که در مطلب قبلی از آن سخن گفتم و در این سالها شعله ور تر و تشنه تر شده است.
https://telegra.ph/A-disclosed-gap-11-19
Audio
🔸برادر سیدمهدی صدرالساداتی در مکالمه تلفنی خبر بازداشت برادرش را به اتهام تبلیغ علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی علیه پلیس در ماجرای #ده_ونک تایید کرد..

@maktubat
🔺"لودر شهردارى كه خانه هاى مستضعفان را ويران مى كند" يكى از مهمترين نمادهاى نوسازى آمرانه شاه بود كه با مقاومت حاشيه نشينان در سال ٥٦ به طليعه انقلاب مبدل شد. چگونه همه چيز وارونه شد؟
دخانچی و م ح بادامچی
میلاد دخانچی
جیوگی لایو (۵). گفتگوی محمد حسین بادامچی با میلاد دخانچی درباره ظرفیت های عدالت طلبی در ایران: آیا امکان شکل‌گیری چپ اسلامی وجود دارد؟