معمای بیطرفی یا جهتداری
1⃣اخیر در صفحه اینستاگرامم یادداشتهای کوتاهی دردفاع از امر زنانه و یکی هم درباره پارادوکس تأسیس حزب جمهوری اسلامی در جموری اسلامی توسط شهید بهشتی نوشتم. این دو موضوع و مناقشاتی که پیرامون آنها وجود دارد، به ظاهر بیربط به نظر میرسند اما از یک جهت اساسی به هم مربوطند: آیا چپ نوی مسلمان دیدگاهی بیطرف نسبت به مسلمانی، هویت ملی و قومی، جنسیت، موقعیت طبقاتی، زبان و سنتهای فرهنگی است و از نوعی جهان انسانی فرادینی، فراملی، فراجنسیتی، بیطبقه، بی موضع نسبت به سنتهای فرهنگی و با زبان مشترک است یا به نحوی فعال از مسلمان بودن، زن بودن، طبقه پایین و یا ایرانی بودن دفاع میکند؟
2⃣اینرا من معمای بی طرفی و جهتداری می نامم که به نحوی اساسی با سرنوشت انقلاب ما نیز گره خورده است. آیا ایدئولوژی به معنای نوعی جهتداری در همه امور (علم، فرهنگ، تکنولوژی، سیاست، سبک زندگی، حکومت و...) است و اگر چنین است آیا دفاع از آزادی و عدالت برای همگان و حقوق بشر تلقی ای غیرایدئولوژیک یا حتی ضد ایدئولوژیک است؟ این پارادوکس اگرخوب فهمیده شود مشخص می شود که بنیاد مشکلات همه امور ماست: «جمهوری اسلامی» که «جمهوری» در آن به تعبیر شهید بهشتی به معنای نفی هرگونه سلطه فردی و گروهی و عقیدتی و اقتصادی و سیاسی است و «اسلامی» در آن به معنای حاکمیت دین یا ایدئولوژی اسلامی. واقعیت این است که در طول چهار دهه اخیر نه تنها این پارادوکس حل نشده، بلکه ایدئولوژی و حاکمیت جهتدار بر بی طرفی و جمهوری چربیده است و می توان نشان داد که مقولاتی مثل علم دینی، اسلامی کردن دانشگاه و اقتصاد و جهتداری تکنولوژی، عملاً به بنیاد الهیاتی و سیاسیِ گسترش ساختارهایی رانتی، سلطه طبقاتی، «دیگری کردن» گسترده شهروندان، نفی آزادی و عدالت و مسلط کردن خودیها بر دیگران انجامیده است.
3⃣اکنون بسیاری مشکل را در ایدئولوژی و جهتداری می دانند، اما سالها تأمل روی این مسأله و تنفس در هر دو دیدگاه به من آموخته که مهمترین مسأله در حل این معما، فهم «موقعیت» و تفاوت «فرم و محتوا»است. در یک کلام خلاصه که نیازمند مباحثات و تفصیل بسیار است باید بگویم که «جامعه جهتدار است ولی حکومت هرگز نباید جهتدار باشد بلکه باید بی طرف باشد». آرمان ما رسیدن به یک جامعه فاقد جهتداری نیست، که تنها ممکن نیست بلکه بنیاد اصلی توتالیتاریسم همین خواسته است و برعکس ما از جامعه ای متکثر و دارای سنتهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی دفاع می کنیم. آرمان اما رسیدن به یک حکومت جهتدار نیست، بلکه برعکس جهتداری حکومت ریشه همه مفاسد و به هم خوردن توازن، منطق صیرورت اجتماعی و تکامل تاریخی و بوجود آمدن سیکلهای بسته و تکرارشونده استبداد و انقلاب است.
4⃣حکومت متولی فرم است و جامعه متولی محتوا و این دو هرگز نباید به هم آمیخته شوند. فرم ذاتاً باید بی طرف و مدافع آزادی و عدالت باشد اما محتوا ذاتاً جهتدار است. در اینجا من میان سه مفهوم تفکیک می کنم: «عدل» که اساس الملک است و بیان بیطرفی، «فضیلت» که جهتداری سنتهای فرهنگی است که در طول سالیان ساخته می شود و «منفعت» که جهتداری گروه ها و افراد مختلف از حیث مواهب و امتیازات است. حکومت نباید ایدئولوژیک باشد، بلکه حکومت باید «عادلانه» باشد، ولی جامعه باید محل رقابت ایدئولوژی ها یا همان محمل رقابت فضایل مختلفی باشد که ماحصل سنتهای تاریخی متکثر ایران و اسلام و انسان اند.
5⃣این همان خلطی است که ما پس از انقلاب به آن دچار شدیم. وقتی از علم دینی و علم بومی سخن می گوییم جهتدار کردن اداره علم تنها به فساد می انجامد، چون علم ساختی بی طرف است که هرکسی مجاز است که داشته های خود را در رقابتی آزاد در آن به صحنه بیاورد و توانایی خود را بطور شفاف و علنی در معرض قضاوت همگان بگذارد. وقتی من از مسلمان بودن یا زنانه بودن دفاع می کنم، هرگز مرادم مسلمان بودن یا زنانه بودن بعنوان یک هویت فرقه ای و گروهی که با منافع آن فرقه و گروه گره خورده نیست، بلکه ارتقای هویت مسلمانی و زنانه به سطح گفتمانی سیاسی است که حاوی فضیلت همگانی باشد. یعنی آیا مسلمانی یا زنانگی می تواند به نحوی با واسازی ذات فرقه ای خود، چیزی به عرصه گفتگوهای فرهنگی و سیاسی ما بیاورد؟
6⃣باور من چنین است. به این معنا من خود را مسلمان، خود را فمینیست و خود را ایرانی میدانم. در عین حال چپ بودن، گفتاری سیاسی است که عدل را در زمین بازی مطالبه می کند و سلطه منافع گروهی را طرد می کند. به زعم من اسلامیت در ترکیب «جمهوری اسلامی» نه یک دین و نه یک ایدئولوژی است و نمی تواند باشد، بلکه خوانشی جمهوری خواهانه از اسلام است که ظرفیتهای اسلام در اقامه عدالت در حکومت را زنده کرده است.به این معنا در «جمهوری» اسلامی، «حزب جمهوری اسلامی» بعنوان حامل ایدئولوژی اسلامی تنها یکی از چندین حزب با ایدئولوژیهای گوناگون است.آیا این همان ایده اولیه شهید بهشتی نبوده است؟
1⃣اخیر در صفحه اینستاگرامم یادداشتهای کوتاهی دردفاع از امر زنانه و یکی هم درباره پارادوکس تأسیس حزب جمهوری اسلامی در جموری اسلامی توسط شهید بهشتی نوشتم. این دو موضوع و مناقشاتی که پیرامون آنها وجود دارد، به ظاهر بیربط به نظر میرسند اما از یک جهت اساسی به هم مربوطند: آیا چپ نوی مسلمان دیدگاهی بیطرف نسبت به مسلمانی، هویت ملی و قومی، جنسیت، موقعیت طبقاتی، زبان و سنتهای فرهنگی است و از نوعی جهان انسانی فرادینی، فراملی، فراجنسیتی، بیطبقه، بی موضع نسبت به سنتهای فرهنگی و با زبان مشترک است یا به نحوی فعال از مسلمان بودن، زن بودن، طبقه پایین و یا ایرانی بودن دفاع میکند؟
2⃣اینرا من معمای بی طرفی و جهتداری می نامم که به نحوی اساسی با سرنوشت انقلاب ما نیز گره خورده است. آیا ایدئولوژی به معنای نوعی جهتداری در همه امور (علم، فرهنگ، تکنولوژی، سیاست، سبک زندگی، حکومت و...) است و اگر چنین است آیا دفاع از آزادی و عدالت برای همگان و حقوق بشر تلقی ای غیرایدئولوژیک یا حتی ضد ایدئولوژیک است؟ این پارادوکس اگرخوب فهمیده شود مشخص می شود که بنیاد مشکلات همه امور ماست: «جمهوری اسلامی» که «جمهوری» در آن به تعبیر شهید بهشتی به معنای نفی هرگونه سلطه فردی و گروهی و عقیدتی و اقتصادی و سیاسی است و «اسلامی» در آن به معنای حاکمیت دین یا ایدئولوژی اسلامی. واقعیت این است که در طول چهار دهه اخیر نه تنها این پارادوکس حل نشده، بلکه ایدئولوژی و حاکمیت جهتدار بر بی طرفی و جمهوری چربیده است و می توان نشان داد که مقولاتی مثل علم دینی، اسلامی کردن دانشگاه و اقتصاد و جهتداری تکنولوژی، عملاً به بنیاد الهیاتی و سیاسیِ گسترش ساختارهایی رانتی، سلطه طبقاتی، «دیگری کردن» گسترده شهروندان، نفی آزادی و عدالت و مسلط کردن خودیها بر دیگران انجامیده است.
3⃣اکنون بسیاری مشکل را در ایدئولوژی و جهتداری می دانند، اما سالها تأمل روی این مسأله و تنفس در هر دو دیدگاه به من آموخته که مهمترین مسأله در حل این معما، فهم «موقعیت» و تفاوت «فرم و محتوا»است. در یک کلام خلاصه که نیازمند مباحثات و تفصیل بسیار است باید بگویم که «جامعه جهتدار است ولی حکومت هرگز نباید جهتدار باشد بلکه باید بی طرف باشد». آرمان ما رسیدن به یک جامعه فاقد جهتداری نیست، که تنها ممکن نیست بلکه بنیاد اصلی توتالیتاریسم همین خواسته است و برعکس ما از جامعه ای متکثر و دارای سنتهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی دفاع می کنیم. آرمان اما رسیدن به یک حکومت جهتدار نیست، بلکه برعکس جهتداری حکومت ریشه همه مفاسد و به هم خوردن توازن، منطق صیرورت اجتماعی و تکامل تاریخی و بوجود آمدن سیکلهای بسته و تکرارشونده استبداد و انقلاب است.
4⃣حکومت متولی فرم است و جامعه متولی محتوا و این دو هرگز نباید به هم آمیخته شوند. فرم ذاتاً باید بی طرف و مدافع آزادی و عدالت باشد اما محتوا ذاتاً جهتدار است. در اینجا من میان سه مفهوم تفکیک می کنم: «عدل» که اساس الملک است و بیان بیطرفی، «فضیلت» که جهتداری سنتهای فرهنگی است که در طول سالیان ساخته می شود و «منفعت» که جهتداری گروه ها و افراد مختلف از حیث مواهب و امتیازات است. حکومت نباید ایدئولوژیک باشد، بلکه حکومت باید «عادلانه» باشد، ولی جامعه باید محل رقابت ایدئولوژی ها یا همان محمل رقابت فضایل مختلفی باشد که ماحصل سنتهای تاریخی متکثر ایران و اسلام و انسان اند.
5⃣این همان خلطی است که ما پس از انقلاب به آن دچار شدیم. وقتی از علم دینی و علم بومی سخن می گوییم جهتدار کردن اداره علم تنها به فساد می انجامد، چون علم ساختی بی طرف است که هرکسی مجاز است که داشته های خود را در رقابتی آزاد در آن به صحنه بیاورد و توانایی خود را بطور شفاف و علنی در معرض قضاوت همگان بگذارد. وقتی من از مسلمان بودن یا زنانه بودن دفاع می کنم، هرگز مرادم مسلمان بودن یا زنانه بودن بعنوان یک هویت فرقه ای و گروهی که با منافع آن فرقه و گروه گره خورده نیست، بلکه ارتقای هویت مسلمانی و زنانه به سطح گفتمانی سیاسی است که حاوی فضیلت همگانی باشد. یعنی آیا مسلمانی یا زنانگی می تواند به نحوی با واسازی ذات فرقه ای خود، چیزی به عرصه گفتگوهای فرهنگی و سیاسی ما بیاورد؟
6⃣باور من چنین است. به این معنا من خود را مسلمان، خود را فمینیست و خود را ایرانی میدانم. در عین حال چپ بودن، گفتاری سیاسی است که عدل را در زمین بازی مطالبه می کند و سلطه منافع گروهی را طرد می کند. به زعم من اسلامیت در ترکیب «جمهوری اسلامی» نه یک دین و نه یک ایدئولوژی است و نمی تواند باشد، بلکه خوانشی جمهوری خواهانه از اسلام است که ظرفیتهای اسلام در اقامه عدالت در حکومت را زنده کرده است.به این معنا در «جمهوری» اسلامی، «حزب جمهوری اسلامی» بعنوان حامل ایدئولوژی اسلامی تنها یکی از چندین حزب با ایدئولوژیهای گوناگون است.آیا این همان ایده اولیه شهید بهشتی نبوده است؟
Instagram
Mohammad Hossein Badamchi
خودت باش دختر: چپ نوی مسلمان و دفاع از تکثر اجتماعی یادم میآید یکی از نویسندگان لهستانی مدافع ایده جامعه باز پوپر نقد بسیار مهمی درباره عملکرد بنیاد جامعه باز سورس نوشته بود . او گفته بود که تلقی جامعه باز بعنوان یک فرم و محتوای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی…
Audio
🔺لطفا اندیشکده ها را به رسمیت بشناسید!
📍ارائه محمدحسین بادامچی، مدیر اندیشکده مهاجر در نشست رییس مجلس با اندیشکده ها با موضوع «مسائل صنفی و حقوقی اندیشکده ها»/ ۱۰ تیر ۹۹/ تالار آفتاب مجلس شورای اسلامی
📍ارائه محمدحسین بادامچی، مدیر اندیشکده مهاجر در نشست رییس مجلس با اندیشکده ها با موضوع «مسائل صنفی و حقوقی اندیشکده ها»/ ۱۰ تیر ۹۹/ تالار آفتاب مجلس شورای اسلامی
حکومت عدل: الگویی برتر از لویاتان انقلابی
🔴یادداشت «معمای بی طرفی و جهتداری» که چند روز پیش منتشر کردم، طرحی است برای پایان دادن به پارادوکس «نهضت و نهاد». بر پایه آن یادداشت باید گفت که آسیبشناسی علی شریعتی از استحاله تشیع علوی به تشیع صفوی نتیجه طبیعی و محتوم تشکیل نهادی ناپایدار به نام «دولت انقلابی» است. مرحلهای بنیادین از فهم نحوه زوال و نابودی و انحراف یک نهضت در کالبد یک دولت مرده که معالاسف نهتنها علی شریعتی به آن نپرداخت، بلکه آنرا در قالب نظریهای به نام امت و امامت به عنوان «دوره گذار به جامعه بیطبقه توحیدی» تجویز کرد.
اشتباه در تجویز «دولتِ جهتدار» و ناتوانی در فهم ماهیت ضدانقلابی آن بویژه تحت تأثیر انقلاب روسیه و الگوی حزب کمونیسم شوروی بعنوان حزب پیشروی انقلابی مستقر در دولت، متأسفانه امری شایع در میان روشنفکران صدر انقلاب اسلامی ۵۷ است و آیت الله منتظری و بهشتی و تأسیس حزب جمهوری اسلامی بویژه پس از پیروزی انقلاب نقشی اساسی در استقرار چنین مدلی دارد هرچند شهید بهشتی خود از معدود افرادی است که ریشه های فکر جمهوریخواهانه دارد و تلاشی از جمع «جمهوری و لویاتان انقلابی» در عملکرد او به چشم میخورد، میراثی فراموش شده که از پیشنویس قانون اساسی به قانون اساسی اول و سپس قانون اساسی دوم و امروز در آستانه جمهوری سوم، روز به روز بیشتر به محاق رفته است.
🔴علیالظاهر ریشه های آلودگی نظریه سیاسی چپ به «لویاتان جهتدار ایدئولوژیک و انقلابی» را باید در تز دیکتاتوری پرولتاریای مارکس و انگلس به عنوان نظریه دولت گذار جستجو کرد که در همان ایام به خوبی مورد نقادی چپهای آنارشیست بویژه باکونین قرار گرفت، اما این نقد همواره در حاشیه جناح لویاتانی چپ مهجور ماند. توجه به انتقادات آنارشیستی بر تز دوران گذار لویاتان ایدئولوژیک، در نهضتِ منجر به پیروزی انقلاب اسلامی به چشم نمیخورد و عملاً ایده «تداوم نهضت بیرون دولت» میان دو رویکرد لویاتان انقلابی حزب جمهوریاسلامی و لویاتان لیبرال و بیطرف نهضت آزادی و مهندس بازرگان ذبح میشود. حتی مجاهدین خلق بیش از حزب، به ساختِ تشکیلاتیِ و سازمانیِ امنیتی و ضد جمهوریخواهانه تحت لوای رهبری واحد معتقد بود و برخی نظریهپردازی های دموکراتیک بنیصدر نیز عملاً با توجه به رابطه او با ارتش و مخالفتش با مسلح شدن نیروهای مردمی اورا به ژاکوبنهای انقلاب فرانسه شبیه میکرد.
🔴درواقع نیروهای انقلابی ایران چه متأثر از انقلاب فرانسه وچه متأثر از انقلاب روسیه، ژاکوبنی و کمونیستی فکر میکردند و نهضت آزادی نیز تحت تأثیر انقلاب انگلیس و انقلاب مشروطه ایران، فئودالی-بورژوایی.سنت جمهوریخواهانه و حقوقی انقلاب امریکا نفوذی در میان انقلابیون نداشت و شاید تنها حقوقدانانِ نویسنده پیشنویس قانون اساسی و تا حدودی شهید بهشتی رنگ و بویی از آنرا شنیده بودند. تنها سنت آنارشیستی قابل توجه در انقلاب اسلامی ایران همین ایده مسلح کردن نیروهای مردمی بود که به تشکیل سپاه پاسداران منجر شد و از قضا به مهمترین و تنها ابتکار انقلاب اسلامی به لحاظ ساختاری در چهل سال اخیر تبدیل شد. ایدهای که البته خیلی زود توسط لویاتان مرکزی مصادره شد و به زوال گرایید و طرح آن امروز در داخل مرزهای ایران «اقدام علیه امنیت ملی» محسوب می شود، هرچند در کشور همسایه ما عراق تحت عنوان «سلاح مستقل و غیردولتی حزب الله و حشدالشعبی» در حال پیادهسازی است.
🔴اما علاوه بر انتقادات آنارشیستی قبل از انقلاب، در بسیاری از اوقات خیزشی انقلابی و اصیل علیه شکل مصادره شده انقلاب در قالب «لویاتان جهتدار ایدئولوژیک» در حدود چند دهه پس از پیروزی شکل میگیرد. ما یک ناسیونالیسم پساپهلوی داریم که نامش مصدق است و یک سوسیالیسم پساشوروی داریم که نامش تروتسکی است. بر همین سیاق یک اسلامِ پساخلافت داریم که نامش شیعه است و یک احیای انقلابیِ پسااسلامیستی که در سالهای اخیر بیش از همه دکتر احمدینژاد داعیهدار آن بوده است. در تمام این «نهضتهای پس از نهضت» ما با درخواست تداوم نهضت بیرون از قلمرو بسته و تحریف شده لویاتان مواجهیم. مطالبه نهضت پساخلافت شیعه، پساشورویِ تروتسکی و پساپهلویِ مصدق نه ترمیدور یا نرمالیزاسیون یا بر زمین گذاشتن بار انقلاب و بازگشت به دولت بیطرف لیبرال-فئودالی قبل از انقلاب، بلکه دولت بیطرفِ عادلی است که نه تنها به دنبال مهندسی اجتماعی نیست، بلکه امکان تداوم نهضتها و رقابت آنها در محیط اجتماعی و سیاسی را آزاد میگذارد و تضمین میکند. این آرمان حکومت عدل است که از تمام اشکال حکومت دینی، حکومت ملی، حکومت خیر، حکومت ایدئولوژیک و حکومت انقلابی برتر است، چرا که بر خلاف انحصار و دیکته دین، ناسیونالیسم، ایده خیر، ایدئولوژی و انقلاب که آنها را به ضد خود تبدیل کرده، با تضمین عدالت و آزادی راه پیگیری، تکامل، رقابت و تعاون همه نهضتها و آرمانهای رهاییبخش را فراهم میکند.
🔴یادداشت «معمای بی طرفی و جهتداری» که چند روز پیش منتشر کردم، طرحی است برای پایان دادن به پارادوکس «نهضت و نهاد». بر پایه آن یادداشت باید گفت که آسیبشناسی علی شریعتی از استحاله تشیع علوی به تشیع صفوی نتیجه طبیعی و محتوم تشکیل نهادی ناپایدار به نام «دولت انقلابی» است. مرحلهای بنیادین از فهم نحوه زوال و نابودی و انحراف یک نهضت در کالبد یک دولت مرده که معالاسف نهتنها علی شریعتی به آن نپرداخت، بلکه آنرا در قالب نظریهای به نام امت و امامت به عنوان «دوره گذار به جامعه بیطبقه توحیدی» تجویز کرد.
اشتباه در تجویز «دولتِ جهتدار» و ناتوانی در فهم ماهیت ضدانقلابی آن بویژه تحت تأثیر انقلاب روسیه و الگوی حزب کمونیسم شوروی بعنوان حزب پیشروی انقلابی مستقر در دولت، متأسفانه امری شایع در میان روشنفکران صدر انقلاب اسلامی ۵۷ است و آیت الله منتظری و بهشتی و تأسیس حزب جمهوری اسلامی بویژه پس از پیروزی انقلاب نقشی اساسی در استقرار چنین مدلی دارد هرچند شهید بهشتی خود از معدود افرادی است که ریشه های فکر جمهوریخواهانه دارد و تلاشی از جمع «جمهوری و لویاتان انقلابی» در عملکرد او به چشم میخورد، میراثی فراموش شده که از پیشنویس قانون اساسی به قانون اساسی اول و سپس قانون اساسی دوم و امروز در آستانه جمهوری سوم، روز به روز بیشتر به محاق رفته است.
🔴علیالظاهر ریشه های آلودگی نظریه سیاسی چپ به «لویاتان جهتدار ایدئولوژیک و انقلابی» را باید در تز دیکتاتوری پرولتاریای مارکس و انگلس به عنوان نظریه دولت گذار جستجو کرد که در همان ایام به خوبی مورد نقادی چپهای آنارشیست بویژه باکونین قرار گرفت، اما این نقد همواره در حاشیه جناح لویاتانی چپ مهجور ماند. توجه به انتقادات آنارشیستی بر تز دوران گذار لویاتان ایدئولوژیک، در نهضتِ منجر به پیروزی انقلاب اسلامی به چشم نمیخورد و عملاً ایده «تداوم نهضت بیرون دولت» میان دو رویکرد لویاتان انقلابی حزب جمهوریاسلامی و لویاتان لیبرال و بیطرف نهضت آزادی و مهندس بازرگان ذبح میشود. حتی مجاهدین خلق بیش از حزب، به ساختِ تشکیلاتیِ و سازمانیِ امنیتی و ضد جمهوریخواهانه تحت لوای رهبری واحد معتقد بود و برخی نظریهپردازی های دموکراتیک بنیصدر نیز عملاً با توجه به رابطه او با ارتش و مخالفتش با مسلح شدن نیروهای مردمی اورا به ژاکوبنهای انقلاب فرانسه شبیه میکرد.
🔴درواقع نیروهای انقلابی ایران چه متأثر از انقلاب فرانسه وچه متأثر از انقلاب روسیه، ژاکوبنی و کمونیستی فکر میکردند و نهضت آزادی نیز تحت تأثیر انقلاب انگلیس و انقلاب مشروطه ایران، فئودالی-بورژوایی.سنت جمهوریخواهانه و حقوقی انقلاب امریکا نفوذی در میان انقلابیون نداشت و شاید تنها حقوقدانانِ نویسنده پیشنویس قانون اساسی و تا حدودی شهید بهشتی رنگ و بویی از آنرا شنیده بودند. تنها سنت آنارشیستی قابل توجه در انقلاب اسلامی ایران همین ایده مسلح کردن نیروهای مردمی بود که به تشکیل سپاه پاسداران منجر شد و از قضا به مهمترین و تنها ابتکار انقلاب اسلامی به لحاظ ساختاری در چهل سال اخیر تبدیل شد. ایدهای که البته خیلی زود توسط لویاتان مرکزی مصادره شد و به زوال گرایید و طرح آن امروز در داخل مرزهای ایران «اقدام علیه امنیت ملی» محسوب می شود، هرچند در کشور همسایه ما عراق تحت عنوان «سلاح مستقل و غیردولتی حزب الله و حشدالشعبی» در حال پیادهسازی است.
🔴اما علاوه بر انتقادات آنارشیستی قبل از انقلاب، در بسیاری از اوقات خیزشی انقلابی و اصیل علیه شکل مصادره شده انقلاب در قالب «لویاتان جهتدار ایدئولوژیک» در حدود چند دهه پس از پیروزی شکل میگیرد. ما یک ناسیونالیسم پساپهلوی داریم که نامش مصدق است و یک سوسیالیسم پساشوروی داریم که نامش تروتسکی است. بر همین سیاق یک اسلامِ پساخلافت داریم که نامش شیعه است و یک احیای انقلابیِ پسااسلامیستی که در سالهای اخیر بیش از همه دکتر احمدینژاد داعیهدار آن بوده است. در تمام این «نهضتهای پس از نهضت» ما با درخواست تداوم نهضت بیرون از قلمرو بسته و تحریف شده لویاتان مواجهیم. مطالبه نهضت پساخلافت شیعه، پساشورویِ تروتسکی و پساپهلویِ مصدق نه ترمیدور یا نرمالیزاسیون یا بر زمین گذاشتن بار انقلاب و بازگشت به دولت بیطرف لیبرال-فئودالی قبل از انقلاب، بلکه دولت بیطرفِ عادلی است که نه تنها به دنبال مهندسی اجتماعی نیست، بلکه امکان تداوم نهضتها و رقابت آنها در محیط اجتماعی و سیاسی را آزاد میگذارد و تضمین میکند. این آرمان حکومت عدل است که از تمام اشکال حکومت دینی، حکومت ملی، حکومت خیر، حکومت ایدئولوژیک و حکومت انقلابی برتر است، چرا که بر خلاف انحصار و دیکته دین، ناسیونالیسم، ایده خیر، ایدئولوژی و انقلاب که آنها را به ضد خود تبدیل کرده، با تضمین عدالت و آزادی راه پیگیری، تکامل، رقابت و تعاون همه نهضتها و آرمانهای رهاییبخش را فراهم میکند.
Telegram
جمهورى سوم
معمای بیطرفی یا جهتداری
1⃣اخیر در صفحه اینستاگرامم یادداشتهای کوتاهی دردفاع از امر زنانه و یکی هم درباره پارادوکس تأسیس حزب جمهوری اسلامی در جموری اسلامی توسط شهید بهشتی نوشتم. این دو موضوع و مناقشاتی که پیرامون آنها وجود دارد، به ظاهر بیربط به نظر میرسند…
1⃣اخیر در صفحه اینستاگرامم یادداشتهای کوتاهی دردفاع از امر زنانه و یکی هم درباره پارادوکس تأسیس حزب جمهوری اسلامی در جموری اسلامی توسط شهید بهشتی نوشتم. این دو موضوع و مناقشاتی که پیرامون آنها وجود دارد، به ظاهر بیربط به نظر میرسند…
جمهورى سوم
تفاوت حاکمیت و رژیم به بهانه عدم اولویت امنیت بر حقوق شهروندی در آشوبهای اخیر امریکا 🔴یکی از ویژگیهای فرهنگ و ساخت سیاسی در ایران این است که تفاوت بسیار بنیادین میان «رژیم» و «حاکمیت» درک نمیشود. بر همین پایه استدلالهای غلطی مثل این ارائه میشود که «برپایی…
توضیحی درباره رساله دکتریم
(با عنوان نقد تمدن غرب معاصر بر پایه فلسفه مدنی فارابی؛ در نسبت با آراء آرنت و پوپر، نوشته محمدحسین بادامچی، استاد راهنما: دکتر محسن رضوانی، استاد مشاور: دکتر عبدالحسین کلانتری، تاریخ دفاع: بهمن ۱۳۹۵، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، لینک توضیحات صوتی)
بعد از این یادداشت چند نفری درباره رساله دکتریم پرسیدند. من رساله دکتریم را بر پایه این اندیشه آغاز کردم که تاریخ تفکر سیاسی اسلام دو ستاره درخشان دارد که هر دو بیرون استیت/ لویاتان/ مُلک/ دولت/ تمدن ایستادهاند: فارابی و ابنخلدون. در جریان تحقیقاتم متوجه شدم که هردو تفکر همسویی بسیاری با جریانی از تفکر انتقادی و سیاسی علیه «تمدن مدرن مسیحی» دارند که در قرن بیستم و بویژه متأثر از نیچه آغاز شده است. در واقع احیای امر سیاسی بیرون از لویاتان و چارچوب «تمدن» در غرب از نظر من فرصت فوقالعادهای برای احیای فارابی و ابن خلدون پدید آورده است و بخوبی نشان میدهد که جریان تمدنگرایی جمهوری دوم تا چه حد خلاف جهت انقلاب اسلامی در حال حرکت است . علاوه بر این به تدریج فهمیدم که نزاع فارابی - ابن خلدون تا چه حد در فهم نسبت میان شرق و غرب جهان اسلام و ترسیم افقهای آینده کشورهای اسلامی تعیینکننده است .
اما واقعیت این است که پس از دفاع از رساله دکتری همه این افکار و ایدههای بزرگ را رها کردم. حجت الاسلام رشاد رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رییس حوزه علمیه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مهمترین شخصیت در مرکز الگوی اسلامی پیشرفت با دهها منصب دیگر را فردی به غایت بیعلاقه به علم و پژوهش، متکبر و کاسبکار یافتم که در کل مدت پنج ساله پژوهش من ایشان و سازمان متبوعه ایشان (غیر از یک نفر به نام حجت الاسلام ذوعلم) هرگز یک بار هم درباره موضوع رساله و اهمیت علمی آن از من نپرسید و در عوض هفتهای نشد که به رغم روزانه بودن دوره دکتری پژوهشی، مطالبه پرداخت پول دوره دکتری از من و دیگر دانشجویان دکتری فاضل آنجا نکند و تمرکز و اعصاب ما را به هم نریزد. نهایتا حضرت ایشان با بیش از یک سال گروکشی مدرک دکتری و مطالبه پول و اخذ تعهد اجباری، نه تنها هیچ کمکی به انجام این پژوهش نکرد، بلکه فرصت اپلای در دوره پسادکتری و پیگیری این موضوع پژوهشی در کشورهای دیگر را هم از من سلب کرد. خدای متعال میداند که جناب رشاد به ناحق و ظلم چه خونی به دل دانشجویان مظلوم دکتری پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ورودی سال ۹۱ و ۹۲ کرد و اگرچه بخاطر گروکشی مدرک تحصیلی امکان شکایت از ایشان سلب شد و عالیجنابان حداد عادل و کینژاد و بسیاری دیگر نیز وقعی به عریضه ما ننهادند، امید دارم که بالاخره در یوم محتوم در دادگاه عدل الهی پاسخگوی مظالم خویش باشند.
به هر تقدیر امکان ادامه این موضوع تحقیقاتی بسیار اساسی در ایران وجود ندارد و همچنان امید دارم که شاید سالها بعد در کشوری دیگر که علم و پژوهش و اسلام ارزشی در آن داشته باشد، به ادامه آن پژوهش مشغول شوم.
(با عنوان نقد تمدن غرب معاصر بر پایه فلسفه مدنی فارابی؛ در نسبت با آراء آرنت و پوپر، نوشته محمدحسین بادامچی، استاد راهنما: دکتر محسن رضوانی، استاد مشاور: دکتر عبدالحسین کلانتری، تاریخ دفاع: بهمن ۱۳۹۵، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، لینک توضیحات صوتی)
بعد از این یادداشت چند نفری درباره رساله دکتریم پرسیدند. من رساله دکتریم را بر پایه این اندیشه آغاز کردم که تاریخ تفکر سیاسی اسلام دو ستاره درخشان دارد که هر دو بیرون استیت/ لویاتان/ مُلک/ دولت/ تمدن ایستادهاند: فارابی و ابنخلدون. در جریان تحقیقاتم متوجه شدم که هردو تفکر همسویی بسیاری با جریانی از تفکر انتقادی و سیاسی علیه «تمدن مدرن مسیحی» دارند که در قرن بیستم و بویژه متأثر از نیچه آغاز شده است. در واقع احیای امر سیاسی بیرون از لویاتان و چارچوب «تمدن» در غرب از نظر من فرصت فوقالعادهای برای احیای فارابی و ابن خلدون پدید آورده است و بخوبی نشان میدهد که جریان تمدنگرایی جمهوری دوم تا چه حد خلاف جهت انقلاب اسلامی در حال حرکت است . علاوه بر این به تدریج فهمیدم که نزاع فارابی - ابن خلدون تا چه حد در فهم نسبت میان شرق و غرب جهان اسلام و ترسیم افقهای آینده کشورهای اسلامی تعیینکننده است .
اما واقعیت این است که پس از دفاع از رساله دکتری همه این افکار و ایدههای بزرگ را رها کردم. حجت الاسلام رشاد رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رییس حوزه علمیه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مهمترین شخصیت در مرکز الگوی اسلامی پیشرفت با دهها منصب دیگر را فردی به غایت بیعلاقه به علم و پژوهش، متکبر و کاسبکار یافتم که در کل مدت پنج ساله پژوهش من ایشان و سازمان متبوعه ایشان (غیر از یک نفر به نام حجت الاسلام ذوعلم) هرگز یک بار هم درباره موضوع رساله و اهمیت علمی آن از من نپرسید و در عوض هفتهای نشد که به رغم روزانه بودن دوره دکتری پژوهشی، مطالبه پرداخت پول دوره دکتری از من و دیگر دانشجویان دکتری فاضل آنجا نکند و تمرکز و اعصاب ما را به هم نریزد. نهایتا حضرت ایشان با بیش از یک سال گروکشی مدرک دکتری و مطالبه پول و اخذ تعهد اجباری، نه تنها هیچ کمکی به انجام این پژوهش نکرد، بلکه فرصت اپلای در دوره پسادکتری و پیگیری این موضوع پژوهشی در کشورهای دیگر را هم از من سلب کرد. خدای متعال میداند که جناب رشاد به ناحق و ظلم چه خونی به دل دانشجویان مظلوم دکتری پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ورودی سال ۹۱ و ۹۲ کرد و اگرچه بخاطر گروکشی مدرک تحصیلی امکان شکایت از ایشان سلب شد و عالیجنابان حداد عادل و کینژاد و بسیاری دیگر نیز وقعی به عریضه ما ننهادند، امید دارم که بالاخره در یوم محتوم در دادگاه عدل الهی پاسخگوی مظالم خویش باشند.
به هر تقدیر امکان ادامه این موضوع تحقیقاتی بسیار اساسی در ایران وجود ندارد و همچنان امید دارم که شاید سالها بعد در کشوری دیگر که علم و پژوهش و اسلام ارزشی در آن داشته باشد، به ادامه آن پژوهش مشغول شوم.
Telegram
جمهورى سوم
🔺صوت ارائه کلیات رساله دکتریم و نسبت آن با وضعیت کنونی ایران در جمعی از پژوهشگران مؤسسه میقات در آذر ۱۳۹۸
در ادامه پست قبلی
در ادامه پست قبلی
جمهورى سوم pinned «حکومت عدل: الگویی برتر از لویاتان انقلابی 🔴یادداشت «معمای بی طرفی و جهتداری» که چند روز پیش منتشر کردم، طرحی است برای پایان دادن به پارادوکس «نهضت و نهاد». بر پایه آن یادداشت باید گفت که آسیبشناسی علی شریعتی از استحاله تشیع علوی به تشیع صفوی نتیجه طبیعی…»
سیدجواد میری و مشکل هستیشناختی و روششناختی طلب اصلاح از ساختار تیولداری آموزشی
🔴دوست و استاد عزیزم دکتر سیدجواد میری در نقد نحوه اداره پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عریضهای به وزیر علوم در ده بند نوشته که چکیده آن خواست احترام به نظر عالمان و پایان دادن به نفوذ غیرکارشناسانه و منفعتجویانه نزدیکان حوزه ریاست در امر اداره یک نهاد علمی است. با اینحال تصور میکنم لحن نامه ایشان و زیرساخت مفروضاتی که این عریضه در آن نوشته شده همچنان متأثر از تجربه زیست این استاد عزیز در کشوری مثل سوئد است و این نقد به ایشان وارد است که علیرغم حضور ده ساله در مناسبات آکادمی ایرانی، دکتر میری همچنان دستگاه مفهومی خود را با توجه به زیستجهان بومی ایران کنونی ما به روزرسانی نکرده است.
🔴آنچه عریضه دموکراسیخواهانه، عدالتخواهانه و علمجویانه دکتر میری را از بنیاد دچار چالش میکند، هستیشناسی ایشان و تصور ایشان از دانشگاه و پژوهشگاه بعنوان دارالعلم است. مسأله اینجاست که چرخی اولیه در آموزش و پژوهش این کشور به خوبی نشان میدهد که بیمقدارتر و بیاهمیتتر از علم و پژوهش، بویژه علوم انسانی و علوم اجتماعی در این کشور وجود ندارد و اساسا نظام حاکمه ما نیازی در خود به علم و پژوهش و تحقیق و بالتبع عالم احساس نمیکند. به گمان حقیر تنها با اعمال این چرخش هستیشناختی در فهم آکادمی ایرانی است که امکان درک مناسبات کنونی آن حاصل میشود.
🔴 واقعیت این است که دانشگاهها و پژوهشگاه ها در ایران چیزهایی به میراث رسیده از گذشتهاند که تنها با استعاره «زمین مرغوب» یا «گاو شیرده» در دستگاه فاهمه فئودالی اربابان آموزش قابل فهم میشوند. از همین حیث شیوه اداره این نهادهای عمومی هم نه از قبیل و یا حتی شبیه به آن مسائلی است که دکتر میری متذکر شدهاند، بلکه از قماش «تیولداری آموزشی» است. استاد و دانشجو و فصلنامه و مقاله و کلاس و همایش و مدرک تحصیلی تنها از جهتی اهمیت دارند که تولید قدرت میکنند و البته چون فئودالهای آموزشی ما عرضه همین را هم ندارند، معمولا در این فقره هم به شکل سلبی عمل میکنند، یعنی معتقدند این منابع هر طور ویران و نابود میخواهد باشد ولی در اختیار کس دیگری نباشد و «ما مالک آن باشیم.»
🔴دکتر میری عزیز اگر دقت کنند به فراست درخواهند یافت که تیولداری آموزشی در ساختار مدیریتی ما نه لغزش یا خطایی از سر جهل یا فساد از مسیر درست، بلکه منطق اصلی اداره امور در ایران است و نه تنها پژوهشگاه علوم انسانی بلکه همه دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و مدارس و نه فقط اینها بلکه صداوسیما و سازمان تبلیغات و نه فقط اینها بلکه دادسراها و استانداری ها و پارلمان و وزارتخانه ها به همین شیوه اداره میشود. مگر نه آنکه جماعتی در ایران سالها درباره اقتصاد دولتی یا خصوصیسازی در ایران بحث میکنند و حال آنکه اقتصاد ما سالهاست که به شیوه تیولداری خصولتی اداره میشود؟
🔴 اگر غیر از این بود جناب دکتر میری به بنده توضیح دهند که در کجای دنیا یک پژوهشگاه عمومی ساخته شده با پول بیت المال که با آبروی خون شهدا برپای ایستاده مثل
در یک کلام باید پرسید که چگونه میشود با قلم به جنگ تیولداران رفت ؟
.
🔴دوست و استاد عزیزم دکتر سیدجواد میری در نقد نحوه اداره پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عریضهای به وزیر علوم در ده بند نوشته که چکیده آن خواست احترام به نظر عالمان و پایان دادن به نفوذ غیرکارشناسانه و منفعتجویانه نزدیکان حوزه ریاست در امر اداره یک نهاد علمی است. با اینحال تصور میکنم لحن نامه ایشان و زیرساخت مفروضاتی که این عریضه در آن نوشته شده همچنان متأثر از تجربه زیست این استاد عزیز در کشوری مثل سوئد است و این نقد به ایشان وارد است که علیرغم حضور ده ساله در مناسبات آکادمی ایرانی، دکتر میری همچنان دستگاه مفهومی خود را با توجه به زیستجهان بومی ایران کنونی ما به روزرسانی نکرده است.
🔴آنچه عریضه دموکراسیخواهانه، عدالتخواهانه و علمجویانه دکتر میری را از بنیاد دچار چالش میکند، هستیشناسی ایشان و تصور ایشان از دانشگاه و پژوهشگاه بعنوان دارالعلم است. مسأله اینجاست که چرخی اولیه در آموزش و پژوهش این کشور به خوبی نشان میدهد که بیمقدارتر و بیاهمیتتر از علم و پژوهش، بویژه علوم انسانی و علوم اجتماعی در این کشور وجود ندارد و اساسا نظام حاکمه ما نیازی در خود به علم و پژوهش و تحقیق و بالتبع عالم احساس نمیکند. به گمان حقیر تنها با اعمال این چرخش هستیشناختی در فهم آکادمی ایرانی است که امکان درک مناسبات کنونی آن حاصل میشود.
🔴 واقعیت این است که دانشگاهها و پژوهشگاه ها در ایران چیزهایی به میراث رسیده از گذشتهاند که تنها با استعاره «زمین مرغوب» یا «گاو شیرده» در دستگاه فاهمه فئودالی اربابان آموزش قابل فهم میشوند. از همین حیث شیوه اداره این نهادهای عمومی هم نه از قبیل و یا حتی شبیه به آن مسائلی است که دکتر میری متذکر شدهاند، بلکه از قماش «تیولداری آموزشی» است. استاد و دانشجو و فصلنامه و مقاله و کلاس و همایش و مدرک تحصیلی تنها از جهتی اهمیت دارند که تولید قدرت میکنند و البته چون فئودالهای آموزشی ما عرضه همین را هم ندارند، معمولا در این فقره هم به شکل سلبی عمل میکنند، یعنی معتقدند این منابع هر طور ویران و نابود میخواهد باشد ولی در اختیار کس دیگری نباشد و «ما مالک آن باشیم.»
🔴دکتر میری عزیز اگر دقت کنند به فراست درخواهند یافت که تیولداری آموزشی در ساختار مدیریتی ما نه لغزش یا خطایی از سر جهل یا فساد از مسیر درست، بلکه منطق اصلی اداره امور در ایران است و نه تنها پژوهشگاه علوم انسانی بلکه همه دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و مدارس و نه فقط اینها بلکه صداوسیما و سازمان تبلیغات و نه فقط اینها بلکه دادسراها و استانداری ها و پارلمان و وزارتخانه ها به همین شیوه اداره میشود. مگر نه آنکه جماعتی در ایران سالها درباره اقتصاد دولتی یا خصوصیسازی در ایران بحث میکنند و حال آنکه اقتصاد ما سالهاست که به شیوه تیولداری خصولتی اداره میشود؟
🔴 اگر غیر از این بود جناب دکتر میری به بنده توضیح دهند که در کجای دنیا یک پژوهشگاه عمومی ساخته شده با پول بیت المال که با آبروی خون شهدا برپای ایستاده مثل
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را به نام مردی متکبر و کاسبکار و بیگانه با علم و پژوهش سند "مالکیت مادامالعمر" میزنند و هرگز هم از یاوگی سیستماتیک محصولات بیمایه آن که حیف درختان این سرزمین است، نمیپرسند تا بی هیچ واهمه از حسابرسی و پاسخگویی، موجوداتی مثل سردبیر کنونی روزنامه صبح نو را بر مسند یکی از پژوهشکدههای آن بگمارد ؟ تصور میکنم خلط آکادمی و دارالعلم با ساختمانهایی که در ایران است اشتباه روششناختی فاحشی است و تا زمانی که منطق درک حاکمان ما از امور فهمیده نشود امکان اصلاح امور فراهم نخواهد شد. در یک کلام باید پرسید که چگونه میشود با قلم به جنگ تیولداران رفت ؟
.
Telegram
سیدجواد میری مینق
#نامه دوم به وزیر محترم علوم
مطالبات مشخص از وزیر محترم علوم درباره مدیریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
مطالباتی را که در نسبت با پژوهشگاه مطرح می کنم شاید (می گویم شاید) تعمیم پذیر به بسیاری از دانشگاه ها و مراکز علمی کشور باشد. بنابراین از تمامی…
مطالبات مشخص از وزیر محترم علوم درباره مدیریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
مطالباتی را که در نسبت با پژوهشگاه مطرح می کنم شاید (می گویم شاید) تعمیم پذیر به بسیاری از دانشگاه ها و مراکز علمی کشور باشد. بنابراین از تمامی…
خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده
📝دکتر فرامرز رفیعپور در کتاب ارزشمند "دریغ است ایران که ویران شود" در بیان اینکه «تنفر عمیق از حکومت بعنوان مرکز اصلی تولید مصیبت برای ملت یک پدیده فرهنگی ریشهدار در ایران است» به نامه بسیار جالبی از علما خطاب به ناصرالدینشاه استشهاد میکند که خواندن چندباره آن توصیه میشود:
🔺قربان خاک پای جواهرآسای اقدست گردم. عرض رعیت بیچاره فلکزده بختبرگشته سیهروزگار در خاکپای اقدس اعلیحضرت ظلالله فیالارضین این است که لامحال باید ظل را به ذیظل شباهتی باشد. خدای متعال بندگان را بدون اینکه نفعی به خود منظور دارد بوجود آورده، انواع نعماء خود را بر ایشان جاری فرموده، در میان جنس انسان سلاطین را برگزیده، ایشان را به دیهیم شاهی مزین گردانیده، پرستاری بندگان را به عهده ایشان قرار یافت. رعایا ودایع الهیه و سپرده به ملوک هستند و بر رعایا اطاعت اوامر شاهانه لازم است، لکن بدیهی است معلوم و معین نبودن اوامر و نواهی شاهانه جز سرگردانی مطیعان را سبب نتواند بود زیرا نمی توانند بدانند با کدام حرکت و سکون محبوب و با کدامین مبغوض خواهند شد و اعلی حضرت هم مادامی که تکالیف را معین نفرموده ممکن نیست مطیع و عاصی و خادم و خائن را بشناسد.
🔺از ابتدای سلطنت اعلیحضرت شهریاری به هرچه اراده همایونی تعلق گرفته بندگان جز راه اطاعت نپیمودهایم. مثل میرزا تقی خان اتابیک را که امیدگاه یک ملت و نجات دهنده یک مملکت و استوانه محکم سلطنت بود، بیتقصیر برافکندید همه سکوت کردیم. شصت فوج ایرانی را در سفر مرو به دست ترکمان اسیر دادید، بدون کلمهای اعتراض هرکس توانست عزیز خود را به مثل گاو و خر خریداری کرد. هرکس از برادران اسلامی ما به محض تفرج و دلخواه به هر تهمت و اسم و رسم قربانی گردید، چشم پوشیدیم. از اراذل و اشخاص پست از زن و مرد و سفید و سیاه و حتی گربه را به هر مقام و منصب و لقب مفتخر فرموده بر عقلا و بزرگان و نجبا و علما مملکت ترجیح دادید، تذلل کردیم. جبران خانمها، ملیجکها، ببریخانها، بزرگان مملکت واقع گردیدند. هر نقطه را محض اینکه شاید در سالی یک دفعه خاطر مبارک به تفرج تعلق گیرد با کرورها مال رعایا و فقرا عمارت ساخته، جز تماشا کاری نکردیم. هر نقطهای که از آثار بزرگان و ملوک گذشته ایران مایه افتخار باقی بود خراب کردید، با تأسف قلبی سکوت کردیم. داد شاهپرستی داده، شکایت از بیمرحمتیها نکردیم.
🔺 اگر پادشاه آلمان بیسمارکی را تربیت نمیکرد امروز به آن عظمت نائل نمیگردید. بدبختانه در ایران در هر سری شور مملکتخواهی و عدل و نظم و وطنپرستی دیده شد مثل میرزا تقی خان اتابیک لگدکوب اراذل و وطنفروشان گردید که بحر خزر را آب شور خوانده و گفتند «به چه کار آید، نه خوردنی است و نه نوشیدنی!» این حکام حریص ظالم وحشی را که به هر ولایت مسلط کردید فرشته نبودند، از آسمان نیامده بودند، هر شکایت از آنان شد اعتنا نکرده رعایا را مجبور کردید که هر بلا بر سر ایشان آید اظهار ندارند. یک بیسروپایی یک ولایت را در یک سال تاراج کرده، صدهزار به درباریان و واسطهها داده و خود یک دستگاه سلطنتی فراهم کرده، اهل ولایت عور و عریان رو به بیابان گذاشته در خارجه به عملگی و گدایی و حمالی رفتند، اعلیحضرت توجهی نفرموده باز خونخواران را مالک رقاب رمه گوسفند بیشبان فرمودید.
🔺به فرنگستان تشریف بردید. آیا دربندر و لنگرگاه تمام ممالک، غیر ایرانی، حمال و ذلیل و عمله دیدید که اکثر ایشان در غربت به ذلت جان میدهند؟ آیا به قلب مبارک اثر نکرد که از ابتدای سلطنت تا امروز به کدام تظلم صد دینار احقاق حق شده؟ اگر بفرمایید گاهی ظالمی را معزول کردهام اولاً عزل مجازات نیست، ثانیاً عزل هم یک راه دخلی است برای درباریان و مسلط کردن گرگ گرسنه دیگری بر رعیت آواره از خانمان. فرضاً بر ضعفا رحم نمیفرمایید لااقل خود عیش و نوش و اقتدار میخواهید آن هم بسته است بوجود رعیت.
رعیت چو بیخ است و سلطان درخت
درخت ای پدر باشد از بیخ سخت
توجهی به حال مردم بیچاره فرمایید، عاقبت ظلم وخیم است که گفته اند:
پادشاهی که طرح ظلم نمود
پایه را کند و بام را اندود
🔺با وضع امروزه دیگر طاقت اطاعت نمانده، از بندگان چند هزار ساله ایران جز اطاعت سلطان دیده نشده، لکن بار ظلم این اطرافیان چنان گران است که لابدند بار برادران از دوش بیفکنند و مغرضین، آنرا عصیان جلوه خواهند داد و خواهند گفت چنگ بر روی دولت میزنیم و برای تقرب خودشان و خوردن خون مظلومان، عارض را مقصر به خرج داده تا آن اعلیحضرت را بر رعیت متغیرتر گردانند. خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده- گر تو صبور باشی طاقت نمانده ما را- امید امر به وضع یک قانون ولو هر قدر سخت باشد داریم که از روی آن با رعایای مطیع رفتار شود نه به میل اشخاص- تا چه کند همت شاهانهات!
(به نقل از خاطرات حاج سیاح، ۱۳۵۹، ص۳۳۳)
.
📝دکتر فرامرز رفیعپور در کتاب ارزشمند "دریغ است ایران که ویران شود" در بیان اینکه «تنفر عمیق از حکومت بعنوان مرکز اصلی تولید مصیبت برای ملت یک پدیده فرهنگی ریشهدار در ایران است» به نامه بسیار جالبی از علما خطاب به ناصرالدینشاه استشهاد میکند که خواندن چندباره آن توصیه میشود:
🔺قربان خاک پای جواهرآسای اقدست گردم. عرض رعیت بیچاره فلکزده بختبرگشته سیهروزگار در خاکپای اقدس اعلیحضرت ظلالله فیالارضین این است که لامحال باید ظل را به ذیظل شباهتی باشد. خدای متعال بندگان را بدون اینکه نفعی به خود منظور دارد بوجود آورده، انواع نعماء خود را بر ایشان جاری فرموده، در میان جنس انسان سلاطین را برگزیده، ایشان را به دیهیم شاهی مزین گردانیده، پرستاری بندگان را به عهده ایشان قرار یافت. رعایا ودایع الهیه و سپرده به ملوک هستند و بر رعایا اطاعت اوامر شاهانه لازم است، لکن بدیهی است معلوم و معین نبودن اوامر و نواهی شاهانه جز سرگردانی مطیعان را سبب نتواند بود زیرا نمی توانند بدانند با کدام حرکت و سکون محبوب و با کدامین مبغوض خواهند شد و اعلی حضرت هم مادامی که تکالیف را معین نفرموده ممکن نیست مطیع و عاصی و خادم و خائن را بشناسد.
🔺از ابتدای سلطنت اعلیحضرت شهریاری به هرچه اراده همایونی تعلق گرفته بندگان جز راه اطاعت نپیمودهایم. مثل میرزا تقی خان اتابیک را که امیدگاه یک ملت و نجات دهنده یک مملکت و استوانه محکم سلطنت بود، بیتقصیر برافکندید همه سکوت کردیم. شصت فوج ایرانی را در سفر مرو به دست ترکمان اسیر دادید، بدون کلمهای اعتراض هرکس توانست عزیز خود را به مثل گاو و خر خریداری کرد. هرکس از برادران اسلامی ما به محض تفرج و دلخواه به هر تهمت و اسم و رسم قربانی گردید، چشم پوشیدیم. از اراذل و اشخاص پست از زن و مرد و سفید و سیاه و حتی گربه را به هر مقام و منصب و لقب مفتخر فرموده بر عقلا و بزرگان و نجبا و علما مملکت ترجیح دادید، تذلل کردیم. جبران خانمها، ملیجکها، ببریخانها، بزرگان مملکت واقع گردیدند. هر نقطه را محض اینکه شاید در سالی یک دفعه خاطر مبارک به تفرج تعلق گیرد با کرورها مال رعایا و فقرا عمارت ساخته، جز تماشا کاری نکردیم. هر نقطهای که از آثار بزرگان و ملوک گذشته ایران مایه افتخار باقی بود خراب کردید، با تأسف قلبی سکوت کردیم. داد شاهپرستی داده، شکایت از بیمرحمتیها نکردیم.
🔺 اگر پادشاه آلمان بیسمارکی را تربیت نمیکرد امروز به آن عظمت نائل نمیگردید. بدبختانه در ایران در هر سری شور مملکتخواهی و عدل و نظم و وطنپرستی دیده شد مثل میرزا تقی خان اتابیک لگدکوب اراذل و وطنفروشان گردید که بحر خزر را آب شور خوانده و گفتند «به چه کار آید، نه خوردنی است و نه نوشیدنی!» این حکام حریص ظالم وحشی را که به هر ولایت مسلط کردید فرشته نبودند، از آسمان نیامده بودند، هر شکایت از آنان شد اعتنا نکرده رعایا را مجبور کردید که هر بلا بر سر ایشان آید اظهار ندارند. یک بیسروپایی یک ولایت را در یک سال تاراج کرده، صدهزار به درباریان و واسطهها داده و خود یک دستگاه سلطنتی فراهم کرده، اهل ولایت عور و عریان رو به بیابان گذاشته در خارجه به عملگی و گدایی و حمالی رفتند، اعلیحضرت توجهی نفرموده باز خونخواران را مالک رقاب رمه گوسفند بیشبان فرمودید.
🔺به فرنگستان تشریف بردید. آیا دربندر و لنگرگاه تمام ممالک، غیر ایرانی، حمال و ذلیل و عمله دیدید که اکثر ایشان در غربت به ذلت جان میدهند؟ آیا به قلب مبارک اثر نکرد که از ابتدای سلطنت تا امروز به کدام تظلم صد دینار احقاق حق شده؟ اگر بفرمایید گاهی ظالمی را معزول کردهام اولاً عزل مجازات نیست، ثانیاً عزل هم یک راه دخلی است برای درباریان و مسلط کردن گرگ گرسنه دیگری بر رعیت آواره از خانمان. فرضاً بر ضعفا رحم نمیفرمایید لااقل خود عیش و نوش و اقتدار میخواهید آن هم بسته است بوجود رعیت.
رعیت چو بیخ است و سلطان درخت
درخت ای پدر باشد از بیخ سخت
توجهی به حال مردم بیچاره فرمایید، عاقبت ظلم وخیم است که گفته اند:
پادشاهی که طرح ظلم نمود
پایه را کند و بام را اندود
🔺با وضع امروزه دیگر طاقت اطاعت نمانده، از بندگان چند هزار ساله ایران جز اطاعت سلطان دیده نشده، لکن بار ظلم این اطرافیان چنان گران است که لابدند بار برادران از دوش بیفکنند و مغرضین، آنرا عصیان جلوه خواهند داد و خواهند گفت چنگ بر روی دولت میزنیم و برای تقرب خودشان و خوردن خون مظلومان، عارض را مقصر به خرج داده تا آن اعلیحضرت را بر رعیت متغیرتر گردانند. خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده- گر تو صبور باشی طاقت نمانده ما را- امید امر به وضع یک قانون ولو هر قدر سخت باشد داریم که از روی آن با رعایای مطیع رفتار شود نه به میل اشخاص- تا چه کند همت شاهانهات!
(به نقل از خاطرات حاج سیاح، ۱۳۵۹، ص۳۳۳)
.
اروس، زایندگی و امر سیاسی
🔴از منظری که فروید به رابطه میان غریزه جنسی و تمدن میپردازد، تمدن کنونی ما بس بیمار است و فهم این بیماری نیازمند به کار بستن و گفتگو و ترکیب میان دیدگاه های روانکاوی، جامعهشناسی تاریخی و الهیات سیاسی است که قطعا فراتر از توان من است و تبعا نهاد معدوم روشنفکریای که #اکبر_جباری ها در آن تحت تعقیبند و نهاد عقیم علوم انسانی که به واسطه تجاوز مکرر چیزی از آن باقی نمانده نیز کمتر مجال یافته که چیزی در اینباره بگوید و بنویسد. از این حیث آنچه در اینجا مینویسم صرفا تأملاتی اولیه در اینباره است که البته تصور میکنم با تجربه مشترک و شهود ضمنی ایرانی سازگار است. در این میان آنچه محرک من در نوشتن این یادداشت شده، یک مسأله شخصی است: تلاش برای نجات فرزندآوری از ویرانگری تمدن تمامیتخواه.
🔴به گمان من اروس یا سایق زندگی و عشق در تمدن بیمار ما به سه شکل کلی ظهور مییابد: اولی و بارزترین آن، مصرف اروس توسط لویاتان ولایی است که با انضباطی فراگیر آنرا در چارچوب خانواده سنتی پدرسالار اسیر کرده و طبقه بالای وابسته به خویش را به فرزندآوری جهت افزایش اقتدار دولت-ملت تشویق میکند. تشویق غیررسمی به چندهمسری توسط ایدئولوگهای متصلی مثل قاسمیان نیز از نظر من تلاشی در جهت توسعه همین الگوی تمدنی است.
🔴دومین شکل ظهور اروس در ایران زنا و لواط و فحشا و بچهبازی و اشکال غیرصریحتر آن در رواج پورنوگرافی و آزارهای جنسی و شیوع هرزهگردی و هیزبازی است که توسط مستندسازان سفارشی یا نادان به عمد یا اشتباه با آزادی جنسی در غرب یکی انگاشته میشود و حال آنکه این نوع دوم ظهور اروس، مخصوص جوامع بسته، و همچون خودسوزی و خودکشی، یکی از استراتژیهای خروج از فشار و ظلمت غیرقابل تحمل است و هیچ ارتباطی با جنبش رهایی جنسی غرب در قرن بیستم ندارد. اروس در جوامع بسته نه سایق زندگی بلکه یکی از اشکال مرگ و ویرانگری است و در زمره مواد مخدر و مشروب قرار میگیرد. ولنگاری جنسی در ایران از جنس لواط و اعتیادی است که در محیطهای به شدت بستهای مثل زندان شیوع مییابد و هیچ ربطی به پدیده پسامدرن همجنسگرایی ندارد.
🔴اما سومین شکل ظهور اروس در ایران آن چیزی است که با مقاومت زنانه، عشق و امر سیاسی در پیوند است و به دشواری میکوشد خود را از زیر آوار دو نیروی بالا نجات دهد. زنان ایرانی بیشک پرچمداران تنهای مبارزه برای جلوگیری از نابودی عشق توسط دو صورت ویرانگر مصرف لویاتانی و زنای تخدیری هستند که از قضا هر دو کنشهایی مردانه ولی در خلاف جهت هم محسوب میشوند که مداوما همدیگر را در چرخهای ویرانگر تشدید هم میکنند.
🔴در این قسم سوم اروس در معنای اصیل خود بعنوان زایندگی بعنوان امر سیاسی ظهور میکند. به دنیا آوردن فرزندی نو در این شکل سوم ، طرحی سیاسی برای افق گشایی در برابر جهان بستهایست که از یکطرف میکوشد انسانها را به آجر اقتدار تودهای خویش مبدل کند و از طرف دیگر موج مقاومت نیهیلیستیای که با مخالفت با فرزندآوری اروس را به ابزاری مخدر و مرگآور و سرگرمکننده تحریف میکند. فرزندآوری اینجا ریسکی است فراسوی محاسبات مادی تمدنی و خروج از تمدن، که میکوشد غریزه جنسی را به نیرویی سازنده، انقلابی و کنترلناپذیر تبدیل کند.
♦️این پیوند اروس، عشق و امر سیاسی است و اینچنین است که هانا آرنت فیلسوف سیاسی بزرگ عصر ما را برمیانگیزد که با تکرار تعبیر معروف انجیل بگوید: «هر نوزادی که به دنیا میآید بشارتی است». بشارتی از افقی نو که تکرار تمدن بیمار کنونی ما نخواهد بود.
🔺پینوشت:
این یادداشت بخشی از مجموعه مقالاتی است که در رابطه با جنبش فمینیسم مسلمان در صفحه اینستاگرامم منتشر میکنم و در آنها میکوشم این ایده را پرورش دهم که رابطه پاتریمونیالیستی دولت و جامعه در ایران را میتوان بر پایه نظام ولایت مرد بر زن در خانواده شبیهسازی کرد. از این حیث معتقدم زنان فعالترین و تأثیرگذارترین نیروهای سیاسی ایران در سالهای آینده خواهند بود.
🔴از منظری که فروید به رابطه میان غریزه جنسی و تمدن میپردازد، تمدن کنونی ما بس بیمار است و فهم این بیماری نیازمند به کار بستن و گفتگو و ترکیب میان دیدگاه های روانکاوی، جامعهشناسی تاریخی و الهیات سیاسی است که قطعا فراتر از توان من است و تبعا نهاد معدوم روشنفکریای که #اکبر_جباری ها در آن تحت تعقیبند و نهاد عقیم علوم انسانی که به واسطه تجاوز مکرر چیزی از آن باقی نمانده نیز کمتر مجال یافته که چیزی در اینباره بگوید و بنویسد. از این حیث آنچه در اینجا مینویسم صرفا تأملاتی اولیه در اینباره است که البته تصور میکنم با تجربه مشترک و شهود ضمنی ایرانی سازگار است. در این میان آنچه محرک من در نوشتن این یادداشت شده، یک مسأله شخصی است: تلاش برای نجات فرزندآوری از ویرانگری تمدن تمامیتخواه.
🔴به گمان من اروس یا سایق زندگی و عشق در تمدن بیمار ما به سه شکل کلی ظهور مییابد: اولی و بارزترین آن، مصرف اروس توسط لویاتان ولایی است که با انضباطی فراگیر آنرا در چارچوب خانواده سنتی پدرسالار اسیر کرده و طبقه بالای وابسته به خویش را به فرزندآوری جهت افزایش اقتدار دولت-ملت تشویق میکند. تشویق غیررسمی به چندهمسری توسط ایدئولوگهای متصلی مثل قاسمیان نیز از نظر من تلاشی در جهت توسعه همین الگوی تمدنی است.
🔴دومین شکل ظهور اروس در ایران زنا و لواط و فحشا و بچهبازی و اشکال غیرصریحتر آن در رواج پورنوگرافی و آزارهای جنسی و شیوع هرزهگردی و هیزبازی است که توسط مستندسازان سفارشی یا نادان به عمد یا اشتباه با آزادی جنسی در غرب یکی انگاشته میشود و حال آنکه این نوع دوم ظهور اروس، مخصوص جوامع بسته، و همچون خودسوزی و خودکشی، یکی از استراتژیهای خروج از فشار و ظلمت غیرقابل تحمل است و هیچ ارتباطی با جنبش رهایی جنسی غرب در قرن بیستم ندارد. اروس در جوامع بسته نه سایق زندگی بلکه یکی از اشکال مرگ و ویرانگری است و در زمره مواد مخدر و مشروب قرار میگیرد. ولنگاری جنسی در ایران از جنس لواط و اعتیادی است که در محیطهای به شدت بستهای مثل زندان شیوع مییابد و هیچ ربطی به پدیده پسامدرن همجنسگرایی ندارد.
🔴اما سومین شکل ظهور اروس در ایران آن چیزی است که با مقاومت زنانه، عشق و امر سیاسی در پیوند است و به دشواری میکوشد خود را از زیر آوار دو نیروی بالا نجات دهد. زنان ایرانی بیشک پرچمداران تنهای مبارزه برای جلوگیری از نابودی عشق توسط دو صورت ویرانگر مصرف لویاتانی و زنای تخدیری هستند که از قضا هر دو کنشهایی مردانه ولی در خلاف جهت هم محسوب میشوند که مداوما همدیگر را در چرخهای ویرانگر تشدید هم میکنند.
🔴در این قسم سوم اروس در معنای اصیل خود بعنوان زایندگی بعنوان امر سیاسی ظهور میکند. به دنیا آوردن فرزندی نو در این شکل سوم ، طرحی سیاسی برای افق گشایی در برابر جهان بستهایست که از یکطرف میکوشد انسانها را به آجر اقتدار تودهای خویش مبدل کند و از طرف دیگر موج مقاومت نیهیلیستیای که با مخالفت با فرزندآوری اروس را به ابزاری مخدر و مرگآور و سرگرمکننده تحریف میکند. فرزندآوری اینجا ریسکی است فراسوی محاسبات مادی تمدنی و خروج از تمدن، که میکوشد غریزه جنسی را به نیرویی سازنده، انقلابی و کنترلناپذیر تبدیل کند.
♦️این پیوند اروس، عشق و امر سیاسی است و اینچنین است که هانا آرنت فیلسوف سیاسی بزرگ عصر ما را برمیانگیزد که با تکرار تعبیر معروف انجیل بگوید: «هر نوزادی که به دنیا میآید بشارتی است». بشارتی از افقی نو که تکرار تمدن بیمار کنونی ما نخواهد بود.
🔺پینوشت:
این یادداشت بخشی از مجموعه مقالاتی است که در رابطه با جنبش فمینیسم مسلمان در صفحه اینستاگرامم منتشر میکنم و در آنها میکوشم این ایده را پرورش دهم که رابطه پاتریمونیالیستی دولت و جامعه در ایران را میتوان بر پایه نظام ولایت مرد بر زن در خانواده شبیهسازی کرد. از این حیث معتقدم زنان فعالترین و تأثیرگذارترین نیروهای سیاسی ایران در سالهای آینده خواهند بود.
Instagram
Mohammad Hossein Badamchi
اروس، زایندگی و امر سیاسی 🔺از منظری که #فروید به رابطه میان غریزه جنسی و تمدن میپردازد، تمدن کنونی ما بس بیمار است و فهم این بیماری نیازمند به کار بستن و گفتگو و ترکیب میان دیدگاه های روانکاوی، جامعهشناسی تاریخی و الهیات سیاسی است که قطعا فراتر از توان…
🔺بر اساس کتاب ارزشمند «دریغ است ایران که ویران شود» نوشته دکتر فرامرز رفیعپور میتوان به روشنی نشان داد که متأسفانه نظام جمهوری اسلامی در دهه نود موبهمو در چارچوب نقشه استعمار عمل کرده است.
توضیح بیشتر در پست بعدی
توضیح بیشتر در پست بعدی
جمهورى سوم
Photo
بازی موبهموی نظام در نقشه استعمار در حوادث آبان: از تصمیم بنزینی تا حکم اعدام معترضین
🔴پروفسور فرامرز رفیعپور که به لحاظ سیاسی و فکری یک نویسنده محافظهکار محسوب میشود، کتاب «دریغ است ایران که ویران شود» را در سال ۱۳۹۳ به شیوه وزیران خردمند اما سلطنتطلب قدیم ایرانی، در ژانر «سیاستنامه و اندرزنامه ناصحانه» خطاب به مقامات نظام بیهیچ چشمداشتی در ۹۰۰ صفحه منتشر کرده است تا تنها و تنها این نکته اساسی را هشدار دهد که سیاستهای کلی نظام در دوران جمهوری دوم و پس از جنگ در راستای ریلگذاری استعماری است و دارد ایران عزیز را به سمت فروپاشی سوق میدهد.
🔴وی پس از ترسیم چرخه شیطانی و تکرار شونده «استبداد-انتقادناپذیری و تورم شخصیت- دوری از مردم- انباشت انتقاد و نارضایتی-شورش- سرکوب- محبوبیت استعمار-سقوط- و دوباره تشکیل یک حکومت فئودالی، استبدادی جدید» (که نمودار آن ضمیمه شده است) مشخصا در بخشی با عنوان «استعمار و حکومت جمهوری اسلامی» مینویسد:
📝حکومت جمهوری اسلامی تنها حکومت مستقل و قویای است که بعد از بیش از ۲۱۰ سال بعد از آقامحمدخان قاجار در ایران بوجود آمده است، لذا طبیعی است که استعمارگران با آن مخالف باشند. اما از آنجا که ایران از نظر سیاسی به یک کشور مستقل تبدیل شده و از نظر نظامی نیز بسیار قویتر از آن است که کشورهای استعماری بتوانند بدون کسب زخمهای مهلک و غیرقابل تحمل با آن دربیفتند، آنها با نقشههای پیچیده و غیرقابل درک برای مسئولان، پیش میروند. آنها در این زمینه نیز مانند بقیه زمینهها با اقدامات خودی، مردم علاقهمند و ایثارگر را از حکومت جمهوری اسلامی دلزده و آنها را بر ضد آن بسیج مینمایند، تا مجددا جامعه غیررسمی بر ضد جامعه رسمی فعال گردد. بدین منظور آنها:
🔺 بر اساس همان سیاست توسعه شاهانه (اما با اسم و ظاهر اسلامی) حکومت را در ریلهای وزارتخانهها و مؤسسات شاهانه سوق دادند
🔺با فعال کردن فرهنگ ایلی برخی از مسئولان را بدانجا میکشانند تا وابستگان ناتوان خود را بر سر کارآورند
🔺مسئولان در ساختار فرهنگی فئودال با تکبر و فخرفروشی و تجمل زیاد رفتاری اربابانه و عمودی را با مردم در پیش می گیرند
🔺حکومت خواسته های خود را با استفاده از نیروهای قهری بر مردم تحمیل نماید و همان افراد قشر پایین که پشتوانه مشروعیت حکومت هستند را با اقداماتی به بهانه ایجاد نظم، زیبایی متجددانه، صرفهجویی در انرژی، و اقدامات دیگری که از نظر دولت نمایندگان و مسئولان ضروری به نظر میرسند، مردم را ناراضی کنند و ناراضیان را با نیروی انتظامی و روشهای دافعهبرانگیز و اجباری کنترل نمایند
🔺فساد و رشوه در نظام حکومتی رایج شود
📝اگر این روند پیش رود، در آنصورت حکومت پایگاه مردمی خود را از دست خواهد داد و مردم پش از شنیدن شعارهای بینتیجه و دیدن «دم خروسها» به تدریج از آن روی برمیگردانند. لذا بدیهی است که سیاست کشورهای غربی با بسته های سیاسی و اقتصادی ارائه کرده خود، مسئولان ما را بفریبند، در همان ریلها سوق دهند و در تضاد با یکدیگر مشغول سازند. از این طریق آنها به هدفشان که مخالفت مردم با حکومت است دست خواهند یافت و سیاست قدیمی جدایی بخش غیررسمی از بخش رسمی را برای جمهوری اسلامی ایران نیز (خدای ناکرده) تثبیت خواهند نمود. در این صورت این فقط به زمان و اجل مسمی خود بستگی خواهد داشت که مردم را بتوان بر ضد چنین حکومتی شورانید. (ص ۲۹۸ و ۲۹۹)
🔴آیا آشکار نیست که تمام آنچه از اعلام افزایش قیمت بنزین، اعتراضات طبقات فرودست، قطعی اینترنت و نحوه برخورد با نارضایتی، اظهارات پس از آن و حالا اعلام حکم اعدام برای معترضان آبان ۹۸ بدست خود نظام اجرا شده، مو به مو در راستای نقشه استعمار برای فروپاشی ایران و براندازی نظام است؟
.
🔴پروفسور فرامرز رفیعپور که به لحاظ سیاسی و فکری یک نویسنده محافظهکار محسوب میشود، کتاب «دریغ است ایران که ویران شود» را در سال ۱۳۹۳ به شیوه وزیران خردمند اما سلطنتطلب قدیم ایرانی، در ژانر «سیاستنامه و اندرزنامه ناصحانه» خطاب به مقامات نظام بیهیچ چشمداشتی در ۹۰۰ صفحه منتشر کرده است تا تنها و تنها این نکته اساسی را هشدار دهد که سیاستهای کلی نظام در دوران جمهوری دوم و پس از جنگ در راستای ریلگذاری استعماری است و دارد ایران عزیز را به سمت فروپاشی سوق میدهد.
🔴وی پس از ترسیم چرخه شیطانی و تکرار شونده «استبداد-انتقادناپذیری و تورم شخصیت- دوری از مردم- انباشت انتقاد و نارضایتی-شورش- سرکوب- محبوبیت استعمار-سقوط- و دوباره تشکیل یک حکومت فئودالی، استبدادی جدید» (که نمودار آن ضمیمه شده است) مشخصا در بخشی با عنوان «استعمار و حکومت جمهوری اسلامی» مینویسد:
📝حکومت جمهوری اسلامی تنها حکومت مستقل و قویای است که بعد از بیش از ۲۱۰ سال بعد از آقامحمدخان قاجار در ایران بوجود آمده است، لذا طبیعی است که استعمارگران با آن مخالف باشند. اما از آنجا که ایران از نظر سیاسی به یک کشور مستقل تبدیل شده و از نظر نظامی نیز بسیار قویتر از آن است که کشورهای استعماری بتوانند بدون کسب زخمهای مهلک و غیرقابل تحمل با آن دربیفتند، آنها با نقشههای پیچیده و غیرقابل درک برای مسئولان، پیش میروند. آنها در این زمینه نیز مانند بقیه زمینهها با اقدامات خودی، مردم علاقهمند و ایثارگر را از حکومت جمهوری اسلامی دلزده و آنها را بر ضد آن بسیج مینمایند، تا مجددا جامعه غیررسمی بر ضد جامعه رسمی فعال گردد. بدین منظور آنها:
🔺 بر اساس همان سیاست توسعه شاهانه (اما با اسم و ظاهر اسلامی) حکومت را در ریلهای وزارتخانهها و مؤسسات شاهانه سوق دادند
🔺با فعال کردن فرهنگ ایلی برخی از مسئولان را بدانجا میکشانند تا وابستگان ناتوان خود را بر سر کارآورند
🔺مسئولان در ساختار فرهنگی فئودال با تکبر و فخرفروشی و تجمل زیاد رفتاری اربابانه و عمودی را با مردم در پیش می گیرند
🔺حکومت خواسته های خود را با استفاده از نیروهای قهری بر مردم تحمیل نماید و همان افراد قشر پایین که پشتوانه مشروعیت حکومت هستند را با اقداماتی به بهانه ایجاد نظم، زیبایی متجددانه، صرفهجویی در انرژی، و اقدامات دیگری که از نظر دولت نمایندگان و مسئولان ضروری به نظر میرسند، مردم را ناراضی کنند و ناراضیان را با نیروی انتظامی و روشهای دافعهبرانگیز و اجباری کنترل نمایند
🔺فساد و رشوه در نظام حکومتی رایج شود
📝اگر این روند پیش رود، در آنصورت حکومت پایگاه مردمی خود را از دست خواهد داد و مردم پش از شنیدن شعارهای بینتیجه و دیدن «دم خروسها» به تدریج از آن روی برمیگردانند. لذا بدیهی است که سیاست کشورهای غربی با بسته های سیاسی و اقتصادی ارائه کرده خود، مسئولان ما را بفریبند، در همان ریلها سوق دهند و در تضاد با یکدیگر مشغول سازند. از این طریق آنها به هدفشان که مخالفت مردم با حکومت است دست خواهند یافت و سیاست قدیمی جدایی بخش غیررسمی از بخش رسمی را برای جمهوری اسلامی ایران نیز (خدای ناکرده) تثبیت خواهند نمود. در این صورت این فقط به زمان و اجل مسمی خود بستگی خواهد داشت که مردم را بتوان بر ضد چنین حکومتی شورانید. (ص ۲۹۸ و ۲۹۹)
🔴آیا آشکار نیست که تمام آنچه از اعلام افزایش قیمت بنزین، اعتراضات طبقات فرودست، قطعی اینترنت و نحوه برخورد با نارضایتی، اظهارات پس از آن و حالا اعلام حکم اعدام برای معترضان آبان ۹۸ بدست خود نظام اجرا شده، مو به مو در راستای نقشه استعمار برای فروپاشی ایران و براندازی نظام است؟
.
Telegram
جمهورى سوم
🔺بر اساس کتاب ارزشمند «دریغ است ایران که ویران شود» نوشته دکتر فرامرز رفیعپور میتوان به روشنی نشان داد که متأسفانه نظام جمهوری اسلامی در دهه نود موبهمو در چارچوب نقشه استعمار عمل کرده است.
توضیح بیشتر در پست بعدی
توضیح بیشتر در پست بعدی
وضعیت ناحجابی به مثابه حجاب مقاومتی:
مقاومت زنانه در برابر سلطه مردسالارانه دولت و بازار
🔴با آنها که به بهانه مطرح شدن «ماسک اجباری»، حجاب را با ماسک مقایسه میکنند موافقم. بالاتر از این معتقدم که حجاب نه به ماسک که حتی بیشتر به زره شبیه است و این شرایط کرونایی که مردان یک ساعت ماسک را هم در تابستان به سختی روی دهان خود نگه میدارندبه اندازه اندکی کمک میکند برای فهم شرایطی که زنانمان در آن به سر میبرند. به راستی ما چرا زنانمان را وادار میکنیم که همیشه با زره در خیابان ظاهر شوند؟
1⃣در واقع تشبیه حجاب به ماسک از این مفهوم پایه برمیخیزد که حجاب در اصل نوعی مقاومت اجتماعی و سیاسی است: مقاومت زنان دربرابر مردان هیزی که با نگاه و رفتار خود زنان را بعنوان ابژههای جنسی مینگرند و میخواهند رایگان بهرهکشی کنند. بنابراین در میدان جنسیتی که حجاب به درستی نوعی ماسک تلقی میشود، باید در نظر گرفت که "ویروس"، مردان هستند و در جامعه سالمی که مردان به چنان بلوغی رسیدهاند که زیبایی زنان را بدون تجاوز و هتک حرمت آن احترام بگذارند، نیازی به زره پوشیدن زنان نیست.
2⃣نکته دوم اینکه حجاب بعنوان یک مقاومت زنانه، به هیچوجه درمان بیماریهای جامعه مردان نیست، بلکه اتفاقاً فرض کاربست همشیگی آن به معنی مفروض گرفتن بیماری و شیوع بیشتر آن است. این ویروس است که باید ریشهکن شود و سیاست مقاومتیِ استفاده افراد سالم از ماسک در بلندمدت، باعث مسلط شدن طبقه بیماران متجاوز بر سالمانِ ماسکپوشِ محجوب میشود. این همان کاری است که سیاستهای کنونی حجاب در ایران کرده. یعنی نهتنها کمکی به کم شدن بهرهکشی مردان از زنان نکرده، بلکه برعکس زنان را بعنوان ابژه جنسی تثبیت کرده، به لحاظ حقوقی مردان را در موقعیتهای آزار جنسی در موضع بالاتر نشانده و قلمرو بیپروایی آنان را به وسعت کل جامعه رسمیت بخشیده و بلحاظ ساختاری مردان را بعنوان طبقه آزاد و بیملاحظه و زنان را بعنوان طبقه درقیدی تعریف کرده که اگر بیمار شوند هم مشکل از خودشان است چون ماسکشان را برداشتهاند! از این حیث سیاست حجاب اجباری را باید درون چارچوب گستردهتری فهمید که مردان دیندار فارسزبان میانسال ایرانی میکوشند بعنوان مردان آزاد و متقی سیاسی در مرکز بمانند و باقی را به ابژه قدرت خود تبدیل کنند و در همه دعاوی حقوقی هم شاکی را به جای متهم محاکمه کنند. (در این سیستم قربانیای که ضجه کند و بیداد بکشد، اعدام میشود)
3⃣ نکته سوم اینکه در راستای یادداشت «چرخه بازتولید شاهان» در جهان مثلثی مردانه، مقاومت هم مثلثی و مردانه است. یعنی مقاومت در برابر بیحجابی اجباری، با تبدیل به سیاست حجاب اجباری به ضد خودش تبدیل میشود. در شرایط سلطه و مقاومت مثلثی، همیشه این مفاهیم انسانیند که ذبح میشوند و در هر حال همه چیز مصرف قدرت میشود و هر تکه ای از جامعه مستقل از ماهیت فرهنگی آن یکی از اشکال سلطه است. بنابراین واقعیت این است که درجهان مثلثی مردانه ما اصلا با حجاب مقاومتی مواجه نیستیم، بلکه با اشکال متفاوت پوشش اجباری برای بازتولید استیت و مثلث مرکزی مواجهیم. پس نباید میان چادر سیاه یونیفرم دولت-ملتی و حجاب مقاومتی خلط کرد.
4⃣ نکته چهارم اینکه مقاومت زنانه هر لحظه توسط زنان ایرانی در حال طراحی و اجراست. حجابِ مقاومتی امروز در مقابل دو ساخت مردسالارانه میجنگد: هردو زنان را ابژه جنسی میدانند اما اولی با نگاهی سرمایهدارانه زن را به عروسک جنسی جمعی تبدیل میکند و دومی با نگاهی سنتی زن را از عرصه عمومی حذف و در خانه به عروسک جنسی تبدیل میکند (اینجا تحلیل هانا آرنت از نحوه بسط خانواده به بازار در جامعه مدرن میتواند برای علاقه مندان به تحقیق بیشتر جالب باشد) در چنین شرایطی حجاب مقاومتی با ماهیت ضدمثلثی آن، لاجرم نه شباهتی به حجاب دولتی و نه شباهتی به بیحجابی بازاری خواهد داشت. نوعی «ناحجابی» است که میکوشد حجاب را به امری باطنی، ضدبهرهکشی مردانه و در عین حال غیرقابل تصرف توسط دولت و بازار تبدیل کند. این مقاومت طولانی مدت زنان فهیم ایرانی در صد سال گذشته از طریق حجاب خاصی است که برگزیدهاند و هیچگاه از سوی دولت مدرن قبل از انقلاب و دولت اسلامی بعد از انقلاب فهمیده نشد اما قبل، بعد و در خود انقلاب همواره فراسوی حجاب اسلامی سنتی و بیحجابی مدرن در هر دو شکل دولتی و بازاری آن، تجلی داشت و تداوم یافت.
مقاومت زنانه در برابر سلطه مردسالارانه دولت و بازار
🔴با آنها که به بهانه مطرح شدن «ماسک اجباری»، حجاب را با ماسک مقایسه میکنند موافقم. بالاتر از این معتقدم که حجاب نه به ماسک که حتی بیشتر به زره شبیه است و این شرایط کرونایی که مردان یک ساعت ماسک را هم در تابستان به سختی روی دهان خود نگه میدارندبه اندازه اندکی کمک میکند برای فهم شرایطی که زنانمان در آن به سر میبرند. به راستی ما چرا زنانمان را وادار میکنیم که همیشه با زره در خیابان ظاهر شوند؟
1⃣در واقع تشبیه حجاب به ماسک از این مفهوم پایه برمیخیزد که حجاب در اصل نوعی مقاومت اجتماعی و سیاسی است: مقاومت زنان دربرابر مردان هیزی که با نگاه و رفتار خود زنان را بعنوان ابژههای جنسی مینگرند و میخواهند رایگان بهرهکشی کنند. بنابراین در میدان جنسیتی که حجاب به درستی نوعی ماسک تلقی میشود، باید در نظر گرفت که "ویروس"، مردان هستند و در جامعه سالمی که مردان به چنان بلوغی رسیدهاند که زیبایی زنان را بدون تجاوز و هتک حرمت آن احترام بگذارند، نیازی به زره پوشیدن زنان نیست.
2⃣نکته دوم اینکه حجاب بعنوان یک مقاومت زنانه، به هیچوجه درمان بیماریهای جامعه مردان نیست، بلکه اتفاقاً فرض کاربست همشیگی آن به معنی مفروض گرفتن بیماری و شیوع بیشتر آن است. این ویروس است که باید ریشهکن شود و سیاست مقاومتیِ استفاده افراد سالم از ماسک در بلندمدت، باعث مسلط شدن طبقه بیماران متجاوز بر سالمانِ ماسکپوشِ محجوب میشود. این همان کاری است که سیاستهای کنونی حجاب در ایران کرده. یعنی نهتنها کمکی به کم شدن بهرهکشی مردان از زنان نکرده، بلکه برعکس زنان را بعنوان ابژه جنسی تثبیت کرده، به لحاظ حقوقی مردان را در موقعیتهای آزار جنسی در موضع بالاتر نشانده و قلمرو بیپروایی آنان را به وسعت کل جامعه رسمیت بخشیده و بلحاظ ساختاری مردان را بعنوان طبقه آزاد و بیملاحظه و زنان را بعنوان طبقه درقیدی تعریف کرده که اگر بیمار شوند هم مشکل از خودشان است چون ماسکشان را برداشتهاند! از این حیث سیاست حجاب اجباری را باید درون چارچوب گستردهتری فهمید که مردان دیندار فارسزبان میانسال ایرانی میکوشند بعنوان مردان آزاد و متقی سیاسی در مرکز بمانند و باقی را به ابژه قدرت خود تبدیل کنند و در همه دعاوی حقوقی هم شاکی را به جای متهم محاکمه کنند. (در این سیستم قربانیای که ضجه کند و بیداد بکشد، اعدام میشود)
3⃣ نکته سوم اینکه در راستای یادداشت «چرخه بازتولید شاهان» در جهان مثلثی مردانه، مقاومت هم مثلثی و مردانه است. یعنی مقاومت در برابر بیحجابی اجباری، با تبدیل به سیاست حجاب اجباری به ضد خودش تبدیل میشود. در شرایط سلطه و مقاومت مثلثی، همیشه این مفاهیم انسانیند که ذبح میشوند و در هر حال همه چیز مصرف قدرت میشود و هر تکه ای از جامعه مستقل از ماهیت فرهنگی آن یکی از اشکال سلطه است. بنابراین واقعیت این است که درجهان مثلثی مردانه ما اصلا با حجاب مقاومتی مواجه نیستیم، بلکه با اشکال متفاوت پوشش اجباری برای بازتولید استیت و مثلث مرکزی مواجهیم. پس نباید میان چادر سیاه یونیفرم دولت-ملتی و حجاب مقاومتی خلط کرد.
4⃣ نکته چهارم اینکه مقاومت زنانه هر لحظه توسط زنان ایرانی در حال طراحی و اجراست. حجابِ مقاومتی امروز در مقابل دو ساخت مردسالارانه میجنگد: هردو زنان را ابژه جنسی میدانند اما اولی با نگاهی سرمایهدارانه زن را به عروسک جنسی جمعی تبدیل میکند و دومی با نگاهی سنتی زن را از عرصه عمومی حذف و در خانه به عروسک جنسی تبدیل میکند (اینجا تحلیل هانا آرنت از نحوه بسط خانواده به بازار در جامعه مدرن میتواند برای علاقه مندان به تحقیق بیشتر جالب باشد) در چنین شرایطی حجاب مقاومتی با ماهیت ضدمثلثی آن، لاجرم نه شباهتی به حجاب دولتی و نه شباهتی به بیحجابی بازاری خواهد داشت. نوعی «ناحجابی» است که میکوشد حجاب را به امری باطنی، ضدبهرهکشی مردانه و در عین حال غیرقابل تصرف توسط دولت و بازار تبدیل کند. این مقاومت طولانی مدت زنان فهیم ایرانی در صد سال گذشته از طریق حجاب خاصی است که برگزیدهاند و هیچگاه از سوی دولت مدرن قبل از انقلاب و دولت اسلامی بعد از انقلاب فهمیده نشد اما قبل، بعد و در خود انقلاب همواره فراسوی حجاب اسلامی سنتی و بیحجابی مدرن در هر دو شکل دولتی و بازاری آن، تجلی داشت و تداوم یافت.
Instagram
Mohammad Hossein Badamchi
🔺چرخه بازتولید شاهان جهان ما جهان مثلثی است. مثلث برای اعمال قیمومیت خود جهان ذیل خود را مثلثی میکند. مستضعف مثلثی میشود تا استثمار شود و مستضعف زیردستان خود را مثلثی مهار میکند تا فشار ولایت و قیمومیت پدرسالارانه را به پایین منتقل کند. مستضعفِ مثلثهای…
قیچی دولبه شرق-کیهان برای حذف جریان سوم
تاکید بر دوقطبی تفرقهزای ۸۸ ، برای عدم تکرار دوقطبیهای اصیل ۷۶، ۸۴ و ۹۸
🔴ماجرای خبر دروغ روزنامه شرق و واکنش خشمگینانه بقایی را همه دیدیم. چند روز پیش از آن هم روزنامه کیهان حملاتی را علیه رییس جمهور سابق ترتیب داده بود. در سالهای گذشته بر آگاهان سیاسی مستقل و منصف روشن شده که در سالهای پس از ۸۸ توافق پنهانی میان دو جناح حاکم (و شاید به واسطه برجام با بیگانگان) وجود دارد که علی رغم همه اختلافها، زمین بازی را منحصراً در اختیار خود بگیرند و در عملیاتی هماهنگ از ورود هر جریان سومی جلوگیری کنند. در هر حال دو جناح حاکم دو جناح راست و چپِ جناح راستِ حزب جمهوری اسلامی هستند و «منّا»؛ و بهتر میدانند که با حفظ سیستم دوحزبی تکقبیلهای چگونه کشور را اداره کنند. برخی از مهمترین عملیاتهای هماهنگ اصولگرایان و اصلاحطلبان را در سالهای اخیر میتوان چنین فهرست کرد:
1⃣در برجام هر دو جناح در موضع ریاکارانه طرد مذاکره قبل از برجام و طرد دلواپسان حین برجام مشترک بودند.
2⃣ در بحث ضرورت استعفای حسن روحانی، هر دو جناح متفقالقول از تداوم دولت ورشکسته دوازدهم پشتیبانی کردند و میکنند. رییس جمهور که هیچ، حتی وزیر کشور هم استیضاح نشد.
3⃣ در حوادث آبان ۹۸ هردو جناح متفقاً از سیاست افزایش قیمت بنزین حمایت کردند و اعتراضکنندگان را محکوم کردند.
4⃣در مسائل سوریه ما یکبار هم از اصلاحطلبان و اصولگرایان ندیدیم که سیاست خارجه ایران را از منظر گفتمان انقلاب اسلامی و دموکراسی و بیرون از چارچوب بسته «منافع ملّی» و «اقتدار دولتی» ارزیابی کنند.
5⃣ اخیراً در واکنش به نامه موسوی خوئینیها، هردوجناح مشترکاً به او حمله کردند.
6⃣ در کل چند سال قیام احمدینژاد علیه مفاسد قوه قضائیه آملی لاریجانی، اصلاحطلبان (جز یک نفر محمودصادقی) هرگز از اصلاحات حقوقی و پیگیری ریشه فساد و خفقان حمایت نکردند، بلکه با حمله به دولت سابق در کنار آملی لاریجانی ایستادند.
8⃣در جریان مصاحبه با دکتر احمدینژاد، اتهام بهاییگری را متفقاًَ جعل کردند در حالیکه او گفته بود نسبت همه افراد با امام زمان برابر است. برعکس هیچیک از دوجناح حاضر نیستند که بهاییگری به معنای ادعای انحصار در رابطه با امام عصر را مورد ارزیابی قرار دهند. بعلاوه در تمام این سالها شیوه مواجهه اصلاحطلبان با آراء پستاسلامیستی مهندس مشایی نیز از همان منطق لجنپراکنی و اتهام مبتذل رمالی و جنگیری تبعیت میکرد.
8⃣ اصلاحطلبان و اصولگرایان به رغم رخدادهای ۷۶ و ۸۴ همواره از معماری ناسیونال-نولیبرال توسعهای هاشمی رفسنجانی حمایت کردند و نیروهای چپِ منتقد را حذف کردند.
9⃣ در رسواییهای بزرگ یک دهه اخیر که هریک برای نیم قرن بحث و پژوهش سیاسی کافی است هردوجناح متفقاً سکوت کردهاند. در رسوایی سقوط هواپیمای اوکراینی، رسوایی حوادث آبان، رسوایی قتل میترا استاد به دست نجفی، رسوایی مازیار ابراهیمی، رسوایی قتل قاضی منصوری، ماجرای سرافراز، رسوایی نامهنگاری یزدی-لاریجانی و سپس پرونده فساد طبری-شریفی، رسوایی های امنیتی مربوط به نفوذ دستگاه های اطلاعاتی اسرائیلی و...
🔟در بحث اخیر قرارداد ۲۵ ساله با چین، هردو جناح در پنهانکاری سهیم بودند.
1⃣1⃣ به لحاظ مبنایی، رسانههای امنیتی-ژورنالیستیِ سازندگی/فرهنگ امروز هر دو در حمایت از سیدجواد طباطبایی و سرکوب منتقدین او مثل دکتر سیدجواد میری هماهنگند. قوچانی (سردبیر اولی) مشاور روحانی است و رسولی (سردبیر دومی) مشاور قالیباف. در بحث از دکتر شریعتی هم هردوجناح به طریق مشابه از هرنوع احیای تفکر شریعتی هراسانند.
🔴این فهرست قطعاً در جهات مختلف قابل گسترش است. عجیب نیست که کسی مثل تاجزاده با همه تفاوتهایش با کسی مثل محسنی اژهای همواره در این آدرس غلط مشترکند که تنها قاضیِ فاسد و ملعون، مرتضوی است که اتفاقاً رسواکننده خاندان لاریجانی در آن یکشنبه معروف مجلس بود؟ مسأله اصلی اینجاست که دو جناح حاکم با هماهنگی کامل، همه تلاش خود را به کار بستهاند که رویدادهای دوم خرداد ۷۶ و سوم تیر ۸۴ دیگر در این کشور تکرار نشود. آنها اصرار دارند که شکافهای سیاسی عمودی ۷۶، ۸۴ و ۹۸ که نوزایش انقلاب اسلامی، طرد جناح راست و به هم پیوستن همه دلدادگان انقلاب ۵۷ را در پی داشت و میتوانست داشته باشد، حتماً لجنمال و منکوب شوند و به جای آن بر شکاف ایدئولوژیک و اجتماعی و افقی ۸۸ اصرار میکنند که در آن طبقه متوسط در برابر طبقات فرودست، آزادی در برابر عدالت، و دو جناح چپ انشعابی را در روبروی هم قرار دادند تا از این طریق امر سیاسی به کلی حذف، و دهه نود در انحصار دو جناح راست در قدرت قرار گیرد.
♦️برجوانان نسل ما و بعد از ما واجب است که یوغ این سازماندهیهای منحط رسانهای در تداوم شکاف ۸۸ را از گردن باز کنند و به نحوی مستقل و اساسی درباره مسائل کشور خویش بیندیشند.
تاکید بر دوقطبی تفرقهزای ۸۸ ، برای عدم تکرار دوقطبیهای اصیل ۷۶، ۸۴ و ۹۸
🔴ماجرای خبر دروغ روزنامه شرق و واکنش خشمگینانه بقایی را همه دیدیم. چند روز پیش از آن هم روزنامه کیهان حملاتی را علیه رییس جمهور سابق ترتیب داده بود. در سالهای گذشته بر آگاهان سیاسی مستقل و منصف روشن شده که در سالهای پس از ۸۸ توافق پنهانی میان دو جناح حاکم (و شاید به واسطه برجام با بیگانگان) وجود دارد که علی رغم همه اختلافها، زمین بازی را منحصراً در اختیار خود بگیرند و در عملیاتی هماهنگ از ورود هر جریان سومی جلوگیری کنند. در هر حال دو جناح حاکم دو جناح راست و چپِ جناح راستِ حزب جمهوری اسلامی هستند و «منّا»؛ و بهتر میدانند که با حفظ سیستم دوحزبی تکقبیلهای چگونه کشور را اداره کنند. برخی از مهمترین عملیاتهای هماهنگ اصولگرایان و اصلاحطلبان را در سالهای اخیر میتوان چنین فهرست کرد:
1⃣در برجام هر دو جناح در موضع ریاکارانه طرد مذاکره قبل از برجام و طرد دلواپسان حین برجام مشترک بودند.
2⃣ در بحث ضرورت استعفای حسن روحانی، هر دو جناح متفقالقول از تداوم دولت ورشکسته دوازدهم پشتیبانی کردند و میکنند. رییس جمهور که هیچ، حتی وزیر کشور هم استیضاح نشد.
3⃣ در حوادث آبان ۹۸ هردو جناح متفقاً از سیاست افزایش قیمت بنزین حمایت کردند و اعتراضکنندگان را محکوم کردند.
4⃣در مسائل سوریه ما یکبار هم از اصلاحطلبان و اصولگرایان ندیدیم که سیاست خارجه ایران را از منظر گفتمان انقلاب اسلامی و دموکراسی و بیرون از چارچوب بسته «منافع ملّی» و «اقتدار دولتی» ارزیابی کنند.
5⃣ اخیراً در واکنش به نامه موسوی خوئینیها، هردوجناح مشترکاً به او حمله کردند.
6⃣ در کل چند سال قیام احمدینژاد علیه مفاسد قوه قضائیه آملی لاریجانی، اصلاحطلبان (جز یک نفر محمودصادقی) هرگز از اصلاحات حقوقی و پیگیری ریشه فساد و خفقان حمایت نکردند، بلکه با حمله به دولت سابق در کنار آملی لاریجانی ایستادند.
8⃣در جریان مصاحبه با دکتر احمدینژاد، اتهام بهاییگری را متفقاًَ جعل کردند در حالیکه او گفته بود نسبت همه افراد با امام زمان برابر است. برعکس هیچیک از دوجناح حاضر نیستند که بهاییگری به معنای ادعای انحصار در رابطه با امام عصر را مورد ارزیابی قرار دهند. بعلاوه در تمام این سالها شیوه مواجهه اصلاحطلبان با آراء پستاسلامیستی مهندس مشایی نیز از همان منطق لجنپراکنی و اتهام مبتذل رمالی و جنگیری تبعیت میکرد.
8⃣ اصلاحطلبان و اصولگرایان به رغم رخدادهای ۷۶ و ۸۴ همواره از معماری ناسیونال-نولیبرال توسعهای هاشمی رفسنجانی حمایت کردند و نیروهای چپِ منتقد را حذف کردند.
9⃣ در رسواییهای بزرگ یک دهه اخیر که هریک برای نیم قرن بحث و پژوهش سیاسی کافی است هردوجناح متفقاً سکوت کردهاند. در رسوایی سقوط هواپیمای اوکراینی، رسوایی حوادث آبان، رسوایی قتل میترا استاد به دست نجفی، رسوایی مازیار ابراهیمی، رسوایی قتل قاضی منصوری، ماجرای سرافراز، رسوایی نامهنگاری یزدی-لاریجانی و سپس پرونده فساد طبری-شریفی، رسوایی های امنیتی مربوط به نفوذ دستگاه های اطلاعاتی اسرائیلی و...
🔟در بحث اخیر قرارداد ۲۵ ساله با چین، هردو جناح در پنهانکاری سهیم بودند.
1⃣1⃣ به لحاظ مبنایی، رسانههای امنیتی-ژورنالیستیِ سازندگی/فرهنگ امروز هر دو در حمایت از سیدجواد طباطبایی و سرکوب منتقدین او مثل دکتر سیدجواد میری هماهنگند. قوچانی (سردبیر اولی) مشاور روحانی است و رسولی (سردبیر دومی) مشاور قالیباف. در بحث از دکتر شریعتی هم هردوجناح به طریق مشابه از هرنوع احیای تفکر شریعتی هراسانند.
🔴این فهرست قطعاً در جهات مختلف قابل گسترش است. عجیب نیست که کسی مثل تاجزاده با همه تفاوتهایش با کسی مثل محسنی اژهای همواره در این آدرس غلط مشترکند که تنها قاضیِ فاسد و ملعون، مرتضوی است که اتفاقاً رسواکننده خاندان لاریجانی در آن یکشنبه معروف مجلس بود؟ مسأله اصلی اینجاست که دو جناح حاکم با هماهنگی کامل، همه تلاش خود را به کار بستهاند که رویدادهای دوم خرداد ۷۶ و سوم تیر ۸۴ دیگر در این کشور تکرار نشود. آنها اصرار دارند که شکافهای سیاسی عمودی ۷۶، ۸۴ و ۹۸ که نوزایش انقلاب اسلامی، طرد جناح راست و به هم پیوستن همه دلدادگان انقلاب ۵۷ را در پی داشت و میتوانست داشته باشد، حتماً لجنمال و منکوب شوند و به جای آن بر شکاف ایدئولوژیک و اجتماعی و افقی ۸۸ اصرار میکنند که در آن طبقه متوسط در برابر طبقات فرودست، آزادی در برابر عدالت، و دو جناح چپ انشعابی را در روبروی هم قرار دادند تا از این طریق امر سیاسی به کلی حذف، و دهه نود در انحصار دو جناح راست در قدرت قرار گیرد.
♦️برجوانان نسل ما و بعد از ما واجب است که یوغ این سازماندهیهای منحط رسانهای در تداوم شکاف ۸۸ را از گردن باز کنند و به نحوی مستقل و اساسی درباره مسائل کشور خویش بیندیشند.
👍1👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺روستای مالملا در استان کهکیلویه و بویراحمد که ۸۵ درصد مردم آن در بورسند و به همین خاطر به «مالاستریت» معروف شده!
✍سازمان اصل چهار ترومن آمریکاییها و انقلاب سفید شاه با اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سپاه سازندگی نتوانست در طول چند دهه کشاورزی و روستاهای ایران را اینطور تخریب کند که دولت در این چند ماه با داغ کردن قمارخانه ملی بورس به توفیق آن دست یافته و خبرگزاری فارس سپاه هم با افتخار برای آن رپرتاز خبری میرود.
✍حضراتی که تفکر غربانتقادی را به چنان ابتذالی کشاندهاند که ویروس کرونا را هم بزرگنمایی و توطئه آمریکاییها میدانند، چطور در مواجهه با این بساط «رباخواری مقدس» خفه شدهاند؟ آیا ربا جز سیستمی است که پول، بدون زحمت و کار در آن رشد میکند و کار، عار است و زیانده؟ این کدام سرمایهایست که در شرایط سقوط تولید و بیکاری گسترده و بیهودگی دانش و فقر عمومی و تحریم بینالمللی به خودی خود رشد میکند؟
آیا جز این است که به نام اقتصاد اسلامی بدترین اشکال سوداگری و سودجویی سرمایهدارانه و تکاثر و طرد کار و تولید در دورترین روستاهای کشور پمپاژ شده است تا کار و توسعه و تعاون و خلاقیت در این کشور ریشهکن شود؟
✍سازمان اصل چهار ترومن آمریکاییها و انقلاب سفید شاه با اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سپاه سازندگی نتوانست در طول چند دهه کشاورزی و روستاهای ایران را اینطور تخریب کند که دولت در این چند ماه با داغ کردن قمارخانه ملی بورس به توفیق آن دست یافته و خبرگزاری فارس سپاه هم با افتخار برای آن رپرتاز خبری میرود.
✍حضراتی که تفکر غربانتقادی را به چنان ابتذالی کشاندهاند که ویروس کرونا را هم بزرگنمایی و توطئه آمریکاییها میدانند، چطور در مواجهه با این بساط «رباخواری مقدس» خفه شدهاند؟ آیا ربا جز سیستمی است که پول، بدون زحمت و کار در آن رشد میکند و کار، عار است و زیانده؟ این کدام سرمایهایست که در شرایط سقوط تولید و بیکاری گسترده و بیهودگی دانش و فقر عمومی و تحریم بینالمللی به خودی خود رشد میکند؟
آیا جز این است که به نام اقتصاد اسلامی بدترین اشکال سوداگری و سودجویی سرمایهدارانه و تکاثر و طرد کار و تولید در دورترین روستاهای کشور پمپاژ شده است تا کار و توسعه و تعاون و خلاقیت در این کشور ریشهکن شود؟
🔺مجموعه توییت درباره غائله اخیر #رسوایی_بذرپاش و #باند_شریف
📍من بعنوان یکی از فارغالتحصیلان بسیج دانشجویی دانشگاه شریف که سوابق خدماتم به این نهاد بر احدی پوشیده نیست، این بیانیه را سندی بر نفوذ پدرخواندههای #باند_شریف بر این نهاد انقلابی میدانم و از همه ادوار آن درخواست دارم برای اعاده حیثیت از بسیج و میراث شهدا کاری بکنید.
📍من بعنوان یکی از فارغالتحصیلان بسیج دانشجویی دانشگاه شریف که سوابق خدماتم به این نهاد بر احدی پوشیده نیست، این بیانیه را سندی بر نفوذ پدرخواندههای #باند_شریف بر این نهاد انقلابی میدانم و از همه ادوار آن درخواست دارم برای اعاده حیثیت از بسیج و میراث شهدا کاری بکنید.