حکومت دینی و توفیق در پروژه ناتمامِ جامعه زداییِ پهلوی
حاشیه ای جامعه شناختی بر نامه آیت الله یزدی به آیت الله شبیری زنجانی
🔴اخیراً در یکی از جلسات کافه توسعه شخصی از دکتر محسن رنانی درباره فرجام پروژه مدرنیزاسیون و نوسازی در ایران پس از انقلاب سؤال کرد. دکتر رنانی پاسخ داد که بسیار امیدوارم؛ چون جمهوری اسلامی در چهل سال اخیر با توفیق کامل توانسته است تمام بخشهایی از جامعه ایران که در مقابل نوسازی مقاومت می کردند و در نهایت هم به سرنگونی محمدرضاشاه انجامیدند، سرکوب و درخود ادغام کند و امروز راه برای پیگیری پروژه نوسازی از هر زمان دیگری هموارتر شده است.
🔴محسن رنانی متأسفانه کاملاً درست می گوید. مسعود کمالی در کتاب پراهمیت «جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر» به خوبی نشان داده است که تاریخ معاصر ایران از تنباکو تا انقلاب اسلامی را بیش از هرچیز باید تجلی مقاومت و رشد جامعه مدنی و واکنش سیاسی آن به پروژه دولتی، رانتی و وابسته نوسازی در رژیمهای قاجار و بویژه پهلوی قلمداد کرد. جامعه مدنی ایرانی در تمام طول یکصد سال قبل از انقلاب در جستجوی مسیر پیشرفتی آزاد و عادلانه، خارج از سلطه داخلی و خارجی و فراهم کننده ی مشارکت عموم مردم در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و علم بوده است و در مقابل پروژه سیاسی اصلی پهلوی ها در هم شکستن این مقاومت، ویران کردن جامعه مستقل ایرانی و ایجاد یک ملتِ مسلوب الاختیار و آویخته به دولت از طریق تکنیکهای مختلف مهندسی اجتماعی و سیاسی بوده است. روحانیت، دانشگاه ها، دهقانان و روستاییان، کارگران، بازاریان، طبقه متوسط جدید، روشنفکران و احزاب سیاسی، بخشها و طبقات مختلف جامعه مدنیِ زنده ی ایران بودند که محمدرضا شاه در سالهای دهه چهل و پنچاه به پشتوانه امریکاییها و ساواک، تمام تلاش خود را برای ویرانی این جامعه مدنی به کار گرفت و در نهایت هم به سختی شکست خورد.
🔴با این همه، همانطور که رنانی می گوید، به نظر می رسد حکومت دینی به واسطه ساختار خاص خود در تکمیل پروژه ناتمام پهلوی ها کاملاً موفق بوده است. در چهل سال گذشته تمام سنت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و دینی ای که ماحصل شکوفایی جامعه مدنی ایران در سالهای دهه ٢٠ تا ٥٠ شمسی بودند به اشکال مختلف در هم شکستند و نمادهای عاریتی و مبتذلی از آنها توسط گفتمان رسمی به تصرف در آمد. سركنگبینِ فعالیت گروه های چپِ دموکرات، عدالتخواه و مردم گرا مثل میرحسین موسوی در دهه شصت و محمود احمدی نژاد در دهه هشتاد اتفاقاً بیشتر صفرا فزود و به دولتی شدنِ بیشترِ ملت مقاوم ایران و ادغام بیشتر گفتمان انقلابی در قدرت رسمی انجامید. دوم خرداد هم که عطری مشروطه خواهانه در خود داشت و برآمدن بورژوازی ملّی ایرانی از زیر آوار دولت تمامیت خواه را نوید می داد، باز نتیجه ای معکوس بخشید و با ادغام طبقه متوسط شهری در سرمایه داری کمپرادور هاشمی رفسنجانی و استحاله روشنفکری دینی به تکنوکراسی دولتی و لیبرالیسم فرهنگی، اندک استقلال نیمه جانِ طبقه متوسط را بر باد فنا داد.
🔴از همین زاویه نامه آیت الله یزدی به آیت الله شبیری را باید به مثابه درهم شکستن آخرین سنگرهای مقاومت جامعه و تکمیل پروژه ای تلقی کرد که تصویری تسطیح شده و یکدست از جامعه توده ای ایرانی را آرزو می کرد. در این دیدگاه مرجعیت اگرچه در چند دهه اخیر خود بخش مهمی از پروژه مهار جامعه مدنی ایران بود و همین موقعیت خاص تحجر مضاعف روحانیت شیعه را ایجاب می کرد، اما در عین حال تنها به عنوان بازویی بی اختیار از دستگاه بوروکراتیک مرکزی به رسمیت شناخته می شود. این همان موج توده ای اربعین شیعیان ایرانی است که پس از تخریب کامل جامعه مدنی ایرانی، در مأموریتی برون مرزی در حال تخریب جامعه مدنی سنتی عراق است.
حاشیه ای جامعه شناختی بر نامه آیت الله یزدی به آیت الله شبیری زنجانی
🔴اخیراً در یکی از جلسات کافه توسعه شخصی از دکتر محسن رنانی درباره فرجام پروژه مدرنیزاسیون و نوسازی در ایران پس از انقلاب سؤال کرد. دکتر رنانی پاسخ داد که بسیار امیدوارم؛ چون جمهوری اسلامی در چهل سال اخیر با توفیق کامل توانسته است تمام بخشهایی از جامعه ایران که در مقابل نوسازی مقاومت می کردند و در نهایت هم به سرنگونی محمدرضاشاه انجامیدند، سرکوب و درخود ادغام کند و امروز راه برای پیگیری پروژه نوسازی از هر زمان دیگری هموارتر شده است.
🔴محسن رنانی متأسفانه کاملاً درست می گوید. مسعود کمالی در کتاب پراهمیت «جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر» به خوبی نشان داده است که تاریخ معاصر ایران از تنباکو تا انقلاب اسلامی را بیش از هرچیز باید تجلی مقاومت و رشد جامعه مدنی و واکنش سیاسی آن به پروژه دولتی، رانتی و وابسته نوسازی در رژیمهای قاجار و بویژه پهلوی قلمداد کرد. جامعه مدنی ایرانی در تمام طول یکصد سال قبل از انقلاب در جستجوی مسیر پیشرفتی آزاد و عادلانه، خارج از سلطه داخلی و خارجی و فراهم کننده ی مشارکت عموم مردم در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و علم بوده است و در مقابل پروژه سیاسی اصلی پهلوی ها در هم شکستن این مقاومت، ویران کردن جامعه مستقل ایرانی و ایجاد یک ملتِ مسلوب الاختیار و آویخته به دولت از طریق تکنیکهای مختلف مهندسی اجتماعی و سیاسی بوده است. روحانیت، دانشگاه ها، دهقانان و روستاییان، کارگران، بازاریان، طبقه متوسط جدید، روشنفکران و احزاب سیاسی، بخشها و طبقات مختلف جامعه مدنیِ زنده ی ایران بودند که محمدرضا شاه در سالهای دهه چهل و پنچاه به پشتوانه امریکاییها و ساواک، تمام تلاش خود را برای ویرانی این جامعه مدنی به کار گرفت و در نهایت هم به سختی شکست خورد.
🔴با این همه، همانطور که رنانی می گوید، به نظر می رسد حکومت دینی به واسطه ساختار خاص خود در تکمیل پروژه ناتمام پهلوی ها کاملاً موفق بوده است. در چهل سال گذشته تمام سنت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و دینی ای که ماحصل شکوفایی جامعه مدنی ایران در سالهای دهه ٢٠ تا ٥٠ شمسی بودند به اشکال مختلف در هم شکستند و نمادهای عاریتی و مبتذلی از آنها توسط گفتمان رسمی به تصرف در آمد. سركنگبینِ فعالیت گروه های چپِ دموکرات، عدالتخواه و مردم گرا مثل میرحسین موسوی در دهه شصت و محمود احمدی نژاد در دهه هشتاد اتفاقاً بیشتر صفرا فزود و به دولتی شدنِ بیشترِ ملت مقاوم ایران و ادغام بیشتر گفتمان انقلابی در قدرت رسمی انجامید. دوم خرداد هم که عطری مشروطه خواهانه در خود داشت و برآمدن بورژوازی ملّی ایرانی از زیر آوار دولت تمامیت خواه را نوید می داد، باز نتیجه ای معکوس بخشید و با ادغام طبقه متوسط شهری در سرمایه داری کمپرادور هاشمی رفسنجانی و استحاله روشنفکری دینی به تکنوکراسی دولتی و لیبرالیسم فرهنگی، اندک استقلال نیمه جانِ طبقه متوسط را بر باد فنا داد.
🔴از همین زاویه نامه آیت الله یزدی به آیت الله شبیری را باید به مثابه درهم شکستن آخرین سنگرهای مقاومت جامعه و تکمیل پروژه ای تلقی کرد که تصویری تسطیح شده و یکدست از جامعه توده ای ایرانی را آرزو می کرد. در این دیدگاه مرجعیت اگرچه در چند دهه اخیر خود بخش مهمی از پروژه مهار جامعه مدنی ایران بود و همین موقعیت خاص تحجر مضاعف روحانیت شیعه را ایجاب می کرد، اما در عین حال تنها به عنوان بازویی بی اختیار از دستگاه بوروکراتیک مرکزی به رسمیت شناخته می شود. این همان موج توده ای اربعین شیعیان ایرانی است که پس از تخریب کامل جامعه مدنی ایرانی، در مأموریتی برون مرزی در حال تخریب جامعه مدنی سنتی عراق است.
شیعه و عصر غیبت: صورت مسأله ای فراموش شده در دوران پس از انقلاب
(به بهانه سالروز رحلت پیامبر خاتم)
🔴در میان سخنرانیهای همایش امکان امر دینی که دو هفته پیش برگزار شد، سخنرانی انشاءالله رحمتی* بیش از همه تأمل برانگیز بود. رحمتی بحث خود را از این نقطه آغاز کرد که موقعیت «مرگ خدا» که نیچه از آن در غرب سخن می گوید، بسیار شبیه به موقعیتی است که شیعه پس از آغاز غیبت با آن مواجه می شود. در اینجا بحث بر سر وجود خدا نیست، بلکه بحث بر سر پایان دسترسی و انقطاع از امر قدسی است. رحمتی سپس بحث خود را بر این محور ادامه داد که «نظریه امامت» در شیعه بدان معناست که انقطاع از هدایت الهی پس از رحلت پیامبر خاتم رخ نمی دهد و بنابراین امکان اتصال به امر قدسی علی رغم خاتمیت نبوت، هنوز باقیست و فیلسوفان و عارفان شیعه که همواره تحت تعقیب متشرعین و فقهای قشری بوده اند، حاملان همین دیدگاه بنیادین شیعه در طول تاریخ ما بوده اند.
🔴دیدگاه رحمتی، که نظریه شایع در میان فیلسوفان اسلامی است و در همان همایش توسط کسان دیگری چون حجت الاسلام حمید پارسانیا از شاگردان مبرز آیت الله جوادی آملی نیز مطرح شد، به اعتقاد من در توضیح ماهیت «غیبت» ناتوان است. این مشکل البته تنها به فیلسوفان برنمی گردد بلکه به کلیت الهیات شیعه مربوط می شود که در طول سه قرن اولیه حضور امامان، در مقابل اهل سنت به نفی خاتمیت و دفاع از تداوم تشریع می پردازد؛ اما با آغاز غیبت تمام دستگاه کلامی شیعه که بر پایه نیاز دائمی به امام معصوم استوار شده است از بیخ و بن دچار بحران می شود. این بحران تنها زمانی قابل حل است که یا دوران غیبت را دورانی موقتی، میان پرده ای عاجل، و تاریخی معلق فرض کنیم و دائماً با تبدیل آن به هفته هفته های پراکنده و تعبیر «شاید این جمعه بیاید شاید» این فاصله مبهم میان دو حضور امام را وصله پینه کنیم و یا راه حل دوم را در پیش بگیریم که از تداوم اتصال به امر قدسی در میان عارفان و فیلسوفان سخن می گوید.
🔴ظاهراً می توان چنین برداشت کرد که در میان شیعیان، راه حل اول را عمدتاً فقیهان پسندیده اند و جهان سیاست و اجتماع و تمدن را جهانی عارضی و ضروریه و گذران پوچ زندگی به امید بازگشتن امام موعود تلقی کرده اند و راه حل دوم را همانطور که رحمتی از آن سخن می گوید، فیلسوفان و عارفان شرقی مآب ما، که از فیلوسوفی به تئوسوفی فرارفته و بار تداوم امر قدسی را در طول تاریخ غیبت به دوش کشیده اند. با اینحال آشکار به نظر می رسد که این دیدگاه ها هردو از این افراط و تفریط رنج می برند که اولی به تعطیلی امر دین و سیاست و انحطاط تمدنی و پذیرش هر ساختار مقدر ضروریه سیاسی در دوران غیبت می انجامد و دومی اساساً صورت مسأله غیبت را منحل می کند و نوعی تلقی عصمت گونه و فراعقلانی از معرفت را به دوران عدم حضور امام تعمیم می دهد. نکته مهم اینکه این دو دیدگاه هردو ضد عقلانی اند و یکی با فرض عدم اتصال و دیگری با فرض اتصال مطلق عملاً راه حرکت عقل خطاکار و در عین حال نقاد و تکاملی بشر برای حل مسائل اساسی خود و بازخوانی مداوم متن و انباشت معرفت بشری دینی و گشایش تاریخ را مسدود می کنند.
🔴در این میان وضعیتی که ما امروز پس از انقلاب اسلامی ٥٧ در آن به سرمی بریم احتمالاً پارادوکسیکال ترین موقعیتی است که شیعه در طول تاریخ خود در آن قرار گرفته است. عرصه سیاست در الهیات شیعه حوزه انحصاری امام است و تنها عارفی چون "امام" خمینی که کار و بار امر دینی و امر قدسی را در دوران غیبت معطل و معلق نمی داند، جرأت ورود به آنرا به رغم عدم حضور امام دارد. به این معنا تشکیل حکومتی مقدّس که آرزوی هزاران ساله شیعه بوده است خلأ اساسی غیبت را به طور کامل پر و وظیفه «حفظ نظام تا ظهور مهدی» را به جای انتظار فرج می نشاند؛ اما از سوی دیگر چون فقه به نرم افزار حکمرانی مبدل می شود، بی جهانی و بی سیاستی عالم بسته و محدود فقهی به کل جامعه و حکومت تسری می یابد. ناعقلانیت فقهی و ناعقلانیت عرفانی در هم ضرب و پیدایش عقلانیت سیاسی و ظهور یک انسان سیاسی مجهز به خرد نقاد و تکاملی شیعه از همیشه بعیدتر به نظر می رسد.
🔴در چنین شرایطی است که تجربه نافرجام حکومت شیعی می رود که به فروپاشی هردو سنت قبلی منجر شود و از اینروست که سخنگویان هوشمندی از سنت اول و دوم، عرفان گرایانی چون داوری و عبدالکریمی و رحمتی و حتی سروش و شریعت گرایانی چون مهدی نصیری و برخی جریانات حوزوی به سختی به تکاپو افتاده اند که سنت سابق خویش را از زیر این آوار تاریخی نجات دهند. با این حال به زعم من چرخ تاریخ به عقب بازنمی گردد و با آشکار شدن آخرین ظرفیتهای این دو سنت تاریخی در چهل سال اخیر، زمان بازاندیشیهای اساسی بار دیگر فرارسیده است.
* https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/5539
(به بهانه سالروز رحلت پیامبر خاتم)
🔴در میان سخنرانیهای همایش امکان امر دینی که دو هفته پیش برگزار شد، سخنرانی انشاءالله رحمتی* بیش از همه تأمل برانگیز بود. رحمتی بحث خود را از این نقطه آغاز کرد که موقعیت «مرگ خدا» که نیچه از آن در غرب سخن می گوید، بسیار شبیه به موقعیتی است که شیعه پس از آغاز غیبت با آن مواجه می شود. در اینجا بحث بر سر وجود خدا نیست، بلکه بحث بر سر پایان دسترسی و انقطاع از امر قدسی است. رحمتی سپس بحث خود را بر این محور ادامه داد که «نظریه امامت» در شیعه بدان معناست که انقطاع از هدایت الهی پس از رحلت پیامبر خاتم رخ نمی دهد و بنابراین امکان اتصال به امر قدسی علی رغم خاتمیت نبوت، هنوز باقیست و فیلسوفان و عارفان شیعه که همواره تحت تعقیب متشرعین و فقهای قشری بوده اند، حاملان همین دیدگاه بنیادین شیعه در طول تاریخ ما بوده اند.
🔴دیدگاه رحمتی، که نظریه شایع در میان فیلسوفان اسلامی است و در همان همایش توسط کسان دیگری چون حجت الاسلام حمید پارسانیا از شاگردان مبرز آیت الله جوادی آملی نیز مطرح شد، به اعتقاد من در توضیح ماهیت «غیبت» ناتوان است. این مشکل البته تنها به فیلسوفان برنمی گردد بلکه به کلیت الهیات شیعه مربوط می شود که در طول سه قرن اولیه حضور امامان، در مقابل اهل سنت به نفی خاتمیت و دفاع از تداوم تشریع می پردازد؛ اما با آغاز غیبت تمام دستگاه کلامی شیعه که بر پایه نیاز دائمی به امام معصوم استوار شده است از بیخ و بن دچار بحران می شود. این بحران تنها زمانی قابل حل است که یا دوران غیبت را دورانی موقتی، میان پرده ای عاجل، و تاریخی معلق فرض کنیم و دائماً با تبدیل آن به هفته هفته های پراکنده و تعبیر «شاید این جمعه بیاید شاید» این فاصله مبهم میان دو حضور امام را وصله پینه کنیم و یا راه حل دوم را در پیش بگیریم که از تداوم اتصال به امر قدسی در میان عارفان و فیلسوفان سخن می گوید.
🔴ظاهراً می توان چنین برداشت کرد که در میان شیعیان، راه حل اول را عمدتاً فقیهان پسندیده اند و جهان سیاست و اجتماع و تمدن را جهانی عارضی و ضروریه و گذران پوچ زندگی به امید بازگشتن امام موعود تلقی کرده اند و راه حل دوم را همانطور که رحمتی از آن سخن می گوید، فیلسوفان و عارفان شرقی مآب ما، که از فیلوسوفی به تئوسوفی فرارفته و بار تداوم امر قدسی را در طول تاریخ غیبت به دوش کشیده اند. با اینحال آشکار به نظر می رسد که این دیدگاه ها هردو از این افراط و تفریط رنج می برند که اولی به تعطیلی امر دین و سیاست و انحطاط تمدنی و پذیرش هر ساختار مقدر ضروریه سیاسی در دوران غیبت می انجامد و دومی اساساً صورت مسأله غیبت را منحل می کند و نوعی تلقی عصمت گونه و فراعقلانی از معرفت را به دوران عدم حضور امام تعمیم می دهد. نکته مهم اینکه این دو دیدگاه هردو ضد عقلانی اند و یکی با فرض عدم اتصال و دیگری با فرض اتصال مطلق عملاً راه حرکت عقل خطاکار و در عین حال نقاد و تکاملی بشر برای حل مسائل اساسی خود و بازخوانی مداوم متن و انباشت معرفت بشری دینی و گشایش تاریخ را مسدود می کنند.
🔴در این میان وضعیتی که ما امروز پس از انقلاب اسلامی ٥٧ در آن به سرمی بریم احتمالاً پارادوکسیکال ترین موقعیتی است که شیعه در طول تاریخ خود در آن قرار گرفته است. عرصه سیاست در الهیات شیعه حوزه انحصاری امام است و تنها عارفی چون "امام" خمینی که کار و بار امر دینی و امر قدسی را در دوران غیبت معطل و معلق نمی داند، جرأت ورود به آنرا به رغم عدم حضور امام دارد. به این معنا تشکیل حکومتی مقدّس که آرزوی هزاران ساله شیعه بوده است خلأ اساسی غیبت را به طور کامل پر و وظیفه «حفظ نظام تا ظهور مهدی» را به جای انتظار فرج می نشاند؛ اما از سوی دیگر چون فقه به نرم افزار حکمرانی مبدل می شود، بی جهانی و بی سیاستی عالم بسته و محدود فقهی به کل جامعه و حکومت تسری می یابد. ناعقلانیت فقهی و ناعقلانیت عرفانی در هم ضرب و پیدایش عقلانیت سیاسی و ظهور یک انسان سیاسی مجهز به خرد نقاد و تکاملی شیعه از همیشه بعیدتر به نظر می رسد.
🔴در چنین شرایطی است که تجربه نافرجام حکومت شیعی می رود که به فروپاشی هردو سنت قبلی منجر شود و از اینروست که سخنگویان هوشمندی از سنت اول و دوم، عرفان گرایانی چون داوری و عبدالکریمی و رحمتی و حتی سروش و شریعت گرایانی چون مهدی نصیری و برخی جریانات حوزوی به سختی به تکاپو افتاده اند که سنت سابق خویش را از زیر این آوار تاریخی نجات دهند. با این حال به زعم من چرخ تاریخ به عقب بازنمی گردد و با آشکار شدن آخرین ظرفیتهای این دو سنت تاریخی در چهل سال اخیر، زمان بازاندیشیهای اساسی بار دیگر فرارسیده است.
* https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/5539
Telegram
سیدجواد میری مینق
سمینار ملی پرسش از امکان امر دینی در عصر حاضر: بازخوانی روایت بیژن عبدالکریمی از «امر دینی»
انشاءالله رحمتی
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
۲۹ مهر ۱۳۹۷
@seyedjavadmiri
انشاءالله رحمتی
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
۲۹ مهر ۱۳۹۷
@seyedjavadmiri
Forwarded from ما و اسطوره توسعه
🔸رونمایی از کتب جدیدالانتشار کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر
⏰سه شنبه ساعت 12:30
🏣 آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف
📞برای ورود از بیرون دانشگاه، با ادمین تماس بگیرید
@humanities_development
⏰سه شنبه ساعت 12:30
🏣 آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف
📞برای ورود از بیرون دانشگاه، با ادمین تماس بگیرید
@humanities_development
جمهورى سوم
🔺لايو اينستاگرام با ميلاد دخانچى- امشب ساعت ١١- درباره امكان تحقق چپ اسلامى و وضعيت عدالتخواهى در ايران
⁉️با توجه به فيلترينگ اينستالايو اين گفتگوى آنلاين كنسل شد
جمهورى سوم
🔺لايو اينستاگرام با ميلاد دخانچى- امشب ساعت ١١- درباره امكان تحقق چپ اسلامى و وضعيت عدالتخواهى در ايران
🔔به رغم مشكلات شب گذشته، امشب، شنبه ٢٦ آبان، ساعت ٢٣ يكبار ديگر تلاش ميكنيم كه گفتگوى آنلاين اينستاگرامى با ميلاد دخانچى درباره امكان تحقق چپ اسلامى و وضعيت عدالتخواهى را برگزار كنيم. با ما همراه باشيد
Forwarded from استاد محمدتقی سبحانی
نواصولگرایان و پروژه پایان مرجعیت
نامه آیت الله یزدی برخلاف شگفتی که در بین حوزویان و نخبگان برانگیخت، به گمان بنده هیچ جای تعجب نداشت، و تنها چیزی که تازه بود، «سرگشاده» بودن و «زبان تهدید» در آن نامه بود:
1️⃣ پیشتر در دو یادداشت «اصولگرائی و روحانیت سنتی انقلابی» و «نواصولگرائی؛ بازخوانی هویت و اهداف» به مبانی و افقهای فراروی سیاستورزیِ نواصولگرایان اشاره کردم و نشان دادم که این جریان با بازتولید منابعِ جدیدِ قدرت، ثروت و معرفت، راه خویش را از مرجعیت و سنت علمی و اجتماعی حوزههای علمیه جدا ساخته و خاستگاه خویش را از متن حوزه به حاشیهها بردهاند.
نامه آیت الله بیش از هر چیز اعلام رسمی جدائی نواصولگرایان از جامعه سنتی و مرجعیتی حوزه و اردوکشی رسمی به پایگاه جدید موسوم به «حوزه انقلابی» است.
2️⃣ علی رغم کوشش سالهای نخستین انقلاب برای نزدیک سازی حوزه سنتی با مشی و مقصود نظام، از حدود یک دهه پیش، نشانه های واگرائی میان این دو پیکره، بیش از پیش خودنمائی کرده و با شتاب تحولات سیاسی و فرهنگی در کشور، انتظار می رود که این شکاف روز به روز آشکارتر شود.
برآمدن این گسل، زمانی اهمیت خویش را عریان ساخت و نگرانی نواصولگرایان را دامن زد که برخلاف انتظار آنان، این شکاف به نسل جوان حوزه نیز منتقل گشت و نه تنها مرجعیت کهنسال حوزه به حاشیه نرفت، بلکه بسیاری از فقیهان جوان به همان سنتهای حوزوی تمایل نشان دادند. با این وصف، با تقویت «نظام مرجعیتی» از سوی گروهها و گرایشهای گوناگونِ درون حوزوی و به ویژه با فراگیر شدن شعار «استقلال حوزه»، بخشی از پروژه نواصولگرایان در باب ادغام حوزه در «نظام حکومتی» با تردید و مقاومت جدی روبرو گردید.
3️⃣ پررنگکردن دوگانههای «حکومت/حوزه»، «ولایت/ مرجعیت»، «علوم اسلامی/علوم انسانی» و به دنبال آن، فاصلهگذاری عمیق سیاسی و ایدئولوژیک بین گروههای مختلف شیعی در درون و بیرون حوزه، بخش بزرگی از تلاش گفتمانی نواصولگرایان برای دستیابی به آرمانها و یا ارضای حس آرمانخواهی خود در طول دو دهه گذشته بوده است. سیره عملی نواصولگرایان در سالهای اخیر نشان میدهد که آنها حیات و بقای آینده خود را در دامنزدن به این تضادها و بیرون راندن طرف دوم از این دوگانههای فرضی می بینند.
این تضاداندیشی و حذفگرائی نه تنها منطق گفتوگو و همدلی را در نواصولگرایان به محاق برده، بلکه سبب شده است که هر گونه ندای نزدیکی و تعامل را نشانهای برای نابودی اصول و آرمانهای خود بدانند. فشار شدید این گروه برای یکدستسازی حوزه و به حاشیه راندن رقیبان فکری و سیاسی، پیامدهای وارونهای را به دنبال داشته و اقتدار پنهان نظام مرجعیتی را فزونتر و مقاومت آنان در برابر دخالتهای برونحوزوی را بیشتر کرده است.
4️⃣ پس از شکلگیری نهادهای حوزوی جدیدی همچون «نشست اساتید» و نیز با گسترش نهادهای غیرحکومتی در بدنه حوزه که خود را بیشتر وابسته به نظام مرجعیتی می دانند، نگرانی نواصولگرایان فزونی یافته و علی رغم تلاش برای کمرنگکردن حضور رقیب، امید به توفیق این پروژه چندان نمایان نیست.
نواصولگرایان در سالهای اخیر، بیشتر بر بدستگیری سکان نهادهای رسمی حوزوی و تاسیس موسسات خصولتی و مدارس علمیه با پشتوانه مالی نهادهای حکومتی، متمرکز بودهاند و این حرکت در افکار عمومی حوزویان به عنوان پروژه صفآرائی در برابر نظام مرجعیت سنتی و بیرون راندن اساتید مستقل از بدنه حوزه تلقی شده است.
5️⃣ ماجرای زیرزمین فیضیه و نامه آیتالله یزدی نشان می دهد که صبحگاه خوشزبانیِ نواصولگرایان با نظام سنتی حوزه، اینک به عصرگاه جدائی و خداحافظی نزدیک میشود. آنچه در این چند ماه به صورت عریان در صحنه عمومی حوزه به نمایش درآمد، نمایشی بود که پردههای پیشین آن، سالها در محافل خاص در حال اجراست.
این که زمان این واکنشهای علنی، از روی یک محاسبه دقیق انتخاب شده و یا درهمریختگی روانی رهبران نواصولگرائی، قدرت سنجش را از آنان بازگرفته است، چندان مهم نیست؛ مهم این است که آنان پروژه پایان مرجعیت در حوزههای علمیه را کلید زده اند.
پیامدهای این اقدامات و افقهای گشوده بر این تفکر و فرهنگ را در نوشتار دیگری تقدیم خواهم کرد.
📱کانال اطلاع رسانی دکتر محمد تقی سبحانی: t.me/mtsobhani/163
نامه آیت الله یزدی برخلاف شگفتی که در بین حوزویان و نخبگان برانگیخت، به گمان بنده هیچ جای تعجب نداشت، و تنها چیزی که تازه بود، «سرگشاده» بودن و «زبان تهدید» در آن نامه بود:
1️⃣ پیشتر در دو یادداشت «اصولگرائی و روحانیت سنتی انقلابی» و «نواصولگرائی؛ بازخوانی هویت و اهداف» به مبانی و افقهای فراروی سیاستورزیِ نواصولگرایان اشاره کردم و نشان دادم که این جریان با بازتولید منابعِ جدیدِ قدرت، ثروت و معرفت، راه خویش را از مرجعیت و سنت علمی و اجتماعی حوزههای علمیه جدا ساخته و خاستگاه خویش را از متن حوزه به حاشیهها بردهاند.
نامه آیت الله بیش از هر چیز اعلام رسمی جدائی نواصولگرایان از جامعه سنتی و مرجعیتی حوزه و اردوکشی رسمی به پایگاه جدید موسوم به «حوزه انقلابی» است.
2️⃣ علی رغم کوشش سالهای نخستین انقلاب برای نزدیک سازی حوزه سنتی با مشی و مقصود نظام، از حدود یک دهه پیش، نشانه های واگرائی میان این دو پیکره، بیش از پیش خودنمائی کرده و با شتاب تحولات سیاسی و فرهنگی در کشور، انتظار می رود که این شکاف روز به روز آشکارتر شود.
برآمدن این گسل، زمانی اهمیت خویش را عریان ساخت و نگرانی نواصولگرایان را دامن زد که برخلاف انتظار آنان، این شکاف به نسل جوان حوزه نیز منتقل گشت و نه تنها مرجعیت کهنسال حوزه به حاشیه نرفت، بلکه بسیاری از فقیهان جوان به همان سنتهای حوزوی تمایل نشان دادند. با این وصف، با تقویت «نظام مرجعیتی» از سوی گروهها و گرایشهای گوناگونِ درون حوزوی و به ویژه با فراگیر شدن شعار «استقلال حوزه»، بخشی از پروژه نواصولگرایان در باب ادغام حوزه در «نظام حکومتی» با تردید و مقاومت جدی روبرو گردید.
3️⃣ پررنگکردن دوگانههای «حکومت/حوزه»، «ولایت/ مرجعیت»، «علوم اسلامی/علوم انسانی» و به دنبال آن، فاصلهگذاری عمیق سیاسی و ایدئولوژیک بین گروههای مختلف شیعی در درون و بیرون حوزه، بخش بزرگی از تلاش گفتمانی نواصولگرایان برای دستیابی به آرمانها و یا ارضای حس آرمانخواهی خود در طول دو دهه گذشته بوده است. سیره عملی نواصولگرایان در سالهای اخیر نشان میدهد که آنها حیات و بقای آینده خود را در دامنزدن به این تضادها و بیرون راندن طرف دوم از این دوگانههای فرضی می بینند.
این تضاداندیشی و حذفگرائی نه تنها منطق گفتوگو و همدلی را در نواصولگرایان به محاق برده، بلکه سبب شده است که هر گونه ندای نزدیکی و تعامل را نشانهای برای نابودی اصول و آرمانهای خود بدانند. فشار شدید این گروه برای یکدستسازی حوزه و به حاشیه راندن رقیبان فکری و سیاسی، پیامدهای وارونهای را به دنبال داشته و اقتدار پنهان نظام مرجعیتی را فزونتر و مقاومت آنان در برابر دخالتهای برونحوزوی را بیشتر کرده است.
4️⃣ پس از شکلگیری نهادهای حوزوی جدیدی همچون «نشست اساتید» و نیز با گسترش نهادهای غیرحکومتی در بدنه حوزه که خود را بیشتر وابسته به نظام مرجعیتی می دانند، نگرانی نواصولگرایان فزونی یافته و علی رغم تلاش برای کمرنگکردن حضور رقیب، امید به توفیق این پروژه چندان نمایان نیست.
نواصولگرایان در سالهای اخیر، بیشتر بر بدستگیری سکان نهادهای رسمی حوزوی و تاسیس موسسات خصولتی و مدارس علمیه با پشتوانه مالی نهادهای حکومتی، متمرکز بودهاند و این حرکت در افکار عمومی حوزویان به عنوان پروژه صفآرائی در برابر نظام مرجعیت سنتی و بیرون راندن اساتید مستقل از بدنه حوزه تلقی شده است.
5️⃣ ماجرای زیرزمین فیضیه و نامه آیتالله یزدی نشان می دهد که صبحگاه خوشزبانیِ نواصولگرایان با نظام سنتی حوزه، اینک به عصرگاه جدائی و خداحافظی نزدیک میشود. آنچه در این چند ماه به صورت عریان در صحنه عمومی حوزه به نمایش درآمد، نمایشی بود که پردههای پیشین آن، سالها در محافل خاص در حال اجراست.
این که زمان این واکنشهای علنی، از روی یک محاسبه دقیق انتخاب شده و یا درهمریختگی روانی رهبران نواصولگرائی، قدرت سنجش را از آنان بازگرفته است، چندان مهم نیست؛ مهم این است که آنان پروژه پایان مرجعیت در حوزههای علمیه را کلید زده اند.
پیامدهای این اقدامات و افقهای گشوده بر این تفکر و فرهنگ را در نوشتار دیگری تقدیم خواهم کرد.
📱کانال اطلاع رسانی دکتر محمد تقی سبحانی: t.me/mtsobhani/163
Telegram
محمد تقی سبحانی
نواصولگرائی؛ بازخوانی هویت و اهداف
قسمت اول
در نوشته قبلی اشاره کردم که اصول گرایان از دهه هفتاد به تدریج از حاشیه حکومت به قلب قدرت کوچ کردند و با همراهی گروهی از چپگرایان سنتی، هسته اصلی «کارگزاران اصول گرا» را شکل دادند. این گروه به عنوان رقیب اصلی…
قسمت اول
در نوشته قبلی اشاره کردم که اصول گرایان از دهه هفتاد به تدریج از حاشیه حکومت به قلب قدرت کوچ کردند و با همراهی گروهی از چپگرایان سنتی، هسته اصلی «کارگزاران اصول گرا» را شکل دادند. این گروه به عنوان رقیب اصلی…
لویاتان انقلاب اسلامی را بلعیده است
🔴دیشب گفتگوی زنده ای داشتم با میلاد دخانچی در اینستاگرام درباره امکان تحقق چپ مسلمان. گفتگوی خوبی بود و فایل صوتی آنرا ان شاءالله به زودی در همینجا منتشر می کنم. امروز که یادداشتهای دکتر محمد تقی سبحانی* (از اساتید مبرز کلام در حوزه های علمیه و از مؤسسان و ارکان فعلی دفتر تبلیغات اسلامی قم) و هشدارهای ایشان درباره قدرت گرفتن تدریجی نواصولگرایان در سالهای جمهوری دوم را –البته با اندکی تأخیر- خواندم، این پرسش برایم جدیتر شد که آیا راه برون رفتی در مقابل لویاتان عظیم الجثه ای که خود پدید آوردیم وجود دارد؟ انتصابات اخیر حجت الاسلام محمد قمی، رییس جوان سازمان تبلیغات که اندک امیدی به او بسته بودیم، نشان داد که جوان گرایی در ساختار موجود هم نه با هدف بازاندیشی در راهی که آمدیم، بلکه در جهت بازسازی الیگارشی و تنیدن تارهای تازه بر شبکه پوسیده و منحط اشرافیت مذهبی و سیاسی و اقتصادی سابق دنبال می شود. من شخصاً به بسیاری از دوستان جوانی که این روزهای آماده شدن نظام برای تغییر نسل، پله های ترقی را چندتا چندتا طی می کنند ارادت دارم اما من و آنها و شما همگی نیک می دانیم که انتخاب آنها نه از جهت افق فکری و توانایی آنها در ایجاد تحول و اصلاحات اساسی، بلکه عمدتاً از جهت پیوندها و ارتباطات مناسبی است که در طول این سالها با اصحاب قدرت به دست آورده اند.
🔴واقعیت این است که روحانیون و انقلابیون متقدم در مواجهه با لویاتان هیچ ندانستند که چه افعی زهرآگینی را در آغوش می گیرند. لویاتان امروز نه تنها گفتمان چپ اسلامی انقلاب –که همان روزهای اول از صحنه به در شد- بلکه الهیات سنتی حوزه های علمیه را هم با پنبه سر بريده است. لویاتان امروز حتی بر خلاف لویاتان نوپای دهه شصت که می کوشید در میان طبقه متوسط سنتی و بازار یا طبقات پایین و محرومین پایگاه اجتماعی ای برای خود دست و پا کند، به هیچ طبقه ای که بر آن اتکا کند احساس نیاز نمی کند، جز طبقه کوچکی از خواص سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خودساخته و بى ريشه اى که تصمیمات اصلی را می گیرند. لویاتان امروز حتی بر خلاف سالهای دهه هفتاد که سخت بر بنیاد مشروعیت خویش می لرزید و سرِ کیسه را برای پژوهشهای کلامی و ایدئولوژیک شل می کرد، امروز با تکیه بر رسانه ها و قدرت فائقه امنیتی و استیلای فوق بشری بر نص و متن و قانون و قضا، مشروعیت خویش را به نحوی پراگماتیستی به همگان اعلام می کند.
🔴ما در برهه خاصی قرار گرفته ایم که واژگان جملگی در حال محو شدنند. دیگر نمی توان از روحانیون، روشنفکران، بسیجیان، معلمان، انقلابیون، دانشگاهیان، بازاریان، کارگران و نظایر این سخن گفت. فرآیند ذوب و ریخته گری همه این مقولات در لحظات پایانی خویش است. پس از این نسلهایی بر زمین راه خواهند رفت که ژن بحرانهای سیاسی و فکری از وجودشان تسویه شده است. وای بر آیندگان ما که چون تاریخی ندارند، دردی ندارند که بر آن بگریند... ما به وجود خورشید ایمان داریم اما آیا خورشیدی بر شب سیاه ما طلوع خواهد کرد؟
* https://news.1rj.ru/str/mtsobhani/245
🔴دیشب گفتگوی زنده ای داشتم با میلاد دخانچی در اینستاگرام درباره امکان تحقق چپ مسلمان. گفتگوی خوبی بود و فایل صوتی آنرا ان شاءالله به زودی در همینجا منتشر می کنم. امروز که یادداشتهای دکتر محمد تقی سبحانی* (از اساتید مبرز کلام در حوزه های علمیه و از مؤسسان و ارکان فعلی دفتر تبلیغات اسلامی قم) و هشدارهای ایشان درباره قدرت گرفتن تدریجی نواصولگرایان در سالهای جمهوری دوم را –البته با اندکی تأخیر- خواندم، این پرسش برایم جدیتر شد که آیا راه برون رفتی در مقابل لویاتان عظیم الجثه ای که خود پدید آوردیم وجود دارد؟ انتصابات اخیر حجت الاسلام محمد قمی، رییس جوان سازمان تبلیغات که اندک امیدی به او بسته بودیم، نشان داد که جوان گرایی در ساختار موجود هم نه با هدف بازاندیشی در راهی که آمدیم، بلکه در جهت بازسازی الیگارشی و تنیدن تارهای تازه بر شبکه پوسیده و منحط اشرافیت مذهبی و سیاسی و اقتصادی سابق دنبال می شود. من شخصاً به بسیاری از دوستان جوانی که این روزهای آماده شدن نظام برای تغییر نسل، پله های ترقی را چندتا چندتا طی می کنند ارادت دارم اما من و آنها و شما همگی نیک می دانیم که انتخاب آنها نه از جهت افق فکری و توانایی آنها در ایجاد تحول و اصلاحات اساسی، بلکه عمدتاً از جهت پیوندها و ارتباطات مناسبی است که در طول این سالها با اصحاب قدرت به دست آورده اند.
🔴واقعیت این است که روحانیون و انقلابیون متقدم در مواجهه با لویاتان هیچ ندانستند که چه افعی زهرآگینی را در آغوش می گیرند. لویاتان امروز نه تنها گفتمان چپ اسلامی انقلاب –که همان روزهای اول از صحنه به در شد- بلکه الهیات سنتی حوزه های علمیه را هم با پنبه سر بريده است. لویاتان امروز حتی بر خلاف لویاتان نوپای دهه شصت که می کوشید در میان طبقه متوسط سنتی و بازار یا طبقات پایین و محرومین پایگاه اجتماعی ای برای خود دست و پا کند، به هیچ طبقه ای که بر آن اتکا کند احساس نیاز نمی کند، جز طبقه کوچکی از خواص سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خودساخته و بى ريشه اى که تصمیمات اصلی را می گیرند. لویاتان امروز حتی بر خلاف سالهای دهه هفتاد که سخت بر بنیاد مشروعیت خویش می لرزید و سرِ کیسه را برای پژوهشهای کلامی و ایدئولوژیک شل می کرد، امروز با تکیه بر رسانه ها و قدرت فائقه امنیتی و استیلای فوق بشری بر نص و متن و قانون و قضا، مشروعیت خویش را به نحوی پراگماتیستی به همگان اعلام می کند.
🔴ما در برهه خاصی قرار گرفته ایم که واژگان جملگی در حال محو شدنند. دیگر نمی توان از روحانیون، روشنفکران، بسیجیان، معلمان، انقلابیون، دانشگاهیان، بازاریان، کارگران و نظایر این سخن گفت. فرآیند ذوب و ریخته گری همه این مقولات در لحظات پایانی خویش است. پس از این نسلهایی بر زمین راه خواهند رفت که ژن بحرانهای سیاسی و فکری از وجودشان تسویه شده است. وای بر آیندگان ما که چون تاریخی ندارند، دردی ندارند که بر آن بگریند... ما به وجود خورشید ایمان داریم اما آیا خورشیدی بر شب سیاه ما طلوع خواهد کرد؟
* https://news.1rj.ru/str/mtsobhani/245
Telegram
محمد تقی سبحانی
نواصولگرایان و پروژه پایان مرجعیت
نامه آیت الله یزدی برخلاف شگفتی که در بین حوزویان و نخبگان برانگیخت، به گمان بنده هیچ جای تعجب نداشت، و تنها چیزی که تازه بود، «سرگشاده» بودن و «زبان تهدید» در آن نامه بود:
1️⃣ پیشتر در دو یادداشت «اصولگرائی و روحانیت…
نامه آیت الله یزدی برخلاف شگفتی که در بین حوزویان و نخبگان برانگیخت، به گمان بنده هیچ جای تعجب نداشت، و تنها چیزی که تازه بود، «سرگشاده» بودن و «زبان تهدید» در آن نامه بود:
1️⃣ پیشتر در دو یادداشت «اصولگرائی و روحانیت…
تبیینی از نسبت نظام و حوزه
🔻یکی از خوانندگان کانال –که نخواست نامش آورده شود- در نقد یادداشت دکتر سبحانی با عنوان «نواصولگرایان و پایان مرجعیت» که از رویارویی نهایی نواصولگرایان حاکم با حوزه های علمیه سخن می گفت، مطلبی با عنوان «رونمایی از یک شکاف» برای کانال ارسال کرده که به خاطر طولانی بودن به صورت instant view ضمیمه شده است. ایشان در این متن جمهوری دوم را رقابتی میان سه جریان انقلابی، سنت گرا و غربگرا چارچوب معرفی کرده و با تکیه بر این چارچوب مطالعاتی پیشنهادی کوشیده که به طور خلاصه روایتی از مناسبات میان این سه جریان در سالهای پس از جنگ روایت کند. خلاصه دیدگاه ایشان این است که مدیریت این تحولات کاملاً آگاهانه و هوشمندانه و آینده نگرانه در کف ید با درایت رهبری -بعنوان رأس جریان انقلابی- بوده است و ایشان با همکاری مرحوم هاشمی رفسنجانی همواره در حفظ تعادل این سه جریان به خوبی کوشیده است؛ به گونه ای که در تقسیم کاری برنامه ریزی شده، حوزه اقتصادی، حوزه قضایی و فرهنگی و حوزه نظامی به ترتیب به جریانات غربگرا، سنت گرا و انقلابی تعلق داشته است. از نظر ایشان روی کارآمدن احمدی نژاد که به هیچ یک از دو جریان سنت گرا و غربگرا تعلق نداشت در نهایت و به ویژه در سالهای پس از 88 به قدرت گرفتن بلوک انقلابی و تضعیف شدید قدرت جریان سنتی و غربگرا انجامید اما این باز مدیریت با درایت کلان کشور بود که با حمایت از علی لاریجانی و هاشمی رفسنجانی و صادق آملی لاریجانی بار دیگر تعادل را به ساختار جمهوری دوم بازگرداند. با اینحال ایشان چنین نتیجه گیری می کند که برخوردهای اخیر بخشی از این مدیریت داهیانه است که در ناکارآمدی جریان غربگرا می کوشد جناح انقلابی را به قدرت بازگرداند و در تلاش است که این پیام مقبول را به جریان سنتی مخابره کند که باید در آینده نزدیک موضع بی طرفی اتخاذ کند.
🔴با اینکه یادداشت به لحاظ جامعه شناسی سیاسی جمهوری دوم از ساختار تحلیلی قابل اعتنایی برخوردار است اما مشخصاً من از منظر تحلیلی خود با آن همدل نیستم. به نظر من ما چیزی تحت عنوان جریان انقلابی و جریان غربگرا در ساختار سیاسی جمهوری دوم نداریم و به جای آن من از بلوک ایدئولوژی و بلوک مصلحت صحبت می کنم که هر دو از الهیات خاص خود برخوردارند. با وجود جناح سنتی (به تفکیک از روحانیون مستقل منتقد حاکمیت که کنار گذاشته شده اند) موافقم اما تصور می کنم نوشته دکتر سبحانی به اختلافات تازه ای میان این جناح که همواره شریک قدرت و در ائتلاف با جناح ایدئولوژیک بود، اشاره دارد. از این منظر با نویسنده مقاله موافقم که احمدی نژاد تعادل را به هم زد با این تفاوت که امروز کاملاً روشن شده است که احمدی نژاد نه تنها از دو جناح سنتی و مصلحتی (به تعبیر ایشان سنتی و غربگرا) نبود بلکه از جناح ایدئولوژیک یا به تعبیر دکتر سبحانی نواصولگرایان هم نبود و رویکرد انقلابی نخستینی را دنبال می کرد که اگرچه اشتراکاتی با هریک از سه بلوک پدید آمده داشت اما در قلمرو خطوط قدرت هیچیک نمی گنجید و به همین دلیل پس از تنظیم تعادل به نفع ائتلاف ایدئولوژیک و سنتی (که در دوران دوم خرداد ضعیف شده بود) از صحنه کنار گذاشته شد.
♦️از نظر من تحولات اخیر را باید در سطحی بالاتر از منازعات داخلی جمهوری دوم قلمداد کرد. قرار گرفتن در برهه انتقال از جمهوری دوم به جمهوری سوم، همچون مورد قبلی انتقال از جمهوری اول به جمهوری دوم، دستگاه تحلیلی دیگری می طلبد که بتواند تحولات را در سطح تحولات «نظام سیاسی» بررسی کند. در اینجا مسأله صرفاً «تعادل» نیست که رویکرد جامعه شناسی سیاسی و اقتصاد سیاسیِ تنها بتواند آنرا تحلیل کند، بلکه مسأله انتقال به «تعادلی دیگر» است که لاجرم ارتقاء سطح تحلیل را به فلسفه سیاسی و نظام سیاسی می طلبد. اجمالاً بر پایه تحلیل نقطه عطف قبلی می توان چنین گفت که در ساختار موجود در چنین تحولی نظام ما لویاتانی تر و متمرکزتر خواهد شد و خود را از اسارت منطقهای صلب فقاهتی و ایدئولوژیک و پس ماندهای آرمانخواهانه انقلاب ٥٧ نظیر عدالت و آزادی و مستضعف گرایی واستکبارستیزی بیشتر از قبل رها خواهد کرد. تبعاً پوشش فقه و ایدئولوژی هرگز کنار گذاشته نخواهد شد اما به لحاظ منطق عملی طبقه تازه ای از کارگزاران، تکنوکراتها و نیروهای امنیتی جوان از دل جناح سنتی و ایدئولوژیک خواهد رویید که از همان اندک پرنسیب ها و اصالتهای سابق هم به کلی محرومند. این همان کوره مذاب لویاتان است که در مطلب قبلی از آن سخن گفتم و در این سالها شعله ور تر و تشنه تر شده است.
https://telegra.ph/A-disclosed-gap-11-19
🔻یکی از خوانندگان کانال –که نخواست نامش آورده شود- در نقد یادداشت دکتر سبحانی با عنوان «نواصولگرایان و پایان مرجعیت» که از رویارویی نهایی نواصولگرایان حاکم با حوزه های علمیه سخن می گفت، مطلبی با عنوان «رونمایی از یک شکاف» برای کانال ارسال کرده که به خاطر طولانی بودن به صورت instant view ضمیمه شده است. ایشان در این متن جمهوری دوم را رقابتی میان سه جریان انقلابی، سنت گرا و غربگرا چارچوب معرفی کرده و با تکیه بر این چارچوب مطالعاتی پیشنهادی کوشیده که به طور خلاصه روایتی از مناسبات میان این سه جریان در سالهای پس از جنگ روایت کند. خلاصه دیدگاه ایشان این است که مدیریت این تحولات کاملاً آگاهانه و هوشمندانه و آینده نگرانه در کف ید با درایت رهبری -بعنوان رأس جریان انقلابی- بوده است و ایشان با همکاری مرحوم هاشمی رفسنجانی همواره در حفظ تعادل این سه جریان به خوبی کوشیده است؛ به گونه ای که در تقسیم کاری برنامه ریزی شده، حوزه اقتصادی، حوزه قضایی و فرهنگی و حوزه نظامی به ترتیب به جریانات غربگرا، سنت گرا و انقلابی تعلق داشته است. از نظر ایشان روی کارآمدن احمدی نژاد که به هیچ یک از دو جریان سنت گرا و غربگرا تعلق نداشت در نهایت و به ویژه در سالهای پس از 88 به قدرت گرفتن بلوک انقلابی و تضعیف شدید قدرت جریان سنتی و غربگرا انجامید اما این باز مدیریت با درایت کلان کشور بود که با حمایت از علی لاریجانی و هاشمی رفسنجانی و صادق آملی لاریجانی بار دیگر تعادل را به ساختار جمهوری دوم بازگرداند. با اینحال ایشان چنین نتیجه گیری می کند که برخوردهای اخیر بخشی از این مدیریت داهیانه است که در ناکارآمدی جریان غربگرا می کوشد جناح انقلابی را به قدرت بازگرداند و در تلاش است که این پیام مقبول را به جریان سنتی مخابره کند که باید در آینده نزدیک موضع بی طرفی اتخاذ کند.
🔴با اینکه یادداشت به لحاظ جامعه شناسی سیاسی جمهوری دوم از ساختار تحلیلی قابل اعتنایی برخوردار است اما مشخصاً من از منظر تحلیلی خود با آن همدل نیستم. به نظر من ما چیزی تحت عنوان جریان انقلابی و جریان غربگرا در ساختار سیاسی جمهوری دوم نداریم و به جای آن من از بلوک ایدئولوژی و بلوک مصلحت صحبت می کنم که هر دو از الهیات خاص خود برخوردارند. با وجود جناح سنتی (به تفکیک از روحانیون مستقل منتقد حاکمیت که کنار گذاشته شده اند) موافقم اما تصور می کنم نوشته دکتر سبحانی به اختلافات تازه ای میان این جناح که همواره شریک قدرت و در ائتلاف با جناح ایدئولوژیک بود، اشاره دارد. از این منظر با نویسنده مقاله موافقم که احمدی نژاد تعادل را به هم زد با این تفاوت که امروز کاملاً روشن شده است که احمدی نژاد نه تنها از دو جناح سنتی و مصلحتی (به تعبیر ایشان سنتی و غربگرا) نبود بلکه از جناح ایدئولوژیک یا به تعبیر دکتر سبحانی نواصولگرایان هم نبود و رویکرد انقلابی نخستینی را دنبال می کرد که اگرچه اشتراکاتی با هریک از سه بلوک پدید آمده داشت اما در قلمرو خطوط قدرت هیچیک نمی گنجید و به همین دلیل پس از تنظیم تعادل به نفع ائتلاف ایدئولوژیک و سنتی (که در دوران دوم خرداد ضعیف شده بود) از صحنه کنار گذاشته شد.
♦️از نظر من تحولات اخیر را باید در سطحی بالاتر از منازعات داخلی جمهوری دوم قلمداد کرد. قرار گرفتن در برهه انتقال از جمهوری دوم به جمهوری سوم، همچون مورد قبلی انتقال از جمهوری اول به جمهوری دوم، دستگاه تحلیلی دیگری می طلبد که بتواند تحولات را در سطح تحولات «نظام سیاسی» بررسی کند. در اینجا مسأله صرفاً «تعادل» نیست که رویکرد جامعه شناسی سیاسی و اقتصاد سیاسیِ تنها بتواند آنرا تحلیل کند، بلکه مسأله انتقال به «تعادلی دیگر» است که لاجرم ارتقاء سطح تحلیل را به فلسفه سیاسی و نظام سیاسی می طلبد. اجمالاً بر پایه تحلیل نقطه عطف قبلی می توان چنین گفت که در ساختار موجود در چنین تحولی نظام ما لویاتانی تر و متمرکزتر خواهد شد و خود را از اسارت منطقهای صلب فقاهتی و ایدئولوژیک و پس ماندهای آرمانخواهانه انقلاب ٥٧ نظیر عدالت و آزادی و مستضعف گرایی واستکبارستیزی بیشتر از قبل رها خواهد کرد. تبعاً پوشش فقه و ایدئولوژی هرگز کنار گذاشته نخواهد شد اما به لحاظ منطق عملی طبقه تازه ای از کارگزاران، تکنوکراتها و نیروهای امنیتی جوان از دل جناح سنتی و ایدئولوژیک خواهد رویید که از همان اندک پرنسیب ها و اصالتهای سابق هم به کلی محرومند. این همان کوره مذاب لویاتان است که در مطلب قبلی از آن سخن گفتم و در این سالها شعله ور تر و تشنه تر شده است.
https://telegra.ph/A-disclosed-gap-11-19
Telegraph
A disclosed gap
نوشته جناب آقای دکتر سبحانی رونمایی از شکافی به امتداد انقلاب است که تاکنون سعی در پنهان سازی آن گذاشته شده بود. با این وجود از نظر اینجانب این شکاف بیش از آنکه جهت گیری سیاسی داشته باشد و با عنوان نواصولگرایی خوانده شود، جنبه معرفتی و ایدئولوژیک دارد. در…
دخانچی و م ح بادامچی
میلاد دخانچی
جیوگی لایو (۵). گفتگوی محمد حسین بادامچی با میلاد دخانچی درباره ظرفیت های عدالت طلبی در ایران: آیا امکان شکلگیری چپ اسلامی وجود دارد؟
Forwarded from ميلاد دخانچی
.
هرجا قدرت هست مقاومت هم هست. قدرت محافظه کار را “راست” و مقاوت را “چپ” نامیده اند و یک جامعه به همان اندازه که احتیاج به راست دارد به چپ نیز محتاج است و این یک سنت جهانشمول است. لذا از چپ گریزی نیست. این چپ است که راستی متفاوت را طلب میکند و با کنش انتقادی خود وضعیت آرمانی دیگری را رقم میزند.
و این درباره دنیای اسلام نیز مصداق دارد چرا که آنجا که به نام دین قدرت سامان میپذیرید مقاوت نیز با همان الهیات مفصل بندی میشود. بنی امیه به همان اندازه به قانون شرع استناد میکرد که حسین بن علی (ع) به سنت پیامبر. و از این منظر بیراهه نگفته اند آنانی که حسین (ع) را یک انقلابی و الگویی برای عصر معاصر توصیف کرده اند.
طبیعی است که در دوران مدرن همزمان که روشهای قدرتورزی جدید خلق میشوند روشهای مقاومت نیز همسان با آن کشف میشوند. با شکل گیری دولت ها و سرمایه داری مدرن انسان به مارکسیسم و آنارشیسم رسید تا با نقد وجوه مختلف سلطه در صدد تعدیل و اصلاح قدرت برآید. در واقع مارکسیسم و آنارشیسم (و نقد پست مدرن) واکنش انتقادی انسان مدرن به سیطره ناموجه استیت و سرمایه داری و شالوده های تفکر اقتدارگرا در دوران جدید بود.
ما نیز در شرق عالم در حال ساخت جهان خود هستیم و در مسیر تجربه اندوزی خود با مقوله قدرت و مقاومت در این جهان، به همان میزان که با مردمان جهان مدرن تفاوت هایی داریم با آنان اشتراکاتی نیز داریم. اینجاست که ما به همان اندازه که در صدد ساخت جامعه برشالوده های دین هستیم ناگزیر در مقاوت نیز برهمان اساس می اندیشیم و در این فرایند آغوش خود را به یادگیری از تجربه بشر امروز باز میکنیم.
و این لحظه شکل گیری مفهومی به نام "چپ اسلامی" یا آنچه قبلا "اسلامیسم" خوانده ایم است. این چپ نام مقاومت مسلمان مدرن علیه زر و زور و تزویز زمانه با استناد به سنت تاریخی خود و در عین حال آموختن از تجربه بشر است.
آری "چپ اسلامی" نه یک مفهوم التقاطی بلکه یک ضرورت تاریخی است. باید شریعتی/ خمینی/ طالقانی/جلال/ بهشتی/ مطهری/ بازرگان/ خامنه ای و موسی صدر را بازخوانی کرد. باید اسلامیسم قبل از سیطره بر استیت را بازخواند و البته وجوه اقتدارگرا و راستگرایانه مستتر در آنرا کاوید و آن ( پسا اسلامیسم) را بنفع پویایی و مقاومت و خلق تمدن و جامعه مسلمانان در دنیای مدرن بکار انداخت.
اری چپ مسلمان نسخه رهایی بخش ما در دوره سیطره نئولیبرالیسم ایرانی است.
پینوشت:
۱) آوینی یک چپ/ آنارشیست مسلمان بود.
۲)در دوران مصادره مفهوم "انقلابی" توسط نماینده سیاسی و فرهنگی راست گرایان و به ابتذال کشانیده شدن این مفهوم توسط شاخها و طنز پردازان رسانه ای و روسای فردگرایان آن باید از مفهوم انقلابی چپ و یا انقلاب مثبت استفاده کرد.اری باید انقلابی( استیتگرایان) راست را از انقلابی چپ تفکیک کرد.
هرجا قدرت هست مقاومت هم هست. قدرت محافظه کار را “راست” و مقاوت را “چپ” نامیده اند و یک جامعه به همان اندازه که احتیاج به راست دارد به چپ نیز محتاج است و این یک سنت جهانشمول است. لذا از چپ گریزی نیست. این چپ است که راستی متفاوت را طلب میکند و با کنش انتقادی خود وضعیت آرمانی دیگری را رقم میزند.
و این درباره دنیای اسلام نیز مصداق دارد چرا که آنجا که به نام دین قدرت سامان میپذیرید مقاوت نیز با همان الهیات مفصل بندی میشود. بنی امیه به همان اندازه به قانون شرع استناد میکرد که حسین بن علی (ع) به سنت پیامبر. و از این منظر بیراهه نگفته اند آنانی که حسین (ع) را یک انقلابی و الگویی برای عصر معاصر توصیف کرده اند.
طبیعی است که در دوران مدرن همزمان که روشهای قدرتورزی جدید خلق میشوند روشهای مقاومت نیز همسان با آن کشف میشوند. با شکل گیری دولت ها و سرمایه داری مدرن انسان به مارکسیسم و آنارشیسم رسید تا با نقد وجوه مختلف سلطه در صدد تعدیل و اصلاح قدرت برآید. در واقع مارکسیسم و آنارشیسم (و نقد پست مدرن) واکنش انتقادی انسان مدرن به سیطره ناموجه استیت و سرمایه داری و شالوده های تفکر اقتدارگرا در دوران جدید بود.
ما نیز در شرق عالم در حال ساخت جهان خود هستیم و در مسیر تجربه اندوزی خود با مقوله قدرت و مقاومت در این جهان، به همان میزان که با مردمان جهان مدرن تفاوت هایی داریم با آنان اشتراکاتی نیز داریم. اینجاست که ما به همان اندازه که در صدد ساخت جامعه برشالوده های دین هستیم ناگزیر در مقاوت نیز برهمان اساس می اندیشیم و در این فرایند آغوش خود را به یادگیری از تجربه بشر امروز باز میکنیم.
و این لحظه شکل گیری مفهومی به نام "چپ اسلامی" یا آنچه قبلا "اسلامیسم" خوانده ایم است. این چپ نام مقاومت مسلمان مدرن علیه زر و زور و تزویز زمانه با استناد به سنت تاریخی خود و در عین حال آموختن از تجربه بشر است.
آری "چپ اسلامی" نه یک مفهوم التقاطی بلکه یک ضرورت تاریخی است. باید شریعتی/ خمینی/ طالقانی/جلال/ بهشتی/ مطهری/ بازرگان/ خامنه ای و موسی صدر را بازخوانی کرد. باید اسلامیسم قبل از سیطره بر استیت را بازخواند و البته وجوه اقتدارگرا و راستگرایانه مستتر در آنرا کاوید و آن ( پسا اسلامیسم) را بنفع پویایی و مقاومت و خلق تمدن و جامعه مسلمانان در دنیای مدرن بکار انداخت.
اری چپ مسلمان نسخه رهایی بخش ما در دوره سیطره نئولیبرالیسم ایرانی است.
پینوشت:
۱) آوینی یک چپ/ آنارشیست مسلمان بود.
۲)در دوران مصادره مفهوم "انقلابی" توسط نماینده سیاسی و فرهنگی راست گرایان و به ابتذال کشانیده شدن این مفهوم توسط شاخها و طنز پردازان رسانه ای و روسای فردگرایان آن باید از مفهوم انقلابی چپ و یا انقلاب مثبت استفاده کرد.اری باید انقلابی( استیتگرایان) راست را از انقلابی چپ تفکیک کرد.
Forwarded from آزاد | Azad
⭕️مناظراتی درباره ازدواج سفید، اسلام و همجنسگرایی، ارتداد و آزادی، حجاب، دین و اخلاق
✅بازرگان،جوادی آملی، سروش، سوزنچی، نراقی، صادقی، فنایی، صبوحی
📌حضوری+ مجازی+ اکران
#دانشگاه_شریف
✅ثبت نام
🌐 AzadFekriSchool.ir
🆔 @AzadfekriSchool
✅بازرگان،جوادی آملی، سروش، سوزنچی، نراقی، صادقی، فنایی، صبوحی
📌حضوری+ مجازی+ اکران
#دانشگاه_شریف
✅ثبت نام
🌐 AzadFekriSchool.ir
🆔 @AzadfekriSchool
Forwarded from هرمس
هفت تپه نقطه عطف موقعیت کارگر ایرانی
#همبستگی_با_کارگران
مدتی است پیگیر اخبار و وضع کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه هستم. وضعی که امروز به نهایت بغرنجی اش رسیده است. اگرچه همه هجده کارگری که در تجمعات اعتراضات آمیز این هفته دستگیر شده بودند آزاد شدند و مسئولان از پرداخت معوقه کارگران سخن گفته اند اما تقریبا می توان گفت هیچ اتفاق ویژه ای نیفتاده است و عوامل اصلی اعتراضات کارگران هنوز برطرف نشده است. اعتراضات کارگران دیگر نه حقوق معوقه شان بلکه شفاف سازی نحوه واگذاری این مجتمع بزرگ در سال 94 به چند جوانک بی نام و نشان است. جوان هایی که گفته می شود با پیش پرداخت 6 میلیاردی و اقساط 8ساله مقدرات این مجتمع را در دست گرفته اند و بواسطه این مجتمع وام های کلانی را از بانکها دریافت کرده اند. امسال نیز مشخص شد که مدیران جوان این مجتمع حدود 8 میلیون یورو ارز دولتی دریافت کرده اند ولی نه نشانی از این وام ها و ارزها در کارخانه دیده می شود و نه از خود وام گیرندگان!
اعتراضات کارگران این مجتمع اما تفاوتی با دیگر اعتراضات کارگری دارد. این کارگران دارای سندیکای حرفه ای غیر رسمی هستند که رهبری این اعتصابات و اجتماعات را بر عهده دارد و قبل از رسیدن به این مرحله تقریبا همه راه های ممکن برای رساندن صدایشان به مسئولان دولتی را امتحان کرده اند اما حتی یکبار یک مسئول استانی هم سراغشان را نگرفته است.
تفاوت دیگر این کارگران و نماینده های شورایی آنها این است که تلاش می کنند مطالباتشان را درون نظام پیگیری کنند و از سیاسی شدن و امنیتی شدن مطالبات صنفی شان جلوگیری کرده اند. آنها با هیچ رسانه خارجی مصاحبه نمی کنند و حتی حمایت براندازان خارج از کشور از خود را برنتافتند. آنها کارگران نجیبی هستند که صرفا به دنبال احقاق حقوق صنفی شان هستند و از این اعتراضات برای خودشان نمد سیاسی نبافته اند.
خواسته دیگر آنها به رسمیت شناخته شدن صنف و سندیکای شان است. صنفی که به صورت کاملا دموکراتیک تشکیل شده است و می خواهد حقوقش را از طبقه وارداتچی مستعمراتی رسوخ کرده در لایه های حاکمیت و دولت و بخش به اصطلاح خصوصی و خصولتی رانتی و مختلس بگیرد.
موقعیت کارگری اینک در برهه حساسی قرار گرفته است. از سویی توجه او به ساختارهایی چون ضرورت شفافیت و ضرورت سندیکا معطوف شده است و از سویی نمیخواهد مانند تجربه های قبلی خود را طعمه سیاسی سواستفاده چی های لیبرال و چپ های قلابی و پلاستیکی قرار دهد. این جرقه های خودآگاهی کارگران در این موقعیت تاریخی تنها نیاز به حمایت و همدلی کسانی دارد که دل در گرو انقلاب مستضعفین و پابرهنگان دارند و با مطالبه گری خود می توانند نقطه عطفی در موقعیت کارگری در ایران بیافرینند و طبقه کارگر را به تحقق حقوق شان امیدوار کند؛ طبقه کارگری که سرباز اصیل انقلاب است و حمایت از کالای ایرانی جز با حمایت از او محقق نخواهد شد.
از همین رو پنجشنبه با جمعی از دوستان دانشگاهی و فعالان اجتماعی جهت حمایت از کارگران نیشکر هفت تپه در شهر شوش گرد هم می آییم تا پژواک مظلومیت و نجابت این کارگران باشیم.
دوستانی که تریبونی در فضای رسانه ای مکتوب و مجازی دارند ولی امکان همراهی برای شرکت در این حرکت را ندارند می توانند با هشتگ #همبستگی_با_کارگران یاری رسان این حرکت اجتماعی باشند.
@Hermes_ir
#همبستگی_با_کارگران
مدتی است پیگیر اخبار و وضع کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه هستم. وضعی که امروز به نهایت بغرنجی اش رسیده است. اگرچه همه هجده کارگری که در تجمعات اعتراضات آمیز این هفته دستگیر شده بودند آزاد شدند و مسئولان از پرداخت معوقه کارگران سخن گفته اند اما تقریبا می توان گفت هیچ اتفاق ویژه ای نیفتاده است و عوامل اصلی اعتراضات کارگران هنوز برطرف نشده است. اعتراضات کارگران دیگر نه حقوق معوقه شان بلکه شفاف سازی نحوه واگذاری این مجتمع بزرگ در سال 94 به چند جوانک بی نام و نشان است. جوان هایی که گفته می شود با پیش پرداخت 6 میلیاردی و اقساط 8ساله مقدرات این مجتمع را در دست گرفته اند و بواسطه این مجتمع وام های کلانی را از بانکها دریافت کرده اند. امسال نیز مشخص شد که مدیران جوان این مجتمع حدود 8 میلیون یورو ارز دولتی دریافت کرده اند ولی نه نشانی از این وام ها و ارزها در کارخانه دیده می شود و نه از خود وام گیرندگان!
اعتراضات کارگران این مجتمع اما تفاوتی با دیگر اعتراضات کارگری دارد. این کارگران دارای سندیکای حرفه ای غیر رسمی هستند که رهبری این اعتصابات و اجتماعات را بر عهده دارد و قبل از رسیدن به این مرحله تقریبا همه راه های ممکن برای رساندن صدایشان به مسئولان دولتی را امتحان کرده اند اما حتی یکبار یک مسئول استانی هم سراغشان را نگرفته است.
تفاوت دیگر این کارگران و نماینده های شورایی آنها این است که تلاش می کنند مطالباتشان را درون نظام پیگیری کنند و از سیاسی شدن و امنیتی شدن مطالبات صنفی شان جلوگیری کرده اند. آنها با هیچ رسانه خارجی مصاحبه نمی کنند و حتی حمایت براندازان خارج از کشور از خود را برنتافتند. آنها کارگران نجیبی هستند که صرفا به دنبال احقاق حقوق صنفی شان هستند و از این اعتراضات برای خودشان نمد سیاسی نبافته اند.
خواسته دیگر آنها به رسمیت شناخته شدن صنف و سندیکای شان است. صنفی که به صورت کاملا دموکراتیک تشکیل شده است و می خواهد حقوقش را از طبقه وارداتچی مستعمراتی رسوخ کرده در لایه های حاکمیت و دولت و بخش به اصطلاح خصوصی و خصولتی رانتی و مختلس بگیرد.
موقعیت کارگری اینک در برهه حساسی قرار گرفته است. از سویی توجه او به ساختارهایی چون ضرورت شفافیت و ضرورت سندیکا معطوف شده است و از سویی نمیخواهد مانند تجربه های قبلی خود را طعمه سیاسی سواستفاده چی های لیبرال و چپ های قلابی و پلاستیکی قرار دهد. این جرقه های خودآگاهی کارگران در این موقعیت تاریخی تنها نیاز به حمایت و همدلی کسانی دارد که دل در گرو انقلاب مستضعفین و پابرهنگان دارند و با مطالبه گری خود می توانند نقطه عطفی در موقعیت کارگری در ایران بیافرینند و طبقه کارگر را به تحقق حقوق شان امیدوار کند؛ طبقه کارگری که سرباز اصیل انقلاب است و حمایت از کالای ایرانی جز با حمایت از او محقق نخواهد شد.
از همین رو پنجشنبه با جمعی از دوستان دانشگاهی و فعالان اجتماعی جهت حمایت از کارگران نیشکر هفت تپه در شهر شوش گرد هم می آییم تا پژواک مظلومیت و نجابت این کارگران باشیم.
دوستانی که تریبونی در فضای رسانه ای مکتوب و مجازی دارند ولی امکان همراهی برای شرکت در این حرکت را ندارند می توانند با هشتگ #همبستگی_با_کارگران یاری رسان این حرکت اجتماعی باشند.
@Hermes_ir
Forwarded from سیدجواد میری مینق
سمینار "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران" در روز شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی انجمن جامعه شناسی ایران از ساعت ۸ الی ۲۰ در سالن حکمت برگزار خواهد شد.
@seyedjavadmiri
@seyedjavadmiri
سیدجواد میری مینق
سمینار "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران" در روز شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی انجمن جامعه شناسی ایران از ساعت ۸ الی ۲۰ در سالن حکمت برگزار خواهد شد. @seyedjavadmiri
چكيده ارائه محمدحسین بادامچی در همايش شريعتى و آينده تفكر در ايران
📝شریعتی و گذر از میراث منحط تشیع صفوی و مدرنیسم پهلوی: نگاهی دوباره پس از چهل سال
🔺چهل سال پس از انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی، برخی اندیشمندان چون بیژن عبدالکریمی از پایان عصر تئولوژیک-سکولار در جامعه ایران و نیاز به تفکری غیرتئولوژیک-غیرسکولار برای آینده ایران سخن می گویند. به باور آنان تاریخ معاصر ایران تا کنون عرصه نزاع تئولوژیهای سنتی و ایدئولوژیهای مدرن بوده که تنها نتیجه آن برای انسان ایرانی انتقال از نیهیلیسم قدیم به نیهیلیسم جدید (با آغاز پهلوی) و یا عکس آن (در چهل سال اخیر) بوده است و در این میان معنا و امر قدسی و دینی بر تاریخ ایرانی نامکشوف باقی مانده است. با اینحال نگاهی دوباره به آراء دکتر علی شریعتی نشان می دهد که صورت بندی این تقابل شایع میان اسلام و سکولاریسم؛ سنت و مدرنیته یا دین و عقلانیت مدرن مسأله ای مستحدث و مربوط به دوران بعد از انقلاب و اسارت فکر ایرانی در چارچوب مباحث روش شناختی و معرفت شناختی است و تفکر شریعتی اساساً در نفی این دوگانه و فراسوی نیهیلیسم قدیم (که آنرا میراث صفویه می داند) و نیهیلیسم جدید (که میراث پهلوی است) تکوین می یابد. آنچه بویژه در سه دهه اخیر به شکل تقابل اسلام و غرب جامعه و سیاست ایران را به خود مشغول کرده، از نظر شریعتی «جنگ زرگری شبه روشنفکران و روحانیان»، «نزاع ارتجاع داخلی و استعمار خارجی» یا «رقابت استحمار کهنه و استحمار نو» است که همچون دو لبه قیچی واحدی مانع از رشد تمدنی و فکری و سیاسی ایران می شوند. به تعبیر دیگر از آنجا که انقلاب اسلامی به رغم بنیادهای پسا تئولوژیک-سکولار خود عملاً به بازتولید میراث منحط تشیع صفوی و مدرنیزاسیون پهلوی منجر شده است، تفکر شریعتی چنانچه مبنای تحلیل انتقادی تازه ای از تاریخ چهل سال اخیر قرار گیرد، هنوز هم تفکری کاملاً به هنگام و افق گشا برای نجات جامعه ایرانی محسوب می شود.
https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/5765
📝شریعتی و گذر از میراث منحط تشیع صفوی و مدرنیسم پهلوی: نگاهی دوباره پس از چهل سال
🔺چهل سال پس از انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی، برخی اندیشمندان چون بیژن عبدالکریمی از پایان عصر تئولوژیک-سکولار در جامعه ایران و نیاز به تفکری غیرتئولوژیک-غیرسکولار برای آینده ایران سخن می گویند. به باور آنان تاریخ معاصر ایران تا کنون عرصه نزاع تئولوژیهای سنتی و ایدئولوژیهای مدرن بوده که تنها نتیجه آن برای انسان ایرانی انتقال از نیهیلیسم قدیم به نیهیلیسم جدید (با آغاز پهلوی) و یا عکس آن (در چهل سال اخیر) بوده است و در این میان معنا و امر قدسی و دینی بر تاریخ ایرانی نامکشوف باقی مانده است. با اینحال نگاهی دوباره به آراء دکتر علی شریعتی نشان می دهد که صورت بندی این تقابل شایع میان اسلام و سکولاریسم؛ سنت و مدرنیته یا دین و عقلانیت مدرن مسأله ای مستحدث و مربوط به دوران بعد از انقلاب و اسارت فکر ایرانی در چارچوب مباحث روش شناختی و معرفت شناختی است و تفکر شریعتی اساساً در نفی این دوگانه و فراسوی نیهیلیسم قدیم (که آنرا میراث صفویه می داند) و نیهیلیسم جدید (که میراث پهلوی است) تکوین می یابد. آنچه بویژه در سه دهه اخیر به شکل تقابل اسلام و غرب جامعه و سیاست ایران را به خود مشغول کرده، از نظر شریعتی «جنگ زرگری شبه روشنفکران و روحانیان»، «نزاع ارتجاع داخلی و استعمار خارجی» یا «رقابت استحمار کهنه و استحمار نو» است که همچون دو لبه قیچی واحدی مانع از رشد تمدنی و فکری و سیاسی ایران می شوند. به تعبیر دیگر از آنجا که انقلاب اسلامی به رغم بنیادهای پسا تئولوژیک-سکولار خود عملاً به بازتولید میراث منحط تشیع صفوی و مدرنیزاسیون پهلوی منجر شده است، تفکر شریعتی چنانچه مبنای تحلیل انتقادی تازه ای از تاریخ چهل سال اخیر قرار گیرد، هنوز هم تفکری کاملاً به هنگام و افق گشا برای نجات جامعه ایرانی محسوب می شود.
https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/5765
Telegram
سیدجواد میری مینق
کتابچه چکیده سمینار "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران"
شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷
هیأت داوران علمی:
دکتر حمید تنکابنی
دکتر بیژن عبدالکریمی
دکتر رحیم محمدي
دکتر آتنا غلام نیارمی
دکتر زهرا حاجی شاه کرم
دبیر علمی: سید جواد میری
@seyedjavadmiri
شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷
هیأت داوران علمی:
دکتر حمید تنکابنی
دکتر بیژن عبدالکریمی
دکتر رحیم محمدي
دکتر آتنا غلام نیارمی
دکتر زهرا حاجی شاه کرم
دبیر علمی: سید جواد میری
@seyedjavadmiri
Forwarded from مکتوبات
📝 یک دعوت و این همه هیاهو؟!
🖌 #کاظم_ارشد
🔸چهل سال پیش انقلابی علیه استبداد انجام شد تا #شاه نباشد و حاکم، اسلامی باشد و طبق سیره امیرالمومنین(ع) بی پرده با خلق ارتباط بگیرد و دردشان را بشنود و بعنوان #حق مردم بر خود، پاسخگوی آنان باشد.
🔹اما چه کسی فکر میکرد چهل سال بعد از این انقلاب آرمانی، به جایی برسیم که یک جنبش دانشجویی بخاطر مطالبه یک دیدار ساده ی پرسش و پاسخ با رهبر جامعه اسلامی، اینگونه از جانب حامیان همان انقلاب به باد تخطئه و تکفیر گرفته شود که چرا و به چه حقی به خود جسارت طرح سؤال از #ولایت را داده است؟!
🔸و تاسفبار و ترحمبرانگیز اینکه جنبش مذکور، مجبور به انتشار بیانیه می شود تا هم از ادبیات خود ابراز ندامت کند و هم با تاکید بر وابستگی خود به اشخاص، حجم فشارها روی خود را کم کند.
🔹یادمان هست با امضا کنندگان آن نامه تاریخی ۳۰۰ نفره به رهبری چه کردند. آنها را که در دم و دستگاه خودشان بودند را به چوب اخطار و اخراج نواختند و سایرین را هم در رسانهها و محافلشان، خوارج و ریزش کرده از انقلاب لقب دادند. چرا؟ چون این بیبصیرتان فکر کردند اجازه دارند فارغ از چارچوب متملقانه، با رهبرشان حرف بزنند و نظراتشان را به او منتقل کنند و برای رفع مشکل مملکتشان به #ولی_امر خود پیشنهاداتی بدهند! بله فقط به همین جرم!
🔹 روزگاری یک #بهشتی داشتیم که فریاد میزد «هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد!»
بهشتی رفت و نیست تا ببیند انقلابیون امروزی انتقاد که هیچ! حتی سؤال از رهبران را هم تحمل نمیکنند!
@maktubat
🖌 #کاظم_ارشد
🔸چهل سال پیش انقلابی علیه استبداد انجام شد تا #شاه نباشد و حاکم، اسلامی باشد و طبق سیره امیرالمومنین(ع) بی پرده با خلق ارتباط بگیرد و دردشان را بشنود و بعنوان #حق مردم بر خود، پاسخگوی آنان باشد.
🔹اما چه کسی فکر میکرد چهل سال بعد از این انقلاب آرمانی، به جایی برسیم که یک جنبش دانشجویی بخاطر مطالبه یک دیدار ساده ی پرسش و پاسخ با رهبر جامعه اسلامی، اینگونه از جانب حامیان همان انقلاب به باد تخطئه و تکفیر گرفته شود که چرا و به چه حقی به خود جسارت طرح سؤال از #ولایت را داده است؟!
🔸و تاسفبار و ترحمبرانگیز اینکه جنبش مذکور، مجبور به انتشار بیانیه می شود تا هم از ادبیات خود ابراز ندامت کند و هم با تاکید بر وابستگی خود به اشخاص، حجم فشارها روی خود را کم کند.
🔹یادمان هست با امضا کنندگان آن نامه تاریخی ۳۰۰ نفره به رهبری چه کردند. آنها را که در دم و دستگاه خودشان بودند را به چوب اخطار و اخراج نواختند و سایرین را هم در رسانهها و محافلشان، خوارج و ریزش کرده از انقلاب لقب دادند. چرا؟ چون این بیبصیرتان فکر کردند اجازه دارند فارغ از چارچوب متملقانه، با رهبرشان حرف بزنند و نظراتشان را به او منتقل کنند و برای رفع مشکل مملکتشان به #ولی_امر خود پیشنهاداتی بدهند! بله فقط به همین جرم!
🔹 روزگاری یک #بهشتی داشتیم که فریاد میزد «هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد!»
بهشتی رفت و نیست تا ببیند انقلابیون امروزی انتقاد که هیچ! حتی سؤال از رهبران را هم تحمل نمیکنند!
@maktubat