⭕️ پارادوکس EPR
این پارادوکس، طی یک مقاله با عنوانِ ’’ آیا می توان، توصیفِ مکانیک کوانتومی از واقعیتِ فیزیکی را کامل در نظر گرفت؟ ‘‘ ، در سال 1935، توسط اینشتین، پودولسکی و روزن، ارائه شد. با توجه به جوِ حاکم در اوایلِ مطرح شدنِ نظریۀ کوانتوم، و اینکه پیروانِ مکتب کپنهاگی بر این اعتقاد بودند که نظریۀ کوانتوم حرف آخر است و امکان کامل تر شدنِ توصیفِ طبیعت را نفی می کردند، هدف از ارائۀ این مقاله توسط اینشتین این بود که با معرفیِ یک تعریفِ منطقی از واقعیتِ فیزیکی و نظریۀ کامل، نشان دهد که نظریۀ کوانتوم نمی تواند نظریه ای کامل باشد و توصیف کاملی از طبیعت ارائه دهد. خلاصۀ این مقاله به این صورت است:
’’در یک نظریۀ کامل به ازای هر عنصر از واقعیت، نمایشی مربوط به آن وجود دارد. یک شرطِ کافی برای واقعیتِ یک کمیت فیزیکی، امکان پیش بینیِ قطعیِ آن، بدون مختل کردن سیستم است. در مکانیک کوانتومی در موردِ دو کمیتِ فیزیکی، که عملگرهایشان با هم جابجا نمی شوند، آگاهی از یکی (از کمیت ها) مانعِ آگاهی از دیگری می شود. پس یا (1) توصیف واقعیت توسط تابع موج در مکانیک کوانتومی کامل نیست و یا (2) این دو کمیت نمی توانند همزمان واقعیت داشته باشند."
در این مقاله با استفاده از مفهوم درهمتنیدگی کوانتومی و تعریف واقعیت فیزیکی به عنوان کمیتی که بتوان بدون مختل کردن سیستم آن را اندازه گرفت، اثبات می شود که یا باید ناقص بودن کوانتوم استاندارد را پذیرفت و یا فرض موضعیت را کنار گذاشت و تأثیر آنی ذرات بر روی یکدیگر را پذیرفت، اما در این صورت هم نظریۀ کوانتوم اطلاعاتی دربارۀ نحوۀ این تأثیر آنی و از راه دور به دست نمی دهد.
🆔 @QMproblems
goo.gl/e4RXe8
این پارادوکس، طی یک مقاله با عنوانِ ’’ آیا می توان، توصیفِ مکانیک کوانتومی از واقعیتِ فیزیکی را کامل در نظر گرفت؟ ‘‘ ، در سال 1935، توسط اینشتین، پودولسکی و روزن، ارائه شد. با توجه به جوِ حاکم در اوایلِ مطرح شدنِ نظریۀ کوانتوم، و اینکه پیروانِ مکتب کپنهاگی بر این اعتقاد بودند که نظریۀ کوانتوم حرف آخر است و امکان کامل تر شدنِ توصیفِ طبیعت را نفی می کردند، هدف از ارائۀ این مقاله توسط اینشتین این بود که با معرفیِ یک تعریفِ منطقی از واقعیتِ فیزیکی و نظریۀ کامل، نشان دهد که نظریۀ کوانتوم نمی تواند نظریه ای کامل باشد و توصیف کاملی از طبیعت ارائه دهد. خلاصۀ این مقاله به این صورت است:
’’در یک نظریۀ کامل به ازای هر عنصر از واقعیت، نمایشی مربوط به آن وجود دارد. یک شرطِ کافی برای واقعیتِ یک کمیت فیزیکی، امکان پیش بینیِ قطعیِ آن، بدون مختل کردن سیستم است. در مکانیک کوانتومی در موردِ دو کمیتِ فیزیکی، که عملگرهایشان با هم جابجا نمی شوند، آگاهی از یکی (از کمیت ها) مانعِ آگاهی از دیگری می شود. پس یا (1) توصیف واقعیت توسط تابع موج در مکانیک کوانتومی کامل نیست و یا (2) این دو کمیت نمی توانند همزمان واقعیت داشته باشند."
در این مقاله با استفاده از مفهوم درهمتنیدگی کوانتومی و تعریف واقعیت فیزیکی به عنوان کمیتی که بتوان بدون مختل کردن سیستم آن را اندازه گرفت، اثبات می شود که یا باید ناقص بودن کوانتوم استاندارد را پذیرفت و یا فرض موضعیت را کنار گذاشت و تأثیر آنی ذرات بر روی یکدیگر را پذیرفت، اما در این صورت هم نظریۀ کوانتوم اطلاعاتی دربارۀ نحوۀ این تأثیر آنی و از راه دور به دست نمی دهد.
🆔 @QMproblems
goo.gl/e4RXe8
EPR.pdf
305 KB
⭕️ معرفی مقاله
📚 آیا می توان، توصیفِ مکانیک کوانتومی از واقعیتِ فیزیکی را کامل در نظر گرفت؟
👥 اینشتین، پودولسکی، روزن - 1935
🆔 @QMproblems
📚 آیا می توان، توصیفِ مکانیک کوانتومی از واقعیتِ فیزیکی را کامل در نظر گرفت؟
👥 اینشتین، پودولسکی، روزن - 1935
🆔 @QMproblems
⭕️ معضل اندازه گیری: عدم تعریف دقیقِ مفهومِ اندازهگیری و مشاهدهگر
یکی از مفاهیمِ پرکاربرد و ضروری در اصول موضوعۀ نظریۀ کوانتوم، مفهومِ اندازهگیری است؛ اما در اصول این نظریه هیچ تعریف مشخصی از این مفهوم ارائه نشده است. برای همین است که تعابیر متعددی برای این نظریه معرفی شده است، که در هرکدام از این تعابیر اندازه گیری را به روش خود تعریف میکنند، و اکثر افراد، هرکدام به یکی از این تعابیر اکتفا می کنند و هنوز هیچ اتفاق نظری بر سر این موضوع نیست. می توان ردِ پایِ این مسئله را در تمام پارادوکس های موجود در آزمایشهای ذهنی پیدا کرد. از طرفی، این مسئله ارتباط تنگاتنگی با مسئلۀ تقلیل تابع موج دارد؛ و به دلیل وجود مفهومی به نام تقلیل است که ما باید مفهوم اندازهگیری و مشاهدهگر را به دقت تعریف کنیم.
برخی سوالات اساسی که مرتبط با این بحث مطرح میشوند به شرح زیر است:
🔺 چه وقت می توانیم بگوییم اندازه گیری انجام شده است؟
🔺 قبل از اینکه ناظری در جهان وجود داشته باشد، چه چیزی باعث تقلیل تابع موج آن شده؟
🔺 آیا اندازه گیری در یک نقطه از جهان می تواند به طور آنی بر بقیۀ نقاط جهان اثر بگذارد؟
🔺 آیا فقط انسان (موجود با شعور) می تواند اندازه گیری کند و باعث تقلیل تابع موج شود و یا هر جسم دیگری که با سیستم برهمکنش کند، می تواند تابع موج را تقلیل دهد؟
🔺 آیا اندازه گیریِ یک ناظر بر روی یک سیستم، می تواند باعث تقلیل تابع موج آن سیستم برای ناظرهای دیگر شود؟ یا هر شخص با اندازه گیریِ خود، تابع موج سیستم و آن شخص را تقلیل می دهد؟ به عبارت دیگر آیا اگر ما به چیزی نگاه نکنیم آن چیز وجود ندارد؟
نظریۀ کوانتوم به خودیِ خود، هیچ پاسخی برای این سوالات ارائه نمی کند، ولی دانشمندانِ مختلف راجع به این سوال نظرات متفاوتی دارند. در ادامه به برخی از این نظرات خواهیم پرداخت . . .
🆔 @QMproblems
yon.ir/WkYSN
یکی از مفاهیمِ پرکاربرد و ضروری در اصول موضوعۀ نظریۀ کوانتوم، مفهومِ اندازهگیری است؛ اما در اصول این نظریه هیچ تعریف مشخصی از این مفهوم ارائه نشده است. برای همین است که تعابیر متعددی برای این نظریه معرفی شده است، که در هرکدام از این تعابیر اندازه گیری را به روش خود تعریف میکنند، و اکثر افراد، هرکدام به یکی از این تعابیر اکتفا می کنند و هنوز هیچ اتفاق نظری بر سر این موضوع نیست. می توان ردِ پایِ این مسئله را در تمام پارادوکس های موجود در آزمایشهای ذهنی پیدا کرد. از طرفی، این مسئله ارتباط تنگاتنگی با مسئلۀ تقلیل تابع موج دارد؛ و به دلیل وجود مفهومی به نام تقلیل است که ما باید مفهوم اندازهگیری و مشاهدهگر را به دقت تعریف کنیم.
برخی سوالات اساسی که مرتبط با این بحث مطرح میشوند به شرح زیر است:
🔺 چه وقت می توانیم بگوییم اندازه گیری انجام شده است؟
🔺 قبل از اینکه ناظری در جهان وجود داشته باشد، چه چیزی باعث تقلیل تابع موج آن شده؟
🔺 آیا اندازه گیری در یک نقطه از جهان می تواند به طور آنی بر بقیۀ نقاط جهان اثر بگذارد؟
🔺 آیا فقط انسان (موجود با شعور) می تواند اندازه گیری کند و باعث تقلیل تابع موج شود و یا هر جسم دیگری که با سیستم برهمکنش کند، می تواند تابع موج را تقلیل دهد؟
🔺 آیا اندازه گیریِ یک ناظر بر روی یک سیستم، می تواند باعث تقلیل تابع موج آن سیستم برای ناظرهای دیگر شود؟ یا هر شخص با اندازه گیریِ خود، تابع موج سیستم و آن شخص را تقلیل می دهد؟ به عبارت دیگر آیا اگر ما به چیزی نگاه نکنیم آن چیز وجود ندارد؟
نظریۀ کوانتوم به خودیِ خود، هیچ پاسخی برای این سوالات ارائه نمی کند، ولی دانشمندانِ مختلف راجع به این سوال نظرات متفاوتی دارند. در ادامه به برخی از این نظرات خواهیم پرداخت . . .
🆔 @QMproblems
yon.ir/WkYSN
Quantum problems
⭕️ پارادوکس EPR این پارادوکس، طی یک مقاله با عنوانِ ’’ آیا می توان، توصیفِ مکانیک کوانتومی از واقعیتِ فیزیکی را کامل در نظر گرفت؟ ‘‘ ، در سال 1935، توسط اینشتین، پودولسکی و روزن، ارائه شد. با توجه به جوِ حاکم در اوایلِ مطرح شدنِ نظریۀ کوانتوم، و اینکه پیروانِ…
⭕️ فرض ایده آلیسم: راه حلی برای رهایی از پارادوکس های کوانتوم
تعبیر کپنهاگی برای حل پارادوکس EPR فرض واقعگرایی (رئالیسم) را کنار گذاشت و به ذهنگرایی (ایدهآلیسم) روی آورد. یعنی دیگر به این اصل پایبند نبود که جهانی خارج از ذهن ما وجود دارد و وجود آن جهان مستقل از وجود ماست. این به این معنا است که قبل از اندازه گیری روی مکان یا تکانۀ یک جسم، آن جسم مکان و تکانه ندارد و اندازه گیری ما آنها را به وجود می آورد. بور معتقد بود که ما در صحنۀ حیات صرفا یک تماشاگر نیستیم بلکه بازیگر هم هستیم و خواص اشیاء ، تحت الشعاع تجارب ما قرار دارد. بعضي (افراد از جمله هایزنبرگ) هم گفتند كه جهان كوانتومي جهاني نيست كه كسي بتواند آن را تصور كند يا بتواند طرح جامعي از آن ارائه دهد ، جهان را نميتوان براساس اشياء مادي تصور كرد ، جهان را فقط به وسيلۀ يك فكر رياضي ميتوان فهميد ، آنها ميگفتند كه اجزاءِ بنيادي جهان, هويّات رياضي اند و بعضي افزودند كه آفريدگار جهان خود يك رياضيدان جهاني است.
با وجود اینکه ظاهرا با فرض ایده آلیسم می توان از بعضی از پارادوکس های موجود در نظریۀ کوانتوم رها شد ولی در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت که همین فرض هم مشکلات فلسفی بسیاری دارد و نمی تواند تناقضات نظریۀ کوانتوم را به طور کامل حل کند.
🆔 @QMproblems
goo.gl/bnSWu9
تعبیر کپنهاگی برای حل پارادوکس EPR فرض واقعگرایی (رئالیسم) را کنار گذاشت و به ذهنگرایی (ایدهآلیسم) روی آورد. یعنی دیگر به این اصل پایبند نبود که جهانی خارج از ذهن ما وجود دارد و وجود آن جهان مستقل از وجود ماست. این به این معنا است که قبل از اندازه گیری روی مکان یا تکانۀ یک جسم، آن جسم مکان و تکانه ندارد و اندازه گیری ما آنها را به وجود می آورد. بور معتقد بود که ما در صحنۀ حیات صرفا یک تماشاگر نیستیم بلکه بازیگر هم هستیم و خواص اشیاء ، تحت الشعاع تجارب ما قرار دارد. بعضي (افراد از جمله هایزنبرگ) هم گفتند كه جهان كوانتومي جهاني نيست كه كسي بتواند آن را تصور كند يا بتواند طرح جامعي از آن ارائه دهد ، جهان را نميتوان براساس اشياء مادي تصور كرد ، جهان را فقط به وسيلۀ يك فكر رياضي ميتوان فهميد ، آنها ميگفتند كه اجزاءِ بنيادي جهان, هويّات رياضي اند و بعضي افزودند كه آفريدگار جهان خود يك رياضيدان جهاني است.
با وجود اینکه ظاهرا با فرض ایده آلیسم می توان از بعضی از پارادوکس های موجود در نظریۀ کوانتوم رها شد ولی در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت که همین فرض هم مشکلات فلسفی بسیاری دارد و نمی تواند تناقضات نظریۀ کوانتوم را به طور کامل حل کند.
🆔 @QMproblems
goo.gl/bnSWu9
⭕️ مسئلۀ حد کلاسیکی در کوانتوم
یکی از ایرادات کوانتوم استاندارد نداشتن معیار واحد و خوش تعریف برای رسیدن به حد کلاسیک است. وقتی ما با یک نظریه روبرو هستیم که ادعا میکند از نظریۀ قبلی دقیقتر است و با جزئیات بیشتری خلقت را توصیف میکند قاعدتاً باید بتواند نتایجی را که در نظریات گذشته به خوبی توصیف شده است توضیح دهد؛ و راهکاری برای رسیدن به نظریۀ گذشته از دریچۀ خود ارائه کند. متاسفانه در کوانتوم رایج به این موضوع پاسخ واحد و قابل قبولی ارائه نشده است. در کوانتوم رایج در جایی گفته میشود حد کلاسیک وقتی است که ثابت پلانک را صفر در نظر بگیریم که این معیار دو مشکل دارد ، اولا ثابت پلانک بُعد-دار است و ما نمیتوانیم برای یک ثابت بُعد-دار حد تعیین کنیم. دومین ایراد این کار این است که با صفر کردن این ثابت معادلۀ شرودینگر بی معنی میشود. یکی دیگر از پیشنهادها برای رسیدن به حد کلاسیک در کوانتوم رایج این است که تراز انرژی را به سمت بینهایت ببریم، که این هم در مواردی کاربرد ندارد و این روش با روش قبلی به نتایج یکسانی منجر نمیشوند. اما در کوانتوم بوهمی برای رسیدن به نتایج کلاسیک یک حد خوش تعریف وجود دارد و آن زمانی است که پتانسیل معمول از پتانسیل کوانتومی خیلی بیشتر باشد، در این صورت معادلۀ کوانتوم بوهمی به معادلۀ هامیلتون-یاکوبی کلاسیک تبدیل میشود و نتایج کلاسیک حاصل میشود.
🆔 @QMproblems
goo.gl/qrjBci
یکی از ایرادات کوانتوم استاندارد نداشتن معیار واحد و خوش تعریف برای رسیدن به حد کلاسیک است. وقتی ما با یک نظریه روبرو هستیم که ادعا میکند از نظریۀ قبلی دقیقتر است و با جزئیات بیشتری خلقت را توصیف میکند قاعدتاً باید بتواند نتایجی را که در نظریات گذشته به خوبی توصیف شده است توضیح دهد؛ و راهکاری برای رسیدن به نظریۀ گذشته از دریچۀ خود ارائه کند. متاسفانه در کوانتوم رایج به این موضوع پاسخ واحد و قابل قبولی ارائه نشده است. در کوانتوم رایج در جایی گفته میشود حد کلاسیک وقتی است که ثابت پلانک را صفر در نظر بگیریم که این معیار دو مشکل دارد ، اولا ثابت پلانک بُعد-دار است و ما نمیتوانیم برای یک ثابت بُعد-دار حد تعیین کنیم. دومین ایراد این کار این است که با صفر کردن این ثابت معادلۀ شرودینگر بی معنی میشود. یکی دیگر از پیشنهادها برای رسیدن به حد کلاسیک در کوانتوم رایج این است که تراز انرژی را به سمت بینهایت ببریم، که این هم در مواردی کاربرد ندارد و این روش با روش قبلی به نتایج یکسانی منجر نمیشوند. اما در کوانتوم بوهمی برای رسیدن به نتایج کلاسیک یک حد خوش تعریف وجود دارد و آن زمانی است که پتانسیل معمول از پتانسیل کوانتومی خیلی بیشتر باشد، در این صورت معادلۀ کوانتوم بوهمی به معادلۀ هامیلتون-یاکوبی کلاسیک تبدیل میشود و نتایج کلاسیک حاصل میشود.
🆔 @QMproblems
goo.gl/qrjBci
Elegance and Enigma.pdf
6.2 MB
⭕️ معرفی کتاب
📚 زیبایی و معما (Elegance and Enigma)
👥 مصاحبه با 17 فیزیکدان و فیلسوف برجسته دربارۀ 17 مسئلۀ مهم نظریۀ کوانتوم-2011
🆔 @QMproblems
📚 زیبایی و معما (Elegance and Enigma)
👥 مصاحبه با 17 فیزیکدان و فیلسوف برجسته دربارۀ 17 مسئلۀ مهم نظریۀ کوانتوم-2011
🆔 @QMproblems
Quantum problems
Elegance and Enigma.pdf
📚 Elegance and Enigma
➡️ The participants: Bacciagaluppi_Brukner_Bub_Fine_Fuchs _Ghirardi_Goldstein_Greenberger_Hardy_Leggett_Maudlin_Mermin_Smolin_Valentini_Wallace_Zeilinger_Zurek
🆔 @QMproblems
➡️ The participants: Bacciagaluppi_Brukner_Bub_Fine_Fuchs _Ghirardi_Goldstein_Greenberger_Hardy_Leggett_Maudlin_Mermin_Smolin_Valentini_Wallace_Zeilinger_Zurek
🆔 @QMproblems
Forwarded from فیزیک بنیادی (Ahmad Hakim)
جدول مقایسۀ تعابیر مختلف مکانیک کوانتمی.
توضیحات بیشتر در لینک زیر:
https://goo.gl/uHExMb
@Foundations_of_Physics
توضیحات بیشتر در لینک زیر:
https://goo.gl/uHExMb
@Foundations_of_Physics
⭕️ معضل اندازه گیری: دوگانگیِ فرآیند تحول تابع موج
این مسئله یکی از ریشه های پارادوکسِ موجود در آزمایش اِوِرِت و گربۀ شرودینگر است. در واقع اگر بخواهیم تمام اجزای عالم را با قوانین مکانیک کوانتومی توصیف کنیم، پس باید بتوان حالتِ هر سیستم منزوی را با یک بردار حالت، که شامل برهم نهیِ چندین ویژه حالت است، نمایش داد. یعنی قبل از برهمکنش، چه مشاهده کننده و چه مشاهده شونده را می توان با یک حالت خالص در فضای هیلبرت نمایش داد.
وقتی مشاهده گر شروع به مشاهدۀ سیستم می کند یعنی با آن برهمکنش میکند و حالت های این دو سیستم درهمتنیده می شود و دیگر لزوماً نمی توان حالت کل را به صورت ضرب دو حالت مجزا، یعنی یک حالت خالص، نوشت. در این فرآیند هیچ تقلیلی در تابعِ موجِ هیچکدام از دوسیستمِ مشاهده گر و سیستم صورت نگرفته است؛ یعنی نه مشاهده گر حالت معینی دارد و نه مشاهده شونده، پس این سوال پیش می آید که چه چیزی باعث تقلیل تابع موج از دید مشاهده گر میشود؟ یعنی در نظریۀ کوانتوم ما باید فرآیند اندازه گیری را به عنوان یک مفهوم خارج از محدودۀ کوانتوم در نظر بگیریم. آقای واینبرگ در کتاب کوانتومِ سال 2015 خود، این مسئله را اینگونه بیان میکند:
’’ این تعبیر از مکانیک کوانتومی (یعنی تعبیرِ کپنهاگی)، مستلزمِ انحراف از فرض دینامیکی مکانیک کوانتومی در هنگام اندازه گیری است. در مکانیک کوانتومی تحولِ تابع موج که با معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان توصیف می شود، تَعَیُنی است. اگر معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان، فرآیند اندازه گیری را توصیف می کند، پس جزئیات این فرآیند هرچه که باشد، نتیجۀ نهایی باید یک حالت خالصِ معین باشد، نه یک سری حالات ممکن با احتمالاتِ مختلف...این به وضوح ناخوشایند است. اگر مکانیک کوانتومی به همه چیز اعمال می شود، پس باید به دستگاه اندازه گیریِ فیریکدان، و به خود فیزیکدان هم اعمال شود. از طرف دیگر، اگر مکانیک کوانتومی بر همه چیز اعمال نشود، پس ما نیاز داریم که بدانیم، مرزِ اعتبار آن تا کجاست. آیا فقط برای سیستمهایی که خیلی بزرگ نیستند کاربرد دارد؟ آیا برای اندازه گیری ای که به وسیلۀ یک نوع دستگاه اتمی انجام می شود، و هیچ انسانی نتیجه را نمی خواند، کاربرد دارد؟‘‘
همانطور که در گذشته نیز گفته شد، مسائل مربوط به اندازه گیری بسیار در هم پیچیده هستند و در هر مسئله، می توان ردِ پایی از سایر مسائل پیدا کرد. در این قسمت هم، همانطور که از گفتۀ آقای واینبرگ مشخص است، مسئلۀ دقیق نبودن تعریف اندازه گیری به چشم می خورد.
🆔 @QMproblems
goo.gl/1JcC2v
این مسئله یکی از ریشه های پارادوکسِ موجود در آزمایش اِوِرِت و گربۀ شرودینگر است. در واقع اگر بخواهیم تمام اجزای عالم را با قوانین مکانیک کوانتومی توصیف کنیم، پس باید بتوان حالتِ هر سیستم منزوی را با یک بردار حالت، که شامل برهم نهیِ چندین ویژه حالت است، نمایش داد. یعنی قبل از برهمکنش، چه مشاهده کننده و چه مشاهده شونده را می توان با یک حالت خالص در فضای هیلبرت نمایش داد.
وقتی مشاهده گر شروع به مشاهدۀ سیستم می کند یعنی با آن برهمکنش میکند و حالت های این دو سیستم درهمتنیده می شود و دیگر لزوماً نمی توان حالت کل را به صورت ضرب دو حالت مجزا، یعنی یک حالت خالص، نوشت. در این فرآیند هیچ تقلیلی در تابعِ موجِ هیچکدام از دوسیستمِ مشاهده گر و سیستم صورت نگرفته است؛ یعنی نه مشاهده گر حالت معینی دارد و نه مشاهده شونده، پس این سوال پیش می آید که چه چیزی باعث تقلیل تابع موج از دید مشاهده گر میشود؟ یعنی در نظریۀ کوانتوم ما باید فرآیند اندازه گیری را به عنوان یک مفهوم خارج از محدودۀ کوانتوم در نظر بگیریم. آقای واینبرگ در کتاب کوانتومِ سال 2015 خود، این مسئله را اینگونه بیان میکند:
’’ این تعبیر از مکانیک کوانتومی (یعنی تعبیرِ کپنهاگی)، مستلزمِ انحراف از فرض دینامیکی مکانیک کوانتومی در هنگام اندازه گیری است. در مکانیک کوانتومی تحولِ تابع موج که با معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان توصیف می شود، تَعَیُنی است. اگر معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان، فرآیند اندازه گیری را توصیف می کند، پس جزئیات این فرآیند هرچه که باشد، نتیجۀ نهایی باید یک حالت خالصِ معین باشد، نه یک سری حالات ممکن با احتمالاتِ مختلف...این به وضوح ناخوشایند است. اگر مکانیک کوانتومی به همه چیز اعمال می شود، پس باید به دستگاه اندازه گیریِ فیریکدان، و به خود فیزیکدان هم اعمال شود. از طرف دیگر، اگر مکانیک کوانتومی بر همه چیز اعمال نشود، پس ما نیاز داریم که بدانیم، مرزِ اعتبار آن تا کجاست. آیا فقط برای سیستمهایی که خیلی بزرگ نیستند کاربرد دارد؟ آیا برای اندازه گیری ای که به وسیلۀ یک نوع دستگاه اتمی انجام می شود، و هیچ انسانی نتیجه را نمی خواند، کاربرد دارد؟‘‘
همانطور که در گذشته نیز گفته شد، مسائل مربوط به اندازه گیری بسیار در هم پیچیده هستند و در هر مسئله، می توان ردِ پایی از سایر مسائل پیدا کرد. در این قسمت هم، همانطور که از گفتۀ آقای واینبرگ مشخص است، مسئلۀ دقیق نبودن تعریف اندازه گیری به چشم می خورد.
🆔 @QMproblems
goo.gl/1JcC2v
تحلیل پاسخ های پرسش 14.pdf
317.7 KB
📚 خلاصۀ کتاب
📝 خلاصه و تحلیل فصل 14 کتاب زیبایی و معما
❓ فلسفه چه نقشی در فهم ما از پایه هاي نظریۀ کوانتوم دارد و تا چه حد باید براي حل معضلات این نظریه از روش فلسفی استفاده کرد؟
🆔 @QMproblems
📝 خلاصه و تحلیل فصل 14 کتاب زیبایی و معما
❓ فلسفه چه نقشی در فهم ما از پایه هاي نظریۀ کوانتوم دارد و تا چه حد باید براي حل معضلات این نظریه از روش فلسفی استفاده کرد؟
🆔 @QMproblems
⭕️ طرد اصل علیت: راهحلی خطرناک برای عدم پذیرش نواقص کوانتوم
پیشفرض متافیزیکی بعدی که برای حل معضل اندازهگیری و مسئلۀ احتمالات در تعبیر کپنهاگی موردِ استفاده قرار گرفت، نفی اصل علیّت بود. در این تعبیر، اینکه در اندازهگیریها به صورت احتمالاتی نتایج را مشاهده میکنیم ناشی از ذات احتمالی پدیدهها است و هیچ واقعیت عمیقتری وجود ندارد. این پیش فرض به این معناست که یک فیزیکدانی که با هدف کشف علت پدیده ها پا به عرصۀ پژوهش گذاشته و در تک تک مراحل آن از چرایی پدیده ها و نظریات پرسیده، دیگر حق ندارد بپرسد که چرا تابع حالت پس از اندازه گیری به صورت احتمالاتی به یکی از ویژه حالات رمبش کرده چون از قضا دقیقا اینجاست که علیتی وجود ندارد! استدلال هایزنبرگ برای این پیشفرض متافیزیکی به این صورت بود که میگفت ’’اگر حال را دقیقا بدانیم ، آینده را میتوانیم پیشبینی کنیم.‘‘ اما با توجه به روابط عدم قطعیت، حال را نمیتوانیم به صورت کامل بدانیم، پس اصل علیت توخالی است. او در ادامه میگوید:
’’با توجه به ارتباط نزديكِ بِين سرشت آماريِ نظریۀ كوانتوم و عدم دقت تماميِ ادراكات، ممكن است پيشنهاد شود كه در پسِ جهان آماريِ ادراك يك جهان واقعي قرار دارد كه محكوم علّيت است. ما اين را به طور صريح ميگوييم که به نظر ما اين خيالپردازي بيفايده و بيمعني است؛ زيرا فيزيك بايد خود را به توصيف همبستگيِ مشاهدات، محدود كند. در واقع وضعيت واقعي را ميتوان به صورت زير بيان كرد: چون تمامي آزمايشها محكوم قوانين مكانيك كوانتومي هستند, پس نتيجه ميگيريم كه مكانيك كوانتومي انهدام نهايي علّيت را تثبيت میكند.‘‘
در حالی که هایزنبرگ از اثبات بی اعتباری قانون علیّت صحبت کرد، بورن توخالی بودن قانون علیت را مطرح کرد. یعنی او به جای اشتباه هایزنبرگ در ادعایِ اثباتِ بی اعتباریِ یک پیش فرضِ متافیزیکیِ ابطال ناپذیر، صحبت از بی محتوا بودن آن برای فیزیکدانان میکند.
همانطور که میدانیم علیت یک اصل متافیزیکی ابطال ناپذیر است؛ یعنی نمیتوان آن را با آزمایش اثبات و یا رد کرد، ولی اگر آن را قبول نکنیم هیچ کار علمی نمیتوان انجام داد و کسانی که آن را به ظاهر نفی میکنند در باطن به آن اعتقاد دارند و بر اساس آن عمل میکنند؛ همانطور که خود هایزنبرگ و بورن بعداً در صحبت هایشان به این نکته اعتراف میکنند. انشاءالله در ادامه به مشکلات این پیش فرض فلسفی و دخالت عوامل تاریخی در پذیرش این پیش فرض خواهیم پرداخت.
🆔 @QMproblems
yon.ir/OHhHQ
پیشفرض متافیزیکی بعدی که برای حل معضل اندازهگیری و مسئلۀ احتمالات در تعبیر کپنهاگی موردِ استفاده قرار گرفت، نفی اصل علیّت بود. در این تعبیر، اینکه در اندازهگیریها به صورت احتمالاتی نتایج را مشاهده میکنیم ناشی از ذات احتمالی پدیدهها است و هیچ واقعیت عمیقتری وجود ندارد. این پیش فرض به این معناست که یک فیزیکدانی که با هدف کشف علت پدیده ها پا به عرصۀ پژوهش گذاشته و در تک تک مراحل آن از چرایی پدیده ها و نظریات پرسیده، دیگر حق ندارد بپرسد که چرا تابع حالت پس از اندازه گیری به صورت احتمالاتی به یکی از ویژه حالات رمبش کرده چون از قضا دقیقا اینجاست که علیتی وجود ندارد! استدلال هایزنبرگ برای این پیشفرض متافیزیکی به این صورت بود که میگفت ’’اگر حال را دقیقا بدانیم ، آینده را میتوانیم پیشبینی کنیم.‘‘ اما با توجه به روابط عدم قطعیت، حال را نمیتوانیم به صورت کامل بدانیم، پس اصل علیت توخالی است. او در ادامه میگوید:
’’با توجه به ارتباط نزديكِ بِين سرشت آماريِ نظریۀ كوانتوم و عدم دقت تماميِ ادراكات، ممكن است پيشنهاد شود كه در پسِ جهان آماريِ ادراك يك جهان واقعي قرار دارد كه محكوم علّيت است. ما اين را به طور صريح ميگوييم که به نظر ما اين خيالپردازي بيفايده و بيمعني است؛ زيرا فيزيك بايد خود را به توصيف همبستگيِ مشاهدات، محدود كند. در واقع وضعيت واقعي را ميتوان به صورت زير بيان كرد: چون تمامي آزمايشها محكوم قوانين مكانيك كوانتومي هستند, پس نتيجه ميگيريم كه مكانيك كوانتومي انهدام نهايي علّيت را تثبيت میكند.‘‘
در حالی که هایزنبرگ از اثبات بی اعتباری قانون علیّت صحبت کرد، بورن توخالی بودن قانون علیت را مطرح کرد. یعنی او به جای اشتباه هایزنبرگ در ادعایِ اثباتِ بی اعتباریِ یک پیش فرضِ متافیزیکیِ ابطال ناپذیر، صحبت از بی محتوا بودن آن برای فیزیکدانان میکند.
همانطور که میدانیم علیت یک اصل متافیزیکی ابطال ناپذیر است؛ یعنی نمیتوان آن را با آزمایش اثبات و یا رد کرد، ولی اگر آن را قبول نکنیم هیچ کار علمی نمیتوان انجام داد و کسانی که آن را به ظاهر نفی میکنند در باطن به آن اعتقاد دارند و بر اساس آن عمل میکنند؛ همانطور که خود هایزنبرگ و بورن بعداً در صحبت هایشان به این نکته اعتراف میکنند. انشاءالله در ادامه به مشکلات این پیش فرض فلسفی و دخالت عوامل تاریخی در پذیرش این پیش فرض خواهیم پرداخت.
🆔 @QMproblems
yon.ir/OHhHQ
QM-philosophy.pdf
66.5 MB
⭕️ جزوۀ درس
📝 مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی
👤 مدرس: دکتر مهدی گلشنی
🙏 سپاس از دکتر سید سعید هاشمی
🆔 @QMproblems
📝 مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی
👤 مدرس: دکتر مهدی گلشنی
🙏 سپاس از دکتر سید سعید هاشمی
🆔 @QMproblems
⭕️ معضل اندازه گیری: وجود نتایج مرجح
این مسئله تا حد خوبی شبیه به مسئلۀ - نتیجه - است که مادلین مطرح میکند. این مسئله میپرسد که چرا با وجود اینکه ما میتوانیم برای یک فضای هیلبرت بی شمار پایۀ متعامد و یکه تعریف کنیم و به تبعِ آن بیشمار عملگر هرمیتی داریم، نمی توانیم یکسری از بردارهای فضای هیلبرت را مشاهده کنیم. مثلا هیچ وقت یک گربه را در حالت ترکیبیِ زنده و مرده مشاهده نمیکنیم و یا هیچ جسمی را در دو مکان نمیبینیم در صورتی که این حالات وجود دارند. به بیان دیگر، چرا به ازای هر عملگر هرمیتی، یک کمیتِ مشاهده پذیر نداریم؟
برای روشن شدن این مطلب یک مثال میزنیم. همانطور که از جبرخطی می دانیم، می توان در یک فضای برداری، یک بردار دلخواه را انتخاب کرد و آن را به عنوان یکی از پایه های آن فضا در نظر گرفت و بقیۀ پایه ها را با توجه به موقعیتِ بردارِ اول، طوری انتخاب کرد که بر بردار اول عمود باشند؛ و با توجه به این پایهها، میتوان یک عملگر تعریف کرد که این بردارهای پایه، ویژه مقدارهای آن عملگر باشند. حال به عنوان مثال فضای برداریِ هیلبرتی که عملگر مکان در آن تعریف می شود را در نظر بگیرید. میدانیم که ویژه بردارهای عملگر مکان (یعنی x ها) پایههای این فضا هستند. این فضای برداری، یک فضای پیوسته است و همانطور که گفتیم میتوانیم یک بردارِ دلخواه از این فضا را به عنوان پایهای، که مابقی پایههای متعامد حول آن شکل میگیرند، انتخاب کنیم. پس به عنوان مثال میتوانیم بردارِ x1+x2 (که در آن x1 مساوی با x2 نیست و از بهنجار کردن بردار چشم پوشی میکنیم) را به عنوان ویژه بردارِ یک عملگر هرمیتی در نظر بگیریم. این بردار میتواند یک حالتِ واقعی باشد اما در واقعیت ما هیچوقت یک جسم را در یک برهمنهی از دو مکان مشاهده نمیکنیم و نظریۀ کوانتومِ رایج به ما نمیگوید چرا ما تنها یک سری از بردارهای موجود در فضای هیلبرت را به عنوانِ مشاهدهپذیر میتوانیم مشاهده کنیم و چه چیز این مرجح بودن حالات را مشخص میکند.
در انتها، شاید بتوان گفت که در مجموعۀ تعابیر ارائه شده برای نظریۀ کوانتوم، تعبیر وادوسی، که انشاءالله در آینده به آن میپردازیم، تا حدی به این مسئله پاسخ داده است. اما، در چارچوبِ تعابیر موجود، مسئلۀ نتایج احتمالاتی کماکان بیپاسخ مانده است.
🆔 @QMproblems
yon.ir/4nsfh
این مسئله تا حد خوبی شبیه به مسئلۀ - نتیجه - است که مادلین مطرح میکند. این مسئله میپرسد که چرا با وجود اینکه ما میتوانیم برای یک فضای هیلبرت بی شمار پایۀ متعامد و یکه تعریف کنیم و به تبعِ آن بیشمار عملگر هرمیتی داریم، نمی توانیم یکسری از بردارهای فضای هیلبرت را مشاهده کنیم. مثلا هیچ وقت یک گربه را در حالت ترکیبیِ زنده و مرده مشاهده نمیکنیم و یا هیچ جسمی را در دو مکان نمیبینیم در صورتی که این حالات وجود دارند. به بیان دیگر، چرا به ازای هر عملگر هرمیتی، یک کمیتِ مشاهده پذیر نداریم؟
برای روشن شدن این مطلب یک مثال میزنیم. همانطور که از جبرخطی می دانیم، می توان در یک فضای برداری، یک بردار دلخواه را انتخاب کرد و آن را به عنوان یکی از پایه های آن فضا در نظر گرفت و بقیۀ پایه ها را با توجه به موقعیتِ بردارِ اول، طوری انتخاب کرد که بر بردار اول عمود باشند؛ و با توجه به این پایهها، میتوان یک عملگر تعریف کرد که این بردارهای پایه، ویژه مقدارهای آن عملگر باشند. حال به عنوان مثال فضای برداریِ هیلبرتی که عملگر مکان در آن تعریف می شود را در نظر بگیرید. میدانیم که ویژه بردارهای عملگر مکان (یعنی x ها) پایههای این فضا هستند. این فضای برداری، یک فضای پیوسته است و همانطور که گفتیم میتوانیم یک بردارِ دلخواه از این فضا را به عنوان پایهای، که مابقی پایههای متعامد حول آن شکل میگیرند، انتخاب کنیم. پس به عنوان مثال میتوانیم بردارِ x1+x2 (که در آن x1 مساوی با x2 نیست و از بهنجار کردن بردار چشم پوشی میکنیم) را به عنوان ویژه بردارِ یک عملگر هرمیتی در نظر بگیریم. این بردار میتواند یک حالتِ واقعی باشد اما در واقعیت ما هیچوقت یک جسم را در یک برهمنهی از دو مکان مشاهده نمیکنیم و نظریۀ کوانتومِ رایج به ما نمیگوید چرا ما تنها یک سری از بردارهای موجود در فضای هیلبرت را به عنوانِ مشاهدهپذیر میتوانیم مشاهده کنیم و چه چیز این مرجح بودن حالات را مشخص میکند.
در انتها، شاید بتوان گفت که در مجموعۀ تعابیر ارائه شده برای نظریۀ کوانتوم، تعبیر وادوسی، که انشاءالله در آینده به آن میپردازیم، تا حدی به این مسئله پاسخ داده است. اما، در چارچوبِ تعابیر موجود، مسئلۀ نتایج احتمالاتی کماکان بیپاسخ مانده است.
🆔 @QMproblems
yon.ir/4nsfh
⭕️ خبر: بازنشستگی دکتر مهدی گلشنی
اخیراً مطلع شده ایم که دانشگاه صنعتی شریف حکم بازنشستگی استاد گلشنی را به ایشان ابلاغ کرده و ایشان تا 31 ام تیر ماه بازنشست می شوند. با وجود وجاهت قانونی این حکم و قبول این موضوع که بازنشستگی در هر سازمانی جزئی از روال طبیعی آن است و پذیرش فلسفۀ بازنشستگی بدین معنا که افراد جوان و پویا باید جایگزین افراد مسن و ناکارامد شوند؛ اشاره به چند نکته در مورد این اتفاق لازم است:
1️⃣ با توجه به اینکه در دانشگاه شریف دکتر گلشنی تنها استادی هستند که در زمینۀ فیزیک بنیادی فعالیت میکنند و با رفتن ایشان هیچ جایگزینی برای ایشان وجود ندارد، فعالیت دانشجویان در این گرایشِ مهم و تأثیر گذار با مشکل مواجه خواهد شد و دانشگاه تا به حال برای جذب اساتید این گرایش اقدامی انجام نداده است.
2️⃣ همانطور که گفته شد فلسفۀ بازنشستگی جلوگیری از کاهش پویایی در سازمان است، اما در مورد استاد گلشنی باید پرسید که چه کسی در دانشگاه پویا تر و فعال تر از ایشان در دو حوزۀ فلسفۀ علم و فیزیک بنیادی می توان پیدا کرد؟ حتی در تدریس هم ایشان با 80 سال سن، تمام زمان کلاس را با شور و هیجان تدریس می کنند و در درسی مانند نظریۀ میدان تمام جزئیات محاسبات را در کلاس انجام می دهند. (کاری که خیلی از استادان جوان تر نمیتوانند مانند ایشان انجام دهند)
3️⃣ با وجود اینکه بازنشستگی ایشان از طریق قانون است اما با توجه به اینکه ایشان جزو معدود اساتید ممتاز کشور هستند، از همان طریق قانونی می توان ایشان را از بازنشستگی معاف کرد. کاری که دانشگاه تهران و شهید بهشتی برای اساتید ممتاز انجام داده اند و حتی در خود شریف هم اساتیدی هستند که ممتاز نیستند و سنشان از سقف مجاز تجاوز کرده است اما قانون در موردشان اجرا نشده است.
حدود چند ماه پیش دکتر گلشنی در سخنرانی خود از وضعیت دانشگاه شریف انتقاد کردند و این طور به نظر می رسد که دانشگاه در اقدامی تلافی جویانه منتظر ماند تا در اول تابستان که دانشگاه خالی از دانشجویان است در سکوت خبری این حکم را ابلاغ کند... آیا این درس عبرتی است برای دیگر اساتیدی که میخواهند از وضعیت موجود دانشگاه انتقاد کنند؟
🆔 @QMproblems
پانوشت: عکس زیر، کلاس درس علم و دین دکتر گلشنی در ترمِ گذشته است.
yon.ir/ypJj9
اخیراً مطلع شده ایم که دانشگاه صنعتی شریف حکم بازنشستگی استاد گلشنی را به ایشان ابلاغ کرده و ایشان تا 31 ام تیر ماه بازنشست می شوند. با وجود وجاهت قانونی این حکم و قبول این موضوع که بازنشستگی در هر سازمانی جزئی از روال طبیعی آن است و پذیرش فلسفۀ بازنشستگی بدین معنا که افراد جوان و پویا باید جایگزین افراد مسن و ناکارامد شوند؛ اشاره به چند نکته در مورد این اتفاق لازم است:
1️⃣ با توجه به اینکه در دانشگاه شریف دکتر گلشنی تنها استادی هستند که در زمینۀ فیزیک بنیادی فعالیت میکنند و با رفتن ایشان هیچ جایگزینی برای ایشان وجود ندارد، فعالیت دانشجویان در این گرایشِ مهم و تأثیر گذار با مشکل مواجه خواهد شد و دانشگاه تا به حال برای جذب اساتید این گرایش اقدامی انجام نداده است.
2️⃣ همانطور که گفته شد فلسفۀ بازنشستگی جلوگیری از کاهش پویایی در سازمان است، اما در مورد استاد گلشنی باید پرسید که چه کسی در دانشگاه پویا تر و فعال تر از ایشان در دو حوزۀ فلسفۀ علم و فیزیک بنیادی می توان پیدا کرد؟ حتی در تدریس هم ایشان با 80 سال سن، تمام زمان کلاس را با شور و هیجان تدریس می کنند و در درسی مانند نظریۀ میدان تمام جزئیات محاسبات را در کلاس انجام می دهند. (کاری که خیلی از استادان جوان تر نمیتوانند مانند ایشان انجام دهند)
3️⃣ با وجود اینکه بازنشستگی ایشان از طریق قانون است اما با توجه به اینکه ایشان جزو معدود اساتید ممتاز کشور هستند، از همان طریق قانونی می توان ایشان را از بازنشستگی معاف کرد. کاری که دانشگاه تهران و شهید بهشتی برای اساتید ممتاز انجام داده اند و حتی در خود شریف هم اساتیدی هستند که ممتاز نیستند و سنشان از سقف مجاز تجاوز کرده است اما قانون در موردشان اجرا نشده است.
حدود چند ماه پیش دکتر گلشنی در سخنرانی خود از وضعیت دانشگاه شریف انتقاد کردند و این طور به نظر می رسد که دانشگاه در اقدامی تلافی جویانه منتظر ماند تا در اول تابستان که دانشگاه خالی از دانشجویان است در سکوت خبری این حکم را ابلاغ کند... آیا این درس عبرتی است برای دیگر اساتیدی که میخواهند از وضعیت موجود دانشگاه انتقاد کنند؟
🆔 @QMproblems
پانوشت: عکس زیر، کلاس درس علم و دین دکتر گلشنی در ترمِ گذشته است.
yon.ir/ypJj9
⭕️ معرفی کتاب: فیزیکدانان کوانتومی
📗 فهرست اسامی و گزیدۀ فعالیت فیزیکدانان مطرحِ کوانتومی در طول تاریخ
👤 نام دکتر گلشنی در میان 100 فیزیکدانِ مطرح کوانتومی
🆔 @QMproblems
📗 فهرست اسامی و گزیدۀ فعالیت فیزیکدانان مطرحِ کوانتومی در طول تاریخ
👤 نام دکتر گلشنی در میان 100 فیزیکدانِ مطرح کوانتومی
🆔 @QMproblems
⭕️ خاطره : تدریس کوانتوم توسط دکتر گلشنی حدود 20 سال قبل
⭕️ گزیده ای از خاطرۀ آقای بهرام شاکرین
. . . اینها گذشت، تا ایشان قرار شد در سال 1378 درس مکانیک کوانتومی دوره لیسانس تدریس کند. شاید اولین و بدترین و شرم آورترین تجربه زندگی من در آن زمان اتفاق افتاد. اصولا من همیشه سعی داشتم یا حجب و حیا داشته باشم و یا به حجب و حیا تمارض کنم. در آن سال عده ای از جوانان احساسی یادداشتی تهیه کردند و دست به دست کردند که فردی که می گوید مکانیک کوانتومی غلط است نباید مکانیک کوانتومی درس بدهد.
می دانید جوانی سن رنج است. جهل وقتی با احساسات توامان می شود هم خود فرد را آزار می دهد و هم دیگران را. از بحث در باب مکانیک کوانتومی بگذریم که نه کسی معتقد است غلط است و نه اگر معتقد باشد غلط است حق تدریس آن را ندارد. اتفاقا بهترین کتاب های مکانیک کوانتومی و پرحاشیه و عمیق توسط منتقدان آن نوشته شده، در ثانی بسیاری از حرف ها و عقاید دکتر گلشنی، حرف ها و نظرات ایشان نیست. شاید در نزدیک به 90 درصد موارد حرف های بزرگانی از فیزیک است که دارای اسم و رسم هستند و اتفاقا در آن طرف دنیا خیلی هم مورد توجه هستند. اما عرض کردم؛ جوانی سن خطرناکی است.
سخن کوتاه، لیست بلند بالایی تهیه شد و من نمی دانم آیا آن لیست به دست دکتر گلشنی رسید و یا نه، اما جلسه اول کلاس بسیار شرم آور بود. سخن اول درس دکتر گلشنی در چهره انسان عرق شرم را می نشاند. یک آدم در اوج تواضع از دانشجویانی که واقعا بچه بودند، بخواهد آقاجان شما گوش بدید آخر ترم اگر خوشتان نیامد امضا جمع کنید که ترم آینده یکی دیگر درس دهد. ایشان از روی کتابی درس دادند که سالهای بعد نه تنها دیگران به کرات تدریس کردند، بلکه بعدا کتاب الکترومغناطیس آن هم تدریس شد و اصلا بعدا اینها ترجمه شد آفست شد. جالب هم آنکه فردی سر کلاس بلند شد و گفت شما اصلا کوانتوم مکانیک نباید درس بدید. واکنش دکتر گلشنی بسیار برایم نمونه و اثر گذار بود. سکوت کامل کرد تا آن فرد حرفش را تمام کرد. شاید هر فرد دیگری بود از شاگرد می خواست یا از کلاس بیرون رود و یا درس را حذف کند. اما ایشان سکوت کرد. مشخص بود بسیار ناراحت است. اما هیچ نگفت. فقط برگشت رو به تابلو و درس را شروع کرد. و جالب تر آنکه این جماعت همه تغییر رشته دادند. بعضی ها از فیزیک خارج شدند و بعضی اصلا با درس و مشق خداحافظی کردند.
فقط از خودم می پرسم چند معلم چنین واکنشی داشتند؟ به جرات می گویم من خیلی ها را دیده ام که به صرف آنکه شاگرد سوالی می پرسد که معلم در می ماند، شاگرد را مواخذه می کنند. چه برسد به بی نزاکتی. آن هم در باب فردی که همه او را یک معلم حرفه ای می دانند. جالب هم آنکه آن فرد بالاترین نمرات کلاس را از دکتر گلشنی گرفت. بارها از دیگران شنیده بودم که دکتر گلشنی روحیه عذر خواهی دارد. اگر مطلب و یا نقل قولی به اشتباه تعریف کند، جلسه بعد خود خواسته آن را اصلاح می کند و عذر خواهی می کند ولو آنکه دیگران اصلا به یاد نداشته باشند که چه چیز عنوان شده که اکنون ایشان قصد اصلاح دارند.
.... دوسال گذشت. تمام کلاس های من با ایشان غیر رسمی بود. مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی، نسبیت عام، مکانیک کوانتومی نسبیتی، نظریه میدان. صدای رسا، کلاس بدون کاغذ و جزوه، مطالب از حفظ. تنها گاهی به ندرت از جیب کتشان کاغذی مچاله شده در می آوردند و جواب نهایی یک معادله دیفرانسیل عجیب و غریب را می نوشتند. حالا درسهای کوانتوم مکانیک و نظریه میدان یک چیز. اما تمام افرادی که دستی در نسبیت دارند می دانند نوشتن معادلات تنسوری و جور کردن اندیس ها بدون داشتن کاغذ و جزوه بسیار مشکل و غیر ممکن است.
🆔 @QMproblems
⭕️ گزیده ای از خاطرۀ آقای بهرام شاکرین
. . . اینها گذشت، تا ایشان قرار شد در سال 1378 درس مکانیک کوانتومی دوره لیسانس تدریس کند. شاید اولین و بدترین و شرم آورترین تجربه زندگی من در آن زمان اتفاق افتاد. اصولا من همیشه سعی داشتم یا حجب و حیا داشته باشم و یا به حجب و حیا تمارض کنم. در آن سال عده ای از جوانان احساسی یادداشتی تهیه کردند و دست به دست کردند که فردی که می گوید مکانیک کوانتومی غلط است نباید مکانیک کوانتومی درس بدهد.
می دانید جوانی سن رنج است. جهل وقتی با احساسات توامان می شود هم خود فرد را آزار می دهد و هم دیگران را. از بحث در باب مکانیک کوانتومی بگذریم که نه کسی معتقد است غلط است و نه اگر معتقد باشد غلط است حق تدریس آن را ندارد. اتفاقا بهترین کتاب های مکانیک کوانتومی و پرحاشیه و عمیق توسط منتقدان آن نوشته شده، در ثانی بسیاری از حرف ها و عقاید دکتر گلشنی، حرف ها و نظرات ایشان نیست. شاید در نزدیک به 90 درصد موارد حرف های بزرگانی از فیزیک است که دارای اسم و رسم هستند و اتفاقا در آن طرف دنیا خیلی هم مورد توجه هستند. اما عرض کردم؛ جوانی سن خطرناکی است.
سخن کوتاه، لیست بلند بالایی تهیه شد و من نمی دانم آیا آن لیست به دست دکتر گلشنی رسید و یا نه، اما جلسه اول کلاس بسیار شرم آور بود. سخن اول درس دکتر گلشنی در چهره انسان عرق شرم را می نشاند. یک آدم در اوج تواضع از دانشجویانی که واقعا بچه بودند، بخواهد آقاجان شما گوش بدید آخر ترم اگر خوشتان نیامد امضا جمع کنید که ترم آینده یکی دیگر درس دهد. ایشان از روی کتابی درس دادند که سالهای بعد نه تنها دیگران به کرات تدریس کردند، بلکه بعدا کتاب الکترومغناطیس آن هم تدریس شد و اصلا بعدا اینها ترجمه شد آفست شد. جالب هم آنکه فردی سر کلاس بلند شد و گفت شما اصلا کوانتوم مکانیک نباید درس بدید. واکنش دکتر گلشنی بسیار برایم نمونه و اثر گذار بود. سکوت کامل کرد تا آن فرد حرفش را تمام کرد. شاید هر فرد دیگری بود از شاگرد می خواست یا از کلاس بیرون رود و یا درس را حذف کند. اما ایشان سکوت کرد. مشخص بود بسیار ناراحت است. اما هیچ نگفت. فقط برگشت رو به تابلو و درس را شروع کرد. و جالب تر آنکه این جماعت همه تغییر رشته دادند. بعضی ها از فیزیک خارج شدند و بعضی اصلا با درس و مشق خداحافظی کردند.
فقط از خودم می پرسم چند معلم چنین واکنشی داشتند؟ به جرات می گویم من خیلی ها را دیده ام که به صرف آنکه شاگرد سوالی می پرسد که معلم در می ماند، شاگرد را مواخذه می کنند. چه برسد به بی نزاکتی. آن هم در باب فردی که همه او را یک معلم حرفه ای می دانند. جالب هم آنکه آن فرد بالاترین نمرات کلاس را از دکتر گلشنی گرفت. بارها از دیگران شنیده بودم که دکتر گلشنی روحیه عذر خواهی دارد. اگر مطلب و یا نقل قولی به اشتباه تعریف کند، جلسه بعد خود خواسته آن را اصلاح می کند و عذر خواهی می کند ولو آنکه دیگران اصلا به یاد نداشته باشند که چه چیز عنوان شده که اکنون ایشان قصد اصلاح دارند.
.... دوسال گذشت. تمام کلاس های من با ایشان غیر رسمی بود. مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی، نسبیت عام، مکانیک کوانتومی نسبیتی، نظریه میدان. صدای رسا، کلاس بدون کاغذ و جزوه، مطالب از حفظ. تنها گاهی به ندرت از جیب کتشان کاغذی مچاله شده در می آوردند و جواب نهایی یک معادله دیفرانسیل عجیب و غریب را می نوشتند. حالا درسهای کوانتوم مکانیک و نظریه میدان یک چیز. اما تمام افرادی که دستی در نسبیت دارند می دانند نوشتن معادلات تنسوری و جور کردن اندیس ها بدون داشتن کاغذ و جزوه بسیار مشکل و غیر ممکن است.
🆔 @QMproblems
⭕️ پویش حمایت جامعۀ دانشگاهی کشور از دکتر مهدی گلشنی
📄 نامه ای خطاب به وزیر علوم جهت حمایت از تداوم بهرهمندی از دکتر مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و چهره ماندگار فیزیک
🖌 برای مشاهده و امضاء نامه می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:
fa.petitions24.com/dr_golshani
📄 نامه ای خطاب به وزیر علوم جهت حمایت از تداوم بهرهمندی از دکتر مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و چهره ماندگار فیزیک
🖌 برای مشاهده و امضاء نامه می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:
fa.petitions24.com/dr_golshani
⭕️ معضل اندازه گیری: نتایج احتمالاتی
این مسئله، مشابهِ مسئلۀ آمار است که مادلین مطرح می کند. این مسئله می پرسد که چه چیزی باعث می شود که در فرآیند اندازه گیریِ یک کمیت رویِ چند سیستمی که تابع موج یکسان دارند، نتایج یکسانی برای همۀ این سیستم ها بدست نمی آید؟ و بعد از این سوال یک سوال دیگر مطرح می شود و آن این است که چه چیزی باعث می شود که آمار نتایجِ بدست آمده از قاعدۀ احتمالاتِ بورن تبعیت کنند؟
شاید بتوان این مسئله را با یک تعبیر آماری حل کرد؛ یعنی این نتیجۀ احتمالاتی را به جهل ما از حالت سیستم نسبت داد، نه تقلیل تابع موج؛ و فرض کرد که ما یک سری از اطلاعات سیستم را ازدست داده ایم و این باعث بوجود آمدن یک آنسامبل کلاسیک شده است. ولی در تعبیر کپنهاگی اصرار بر این است که هیچ جهلی وجود ندارد و تابع موج حداکثر اطلاعاتی را که می توان از سیستم بدست آورد را در خود دارد. این تعبیر، بدست آمدنِ نتایجِ احتمالاتی را ناشی از ذاتِ احتمالاتی جهان می داند و هیچ علتی را برای آن متصور نیست. آقای واینبرگ در سخنرانیِ سال 2016 در دانشگاه تگزاس راجع به نتایج احتمالاتی این گونه میگوید:
’’فیزیکدانان اغلب دربارۀ احتمال صحبت می کنند، اما احتمال همیشه به عنوانِ بازتاب کنندۀ یک دانشِ ناقص به نظر می رسد. طبیعتی که توسط نیوتن توصیف شد، کاملاً تَعَیُنی بود. اگر شما مکان و سرعتِ هرچیزی در منظومه شمسی را بدانید، می توانید مکان آن را در هر زمانی از آینده، محاسبه کنید. احتمال، تنها زمانی وارد صحنه می شود که شما دانشی ناقص داشته باشید؛ همانطور که یک جفت تاس ریخته می شود و شما دقیقا نمی دانید که تاس چگونه ریخته می شود؛ شما نمی دانید دقیقا چگونه روی زمین قرار می گیرند. اما احتمال، هرگز به عنوانِ بخشی از قوانین طبیعت ظاهر نشده است.‘‘
در تعبیر حالت نسبی (یا چند جهانی)، که ان شاالله در آینده به آن خواهیم پرداخت، تلاش شده است که این معضل با اصلاح قانون بورن و استخراج آن از یک فرض بنیادی تر حل شود که به اعتقاد غالب فیزیکدانان مطرح در این زمینه موفق نبوده است.
🆔 @QMproblems
این مسئله، مشابهِ مسئلۀ آمار است که مادلین مطرح می کند. این مسئله می پرسد که چه چیزی باعث می شود که در فرآیند اندازه گیریِ یک کمیت رویِ چند سیستمی که تابع موج یکسان دارند، نتایج یکسانی برای همۀ این سیستم ها بدست نمی آید؟ و بعد از این سوال یک سوال دیگر مطرح می شود و آن این است که چه چیزی باعث می شود که آمار نتایجِ بدست آمده از قاعدۀ احتمالاتِ بورن تبعیت کنند؟
شاید بتوان این مسئله را با یک تعبیر آماری حل کرد؛ یعنی این نتیجۀ احتمالاتی را به جهل ما از حالت سیستم نسبت داد، نه تقلیل تابع موج؛ و فرض کرد که ما یک سری از اطلاعات سیستم را ازدست داده ایم و این باعث بوجود آمدن یک آنسامبل کلاسیک شده است. ولی در تعبیر کپنهاگی اصرار بر این است که هیچ جهلی وجود ندارد و تابع موج حداکثر اطلاعاتی را که می توان از سیستم بدست آورد را در خود دارد. این تعبیر، بدست آمدنِ نتایجِ احتمالاتی را ناشی از ذاتِ احتمالاتی جهان می داند و هیچ علتی را برای آن متصور نیست. آقای واینبرگ در سخنرانیِ سال 2016 در دانشگاه تگزاس راجع به نتایج احتمالاتی این گونه میگوید:
’’فیزیکدانان اغلب دربارۀ احتمال صحبت می کنند، اما احتمال همیشه به عنوانِ بازتاب کنندۀ یک دانشِ ناقص به نظر می رسد. طبیعتی که توسط نیوتن توصیف شد، کاملاً تَعَیُنی بود. اگر شما مکان و سرعتِ هرچیزی در منظومه شمسی را بدانید، می توانید مکان آن را در هر زمانی از آینده، محاسبه کنید. احتمال، تنها زمانی وارد صحنه می شود که شما دانشی ناقص داشته باشید؛ همانطور که یک جفت تاس ریخته می شود و شما دقیقا نمی دانید که تاس چگونه ریخته می شود؛ شما نمی دانید دقیقا چگونه روی زمین قرار می گیرند. اما احتمال، هرگز به عنوانِ بخشی از قوانین طبیعت ظاهر نشده است.‘‘
در تعبیر حالت نسبی (یا چند جهانی)، که ان شاالله در آینده به آن خواهیم پرداخت، تلاش شده است که این معضل با اصلاح قانون بورن و استخراج آن از یک فرض بنیادی تر حل شود که به اعتقاد غالب فیزیکدانان مطرح در این زمینه موفق نبوده است.
🆔 @QMproblems