راز بقاى شوروى
تحليلى عميق از شهيد آوينى
🔴چرا فرد تنها تا اینجا در برابر قدرت های نظام یافته زبون است، حتی اگر آن نظم مخالف با سوائق فطری او باشد؟ اگر جواب را تنها در «ترس و عادت» بجوییم، لا اقل میتوان یقین داشت که بستر توسعه نیهیلیسم بیش از همه همین خصوصیت های روانی هستند. «ترس»، و بالخصوص «ترس از مرگ»، سوراخی است که از شیطانها به درون نفوذ می یابند و مار، صورت مثالی شیطنت است. اما انسان نمی تواند روزگاری مدید را در «ناپایداری و تعلیق» بگذراند و ناگزیر، به لطایف الحیل خود را به «تسلیم در برابر وضع موجود» قانع می سازد تا بتواند به «آرامش و امنیت» دست یابد. این، حیله قدرت های نیهیلیستی است برای چنگ انداختن بر جان مردمان و توسعه قلمرو خویش و تحکیم آن. عادت، حتی بزرگ ترین جنایات را رفته رفته از اهمیت می اندازد و آن را تحمل پذیر می سازد.
🔴نظم گسترده، اگر چه مخالف با فطرت بشر، حتی در رژیمی چون کمونیسم روسی ده ها سال تاب می آورد. ضرورت زیستن، عموم مردم را در برابر واقعیت خاضع می سازد و آنان را حتی به یک رنج مستمر عادت می دهد. بی نظمی طاقت شکن است، چرا که انسان را به احساس عدم تامین می رساند و قدرت پیش بینی و برنامه ریزی را به هیچ. اما نظم گسترده، اگر چه اصیل ترین صفت ذاتی روح یعنی اختیار را انکار می کند، اما هر چه باشد، جامعه را خواه ناخواه برای روزگاری مدید به تسلیم می کشاند، چرا که نظم، همان گونه که هست، به جهان عادات انتقال می یابد و روان را به سکون و سکوت می کشاند. انفعالات نفسانی همواره در برابر وقایع تازه ظهور می یابند و انسان حتی به یک ستمگری نظام یافته خوگر می شود و صبر می ورزد.
📝سيد مرتضى آوينى، آخرين دوران رنج، فردايى ديگر
تحليلى عميق از شهيد آوينى
🔴چرا فرد تنها تا اینجا در برابر قدرت های نظام یافته زبون است، حتی اگر آن نظم مخالف با سوائق فطری او باشد؟ اگر جواب را تنها در «ترس و عادت» بجوییم، لا اقل میتوان یقین داشت که بستر توسعه نیهیلیسم بیش از همه همین خصوصیت های روانی هستند. «ترس»، و بالخصوص «ترس از مرگ»، سوراخی است که از شیطانها به درون نفوذ می یابند و مار، صورت مثالی شیطنت است. اما انسان نمی تواند روزگاری مدید را در «ناپایداری و تعلیق» بگذراند و ناگزیر، به لطایف الحیل خود را به «تسلیم در برابر وضع موجود» قانع می سازد تا بتواند به «آرامش و امنیت» دست یابد. این، حیله قدرت های نیهیلیستی است برای چنگ انداختن بر جان مردمان و توسعه قلمرو خویش و تحکیم آن. عادت، حتی بزرگ ترین جنایات را رفته رفته از اهمیت می اندازد و آن را تحمل پذیر می سازد.
🔴نظم گسترده، اگر چه مخالف با فطرت بشر، حتی در رژیمی چون کمونیسم روسی ده ها سال تاب می آورد. ضرورت زیستن، عموم مردم را در برابر واقعیت خاضع می سازد و آنان را حتی به یک رنج مستمر عادت می دهد. بی نظمی طاقت شکن است، چرا که انسان را به احساس عدم تامین می رساند و قدرت پیش بینی و برنامه ریزی را به هیچ. اما نظم گسترده، اگر چه اصیل ترین صفت ذاتی روح یعنی اختیار را انکار می کند، اما هر چه باشد، جامعه را خواه ناخواه برای روزگاری مدید به تسلیم می کشاند، چرا که نظم، همان گونه که هست، به جهان عادات انتقال می یابد و روان را به سکون و سکوت می کشاند. انفعالات نفسانی همواره در برابر وقایع تازه ظهور می یابند و انسان حتی به یک ستمگری نظام یافته خوگر می شود و صبر می ورزد.
📝سيد مرتضى آوينى، آخرين دوران رنج، فردايى ديگر
آینده مبهم دین در ایران
🔴سالها غلبه متافیزیک و کلام بر اندیشه ایرانی چنین ایجاب کرده بود که بحث درباره اسلامیزاسیون، سکولاریسم، لائیسیته و بررسی تحولات دین و دینداری در جامعه ایران ذیل اسطوره های دینی یا سکولار بررسی شود. مدعیان فلسفه تاریخ مدرن و سکولاریزاسیون عقب نشینی و حذف تدریجی مذهب در رویارویی با مدرنیته را پیش بینی می کردند و در مقابل امروز مدعیان فلسفه تاریخ دینی و اسلامیزاسیون از بسط مذهب در ایران و جهان سخن می گویند و هر دو گروه گذشته ی بشر را بر پایه مفروضات خود بازسازی می کنند. با اینحال در دوران شکوه مدرنیزاسیون و اقتدار سلطنت کهن محمدرضا شاه اسلام از مارکسیسم پیشی گرفت و انقلابی دینی را در نیمه دوم قرن بیستم در مقابل چشمان خیره ی جهانیان رقم زد. آیا تصور بسط مذهب در آینده ایران به همان اندازه قابل تردید نیست؟
🔴تحول تاریخی دین منتظر مباحثات متکلمان و فیلسوفان رسمی نیست که بالاخره قلمرو دین را تا کجا بدانند و چه نظریه ای برای دینی کردن امور ارائه دهند. از نظر من جامعه شناسی دین با نگاهی به تاریخ معاصر ایران به ما می آموزد که مهمترین مساله در پیش بینی تحولات دین، فهم «موقعیت کنونی دین» در ایران است. بدون شک شیعه شانسی که در رویارویی با مدرنیته آورد این بود که در قرن نوزدهم به جای صفویه، قاجار در ایران حاکم بود که خود را نه به صورت شرعى بلکه به صورتی عرفی صورت بندی می کرد. شانس اصلی را شاید نادرشاه به شیعه ایرانی هدیه کرد که علما را از مناصب رسمی به سوی جامعه مدنی تاراند و اینچنین آنان را به نیروهای اجتماعی و لنگرگاه های زیست سنتی ایرانیان مبدل کرد. هر چه که بود مذهب در ایران این شانس را آورد که در برهه زمان طولانی ای نه در مقابل که در کنار موج تحولات سیاسی قرار گیرد: خطی از مقاومت و تا حدی ترقی خواهی اجتماعی که از میرزای شیرازی و تنباکو تا پانزده خرداد و خمینی و انقلاب کشیده شد و این خود مایه بقا و تکامل مذهب در ایران گردید. این شانسی بود که مسیحیت در دوران رنسانس و تسنن در دوران معاصر ما نیاورد و در نتیجه مذهب در آن سرزمینها سرنوشت دیگری یافت. دکتر علی شریعتی در مقاله درخشان «عرفان برابری آزادی» سرنوشت رایج تقابل مذهب و آزادی و در نتیجه مذهب ستیزی معمول نهضتهای آزادیخواه را چنین توصیف می کند:
📝 مذهب نيز كمكم به صورت يك دستگاه روحانيت در آمد و يك طبقه را تشكيل داد، و چون جزو طبقه حاكم بود، تبديل به خرافات و توجيهاتي شدند به نفع طبقه حاكم و عليه مردم و رشد انسان و فطرت آزاد انساني. و به صورتِ بندي درآمدند بر پاي تكامل معنوي و مادي انسان. ناچار روحهايي كه به دنبال آزادي ميگشتند، خود به خود در برابر اين چنين مذهبي ايستادند و چارهای هم نداشتند. ما از آزادیخواهی که در اروپا به وجود آمده است توقع نداریم که حقیقت اسلام را از قرآن و حقیقت مسیحیت را از تاریخ در بیاورد، چون وقتی که خود روحانیون این حقیقت را در نمیآورند، شما چطور از یک نویسنده یا از یک سوسیالیست یا از طبقه کارگر اروپایی توقع دارید که این حقیقت را در بیاورد؟ بدین ترتیب، افکار جدیدی که به دنبال آزادی انسان و دنبال رشد علم و عقل بودند، خود به خود در برابر مذهب ایستادند، و مذهب هم كه به دست متوليهاي منجمد شده قرون وسطايي افتاده بود- و در اين شكل نقش ارتجاعي و ضد انساني داشت- در برابر اين نهضت جديد قرار گرفت و خود به خود سرنوشتش در اروپا و بعد هم در همه دنيا به اين صورت درآمد كه عنوان شد: اساساً آزاد شدن انسان موكول و منوط به رهاكردن قيد و بندهايي است كه مذهب بر دست و پاي وي نهاده است. البته مقصودم از قيد و بندهاي مذهب آن چيزهايي است كه دستگاههاي روحانيت در اسلام و مسيحيت، و در مذهب يهود و هندو، و همه جا بر دست و پاي افكار و انديشه انسان زدهاند.
🔴فارغ از ادعاهای کلامی و متافیزیکی و فلسفه تاریخی، گمان می کنم در ایران امروز دو دسته نیروها دست اندرکار ساختن آینده اند: یکی نیروی طلبِ آزادی و عدالت که از پایین می جوشد و دیگری نیروی لویاتان که از بالا برخاسته است: اولی دست به کار اصلاح دومی و دومی دست به کار مهار اولی. در هیچ یک از این دو حالت به گمانم دین از آینده ایران کنار نخواهد رفت چون ماحصل تجربه چهل ساله در هرحال هسته سخت و بنیادگرای آنرا در هم شکسته است. با اینحال دین اگر متحد اولی شود بار دیگر به الهیاتی رهایی بخش مبدل می شود و اگر با دومی ائتلاف کند به رکن امنیت ملی، تمامیت ارضی و هویت دولت-ملتی دگرگون می گردد. در حالت اول لویاتان ایرانی سکولار خواهد شد و در حالت دوم آزادیخواهی ایرانی ضد مذهب. آیا شیعه امروز در انتخاب آزادی و لویاتان، دومی را برگزیده است؟
🔴سالها غلبه متافیزیک و کلام بر اندیشه ایرانی چنین ایجاب کرده بود که بحث درباره اسلامیزاسیون، سکولاریسم، لائیسیته و بررسی تحولات دین و دینداری در جامعه ایران ذیل اسطوره های دینی یا سکولار بررسی شود. مدعیان فلسفه تاریخ مدرن و سکولاریزاسیون عقب نشینی و حذف تدریجی مذهب در رویارویی با مدرنیته را پیش بینی می کردند و در مقابل امروز مدعیان فلسفه تاریخ دینی و اسلامیزاسیون از بسط مذهب در ایران و جهان سخن می گویند و هر دو گروه گذشته ی بشر را بر پایه مفروضات خود بازسازی می کنند. با اینحال در دوران شکوه مدرنیزاسیون و اقتدار سلطنت کهن محمدرضا شاه اسلام از مارکسیسم پیشی گرفت و انقلابی دینی را در نیمه دوم قرن بیستم در مقابل چشمان خیره ی جهانیان رقم زد. آیا تصور بسط مذهب در آینده ایران به همان اندازه قابل تردید نیست؟
🔴تحول تاریخی دین منتظر مباحثات متکلمان و فیلسوفان رسمی نیست که بالاخره قلمرو دین را تا کجا بدانند و چه نظریه ای برای دینی کردن امور ارائه دهند. از نظر من جامعه شناسی دین با نگاهی به تاریخ معاصر ایران به ما می آموزد که مهمترین مساله در پیش بینی تحولات دین، فهم «موقعیت کنونی دین» در ایران است. بدون شک شیعه شانسی که در رویارویی با مدرنیته آورد این بود که در قرن نوزدهم به جای صفویه، قاجار در ایران حاکم بود که خود را نه به صورت شرعى بلکه به صورتی عرفی صورت بندی می کرد. شانس اصلی را شاید نادرشاه به شیعه ایرانی هدیه کرد که علما را از مناصب رسمی به سوی جامعه مدنی تاراند و اینچنین آنان را به نیروهای اجتماعی و لنگرگاه های زیست سنتی ایرانیان مبدل کرد. هر چه که بود مذهب در ایران این شانس را آورد که در برهه زمان طولانی ای نه در مقابل که در کنار موج تحولات سیاسی قرار گیرد: خطی از مقاومت و تا حدی ترقی خواهی اجتماعی که از میرزای شیرازی و تنباکو تا پانزده خرداد و خمینی و انقلاب کشیده شد و این خود مایه بقا و تکامل مذهب در ایران گردید. این شانسی بود که مسیحیت در دوران رنسانس و تسنن در دوران معاصر ما نیاورد و در نتیجه مذهب در آن سرزمینها سرنوشت دیگری یافت. دکتر علی شریعتی در مقاله درخشان «عرفان برابری آزادی» سرنوشت رایج تقابل مذهب و آزادی و در نتیجه مذهب ستیزی معمول نهضتهای آزادیخواه را چنین توصیف می کند:
📝 مذهب نيز كمكم به صورت يك دستگاه روحانيت در آمد و يك طبقه را تشكيل داد، و چون جزو طبقه حاكم بود، تبديل به خرافات و توجيهاتي شدند به نفع طبقه حاكم و عليه مردم و رشد انسان و فطرت آزاد انساني. و به صورتِ بندي درآمدند بر پاي تكامل معنوي و مادي انسان. ناچار روحهايي كه به دنبال آزادي ميگشتند، خود به خود در برابر اين چنين مذهبي ايستادند و چارهای هم نداشتند. ما از آزادیخواهی که در اروپا به وجود آمده است توقع نداریم که حقیقت اسلام را از قرآن و حقیقت مسیحیت را از تاریخ در بیاورد، چون وقتی که خود روحانیون این حقیقت را در نمیآورند، شما چطور از یک نویسنده یا از یک سوسیالیست یا از طبقه کارگر اروپایی توقع دارید که این حقیقت را در بیاورد؟ بدین ترتیب، افکار جدیدی که به دنبال آزادی انسان و دنبال رشد علم و عقل بودند، خود به خود در برابر مذهب ایستادند، و مذهب هم كه به دست متوليهاي منجمد شده قرون وسطايي افتاده بود- و در اين شكل نقش ارتجاعي و ضد انساني داشت- در برابر اين نهضت جديد قرار گرفت و خود به خود سرنوشتش در اروپا و بعد هم در همه دنيا به اين صورت درآمد كه عنوان شد: اساساً آزاد شدن انسان موكول و منوط به رهاكردن قيد و بندهايي است كه مذهب بر دست و پاي وي نهاده است. البته مقصودم از قيد و بندهاي مذهب آن چيزهايي است كه دستگاههاي روحانيت در اسلام و مسيحيت، و در مذهب يهود و هندو، و همه جا بر دست و پاي افكار و انديشه انسان زدهاند.
🔴فارغ از ادعاهای کلامی و متافیزیکی و فلسفه تاریخی، گمان می کنم در ایران امروز دو دسته نیروها دست اندرکار ساختن آینده اند: یکی نیروی طلبِ آزادی و عدالت که از پایین می جوشد و دیگری نیروی لویاتان که از بالا برخاسته است: اولی دست به کار اصلاح دومی و دومی دست به کار مهار اولی. در هیچ یک از این دو حالت به گمانم دین از آینده ایران کنار نخواهد رفت چون ماحصل تجربه چهل ساله در هرحال هسته سخت و بنیادگرای آنرا در هم شکسته است. با اینحال دین اگر متحد اولی شود بار دیگر به الهیاتی رهایی بخش مبدل می شود و اگر با دومی ائتلاف کند به رکن امنیت ملی، تمامیت ارضی و هویت دولت-ملتی دگرگون می گردد. در حالت اول لویاتان ایرانی سکولار خواهد شد و در حالت دوم آزادیخواهی ایرانی ضد مذهب. آیا شیعه امروز در انتخاب آزادی و لویاتان، دومی را برگزیده است؟
🔺مصاحبه با روزنامه شريف درباره وحدت حوزه و دانشگاه
💠مسأله حوزه و دانشگاه معرفت شناختى نيست، سياسى است
💠 ما در ايران نه حوزه داريم و نه دانشگاه، بلكه بوروكراسى دولتى نهاد علم را بلعيده است
💠 سازمان قدرت علم و فلسفه و علوم انسانى را به تكنولوژى، كلام و ايدئولوژى استحاله كرده است
💠 ايده انقلاب فرهنگى هنوز قابل دفاع است، چون حوزه و دانشگاه هنوز در خدمت ملت نيست
@sharifdaily
💠مسأله حوزه و دانشگاه معرفت شناختى نيست، سياسى است
💠 ما در ايران نه حوزه داريم و نه دانشگاه، بلكه بوروكراسى دولتى نهاد علم را بلعيده است
💠 سازمان قدرت علم و فلسفه و علوم انسانى را به تكنولوژى، كلام و ايدئولوژى استحاله كرده است
💠 ايده انقلاب فرهنگى هنوز قابل دفاع است، چون حوزه و دانشگاه هنوز در خدمت ملت نيست
@sharifdaily
Forwarded from مدرسه علوم انسانی؛ سنت، عمل، گفتگو
💠 کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر برگزار می کند:
🔸 توسعه و مسئله علوم انسانی
🔻
درباره توسعه سخن بسیار گفته شده است. حال ریشه مسئله توسعه را باید در نسبت آن با علوم انسانی جست. توسعه جز از مسیر توجه به علوم انسانی و مسئله علوم انسانی جز از طریق توسعه حل پذیر نیست. پای گفت و گوی نگرش های مختلف به این موضوع می نشینیم.
🔺
⭕️⭕️⭕️
پیش همایش اول، سه شنبه 27 آذر، ساعت 12:30
آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف
⭕️⭕️⭕️
🔶 مدرسه زمستانه علوم انسانی اندیشکده مهاجر:
@humanities_school
🌐 کارگروه علوم انسانی و توسعه
@humanities_development
🔸جهت هماهنگی ورود از بیرون، با ادمین کانال هماهنگ نمایید.
🔸 توسعه و مسئله علوم انسانی
🔻
درباره توسعه سخن بسیار گفته شده است. حال ریشه مسئله توسعه را باید در نسبت آن با علوم انسانی جست. توسعه جز از مسیر توجه به علوم انسانی و مسئله علوم انسانی جز از طریق توسعه حل پذیر نیست. پای گفت و گوی نگرش های مختلف به این موضوع می نشینیم.
🔺
⭕️⭕️⭕️
پیش همایش اول، سه شنبه 27 آذر، ساعت 12:30
آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف
⭕️⭕️⭕️
🔶 مدرسه زمستانه علوم انسانی اندیشکده مهاجر:
@humanities_school
🌐 کارگروه علوم انسانی و توسعه
@humanities_development
🔸جهت هماهنگی ورود از بیرون، با ادمین کانال هماهنگ نمایید.
Forwarded from بسیج دانشکده علوم اجتماعی
📢 بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار میکند:
🔴مصلحتِ عدالت
|نقد و بررسی الگوهای عدالتخواهی در جامعه ایران|
باحضور:
🗯محمدحسین بادامچی
(مدیر اسبق اندیشکده مهاجر)
🗯مرتضی کیا
(مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران)
🗯میثم مهدیار
(معاون پژوهشی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)
🗯مجتبی عرب
(مدرس حوزه علمیه مشکات)
⏰ سهشنبه | ۲۷ آذر ماه | ساعت ۱۵
🌐دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
🚪تالار شهید مطهری
🆔 @basijolumejtemaee
🔴مصلحتِ عدالت
|نقد و بررسی الگوهای عدالتخواهی در جامعه ایران|
باحضور:
🗯محمدحسین بادامچی
(مدیر اسبق اندیشکده مهاجر)
🗯مرتضی کیا
(مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران)
🗯میثم مهدیار
(معاون پژوهشی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)
🗯مجتبی عرب
(مدرس حوزه علمیه مشکات)
⏰ سهشنبه | ۲۷ آذر ماه | ساعت ۱۵
🌐دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
🚪تالار شهید مطهری
🆔 @basijolumejtemaee
🔺روى جلد روزنامه شريف ٢٧ آذر- تفصيل گفتگو در
https://news.1rj.ru/str/sharifdaily/2802
https://news.1rj.ru/str/sharifdaily/2802
Forwarded from 🔆 طرح دانشجویی ابوذر 🔆 (،،)
🔆 طرح دانشجویی "ابوذر"🔆
🔹 دومین دوره🔹
✅ همراه با اساتید برجسته کشوری
📝دانشجویان علاقه مند می توانند جهت ثبت نام به آیدی
@abuzargh
مراجعه کنند. برای اطلاعات بیشتر به کانال های ارتباطی درج شده در پوستر مراجعه فرمایید.
♦️ تهران، ششم و هفتم دی ماه 1397
🆔 @abuzar_ghafari
🔹 دومین دوره🔹
✅ همراه با اساتید برجسته کشوری
📝دانشجویان علاقه مند می توانند جهت ثبت نام به آیدی
@abuzargh
مراجعه کنند. برای اطلاعات بیشتر به کانال های ارتباطی درج شده در پوستر مراجعه فرمایید.
♦️ تهران، ششم و هفتم دی ماه 1397
🆔 @abuzar_ghafari
بدون روشنفكرى انقلابى جلال، تنها راه پيش روى جامعه ايران پس از كودتا، سياهكل بود
به نظر من آلاحمد را میتوان یک لنگرگاه نجات دانست. او یک نقطهی مهم از تاریخ ایران است به طوری که میتوان آن را به دوران قبل و بعد از آلاحمد تقسیم کرد. جلال بعد از مرگش به ساختاری منجر شد که آن چیزی نبود که نقطهی عطف جلال طرح کرده بود. از یک نظر ما دوباره در نقطهی عطف جلال قرار گرفتهایم. در دههی 40 جلال در دورانی زندگی کرد که یک دورهی طولانی گذار از قدیم به جدید طی شده است. این دورهی طولانی از مکتب تبریز تا انقلاب سفید ادامه دارد. جلال طرح گذار از دوران جدید به قدیم را یک شکست کامل میداند و میخواهد طرح جدیدی ارائه دهد.
شکل رادیکال گذار قدیم به جدید تغییر خط و زبان است. در دوران رضاخان به نوعی ابداع زبان شکل میگیرد چون از زبان منشیانهی دوران قاجار فاصله میگیریم. پس دولت محور گذار است. به اعتقاد جلال نتیجهی این پروژهی دولتی ابتذال زبان است و نماد این ابتذال، رادیو و تلویزیون. جلال در «غربزدگی»، «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» به این ابتذال اشاره میکند. جلال به زبان عامه برمیگردد تا گسستی ایجاد کند و با آن به جنگ تکنوکراتها برود.
جلال در این گسست مفهوم مردم را خلق میکند. او یک قدم جلوتر از خلیل ملکی است. ملکی مردم را تودهای بیزبان میداند و معتقد است باید به چشم شیء به آن نگاه کرد. در این نوع نگاه باید با دید علمی و تکنیک به مردم نگاه کرد. دولت نیز با همین دید به مردم نگاه میکند و برای آنها ارزشی قائل نیست. جلال مردم را از خلق بیجان به مردم دارای زبان، اراده و شعور تبدیل میکند. جلال مفهوم این گسست را بازگشت به خویشتن میداند. این مفهوم در دههی پنجاه به بحث دیگری به نام اصالت تبدیل شد. این بحث اصالت به بحثهای ذاتباوری در شرقگرایی و اسلامگرایی رسید و به نظر من به نوعی ما را به قهقرا برد. البته گذار قدیم به جدید جلال یک پروژهی ارتجاعی نیست. او عامدانه نشان میدهد توجهی که به سنت دارد سنتگرایانه و ارتجاعی نیست.
جلال در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» سعی میکند به قیام 15 خرداد حیثیت بدهد، چون از نظر روشنفکران آن دوره این قیام یک قیام ارتجاعی بازگشت به عقب بود. مخالفت با اصلاحات ارضی، بازگشت به سیستمهای فئودالی، بازگشت زنها به خانه و جلوگیری از دادن حق رأی به اقلیتهای دینی تمام چیزهایی است که روشنفکران آن دوران با آنها مخالفند و در قیام 15 خرداد مطرح میشوند. در این دوران خود مذهبیون هم بعد از شکست مشروطه از عقاید مذهبیشان دفاع نمیکنند. اما قیام 15 خرداد مانند خود جلال نظریات روشنفکران آن دوران را رد میکند. به دلیل حمایت جلال از قیام 15 خرداد، توجه تازهی او به سنت سوءتعبیر شده است، در حالی که به واسطهی این حمایت جلال از این زمان به بعد مذهب در روند فعالیتهای انقلابی مردم شکل و قدرت دیگری میگیرد.
جلال در نقطهای پس از رکود سنت و ابتذال مدرنیته قرار گرفته است. نتیجهی کل پروژهی روشنفکری در دوران او به این نقطه رسیده است. جلال معتقد است باید در یک تلاش جدید مدرنیته و تجدد درون خود ما شکل بگیرد. به نظر من این حرکت جلال خیلی مهم است. انقلاب اسلامی و خود امام خمینی مدیون جلال است. قیام 15 خرداد بدون جلال یک پروژهی ارتجاعی بود و زود فراموش میشد.
من میتوانم شواهد تاریخی بیاورم که این حرکت جلال ما را نجات داد. چرا مرگ جلال نزدیک به اتفاقات سیاهکل است؟ چون هیچ راه دیگری پیش پا نبود. انقلاب سفید همهچیز را مصادره کرد، یعنی تمام حرفهایی که روشنفکران راست و چپ زدند داخلش بود؛ از اصلاحات ارضی، بحث زنان و آموزش که از نظرات چپیها بود تا بحث توسعه، اقتدار، صنعتی شدن و ملیگرایی که در بحثهای راستگرایان وجود داشت. به همین دلیل بعد از 28 مرداد تنها راه سازش نکردن با رژیم سیاهکل بود.
https://news.1rj.ru/str/shahrestanadab/3987
🔻مشروح و گزارش تصویری نوزدهمین میزگرد #بوطیقا منتشر شد.
(گفتگو پیرامون دوگانگی در جهانِ جلال)
برای خواندن متن کامل سخنان #محمدحسین_بادامچی، #مجتبی_گلستانی، #محمدقائم_خانی و #علیرضا_سمیعی دربارهی دوگانگی در جهانِ جلال این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9849
به نظر من آلاحمد را میتوان یک لنگرگاه نجات دانست. او یک نقطهی مهم از تاریخ ایران است به طوری که میتوان آن را به دوران قبل و بعد از آلاحمد تقسیم کرد. جلال بعد از مرگش به ساختاری منجر شد که آن چیزی نبود که نقطهی عطف جلال طرح کرده بود. از یک نظر ما دوباره در نقطهی عطف جلال قرار گرفتهایم. در دههی 40 جلال در دورانی زندگی کرد که یک دورهی طولانی گذار از قدیم به جدید طی شده است. این دورهی طولانی از مکتب تبریز تا انقلاب سفید ادامه دارد. جلال طرح گذار از دوران جدید به قدیم را یک شکست کامل میداند و میخواهد طرح جدیدی ارائه دهد.
شکل رادیکال گذار قدیم به جدید تغییر خط و زبان است. در دوران رضاخان به نوعی ابداع زبان شکل میگیرد چون از زبان منشیانهی دوران قاجار فاصله میگیریم. پس دولت محور گذار است. به اعتقاد جلال نتیجهی این پروژهی دولتی ابتذال زبان است و نماد این ابتذال، رادیو و تلویزیون. جلال در «غربزدگی»، «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» به این ابتذال اشاره میکند. جلال به زبان عامه برمیگردد تا گسستی ایجاد کند و با آن به جنگ تکنوکراتها برود.
جلال در این گسست مفهوم مردم را خلق میکند. او یک قدم جلوتر از خلیل ملکی است. ملکی مردم را تودهای بیزبان میداند و معتقد است باید به چشم شیء به آن نگاه کرد. در این نوع نگاه باید با دید علمی و تکنیک به مردم نگاه کرد. دولت نیز با همین دید به مردم نگاه میکند و برای آنها ارزشی قائل نیست. جلال مردم را از خلق بیجان به مردم دارای زبان، اراده و شعور تبدیل میکند. جلال مفهوم این گسست را بازگشت به خویشتن میداند. این مفهوم در دههی پنجاه به بحث دیگری به نام اصالت تبدیل شد. این بحث اصالت به بحثهای ذاتباوری در شرقگرایی و اسلامگرایی رسید و به نظر من به نوعی ما را به قهقرا برد. البته گذار قدیم به جدید جلال یک پروژهی ارتجاعی نیست. او عامدانه نشان میدهد توجهی که به سنت دارد سنتگرایانه و ارتجاعی نیست.
جلال در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» سعی میکند به قیام 15 خرداد حیثیت بدهد، چون از نظر روشنفکران آن دوره این قیام یک قیام ارتجاعی بازگشت به عقب بود. مخالفت با اصلاحات ارضی، بازگشت به سیستمهای فئودالی، بازگشت زنها به خانه و جلوگیری از دادن حق رأی به اقلیتهای دینی تمام چیزهایی است که روشنفکران آن دوران با آنها مخالفند و در قیام 15 خرداد مطرح میشوند. در این دوران خود مذهبیون هم بعد از شکست مشروطه از عقاید مذهبیشان دفاع نمیکنند. اما قیام 15 خرداد مانند خود جلال نظریات روشنفکران آن دوران را رد میکند. به دلیل حمایت جلال از قیام 15 خرداد، توجه تازهی او به سنت سوءتعبیر شده است، در حالی که به واسطهی این حمایت جلال از این زمان به بعد مذهب در روند فعالیتهای انقلابی مردم شکل و قدرت دیگری میگیرد.
جلال در نقطهای پس از رکود سنت و ابتذال مدرنیته قرار گرفته است. نتیجهی کل پروژهی روشنفکری در دوران او به این نقطه رسیده است. جلال معتقد است باید در یک تلاش جدید مدرنیته و تجدد درون خود ما شکل بگیرد. به نظر من این حرکت جلال خیلی مهم است. انقلاب اسلامی و خود امام خمینی مدیون جلال است. قیام 15 خرداد بدون جلال یک پروژهی ارتجاعی بود و زود فراموش میشد.
من میتوانم شواهد تاریخی بیاورم که این حرکت جلال ما را نجات داد. چرا مرگ جلال نزدیک به اتفاقات سیاهکل است؟ چون هیچ راه دیگری پیش پا نبود. انقلاب سفید همهچیز را مصادره کرد، یعنی تمام حرفهایی که روشنفکران راست و چپ زدند داخلش بود؛ از اصلاحات ارضی، بحث زنان و آموزش که از نظرات چپیها بود تا بحث توسعه، اقتدار، صنعتی شدن و ملیگرایی که در بحثهای راستگرایان وجود داشت. به همین دلیل بعد از 28 مرداد تنها راه سازش نکردن با رژیم سیاهکل بود.
https://news.1rj.ru/str/shahrestanadab/3987
🔻مشروح و گزارش تصویری نوزدهمین میزگرد #بوطیقا منتشر شد.
(گفتگو پیرامون دوگانگی در جهانِ جلال)
برای خواندن متن کامل سخنان #محمدحسین_بادامچی، #مجتبی_گلستانی، #محمدقائم_خانی و #علیرضا_سمیعی دربارهی دوگانگی در جهانِ جلال این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9849
Telegram
شهرستان ادب
33934.pdf
1.1 MB
🔺 گزارش روزنامه فرهيختگان از نشست "مصلحت عدالت" كه هفته پيش در دانشكده علوم اجتماعى برگزار شد.
📍 من در اين نشست گفته بودم "در اين ساختار به طور سيستماتيك بى عدالتى توليد مى شود و الهياتى وجود دارد كه به طور سيستماتيك مانع فهم اين بى عدالتى ميشود" و جالب اينكه اين عبارت بدون سانسور در روزنامه درج شده است. هرچند اشاره من به بازداشت آقاى صدرالساداتى حذف شده است اما در مجموع از امانت دارى و سعه صدر روزنامه فرهيختگان ممنونم
📍 من در اين نشست گفته بودم "در اين ساختار به طور سيستماتيك بى عدالتى توليد مى شود و الهياتى وجود دارد كه به طور سيستماتيك مانع فهم اين بى عدالتى ميشود" و جالب اينكه اين عبارت بدون سانسور در روزنامه درج شده است. هرچند اشاره من به بازداشت آقاى صدرالساداتى حذف شده است اما در مجموع از امانت دارى و سعه صدر روزنامه فرهيختگان ممنونم
Forwarded from سیدجواد میری مینق
سمینار فارابی: بازخوانی روایت قاسم پورحسن از فارابی
۴ دیماه ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه کشورهای اسلامیِ انجمن جامعه شناسی ایران از ساعت ۱۰ الی ۱۹ برگزار خواهد شد. مهمان ویژه این سمینار استاد سید فرید العطاس از دانشگاه ملی سنگاپور است که درباره اهمیت سنت فکری کلاسیک در جهان اسلام در خوانشی غیریوروسنتریک سخنرانی خواهد کرد.
@seyedjavadmiri
۴ دیماه ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه کشورهای اسلامیِ انجمن جامعه شناسی ایران از ساعت ۱۰ الی ۱۹ برگزار خواهد شد. مهمان ویژه این سمینار استاد سید فرید العطاس از دانشگاه ملی سنگاپور است که درباره اهمیت سنت فکری کلاسیک در جهان اسلام در خوانشی غیریوروسنتریک سخنرانی خواهد کرد.
@seyedjavadmiri
Forwarded from سیدجواد میری مینق
فارابی را از زیر آوار «فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی» نجات دهید!
محمدحسین بادامچی- دکتری جامعه شناسی فرهنگی و پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
چکیده:
کتاب «فلسفه فارابی» قاسم پورحسن را باید حاشیه ای بر خوانش رضا داوری اردکانی و سیدجواد طباطبایی از فارابی به حساب آورد. دو خوانشی که هر دو در حاشیه روایتِ هانری کربنی از تاریخ ایران و اسلام دو ستونِ بعد از انقلابیِ گفتمان وسیع و شایعی محسوب می شوند که می توان آنرا «فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی» نامید. «فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی» ابرروایتی است که در سالهای دهه پنجاه شمسی در حلقه فلسفی سیدحسین نصر و به مثابه فلسفه تاریخ پایه ای برای رژیم پهلوی و «تمدن ایرانی-اسلامی» در حال تکوین است و برنامه پژوهشی بزرگی در دفتر فرح پهلوی، شورای عالی فرهنگ و هنر، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل و دانشگاه تهران حول آن شکل می گیرد که از جمله کنگره بزرگ فارابی در سال 54 و رساله دکتری رضا داوری اردکانی در آن مقطع و همینطور پژوهشهای سیدجوادطباطبایی در یک دهه بعد را می توان بخشی از همین برنامه پژوهشی دانست.
محور هویتی این روایت کلان ارائه تفسیری فلسفی از «شرق» است که نوعی تلقّی اشراقی، شهودی و وجودی را در تمایز از متافیزیک ارسطویی یونان و سوبجکتیویسم مدرن را به عنوان محور هویتی تاریخ شرق در نظر می گیرد و از طریق حکمت خسروانی و قول به تداوم آن در ابن سینا و سهروردی و با اتکا به حکمت متعالیه ملاصدرا خطی پیوسته از ایران قبل از اسلام تا امروز را به هم متصل می کند. از آنجا که این روایت اساساً صوفیانه، فرافقهی و ضد سیاسی است، «فارابی» در آن به یک مشکل اساسی تبدیل می شود و با توجه به نقش مؤسس او در فلسفه اسلامی، لازم می آید که خوانشی ایرانی-اشراقی از او ارائه شود. رضا داوری اردکانی در رساله دکتری خود و سیدجواد طباطبایی در اولین کتاب خود پس از تحصیل در فرانسه یعنی «زوال اندیشه سیاسی در ایران» تلاش بسیاری در این مسیر به کار می بندند.
مهمترین مشخصه این ابرروایت بی اعتنایی به سیاست، مدینه و فلسفه مدنی منحصر به فرد فارابی و اصالت دادن به متافیزیک او و برجسته کردن آثار مشکوک و منحولی چون فصوص الحکم است. در این روایت اگرچه به جمع دین و فلسفه به عنوان مهمترین نوآوری و وجه مؤسس بودن فارابی اشاره می شود، اما مسأله «نسبت عقل و وحی» به عنوان مسأله ای صرفاً متافیزیکی و قابل پیگیری در معرفت شناسی و هستی شناسی یا به قول فارابی «علوم الهی» شمرده می شود. این در حالیست که ابتکار جاودان و بی نظیر فارابی جمع عقل و دین و سیاست و از حیثی دیگر طبیعت و خدا و انسان نه در عرصه الهیات بلکه در متن مدینه است. فارابی فیلسوف اراده و انسان و مدینه است و تمام دستگاه فلسفه نظری او تمهیدی برای توضیح موقعیت انسان در مدینه و شکل دهی نوعی عقلانیت سیاسی برای توضیح «جهانی است که به دست انسان ساخته می شود». فارابی مؤسس «علوم انسانی» است و حال آنکه در روایت ایدئولوژیک «شرقی-ایرانی» تنها به عنوان جاده باز کن ملاصدرا و الهیات استعلایی و صوفیانه ای معرفی می شود که اگرچه انسان ایرانی را از اراده سیاسی و عقل سیاسی تهی می کند، اما می تواند به عنوان دستگاه مشروعیت بخش هر نوع «نظام تمدن شرقی-ایرانی-اسلامی» که مدعی نمایندگی آن باشد، به کار رود.
@seyedjavadmiri
محمدحسین بادامچی- دکتری جامعه شناسی فرهنگی و پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
چکیده:
کتاب «فلسفه فارابی» قاسم پورحسن را باید حاشیه ای بر خوانش رضا داوری اردکانی و سیدجواد طباطبایی از فارابی به حساب آورد. دو خوانشی که هر دو در حاشیه روایتِ هانری کربنی از تاریخ ایران و اسلام دو ستونِ بعد از انقلابیِ گفتمان وسیع و شایعی محسوب می شوند که می توان آنرا «فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی» نامید. «فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی» ابرروایتی است که در سالهای دهه پنجاه شمسی در حلقه فلسفی سیدحسین نصر و به مثابه فلسفه تاریخ پایه ای برای رژیم پهلوی و «تمدن ایرانی-اسلامی» در حال تکوین است و برنامه پژوهشی بزرگی در دفتر فرح پهلوی، شورای عالی فرهنگ و هنر، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل و دانشگاه تهران حول آن شکل می گیرد که از جمله کنگره بزرگ فارابی در سال 54 و رساله دکتری رضا داوری اردکانی در آن مقطع و همینطور پژوهشهای سیدجوادطباطبایی در یک دهه بعد را می توان بخشی از همین برنامه پژوهشی دانست.
محور هویتی این روایت کلان ارائه تفسیری فلسفی از «شرق» است که نوعی تلقّی اشراقی، شهودی و وجودی را در تمایز از متافیزیک ارسطویی یونان و سوبجکتیویسم مدرن را به عنوان محور هویتی تاریخ شرق در نظر می گیرد و از طریق حکمت خسروانی و قول به تداوم آن در ابن سینا و سهروردی و با اتکا به حکمت متعالیه ملاصدرا خطی پیوسته از ایران قبل از اسلام تا امروز را به هم متصل می کند. از آنجا که این روایت اساساً صوفیانه، فرافقهی و ضد سیاسی است، «فارابی» در آن به یک مشکل اساسی تبدیل می شود و با توجه به نقش مؤسس او در فلسفه اسلامی، لازم می آید که خوانشی ایرانی-اشراقی از او ارائه شود. رضا داوری اردکانی در رساله دکتری خود و سیدجواد طباطبایی در اولین کتاب خود پس از تحصیل در فرانسه یعنی «زوال اندیشه سیاسی در ایران» تلاش بسیاری در این مسیر به کار می بندند.
مهمترین مشخصه این ابرروایت بی اعتنایی به سیاست، مدینه و فلسفه مدنی منحصر به فرد فارابی و اصالت دادن به متافیزیک او و برجسته کردن آثار مشکوک و منحولی چون فصوص الحکم است. در این روایت اگرچه به جمع دین و فلسفه به عنوان مهمترین نوآوری و وجه مؤسس بودن فارابی اشاره می شود، اما مسأله «نسبت عقل و وحی» به عنوان مسأله ای صرفاً متافیزیکی و قابل پیگیری در معرفت شناسی و هستی شناسی یا به قول فارابی «علوم الهی» شمرده می شود. این در حالیست که ابتکار جاودان و بی نظیر فارابی جمع عقل و دین و سیاست و از حیثی دیگر طبیعت و خدا و انسان نه در عرصه الهیات بلکه در متن مدینه است. فارابی فیلسوف اراده و انسان و مدینه است و تمام دستگاه فلسفه نظری او تمهیدی برای توضیح موقعیت انسان در مدینه و شکل دهی نوعی عقلانیت سیاسی برای توضیح «جهانی است که به دست انسان ساخته می شود». فارابی مؤسس «علوم انسانی» است و حال آنکه در روایت ایدئولوژیک «شرقی-ایرانی» تنها به عنوان جاده باز کن ملاصدرا و الهیات استعلایی و صوفیانه ای معرفی می شود که اگرچه انسان ایرانی را از اراده سیاسی و عقل سیاسی تهی می کند، اما می تواند به عنوان دستگاه مشروعیت بخش هر نوع «نظام تمدن شرقی-ایرانی-اسلامی» که مدعی نمایندگی آن باشد، به کار رود.
@seyedjavadmiri
Forwarded from سیدجواد میری مینق
Voice 013.m4a
34.8 MB
سخنرانی محمد حسین بادامچی در فلسفه فارابی
فارابی را از زیر آوار فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی نجات دهید!
۴ دیماه ۱۳۹۷
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri
فارابی را از زیر آوار فلسفه تاریخ شرقی-ایرانی نجات دهید!
۴ دیماه ۱۳۹۷
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri
👍1