👆👆👆ادامه
♦️حکمت عملی اگر زنده شود نه تنها فقیهان و فیلسوفان اسلامیِ متوقف در متافیزیک را از صحنه طرد و به کناری می راند، بلکه مهمتر از همه با نفی تصور شایع از سیاست و طرح امر سیاسی کهن، سیاستمداران و سیاستگذاران کنونی را هم در زمره کارشناسان مدینه های متغلبه و ضروریه که هیچ بویی از مدنیت و فضیلت نبرده اند، به عنوان نگهبانان مدینه های جاهله معرفی خواهد کرد. حکمت عملی اگر زنده شود از بهترین رژیمی می پرسد که بهتر و بیشتر از دیگر الگوهای حکمرانی مدنیت و اخلاق را در شهر نهادینه می کند، رژیمی که نه تنها ساختارهای مختلفی از سلطه گری و استثمار و زراندوزی و لذت جویی و تبلیغات را بر سر مردم آوار نکند، بلکه تمام هم و غمش آسودگی مردم از نیازهای ضروریه حیوانی و گشوده شدن راه عقلانیت و تکامل اخلاقی و مدنی در گوشه گوشه شهر باشد. حتی آرمان این مدینه فاضله در قلبها هم می تواند تهدیدی برای امنیت مدینه های جاهله و فاسقه باشد، همانطور که خاطره آن در تمام طول قرون میانه لحظه ای خاطر دستگاه خلافت اسلامی را آرام نگذاشت.
♦️حکمت عملی اگر زنده شود نه تنها فقیهان و فیلسوفان اسلامیِ متوقف در متافیزیک را از صحنه طرد و به کناری می راند، بلکه مهمتر از همه با نفی تصور شایع از سیاست و طرح امر سیاسی کهن، سیاستمداران و سیاستگذاران کنونی را هم در زمره کارشناسان مدینه های متغلبه و ضروریه که هیچ بویی از مدنیت و فضیلت نبرده اند، به عنوان نگهبانان مدینه های جاهله معرفی خواهد کرد. حکمت عملی اگر زنده شود از بهترین رژیمی می پرسد که بهتر و بیشتر از دیگر الگوهای حکمرانی مدنیت و اخلاق را در شهر نهادینه می کند، رژیمی که نه تنها ساختارهای مختلفی از سلطه گری و استثمار و زراندوزی و لذت جویی و تبلیغات را بر سر مردم آوار نکند، بلکه تمام هم و غمش آسودگی مردم از نیازهای ضروریه حیوانی و گشوده شدن راه عقلانیت و تکامل اخلاقی و مدنی در گوشه گوشه شهر باشد. حتی آرمان این مدینه فاضله در قلبها هم می تواند تهدیدی برای امنیت مدینه های جاهله و فاسقه باشد، همانطور که خاطره آن در تمام طول قرون میانه لحظه ای خاطر دستگاه خلافت اسلامی را آرام نگذاشت.
گزارشی از این نشست که روز گذشته برگزار شد را در این لینک بخوانید
http://yon.ir/zMo4A
http://yon.ir/zMo4A
Z0000045
My Recording
🔺فایل صوتی مناظره دکتر عباس سلیمی نمین و دکتر محمدحسین بادامچی درباره کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن
خداحافظ سالی که امیدمان را ناامید کردی
🔴اول سال ۹۷ با آخر سال ۹۷ برای من و امثال منی که به امیدهایی واهی دل بسته بودیم خیلی فرق داشت. برای من و امثال منی که فکر می کردیم با افول ستاره اقبال هاشمی رفسنجانی در دهه سوم انقلاب، راه بر انقلاب اسلامی باز می شود و با در هم شکستن هسته قدرت محافظه کارانه ای که ساختار فاسد امنیت ملی و توسعه نولیبرال رانتی و جامعه طبقاتی نوپدید بعد از انقلاب را در کالبد جمهوری اسلامی نفوذ داده بود، بار دیگر راه بر پیگیری آرمانهای جهانی ما یعنی عدالت، آزادی، استقلال مبتنی بر دموکراسی، اخلاق، عقلانیت و شکوفایی فرهنگی و مدنی گشوده می شود. چه خام خیالانی ما بودیم که می پنداشتیم که با افول هاشمی، دوران حیات نسل اول مدیران جمهوری اسلامی که همه در دو بلوک راست سنتی و راست مدرن تجمع کرده بودند به پایان خواهد رسید و نسلی نو از جوانانی انقلابی از راه خواهند رسید که به تقلید "نه" خواهند گفت، چه تقلید از سنت و چه تقلید از مدرنیته؛ و به تفکر "آری" خواهند گفت، چه به تفکر بر سنت و چه تفکر بر مدرنیته. ما تصوری از اسلام سیاسی امام خمینی داشتیم که نه اسلام بی مسئولیت متحجران و روشنفکران دینی بود و نه اسلام دولتی اهل خلافت و آخوندهای درباری، بلکه اسلامی بود که بیش از همه با جوشش و حرکت و رشد و ترقی و قیام و انتقاد و مبارزه با رکود و جمود و محافظه کاری شناخته می شد و خمینی و شریعتی و آل احمد را به خاطر «سیاسی بودن» یعنی «مسئول بودن» یعنی «انسان بودن در جهان روزمرگیهای حیوانی» می ستود و از لیبرالیسم و سرمایه داری و اسلام سلطنتی و محافظه کاری و تحجر بیزار بود چرا که آنها را به رغم تفاوتهای ظاهری، اشکال مختلفی از «سیاست زدایی» می دانست که نهایتاً به «رقیت و بردگی و نابودی روح بشری» می انجامند. آری اینچنین بود معنای «انقلابی بودن» در میانه نسلی که من از آن برخاسته ام. نسلی که در دهه هشتاد امیدوار شد و در دهه نود با قدرت یافتن روحانی و لاریجانی ها و قضات و امنیتی ها و نظامیان و غلبه پارادایم امنیت ملی بر سیاست داخلی و خارجی و غلبه حوزویان بر علم و فرهنگ و این همه هم به نام انقلابی گری روبرو گردید.
🔺و برای این نسل سال ۹۷ سالی سرنوشت ساز بود. سالی که به لطف الهی سیلی واقعیت ما را از خرافاتی که بدان دل بسته بودیم رهانید. این روشنایی البته بی بها نبود چه امیدمان را در ازای آن به تاراج دادیم. از نظر بسیاری از آنان که از امید دم می زنند، امید تنها تا جایی خوب است که به «ترس»، این بنیان وجودی نظم عالم، خدشه ای وارد نکند. امیدِ خوب از نظر اینان، امید مفیدی است که تو را از حالتی از ترس به حالت دیگری از ترس رهنمون شود، چه "امنیت" روح و خون این جهان است. اما امیدِ بد از نظر اینان، امید خطرناکی است که ترس را زایل می کند و انسان را به فرا رفتن از مرزهای این جهانِ امن فرا می خواند. مأموریت سال ۹۷ در یک کلام این بود که امید بد و خطرناک را در ما نسل جوان انقلابی به امید خوب و مفید مبدل کند، اما آنچه من در اطراف خود می بینم این «مطلقِ امید» است که به هزیمت رفته است. اینک در میانه نسیمی از امید که از تاریخ برمی خیزد و به سوی پایان آن می رود، سال ۹۸ در تعلیقی عظیم آغاز می شود...
🔴اول سال ۹۷ با آخر سال ۹۷ برای من و امثال منی که به امیدهایی واهی دل بسته بودیم خیلی فرق داشت. برای من و امثال منی که فکر می کردیم با افول ستاره اقبال هاشمی رفسنجانی در دهه سوم انقلاب، راه بر انقلاب اسلامی باز می شود و با در هم شکستن هسته قدرت محافظه کارانه ای که ساختار فاسد امنیت ملی و توسعه نولیبرال رانتی و جامعه طبقاتی نوپدید بعد از انقلاب را در کالبد جمهوری اسلامی نفوذ داده بود، بار دیگر راه بر پیگیری آرمانهای جهانی ما یعنی عدالت، آزادی، استقلال مبتنی بر دموکراسی، اخلاق، عقلانیت و شکوفایی فرهنگی و مدنی گشوده می شود. چه خام خیالانی ما بودیم که می پنداشتیم که با افول هاشمی، دوران حیات نسل اول مدیران جمهوری اسلامی که همه در دو بلوک راست سنتی و راست مدرن تجمع کرده بودند به پایان خواهد رسید و نسلی نو از جوانانی انقلابی از راه خواهند رسید که به تقلید "نه" خواهند گفت، چه تقلید از سنت و چه تقلید از مدرنیته؛ و به تفکر "آری" خواهند گفت، چه به تفکر بر سنت و چه تفکر بر مدرنیته. ما تصوری از اسلام سیاسی امام خمینی داشتیم که نه اسلام بی مسئولیت متحجران و روشنفکران دینی بود و نه اسلام دولتی اهل خلافت و آخوندهای درباری، بلکه اسلامی بود که بیش از همه با جوشش و حرکت و رشد و ترقی و قیام و انتقاد و مبارزه با رکود و جمود و محافظه کاری شناخته می شد و خمینی و شریعتی و آل احمد را به خاطر «سیاسی بودن» یعنی «مسئول بودن» یعنی «انسان بودن در جهان روزمرگیهای حیوانی» می ستود و از لیبرالیسم و سرمایه داری و اسلام سلطنتی و محافظه کاری و تحجر بیزار بود چرا که آنها را به رغم تفاوتهای ظاهری، اشکال مختلفی از «سیاست زدایی» می دانست که نهایتاً به «رقیت و بردگی و نابودی روح بشری» می انجامند. آری اینچنین بود معنای «انقلابی بودن» در میانه نسلی که من از آن برخاسته ام. نسلی که در دهه هشتاد امیدوار شد و در دهه نود با قدرت یافتن روحانی و لاریجانی ها و قضات و امنیتی ها و نظامیان و غلبه پارادایم امنیت ملی بر سیاست داخلی و خارجی و غلبه حوزویان بر علم و فرهنگ و این همه هم به نام انقلابی گری روبرو گردید.
🔺و برای این نسل سال ۹۷ سالی سرنوشت ساز بود. سالی که به لطف الهی سیلی واقعیت ما را از خرافاتی که بدان دل بسته بودیم رهانید. این روشنایی البته بی بها نبود چه امیدمان را در ازای آن به تاراج دادیم. از نظر بسیاری از آنان که از امید دم می زنند، امید تنها تا جایی خوب است که به «ترس»، این بنیان وجودی نظم عالم، خدشه ای وارد نکند. امیدِ خوب از نظر اینان، امید مفیدی است که تو را از حالتی از ترس به حالت دیگری از ترس رهنمون شود، چه "امنیت" روح و خون این جهان است. اما امیدِ بد از نظر اینان، امید خطرناکی است که ترس را زایل می کند و انسان را به فرا رفتن از مرزهای این جهانِ امن فرا می خواند. مأموریت سال ۹۷ در یک کلام این بود که امید بد و خطرناک را در ما نسل جوان انقلابی به امید خوب و مفید مبدل کند، اما آنچه من در اطراف خود می بینم این «مطلقِ امید» است که به هزیمت رفته است. اینک در میانه نسیمی از امید که از تاریخ برمی خیزد و به سوی پایان آن می رود، سال ۹۸ در تعلیقی عظیم آغاز می شود...
Forwarded from انجمن علمی علوم تربیتی دانشگاه تهران
http://uupload.ir/files/om9z_2.jpg
🔴انجمن علمی علوم تربیتی دانشگاه تهران برگزار می کند:
✅برگزاری حلقه مطالعاتی تاریخ پژوهی آموزش عالی ایران
با محوریت مطالعه و تحلیل کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن
🔸نوشته دیوید مناشری
🔹با حضور دکتر محمد حسین بادامچی(مترجم کتاب )
🔸با حضور اساتید دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی
❇️لینک ثبت نام حلقه مطالعاتی تاریخ پژوهی آموزش عالی ایران:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeBKmal_0evDmK4ZU2NwfcGhFc5gZC3WvvQt2M1TSVRccvKqw/viewform?usp=sf_link
@educational_PsUT
🔴انجمن علمی علوم تربیتی دانشگاه تهران برگزار می کند:
✅برگزاری حلقه مطالعاتی تاریخ پژوهی آموزش عالی ایران
با محوریت مطالعه و تحلیل کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن
🔸نوشته دیوید مناشری
🔹با حضور دکتر محمد حسین بادامچی(مترجم کتاب )
🔸با حضور اساتید دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی
❇️لینک ثبت نام حلقه مطالعاتی تاریخ پژوهی آموزش عالی ایران:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeBKmal_0evDmK4ZU2NwfcGhFc5gZC3WvvQt2M1TSVRccvKqw/viewform?usp=sf_link
@educational_PsUT
دولت-شهر ربوی و چرخه شوم تکرار فلاکت
به یاد مردم مظلوم کرمانشاه و کشته شدگان سیلاب دروازه قرآن شیراز
1️⃣معادله زندگی در ایران انگار همیشه همینی بوده که در ضرب المثلهایمان هم منعکس شده است: گویی همیشه «هرچی سنگه پیش پای لنگه!». تصویر ماشینهای نابود شده مردمی که بعد از فاجعه اقتصادی سال گذشته، از گرانی هواپیما و قطار و هتل، سفر جاده ای و چادر زدن در حواشی شهرها تنها دلخوشی عیدگاهی آنهاست و شنیدن مصیبت دوباره ای که بر مردم زلزله زده کرمانشاه وارد شده، بار دیگر این قاعده همیشگی در جامعه ما را تذکر داد که در ایران بر اثر هر اتفاقی «بیچارگان بیچاره تر می شوند و قدرتمندان قدرتمند تر». محرومیت در عین حال که خود فی نفسه غیر قابل تحمل است تو را در مسیر قهقرایی محرومیتهای مضاعف قرار می دهد و قدرت در عین حال که در همان لحظه لذت بخش است، عامل تضمین کننده افزایش قدرت در آینده هم هست.
2️⃣اینها معادلات تثبیت شده و معین و تغییرناپذیر زندگی در ایران است و در عرصه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و علمی به یکسان عمل می کند. دولت-شهر ایرانی به واقع یک دولت-شهر ربوی، یک سرمایه داری گسترش یافته در مقیاس وسیع آن است: این کار و عمل در یک رقابت عادلانه نیست که موقعیت افراد را تعیین می کند، بلکه این سرمایه پیشینی افراد است که در منطقی مستقل مداوماً رشد می کند و کار و عمل دیگران را استثمار می کند. در اقتصاد ایران مرز مشخصی میان طبقه ای وجود دارد که تمام عمر مشغول تامین نیازهای روزمره زندگی هستند و هرگز یک لحظه هم از وضع موجود خود نمی توانند پیش بیفتند و طبقه ای که در یک لحظه و به واسطه یک جهش عمدتاً رانتی توانسته اند سرمایه ای فراتر از زندگی روزمره پرولتاریایی خود بدست آورند و با خرید زمین و ارض و سرمایه گذاری آن در کسب و کارهای بدون ریسک و با سود تضمین شده (که در سایه دولت فراوانند) در مسیر رشد سرمایه دارانه خود قرار گرفته اند. در سیاست ایران هم وضع همین است و همه می دانیم که بعد از چهل سال هنوز که هنوز است سرمایه اقتداری که نسل اول مدیران جمهوری اسلامی در جریان انقلاب و جنگ بدست آورده اند به اشکال مختلف تبدیل و بسط و گسترش می یابد و کار و عمل جوانان را استثمار می کند و امکان تولید هیچ سرمایه تازه ای در صحنه سیاسی ایران وجود ندارد. در صحنه فرهنگ و علم و دانشگاه و حوزه هم ماجرا همین است و حضراتی که به نحوی به واسطه اتصال به رأس، به رأس میدان علم و فرهنگ ایران وارد شده اند، با هر مساله تازه ای که با عناوین مختلف نهضت نرم افزاری و فقه حکومتی و تمدن اسلامی و علم دینی و الگوی پیشرفت و سبک زندگی و ... پیش می آید بیزینس تازه ای را آغاز می کنند و با یک تغییر دکوراسیون سریع سرمایه های قبلی خود را البته به مدد استثمار تحصیل کردگان بینوای بدبخت تبدیل و گسترش می دهند. بار دیگر این «مدرک و اعتبار قبلی» است که «مدرک و اعتبار جدید» را فراهم می کند و هیچ صحنه برابری وجود ندارد که سرمایه ها را دچار ریسک و در رقابت با شایستگی های نیروهای تازه قرار دهد.
3️⃣در ساختار طبقاتی جامعه ایرانی، طبقه متوسط، جماعتی رو به زوالند که تفاوت آنها با محرومان تثبیت شده در اینست که کل زندگی خود را برای بدست آوردن یکبار بلیط ورود به طبقه حاکمان سرمایه دار به خطر می اندازند. سرمایه داران حاکم چهل سال زمان کافی در اختیار داشته اند که در مقابل این سیل مستضعفین سنگربندی کنند و طبقه متوسط که امروز بخش مهمی از آنرا دهه شصتیها تشکیل می دهد، به موقعیتهایی مثل تحصیلات تکمیلی، راه انداختن استارت آپ یا فعالیتهای بورژوایی خدماتی خام خیالانه به چشم امکاناتی برای نفوذ در طبقه بالا نگاه می کند. اینها البته به تازگی به فراست دریافته اند که اینها همه بهانه است و «ژن خوب» یا همان «وراثت سرمایه از نسلی به نسل بعد» تنها مسیر تداوم دولت-شهر ربوی ایران است.
♦️هموطنانی از ما که مظلومانه در دروازه قرآن شیراز و در روستاهای استان گلستان و در مناطق زلزله زده غرب کشور کشته شدند و زندگیشان ویران شد، مثل آتش نشانان و کارگرانی که پارسال و پیارسال جان و مالشان در پلاسکو و معدن یورت تباه شد، همچون اکثریت ملت ایران که زندگی و اموالشان در فاجعه ارزی سال گذشته به تاراج رفت، همگی خوب می دانیم که درون چرخه تکرار شونده ای از استضعاف و محرومیت گرفتار آمده ایم. ایران تشنه جامعه بازی است که ساختار ربوی موجود را به کلی در هم شکسته و به چرخه شوم ضعیفتر شدن مداوم ضعفا و قویتر شدن مداوم اقویا پایان دهد.
به یاد مردم مظلوم کرمانشاه و کشته شدگان سیلاب دروازه قرآن شیراز
1️⃣معادله زندگی در ایران انگار همیشه همینی بوده که در ضرب المثلهایمان هم منعکس شده است: گویی همیشه «هرچی سنگه پیش پای لنگه!». تصویر ماشینهای نابود شده مردمی که بعد از فاجعه اقتصادی سال گذشته، از گرانی هواپیما و قطار و هتل، سفر جاده ای و چادر زدن در حواشی شهرها تنها دلخوشی عیدگاهی آنهاست و شنیدن مصیبت دوباره ای که بر مردم زلزله زده کرمانشاه وارد شده، بار دیگر این قاعده همیشگی در جامعه ما را تذکر داد که در ایران بر اثر هر اتفاقی «بیچارگان بیچاره تر می شوند و قدرتمندان قدرتمند تر». محرومیت در عین حال که خود فی نفسه غیر قابل تحمل است تو را در مسیر قهقرایی محرومیتهای مضاعف قرار می دهد و قدرت در عین حال که در همان لحظه لذت بخش است، عامل تضمین کننده افزایش قدرت در آینده هم هست.
2️⃣اینها معادلات تثبیت شده و معین و تغییرناپذیر زندگی در ایران است و در عرصه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و علمی به یکسان عمل می کند. دولت-شهر ایرانی به واقع یک دولت-شهر ربوی، یک سرمایه داری گسترش یافته در مقیاس وسیع آن است: این کار و عمل در یک رقابت عادلانه نیست که موقعیت افراد را تعیین می کند، بلکه این سرمایه پیشینی افراد است که در منطقی مستقل مداوماً رشد می کند و کار و عمل دیگران را استثمار می کند. در اقتصاد ایران مرز مشخصی میان طبقه ای وجود دارد که تمام عمر مشغول تامین نیازهای روزمره زندگی هستند و هرگز یک لحظه هم از وضع موجود خود نمی توانند پیش بیفتند و طبقه ای که در یک لحظه و به واسطه یک جهش عمدتاً رانتی توانسته اند سرمایه ای فراتر از زندگی روزمره پرولتاریایی خود بدست آورند و با خرید زمین و ارض و سرمایه گذاری آن در کسب و کارهای بدون ریسک و با سود تضمین شده (که در سایه دولت فراوانند) در مسیر رشد سرمایه دارانه خود قرار گرفته اند. در سیاست ایران هم وضع همین است و همه می دانیم که بعد از چهل سال هنوز که هنوز است سرمایه اقتداری که نسل اول مدیران جمهوری اسلامی در جریان انقلاب و جنگ بدست آورده اند به اشکال مختلف تبدیل و بسط و گسترش می یابد و کار و عمل جوانان را استثمار می کند و امکان تولید هیچ سرمایه تازه ای در صحنه سیاسی ایران وجود ندارد. در صحنه فرهنگ و علم و دانشگاه و حوزه هم ماجرا همین است و حضراتی که به نحوی به واسطه اتصال به رأس، به رأس میدان علم و فرهنگ ایران وارد شده اند، با هر مساله تازه ای که با عناوین مختلف نهضت نرم افزاری و فقه حکومتی و تمدن اسلامی و علم دینی و الگوی پیشرفت و سبک زندگی و ... پیش می آید بیزینس تازه ای را آغاز می کنند و با یک تغییر دکوراسیون سریع سرمایه های قبلی خود را البته به مدد استثمار تحصیل کردگان بینوای بدبخت تبدیل و گسترش می دهند. بار دیگر این «مدرک و اعتبار قبلی» است که «مدرک و اعتبار جدید» را فراهم می کند و هیچ صحنه برابری وجود ندارد که سرمایه ها را دچار ریسک و در رقابت با شایستگی های نیروهای تازه قرار دهد.
3️⃣در ساختار طبقاتی جامعه ایرانی، طبقه متوسط، جماعتی رو به زوالند که تفاوت آنها با محرومان تثبیت شده در اینست که کل زندگی خود را برای بدست آوردن یکبار بلیط ورود به طبقه حاکمان سرمایه دار به خطر می اندازند. سرمایه داران حاکم چهل سال زمان کافی در اختیار داشته اند که در مقابل این سیل مستضعفین سنگربندی کنند و طبقه متوسط که امروز بخش مهمی از آنرا دهه شصتیها تشکیل می دهد، به موقعیتهایی مثل تحصیلات تکمیلی، راه انداختن استارت آپ یا فعالیتهای بورژوایی خدماتی خام خیالانه به چشم امکاناتی برای نفوذ در طبقه بالا نگاه می کند. اینها البته به تازگی به فراست دریافته اند که اینها همه بهانه است و «ژن خوب» یا همان «وراثت سرمایه از نسلی به نسل بعد» تنها مسیر تداوم دولت-شهر ربوی ایران است.
♦️هموطنانی از ما که مظلومانه در دروازه قرآن شیراز و در روستاهای استان گلستان و در مناطق زلزله زده غرب کشور کشته شدند و زندگیشان ویران شد، مثل آتش نشانان و کارگرانی که پارسال و پیارسال جان و مالشان در پلاسکو و معدن یورت تباه شد، همچون اکثریت ملت ایران که زندگی و اموالشان در فاجعه ارزی سال گذشته به تاراج رفت، همگی خوب می دانیم که درون چرخه تکرار شونده ای از استضعاف و محرومیت گرفتار آمده ایم. ایران تشنه جامعه بازی است که ساختار ربوی موجود را به کلی در هم شکسته و به چرخه شوم ضعیفتر شدن مداوم ضعفا و قویتر شدن مداوم اقویا پایان دهد.
پیش نویس قانون اساسی: شهید بهشتی و جمهوری صفرم
🔴پارسال شب عید در بهشت زهرا سری هم به هفتاد و تن و مزار شهید بهشتی زدم و کتاب جالب و کوچکی با عنوان «مبانی نظری قانون اساسی» را از دستگاه کتاب فروشی خودکار بنیاد مهجور نشر آثار و اندیشه های شهید بهتشی خریدم. این کتاب یک سال روی میز من ماند تا در این عید جسته گریخته قسمتهایی از آنرا خواندم. در کتاب -که مجموعه ایست از چند سخنرانی و مصاحبه شهید بهشتی درباره قانون اساسی- که پیش می رفتم کم کم متوجه شدم که ایشان در حال دفاع از یک «رژیم جمهوری اسلامی خاصی» است که من چندان اطلاعی از آن ندارم. در حدود بخشهای سوم و چهارم کتاب با کمال ناباوری متوجه شدم که شهید بهشتی در این کتاب در حال ارائه دفاعی جانانه و فوق العاده عمیق از «پیش نویس قانون اساسی» است و تنها در یک سخنرانی که متعلق به نهم آذر ۵۸ است از «ولایت فقیه» آن هم به شکلی که در جمهوری اول مطرح بوده سخن به میان آورده و در باقی مباحث خود از رژیم متفاوتی از جمهوری اسلامی دفاع کرده که در پیش نویس قانون اساسی منعکس بوده و می شود از آن به «جمهوری صفرم» تعبیر کرد.
🔴درباره پیش نویس قانون اساسی قبلا دورادور چیزهایی شنیده بودم اما بنیان فلسفه سیاسی فوق العاده ای که شهید بهشتی در دفاع از این رژیم به کار برده بود مرا کنجکاو کرد که نگاهی به اصول آن بیندازم. برخی از اصول عجیب و مترقی این سند مهم انقلاب اسلامی که به گفته شهید بهشتی به تأیید حقوقدانان، مراجع تقلید، شورای انقلاب، دولت موقت، امام خمینی و گروه های مختلف فکری جامعه رسیده است (ص ۳۵) و سپس در مجلس خبرگان قانون اساسی (۲۸ مرداد ۵۸) کنار گذاشته می شود را در اینجا می آورم:
◾اصل ۲: نظام جمهوری اسلامی نظامی است توحیدی بر پایه فرهنگ اصیل و پویاو انقلابی اسلامی به تکیه بر ارزش و کرامت انسان، مسئولیت او درباره خویش، نقش بنیادی تقوا در رشد او، نفی هرگونه تبعیض و سلطه جویی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و ضرورت استفاده از دستاوردهای سودمند علوم و فرهنگ بشری در جهت التزام کامل به همه تعالیم الهی اسلام. [به لحاظ الهیاتی م.ش با اصل دوم فعلی]
◾اصل ۵: بر مبنای آیه کریمه «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائلا لتعارفو ان اکرمکم عندالله اتقاکم» در جمهوری اسلامی ایران همه اقوام از قبیل فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و نظائر اینها از حقوق کاملاً مساوی برخوردارند و هیچکس را بر دیگری امتیازی نیست مگر بر اساس تقوا.
◾اصل ۱۲: از آنجا که تربیت فرزندان با پدر و مادر و در دوران کودکی بیشتر با مادر است، تعلیم و تربیت دختران وظیفه مقدم بنیادهای فرهنگی تلقی می شود و قوانین راجع به خانواده باید برای مادر امکانات مادی و معنوی در نظر بگیرد تا بتواند به فراغت بال وظیفه پر ارج مادری و مسئولیتهایی بپردازد که در جامعه انقلابی اسلامی بر عهده دارد.
◾اصل ۴۵: تبدیل اراضی قابل کشت به غیرکشاورزی ممنوع است مگر در موارد ضرورت به حکم قانون.
◾اصل ۴۶: منابع زیرزمینی و دریایی و معادن و جنگلها و بیشه ها و رودخانه ها و آبهای عمومی دیگر و اراضی موات و مراتع از اموال عمومی است و نحوه اداره و بهره برداری از آنها بوسیله قوانین معین می شود. [م.ش با اصل ۴۵ فعلی که می گوید «در اختیار حکومت اسلامی است»]
◾اصل ۱۲۳: هزینه های نظامی سالانه از طرف مجلس شورای ملی تصویب می شود که در آن هزینه خرید اسلحه باید به صراحت معین و ضرورت تهیه انواع آن توجیه شود.
◾اصل ۱۴۰: حکم انتصاب رییس دیوانعالی کشور و رؤسای شعب و مستشاران و دادستان کل کشور به امضای رئیس جمهور صادر می شود و سایر احکام به امضای وزیر دادگستری می رسد. [خاستگاه دموکراتیک ق.ق]
◾اصل ۱۳۹: شورای عالی قضایی اداره امور مربوط به قوه قضائیه اعم از استخدام و نصب و عزل قضات و تغییر محل مأموریت و تعیین مشاغل و ترفیع آنان و مانند اینها را به عهده دارد. این شورا مرکب است از :
یک) سه نفر از مستشاران یا رؤسای شعب دیوان عالی کشور به انتخاب آن دیوان
دو) شش نفر از قضاتی که دارای لااقل ده سال سابقه خدمت قضایی باشند و به ترتیبی که قانون معین می کند
سه) رئیس دیوان عالی کشور که ریاست شورا را نیز به عهده دارد.
چهار) دادستان کل کشور [م.ش با اصل ۱۵۷ و ساختار ریاستی فعلی]
◾اصل ۱۴۲: به منظور پاسداری از قانون اساسی از نظر انطباق قوانین عادی با آن، شورای نگهبان قانون اساسی با ترکیب زیر تشکیل می شود: ۱. پنج نفر از میان مجتهدان در مسائل شرعی که آگاه به مقتضیات زمان باشند. مجلس شورای ملی این پنج نفر را از فهرست اسامی پیشنهادی مراجع معروف تقلید انتخاب می کند. ۲. شش نفر از صاحب نظران در مسائل حقوقی، سه نفر از اساتید دانشکده های حقوق کشور و سه نفر از قضات دیوان عالی کشور که بوسیله مجلس شوارای ملی از دو گروه مزبور انتخاب می شوند. (اصل ۱۴۳: دوره ده ساله است و انتخاب مجدد اعضا ممکن نیست)
🔴پارسال شب عید در بهشت زهرا سری هم به هفتاد و تن و مزار شهید بهشتی زدم و کتاب جالب و کوچکی با عنوان «مبانی نظری قانون اساسی» را از دستگاه کتاب فروشی خودکار بنیاد مهجور نشر آثار و اندیشه های شهید بهتشی خریدم. این کتاب یک سال روی میز من ماند تا در این عید جسته گریخته قسمتهایی از آنرا خواندم. در کتاب -که مجموعه ایست از چند سخنرانی و مصاحبه شهید بهشتی درباره قانون اساسی- که پیش می رفتم کم کم متوجه شدم که ایشان در حال دفاع از یک «رژیم جمهوری اسلامی خاصی» است که من چندان اطلاعی از آن ندارم. در حدود بخشهای سوم و چهارم کتاب با کمال ناباوری متوجه شدم که شهید بهشتی در این کتاب در حال ارائه دفاعی جانانه و فوق العاده عمیق از «پیش نویس قانون اساسی» است و تنها در یک سخنرانی که متعلق به نهم آذر ۵۸ است از «ولایت فقیه» آن هم به شکلی که در جمهوری اول مطرح بوده سخن به میان آورده و در باقی مباحث خود از رژیم متفاوتی از جمهوری اسلامی دفاع کرده که در پیش نویس قانون اساسی منعکس بوده و می شود از آن به «جمهوری صفرم» تعبیر کرد.
🔴درباره پیش نویس قانون اساسی قبلا دورادور چیزهایی شنیده بودم اما بنیان فلسفه سیاسی فوق العاده ای که شهید بهشتی در دفاع از این رژیم به کار برده بود مرا کنجکاو کرد که نگاهی به اصول آن بیندازم. برخی از اصول عجیب و مترقی این سند مهم انقلاب اسلامی که به گفته شهید بهشتی به تأیید حقوقدانان، مراجع تقلید، شورای انقلاب، دولت موقت، امام خمینی و گروه های مختلف فکری جامعه رسیده است (ص ۳۵) و سپس در مجلس خبرگان قانون اساسی (۲۸ مرداد ۵۸) کنار گذاشته می شود را در اینجا می آورم:
◾اصل ۲: نظام جمهوری اسلامی نظامی است توحیدی بر پایه فرهنگ اصیل و پویاو انقلابی اسلامی به تکیه بر ارزش و کرامت انسان، مسئولیت او درباره خویش، نقش بنیادی تقوا در رشد او، نفی هرگونه تبعیض و سلطه جویی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و ضرورت استفاده از دستاوردهای سودمند علوم و فرهنگ بشری در جهت التزام کامل به همه تعالیم الهی اسلام. [به لحاظ الهیاتی م.ش با اصل دوم فعلی]
◾اصل ۵: بر مبنای آیه کریمه «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائلا لتعارفو ان اکرمکم عندالله اتقاکم» در جمهوری اسلامی ایران همه اقوام از قبیل فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و نظائر اینها از حقوق کاملاً مساوی برخوردارند و هیچکس را بر دیگری امتیازی نیست مگر بر اساس تقوا.
◾اصل ۱۲: از آنجا که تربیت فرزندان با پدر و مادر و در دوران کودکی بیشتر با مادر است، تعلیم و تربیت دختران وظیفه مقدم بنیادهای فرهنگی تلقی می شود و قوانین راجع به خانواده باید برای مادر امکانات مادی و معنوی در نظر بگیرد تا بتواند به فراغت بال وظیفه پر ارج مادری و مسئولیتهایی بپردازد که در جامعه انقلابی اسلامی بر عهده دارد.
◾اصل ۴۵: تبدیل اراضی قابل کشت به غیرکشاورزی ممنوع است مگر در موارد ضرورت به حکم قانون.
◾اصل ۴۶: منابع زیرزمینی و دریایی و معادن و جنگلها و بیشه ها و رودخانه ها و آبهای عمومی دیگر و اراضی موات و مراتع از اموال عمومی است و نحوه اداره و بهره برداری از آنها بوسیله قوانین معین می شود. [م.ش با اصل ۴۵ فعلی که می گوید «در اختیار حکومت اسلامی است»]
◾اصل ۱۲۳: هزینه های نظامی سالانه از طرف مجلس شورای ملی تصویب می شود که در آن هزینه خرید اسلحه باید به صراحت معین و ضرورت تهیه انواع آن توجیه شود.
◾اصل ۱۴۰: حکم انتصاب رییس دیوانعالی کشور و رؤسای شعب و مستشاران و دادستان کل کشور به امضای رئیس جمهور صادر می شود و سایر احکام به امضای وزیر دادگستری می رسد. [خاستگاه دموکراتیک ق.ق]
◾اصل ۱۳۹: شورای عالی قضایی اداره امور مربوط به قوه قضائیه اعم از استخدام و نصب و عزل قضات و تغییر محل مأموریت و تعیین مشاغل و ترفیع آنان و مانند اینها را به عهده دارد. این شورا مرکب است از :
یک) سه نفر از مستشاران یا رؤسای شعب دیوان عالی کشور به انتخاب آن دیوان
دو) شش نفر از قضاتی که دارای لااقل ده سال سابقه خدمت قضایی باشند و به ترتیبی که قانون معین می کند
سه) رئیس دیوان عالی کشور که ریاست شورا را نیز به عهده دارد.
چهار) دادستان کل کشور [م.ش با اصل ۱۵۷ و ساختار ریاستی فعلی]
◾اصل ۱۴۲: به منظور پاسداری از قانون اساسی از نظر انطباق قوانین عادی با آن، شورای نگهبان قانون اساسی با ترکیب زیر تشکیل می شود: ۱. پنج نفر از میان مجتهدان در مسائل شرعی که آگاه به مقتضیات زمان باشند. مجلس شورای ملی این پنج نفر را از فهرست اسامی پیشنهادی مراجع معروف تقلید انتخاب می کند. ۲. شش نفر از صاحب نظران در مسائل حقوقی، سه نفر از اساتید دانشکده های حقوق کشور و سه نفر از قضات دیوان عالی کشور که بوسیله مجلس شوارای ملی از دو گروه مزبور انتخاب می شوند. (اصل ۱۴۳: دوره ده ساله است و انتخاب مجدد اعضا ممکن نیست)
صور بنیادی حیات نفتی.pdf
980 KB
🔺مقاله دکتر سجاد ستاری، استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران با عنوان "صور بنیادی حیات نفتی (به سوی گذار از رانتیریسم و ادبیات دولت رانتیر)" منتشر شده در شماره دوم فصلنامه دولت پژوهی
دولت-شهر معتاد:
نفت، تقدس و امنیت؛ سه افیون کارآمدی دولت ایرانی
🔴دولت ایرانی پا بر زمین ندارد و مداوما از آسمان خرج می کند. همانطور که پیش از این هم در اینباره نوشته ام، فقه/ ایدئولوژی/ توسعه سه منطق ایده آلیستی کلانی هستند که مانع شکل گیری «عقلانیت» در پارادایم قدرت چهار دهه اخیر شده اند. منطق نظری فقهی، ایدئولوژیک و علمی به نحوی است که روحانیون، پاسداران و تکنوکراتهایی که بر پایه این سه منطق به هدایت، سیاستگذاری و اداره کشور مشغولند هرگز دچار «مساله» و «اشکال» نمی شوند. همیشه این مجریان یا مردم اند که به خوبی به منطق از پیش تعیین شده عمل نمی کنند. هرسه این گروه ها در «زمان حال» به سر نمی برند و چیزی از «واقعیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی» نمی دانند.
🔴اما در میان صفوف هر سه این گروه ها «عملگرایانی» هستند که تنها به «مصلحت دولت و منفعت طبقات متعلقه و بقای پارادایم قدرت موجود» می اندیشند و مزورانه، فریب منطق مستقل فقه و ایدئولوژی و علم توسعه را نخورده اند. آنها به غریزه دریافته اند که تنها چیزی که اهمیت دارد زمان حال، بدون گذشته و آینده است و کنش پراگماتیستی هر لحظه را می توان به مدد ابلهان فریفته فقه و ایدئولوژی و علم «سرِ هم» کرد و جوری به خورد ملت داد که گویی قرنها پیش حرکت مهره شطرنج آنها در لوح محفوظ قدسی حک شده بود. در مقابل آن ایده آلیستها، اینها سه گروه ماتریالیستهایی هستند که در خفا به همه آنچه ایده آلیستها می گویند می خندند و خوب می دانند که ستونهای برپا ماندن این نظم فائقه خودشان هستند و نه آن جماعت روبنایی که مشروعیت متافیزیکی و گمراه کننده دولت-شهرمان را می سازند.
♦️اما اشتباه است اگر تصور کنید که این سه جماعت جدید از نعمت «عقلانیت» برخوردارند. کاخ پوشالی فقه و ایدئولوژی و توسعه نه بر عقلانیت بلکه بر افیون سه گانه ای استوار است که حماقت نظری گروه اول و فساد عملی گروه دوم را جبران می کند: «تقدس، امنیت و نفت» سه ماده ی واقعا موجود و کارآمدی هستند که بحرانهای مکرر فقه، ایدئولوژی و توسعه را در مواجهه با واقعیتها به آینده موکول می کنند. تا زمانی که این سه وجود دارند، هر اشکال و مساله ای به طرفة العینی فراموش می شود: مقدسات ذهنها را می شورد، امنیت دستها را می شورد و نفت اعتراض شکمها را. با تقدس، امنیت و نفت می توان به جای حل مسائل، صورت مسأله ها را پاک کرد. دولتی که به تقدس، اسلحه و نفت مجهز باشد به جای اینکه نیازمند عقلانیت و دانش برای پیشرفت خود باشد، به روحانیون و امنیتی ها و تکنوکراتهایی نیازمند است که فنون توزیع و مصرف این سه ماده ارزشمند پایان ناپذیر را بدانند و در مواقع حساس به کار بندند و بلافاصله در صفوف روحانیون و پاسداران و تکنوکراتهای ایده آلیست گم شوند. این است تریاک شش گانه ایده آلیستی و ماتریالیستی دولت-شهر معتاد ایرانی که پدیداری عقلانیت و نیروهای عقلانی را مداوما در ایران به تعویق می اندازند.
🔺پی نوشت:
در تکمیل این بحث شما را توصیه می کنم به مقاله بسیار خوب دکتر سجاد ستاری، استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران با عنوان «صور بنیادی حیات نفتی». این مقاله به ما می آموزد که سخن گفتن از جمهوری سوم به نحوی بیرون از ساختار خاورمیانه ای «سنت، نفت و شبه بازار» چقدر دشوار است.
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/738
نفت، تقدس و امنیت؛ سه افیون کارآمدی دولت ایرانی
🔴دولت ایرانی پا بر زمین ندارد و مداوما از آسمان خرج می کند. همانطور که پیش از این هم در اینباره نوشته ام، فقه/ ایدئولوژی/ توسعه سه منطق ایده آلیستی کلانی هستند که مانع شکل گیری «عقلانیت» در پارادایم قدرت چهار دهه اخیر شده اند. منطق نظری فقهی، ایدئولوژیک و علمی به نحوی است که روحانیون، پاسداران و تکنوکراتهایی که بر پایه این سه منطق به هدایت، سیاستگذاری و اداره کشور مشغولند هرگز دچار «مساله» و «اشکال» نمی شوند. همیشه این مجریان یا مردم اند که به خوبی به منطق از پیش تعیین شده عمل نمی کنند. هرسه این گروه ها در «زمان حال» به سر نمی برند و چیزی از «واقعیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی» نمی دانند.
🔴اما در میان صفوف هر سه این گروه ها «عملگرایانی» هستند که تنها به «مصلحت دولت و منفعت طبقات متعلقه و بقای پارادایم قدرت موجود» می اندیشند و مزورانه، فریب منطق مستقل فقه و ایدئولوژی و علم توسعه را نخورده اند. آنها به غریزه دریافته اند که تنها چیزی که اهمیت دارد زمان حال، بدون گذشته و آینده است و کنش پراگماتیستی هر لحظه را می توان به مدد ابلهان فریفته فقه و ایدئولوژی و علم «سرِ هم» کرد و جوری به خورد ملت داد که گویی قرنها پیش حرکت مهره شطرنج آنها در لوح محفوظ قدسی حک شده بود. در مقابل آن ایده آلیستها، اینها سه گروه ماتریالیستهایی هستند که در خفا به همه آنچه ایده آلیستها می گویند می خندند و خوب می دانند که ستونهای برپا ماندن این نظم فائقه خودشان هستند و نه آن جماعت روبنایی که مشروعیت متافیزیکی و گمراه کننده دولت-شهرمان را می سازند.
♦️اما اشتباه است اگر تصور کنید که این سه جماعت جدید از نعمت «عقلانیت» برخوردارند. کاخ پوشالی فقه و ایدئولوژی و توسعه نه بر عقلانیت بلکه بر افیون سه گانه ای استوار است که حماقت نظری گروه اول و فساد عملی گروه دوم را جبران می کند: «تقدس، امنیت و نفت» سه ماده ی واقعا موجود و کارآمدی هستند که بحرانهای مکرر فقه، ایدئولوژی و توسعه را در مواجهه با واقعیتها به آینده موکول می کنند. تا زمانی که این سه وجود دارند، هر اشکال و مساله ای به طرفة العینی فراموش می شود: مقدسات ذهنها را می شورد، امنیت دستها را می شورد و نفت اعتراض شکمها را. با تقدس، امنیت و نفت می توان به جای حل مسائل، صورت مسأله ها را پاک کرد. دولتی که به تقدس، اسلحه و نفت مجهز باشد به جای اینکه نیازمند عقلانیت و دانش برای پیشرفت خود باشد، به روحانیون و امنیتی ها و تکنوکراتهایی نیازمند است که فنون توزیع و مصرف این سه ماده ارزشمند پایان ناپذیر را بدانند و در مواقع حساس به کار بندند و بلافاصله در صفوف روحانیون و پاسداران و تکنوکراتهای ایده آلیست گم شوند. این است تریاک شش گانه ایده آلیستی و ماتریالیستی دولت-شهر معتاد ایرانی که پدیداری عقلانیت و نیروهای عقلانی را مداوما در ایران به تعویق می اندازند.
🔺پی نوشت:
در تکمیل این بحث شما را توصیه می کنم به مقاله بسیار خوب دکتر سجاد ستاری، استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران با عنوان «صور بنیادی حیات نفتی». این مقاله به ما می آموزد که سخن گفتن از جمهوری سوم به نحوی بیرون از ساختار خاورمیانه ای «سنت، نفت و شبه بازار» چقدر دشوار است.
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/738
Telegram
جمهورى سوم
🔺مقاله دکتر سجاد ستاری، استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران با عنوان "صور بنیادی حیات نفتی (به سوی گذار از رانتیریسم و ادبیات دولت رانتیر)" منتشر شده در شماره دوم فصلنامه دولت پژوهی
اسلام یا اصلاح؟
دو نسلِ «انقلابیون» و «حاکمان» در مقایسه میان حیدر و حسن رحیم پور ازغدی
✍بار دیگر از جهادیان می پرسم با اینکه امام انقلاب فرمود کشاورزی و دامداری محور این انقلاب است چرا وضع کشاورزی و دامداری ما اینچنین و چرا مدام روستاییان به شهرها گریزان و برای پرکردن شکمشان خوبانشان دست فروشی و سیگارفروشی و پلیدانشان مواد مخدر توزیع می کنند و ۴۰ درصد از دامپروریهای ما تعطیل و شما گوشت پاک وارد می کنید؟ (ص ۱۲۵)با همه تلخی، نقد بر کشاورزی انقلابی که همه عمر را نثارش کرده ام بس بر من دشوار است. ولی باز هم قلم را به انتقاد می آرایم به فرض که مرتجعان و روشنفکر نمایان مدعی که چیزی نمی فهمند نقد را ناپسند بپندازند زیرا شیعه می باشم و چنانچه نوشتم، شیعه اهل مذهب عدل و اختیار است و کسی نمی تواند بگوید که کشاوری و دامداری ای که داریم لکه ننگی بر دامان انقلاب اسلامی نمی باشد (ص ۷)
1⃣جملات فوق بخشی از جزوه نسبتاً مختصری است با نام «تلخترین نوشته من» که حیدر رحیم پور ازغدی، پدر حسن رحیم پور ازغدی متکلم رسمی نام آشنا در سال ۱۳۸۹ در نقد وضعیت روستاها و کشاورزی و دامداری در نظام جمهوری اسلامی با هزینه شخصی منتشر کرده است. حیدر رحیم پور ازغدی یک کشاورز، باغدار و دامپرور حرفه ای، وطن دوست، متعهد و ترقی خواه است که این رساله پردرد را نه مبتنی بر «فلسفه های مضاف آخوندی و روش شناسی های مأخوذ از حکمت متعالیه و معرفت شناسی و هستی شناسی های اسلامی» بلکه بر پایه «عقل سلیم» نوشته است. این جزوه را که از جهت مطالعات تاریخی توسعه به عنوان یک گزارش تجربه نگارانه و تحلیلی می خواندم تفاوت میان حیدر رحیم پور و پسرش حسن رحیم پور و به تعبیر دیگر تفاوت میان جهان بینی نسلی که انقلاب کردند و نسلی که به حاکمیت رسیدند در نظرم بسیار برجسته شد. تفاوت میان حیدر و حسن، تفاوت میان دو «سنت»، دو «ایدئولوژی»، دو «مذهب»، و دو برهه تاریخی اساساً متفاوت در تاریخ ایران است. حیدر رحیم پور مردی به معنای واقعی کلمه «اصیل» است که پا بر روی زمین دارد و سنت در حال ویرانی جامعه ایرانی را نمایندگی می کند. واژگان حیدر رحیم پور پر و سرشار از زندگی هستند. دغدغه های حاج حیدر رحیم پور در این کتاب «رسیدن به دروازه های تمدن نوین اسلامی» نیست. درد او «سیب گلشاهی محله شیخی مشهد» است که در این چهل سال نابود شده است و به جای آن «سیبهای علف گونه و گلابیهای چغندرمنشی است که اگر توی دل خر بچپانید از درد دل می میرد». مساله او عطر و طعم فراموش شده برنج دم سیاه و صدری و آستانه و درباری ایران است که به جای آن «مرغدانه» طعام اجباری ملت ایران شده است. درد او کیفیت نان پنجاه سال پیش ایران است که تا آخر با اشتها خورده می شد و «یک من گندم یک من و نیم نان می داد» و نان امروز که تمامش دورریز است و «آدم و گاو را هم سفره کرده است».
2⃣دقیقاً به خاطر همین دغدغه سیب و برنج و گندم و گوشت بود که ده سال پیش من کتاب رحیم پورِ پدر را خریدم و چون تحت تأثیر رحیم پورِ پسر و گفتمانهای واهی و ضد انقلابیِ «اسلامی سازی علوم» و «تمدن اسلامی» و «علم دینی» و غرب ستیزی آوینی و داوری اردکانی و آراء عقلانیت سوز حوزویان بودم حرف مهمی در آن ندیدم و امروز بعد از گذشت ده سال و چند صباحی بعد از آنکه محصول پوچ این جریان به عنوان «سند الگوی پایه اسلامی-ایرانی پیشرفت» منتشر شد، به تدریج به اهمیت تفاوت «اصلاح و اسلام» آگاه شده ام. آری، به زعم من حیدر و نسل او به دنبال «اصلاح» بوده اند و حسن و نسل او به دنبال «اسلام» و زهی فاصله زمین تا آسمان میان این دو. انقلابیون به دنبال «بهبود وضع انسان ایرانی» بوده اند و کلام آنان با وضع مردمان آغاز و با وضع مردمان پایان می یابد. مذهب انقلابیون آنچنان که حیدر رحیم پور صدها بار در رنجنامه خود تأکید می کند مذهب «عدل و اختیار» است و اسلام را نه به عنوان یک بت معرفت شناختی بلکه به عنوان مذهبی پشتیبان عدل و اختیار می نگرد. مساله حیدر «اصلاح» است و به همین دلیل واژگان او از زبان مردم می آغازد و با زبان مردم می آمیزد و فرسنگها از دغدغه های حوزوی و فقاهتی فاصله می گیرد. همین عقل سلیم رحیم پور پدر است که او را به آنجا می رساند که بنویسد «آیا پنداشته اید که اگر کلمه مطهر اسلام را به آخر دادگستری شاه بچسبانید دادگستری به این آلودگی هم اسلامی می گردد؟ مگر حسنی مبارک و پادشاه سعودی پلیدترین موجودات روی زمین خود را مسلمان نمی شناسانند؟ خیر عزیزان! «زعمل کار برآید به سخنرانی نیست» شما خودتان را از پشت بام پرت می کنید و می خواهید به زمین نیفتید؟! (ص ۸۸)... به خدا قسم اگر ما قضاوت اکثر پرونده های دادگستری را به بقالهای سر کوچه ها واگذاریم آنان عادلانه تر و شرعی تر از این دادگستری حل و فصل می کنند.(ص ۴۸)»
ادامه 👇👇👇👇
دو نسلِ «انقلابیون» و «حاکمان» در مقایسه میان حیدر و حسن رحیم پور ازغدی
✍بار دیگر از جهادیان می پرسم با اینکه امام انقلاب فرمود کشاورزی و دامداری محور این انقلاب است چرا وضع کشاورزی و دامداری ما اینچنین و چرا مدام روستاییان به شهرها گریزان و برای پرکردن شکمشان خوبانشان دست فروشی و سیگارفروشی و پلیدانشان مواد مخدر توزیع می کنند و ۴۰ درصد از دامپروریهای ما تعطیل و شما گوشت پاک وارد می کنید؟ (ص ۱۲۵)با همه تلخی، نقد بر کشاورزی انقلابی که همه عمر را نثارش کرده ام بس بر من دشوار است. ولی باز هم قلم را به انتقاد می آرایم به فرض که مرتجعان و روشنفکر نمایان مدعی که چیزی نمی فهمند نقد را ناپسند بپندازند زیرا شیعه می باشم و چنانچه نوشتم، شیعه اهل مذهب عدل و اختیار است و کسی نمی تواند بگوید که کشاوری و دامداری ای که داریم لکه ننگی بر دامان انقلاب اسلامی نمی باشد (ص ۷)
1⃣جملات فوق بخشی از جزوه نسبتاً مختصری است با نام «تلخترین نوشته من» که حیدر رحیم پور ازغدی، پدر حسن رحیم پور ازغدی متکلم رسمی نام آشنا در سال ۱۳۸۹ در نقد وضعیت روستاها و کشاورزی و دامداری در نظام جمهوری اسلامی با هزینه شخصی منتشر کرده است. حیدر رحیم پور ازغدی یک کشاورز، باغدار و دامپرور حرفه ای، وطن دوست، متعهد و ترقی خواه است که این رساله پردرد را نه مبتنی بر «فلسفه های مضاف آخوندی و روش شناسی های مأخوذ از حکمت متعالیه و معرفت شناسی و هستی شناسی های اسلامی» بلکه بر پایه «عقل سلیم» نوشته است. این جزوه را که از جهت مطالعات تاریخی توسعه به عنوان یک گزارش تجربه نگارانه و تحلیلی می خواندم تفاوت میان حیدر رحیم پور و پسرش حسن رحیم پور و به تعبیر دیگر تفاوت میان جهان بینی نسلی که انقلاب کردند و نسلی که به حاکمیت رسیدند در نظرم بسیار برجسته شد. تفاوت میان حیدر و حسن، تفاوت میان دو «سنت»، دو «ایدئولوژی»، دو «مذهب»، و دو برهه تاریخی اساساً متفاوت در تاریخ ایران است. حیدر رحیم پور مردی به معنای واقعی کلمه «اصیل» است که پا بر روی زمین دارد و سنت در حال ویرانی جامعه ایرانی را نمایندگی می کند. واژگان حیدر رحیم پور پر و سرشار از زندگی هستند. دغدغه های حاج حیدر رحیم پور در این کتاب «رسیدن به دروازه های تمدن نوین اسلامی» نیست. درد او «سیب گلشاهی محله شیخی مشهد» است که در این چهل سال نابود شده است و به جای آن «سیبهای علف گونه و گلابیهای چغندرمنشی است که اگر توی دل خر بچپانید از درد دل می میرد». مساله او عطر و طعم فراموش شده برنج دم سیاه و صدری و آستانه و درباری ایران است که به جای آن «مرغدانه» طعام اجباری ملت ایران شده است. درد او کیفیت نان پنجاه سال پیش ایران است که تا آخر با اشتها خورده می شد و «یک من گندم یک من و نیم نان می داد» و نان امروز که تمامش دورریز است و «آدم و گاو را هم سفره کرده است».
2⃣دقیقاً به خاطر همین دغدغه سیب و برنج و گندم و گوشت بود که ده سال پیش من کتاب رحیم پورِ پدر را خریدم و چون تحت تأثیر رحیم پورِ پسر و گفتمانهای واهی و ضد انقلابیِ «اسلامی سازی علوم» و «تمدن اسلامی» و «علم دینی» و غرب ستیزی آوینی و داوری اردکانی و آراء عقلانیت سوز حوزویان بودم حرف مهمی در آن ندیدم و امروز بعد از گذشت ده سال و چند صباحی بعد از آنکه محصول پوچ این جریان به عنوان «سند الگوی پایه اسلامی-ایرانی پیشرفت» منتشر شد، به تدریج به اهمیت تفاوت «اصلاح و اسلام» آگاه شده ام. آری، به زعم من حیدر و نسل او به دنبال «اصلاح» بوده اند و حسن و نسل او به دنبال «اسلام» و زهی فاصله زمین تا آسمان میان این دو. انقلابیون به دنبال «بهبود وضع انسان ایرانی» بوده اند و کلام آنان با وضع مردمان آغاز و با وضع مردمان پایان می یابد. مذهب انقلابیون آنچنان که حیدر رحیم پور صدها بار در رنجنامه خود تأکید می کند مذهب «عدل و اختیار» است و اسلام را نه به عنوان یک بت معرفت شناختی بلکه به عنوان مذهبی پشتیبان عدل و اختیار می نگرد. مساله حیدر «اصلاح» است و به همین دلیل واژگان او از زبان مردم می آغازد و با زبان مردم می آمیزد و فرسنگها از دغدغه های حوزوی و فقاهتی فاصله می گیرد. همین عقل سلیم رحیم پور پدر است که او را به آنجا می رساند که بنویسد «آیا پنداشته اید که اگر کلمه مطهر اسلام را به آخر دادگستری شاه بچسبانید دادگستری به این آلودگی هم اسلامی می گردد؟ مگر حسنی مبارک و پادشاه سعودی پلیدترین موجودات روی زمین خود را مسلمان نمی شناسانند؟ خیر عزیزان! «زعمل کار برآید به سخنرانی نیست» شما خودتان را از پشت بام پرت می کنید و می خواهید به زمین نیفتید؟! (ص ۸۸)... به خدا قسم اگر ما قضاوت اکثر پرونده های دادگستری را به بقالهای سر کوچه ها واگذاریم آنان عادلانه تر و شرعی تر از این دادگستری حل و فصل می کنند.(ص ۴۸)»
ادامه 👇👇👇👇
ادامه 👆👆👆👆
3⃣مساله مردم، مساله انقلاب و مساله رهبران انقلاب ما در سال ۵۷ «اسلام» نبود بلکه «اصلاح» بود و البته آنان به واسطه فعالیت خستگی ناپذیر احیاگران دینی معاصر می کوشیدند خوانشی اصلاح طلبانه از اسلام ارائه دهند. این چرخش پارادایمی عظیم از "اصلاح" به "اسلام" که تا کنون کمتر مورد توجه و تحلیل قرار گرفته، به نظر من به سه دلیل عمده روی داد:
۱) نفوذ روحانیت در صفوف انقلابیون بعد از پیروزی نهضت
۲) انتقال نسل از حیدرهای انقلابی به حسن های پاسدار نظام و گسسته از سنت ایران
۳) تلقی رهبران از اقتضائات حاکمیت.
حیدر رحیم پور خود در آسیب شناسی ویرانی گسترده کشاورزی و دامداری در چهل سال اخیر نهایتاً بر گزاره ای صحه می گذارد که توضیح دهنده این دلیل سوم است: «در بسیاری از این ساختار اگرچه حکومت از ما، لیکن حاکمیت از آن خرفتان و خائنان است. تمام هوش و هواس بزرگان متوجه حفظ مرزهای دین و کشور است و اداره کشور به سه قوه ای واگذار شده که منتخب مردم اند (و البته) ساختار قوه مجریه همان ساختاریست که دشمنان از دو سده پیش برای ما ساخته اند (ص ۴۸)» تمام هوش و حواس بزرگان در ساختار حاکمیتی ما متوجه حفظ مرزهای دین و کشور و در نتیجه گفتمان انقلاب نه برای اصلاح و بهبود ساختار توسعه کشور بلکه برای امنیت و شریعت سرمایه گذاری شده است. امنیت و شریعتی که هیچ جایگاهی در گفتمان اصیل انقلاب که حیدر رحیم پور از آن برخاسته ندارد و بلکه «وضع زندگی روستاییان» و «وضع غذای ملت ایران» و «وضعیت گندم و برنج و گوشت و سیب» آن هم نه از موضعی تکنوکراتیک و مدیریتی بلکه از موضعی دموکراتیک و متصل به مذهب عدل و اختیار انقلاب اسلامی در آن جای دارد. حیدر رحیم پور البته خود مطلع نیست که دموکراسی در ساختاری که از آن انتقاد کرد اسیر هسته مرکزی قدرت است و عقل و اختیار ملت ایران در صورت رهایی از اسارت ساختارهای استثماری حاکم مسیر رستگاری خود را پیدا خواهد کرد.
yon.ir/35c9B
3⃣مساله مردم، مساله انقلاب و مساله رهبران انقلاب ما در سال ۵۷ «اسلام» نبود بلکه «اصلاح» بود و البته آنان به واسطه فعالیت خستگی ناپذیر احیاگران دینی معاصر می کوشیدند خوانشی اصلاح طلبانه از اسلام ارائه دهند. این چرخش پارادایمی عظیم از "اصلاح" به "اسلام" که تا کنون کمتر مورد توجه و تحلیل قرار گرفته، به نظر من به سه دلیل عمده روی داد:
۱) نفوذ روحانیت در صفوف انقلابیون بعد از پیروزی نهضت
۲) انتقال نسل از حیدرهای انقلابی به حسن های پاسدار نظام و گسسته از سنت ایران
۳) تلقی رهبران از اقتضائات حاکمیت.
حیدر رحیم پور خود در آسیب شناسی ویرانی گسترده کشاورزی و دامداری در چهل سال اخیر نهایتاً بر گزاره ای صحه می گذارد که توضیح دهنده این دلیل سوم است: «در بسیاری از این ساختار اگرچه حکومت از ما، لیکن حاکمیت از آن خرفتان و خائنان است. تمام هوش و هواس بزرگان متوجه حفظ مرزهای دین و کشور است و اداره کشور به سه قوه ای واگذار شده که منتخب مردم اند (و البته) ساختار قوه مجریه همان ساختاریست که دشمنان از دو سده پیش برای ما ساخته اند (ص ۴۸)» تمام هوش و حواس بزرگان در ساختار حاکمیتی ما متوجه حفظ مرزهای دین و کشور و در نتیجه گفتمان انقلاب نه برای اصلاح و بهبود ساختار توسعه کشور بلکه برای امنیت و شریعت سرمایه گذاری شده است. امنیت و شریعتی که هیچ جایگاهی در گفتمان اصیل انقلاب که حیدر رحیم پور از آن برخاسته ندارد و بلکه «وضع زندگی روستاییان» و «وضع غذای ملت ایران» و «وضعیت گندم و برنج و گوشت و سیب» آن هم نه از موضعی تکنوکراتیک و مدیریتی بلکه از موضعی دموکراتیک و متصل به مذهب عدل و اختیار انقلاب اسلامی در آن جای دارد. حیدر رحیم پور البته خود مطلع نیست که دموکراسی در ساختاری که از آن انتقاد کرد اسیر هسته مرکزی قدرت است و عقل و اختیار ملت ایران در صورت رهایی از اسارت ساختارهای استثماری حاکم مسیر رستگاری خود را پیدا خواهد کرد.
yon.ir/35c9B
Forwarded from دکتر سعید زیباکلام
⭕️📝 اسلامیکردن دانشگاه و حوزه! (۱)
🖋 دکتر #سعید_زیباکلام
💢 اندیشه ”اسلامیکردن دانشگاه“ از همان ابتدای انعقادش ناصواب و اشتباه بود زیرا به تصریح و اکثراً به تلویح مبتنی بر پیشفرضهایی بود که یکی از یکی تآمّلناشدهتر و بلکه ناموجّهتر بودند و کماکان هستند.
♦️اکنون به بررسی این پیشفرضها میپردازیم.
🔸بزرگترین پیشفرض یا پیشفرض مادر این فکر این بود که حوزههای علمیه و مؤسسات تابعه آن همگی اسلامی هستند. و به همین دلیل است که در این چهل سال حتی یکبار هم نشنیدهایم که حوزه را باید اسلامی کرد.
🔸دلالت پیشفرض مادر نامصرّحِ ناگفته این است که نه تنها همه اجزاء و ارکان و مناسبات ریز و درشت حوزه کاملا یا رویهمرفته با موازین اسلامی مطابقت دارد که بعلاوه، مدیریت مدارس حوزوی، دروس حوزوی، چگونگی آموزش در حوزهها، نگرش به پژوهش، کیفیت پژوهش در حوزهها، نظام مالی حاکم بر مدیریت حوزهها، چگونگی ارتقاء مراتب علمی در حوزهها، و ربط و نسبت حوزهها با مجموعه گسترده و متنوعی از پدیدارها و معضلات و حاجات و آمال و آرمانهای اجتماعیـسیاسیـاقتصادیـفرهنگیِ جامعه هیچیک هیچ مقدار جرح و تعدیل و اصلاحی طلب نمیکند.
▪️انتهای بخش اول
▫️ادامه دارد...
🗓۲۹ فروردین ۱۳۹۸
🆔 @Saeidzibakalam
🖋 دکتر #سعید_زیباکلام
💢 اندیشه ”اسلامیکردن دانشگاه“ از همان ابتدای انعقادش ناصواب و اشتباه بود زیرا به تصریح و اکثراً به تلویح مبتنی بر پیشفرضهایی بود که یکی از یکی تآمّلناشدهتر و بلکه ناموجّهتر بودند و کماکان هستند.
♦️اکنون به بررسی این پیشفرضها میپردازیم.
🔸بزرگترین پیشفرض یا پیشفرض مادر این فکر این بود که حوزههای علمیه و مؤسسات تابعه آن همگی اسلامی هستند. و به همین دلیل است که در این چهل سال حتی یکبار هم نشنیدهایم که حوزه را باید اسلامی کرد.
🔸دلالت پیشفرض مادر نامصرّحِ ناگفته این است که نه تنها همه اجزاء و ارکان و مناسبات ریز و درشت حوزه کاملا یا رویهمرفته با موازین اسلامی مطابقت دارد که بعلاوه، مدیریت مدارس حوزوی، دروس حوزوی، چگونگی آموزش در حوزهها، نگرش به پژوهش، کیفیت پژوهش در حوزهها، نظام مالی حاکم بر مدیریت حوزهها، چگونگی ارتقاء مراتب علمی در حوزهها، و ربط و نسبت حوزهها با مجموعه گسترده و متنوعی از پدیدارها و معضلات و حاجات و آمال و آرمانهای اجتماعیـسیاسیـاقتصادیـفرهنگیِ جامعه هیچیک هیچ مقدار جرح و تعدیل و اصلاحی طلب نمیکند.
▪️انتهای بخش اول
▫️ادامه دارد...
🗓۲۹ فروردین ۱۳۹۸
🆔 @Saeidzibakalam
Forwarded from ما و اسطوره توسعه
انتشار کتابی از پژوهشگران کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر
📗جنبش ناراضیان:
جامعهشناسی جریان مهاجرت نخبگان از رشتههای مهندسی و پایه به علوم انسانی
✍ محمدحسین بادامچی-محمدقائم خانی
خرید آنلاین از 4soooq.ir
#نشر_آرما
@humanities_development
📗جنبش ناراضیان:
جامعهشناسی جریان مهاجرت نخبگان از رشتههای مهندسی و پایه به علوم انسانی
✍ محمدحسین بادامچی-محمدقائم خانی
خرید آنلاین از 4soooq.ir
#نشر_آرما
@humanities_development
تحریم نفت: هنگام خلاصی از برادران معتاد
🔴همانطور که در یادداشت «دولت-شهر معتاد: نفت، تقدس و امنیت؛ سه افیون کارآمدی دولت ایرانی»* نوشتم تنها راه شکل گیری عقلانیت و گشوده شدن راه پیشرفت در ایران، آزاد کردن حاکمیت از سه افیون نفت، تقدس و اسلحه است. دولت-شهر معتاد و دو بلوک الیگارشی آن طبیعتاً در مقابل این جراحی بزرگ مقاومت خواهند کرد، چه تمدن گرایان اسلامیست متمایل به بلوک شرق و چه عرفی گرایان میانه روی متمایل به بلوک غرب، هر دو اساس دولت-ملت سازی خود را بر سه رکن نفت، تقدس و امنیت، و اداره کشور به مدد الیگارشی رانتخوار نفتی-مذهبی-امنیتی استوار کرده اند و در نتیجه هیچیک به بریدن بند ناف نفت از دولت تن درنخواهند داد و برای حفظ ساختار معتاد و تضمین بقای الیگارشی رانتی به اسم «حفظ کشور» و تداوم اقتصاد مقاومتی که مراد از آن برپا شدن «ایران مال»ها و منقرض شدن نسل هزاران خانواده ایرانی است، در نهایت از هرگونه مذاکره خفت باری، طوعاً او کرها، استقبال خواهند کرد.
🔴بنابراین در تحلیل نهایی منافع الیگارشی رانتی نفتی-قدسی-امنیتی و امپریالیسم امریکایی همسوست و آن حفظ، ثبات، امنیت و حتی توسعه ی ساختار سیاسی معتاد در ایران است. الیگارشی رانتی ایران چه به سرمایه داری جهانی متصل باشد و چه نه، از آنجا که مهار کننده امر سیاسی در ایران و منطقه است، در هر دو حالت بخشی از سرمایه داری جنگ طلب یا صلح طلب امریکایی را تغذیه می کند و از همه مهمتر اینکه به خاطر اعتیاد به دلار و نفت و تکنولوژی، «اهل مذاکره» است، الیگارشی کمپرادور یا همپالگی الیگارشی جهانی است و در برابر هرگونه اصلاحات اساسی در کشور و در رأس آن بریدن بند ناف نفت از حاکمیت مقاومت خواهد کرد.
♦️در چنین شرایطی تنها راه نجات کشور، برآمدن نیروی سیاسی نوظهوری خارج از مناسبات درونی الیگارشی است که بتواند این جراحی عظیم را در ساختار سیاسی-حقوقی-اقتصادی-فرهنگی واجتماعی کشور پیاده کند. بر خلاف تصورات ایده آلیستی روحانیت، روشنفکران دینی و دانشگاهیان در ایران، اولین و حیاتی ترین مساله در ایران نه گفتمان دولت، بلکه ساخت وجودی دولت است و باید یکبار برای همیشه دسترسی مطلق نظام سیاسی به نفت، تقدس و اسلحه در ایران محدود و مشروط گردد. این خواسته تاریخی ملت ایران است و نه تنها اقامه ی آن به جنگ داخلی نمی انجامد، بلکه همچون همیشه ادوار تاریخی ایران، انسجام و وحدت ملی و امنیت اجتماعی بی نظیری را در ایران ذیل یک نهضت تکمیل کننده انقلاب ناتمام ۵۷ به ارمغان خواهد آورد. اینک که در آستانه گام دوم و جمهوری سوم قرار گرفته ایم، این شاید آخرین فرصت برای بازیابی سررشته نهضتهای رهایی بخش ایرانیان حداقل در یک دوره چند دهه ای باشد، پیش از آنکه خاطره رهایی و نجات ایران برای دهه های طولانی از حافظه نسلهای آینده این کشور به کلی پاک شود.
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/739
🔴همانطور که در یادداشت «دولت-شهر معتاد: نفت، تقدس و امنیت؛ سه افیون کارآمدی دولت ایرانی»* نوشتم تنها راه شکل گیری عقلانیت و گشوده شدن راه پیشرفت در ایران، آزاد کردن حاکمیت از سه افیون نفت، تقدس و اسلحه است. دولت-شهر معتاد و دو بلوک الیگارشی آن طبیعتاً در مقابل این جراحی بزرگ مقاومت خواهند کرد، چه تمدن گرایان اسلامیست متمایل به بلوک شرق و چه عرفی گرایان میانه روی متمایل به بلوک غرب، هر دو اساس دولت-ملت سازی خود را بر سه رکن نفت، تقدس و امنیت، و اداره کشور به مدد الیگارشی رانتخوار نفتی-مذهبی-امنیتی استوار کرده اند و در نتیجه هیچیک به بریدن بند ناف نفت از دولت تن درنخواهند داد و برای حفظ ساختار معتاد و تضمین بقای الیگارشی رانتی به اسم «حفظ کشور» و تداوم اقتصاد مقاومتی که مراد از آن برپا شدن «ایران مال»ها و منقرض شدن نسل هزاران خانواده ایرانی است، در نهایت از هرگونه مذاکره خفت باری، طوعاً او کرها، استقبال خواهند کرد.
🔴بنابراین در تحلیل نهایی منافع الیگارشی رانتی نفتی-قدسی-امنیتی و امپریالیسم امریکایی همسوست و آن حفظ، ثبات، امنیت و حتی توسعه ی ساختار سیاسی معتاد در ایران است. الیگارشی رانتی ایران چه به سرمایه داری جهانی متصل باشد و چه نه، از آنجا که مهار کننده امر سیاسی در ایران و منطقه است، در هر دو حالت بخشی از سرمایه داری جنگ طلب یا صلح طلب امریکایی را تغذیه می کند و از همه مهمتر اینکه به خاطر اعتیاد به دلار و نفت و تکنولوژی، «اهل مذاکره» است، الیگارشی کمپرادور یا همپالگی الیگارشی جهانی است و در برابر هرگونه اصلاحات اساسی در کشور و در رأس آن بریدن بند ناف نفت از حاکمیت مقاومت خواهد کرد.
♦️در چنین شرایطی تنها راه نجات کشور، برآمدن نیروی سیاسی نوظهوری خارج از مناسبات درونی الیگارشی است که بتواند این جراحی عظیم را در ساختار سیاسی-حقوقی-اقتصادی-فرهنگی واجتماعی کشور پیاده کند. بر خلاف تصورات ایده آلیستی روحانیت، روشنفکران دینی و دانشگاهیان در ایران، اولین و حیاتی ترین مساله در ایران نه گفتمان دولت، بلکه ساخت وجودی دولت است و باید یکبار برای همیشه دسترسی مطلق نظام سیاسی به نفت، تقدس و اسلحه در ایران محدود و مشروط گردد. این خواسته تاریخی ملت ایران است و نه تنها اقامه ی آن به جنگ داخلی نمی انجامد، بلکه همچون همیشه ادوار تاریخی ایران، انسجام و وحدت ملی و امنیت اجتماعی بی نظیری را در ایران ذیل یک نهضت تکمیل کننده انقلاب ناتمام ۵۷ به ارمغان خواهد آورد. اینک که در آستانه گام دوم و جمهوری سوم قرار گرفته ایم، این شاید آخرین فرصت برای بازیابی سررشته نهضتهای رهایی بخش ایرانیان حداقل در یک دوره چند دهه ای باشد، پیش از آنکه خاطره رهایی و نجات ایران برای دهه های طولانی از حافظه نسلهای آینده این کشور به کلی پاک شود.
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/739
Telegram
جمهورى سوم
دولت-شهر معتاد:
نفت، تقدس و امنیت؛ سه افیون کارآمدی دولت ایرانی
🔴دولت ایرانی پا بر زمین ندارد و مداوما از آسمان خرج می کند. همانطور که پیش از این هم در اینباره نوشته ام، فقه/ ایدئولوژی/ توسعه سه منطق ایده آلیستی کلانی هستند که مانع شکل گیری «عقلانیت» در…
نفت، تقدس و امنیت؛ سه افیون کارآمدی دولت ایرانی
🔴دولت ایرانی پا بر زمین ندارد و مداوما از آسمان خرج می کند. همانطور که پیش از این هم در اینباره نوشته ام، فقه/ ایدئولوژی/ توسعه سه منطق ایده آلیستی کلانی هستند که مانع شکل گیری «عقلانیت» در…
چه کسی «دیگری» است؟
به بهانه پدیده ی «آخوندکشی در خیابان»
🔴این احتمالا تجربه ای مشترک در جامعه ماست که در دید و بازدیدهای سالیانه عید، حضور بعضی از اعضای خانواده ها به تدریج کمرنگ می شود، غیبت آنها به تدریج زیاد و بعد از مدتی به کلی فراموش می شوند. بچه های کوچک و کم حرف، کهنسالانی که تحرک برایشان دشوار شده، بیماران، دختر و پسرهای میانسال و ترشیده ای که ناتوان از اشتغال و تشکیل خانواده به نظر می رسند، مطلقه ها و بیوه ها و خانواده های ورشکسته ای که در سکوت منزلشان را از دست داده اند و در بیغوله ای جایی اجاره کرده اند و دیگر تمایلی به معاشرت ندارند، فهرست بلندبالایی از ساختار سنتی «دیگری سازی» در جامعه ما را تشکیل می دهند. دختران و پسرانی که به خارج می روند و برنامه زندگیشان از نظرها محو میشود و یا فرزندانی که به تدریج عقاید و سبک زندگی متفاوت با والدینشان پیدا می کنند و منزوی می شوند و مسیر خود را به تنهایی جدا می کنند از گروه های جدیدی هستند که به خاطر وضعیت اجتماعی دو دهه اخیر تعدادشان افزایش یافته و به بخش مهمی از فهرست قبلی تبدیل شده اند.
🔴به عبارت دیگر «جامعه رسمی» ما مداوما در حال «دیگری سازی» و «حذف دیگری» ها برای حفاظت از خود است. در مقیاس کلان، این جامعه رسمی به دولت رسمی و گفتمان رسمی پیوند می خورد و بنیاد قوانین، حاکمیت، عرف، هنجارها و نظم اجتماعی ما را می سازد. در این سیستم «دیگری ها» هیچ و پوچند و خانواده، تمام نظام آموزشی اعم از مدرسه و دانشگاه، سربازی، صداوسیما و دستگاه تبلیغات رسمی و از همه مهمتر نهادهای قضایی و امنیتی دست اندرکار اینند که «افراد، عادی بودن را تقدیس و دیگران را دشمن بدانند، از عادیها حفاظت شود و دیگری ها کنترل و در صورت لزوم سرکوب شوند». این نظام بدیهی عملکرد نظم اجتماعی در جامعه ماست که معتادان، افغانیها، زندانیها، فاحشه ها، دزدها، ملحدین، دیوانگان، فراریان و اراذل خیابانی را «دیگری» می کند و «مشروعیت برخورد» با آنها را بدیهی می انگارد.
🔴عضو جامعه رسمی و مخصوصا مدیران آن البته چنین تربیت می شوند که «دیگری ها» را نبینند، چرا که طبقه دیگران زباله دان جامعه رسمی است، آن بخشی از ماجراست که نباید دیده شود. به لحاظ جامعه شناختی، دیگران دقیقا ماحصل ضعفها و خرابیهایی هستند که ساختار جامعه رسمی پدید می آورد و اثر خود را مشخصا در ضعیفترین بخشهای زنجیر وارد می کند، اما جامعه رسمی در مواجهه با «دیگران» به شدت عاملیت گرا می شود و «دیگریها» را به عنوان کسانی که خود نتوانسته اند پابه پای آدمهای عادی حرکت کنند و به همین خاطر ضعف خود را با جامعه ستیزی جبران می کنند، معرفی می کند. در یک کلام دیگریها باید از آرایش صحنه حذف شوند که همه چیز خوب و زیبا به نظر برسد.
♦️بنابراین این سیستم همواره بدیهی انگاشته می شود و علی رغم تغییرات آرام هرگز به پرسش کشیده نمی شود مگر آنکه عضو جامعه رسمی بتواند برای اولین بار با «انبوه دیگران» مواجه شود و آنگاه در مواجهه با این پرسش سهمیگن که «به واقع دیگری چه کسی است؟» بحران را در بنیانهای وجودی خود احساس کند. از منظر جهان بدیهی ای که مردان و زنان رسمی در آن زندگی می کنند، مردی که در همدان طلبه گمنامی را در خیابان کشت، مثل همیشه یکی از هزاران آدم بیمار و خطرناکی است که باید توسط دستگاه امنیتی به بدترین شکل «اعدام» شود، یعنی لکه سیاهی است که باید از صفحه سفید نظم موجود پاک شود. مدیر جامعه رسمی البته خود را از نعمت وجود جامعه شناسان محروم کرده که به او بگویند شاید ماجرا طور دیگری است و دیگر نمی توانید «دیگران» را نادیده بگیرید. انذار دهنده ای نیست که بگوید شاید آن گلوله ای که از تفنک خارج شد، شلیک کور میلیونها صدای «دیگری» در جامعه ایران است که فریادشان در هیاهوی بزرگان شنیده نمی شود و دیگر چیزی هم برای از دست دادن ندارند. شلیک کوری که نمی داند همان طلبه مقتول هم خودش از «دیگران» سیستم مقتدر حوزوی ماست و چه بسا در آن لحظات راه رفتن در خیابان به این می اندیشیده که «بر سر روحانیتی که مردم از شر حکومت به او پناه می بردند چه آمد، که اینک ناچار است که از گزند مردم به دامان حکومت پناه برد؟». و شاید در این فکر بوده که «زمان انشعابِ الهیاتیِ طلبه های مستضعف از اشرافیت مذهبی ای که دیگران، این انبوه جامعه ایرانی را انکار و طرد می کند، کی فرا خواهد رسید؟» اما افسوس و صد افسوس که مجالی برای پی گرفتن این فکر نیافت…
به بهانه پدیده ی «آخوندکشی در خیابان»
🔴این احتمالا تجربه ای مشترک در جامعه ماست که در دید و بازدیدهای سالیانه عید، حضور بعضی از اعضای خانواده ها به تدریج کمرنگ می شود، غیبت آنها به تدریج زیاد و بعد از مدتی به کلی فراموش می شوند. بچه های کوچک و کم حرف، کهنسالانی که تحرک برایشان دشوار شده، بیماران، دختر و پسرهای میانسال و ترشیده ای که ناتوان از اشتغال و تشکیل خانواده به نظر می رسند، مطلقه ها و بیوه ها و خانواده های ورشکسته ای که در سکوت منزلشان را از دست داده اند و در بیغوله ای جایی اجاره کرده اند و دیگر تمایلی به معاشرت ندارند، فهرست بلندبالایی از ساختار سنتی «دیگری سازی» در جامعه ما را تشکیل می دهند. دختران و پسرانی که به خارج می روند و برنامه زندگیشان از نظرها محو میشود و یا فرزندانی که به تدریج عقاید و سبک زندگی متفاوت با والدینشان پیدا می کنند و منزوی می شوند و مسیر خود را به تنهایی جدا می کنند از گروه های جدیدی هستند که به خاطر وضعیت اجتماعی دو دهه اخیر تعدادشان افزایش یافته و به بخش مهمی از فهرست قبلی تبدیل شده اند.
🔴به عبارت دیگر «جامعه رسمی» ما مداوما در حال «دیگری سازی» و «حذف دیگری» ها برای حفاظت از خود است. در مقیاس کلان، این جامعه رسمی به دولت رسمی و گفتمان رسمی پیوند می خورد و بنیاد قوانین، حاکمیت، عرف، هنجارها و نظم اجتماعی ما را می سازد. در این سیستم «دیگری ها» هیچ و پوچند و خانواده، تمام نظام آموزشی اعم از مدرسه و دانشگاه، سربازی، صداوسیما و دستگاه تبلیغات رسمی و از همه مهمتر نهادهای قضایی و امنیتی دست اندرکار اینند که «افراد، عادی بودن را تقدیس و دیگران را دشمن بدانند، از عادیها حفاظت شود و دیگری ها کنترل و در صورت لزوم سرکوب شوند». این نظام بدیهی عملکرد نظم اجتماعی در جامعه ماست که معتادان، افغانیها، زندانیها، فاحشه ها، دزدها، ملحدین، دیوانگان، فراریان و اراذل خیابانی را «دیگری» می کند و «مشروعیت برخورد» با آنها را بدیهی می انگارد.
🔴عضو جامعه رسمی و مخصوصا مدیران آن البته چنین تربیت می شوند که «دیگری ها» را نبینند، چرا که طبقه دیگران زباله دان جامعه رسمی است، آن بخشی از ماجراست که نباید دیده شود. به لحاظ جامعه شناختی، دیگران دقیقا ماحصل ضعفها و خرابیهایی هستند که ساختار جامعه رسمی پدید می آورد و اثر خود را مشخصا در ضعیفترین بخشهای زنجیر وارد می کند، اما جامعه رسمی در مواجهه با «دیگران» به شدت عاملیت گرا می شود و «دیگریها» را به عنوان کسانی که خود نتوانسته اند پابه پای آدمهای عادی حرکت کنند و به همین خاطر ضعف خود را با جامعه ستیزی جبران می کنند، معرفی می کند. در یک کلام دیگریها باید از آرایش صحنه حذف شوند که همه چیز خوب و زیبا به نظر برسد.
♦️بنابراین این سیستم همواره بدیهی انگاشته می شود و علی رغم تغییرات آرام هرگز به پرسش کشیده نمی شود مگر آنکه عضو جامعه رسمی بتواند برای اولین بار با «انبوه دیگران» مواجه شود و آنگاه در مواجهه با این پرسش سهمیگن که «به واقع دیگری چه کسی است؟» بحران را در بنیانهای وجودی خود احساس کند. از منظر جهان بدیهی ای که مردان و زنان رسمی در آن زندگی می کنند، مردی که در همدان طلبه گمنامی را در خیابان کشت، مثل همیشه یکی از هزاران آدم بیمار و خطرناکی است که باید توسط دستگاه امنیتی به بدترین شکل «اعدام» شود، یعنی لکه سیاهی است که باید از صفحه سفید نظم موجود پاک شود. مدیر جامعه رسمی البته خود را از نعمت وجود جامعه شناسان محروم کرده که به او بگویند شاید ماجرا طور دیگری است و دیگر نمی توانید «دیگران» را نادیده بگیرید. انذار دهنده ای نیست که بگوید شاید آن گلوله ای که از تفنک خارج شد، شلیک کور میلیونها صدای «دیگری» در جامعه ایران است که فریادشان در هیاهوی بزرگان شنیده نمی شود و دیگر چیزی هم برای از دست دادن ندارند. شلیک کوری که نمی داند همان طلبه مقتول هم خودش از «دیگران» سیستم مقتدر حوزوی ماست و چه بسا در آن لحظات راه رفتن در خیابان به این می اندیشیده که «بر سر روحانیتی که مردم از شر حکومت به او پناه می بردند چه آمد، که اینک ناچار است که از گزند مردم به دامان حکومت پناه برد؟». و شاید در این فکر بوده که «زمان انشعابِ الهیاتیِ طلبه های مستضعف از اشرافیت مذهبی ای که دیگران، این انبوه جامعه ایرانی را انکار و طرد می کند، کی فرا خواهد رسید؟» اما افسوس و صد افسوس که مجالی برای پی گرفتن این فکر نیافت…
آیا ما ایرانیان می توانیم از «جهان اشرافیت» خارج شویم؟
🔴اصلاح طلبها و اصولگراها در یک نکته با هم مشترکند و آن هم اینکه با دموکراسی مخالفند. الیگارشی رژیم قاجار و الیگارشی رژیم پهلوی و الیگارشی فعلی هم در این نکته با هم مشترکند که با دموکراسی مخالفند. حوزویان و دانشگاهیان هم در این نکته با هم مشترکند که با دموکراسی مخالفند. سنت گرایان متشرع و مدرنیستهای سکولار هم به رغم همه اختلافشان با هم در این نکته با هم مشترکند که دوست دارند به جای دموکراسی بگویند پوپولیسم. نظامی ها، روحانیون، تکنوکراتها، سرمایه داران، سیاستمداران، رسانه چی ها، مدیرها، معلم ها و پدرها با همه تفاوت عقیدتی و سیاسی که دارند باز در این عقیده مشترکند که مردم را حقیر می دانند و نخبگان را می ستایند: بالاخره کسی باید چوپانی این رمه را عهده دار شود و دعوا در آنجاست که شکل می گیرد.
🔴به تعبیر بهتر اما دعوا بر سر لحاف ملاست. آنچه همه این جماعتهایی که نام بردم به آن «سیاست» می گویند در واقع تنها نزاع قدرت بر سر قبای اشرافیت است. یکی از تفاوتهای زیربنایی چپ با راست همین است که راست از ایدئولوژی نظری می گوید اما چپ از واقعیت عملی می پرسد. تمام ایدئولوژیها و فلسفه سیاسی هایی که به مساله بنیادین تقابل دموکراسی و اشرافیت نمی پردازند باید دور دور ریخت، چرا که سکوت در قبال این مساله جز تلاشی برای بازسازی اشرافیتی دوباره معنای دیگری ندارد.
🔴دموکراسی در مقابل اشرافیت نیست. دموکراسی جهان دیگری است که دربرابر جهان اشرافی قد علم می کند و همه چیز را از نو می شناسد. دموکراسی انتهای طیف مقابل اشرافیت نیست که با ژستی میانه روانه نقطه اعتدالی میان آن دو را برگزینیم. ریشه اشرافیت را باید سوزاند تا جهان از نو کشف شود. ما ایرانیان تا کنون همه چیز را در ساختاری اشرافی درک کرده ایم، چه اسلام را، چه غرب را، چه فقه را و چه علم جدید را، چه فلسفه و چه سیاست را، چه ایرانیت خودمان و چه هویت دیگران را، و چه حتی بزرگ مصلحانی که در لحظات معدودی از تاریخ کهن ما کوشیده اند که لحظه ای از ساختار اشرافی پا بیرون نهند و شمه ای از عطر و خاطره جهانی را سوغات آورند که انسانی برای اول بار در آن متولد شده است.
♦️انقلاب اسلامی ایران یک لحظه باشکوه بود که هزاران سال «ترس تاریخی» از «جهان بدون اشرافیت» را در یک لحظه زیر پا گذاشت، اما چون فواره ای درخشان زوال یافت و به تجدید اشرافیتی دیگر تن داد. با این حال انقلاب رخ داده است و تاریخ بعد از انقلاب هرگز تاریخ پیش از آن نخواهد بود.
🔴اصلاح طلبها و اصولگراها در یک نکته با هم مشترکند و آن هم اینکه با دموکراسی مخالفند. الیگارشی رژیم قاجار و الیگارشی رژیم پهلوی و الیگارشی فعلی هم در این نکته با هم مشترکند که با دموکراسی مخالفند. حوزویان و دانشگاهیان هم در این نکته با هم مشترکند که با دموکراسی مخالفند. سنت گرایان متشرع و مدرنیستهای سکولار هم به رغم همه اختلافشان با هم در این نکته با هم مشترکند که دوست دارند به جای دموکراسی بگویند پوپولیسم. نظامی ها، روحانیون، تکنوکراتها، سرمایه داران، سیاستمداران، رسانه چی ها، مدیرها، معلم ها و پدرها با همه تفاوت عقیدتی و سیاسی که دارند باز در این عقیده مشترکند که مردم را حقیر می دانند و نخبگان را می ستایند: بالاخره کسی باید چوپانی این رمه را عهده دار شود و دعوا در آنجاست که شکل می گیرد.
🔴به تعبیر بهتر اما دعوا بر سر لحاف ملاست. آنچه همه این جماعتهایی که نام بردم به آن «سیاست» می گویند در واقع تنها نزاع قدرت بر سر قبای اشرافیت است. یکی از تفاوتهای زیربنایی چپ با راست همین است که راست از ایدئولوژی نظری می گوید اما چپ از واقعیت عملی می پرسد. تمام ایدئولوژیها و فلسفه سیاسی هایی که به مساله بنیادین تقابل دموکراسی و اشرافیت نمی پردازند باید دور دور ریخت، چرا که سکوت در قبال این مساله جز تلاشی برای بازسازی اشرافیتی دوباره معنای دیگری ندارد.
🔴دموکراسی در مقابل اشرافیت نیست. دموکراسی جهان دیگری است که دربرابر جهان اشرافی قد علم می کند و همه چیز را از نو می شناسد. دموکراسی انتهای طیف مقابل اشرافیت نیست که با ژستی میانه روانه نقطه اعتدالی میان آن دو را برگزینیم. ریشه اشرافیت را باید سوزاند تا جهان از نو کشف شود. ما ایرانیان تا کنون همه چیز را در ساختاری اشرافی درک کرده ایم، چه اسلام را، چه غرب را، چه فقه را و چه علم جدید را، چه فلسفه و چه سیاست را، چه ایرانیت خودمان و چه هویت دیگران را، و چه حتی بزرگ مصلحانی که در لحظات معدودی از تاریخ کهن ما کوشیده اند که لحظه ای از ساختار اشرافی پا بیرون نهند و شمه ای از عطر و خاطره جهانی را سوغات آورند که انسانی برای اول بار در آن متولد شده است.
♦️انقلاب اسلامی ایران یک لحظه باشکوه بود که هزاران سال «ترس تاریخی» از «جهان بدون اشرافیت» را در یک لحظه زیر پا گذاشت، اما چون فواره ای درخشان زوال یافت و به تجدید اشرافیتی دیگر تن داد. با این حال انقلاب رخ داده است و تاریخ بعد از انقلاب هرگز تاریخ پیش از آن نخواهد بود.
شکست برجام، ورشکستی دو جناح سیاسی مرکز و برخاستن راه سوم توسعه از چپ یا راست رادیکال
🔴برجام بی تردید شکست خورده است و شکست برجام در معنای بنیادین سیاسی-تاریخی آن به معنای ورشکستی هر دو نیرویی است که در چارچوب آن طرح سیاسی خویش را پیش می بردند. این دو برنامه سیاسی-اقتصادی دو جناح اصلی ساختار جمهوری دوم بود که در یک تعببیر کلی و روشن که حسن روحانی در اوایل دهه هشتاد از آن یاد می کند، یکی اقتصاد را ذیل اقتدار حاکمیتی می نشاند و دومی اقتدار را تابعی برآمده از توسعه اقتصادی تلقی می کند. اولی با تأکید بر اقتدار حاکمیت و امنیتی کردن مقوله اقتصاد و فرهنگ، مرزهای دولت-ملت را تا سرحد انزوای کامل ایران از جهان و برپایی «تمدن» به معنای هانتینگتونی آن بالا می برد و دومی با تأکید بر ورود به سرمایه داری جهانی، دولت را به عنوان حافظ منافع طبقه سرمایه داری همپالگی با سرمایه داری جهانی معرفی می کند.
🔴برجام علاوه بر اینکه یک توافق با امریکا بود، یک توافق در داخل هم محسوب می شد. هردو جناح، هرچند در دو ساختار متفاوت، به تنش زدایی از روابط با استکبار در خارج و سیاست زدایی از جامعه مدنی ایران نیاز داشتند و هر دو از پدید آمدن نوعی سرمایه داری رانتی زیر لوای دولت و بیت المال، هرچند یکی با صبغه ای دولتی تر و دیگری با صبغه ای خصوصی تر، حمایت می کردند. با پایان یافتن تاریخ مصرف احمدی نژاد در سال 90 که به بازگرداندن تعادل از دست رفته در دهه هفتاد میان دو جناح انجامیده بود، توافق و رقابت دو جناح حاکم در دهه نود که از یکسو برنیامدن نیروی سیاسی سومی را تضمین می کردند و از سوی دیگر برای حذف یکدیگر تمام تلاش خود را به کار می بستند، امروز به یک بن بست سیاسی تمام عیار انجامیده است. تمام گزینه هایی که امروز از سوی دو جناح حاکم مطرح می شود، هرچه باشد از آنجا که هدفی جز تمدید الیگارشی جمهوری دوم ندارد طرحی ارتجاعی و غیرقابل قبول به نظر می رسد.
♦️چنین شرایطی بی شک، دیر یا زود آبستن برآمدن نیروی سیاسی سومی است که بیرون از قلمرو دو جناح حاکم، از ناحیه رادیکال راست یا چپ برخواهد خواست. به خاطر گرایش به راست ساختار رسمی دولت-ملت ایرانی برآمدن نیروی سیاسی سومی از ناحیه راست رادیکال همواره وجود دارد اما مساله در این نکته بغرنج است که راست گرایی ناسیونالیستی، فاشیستی و دیکتاتورمآبانه، نمایندگان پر و پاقرصی در میان سلطنت طلبان و پان ایرانیستهای سکولار دارد و از سوی دیگر مستقیماً در نقطه مقابل سنت و گفتمان انقلاب اسلامی ۵۷ قرار می گیرد. اگرچه جامعه مدنی ایران ضعیف و مستأصل است اما گرایش به آرمانهای آزادی و عدالت و مبارزه با امپریالیسم همواره در آن ریشه دار بوده است. برآمدن نیروی سیاسی سومی از ناحیه چپ اگر امروز با عبرت
گرفتن از بیراهه های تاریخی ای که مسیر چپ را به سوی سوسیالیسم دولتی و بنیادگرایی محافظه کار می کشاند، همراه شود، می تواند مسیری تازه، راهگشا، مقبول و مترقی برای برون رفت ایران امروز محسوب شود.
🔴برجام بی تردید شکست خورده است و شکست برجام در معنای بنیادین سیاسی-تاریخی آن به معنای ورشکستی هر دو نیرویی است که در چارچوب آن طرح سیاسی خویش را پیش می بردند. این دو برنامه سیاسی-اقتصادی دو جناح اصلی ساختار جمهوری دوم بود که در یک تعببیر کلی و روشن که حسن روحانی در اوایل دهه هشتاد از آن یاد می کند، یکی اقتصاد را ذیل اقتدار حاکمیتی می نشاند و دومی اقتدار را تابعی برآمده از توسعه اقتصادی تلقی می کند. اولی با تأکید بر اقتدار حاکمیت و امنیتی کردن مقوله اقتصاد و فرهنگ، مرزهای دولت-ملت را تا سرحد انزوای کامل ایران از جهان و برپایی «تمدن» به معنای هانتینگتونی آن بالا می برد و دومی با تأکید بر ورود به سرمایه داری جهانی، دولت را به عنوان حافظ منافع طبقه سرمایه داری همپالگی با سرمایه داری جهانی معرفی می کند.
🔴برجام علاوه بر اینکه یک توافق با امریکا بود، یک توافق در داخل هم محسوب می شد. هردو جناح، هرچند در دو ساختار متفاوت، به تنش زدایی از روابط با استکبار در خارج و سیاست زدایی از جامعه مدنی ایران نیاز داشتند و هر دو از پدید آمدن نوعی سرمایه داری رانتی زیر لوای دولت و بیت المال، هرچند یکی با صبغه ای دولتی تر و دیگری با صبغه ای خصوصی تر، حمایت می کردند. با پایان یافتن تاریخ مصرف احمدی نژاد در سال 90 که به بازگرداندن تعادل از دست رفته در دهه هفتاد میان دو جناح انجامیده بود، توافق و رقابت دو جناح حاکم در دهه نود که از یکسو برنیامدن نیروی سیاسی سومی را تضمین می کردند و از سوی دیگر برای حذف یکدیگر تمام تلاش خود را به کار می بستند، امروز به یک بن بست سیاسی تمام عیار انجامیده است. تمام گزینه هایی که امروز از سوی دو جناح حاکم مطرح می شود، هرچه باشد از آنجا که هدفی جز تمدید الیگارشی جمهوری دوم ندارد طرحی ارتجاعی و غیرقابل قبول به نظر می رسد.
♦️چنین شرایطی بی شک، دیر یا زود آبستن برآمدن نیروی سیاسی سومی است که بیرون از قلمرو دو جناح حاکم، از ناحیه رادیکال راست یا چپ برخواهد خواست. به خاطر گرایش به راست ساختار رسمی دولت-ملت ایرانی برآمدن نیروی سیاسی سومی از ناحیه راست رادیکال همواره وجود دارد اما مساله در این نکته بغرنج است که راست گرایی ناسیونالیستی، فاشیستی و دیکتاتورمآبانه، نمایندگان پر و پاقرصی در میان سلطنت طلبان و پان ایرانیستهای سکولار دارد و از سوی دیگر مستقیماً در نقطه مقابل سنت و گفتمان انقلاب اسلامی ۵۷ قرار می گیرد. اگرچه جامعه مدنی ایران ضعیف و مستأصل است اما گرایش به آرمانهای آزادی و عدالت و مبارزه با امپریالیسم همواره در آن ریشه دار بوده است. برآمدن نیروی سیاسی سومی از ناحیه چپ اگر امروز با عبرت
گرفتن از بیراهه های تاریخی ای که مسیر چپ را به سوی سوسیالیسم دولتی و بنیادگرایی محافظه کار می کشاند، همراه شود، می تواند مسیری تازه، راهگشا، مقبول و مترقی برای برون رفت ایران امروز محسوب شود.
جمهورى سوم
شکست برجام، ورشکستی دو جناح سیاسی مرکز و برخاستن راه سوم توسعه از چپ یا راست رادیکال 🔴برجام بی تردید شکست خورده است و شکست برجام در معنای بنیادین سیاسی-تاریخی آن به معنای ورشکستی هر دو نیرویی است که در چارچوب آن طرح سیاسی خویش را پیش می بردند. این دو برنامه…
استشهادی به هجمه جواد طباطبایی علیه محمد خاتمی
سخنرانی سیدمحمد خاتمی درباره «فدرالیسم» و پاسخ تند امروز سیدجواد طباطبایی به وی ، هردو نشان از صف بندیهای تازه جامعه و سیاست در ایران دارد. اصلاح طلبی و اصولگرایی در حال فروپاشی است و اصلاح طلبان و اصولگرایان چاره ای ندارند که به تدریج یا به چپ نو و یا به راست نو بپیوندند. اصولگرایانی چون فرهنگ امروز و اصلاح طلبانی چون قوچانی پیشاپیش این حرکت را با اتحاد با پان ایرانیستهایی چون سیدجواد طباطبایی آغاز کرده بودند و جالب آنکه خاتمی در مسیری معکوس و در پی انشعاب از این ابتذال دست راستی، در بازگشت به ریشه های چپ دوم خرداد با زوال تدریجی برجام از «فدرالیسم» سخن گفت. راست گرایی جمهوری دوم در نزاع میان «فقه» «ایدئولوژی» و «امنیت ملی» فرسوده شد و امروز همه چیز مهیاست که در «عصر جدید» و در «گام دوم» فقه و ایدئولوژی به عنوان زایده امنیت ملی در دولت-شهر ایرانی ادغام شود و نوعی ناسیونال-لیبرالیسم پان ایرانیستی مسئولیت تمدید الیگارشی قدیم در جمهوری سوم را بر عهده بگیرد. آیا اینک زمان آن نیست که ریشه های چپ فقه، ریشه های چپ ایدئولوژی و ریشه های چپ اصلاحات نیز از این صفوف مندرس راست انشعاب کنند و جبهه جوان تازه ای در مقابل «آقازادگان رانتخوار عصرجدید» تشکیل دهند؟
https://news.1rj.ru/str/javadtabatabai/1210
سخنرانی سیدمحمد خاتمی درباره «فدرالیسم» و پاسخ تند امروز سیدجواد طباطبایی به وی ، هردو نشان از صف بندیهای تازه جامعه و سیاست در ایران دارد. اصلاح طلبی و اصولگرایی در حال فروپاشی است و اصلاح طلبان و اصولگرایان چاره ای ندارند که به تدریج یا به چپ نو و یا به راست نو بپیوندند. اصولگرایانی چون فرهنگ امروز و اصلاح طلبانی چون قوچانی پیشاپیش این حرکت را با اتحاد با پان ایرانیستهایی چون سیدجواد طباطبایی آغاز کرده بودند و جالب آنکه خاتمی در مسیری معکوس و در پی انشعاب از این ابتذال دست راستی، در بازگشت به ریشه های چپ دوم خرداد با زوال تدریجی برجام از «فدرالیسم» سخن گفت. راست گرایی جمهوری دوم در نزاع میان «فقه» «ایدئولوژی» و «امنیت ملی» فرسوده شد و امروز همه چیز مهیاست که در «عصر جدید» و در «گام دوم» فقه و ایدئولوژی به عنوان زایده امنیت ملی در دولت-شهر ایرانی ادغام شود و نوعی ناسیونال-لیبرالیسم پان ایرانیستی مسئولیت تمدید الیگارشی قدیم در جمهوری سوم را بر عهده بگیرد. آیا اینک زمان آن نیست که ریشه های چپ فقه، ریشه های چپ ایدئولوژی و ریشه های چپ اصلاحات نیز از این صفوف مندرس راست انشعاب کنند و جبهه جوان تازه ای در مقابل «آقازادگان رانتخوار عصرجدید» تشکیل دهند؟
https://news.1rj.ru/str/javadtabatabai/1210
Telegram
جواد طباطبايي
🖇توصیه ای به آقای خاتمی
📋من نیز مانند بسیارانی دیگر، سخنان آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق، دربارۀ مطلوب بودن الگوی فدرالیسم برای ایران را، که در جمع اعضای شورای شهر ایراد شده بود، با شگفتی فراوان در رسانه ها خواندم. در آن سخنان آمده بود : «مطلوب ترین شیوۀ…
📋من نیز مانند بسیارانی دیگر، سخنان آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق، دربارۀ مطلوب بودن الگوی فدرالیسم برای ایران را، که در جمع اعضای شورای شهر ایراد شده بود، با شگفتی فراوان در رسانه ها خواندم. در آن سخنان آمده بود : «مطلوب ترین شیوۀ…
درباره اختلاف میان «تقویم مذهبی» و «تقویم طبیعی» و دلالتهای اجتماعی آن
🔴این شبها همه ما ماه را در آسمان که یکی دو قدم جلوتر از تقویممان رو به کامل شدن می رفت، دیدیم. در اینجا کاری به مباحث فقهی استهلال و نظر شرعی حضرات ندارم. به لحاظ اجتماعی برآیند موضوع درباره اینکه اول ماه چه روزی است از سه حالت خارج نیست: یا خود افراد و گروه ها باید شروع ماه را تشخیص دهند که من به آن وضعیت «تکثر» می گویم یا شروع ماه یک امر طبیعی و تقویمی مثل زمان اذان و موقعیت قبله و امثالهم است که در عالم خارج تعیین می شود که من به آن وضعیت «طبیعی» می گویم یا یک امر ملی و مشترک و واحد و در عین حال مستقل از واقعیت خارجی است که من به آن وضعیت «تقلیدی» می گویم.
🔴اینکه شریعت ما یا تفسیر درست از آیین ما نهایتاً به کدام دیدگاه نزدیکتر است یا باید باشد اینجا محل بحث من نیست. بحث اینجاست که دلالتهای اجتماعی هریک از این سه موقعیت با هم متفاوت است و تحلیل همین مسأله به تنهایی می تواند نشانه و معرف مهمی از وضعیت دینداری و گفتمان رسمی دین در زمانه ما به شمار آید:
1⃣ وضعیت متکثر:
بعد از وقوع انقلاب، هرچه نهاد دین بیشتر در ساختار دولت-ملت مرکزی ادغام شده است، از وضعیت متکثر بیشتر فاصله گرفته ایم، اما آنچه از برخی اقوال سنتی تر برمی آید اینست که پیش از بسط نهاد مرکزی ولایت، نه تنها جواز رویارویی متکثر دینداران و مراجع با پدیده بیرونی و واحد طبیعی وجود داشته بلکه چه بسا وجود درکی بی واسطه از آغاز ماه و امکان تکثر میان دینداران مفروض بوده است. این وضعیت طبعاً مستلزم نوعی رواداری مذهبی و در عین حال نفی روش شناختی یکه ی پوزیتیویستی و علمی است و نه تنها وجود سازمان دینی واحدی را تجویز نمی کند، بلکه این خود دین است که از تکثر تجربه دینی و وجود گروه های مختلف دینی در جامعه دفاع می کند و اصلاً آنرا تجویز می کند.
2⃣ وضعیت طبیعی:
در مقابل تلقی طبیعی از تقویم مذهبی، تمایل به آن دارد که مدخلیت انسان دیندار را از ماجرا کنار گذشته آنرا به مثابه امری معلوم و معین و حقیقتی مسلم در خارج فرض و کشف آنرا به کارشناسان محول کند. از این منظر مساله تقویم امری مشترک و واحد بیرون از روابط اجتماعی است و دینداران در هر حال از همین الگوی واحد تبعیت می کنند. وضعیت تقویم طبیعی اگرچه خود توسط عامل دیگری به نام «دولت-ملت» حد می خورد و به «امری ملّی» تبدیل می شود اما چون الگوی واحدی بر آن حاکم است، به هرحال از وجود سازمان دینی واحد و استانداردی که مطابق واقع و تابع علم باشد دفاع می کند.
3⃣ وضعیت تقلیدی
وضعیت تقلیدی از هردو وضعیت قبلی چیزهایی را گرفته و بخشهایی را حذف کرده و شق سومی را پدید آورده که از اقتضائات جدید پیوند دین و نهاد دولت-ملت جدید به نظر می رسد. وضعیت تقلیدی از یکطرف سوبجکتیویته مندرج در دیدگاه متکثر سنتی را پذیرفته و به جای حذف انسان از فهم تقویم دینی درکی غیرطبیعی از آغاز ماه را ملاک می گیرد، اما از طرف دیگر به خاطر ابنتا بر سازمان مرکزی واحد و تمایل به ایجاد جماعت مذهبی منطبق بر دولت-ملت، تکثر را رد می کند و مانند رویکرد طبیعی می کوشد که تقویم واحد و مشترک ملی ای اعلام کند و جالب اینکه در این مقام «علم» را نه به عنوان منطق مستقلی در کشف واقع، بلکه به عنوان ابزار و روشی ذیل منطق استهلال مبتنی بر رؤیت سازمان مرکزی به کار میگیرد تا حجیت علمی هم به عنوان مقوم ساختار ملّی تقلیدی به کار گرفته شود.
♦️وضعیت تقلیدی همان وضعیت کنونی ماست که ماه تقویمی ما با تأخر از ماه طبیعی پیش می رود. این استعاره ایست از «جهانی که در آن زندگی می کنیم» و حداقل دو جهان موازی از دینداری ای که «می توانست وجود داشته باشد».
🔴این شبها همه ما ماه را در آسمان که یکی دو قدم جلوتر از تقویممان رو به کامل شدن می رفت، دیدیم. در اینجا کاری به مباحث فقهی استهلال و نظر شرعی حضرات ندارم. به لحاظ اجتماعی برآیند موضوع درباره اینکه اول ماه چه روزی است از سه حالت خارج نیست: یا خود افراد و گروه ها باید شروع ماه را تشخیص دهند که من به آن وضعیت «تکثر» می گویم یا شروع ماه یک امر طبیعی و تقویمی مثل زمان اذان و موقعیت قبله و امثالهم است که در عالم خارج تعیین می شود که من به آن وضعیت «طبیعی» می گویم یا یک امر ملی و مشترک و واحد و در عین حال مستقل از واقعیت خارجی است که من به آن وضعیت «تقلیدی» می گویم.
🔴اینکه شریعت ما یا تفسیر درست از آیین ما نهایتاً به کدام دیدگاه نزدیکتر است یا باید باشد اینجا محل بحث من نیست. بحث اینجاست که دلالتهای اجتماعی هریک از این سه موقعیت با هم متفاوت است و تحلیل همین مسأله به تنهایی می تواند نشانه و معرف مهمی از وضعیت دینداری و گفتمان رسمی دین در زمانه ما به شمار آید:
1⃣ وضعیت متکثر:
بعد از وقوع انقلاب، هرچه نهاد دین بیشتر در ساختار دولت-ملت مرکزی ادغام شده است، از وضعیت متکثر بیشتر فاصله گرفته ایم، اما آنچه از برخی اقوال سنتی تر برمی آید اینست که پیش از بسط نهاد مرکزی ولایت، نه تنها جواز رویارویی متکثر دینداران و مراجع با پدیده بیرونی و واحد طبیعی وجود داشته بلکه چه بسا وجود درکی بی واسطه از آغاز ماه و امکان تکثر میان دینداران مفروض بوده است. این وضعیت طبعاً مستلزم نوعی رواداری مذهبی و در عین حال نفی روش شناختی یکه ی پوزیتیویستی و علمی است و نه تنها وجود سازمان دینی واحدی را تجویز نمی کند، بلکه این خود دین است که از تکثر تجربه دینی و وجود گروه های مختلف دینی در جامعه دفاع می کند و اصلاً آنرا تجویز می کند.
2⃣ وضعیت طبیعی:
در مقابل تلقی طبیعی از تقویم مذهبی، تمایل به آن دارد که مدخلیت انسان دیندار را از ماجرا کنار گذشته آنرا به مثابه امری معلوم و معین و حقیقتی مسلم در خارج فرض و کشف آنرا به کارشناسان محول کند. از این منظر مساله تقویم امری مشترک و واحد بیرون از روابط اجتماعی است و دینداران در هر حال از همین الگوی واحد تبعیت می کنند. وضعیت تقویم طبیعی اگرچه خود توسط عامل دیگری به نام «دولت-ملت» حد می خورد و به «امری ملّی» تبدیل می شود اما چون الگوی واحدی بر آن حاکم است، به هرحال از وجود سازمان دینی واحد و استانداردی که مطابق واقع و تابع علم باشد دفاع می کند.
3⃣ وضعیت تقلیدی
وضعیت تقلیدی از هردو وضعیت قبلی چیزهایی را گرفته و بخشهایی را حذف کرده و شق سومی را پدید آورده که از اقتضائات جدید پیوند دین و نهاد دولت-ملت جدید به نظر می رسد. وضعیت تقلیدی از یکطرف سوبجکتیویته مندرج در دیدگاه متکثر سنتی را پذیرفته و به جای حذف انسان از فهم تقویم دینی درکی غیرطبیعی از آغاز ماه را ملاک می گیرد، اما از طرف دیگر به خاطر ابنتا بر سازمان مرکزی واحد و تمایل به ایجاد جماعت مذهبی منطبق بر دولت-ملت، تکثر را رد می کند و مانند رویکرد طبیعی می کوشد که تقویم واحد و مشترک ملی ای اعلام کند و جالب اینکه در این مقام «علم» را نه به عنوان منطق مستقلی در کشف واقع، بلکه به عنوان ابزار و روشی ذیل منطق استهلال مبتنی بر رؤیت سازمان مرکزی به کار میگیرد تا حجیت علمی هم به عنوان مقوم ساختار ملّی تقلیدی به کار گرفته شود.
♦️وضعیت تقلیدی همان وضعیت کنونی ماست که ماه تقویمی ما با تأخر از ماه طبیعی پیش می رود. این استعاره ایست از «جهانی که در آن زندگی می کنیم» و حداقل دو جهان موازی از دینداری ای که «می توانست وجود داشته باشد».
آزادی؛ جوهر مشترک وارستگی، رهایی و رستگاری
در نسبت روزه و امر سیاسی
🔴بنیاد هر سه مفهوم اخلاقیِ «وارستگی»، سیاسیِ «رهایی» و الهیاتیِ «رستگاری» بر یک چیز استوار است: «رستن» یا همان «آزادی». برخلاف تصور متافیزکی، فقهی و اتوپیایی، هیچ یک از این سه مفهوم به یک ایستار مشخص اشاره نمی کنند و یک غایت از پیش تعیین شده را مفروض ندارند، بلکه هرسه از طلب «حرکتی در موقعیت کنونی انسان» که موقعیتی اسارت بار است سخن می گویند. ویژگی اصلی انسان اسیر، انسان ناآزاد، این است که از «اختیار مستقل خود» برخوردار نیست و این عدم بهره مندی از اختیار، تنها فقدان یک امتیاز از میان دهها امکان بشری نیست، بلکه سقوط انسان از ورطه انسانیت به ورطه حیوانیت است. انسان در غیاب آزادی، تحت نفوذ نیروهای بیرونی خود قرار دارد و زندگی ذیل سلطه به معنای همواره مکتوم ماندن قوه منحصر به فرد «اراده خلاق پیش بینی ناپذیر» انسانی است. سلطه همان شر اول، همان شر اصلی و سرچشمه و زیربنای رذائل و بدیهاست و نفی سلطه جوهر مشترک خیر و فضیلت، جهان مشترکی است که وارستگی، رهایی و رستگاری دنبال می کنند.
🔴بدیِ تمام آنچه خوبان عالم آدمی را از آن برحذر می دارند، تنها زمانی آشکار می شود که در این موقعیت اساسی «آزادی انسان» فهمیده شوند. شراب و فحشا و قتل و ربا و دروغ همگی در این اصل اساسی مشترکند که «از ضعف انسان حکایت می کنند» و «به ضعف انسان می انجامند». اینها همه هیولاهای پوشالی جهانی هستند که «انسان مختار مسئول» با اراده مستقل، آزاد و صادق خود در آن ظهور نکرده است.
♦️از نظر من، تمام بساط سلطه و شرارت بر یک بنیاد استوار شده و آن «ترس» است و «ترس» مهمترین شیطانی است که جهانیان را از برآمدن «اراده ای که جهان را تغییر می دهد» برحذر می دارد. سلطه تنها و تنها زمانی فرومی پاشد که نقطه اتکای خود در درون انسانها را از دست دهد. زمانی که انسانها بر ترس غلبه کنند و برپای خویش بایستند. از این منظر آموزه ای چون «روزه داری» خواست وارستگی، آزادی از نفوذ سائقهای بیرونی بر اراده بشر، تمهیدی در پرورش انسان سیاسی، دست و پنجه نرم کردن با ترس از فنا را تمرین کردن و تصوری از رستگاری در مدینه فاضله ایست که در آن انسانها پس از قرنها رنج کشیدن در سایه "ترس" فراگیری که اربابان مذهبی، نظامی، سیاسی و اقتصادی ایجاد کرده اند، به جهانی نورانی پا می گذارند که سلطه ای در آن وجود ندارد و همگان آزاد و برابر، شکوفایی خویش و تکامل جهان را با کار و عمل خلاقانه و مسئول در پیش خواهند گرفت.
در نسبت روزه و امر سیاسی
🔴بنیاد هر سه مفهوم اخلاقیِ «وارستگی»، سیاسیِ «رهایی» و الهیاتیِ «رستگاری» بر یک چیز استوار است: «رستن» یا همان «آزادی». برخلاف تصور متافیزکی، فقهی و اتوپیایی، هیچ یک از این سه مفهوم به یک ایستار مشخص اشاره نمی کنند و یک غایت از پیش تعیین شده را مفروض ندارند، بلکه هرسه از طلب «حرکتی در موقعیت کنونی انسان» که موقعیتی اسارت بار است سخن می گویند. ویژگی اصلی انسان اسیر، انسان ناآزاد، این است که از «اختیار مستقل خود» برخوردار نیست و این عدم بهره مندی از اختیار، تنها فقدان یک امتیاز از میان دهها امکان بشری نیست، بلکه سقوط انسان از ورطه انسانیت به ورطه حیوانیت است. انسان در غیاب آزادی، تحت نفوذ نیروهای بیرونی خود قرار دارد و زندگی ذیل سلطه به معنای همواره مکتوم ماندن قوه منحصر به فرد «اراده خلاق پیش بینی ناپذیر» انسانی است. سلطه همان شر اول، همان شر اصلی و سرچشمه و زیربنای رذائل و بدیهاست و نفی سلطه جوهر مشترک خیر و فضیلت، جهان مشترکی است که وارستگی، رهایی و رستگاری دنبال می کنند.
🔴بدیِ تمام آنچه خوبان عالم آدمی را از آن برحذر می دارند، تنها زمانی آشکار می شود که در این موقعیت اساسی «آزادی انسان» فهمیده شوند. شراب و فحشا و قتل و ربا و دروغ همگی در این اصل اساسی مشترکند که «از ضعف انسان حکایت می کنند» و «به ضعف انسان می انجامند». اینها همه هیولاهای پوشالی جهانی هستند که «انسان مختار مسئول» با اراده مستقل، آزاد و صادق خود در آن ظهور نکرده است.
♦️از نظر من، تمام بساط سلطه و شرارت بر یک بنیاد استوار شده و آن «ترس» است و «ترس» مهمترین شیطانی است که جهانیان را از برآمدن «اراده ای که جهان را تغییر می دهد» برحذر می دارد. سلطه تنها و تنها زمانی فرومی پاشد که نقطه اتکای خود در درون انسانها را از دست دهد. زمانی که انسانها بر ترس غلبه کنند و برپای خویش بایستند. از این منظر آموزه ای چون «روزه داری» خواست وارستگی، آزادی از نفوذ سائقهای بیرونی بر اراده بشر، تمهیدی در پرورش انسان سیاسی، دست و پنجه نرم کردن با ترس از فنا را تمرین کردن و تصوری از رستگاری در مدینه فاضله ایست که در آن انسانها پس از قرنها رنج کشیدن در سایه "ترس" فراگیری که اربابان مذهبی، نظامی، سیاسی و اقتصادی ایجاد کرده اند، به جهانی نورانی پا می گذارند که سلطه ای در آن وجود ندارد و همگان آزاد و برابر، شکوفایی خویش و تکامل جهان را با کار و عمل خلاقانه و مسئول در پیش خواهند گرفت.
حکومت دینی علوی یا حکومت دینی عمری؟
آیا حکومت دینی می تواند «خوبان» را بر «بدان» امتیاز دهد؟
🔴تلقی عدالت به عنوان «تاختن بر نابرابریهای اقتصادی» اگرچه از معدود خطوط ارزشی انقلاب اسلامی است که از میان استحاله دائمی گفتمان انقلاب به راست گرایی، به سلامت تا این چهلمین سال هم دوام آورده است، اما یک استراتژی خدعه آمیز نانوشته اما مؤثر در این چهل سال کوشیده که «اشرافیت» را به عنوان مقوله ای سکولار و بیرون از قلمرو مذهب و قدرت و آفتی برآمده از خود مردم یا در بدترین حالت نیروهای سکولارِ رخنه کرده در سازمان رسمی دین و دولت صورت بندی و با حفظ این ظرافت با آن برخورد کند. نتیجه طفره رفتن از اصل ماجرا و ریشه نابرابری که «تقابل بنیادین عدالت و اشرافیت» است در این چهل سال به همزیستی مسالمت آمیز عدالت و اشرافیت در ساختار رسمی ما انجامیده و بعد از هرموج عدالتخواهی، همواره این تیغ عدالت بوده که کند شده و موقعیت اشرافیت بوده که با لباسی جدید تثبیت گشته است.
🔴اشرافیت بر خلاف القای گفتمان دست راستی حاکم، نه تنها مساله ای مربوط به سرمایه داری و حکومتهای سکولار نیست (هرچند به صورت مدرن هم بازتولید شده است)، بلکه اساساً عارضه ای مربوط به حکومتهای دینی و مقدس و رژیمهای فضیلت گرایی است که تحقق غایت خیر و سعادت را برای مردمان جهان، مأموریت دولت خود معرفی می کنند. اشرافیت به معنای سلطه طبقه اشراف و امتیاز طبقه صاحبان فضل و شرف بر دیگران است و «استکبار خوبان» و حق انحصاری خوبان برای حاکمیت و تسلط بر جامعه را می توان تعابیر دیگری از آن دانست. اساساً در دیدگاه فلسفه های اسکولاسیتیک قرون وسطایی که متأثر از دیدگاه افلاطون، عدالت را نه معادل «مساوات همه انسانها»، بلکه به معنای «قرار گرفتن هر کس در جای شایسته خود» می دانند، تقسیم جامعه به دو طبقه خوبان، فضلا و اشراف و دیگرانِ گناهکار، خاطی و نیازمند سرپرستی، عین عدالت است و مطابق تاریخ و روایتهای قرآنی این تنها انبیاء بودند که در برهه های مختلف با قیام خود، این ساختار طبقاتی را به چالش می کشیدند و «مستضعفین» و طبقات پایین را ذی حق و فضیلت را امری الهی و مدنی معرفی می کردند و تقسیم قدرت و ثروت میان همگان را طلب می نمودند.
🔴بنابراین ریشه نابرابری در شکل گیری اشرافیت است و ریشه تأسیس اشرافیت در خوانشی خاص و البته فراگیر و رایج از حکومتهای دینی و مقدس و اخلاقی است که در آن «خوبان باید بر بدان امتیاز و برتری داشته باشند». چنین خوانشی از حکومت دینی در تاریخ اسلام، چه در میان شیعیان و چه در میان اهل سنت بیش از همه در تقابل اساسی میان علی (ع) و تا حدودی ابوبکر با عمر و عثمان و باقی خلفای اسلامی نمودار می شود و معنای سیاسی اصیلی می یابد که خاطره آن تا قرنها در توده مسلمین ماندگار می ماند، هرچند الهیات رسمی ای که به سلطنت طلبی و خلافت سوق یافته بود، با اطلاع از قدرت ویرانگر عدالت علوی قرنها که آنرا به حاشیه می راند. مرحوم سیدقطب نویسنده اهل سنت و اسلامگرای مصری ای که افکار او به واسطه تأثیر عمیقش در «حجت الاسلام خامنه ای جوان» در مسائل تاریخ معاصر ایران هم پراهمیت است، در کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» (که از سال ۳۹ تا ۵۷، ۲۴ بار و در چهل سال پس از انقلاب تنها دوبار چاپ شده است!) درباره این تفاوت می نویسد:
📝در زندگانی محمد (ص) و ابوبکر و عمر و در خلافت علی بن ابیطالب نظریه پیشرفته و عملی همان نظریه اسلامی بود که مال متعلق به توده ملت است، نه حاکم و نه خویشان او حق گرفتن چیزی از آنرا جز به مقدار حق خود ندارند و حاکم نمی تواند به کسی جز به مقدار استحقاقش بدهد، او و دیگران مساوی هستند (ص ۳۲۴) ...در زمان ابوبکر ماجرایی روی داد که با عمر اختلاف عقیده پیدا کرد. عقیده ابوبکر این بود که بیت المال را بین مسلمانان اولیه و آنها که بعد مسلمان شدند و همچنین بین برده ها و آزادگان و سرانجام میان زنان و مردان به طور مساوی تقسیم کند و عقیده عمر و عده ای از صحابه بر این بود که مسلمانان اولیه را به مقدار مراتبشان مقدم بدارد. در اینجا ابوبکر گفت: «این حساب سابقه و فضیلت که شما می گویید من هم خوب می دانم ولی پاداش آن بر خدای تعالی است و این امر معاشی است که مساواتش بهتر از تفاوت است». این مساوات همچنان مراعات می شد... تا اینکه عمر خود متولی خلافت شد و عقیده خود را در پیش گرفت: «من هرگز کسی را که با پیامبر خدا جنگ کرده و به رویش شمشیر کشیده با کسانی که به همراهی او با کفار پیکار کرده اند مساوی نخواهم گرفت» (ص ۳۲۸)
ادامه 👇👇👇
آیا حکومت دینی می تواند «خوبان» را بر «بدان» امتیاز دهد؟
🔴تلقی عدالت به عنوان «تاختن بر نابرابریهای اقتصادی» اگرچه از معدود خطوط ارزشی انقلاب اسلامی است که از میان استحاله دائمی گفتمان انقلاب به راست گرایی، به سلامت تا این چهلمین سال هم دوام آورده است، اما یک استراتژی خدعه آمیز نانوشته اما مؤثر در این چهل سال کوشیده که «اشرافیت» را به عنوان مقوله ای سکولار و بیرون از قلمرو مذهب و قدرت و آفتی برآمده از خود مردم یا در بدترین حالت نیروهای سکولارِ رخنه کرده در سازمان رسمی دین و دولت صورت بندی و با حفظ این ظرافت با آن برخورد کند. نتیجه طفره رفتن از اصل ماجرا و ریشه نابرابری که «تقابل بنیادین عدالت و اشرافیت» است در این چهل سال به همزیستی مسالمت آمیز عدالت و اشرافیت در ساختار رسمی ما انجامیده و بعد از هرموج عدالتخواهی، همواره این تیغ عدالت بوده که کند شده و موقعیت اشرافیت بوده که با لباسی جدید تثبیت گشته است.
🔴اشرافیت بر خلاف القای گفتمان دست راستی حاکم، نه تنها مساله ای مربوط به سرمایه داری و حکومتهای سکولار نیست (هرچند به صورت مدرن هم بازتولید شده است)، بلکه اساساً عارضه ای مربوط به حکومتهای دینی و مقدس و رژیمهای فضیلت گرایی است که تحقق غایت خیر و سعادت را برای مردمان جهان، مأموریت دولت خود معرفی می کنند. اشرافیت به معنای سلطه طبقه اشراف و امتیاز طبقه صاحبان فضل و شرف بر دیگران است و «استکبار خوبان» و حق انحصاری خوبان برای حاکمیت و تسلط بر جامعه را می توان تعابیر دیگری از آن دانست. اساساً در دیدگاه فلسفه های اسکولاسیتیک قرون وسطایی که متأثر از دیدگاه افلاطون، عدالت را نه معادل «مساوات همه انسانها»، بلکه به معنای «قرار گرفتن هر کس در جای شایسته خود» می دانند، تقسیم جامعه به دو طبقه خوبان، فضلا و اشراف و دیگرانِ گناهکار، خاطی و نیازمند سرپرستی، عین عدالت است و مطابق تاریخ و روایتهای قرآنی این تنها انبیاء بودند که در برهه های مختلف با قیام خود، این ساختار طبقاتی را به چالش می کشیدند و «مستضعفین» و طبقات پایین را ذی حق و فضیلت را امری الهی و مدنی معرفی می کردند و تقسیم قدرت و ثروت میان همگان را طلب می نمودند.
🔴بنابراین ریشه نابرابری در شکل گیری اشرافیت است و ریشه تأسیس اشرافیت در خوانشی خاص و البته فراگیر و رایج از حکومتهای دینی و مقدس و اخلاقی است که در آن «خوبان باید بر بدان امتیاز و برتری داشته باشند». چنین خوانشی از حکومت دینی در تاریخ اسلام، چه در میان شیعیان و چه در میان اهل سنت بیش از همه در تقابل اساسی میان علی (ع) و تا حدودی ابوبکر با عمر و عثمان و باقی خلفای اسلامی نمودار می شود و معنای سیاسی اصیلی می یابد که خاطره آن تا قرنها در توده مسلمین ماندگار می ماند، هرچند الهیات رسمی ای که به سلطنت طلبی و خلافت سوق یافته بود، با اطلاع از قدرت ویرانگر عدالت علوی قرنها که آنرا به حاشیه می راند. مرحوم سیدقطب نویسنده اهل سنت و اسلامگرای مصری ای که افکار او به واسطه تأثیر عمیقش در «حجت الاسلام خامنه ای جوان» در مسائل تاریخ معاصر ایران هم پراهمیت است، در کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» (که از سال ۳۹ تا ۵۷، ۲۴ بار و در چهل سال پس از انقلاب تنها دوبار چاپ شده است!) درباره این تفاوت می نویسد:
📝در زندگانی محمد (ص) و ابوبکر و عمر و در خلافت علی بن ابیطالب نظریه پیشرفته و عملی همان نظریه اسلامی بود که مال متعلق به توده ملت است، نه حاکم و نه خویشان او حق گرفتن چیزی از آنرا جز به مقدار حق خود ندارند و حاکم نمی تواند به کسی جز به مقدار استحقاقش بدهد، او و دیگران مساوی هستند (ص ۳۲۴) ...در زمان ابوبکر ماجرایی روی داد که با عمر اختلاف عقیده پیدا کرد. عقیده ابوبکر این بود که بیت المال را بین مسلمانان اولیه و آنها که بعد مسلمان شدند و همچنین بین برده ها و آزادگان و سرانجام میان زنان و مردان به طور مساوی تقسیم کند و عقیده عمر و عده ای از صحابه بر این بود که مسلمانان اولیه را به مقدار مراتبشان مقدم بدارد. در اینجا ابوبکر گفت: «این حساب سابقه و فضیلت که شما می گویید من هم خوب می دانم ولی پاداش آن بر خدای تعالی است و این امر معاشی است که مساواتش بهتر از تفاوت است». این مساوات همچنان مراعات می شد... تا اینکه عمر خود متولی خلافت شد و عقیده خود را در پیش گرفت: «من هرگز کسی را که با پیامبر خدا جنگ کرده و به رویش شمشیر کشیده با کسانی که به همراهی او با کفار پیکار کرده اند مساوی نخواهم گرفت» (ص ۳۲۸)
ادامه 👇👇👇