Mahasti - Tamasha (با هوش مصنوعی)
Farva
آهنگ " تماشا از شادمهر عقیلی" که توسط هوش مصنوعی با صدای خانم مهستی درست شده.
سازنده کار کانال یوتیوب : Farva
🆔@FootFunMusic
سازنده کار کانال یوتیوب : Farva
🆔@FootFunMusic
Forwarded from کاف
آهنگ گل یخ از کوروش یغمایی رو دادن به هوش مصنوعی که با صدای باب اسفنجی بخونه.
نیکی میناژ، دریک و ترویس اسکات هم آهنگ اگه یه روز فرامرز اصلانی رو خوندن.
تصنیف چنان مستم شجریان رو هم هوش مصنوعی با صدای بیلی آیلیش خونده و کندریک لامار با آهنگ داماد از عمو حسن شماعی زاده :]]]
نتیجهشونو بشنویم!!!!
هوش مصنوعی رو نریزید توو آهنگها ;)))
💬Ali S
ClovE @Kafiha
نیکی میناژ، دریک و ترویس اسکات هم آهنگ اگه یه روز فرامرز اصلانی رو خوندن.
تصنیف چنان مستم شجریان رو هم هوش مصنوعی با صدای بیلی آیلیش خونده و کندریک لامار با آهنگ داماد از عمو حسن شماعی زاده :]]]
نتیجهشونو بشنویم!!!!
هوش مصنوعی رو نریزید توو آهنگها ;)))
💬Ali S
ClovE @Kafiha
اگه به خاطر جثهاش نبود، فکر میکردم پیشیم یه آدمه که فقط وقتایی که من از خونه میرم بیرون لباس پیشی بودنش رو در میاره 🚶🚶🚶🚶🥲🥲🥲😁😁😁
😍1
شبکه داستانی عصبی
Ali Sorena – Nakhoda Jelal
مدل داستانگویی علی سورنا توی آهنگاش رو دوست دارم.
توی همین قطعه تکنیکهای مختلف داستانسرایی استفاده میکنه. خیلی باحاله
توی همین قطعه تکنیکهای مختلف داستانسرایی استفاده میکنه. خیلی باحاله
👍1
DLeX: AI Python
Announcing the public release of our lectures from the first-ever Transformers seminar: CS25 Transformers United (http://cs25.stanford.edu) . Our intro video is out and available to watch here 👉: https://youtube.com/playlist?list=PLoROMvodv4rNiJRchCzutFw5ItR_Z27CM
نسخهی دویی از این کورس ریلیز شد:
https://twitter.com/omarsar0/status/1659674779778011137?t=Zu6KtLH8S2nk2fGmLNpz5g&s=19
https://twitter.com/omarsar0/status/1659674779778011137?t=Zu6KtLH8S2nk2fGmLNpz5g&s=19
Twitter
🎓 CS25: Transformers United V2
Great to see the second iteration of this course. Some topics include:
- Intro to Transformers
- Language and Human Alignment
- Emergent abilities and scaling LLMs
- Common Sense Reasoning
- Biomedical Transformers
- In-Context…
Great to see the second iteration of this course. Some topics include:
- Intro to Transformers
- Language and Human Alignment
- Emergent abilities and scaling LLMs
- Common Sense Reasoning
- Biomedical Transformers
- In-Context…
توییتر دو تا سرویس دیگه رو هم اپنسورس کرد:
Pushservice is the main recommendation service we use to surface recommendations to our users via notifications. It fetches candidates from various sources, ranks them in order of relevance, and applies filters to determine the best one to send.
Tweetypie is the core Tweet service that handles the reading and writing of Tweet data.
https://twitter.com/TwitterEng/status/1659678764333428736?t=esYJpI6xoBcWKCvS3pVX4g&s=19
البته توی تایملاین من که به شخصه در آپدیتهای اخیرشون «ریده» شده 🚶🚶🚶
Pushservice is the main recommendation service we use to surface recommendations to our users via notifications. It fetches candidates from various sources, ranks them in order of relevance, and applies filters to determine the best one to send.
Tweetypie is the core Tweet service that handles the reading and writing of Tweet data.
https://twitter.com/TwitterEng/status/1659678764333428736?t=esYJpI6xoBcWKCvS3pVX4g&s=19
البته توی تایملاین من که به شخصه در آپدیتهای اخیرشون «ریده» شده 🚶🚶🚶
Twitter
Sharing another update on the changes we’ve made to our open source repos this week and a preview of what’s next 🧵
https://t.co/sF9ebF0s2X
https://t.co/sF9ebF0s2X
شبکه داستانی عصبی
Photo
طبق تقویم، سال 98 میشه 4 سال پیش. شما بگو کمتر از 4 سال پیش. اصلا سه سال پیش. ولی در عمل، خیلی بیشتر از اینه. قبل از یه سری اتفاقاتی که همهمون رو سالها پیر کرد. قبل از اینکه واژهی «هواپیما» برای عدهای از مردمان کرهی زمین تبدیل به تروما بشه. قبل از خیلی چیزا.
اما گفتم که من از تجربهی خودم صحبت میکنم. 98 یعنی قبل از خیلی از اتفاقاتی که برای علیای که حالا میشناسیم افتاد و عوضش کرد. علیای که هم به نظر خودش، هم به نظر دوستانی که طی این بازه از همهی اتفاقات عجیب و غریبش خبر داشتند، بیشتر از 4 سال بوده. کم کمش 8 سالی بوده. علی قبل از خیلی از تغییرات.
خب حالا که دیگه مقدمهچینی و فضاسازی کردم خیر سرم بگم که قصه چی بود :)))
دوست صمیمی نزدیکی داشتم که خیلی با هم صحبت میکردیم. اولین بار بهزاد، این فیلم رو بهم معرفی کرد. با این توضیح که شخصیت Amelie به نظرش خیلی زیاد شبیه منه. یا شایدم من شبیه اونم. نمیدونم. و خیلی اصرار کرد که ببینمش. و خب این قصهی فیلم ندیدن من جدید نیست! اون موقع هم ندیده بودم. بعدها توی خیلی از این تستهای روانشناسی که میدی و میگه که مثلا اینجوری هستی، مثلا mbti، این ور و اون ور دیدم که نوشته بودند از اون نظر هم شخصیت من خیلی شبیه Amelie عه. به سختی فیلمش رو پیدا کردم. دیدمش. هیچی نفهمیدم. هیچی هیچی! البته بعدا فهمیدم که نسخهای که پیدا کرده بودم خیلی سانسور داشته و خب این فیلم رو بخوای سانسور کنی رسما باید بریزیش دور و هیچی نمیفهمی!
با این حال آهنگهاش رو همواره خیلی خیلی دوست داشتم. برام «نوازش» بودند.
در ادامهی پروژهی فیلم دیدنم، امشب Amélie (2001) رو دیدم. یه چیز دیگه که فیلم دیدن رو برام سخت میکنه، اینه که زیاد پیش میاد که با فیلمها بغض میکنم یا حتی گریه و نمیتونم ادامه بدم. شاید کسی بگه که خیلی احساساتی هستی یا خیلی جوگیری و از این حرفا. ولی خب مهم نیست. برای خودم ارزشمنده که میتونم حسها رو عمیق (تر) تجربه کنم. این بار که فیلم رو دیدم خیلی ازش خوشم اومد. همراهش خیلی بغض کردم. و به معدود فیلمهای امتیاز 10 از 10 ام توی imdb ملحق شد :))
و خب البته این متن میتونست طولانیتر باشه چون چیزای زیادتری داشتم برای گفتن؛ ولی باشه برای بعد.
حالا جدا از این قصه، خوشحال میشم که نظرتون رو راجع به خودم بدونم. به نظرتون من شبیه Amelie ام؟ بهم بگید. اینجا یا خصوصی یا هر جا! :)))
اما گفتم که من از تجربهی خودم صحبت میکنم. 98 یعنی قبل از خیلی از اتفاقاتی که برای علیای که حالا میشناسیم افتاد و عوضش کرد. علیای که هم به نظر خودش، هم به نظر دوستانی که طی این بازه از همهی اتفاقات عجیب و غریبش خبر داشتند، بیشتر از 4 سال بوده. کم کمش 8 سالی بوده. علی قبل از خیلی از تغییرات.
خب حالا که دیگه مقدمهچینی و فضاسازی کردم خیر سرم بگم که قصه چی بود :)))
دوست صمیمی نزدیکی داشتم که خیلی با هم صحبت میکردیم. اولین بار بهزاد، این فیلم رو بهم معرفی کرد. با این توضیح که شخصیت Amelie به نظرش خیلی زیاد شبیه منه. یا شایدم من شبیه اونم. نمیدونم. و خیلی اصرار کرد که ببینمش. و خب این قصهی فیلم ندیدن من جدید نیست! اون موقع هم ندیده بودم. بعدها توی خیلی از این تستهای روانشناسی که میدی و میگه که مثلا اینجوری هستی، مثلا mbti، این ور و اون ور دیدم که نوشته بودند از اون نظر هم شخصیت من خیلی شبیه Amelie عه. به سختی فیلمش رو پیدا کردم. دیدمش. هیچی نفهمیدم. هیچی هیچی! البته بعدا فهمیدم که نسخهای که پیدا کرده بودم خیلی سانسور داشته و خب این فیلم رو بخوای سانسور کنی رسما باید بریزیش دور و هیچی نمیفهمی!
با این حال آهنگهاش رو همواره خیلی خیلی دوست داشتم. برام «نوازش» بودند.
در ادامهی پروژهی فیلم دیدنم، امشب Amélie (2001) رو دیدم. یه چیز دیگه که فیلم دیدن رو برام سخت میکنه، اینه که زیاد پیش میاد که با فیلمها بغض میکنم یا حتی گریه و نمیتونم ادامه بدم. شاید کسی بگه که خیلی احساساتی هستی یا خیلی جوگیری و از این حرفا. ولی خب مهم نیست. برای خودم ارزشمنده که میتونم حسها رو عمیق (تر) تجربه کنم. این بار که فیلم رو دیدم خیلی ازش خوشم اومد. همراهش خیلی بغض کردم. و به معدود فیلمهای امتیاز 10 از 10 ام توی imdb ملحق شد :))
و خب البته این متن میتونست طولانیتر باشه چون چیزای زیادتری داشتم برای گفتن؛ ولی باشه برای بعد.
حالا جدا از این قصه، خوشحال میشم که نظرتون رو راجع به خودم بدونم. به نظرتون من شبیه Amelie ام؟ بهم بگید. اینجا یا خصوصی یا هر جا! :)))
❤5
«بیوطن،
یا
مرگ در انحصار درختهاست،
یا
گربهها به چه زبانی شعر میخوانند،
یا
حالا کجا هستی؟
یا
اجداد ما از گربهها عکس نمیگرفتند،
یا
مبدا تاریخ برای گربهها، نه میلاد مسیح است و نه هجرت خاتم،
یا
کسی از درختهای بیجان عکس نخواهد گرفت،
یا
چرا بشر، بنده معصومیت عریان است؟
یا
خاطره روزی که امیدوارم در خاطرم نماند.»
- از عزیز دلم، پوریا غفاری
یا
مرگ در انحصار درختهاست،
یا
گربهها به چه زبانی شعر میخوانند،
یا
حالا کجا هستی؟
یا
اجداد ما از گربهها عکس نمیگرفتند،
یا
مبدا تاریخ برای گربهها، نه میلاد مسیح است و نه هجرت خاتم،
یا
کسی از درختهای بیجان عکس نخواهد گرفت،
یا
چرا بشر، بنده معصومیت عریان است؟
یا
خاطره روزی که امیدوارم در خاطرم نماند.»
- از عزیز دلم، پوریا غفاری
❤3