شبکه داستانی عصبی
اگه آشنا نیستید، خیلی خلاصه اینه: (با تشکر از chatgpt): Nash equilibria, a concept from game theory, can be explained simply as a situation in a game where no player can benefit by changing their strategy while the other players keep theirs unchanged. To…
ncase.me
The Evolution of Trust
an interactive guide to the game theory of why & how we trust each other
❤2
شبکه داستانی عصبی
game theory.pdf
و یهو یادم افتاد که یادداشتام از کورس نظریه بازیها رو هنوز دارم! 😍 برم ببینمشون
برید ببیندشون
برید ببیندشون
❤1👍1
شبکه داستانی عصبی
و یهو یادم افتاد که یادداشتام از کورس نظریه بازیها رو هنوز دارم! 😍 برم ببینمشون برید ببیندشون
نگاهی انداختم و به فکر فرو رفتم.
اول که نگاه کردم پشمام ریخت که چقدر یه زمان چیزای خفنی میخوندم چون ضمن اون بقیهی فایلها رو هم سرسری نگاه کردم. بعد حس پیری کردم! که قبلا ذهنم همکاری میکرد و حتی جلوجلو میرفت که انواع و اقسام چیزها رو یاد بگیره. روزهای پرفشاری رو به یاد آوردم که میزان چیزای عمدتا ریاضی که یاد میگرفتم اینقدر زیاد بود که وقتی بعد از مدتی از اتاق میومدم بیرون، چند لحظهای طول میکشید که بفهمم کجام! 😅️️️️️️
در قدم بعد به این فکر کردم که خب الان هم میزانی که وقت میگذارم بیشتر نباشه، کمتر نیست! درسته بالا رفتن سن هم قطعا بیتاثیر نیست. هیچ کس مثل ۱۸ سالگیش نیست. اوایل بیست سالگی. اواسطش. سی سالگی. و ... بله. آدم در سنهای مختلف فرق میکنه. قابلیتهای ذهنیش فرق میکنه. نمیگم کمتر میشه. بلکه میگم «فرق» میکنه.
به این که فکر کردم دیدم، بله، «فرق» میکنه. شرایط عوض شده و من هم عوض شدم. ولی یک چیز دیگه هم فکر کردم. اینجا فقط قصهی سن نبوده. شاید حتی «اصلا» نبوده و هیچ ربطی هم نداشته (رفرنس به اون میم «چه ربطی دارهههه؟!»)
بیشتر فکر کردم. به اینکه چه شد؟
کرونا جهان رو عوض کرد. برای همیشه. و تکتک ما رو. خیلی زیاد. پاندمی بود. و شاید حتی باورمون نشده که ما یکی از بزرگترین «پاندمی»های بشر در تاریخ رو مشاهده کردیم. و بله. تغییر ناگزیر بود. «ولی خبببب.»
همهی تغییرات کرونا به خاطر خود بیماری نبود. به خاطر فضای کرونا بود. بعضیهامون عزیزانی از دست دادیم. بعضیامون خودمون درگیرش شدیم. ولی برای خیلیها، قرنطینه و اتفاقات بعدش آدمهای دیگهای از ما ساخت.
اما فقط کرونا نبود. برای ما ایرانیها اتفاقاتی دیگهای هم این وسط افتاد. در تفکر الانم کاری با خود اتفاقات و تحلیلشون و هیچ چیز دیگهشون ندارم. بیشتر به تاثیر روانیشون فکر کردم.
نکتهی بعدی برای من همزمانی این سالها با تغییرات زیاد و مختلفی بود. تغییراتی اساسی که دورهای رو ایجاد کردند که نسخهی کاملش رو اونهایی که میدونن، میدونن که میتونه یه فیلمنامه بشه! :)) و خب حداقلش این که مهاجرت کردم. یادم میاد یه روزی روی پشتبوم طاقچه. (خاطرات و صحبتهای با آدما توی پشتبوم طاقچه چیزی عه که تقریبا مطمئنم جای دیگهای پیدا نمیشه کرد. در یک بازهی کوتاهی، آدمهایی از بکگراندهای کاملا مختلفی دور هم جمع شده بودند که در حالت عادی هیچ وقت فرصت نمیشد دور هم احتمالا جمع بشن - جملهی توی پرانتزم خیلی طولانی شد! برگردم به اصل متن!) توی یکی از این صحبتا، یکی از بچهها راجع به مهاجرت میگفت. میگفت که میگن چند تا چیز هست که از سختترین چیزهای انسانی عه. یکیش مثلا از دست دادن عزیزه. یکیش هم مهاجرته. یک بار دیگه هم وقتی از یکی از بچهها توصیه خواستم، گفت شش ماه اول کار دیگهای لازم نیست بکنی. زنده بمون! آره خیلی اگزجره بود. ولی خب there was a point to it!
بله تا حد خیلی خوبی درست بود. نه صد درصد. ولی تا حد خوبی. به شکلهای دیگهای. هر آدم داستان خودش رو داره. تجربهی خودش رو داره. من هم تجربه خودم رو داشتم. ولی وقتی به عقب نگاه میکنم، مثل همیشه آدمایی که همراهم بودند برام از همه چیز مهمتر بودند. چه در راستای تاثیر مثبت چه در راستای تاثیر منفی. (سه نقطه)
و بعد هم تمام اتفاقات ماههای اخیر. وقتی عید رو داشتم به یکی از دوستای خیلی خیلی نزدیک تبریک میگفتم و ویدیو مسیج دادم، در حالی که همین تابستون هم رو دیده بودیم، گفت که چقدر عوض شدم. چقدر چهرهام یا مدل صحبت کردنم یا حالتم عوض شده. جوری که انگار حس میکنه پوستم کنده شده. شاید کمی اگزجره بود. ولی خب there was a point to it!
شما هم وقتی تولدتون نزدیک میشه غمگین میشید؟ خیلی قبلتر اینطور نبود برام. ولی حداقل در سالهای اخیر، به صورت اتوماتیک، هرچقدر نزدیکتر میشه، غم بزرگی بر من مینشینه. و تقریبا تمامش ناخواسته و ناخودآگاهه. بعد خودم رو در حالی مییابم که اینطوره و بعد دوزاریم میوفته که اووو. به اون خاطره. ضمن این غم، تفکر عمیق زیادی در باب زندگی به سراغم میاد. و یک ترس. ترس از «پیری»! چیزی که اون اولش وقتی این فایل رو دیدم اومد سراغم. شاید نوعی از FOMO. نمیدونم. احتمالا.
اول که نگاه کردم پشمام ریخت که چقدر یه زمان چیزای خفنی میخوندم چون ضمن اون بقیهی فایلها رو هم سرسری نگاه کردم. بعد حس پیری کردم! که قبلا ذهنم همکاری میکرد و حتی جلوجلو میرفت که انواع و اقسام چیزها رو یاد بگیره. روزهای پرفشاری رو به یاد آوردم که میزان چیزای عمدتا ریاضی که یاد میگرفتم اینقدر زیاد بود که وقتی بعد از مدتی از اتاق میومدم بیرون، چند لحظهای طول میکشید که بفهمم کجام! 😅️️️️️️
در قدم بعد به این فکر کردم که خب الان هم میزانی که وقت میگذارم بیشتر نباشه، کمتر نیست! درسته بالا رفتن سن هم قطعا بیتاثیر نیست. هیچ کس مثل ۱۸ سالگیش نیست. اوایل بیست سالگی. اواسطش. سی سالگی. و ... بله. آدم در سنهای مختلف فرق میکنه. قابلیتهای ذهنیش فرق میکنه. نمیگم کمتر میشه. بلکه میگم «فرق» میکنه.
به این که فکر کردم دیدم، بله، «فرق» میکنه. شرایط عوض شده و من هم عوض شدم. ولی یک چیز دیگه هم فکر کردم. اینجا فقط قصهی سن نبوده. شاید حتی «اصلا» نبوده و هیچ ربطی هم نداشته (رفرنس به اون میم «چه ربطی دارهههه؟!»)
بیشتر فکر کردم. به اینکه چه شد؟
کرونا جهان رو عوض کرد. برای همیشه. و تکتک ما رو. خیلی زیاد. پاندمی بود. و شاید حتی باورمون نشده که ما یکی از بزرگترین «پاندمی»های بشر در تاریخ رو مشاهده کردیم. و بله. تغییر ناگزیر بود. «ولی خبببب.»
همهی تغییرات کرونا به خاطر خود بیماری نبود. به خاطر فضای کرونا بود. بعضیهامون عزیزانی از دست دادیم. بعضیامون خودمون درگیرش شدیم. ولی برای خیلیها، قرنطینه و اتفاقات بعدش آدمهای دیگهای از ما ساخت.
اما فقط کرونا نبود. برای ما ایرانیها اتفاقاتی دیگهای هم این وسط افتاد. در تفکر الانم کاری با خود اتفاقات و تحلیلشون و هیچ چیز دیگهشون ندارم. بیشتر به تاثیر روانیشون فکر کردم.
نکتهی بعدی برای من همزمانی این سالها با تغییرات زیاد و مختلفی بود. تغییراتی اساسی که دورهای رو ایجاد کردند که نسخهی کاملش رو اونهایی که میدونن، میدونن که میتونه یه فیلمنامه بشه! :)) و خب حداقلش این که مهاجرت کردم. یادم میاد یه روزی روی پشتبوم طاقچه. (خاطرات و صحبتهای با آدما توی پشتبوم طاقچه چیزی عه که تقریبا مطمئنم جای دیگهای پیدا نمیشه کرد. در یک بازهی کوتاهی، آدمهایی از بکگراندهای کاملا مختلفی دور هم جمع شده بودند که در حالت عادی هیچ وقت فرصت نمیشد دور هم احتمالا جمع بشن - جملهی توی پرانتزم خیلی طولانی شد! برگردم به اصل متن!) توی یکی از این صحبتا، یکی از بچهها راجع به مهاجرت میگفت. میگفت که میگن چند تا چیز هست که از سختترین چیزهای انسانی عه. یکیش مثلا از دست دادن عزیزه. یکیش هم مهاجرته. یک بار دیگه هم وقتی از یکی از بچهها توصیه خواستم، گفت شش ماه اول کار دیگهای لازم نیست بکنی. زنده بمون! آره خیلی اگزجره بود. ولی خب there was a point to it!
بله تا حد خیلی خوبی درست بود. نه صد درصد. ولی تا حد خوبی. به شکلهای دیگهای. هر آدم داستان خودش رو داره. تجربهی خودش رو داره. من هم تجربه خودم رو داشتم. ولی وقتی به عقب نگاه میکنم، مثل همیشه آدمایی که همراهم بودند برام از همه چیز مهمتر بودند. چه در راستای تاثیر مثبت چه در راستای تاثیر منفی. (سه نقطه)
و بعد هم تمام اتفاقات ماههای اخیر. وقتی عید رو داشتم به یکی از دوستای خیلی خیلی نزدیک تبریک میگفتم و ویدیو مسیج دادم، در حالی که همین تابستون هم رو دیده بودیم، گفت که چقدر عوض شدم. چقدر چهرهام یا مدل صحبت کردنم یا حالتم عوض شده. جوری که انگار حس میکنه پوستم کنده شده. شاید کمی اگزجره بود. ولی خب there was a point to it!
شما هم وقتی تولدتون نزدیک میشه غمگین میشید؟ خیلی قبلتر اینطور نبود برام. ولی حداقل در سالهای اخیر، به صورت اتوماتیک، هرچقدر نزدیکتر میشه، غم بزرگی بر من مینشینه. و تقریبا تمامش ناخواسته و ناخودآگاهه. بعد خودم رو در حالی مییابم که اینطوره و بعد دوزاریم میوفته که اووو. به اون خاطره. ضمن این غم، تفکر عمیق زیادی در باب زندگی به سراغم میاد. و یک ترس. ترس از «پیری»! چیزی که اون اولش وقتی این فایل رو دیدم اومد سراغم. شاید نوعی از FOMO. نمیدونم. احتمالا.
❤2👍2
شبکه داستانی عصبی
و یهو یادم افتاد که یادداشتام از کورس نظریه بازیها رو هنوز دارم! 😍 برم ببینمشون برید ببیندشون
بعد که به همهی اینها فکر کردم، به خودم گفتم که حق دارم با وضعیت ذهنی الانم، با شرایطی که پشت سر گذاشتم، با همهی چیزها مدل یادگیریم یا ظرفیت ذهنیم برای خیلی چیزها (حتی جواب دادن پیامها - ببخشید!) مثل قبل نباشه. این خوبه؟ فکر نکنم بشه لیبل خوب یا بد گذاشت. ولی میشه دنبال بهانه و مقصر و قربانی و فلان و بیسار نباشم و دنبال سازندگی بگردم. ولی قدم اول برای بهبودش، اینه که خودم رو ببینم. با تمام چیزهایی که پشت سر گذاشتم و جایی که هستم. یه عبارتی داشتم طی چند سال گذشته که مثل ترجیعبندی تکرار میشد. عبارتی که همارز با تمثیل «ققنوس» بود. «از اینجا که ایستادهام، به عقب نگاه میکنم. چه مسیر عجیبی!»
حالا anyways! یه سری قصه و تفکر اومد توی ذهنم و بلند بلند همینجا نوشتمشون. به این نوشتار میتونید به مثابهی یک جستار نگاه کنید. جستاری که هدفش تایید یا رد چیزی نیست. هدفش این نیست که بگه نویسنده چقدر بدبخته یا چقدر خوشبخته. جستاری که نویسنده از تجربهی خودش گفته. شاید یه جایی خواننده رو به فکر فرو ببره راجع به تجربهی خودش (یا نبره).
خلاصه که:
حالا anyways! یه سری قصه و تفکر اومد توی ذهنم و بلند بلند همینجا نوشتمشون. به این نوشتار میتونید به مثابهی یک جستار نگاه کنید. جستاری که هدفش تایید یا رد چیزی نیست. هدفش این نیست که بگه نویسنده چقدر بدبخته یا چقدر خوشبخته. جستاری که نویسنده از تجربهی خودش گفته. شاید یه جایی خواننده رو به فکر فرو ببره راجع به تجربهی خودش (یا نبره).
خلاصه که:
❤2👍2
شبکه داستانی عصبی
بعد که به همهی اینها فکر کردم، به خودم گفتم که حق دارم با وضعیت ذهنی الانم، با شرایطی که پشت سر گذاشتم، با همهی چیزها مدل یادگیریم یا ظرفیت ذهنیم برای خیلی چیزها (حتی جواب دادن پیامها - ببخشید!) مثل قبل نباشه. این خوبه؟ فکر نکنم بشه لیبل خوب یا بد گذاشت.…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤2
ریپوی جدید نیم ساعت پیش از karpathy
https://x.com/karpathy/status/1777427944971083809?t=L4sEhOZypV5Sc_UQitAK6g&s=35
https://x.com/karpathy/status/1777427944971083809?t=L4sEhOZypV5Sc_UQitAK6g&s=35
X (formerly Twitter)
Andrej Karpathy (@karpathy) on X
Have you ever wanted to train LLMs in pure C without 245MB of PyTorch and 107MB of cPython? No? Well now you can! With llm.c:
https://t.co/w2wkY0Ho5m
To start, implements GPT-2 training on CPU/fp32 in only ~1,000 lines of clean code. It compiles and runs…
https://t.co/w2wkY0Ho5m
To start, implements GPT-2 training on CPU/fp32 in only ~1,000 lines of clean code. It compiles and runs…
❤2
این مقاله اومده تکنیکهای مختلف برای Advanced RAG ها رو توضیح داده و نمودارهای خیلی خیلی خوبی داره برای توضیح نحوهی کار.
بعدش هم اومده روشها رو از نظر کارایی با هم مقایسه کرده. باحاله
ARAGOG: Advanced RAG Output Grading
https://arxiv.org/pdf/2404.01037.pdf
بعدش هم اومده روشها رو از نظر کارایی با هم مقایسه کرده. باحاله
ARAGOG: Advanced RAG Output Grading
https://arxiv.org/pdf/2404.01037.pdf
🔥3🙏1
Forwarded from DLeX: AI Python (NaviD DariYa)
یک دوره ماشین لرنینگ برای بازی سازی با فوکوس بر روی NPC در هاگینگ فیس منتشر شده که البته هنوز کامل نیست.
@ai_python
مطمئن هم نیستم که آیا کاملن به صورت رایگان قرار داده خواهد شد یا نه. ولی به هر حال تا اینجاش که مفید بود.
بونوس 1 دوره هم امروز منتشر شده در باره نقش Classical AI در بازی های ویدیویی :
https://huggingface.co/learn/ml-games-course/unit0/introduction
خلاصه این شما و این هم یادگیری درباره ترکیب ماشین لرنینگ با قدرت بخشی به NPC👾 🎮 👾 🕹
@ai_python
مطمئن هم نیستم که آیا کاملن به صورت رایگان قرار داده خواهد شد یا نه. ولی به هر حال تا اینجاش که مفید بود.
بونوس 1 دوره هم امروز منتشر شده در باره نقش Classical AI در بازی های ویدیویی :
https://huggingface.co/learn/ml-games-course/unit0/introduction
خلاصه این شما و این هم یادگیری درباره ترکیب ماشین لرنینگ با قدرت بخشی به NPC
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
huggingface.co
Welcome to the 🤗 Machine Learning for Games Course - Hugging Face ML for Games Course
We’re on a journey to advance and democratize artificial intelligence through open source and open science.
آپدیت جدید API های OpenAI برای ویژن که ۲۰ دقیقه پیش اعلام شد:
https://twitter.com/OpenAIDevs/status/1777769463258988634
همچنین اکانت رسمی OpenAI چند دقیقه پیش اعلام کرد مدل GPT-4 Turbo قراره به زودی در دسترس قرار بگیره:
https://twitter.com/OpenAI/status/1777772582680301665
https://twitter.com/OpenAIDevs/status/1777769463258988634
همچنین اکانت رسمی OpenAI چند دقیقه پیش اعلام کرد مدل GPT-4 Turbo قراره به زودی در دسترس قرار بگیره:
https://twitter.com/OpenAI/status/1777772582680301665
X (formerly Twitter)
OpenAI Developers (@OpenAIDevs) on X
GPT-4 Turbo with Vision is now generally available in the API. Vision requests can now also use JSON mode and function calling.
https://t.co/cbvJjij3uL
Below are some great ways developers are building with vision. Drop yours in a reply 🧵
https://t.co/cbvJjij3uL
Below are some great ways developers are building with vision. Drop yours in a reply 🧵
Meta confirms that its Llama 3 open source LLM is coming in the next month | TechCrunch
https://techcrunch.com/2024/04/09/meta-confirms-that-its-llama-3-open-source-llm-is-coming-in-the-next-month/
https://techcrunch.com/2024/04/09/meta-confirms-that-its-llama-3-open-source-llm-is-coming-in-the-next-month/
TechCrunch
Meta confirms that its Llama 3 open source LLM is coming in the next month
Meta's Llama families, built as open-source products, represent a different philosophical approach to how AI should develop as a wider technology.
$2.4 billion package of measures from the upcoming Budget 2024 to secure Canada’s AI advantage.
https://www.pm.gc.ca/en/news/news-releases/2024/04/07/securing-canadas-ai
https://www.pm.gc.ca/en/news/news-releases/2024/04/07/securing-canadas-ai
Prime Minister of Canada
Securing Canada’s AI advantage
AI is already unlocking massive growth in industries across the economy. Many Canadians are already feeling the benefits of using AI to work smarter and faster.
شبکه داستانی عصبی
با تشکر از ai عزیز Fully generated by ai
یکی چند روز پیش پیام داده بود بهم راجع به این یه چیزی گفته بود. ولی پیامش رو پیدا نمیکنم و نمیدونم کی بود. میشه مجدد پیام بدید؟
گفته بودم که پیاما رو دیر جواب میدم. ولی جواب میدم. یه وقتی 😅. فورا نه ولی حتما. لطفا ناراحت نشید.
گفته بودم که پیاما رو دیر جواب میدم. ولی جواب میدم. یه وقتی 😅. فورا نه ولی حتما. لطفا ناراحت نشید.
😁1