جمهورى سوم – Telegram
جمهورى سوم
3.1K subscribers
251 photos
44 videos
90 files
402 links
پژوهشى در بازسازی تفکر، عمل و سوژه انقلاب ۵۷


ارتباط از طريق
@atzenooar
Download Telegram
مجلس جوان.pdf
204.7 KB
🔺مجلس قانونگذاری، مسأله «نفوذ منافع در سیاست» و خطر سوییچرهای جوان
(یک گزارش راهبردی کوتاه به بهانه شروع به کار مجلس یازدهم)

📝بخشی از یادداشت:
در مجلس جدید یازدهم، ما با ظهور نسل جدیدی از افراد به ظاهر جوان و حزب‌اللهی مواجهیم که چون تمام سرمایه و قدرت خویش را تنها به واسطه امکانات خود در تبدیل سرمایه های مختلف اقتصادی، سیاسی، دینی، فرهنگی و اجتماعی به یکدیگر بدست آورده اند، مایلم آنها را «سوییچرهای جوان» بنامم. نفوذ منافع خصوصی و گروهی در سیاست برای این سوییچرهای جوان یک رخداد ناشی از خطا و سهل‌انگاری و ابتلای تدریجی به فساد نیست، بلکه «مانیفست اصلی» رشد و ترقی و عملکرد این گروه از جوانان تبعیت از همین تداخل دائمی شبکه منافع است.
به نظر می‌رسد در فقدان یک راهبرد مشخص که حضور شایسته سالارانه نخبگان جوان در عرصه سیاسی را تضمین کند، راهبرد جوان گرایی در حال تبدیل به یک چالش بزرگ پیش روی نظام جمهوری اسلامی است.
تفاوت حاکمیت و رژیم
به بهانه عدم اولویت امنیت بر حقوق شهروندی در آشوبهای اخیر امریکا


🔴یکی از ویژگیهای فرهنگ و ساخت سیاسی در ایران این است که تفاوت بسیار بنیادین میان «رژیم» و «حاکمیت» درک نمی‌شود. بر همین پایه استدلالهای غلطی مثل این ارائه می‌شود که «برپایی عدالت نیازمند حاکمیت قوی است» یا «قائلین به کم شدن نقش حاکمیت، هرج و مرج‌طلبند» یا این تصور همیشگی که «آنارشیسم یعنی بی‌دولتی و بی‌نظمی».


🔴بحث دراینباره نیازمند مجال و تفصیل بسیار است، اما صرفاً جهت نشان دادن عمق تفاوت میان این دو مفهوم اشاره می‌کنم به گفته یکی از مهمترین متفکران سیاسی قرن بیستم یعنی هانا آرنت که می‌گوید «چیزی به نام حاکمیت در قانون اساسی امریکا وجود ندارد». متأسفانه ما در ایران از انقلاب و جمهوری‌خواهی تصوری فرانسوی داریم که نظام سیاسی آن به سمت غلبه حاکمیت متمایل است و به ندرت با معنای امریکایی انقلاب و جمهوری‌خواهی انقلابی برآمده از آن آشناییم که نظام سیاسی را «رژیم» می‌داند و نه تنها حاکمیت را مشروطه می‌کند، بلکه به میزان زیادی حاکمیت را به یکی از چندین بازیگر سیاسی مستقل تقلیل می‌دهد.


🔴از این حیث در آشوبهای بی‌سابقه این روزهای امریکا چندین نکته جلب توجه بسیار می‌کند. (تازه ما درباره امریکای ۲۰۲۰ی با ریاست جمهوری ترامپ صحبت می‌کنیم که خیلی زیاد از سنت جمهوری‌خواهی اولیه خود دور و مبتلای روند منحط دولت-ملتی شدن شده و حتی کسی مثل چامسکی ریشه های آنارشیستی جمهوری‌خواهی قرن نوزدهمی انقلاب امریکا را به کلی فراموش شده می‌دانند.):
🔺اولین مسأله برجسته این است که علی رغم اعلام شرایط فوق‌العاده امنیتی، هنوز حاکمیت برای دفاع از خود دست به اسلحه نبرده است، کسی کشته نشده، خطوط ارتباطی قطع نشده و علی رغم شدیدترین تهدیدات علیه حاکمیت، رسانه‌های غیرحکومتی مشغول به کارند. مشخص است که تلقی وسیعتری از مفهوم «امنیت ملّی» وجود دارد که با «امنیت حاکمیت» یکسان نیست.

🔺مسأله دوم توییتر بعنوان یک شرکت خصوصی و شبکه اجتماعی عمومی است که مهمترین پیامهای شخص اول حاکمیت را بخاطر ترویج خشونت (یعنی تهدید به تیراندازی به معترضین) محدود می‌کند و حاکمیت نمی تواند کاری در قبال آن انجام دهد.

🔺مسأله سوم آتش زدن پرچم امریکا به عنوان مهمترین نماد دولت-ملت، حاکمیت، نظام سیاسی و حتی قانون اساسی امریکا در اعتراضات است که ترامپ خواسته ممنوع شود، ولی دیوان عالی کشور اعلام کرده بخشی از حقوق آزادی بیان ملت است.


🔴مشخص است که بحث من درباره سیاست خارجی امپریالیستی امریکا نیست، چرا که به تعبیر برخی صاحب نظران امریکا مانند روم قدیم، یک جمهوری در درون و یک امپراطوری در بیرون است. وقتی از رژیم صحبت می‌کنیم یعنی قوه قضائیه و دیوان عالی و دادگاه (و همینطور پارلمان) آشکارا بخشی از حاکمیت نیستند بلکه اضلاع دیگری از «رژیم» در کنار «حاکمیت» (State) هستند. اصل تفکیک قوا دقیقاً به همین معناست. در سنت تفکر و عمل سیاسی در ایران سیاست همواره با «حاکمیت» گره خورده و حرف چندانی درباره «رژیم» وجود ندارد. نظریه ولایت فقیه یا نظریه امت و امامت شریعتی و حتی تصورات سکولارها، سلطنت طلبها، تکنوکراتهای توسعه‌گرا و عمده مخالفین نظام هم عمدتاً درباره حاکمیت است. چپ مارکسیستی ارتدوکس که خود یکی از متهمین درجه اول در اصالت دادن به حاکمیت در برابر رژیم است، همانطور که در شوروی و روسیه کنونی و چین و پیروان آنها در ایران شاهد بودیم.


♦️این درحالیست که کسانی مانند داود فیرحی نشان داده‌اند که سنت فقهی شیعه ظرفیت آنرا دارد که به جای تأکید بر ولایت (حاکمیت)، رژیم حقوقی عادلانه‌تری تأسیس کند که برجستگی آن به حاکمیت نیست بلکه به رژیمی است که در دوره غیبت بهتر می تواند حاکمیت غیرمعصوم را مهار کند و در واقع فقه شیعه در چند دهه اخیر با رها کردن این ظرفیتها به سمت فقه حاکمیت‌گرای اهل سنت حرکت کرده است. نگارنده خود در رساله دکتریم کوشیده‌ام که به سمت خوانشی مدنی و جمهوری‌خواهانه از فارابی و سنت فلسفه سیاسی کلاسیک اسلامی حرکت کنم که سنتی متفاوت از دولت‌گرایی غالب افلاطونی و خلافت‌گرایی اسلامی و سلطنت‌طلبی ایرانی و دولت‌گرایی هگلی و مارکسی و بسیار نزدیک به مدینه‌گرایی متأخر هانا آرنت است که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردم. به هرحال اینها صرفاً نکاتی اولیه بود برای نشان دادن قلمروی جدیدی از تفکر و عمل سیاسی که متأسفانه ما ایرانیان به لحاظ فکری شناخت بسیار اندکی از آن داریم ولی به لحاظ عملی در برهه های مشروطه و انقلاب اسلامی همه وجودمان را وقف جذبه و آرمان آن کرده.ایم.


.
🔺The ship has sailed... I'm angry!

این مرد رییس پلیس شهر هیوستون در تگزاس هست که به جمع معترضین پیوسته و اینطور دارد از پلیس و شخص اول حاکمیت و فرمانده کل قوا انتقاد می‌کند:
https://www.instagram.com/tv/CA6ngmIAB4Y/?igshid=1vxumwtvrscsj


ما در ایران نمی‌توانیم اینرا درک کنیم چون صد سال است که سیاست را در حاکمیت، و امنیت ملی را در امنیت دولت خلاصه کرده‌ایم و درکی از رژیم نداریم (تفاوت حاکمیت با رژیم)+(توضیحی درباره فدرالیسم امنیتی و ساختار غیر حاکمیتی پلیس در آمریکا)

در واقع ساختارها به ما کمک می‌کنند که بتوانیم بهتر تصمیم بگیریم: آیا انسانی با حریت و وجدان هستیم یا عنصری منقاد از سلسله مراتب نظامی و حاکمیتی.
🔺آیت الله سیدعلی خامنه‌ای مستقل از موقعیت رهبری کنونی، یکی از معدود برجای ماندگان از سنت اسلام‌سیاسی غیرحوزوی است که انعکاس مفاهیم «جامعه بی‌طبقه توحیدی» علی شریعتی و «حکومت عدل اسلامی» سیدقطب در سخنرانی های «طرح کلی اندیشه اسلامی» او در سال ۱۳۵۴ کاملا آشکار است. جالب اینکه این کتاب، نه توسط دفتر حفظ و نشر آثار ایشان یا ده ها سازمان تبلیغاتی حوزوی و نظامی، بلکه توسط گروهی دانشجویی سال ۹۲ تدوین و منتشر شده که نشان از تلاش سیستماتیک ارتجاع راست برای طرد مفهوم چپ «جامعه بی‌طبقه توحیدی» از گفتمان انقلاب دارد.


🔸سخنرانی امروز ایشان در طرح نقش امام خمینی در احیای «امر سیاسی» علیه استبداد و استعمار در ایران و طرح دوگانه تحول-ارتجاع تذکری دوباره به یکی دیگر از ریشه های چپ گفتمان انقلاب بود که سالها زیر تبلیغات راست‌گرایان حوزوی و امنیتی و الیگارشی منحط فراموش شده بود. نیروی تحول‌خواهی در ایران همچنان از انقلاب سال ۵۷ انرژی می‌گیرد و مع‌الاسف نسل جدید جوانان مؤمن حزب‌اللهی یا به تعبیر بهتر «الیگارشی گام دوم» که با رانت و آقازادگی و محافظه‌کاری و تفکر انقیاد نظامی رشد کرده‌اند دورترین افراد از این تفکر و عمل هستند.
Forwarded from کانال مهدی نصیری (مهدی نصیری)
◀️ در حسرت کمبود حاج حیدرهای شجاع و وفور انقلابیون محافظه کار و اشعری مسلک

🔸مهدی نصیری

🔻امروز در گروهی مجازی با حضور جمعی از دوستان و چهره های شناخته شده انقلابی که بحث پرونده طبری پور و فساد عمیق و گسترده در دوره های پیشین قوه قضاییه مطرح بود، نوشتم:

🔹"دهها نفر از سرشناسان و غیر سرشناسان سالهاست که نسبت به فاجعه فساد اقتصادی در کشور و قوه قضاییه هشدار می دهند اما تحلیل و دریافت نظام این بود که اینها سیاه نمایی است و فساد سیستماتیک نیست و تضعیف نظام است و ...

🔹و البته دل و جگر شیر می خواست که کسانی با در معرض قرار گرفتن اتهامات سنگینی چون ضدیت با ولایت فقیه و نائب امام زمان و تضعیف جمهوری اسلامی و مخالفت با امامین انقلاب و خروج از دین، از سوی خوش بینان مفرط و انقلابیون اشعری مسلک و قائلان به تقدم ولایت فقیه بر عقل و عدل و متملقان و چاپلوسان متنعم از سفره انقلاب و .... همچنان هشدار بدهند.

🔹درود بر حاج حیدر آقای رحیم پور که در زمره معدود حق گویان انقلابی شجاع و بی ملاحظه ای بود که باری در حضور مقامات عالیه و با حضور مرحوم هاشمی شاهرودی چنان با قسم جلاله از قوه قضابیه انتقاد کرده بود که من الان جرات گفتن تعبیر حاج حیدر را ندارم.

🔹اگر پس از انقلاب، انقلابیون بیشتری از سنخ حاج حیدر پرورش داده بودیم و نه انقلابیون محافظه کار، شعاری، فاقد تحلیل، اشعری مسلک، ذوب در ولایت و .... اکنون شاهد این نکبتها نبودیم.
@nasiri42
نظریه «دولت بیژنی»
باز شدن گوشه‌ای از جعبه سیاه حکمرانی دهه نود در ماجرای رسوایی طبری


1⃣در طول این پنج سالی که نظریه سیاسی «چپ اسلامی» یا «چپ نوی مسلمان» را مطرح کردم، بطور مداوم و لاینقطع این بحث را با هر سه گروه چپهای آکادمیک، ایدئولوژیک و سیستمی که متأسفانه از تفکری قیاسی رنج می‌برند، داشته و دارم که چپ نو اساساً شیوه ای اندیشیدنِ تجربی، وجودی، هرمنوتیک، بومی و تاریخی درباره ایران است و با انواع رویکردهای متافیزیکی و الهیاتی و علمیِ قیاسی که در قفس «نظریات» اسیرند و مسائل را در چارچوبی بسته از مقولات (عمدتاً اقتصادی) قالب‌ریزی می‌کنند، سنخیتی ندارد. میراث چپ اسلامی در ایران نیز که در علی شریعتی به بلوغ رسیده، تجربه‌ای از همین شیوه فکری است و منطق تکامل و بازسازی آتی این دیدگاه نیز ریشه در همین دوری از تصلب متافیزیکی و کلیشه های قیاسی است.


2⃣به خاطر همین ویژگی است که رویدادهای تاریخی محملی برای تکامل فکر سیاسی چپ نوی مسلمان است و نه صرفاً ابزاری برای تکرار نظریات قبلی. چپ نو اساساً شیوه‌ای برای برملا کردن روبناهای ایدئولوژیکی و الهیاتی است که طرز کار واقعی جعبه سیاه سیاست در ایران را پوشانده و بر ناظران آگاه نیک روشن است که جدال لفظی با نولیبرالیسم (آن هم تفسیری بازار آزادی از آن) نیز یکی دیگر از چندین گفتمان نامربوطی است که جناح راست هر ازچندگاهی دست در انبان تبلیغاتی خود می‌کند و برای کارکردهایی رسانه‌ای مقطعی مصرف می‌کند و دوباره به کناری می‌اندازد و دوباره دستی در انبان می‌کند و گفتمانی دیگر؛ و این وسط تنها دلمشغولان تفکر قیاسی ایدئولوژیک و آکادمیک و الهیاتی و متافیزیکی است که فریب می‌خورند و البته دستگاه رسانه و تبلیغات و بافته های کلامی آکنده در مؤسسات به ظاهر پژوهشی حکومتی که دستآویز تازه‌ای برای تداوم دکان نان و آب‌دارشان می‌یابند.


3⃣دادگاه طبری در هفته گذشته که بهتر است آنرا «رسوایی طبری» بنامیم، یکی از آن حوادث تاریخی است که به اعتقاد من می‌تواند مبنایی اساسی برای توضیح جامعه‌شناسی سیاسی ایران بعد از انقلاب و تکامل در فهم عینی دولت اسلامی در معنای تاریخی آن باشد. در میان بخشهای مختلف این رویداد، علاقه من به ساختاری است که میل دارم آنرا «نظریه دولت بیژنی» بنامم: نوعی از حکمرانی بسیار قدرتمند، تعیین کننده، اما پنهان در دهه نود شمسی که در شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه تهران در حال اجرا بود.


4⃣پیش از این بارها در مباحثات مختلف اشاره کرده‌ام که تبارشناسی و جامعه‌شناسی «نهاد دادستانی» یکی از محورهای اساسی فهم عینی سیاست در ایران است، نهادی که بعنوان «مدعی‌العموم» پیوندی اساسی با «امر عمومی» و «حقوق عامه» می‌یابد؛ مهمترین نهاد تنظیم کننده روابط دولت و ملت است؛ از مهمترین نهادهای حامل روح قانون اساسی در جامعه است؛ ترجمان و تفسیر عملی عدالت بعنوان مبنای مشروعیت نظام و آرمان بزرگ انقلاب است؛ و بیش از هرجای دیگر تلقی حقوقی و قضایی رسمی، فقهی و اسلامی از مسائل مختلف را (آنگونه که در واقع هست) نمایان، اعلام و اجرا می‌کند. اکنون دادگاه مفاسد فردی چون بیژن قاسم‌زاده این فرصت تاریخی را در اختیار ما گذاشته تا به مدلی اولیه از طرز کار این نهاد دست یابیم. چگونه است که مهمترین و سرنوشت‌سازترین مسائل عمومی جامعه ایرانی در دهه نود، یعنی «فیلترینگ تلگرام»، «فساد اقتصادی سازمان‌یافته» و «سرکوب منتقدین سیاسی» همگی در سطوح بسیار بالایی به نام بیژن قاسم زاده گره خورده است؟


5⃣در واقع توجهی جدی به مورد قاسم‌زاده نشان می‌دهد که بخشی اصلی رگولاتوری اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایرانی در دهه نود در شعبه دوم دادسرای رسانه در حال انجام بوده و قدرت همین یک شعبه و تنها همین متهم ردیف نهم پرونده رسوایی طبری از جمع دو نهاد سیاسی اصلی «مجلس» و «دولت» بیشتر بوده است. در کنار بزرگترین پرونده‌های فساد اقتصادی و حفاظت از عدم ورود جریان سوم به عرصه سیاسی کشور، تنها یک فقره فیلترینگ تلگرام به دست بازپرس بیژن قاسم‌زاده و هزاران پرونده فرهنگی و سیاسی مرتبط با آن که در واقع تجلی عینی «حکمرانی فضای مجازی» است نشان می‌دهد که او تا چه میزان صاحب نفوذ و اعتبار و مشروعیت و قدرت تعیین‌کننده در ایجاد سیستمی بوده است که برای درک بهتر آنرا «دولت بیژنی» می‌نامم: هیولایی قدرتمند و وحشتاک، لانه کرده درون دولت اسلامی که برای صیانت از بقای خود زهرش را درون روح و الهیات نظام و دادستانی و نهادهای امنیتی ریخته بود.


♦️ابعاد «رسوایی طبری» بسیار عظیم است و تلاش برای سطحی نشان دادن آن خود یکی از استراتژیهای دفاعی هیولای دولت بیژنی است که با تقلیل «تیشه ریشه‌کنی به قیچی هرس» مثل همیشه با قدرت و مصونیت بیشتری به صحنه بازخواهد گشت...




.
🔴📝سرگشاده به رئیس قوه قضائیه

به نام خدا

♦️جناب آقای حاج سید ابراهیم رئیسی
رییس محترم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران


باسلام و احترام

یکی از مطالبات فعالین حوزه مبارزه با فساد، امنیت داشتن منتقدان، معترضان و گزارش‌کنندگان فساد موسوم به سوت‌زنان می‌باشد که در مواردی با آنها تحت عناوین مجرمانه برخورد شده‌است. برای نمونه حکم محکومیت آقای دکتر محمود صادقی در دادگاه تجدیدنظر با این امنیت لازم و سیاست‌های جدید اعلام‌شده قوه قضاییه مبنی بر حمایت از افشا‌کنندگان فساد و حمایت از شفافیت و رویه قضایی دایر بر قابل تعقیب‌نبودن افراد در مقام تظلم‌خواهی تعارض آشکار دارد.

⭕️بنابراین اینجانبان به عنوان فعالین حوزه مبارزه با فساد، درخواست می‌کنیم این پرونده و موارد مشابه برای رعایت مبانی قانونی و شرعی مورد تجدیدنظر قضایی قرار گیرد.

⭕️به استحضار جنابعالی می‌رساند که این تجدیدنظر علاوه بر جلوگیری از آسیب‌ها و تخریب‌های ناشی از اجرای چنین احکامی، بویژه نسبت به یک نماینده فعال مجلس در عرصه شفافیت و مبارزه با فساد در افکار عمومی داخلی و بین‌المللی، موجب قوت قلب فعالین مدنی عرصه مبارزه با فساد در کشور و مانع ایجاد حس ناامیدی و احتمال خطر برای تنبیه و مجازات تلاشگران بی‌مزد و منت و داوطلبانه در این حوزه می‌شود.

🔻اسامی امضاکنندگان:
▫️حسین راغفر
▫️پروانه سلحشوری
▫️محمد میرمحمدصادقی
▫️حسن عابدی‌جعفری
▫️محمدرضا واعظ‌مهدوی
▫️فرشاد مومنی
▫️مجتبی امیری
▫️محسن ایزدخواه
▫️یاشار سلطانی
▫️محمدحسین بادامچی
▫️فواد رمضانی
▫️امیرحسین نوربخش
▫️یاسر عرب
▫️سعید زیباکلام
▫️بهزاد کاظمی

🆔 @Saeidzibakalam
Audio
🔺گفت‌وگوی رادیویی محمدحسین بادامچی و سیدمجید حسینی درباره تأثیر کرونا بر اقتصاد سیاسی ایران و جهان/ پخش شده در پنج‌شنبه ۲۹ خرداد ۹۹ در رادیو فرهنگ

📍 قسمت اول

🔖آیا کرونا به فروپاشی نولیبرالیسم می‌انجامد؟
Audio
🔺گفت‌وگوی رادیویی محمدحسین بادامچی و سیدمجید حسینی درباره تأثیر کرونا بر اقتصاد سیاسی ایران و جهان/ پخش شده در پنج‌شنبه ۲۹ خرداد ۹۹ در رادیو فرهنگ

📍 قسمت دوم

🔖آیا جایگزین نولیبرالیسم آمریکایی در جهان پساکرونا بازگشت دولت به منافع عامه است یا شکل توتالیترتری به نام نولیبرالیسم چینی؟
🔺 حاکمیت دوگانه دیپلماتهای سازشکار و نظامیان جنگ‌طلب بر سیاست خارجی ایران نه به جنگی واقعی با امپریالیسم انجامیده و نه ما را به کشوری توسعه‌یافته تحت الحمایه‌ غرب تبدیل کرده، بلکه اساسا مقوم یک الیگارشی کاسب‌کار بوده که امریکاستیزی و توسعه را به یکسان هزینه بقای خود کرده است و اتفاقا کاملا با اهداف استعماری آمریکا در ایران نیز هماهنگ است. این چیزی است که من آنرا «سایه جنگ» نامیدم: وضعیتی نه جنگ نه صلح که هیولای خونخوار «دولت بیژنی» در تاریکخانه‌های آن شکل می‌گیرد.
«مبارزه سیاسی با امریکا» از نوع دکتر مصدقی آن الگوی دیگری است که نه به دنبال تمدن‌سازی از نوع روسی و چینی است و نه الحاق به نظم جهانی آمریکایی مثل کره و ژاپن، بلکه نوعی «جهانی شدن بدیل» را مد نظر دارد. بر خلاف تحریم و سازش دولتی که همواره به نفع الیگارشی است، در این الگو توان مدنی و سیاسی جامعه ایران به صحنه می‌آید. اگر توان مدنی و سیاسی داشته باشیم توییتر و اینستاگرام نه تهدید، که فرصت حرکت انقلاب ما هستند. افسوس از سیطره الیگارشی منحط بر انقلاب ما.

مرتبط:
آیا راهی به فراسوی دوگانه جنگ و سازش وجود دارد؟

سایه جنگ: بازی فریب دولت با جنگ و صلح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺روحانی: طبق فتوای امام ارز مال دولت است و قیمت آن هم در اختیار دولت هست.


بارها با دوستانی که نظام اقتصادی ایران و دولت کنونی را «نولیبرال» می‌نامند این بحث را داشته‌ام که چنین صورت‌بندی‌ای بسیار خام و ساده‌لوحانه است. کاربرد هر دو مفهوم مالکیت عمومی و مالکیت خصوصی در ایران زیر سؤال است و همانطور که روحانی می‌گوید همه چیز ذیل دولت و الهیات سیاسی آن قرار دارد.
روحانی می‌گوید طبق فتوای امام دولت حق دارد که هر سال دست در جیب مستضعفین ریالی کند و در جیب اشراف دلاری بگذارد و همه اینها را به اسم بقای دولت-ملت، مصلحت ملی و حفظ بیضه اسلام انجام دهد. خشونت و توتالیتاریسم لحن کلام روحانی بعنوان نمادی از رجال امنیتی-تکنوکرات باسابقه ما وقتی می‌گوید «ما مالک ارز هستیم» تکان‌دهنده است و کاملا پیداست که چرا حوادثی مانند آبان خونین رخ می‌دهد، با تفرعن از آن دفاع می‌شود و بدتر از همه اینکه هیچ پشیمانی از آن نیست و نه تنها دوباره رخ خواهد داد، بلکه شکل نرم آن شوک‌درمانی همین امروز دوباره و چندباره در حال پیاده‌سازی است. دو جناح راست حاکم با این خوانش فاجعه از الهیات سیاسی، امام و انقلاب را با خود به قهقرا برده‌اند.
معمای بی‌طرفی یا جهتداری


1⃣اخیر در صفحه اینستاگرامم یادداشتهای کوتاهی دردفاع از امر زنانه و یکی هم درباره پارادوکس تأسیس حزب جمهوری اسلامی در جموری اسلامی توسط شهید بهشتی نوشتم. این دو موضوع و مناقشاتی که پیرامون آنها وجود دارد، به ظاهر بیربط به نظر می‌رسند اما از یک جهت اساسی به هم مربوطند: آیا چپ نوی مسلمان دیدگاهی بی‌طرف نسبت به مسلمانی، هویت ملی و قومی، جنسیت، موقعیت طبقاتی، زبان و سنتهای فرهنگی است و از نوعی جهان انسانی فرادینی، فراملی، فراجنسیتی، بی‌طبقه، بی موضع نسبت به سنتهای فرهنگی و با زبان مشترک است یا به نحوی فعال از مسلمان بودن، زن بودن، طبقه پایین و یا ایرانی بودن دفاع می‌کند؟

2⃣اینرا من معمای بی طرفی و جهتداری می نامم که به نحوی اساسی با سرنوشت انقلاب ما نیز گره خورده است. آیا ایدئولوژی به معنای نوعی جهتداری در همه امور (علم، فرهنگ، تکنولوژی، سیاست، سبک زندگی، حکومت و...) است و اگر چنین است آیا دفاع از آزادی و عدالت برای همگان و حقوق بشر تلقی ای غیرایدئولوژیک یا حتی ضد ایدئولوژیک است؟ این پارادوکس اگرخوب فهمیده شود مشخص می شود که بنیاد مشکلات همه امور ماست: «جمهوری اسلامی» که «جمهوری» در آن به تعبیر شهید بهشتی به معنای نفی هرگونه سلطه فردی و گروهی و عقیدتی و اقتصادی و سیاسی است و «اسلامی» در آن به معنای حاکمیت دین یا ایدئولوژی اسلامی. واقعیت این است که در طول چهار دهه اخیر نه تنها این پارادوکس حل نشده، بلکه ایدئولوژی و حاکمیت جهتدار بر بی طرفی و جمهوری چربیده است و می توان نشان داد که مقولاتی مثل علم دینی، اسلامی کردن دانشگاه و اقتصاد و جهتداری تکنولوژی، عملاً به بنیاد الهیاتی و سیاسیِ گسترش ساختارهایی رانتی، سلطه طبقاتی، «دیگری کردن» گسترده شهروندان، نفی آزادی و عدالت و مسلط کردن خودیها بر دیگران انجامیده است.

3⃣اکنون بسیاری مشکل را در ایدئولوژی و جهتداری می دانند، اما سالها تأمل روی این مسأله و تنفس در هر دو دیدگاه به من آموخته که مهمترین مسأله در حل این معما، فهم «موقعیت» و تفاوت «فرم و محتوا»است. در یک کلام خلاصه که نیازمند مباحثات و تفصیل بسیار است باید بگویم که «جامعه جهتدار است ولی حکومت هرگز نباید جهتدار باشد بلکه باید بی طرف باشد». آرمان ما رسیدن به یک جامعه فاقد جهتداری نیست، که تنها ممکن نیست بلکه بنیاد اصلی توتالیتاریسم همین خواسته است و برعکس ما از جامعه ای متکثر و دارای سنتهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی دفاع می کنیم. آرمان اما رسیدن به یک حکومت جهتدار نیست، بلکه برعکس جهتداری حکومت ریشه همه مفاسد و به هم خوردن توازن، منطق صیرورت اجتماعی و تکامل تاریخی و بوجود آمدن سیکلهای بسته و تکرارشونده استبداد و انقلاب است.

4⃣حکومت متولی فرم است و جامعه متولی محتوا و این دو هرگز نباید به هم آمیخته شوند. فرم ذاتاً باید بی طرف و مدافع آزادی و عدالت باشد اما محتوا ذاتاً جهتدار است. در اینجا من میان سه مفهوم تفکیک می کنم: «عدل» که اساس الملک است و بیان بیطرفی، «فضیلت» که جهتداری سنتهای فرهنگی است که در طول سالیان ساخته می شود و «منفعت» که جهتداری گروه ها و افراد مختلف از حیث مواهب و امتیازات است. حکومت نباید ایدئولوژیک باشد، بلکه حکومت باید «عادلانه» باشد، ولی جامعه باید محل رقابت ایدئولوژی ها یا همان محمل رقابت فضایل مختلفی باشد که ماحصل سنتهای تاریخی متکثر ایران و اسلام و انسان اند.

5⃣این همان خلطی است که ما پس از انقلاب به آن دچار شدیم. وقتی از علم دینی و علم بومی سخن می گوییم جهتدار کردن اداره علم تنها به فساد می انجامد، چون علم ساختی بی طرف است که هرکسی مجاز است که داشته های خود را در رقابتی آزاد در آن به صحنه بیاورد و توانایی خود را بطور شفاف و علنی در معرض قضاوت همگان بگذارد. وقتی من از مسلمان بودن یا زنانه بودن دفاع می کنم، هرگز مرادم مسلمان بودن یا زنانه بودن بعنوان یک هویت فرقه ای و گروهی که با منافع آن فرقه و گروه گره خورده نیست، بلکه ارتقای هویت مسلمانی و زنانه به سطح گفتمانی سیاسی است که حاوی فضیلت همگانی باشد. یعنی آیا مسلمانی یا زنانگی می تواند به نحوی با واسازی ذات فرقه ای خود، چیزی به عرصه گفتگوهای فرهنگی و سیاسی ما بیاورد؟

6⃣باور من چنین است. به این معنا من خود را مسلمان، خود را فمینیست و خود را ایرانی میدانم. در عین حال چپ بودن، گفتاری سیاسی است که عدل را در زمین بازی مطالبه می کند و سلطه منافع گروهی را طرد می کند. به زعم من اسلامیت در ترکیب «جمهوری اسلامی» نه یک دین و نه یک ایدئولوژی است و نمی تواند باشد، بلکه خوانشی جمهوری خواهانه از اسلام است که ظرفیتهای اسلام در اقامه عدالت در حکومت را زنده کرده است.به این معنا در «جمهوری» اسلامی، «حزب جمهوری اسلامی» بعنوان حامل ایدئولوژی اسلامی تنها یکی از چندین حزب با ایدئولوژیهای گوناگون است.آیا این همان ایده اولیه شهید بهشتی نبوده است؟
Audio
🔺لطفا اندیشکده ها را به رسمیت بشناسید!

📍ارائه محمدحسین بادامچی، مدیر اندیشکده مهاجر در نشست رییس مجلس با اندیشکده ها با موضوع «مسائل صنفی و حقوقی اندیشکده ها»/ ۱۰ تیر ۹۹/ تالار آفتاب مجلس شورای اسلامی
حکومت عدل: الگویی برتر از لویاتان انقلابی

🔴یادداشت «معمای بی طرفی و جهتداری» که چند روز پیش منتشر کردم، طرحی است برای پایان دادن به پارادوکس «نهضت و نهاد». بر پایه آن یادداشت باید گفت که آسیب‌شناسی علی شریعتی از استحاله تشیع علوی به تشیع صفوی نتیجه طبیعی و محتوم تشکیل نهادی ناپایدار به نام «دولت انقلابی» است. مرحله‌ای بنیادین از فهم نحوه زوال و نابودی و انحراف یک نهضت در کالبد یک دولت مرده که مع‌الاسف نه‌تنها علی شریعتی به آن نپرداخت، بلکه آنرا در قالب نظریه‌ای به نام امت و امامت به عنوان «دوره گذار به جامعه بی‌طبقه توحیدی» تجویز کرد.
اشتباه در تجویز «دولتِ جهتدار» و ناتوانی در فهم ماهیت ضدانقلابی آن بویژه تحت تأثیر انقلاب روسیه و الگوی حزب کمونیسم شوروی بعنوان حزب پیشروی انقلابی مستقر در دولت، متأسفانه امری شایع در میان روشنفکران صدر انقلاب اسلامی ۵۷ است و آیت الله منتظری و بهشتی و تأسیس حزب جمهوری اسلامی بویژه پس از پیروزی انقلاب نقشی اساسی در استقرار چنین مدلی دارد هرچند شهید بهشتی خود از معدود افرادی است که ریشه های فکر جمهوری‌خواهانه دارد و تلاشی از جمع «جمهوری و لویاتان انقلابی» در عملکرد او به چشم می‌خورد، میراثی فراموش شده که از پیش‌نویس قانون اساسی به قانون اساسی اول و سپس قانون اساسی دوم و امروز در آستانه جمهوری سوم، روز به روز بیشتر به محاق رفته است.

🔴علی‌الظاهر ریشه های آلودگی نظریه سیاسی چپ به «لویاتان جهتدار ایدئولوژیک و انقلابی» را باید در تز دیکتاتوری پرولتاریای مارکس و انگلس به عنوان نظریه دولت گذار جستجو کرد که در همان ایام به خوبی مورد نقادی چپهای آنارشیست بویژه باکونین قرار گرفت، اما این نقد همواره در حاشیه جناح لویاتانی چپ مهجور ماند. توجه به انتقادات آنارشیستی بر تز دوران گذار لویاتان ایدئولوژیک، در نهضتِ منجر به پیروزی انقلاب اسلامی به چشم نمی‌خورد و عملاً ایده «تداوم نهضت بیرون دولت» میان دو رویکرد لویاتان انقلابی حزب جمهوری‌اسلامی و لویاتان لیبرال و بی‌طرف نهضت آزادی و مهندس بازرگان ذبح می‌شود. حتی مجاهدین خلق بیش از حزب، به ساختِ تشکیلاتیِ و سازمانیِ امنیتی و ضد جمهوری‌خواهانه تحت لوای رهبری واحد معتقد بود و برخی نظریه‌پردازی های دموکراتیک بنی‌صدر نیز عملاً با توجه به رابطه او با ارتش و مخالفتش با مسلح شدن نیروهای مردمی اورا به ژاکوبنهای انقلاب فرانسه شبیه می‌کرد.

🔴درواقع نیروهای انقلابی ایران چه متأثر از انقلاب فرانسه وچه متأثر از انقلاب روسیه، ژاکوبنی و کمونیستی فکر می‌کردند و نهضت آزادی نیز تحت تأثیر انقلاب انگلیس و انقلاب مشروطه ایران، فئودالی-بورژوایی.سنت جمهوری‌خواهانه و حقوقی انقلاب امریکا نفوذی در میان انقلابیون نداشت و شاید تنها حقوقدانانِ نویسنده پیش‌نویس قانون اساسی و تا حدودی شهید بهشتی رنگ و بویی از آنرا شنیده بودند. تنها سنت آنارشیستی قابل توجه در انقلاب اسلامی ایران همین ایده مسلح کردن نیروهای مردمی بود که به تشکیل سپاه پاسداران منجر شد و از قضا به مهمترین و تنها ابتکار انقلاب اسلامی به لحاظ ساختاری در چهل سال اخیر تبدیل شد. ایده‌ای که البته خیلی زود توسط لویاتان مرکزی مصادره شد و به زوال گرایید و طرح آن امروز در داخل مرزهای ایران «اقدام علیه امنیت ملی» محسوب می شود، هرچند در کشور همسایه ما عراق تحت عنوان «سلاح مستقل و غیردولتی حزب الله و حشدالشعبی» در حال پیاده‌سازی است.

🔴اما علاوه بر انتقادات آنارشیستی قبل از انقلاب، در بسیاری از اوقات خیزشی انقلابی و اصیل علیه شکل مصادره شده انقلاب در قالب «لویاتان جهتدار ایدئولوژیک» در حدود چند دهه پس از پیروزی شکل می‌گیرد. ما یک ناسیونالیسم پساپهلوی داریم که نامش مصدق است و یک سوسیالیسم پساشوروی داریم که نامش تروتسکی است. بر همین سیاق یک اسلامِ پساخلافت داریم که نامش شیعه است و یک احیای انقلابیِ پسااسلامیستی که در سالهای اخیر بیش از همه دکتر احمدی‌نژاد داعیه‌دار آن بوده است. در تمام این «نهضتهای پس از نهضت» ما با درخواست تداوم نهضت بیرون از قلمرو بسته و تحریف شده لویاتان مواجهیم. مطالبه نهضت پساخلافت شیعه، پساشورویِ تروتسکی و پساپهلویِ مصدق نه ترمیدور یا نرمالیزاسیون یا بر زمین گذاشتن بار انقلاب و بازگشت به دولت بی‌طرف لیبرال-فئودالی قبل از انقلاب، بلکه دولت بی‌طرفِ عادلی است که نه تنها به دنبال مهندسی اجتماعی نیست، بلکه امکان تداوم نهضتها و رقابت آنها در محیط اجتماعی و سیاسی را آزاد می‌گذارد و تضمین می‌کند. این آرمان حکومت عدل است که از تمام اشکال حکومت دینی، حکومت ملی، حکومت خیر، حکومت ایدئولوژیک و حکومت انقلابی برتر است، چرا که بر خلاف انحصار و دیکته دین، ناسیونالیسم، ایده خیر، ایدئولوژی و انقلاب که آنها را به ضد خود تبدیل کرده، با تضمین عدالت و آزادی راه پیگیری، تکامل، رقابت و تعاون همه نهضتها و آرمانهای رهایی‌بخش را فراهم می‌کند.
جمهورى سوم
تفاوت حاکمیت و رژیم به بهانه عدم اولویت امنیت بر حقوق شهروندی در آشوبهای اخیر امریکا 🔴یکی از ویژگیهای فرهنگ و ساخت سیاسی در ایران این است که تفاوت بسیار بنیادین میان «رژیم» و «حاکمیت» درک نمی‌شود. بر همین پایه استدلالهای غلطی مثل این ارائه می‌شود که «برپایی…
توضیحی درباره رساله دکتریم
(با عنوان نقد تمدن غرب معاصر بر پایه فلسفه مدنی فارابی؛ در نسبت با آراء آرنت و پوپر، نوشته محمدحسین بادامچی، استاد راهنما: دکتر محسن رضوانی، استاد مشاور: دکتر عبدالحسین کلانتری، تاریخ دفاع: بهمن ۱۳۹۵، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، لینک توضیحات صوتی)

بعد از این یادداشت چند نفری درباره رساله دکتریم پرسیدند. من رساله دکتریم را بر پایه این اندیشه آغاز کردم که تاریخ تفکر سیاسی اسلام دو ستاره درخشان دارد که هر دو بیرون استیت/ لویاتان/ مُلک/ دولت/ تمدن ایستاده‌اند: فارابی و ابن‌خلدون. در جریان تحقیقاتم متوجه شدم که هردو تفکر همسویی بسیاری با جریانی از تفکر انتقادی‌ و سیاسی علیه «تمدن مدرن مسیحی» دارند که در قرن بیستم و بویژه متأثر از نیچه آغاز شده است. در واقع احیای امر سیاسی بیرون از لویاتان و چارچوب «تمدن» در غرب از نظر من فرصت فوق‌العاده‌ای برای احیای فارابی و ابن خلدون پدید آورده است و بخوبی نشان می‌دهد که جریان تمدن‌گرایی جمهوری دوم تا چه حد خلاف جهت انقلاب اسلامی در حال حرکت است . علاوه بر این به تدریج فهمیدم که نزاع فارابی - ابن خلدون تا چه حد در فهم نسبت میان شرق و غرب جهان اسلام و ترسیم افقهای آینده کشورهای اسلامی تعیین‌کننده است .

اما واقعیت این است که پس از دفاع از رساله دکتری همه این افکار و ایده‌های بزرگ را رها کردم. حجت الاسلام رشاد رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رییس حوزه علمیه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مهمترین شخصیت در مرکز الگوی اسلامی پیشرفت با دهها منصب دیگر را فردی به غایت بی‌علاقه به علم و پژوهش، متکبر و کاسب‌کار یافتم که در کل مدت پنج ساله پژوهش من ایشان و سازمان متبوعه ایشان (غیر از یک نفر به نام حجت الاسلام ذوعلم) هرگز یک بار هم درباره موضوع رساله و اهمیت علمی آن از من نپرسید و در عوض هفته‌ای نشد که به رغم روزانه بودن دوره دکتری پژوهشی، مطالبه پرداخت پول دوره دکتری از من و دیگر دانشجویان دکتری فاضل آنجا نکند و تمرکز و اعصاب ما را به هم نریزد. نهایتا حضرت ایشان با بیش از یک سال گروکشی مدرک دکتری و مطالبه پول و اخذ تعهد اجباری، نه تنها هیچ کمکی به انجام این پژوهش نکرد، بلکه فرصت اپلای در دوره پسادکتری و پیگیری این موضوع پژوهشی در کشورهای دیگر را هم از من سلب کرد. خدای متعال می‌داند که جناب رشاد به ناحق و ظلم چه خونی به دل دانشجویان مظلوم دکتری پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ورودی سال ۹۱ و ۹۲ کرد و اگرچه بخاطر گروکشی مدرک تحصیلی امکان شکایت از ایشان سلب شد و عالی‌جنابان حداد عادل و کی‌نژاد و بسیاری دیگر نیز وقعی به عریضه ما ننهادند، امید دارم که بالاخره در یوم محتوم در دادگاه عدل الهی پاسخگوی مظالم خویش باشند.

به هر تقدیر امکان ادامه این موضوع تحقیقاتی بسیار اساسی در ایران وجود ندارد و همچنان امید دارم که شاید سالها بعد در کشوری دیگر که علم و پژوهش و اسلام ارزشی در آن داشته باشد، به ادامه آن پژوهش مشغول شوم.
Audio
🔺صوت ارائه کلیات رساله دکتریم و نسبت آن با وضعیت کنونی ایران در جمعی از پژوهشگران مؤسسه میقات در آذر ۱۳۹۸

در ادامه پست قبلی
جمهورى سوم pinned «حکومت عدل: الگویی برتر از لویاتان انقلابی 🔴یادداشت «معمای بی طرفی و جهتداری» که چند روز پیش منتشر کردم، طرحی است برای پایان دادن به پارادوکس «نهضت و نهاد». بر پایه آن یادداشت باید گفت که آسیب‌شناسی علی شریعتی از استحاله تشیع علوی به تشیع صفوی نتیجه طبیعی…»
سیدجواد میری و مشکل هستی‌شناختی و روش‌شناختی طلب اصلاح از ساختار تیولداری آموزشی


🔴دوست و استاد عزیزم دکتر سیدجواد میری در نقد نحوه اداره پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عریضه‌ای به وزیر علوم در ده بند نوشته که چکیده آن خواست احترام به نظر عالمان و پایان دادن به نفوذ غیرکارشناسانه و منفعت‌جویانه نزدیکان حوزه ریاست در امر اداره یک نهاد علمی است. با اینحال تصور می‌کنم لحن نامه ایشان و زیرساخت مفروضاتی که این عریضه در آن نوشته شده همچنان متأثر از تجربه زیست این استاد عزیز در کشوری مثل سوئد است و این نقد به ایشان وارد است که علی‌رغم حضور ده ساله در مناسبات آکادمی ایرانی، دکتر میری همچنان دستگاه مفهومی خود را با توجه به زیست‌جهان بومی ایران کنونی ما به روزرسانی نکرده است.

🔴آنچه عریضه دموکراسی‌خواهانه، عدالت‌خواهانه و علم‌جویانه دکتر میری را از بنیاد دچار چالش می‌کند، هستی‌شناسی ایشان و تصور ایشان از دانشگاه و پژوهشگاه بعنوان دارالعلم است. مسأله اینجاست که چرخی اولیه در آموزش و پژوهش این کشور به خوبی نشان می‌دهد که بی‌مقدارتر و بی‌اهمیت‌تر از علم و پژوهش، بویژه علوم انسانی و علوم اجتماعی در این کشور وجود ندارد و اساسا نظام حاکمه ما نیازی در خود به علم و پژوهش و تحقیق و بالتبع عالم احساس نمی‌کند. به گمان حقیر تنها با اعمال این چرخش هستی‌شناختی در فهم آکادمی ایرانی است که امکان درک مناسبات کنونی آن حاصل می‌شود.

🔴 واقعیت این است که دانشگاه‌ها و پژوهشگاه ها در ایران چیزهایی به میراث رسیده از گذشته‌اند که تنها با استعاره «زمین مرغوب» یا «گاو شیرده» در دستگاه فاهمه فئودالی اربابان آموزش قابل فهم می‌شوند. از همین حیث شیوه اداره این نهادهای عمومی هم نه از قبیل و یا حتی شبیه به آن مسائلی است که دکتر میری متذکر شده‌اند، بلکه از قماش «تیولداری آموزشی» است. استاد و دانشجو و فصلنامه و مقاله و کلاس و همایش و مدرک تحصیلی تنها از جهتی اهمیت دارند که تولید قدرت می‌کنند و البته چون فئودالهای آموزشی ما عرضه همین را هم ندارند، معمولا در این فقره هم به شکل سلبی عمل می‌کنند، یعنی معتقدند این منابع هر طور ویران و نابود می‌خواهد باشد ولی در اختیار کس دیگری نباشد و «ما مالک آن باشیم.»


🔴دکتر میری عزیز اگر دقت کنند به فراست درخواهند یافت که تیولداری آموزشی در ساختار مدیریتی ما نه لغزش یا خطایی از سر جهل یا فساد از مسیر درست، بلکه منطق اصلی اداره امور در ایران است و نه تنها پژوهشگاه علوم انسانی بلکه همه دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و مدارس و نه فقط اینها بلکه صداوسیما و سازمان تبلیغات و نه فقط اینها بلکه دادسراها و استانداری ها و پارلمان و وزارتخانه ها به همین شیوه اداره می‌شود. مگر نه آنکه جماعتی در ایران سالها درباره اقتصاد دولتی یا خصوصی‌سازی در ایران بحث می‌کنند و حال آنکه اقتصاد ما سالهاست که به شیوه تیولداری خصولتی اداره می‌شود؟


🔴 اگر غیر از این بود جناب دکتر میری به بنده توضیح دهند که در کجای دنیا یک پژوهشگاه عمومی ساخته شده با پول بیت المال که با آبروی خون شهدا برپای ایستاده مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را به نام مردی متکبر و کاسب‌کار و بیگانه با علم و پژوهش سند "مالکیت مادام‌العمر" می‌زنند و هرگز هم از یاوگی سیستماتیک محصولات بی‌مایه آن که حیف درختان این سرزمین است، نمی‌پرسند تا بی هیچ واهمه از حسابرسی و پاسخگویی، موجوداتی مثل سردبیر کنونی روزنامه صبح نو را بر مسند یکی از پژوهشکده‌های آن بگمارد ؟ تصور می‌کنم خلط آکادمی و دارالعلم با ساختمانهایی که در ایران است اشتباه روش‌شناختی فاحشی است و تا زمانی که منطق درک حاکمان ما از امور فهمیده نشود امکان اصلاح امور فراهم نخواهد شد.
در یک کلام باید پرسید که چگونه می‌شود با قلم به جنگ تیولداران رفت ؟



.
خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده


📝دکتر فرامرز رفیع‌پور در کتاب ارزشمند "دریغ است ایران که ویران شود" در بیان اینکه «تنفر عمیق از حکومت بعنوان مرکز اصلی تولید مصیبت برای ملت یک پدیده فرهنگی ریشه‌دار در ایران است» به نامه بسیار جالبی از علما خطاب به ناصرالدین‌شاه استشهاد می‌کند که خواندن چندباره آن توصیه می‌شود:



🔺قربان خاک پای جواهرآسای اقدست گردم. عرض رعیت بیچاره فلک‌زده بخت‌برگشته سیه‌روزگار در خاکپای اقدس اعلی‌حضرت ظل‌الله فی‌الارضین این است که لامحال باید ظل را به ذی‌ظل شباهتی باشد. خدای متعال بندگان را بدون اینکه نفعی به خود منظور دارد بوجود آورده، انواع نعماء خود را بر ایشان جاری فرموده، در میان جنس انسان سلاطین را برگزیده، ایشان را به دیهیم شاهی مزین گردانیده، پرستاری بندگان را به عهده ایشان قرار یافت. رعایا ودایع الهیه و سپرده به ملوک هستند و بر رعایا اطاعت اوامر شاهانه لازم است، لکن بدیهی است معلوم و معین نبودن اوامر و نواهی شاهانه جز سرگردانی مطیعان را سبب نتواند بود زیرا نمی توانند بدانند با کدام حرکت و سکون محبوب و با کدامین مبغوض خواهند شد و اعلی حضرت هم مادامی که تکالیف را معین نفرموده ممکن نیست مطیع و عاصی و خادم و خائن را بشناسد.


🔺از ابتدای سلطنت اعلیحضرت شهریاری به هرچه اراده همایونی تعلق گرفته بندگان جز راه اطاعت نپیموده‌ایم. مثل میرزا تقی خان اتابیک را که امیدگاه یک ملت و نجات دهنده یک مملکت و استوانه محکم سلطنت بود، بی‌تقصیر برافکندید همه سکوت کردیم. شصت فوج ایرانی را در سفر مرو به دست ترکمان اسیر دادید، بدون کلمه‌ای اعتراض هرکس توانست عزیز خود را به مثل گاو و خر خریداری کرد. هرکس از برادران اسلامی ما به محض تفرج و دلخواه به هر تهمت و اسم و رسم قربانی گردید، چشم پوشیدیم. از اراذل و اشخاص پست از زن و مرد و سفید و سیاه و حتی گربه را به هر مقام و منصب و لقب مفتخر فرموده بر عقلا و بزرگان و نجبا و علما مملکت ترجیح دادید، تذلل کردیم. جبران خانم‌ها، ملیجک‌ها، ببری‌خانها، بزرگان مملکت واقع گردیدند. هر نقطه را محض اینکه شاید در سالی یک دفعه خاطر مبارک به تفرج تعلق گیرد با کرورها مال رعایا و فقرا عمارت ساخته، جز تماشا کاری نکردیم. هر نقطه‌ای که از آثار بزرگان و ملوک گذشته ایران مایه افتخار باقی بود خراب کردید، با تأسف قلبی سکوت کردیم. داد شاه‌پرستی داده، شکایت از بی‌مرحمتیها نکردیم.


🔺 اگر پادشاه آلمان بیسمارکی را تربیت نمی‌کرد امروز به آن عظمت نائل نمی‌گردید. بدبختانه در ایران در هر سری شور مملکت‌خواهی و عدل و نظم و وطن‌پرستی دیده شد مثل میرزا تقی خان اتابیک لگدکوب اراذل و وطن‌فروشان گردید که بحر خزر را آب شور خوانده و گفتند «به چه کار آید، نه خوردنی است و نه نوشیدنی!» این حکام حریص ظالم وحشی را که به هر ولایت مسلط کردید فرشته نبودند، از آسمان نیامده بودند، هر شکایت از آنان شد اعتنا نکرده رعایا را مجبور کردید که هر بلا بر سر ایشان آید اظهار ندارند. یک بی‌سروپایی یک ولایت را در یک سال تاراج کرده، صدهزار به درباریان و واسطه‌ها داده و خود یک دستگاه سلطنتی فراهم کرده، اهل ولایت عور و عریان رو به بیابان گذاشته در خارجه به عملگی و گدایی و حمالی رفتند، اعلیحضرت توجهی نفرموده باز خونخواران را مالک رقاب رمه گوسفند بی‌شبان فرمودید.


🔺به فرنگستان تشریف بردید. آیا دربندر و لنگرگاه تمام ممالک، غیر ایرانی، حمال و ذلیل و عمله دیدید که اکثر ایشان در غربت به ذلت جان می‌دهند؟ آیا به قلب مبارک اثر نکرد که از ابتدای سلطنت تا امروز به کدام تظلم صد دینار احقاق حق شده؟ اگر بفرمایید گاهی ظالمی را معزول کرده‌ام اولاً عزل مجازات نیست، ثانیاً عزل هم یک راه دخلی است برای درباریان و مسلط کردن گرگ گرسنه دیگری بر رعیت آواره از خانمان. فرضاً بر ضعفا رحم نمی‌فرمایید لااقل خود عیش و نوش و اقتدار می‌خواهید آن هم بسته است بوجود رعیت.

رعیت چو بیخ است و سلطان درخت
درخت ای پدر باشد از بیخ سخت

توجهی به حال مردم بیچاره فرمایید، عاقبت ظلم وخیم است که گفته اند:

پادشاهی که طرح ظلم نمود
پایه را کند و بام را اندود


🔺با وضع امروزه دیگر طاقت اطاعت نمانده، از بندگان چند هزار ساله ایران جز اطاعت سلطان دیده نشده، لکن بار ظلم این اطرافیان چنان گران است که لابدند بار برادران از دوش بیفکنند و مغرضین، آنرا عصیان جلوه خواهند داد و خواهند گفت چنگ بر روی دولت می‌زنیم و برای تقرب خودشان و خوردن خون مظلومان، عارض را مقصر به خرج داده تا آن اعلیحضرت را بر رعیت متغیرتر گردانند. خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده- گر تو صبور باشی طاقت نمانده ما را- امید امر به وضع یک قانون ولو هر قدر سخت باشد داریم که از روی آن با رعایای مطیع رفتار شود نه به میل اشخاص- تا چه کند همت شاهانه‌ات!
(به نقل از خاطرات حاج سیاح، ۱۳۵۹، ص۳۳۳)



.
اروس، زایندگی و امر سیاسی


🔴از منظری که فروید به رابطه میان غریزه جنسی و تمدن می‌پردازد، تمدن کنونی ما بس بیمار است و فهم این بیماری نیازمند به کار بستن و گفتگو و ترکیب میان دیدگاه های روانکاوی، جامعه‌شناسی تاریخی و الهیات سیاسی است که قطعا فراتر از توان من است و تبعا نهاد معدوم روشنفکری‌ای که #اکبر_جباری ها در آن تحت تعقیبند و نهاد عقیم علوم انسانی که به واسطه تجاوز مکرر چیزی از آن باقی نمانده نیز کمتر مجال یافته که چیزی در اینباره بگوید و بنویسد. از این حیث آنچه در اینجا می‌نویسم صرفا تأملاتی اولیه در اینباره است که البته تصور می‌کنم با تجربه مشترک و شهود ضمنی ایرانی سازگار است. در این میان آنچه محرک من در نوشتن این یادداشت شده، یک مسأله شخصی است: تلاش برای نجات فرزندآوری از ویرانگری تمدن تمامیت‌خواه.

🔴به گمان من اروس یا سایق زندگی و عشق در تمدن بیمار ما به سه شکل کلی ظهور می‌یابد: اولی و بارزترین آن، مصرف اروس توسط لویاتان ولایی است که با انضباطی فراگیر آنرا در چارچوب خانواده سنتی پدرسالار اسیر کرده و طبقه بالای وابسته به خویش را به فرزندآوری جهت افزایش اقتدار دولت-ملت تشویق می‌کند. تشویق غیررسمی به چندهمسری توسط ایدئولوگهای متصلی مثل قاسمیان نیز از نظر من تلاشی در جهت توسعه همین الگوی تمدنی است.


🔴دومین شکل ظهور اروس در ایران زنا و لواط و فحشا و بچه‌بازی و اشکال غیرصریحتر آن در رواج پورنوگرافی و آزارهای جنسی و شیوع هرزه‌گردی و هیزبازی است که توسط مستندسازان سفارشی یا نادان به عمد یا اشتباه با آزادی جنسی در غرب یکی انگاشته می‌شود و حال آنکه این نوع دوم ظهور اروس، مخصوص جوامع بسته، و همچون خودسوزی و خودکشی، یکی از استراتژیهای خروج از فشار و ظلمت غیرقابل تحمل است و هیچ ارتباطی با جنبش رهایی جنسی غرب در قرن بیستم ندارد. اروس در جوامع بسته نه سایق زندگی بلکه یکی از اشکال مرگ و ویرانگری است و در زمره مواد مخدر و مشروب قرار می‌گیرد. ولنگاری جنسی در ایران از جنس لواط و اعتیادی است که در محیطهای به شدت بسته‌ای مثل زندان شیوع می‌یابد و هیچ ربطی به پدیده پسامدرن همجنس‌گرایی ندارد.


🔴اما سومین شکل ظهور اروس در ایران آن چیزی است که با مقاومت زنانه، عشق و امر سیاسی در پیوند است و به دشواری می‌کوشد خود را از زیر آوار دو نیروی بالا نجات دهد. زنان ایرانی بی‌شک پرچمداران تنهای مبارزه برای جلوگیری از نابودی عشق توسط دو صورت ویرانگر مصرف لویاتانی و زنای تخدیری هستند که از قضا هر دو کنش‌هایی مردانه ولی در خلاف جهت هم محسوب می‌شوند که مداوما همدیگر را در چرخه‌ای ویرانگر تشدید هم می‌کنند.


🔴در این قسم سوم اروس در معنای اصیل خود بعنوان زایندگی بعنوان امر سیاسی ظهور می‌کند. به دنیا آوردن فرزندی نو در این شکل سوم ، طرحی سیاسی برای افق گشایی در برابر جهان بسته‌ایست که از یکطرف می‌کوشد انسانها را به آجر اقتدار توده‌ای خویش مبدل کند و از طرف دیگر موج مقاومت نیهیلیستی‌ای که با مخالفت با فرزندآوری اروس را به ابزاری مخدر و مرگ‌آور و سرگرم‌کننده تحریف می‌کند. فرزندآوری اینجا ریسکی است فراسوی محاسبات مادی تمدنی و خروج از تمدن، که می‌کوشد غریزه جنسی را به نیرویی سازنده، انقلابی و کنترل‌ناپذیر تبدیل کند.

♦️این پیوند اروس، عشق و امر سیاسی است و اینچنین است که هانا آرنت فیلسوف سیاسی بزرگ عصر ما را برمی‌انگیزد که با تکرار تعبیر معروف انجیل بگوید: «هر نوزادی که به دنیا می‌آید بشارتی است». بشارتی از افقی نو که تکرار تمدن بیمار کنونی ما نخواهد بود.


🔺پی‌نوشت:
این یادداشت بخشی از مجموعه مقالاتی است که در رابطه با جنبش فمینیسم مسلمان در صفحه اینستاگرامم منتشر می‌کنم و در آنها می‌کوشم این ایده را پرورش دهم که رابطه پاتریمونیالیستی دولت و جامعه در ایران را می‌توان بر پایه نظام ولایت مرد بر زن در خانواده شبیه‌سازی کرد. از این حیث معتقدم زنان فعالترین و تأثیرگذارترین نیروهای سیاسی ایران در سالهای آینده خواهند بود.
🔺بر اساس کتاب ارزشمند «دریغ است ایران که ویران شود» نوشته دکتر فرامرز رفیع‌پور می‌توان به روشنی نشان داد که متأسفانه نظام جمهوری اسلامی در دهه نود موبه‌مو در چارچوب نقشه استعمار عمل کرده است.

توضیح بیشتر در پست بعدی