فعل
to go by
/goʊ baɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: went by] [گذشته: went by] [گذشته کامل: gone by]
صرف فعل
1 سپری شدن (زمان) گذشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: رد شدن سپری شدن گذشتن
1.The days went by really slowly.
1. روزها بهآرامی سپری شدند.
2.The holidays went by very quickly.
2. تعطیلات بهسرعت سپری شدند.
to go by
/goʊ baɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: went by] [گذشته: went by] [گذشته کامل: gone by]
صرف فعل
1 سپری شدن (زمان) گذشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: رد شدن سپری شدن گذشتن
1.The days went by really slowly.
1. روزها بهآرامی سپری شدند.
2.The holidays went by very quickly.
2. تعطیلات بهسرعت سپری شدند.
[فعل]
to go bald
/goʊ bɔld/
فعل ناگذر
[گذشته: went bald] [گذشته: went bald] [گذشته کامل: gone bald]
صرف فعل
1 کچل شدن
1.He went bald in his twenties.
1. او در سنین بیست سالگی کچل شد
to go bald
/goʊ bɔld/
فعل ناگذر
[گذشته: went bald] [گذشته: went bald] [گذشته کامل: gone bald]
صرف فعل
1 کچل شدن
1.He went bald in his twenties.
1. او در سنین بیست سالگی کچل شد
[فعل]to go back on
/ɡoʊ bæk ɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: went back on] [گذشته: went back on] [گذشته کامل: gone back on]
1 زیر قول خود زدن سر حرف خود نماندن، نظر خود را عوض کردن
1.He never goes back on his word.
1. او هیچوقت زیر قولش نمیزند.
2.She's gone back on her word and decided not to give me the job.
2. او زیر قولش زده و تصمیم گرفت شغل را به من ندهد.
/ɡoʊ bæk ɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: went back on] [گذشته: went back on] [گذشته کامل: gone back on]
1 زیر قول خود زدن سر حرف خود نماندن، نظر خود را عوض کردن
1.He never goes back on his word.
1. او هیچوقت زیر قولش نمیزند.
2.She's gone back on her word and decided not to give me the job.
2. او زیر قولش زده و تصمیم گرفت شغل را به من ندهد.
[فعل]
to go away
/goʊ əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: went away] [گذشته: went away] [گذشته کامل: gone away]
صرف فعل
1 دور شدن از جایی رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: دور شدن
1.Go away and think about it, then let me know.
1. دور شو و درباره این فکر کن، بعد خبرش را به من بده.
2.Just go away!
2. فقط از اینجا برو!
2 به مسافرت رفتن (برای تعطیلات) به جایی رفتن، سفر کردن
1.We went away for a second honeymoon.
1. برای ماه عسل دوم به مسافرت رفتیم.
to go away for (a time)
برای (مدتی) به مسافرت رفتن
They went away for a few days.
آنها برای چند روز به مسافرت رفتند.
to go away on business
به سفر کاری رفتن
I'm going away on business.
من دارم به سفر کاری میروم.
to go away
/goʊ əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: went away] [گذشته: went away] [گذشته کامل: gone away]
صرف فعل
1 دور شدن از جایی رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: دور شدن
1.Go away and think about it, then let me know.
1. دور شو و درباره این فکر کن، بعد خبرش را به من بده.
2.Just go away!
2. فقط از اینجا برو!
2 به مسافرت رفتن (برای تعطیلات) به جایی رفتن، سفر کردن
1.We went away for a second honeymoon.
1. برای ماه عسل دوم به مسافرت رفتیم.
to go away for (a time)
برای (مدتی) به مسافرت رفتن
They went away for a few days.
آنها برای چند روز به مسافرت رفتند.
to go away on business
به سفر کاری رفتن
I'm going away on business.
من دارم به سفر کاری میروم.
[فعل]
to go around
/ˈɡoʊ əraʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: went around] [گذشته: went around] [گذشته کامل: gone around]
صرف فعل
1 حول چیزی گشتن دور چیزی گشتن
1.Planets go around the Sun.
1. سیارهها دور خورشید میگردند.
2 به اندازه کافی بودن (برای همه)
مترادف و متضادto be enough for everyone
1.There's plenty of fish to go around.
1. به اندازه کافی برای همه ماهی هست.
to go around
/ˈɡoʊ əraʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: went around] [گذشته: went around] [گذشته کامل: gone around]
صرف فعل
1 حول چیزی گشتن دور چیزی گشتن
1.Planets go around the Sun.
1. سیارهها دور خورشید میگردند.
2 به اندازه کافی بودن (برای همه)
مترادف و متضادto be enough for everyone
1.There's plenty of fish to go around.
1. به اندازه کافی برای همه ماهی هست.
go back on
[فعل]to go back on
/ɡoʊ bæk ɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: went back on] [گذشته: went back on] [گذشته کامل: gone back on]
1 زیر قول خود زدن سر حرف خود نماندن، نظر خود را عوض کردن
1.He never goes back on his word.
1. او هیچوقت زیر قولش نمیزند.
2.She's gone back on her word and decided not to give me the job.
2. او زیر قولش زده و تصمیم گرفت شغل را به من ندهد.
[فعل]to go back on
/ɡoʊ bæk ɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: went back on] [گذشته: went back on] [گذشته کامل: gone back on]
1 زیر قول خود زدن سر حرف خود نماندن، نظر خود را عوض کردن
1.He never goes back on his word.
1. او هیچوقت زیر قولش نمیزند.
2.She's gone back on her word and decided not to give me the job.
2. او زیر قولش زده و تصمیم گرفت شغل را به من ندهد.
زمان حال استمراری در زبان انگلیسی
مدرسه مکالمهAugust 20, 2021
مدرسه مکالمه را بخاطر بسپارید
دوستان عزیز مجموعه کامل گرامر زبان انگلیسی را با صدها ویدیو به زبان انگلیسی و فارسی و صدها فایل صوتی و متنی از ما بخواهید دیگر به هیچ منبعی برای هیچ آزمونی نیاز نخواهید داشت
مدرسه مکالمهAugust 20, 2021
مدرسه مکالمه را بخاطر بسپارید
دوستان عزیز مجموعه کامل گرامر زبان انگلیسی را با صدها ویدیو به زبان انگلیسی و فارسی و صدها فایل صوتی و متنی از ما بخواهید دیگر به هیچ منبعی برای هیچ آزمونی نیاز نخواهید داشت
👈🔹مجموعه کامل گرامر پانصد ویدیو به زبان فارسی و انگلیسی
👈۲۹۳ فیلم سینمایی با دو زیرنویس فارسی و انگلیسی همزمان
Telegraph
زمان حال استمراری در زبان انگلیسی
مدرسه مکالمه را بخاطر بسپارید https://news.1rj.ru/str/OnlineConversationSchool/17325 زمان حال استمراری در زبان انگلیسی Present Continuous زمان حال استمراری یا Present Continuous در زبان انگلیسی بیشتر برای بیان کردن کارهایی که در زمان حال در حال وقوع هستند یا به طور…
زمانها را در زبان انگلیسی برای همیشه یاد بگیرید
مدرسه مکالمه مبتکر یادگیری زبان انگلیسی در منزل/ توسط شایانJune 29, 2025
مجموعه کانال های مدرسه مکالمه
مدرسه مکالمه مبتکر یادگیری زبان انگلیسی در منزل/ توسط شایانJune 29, 2025
مجموعه کانال های مدرسه مکالمه
Telegraph
زمانها را در زبان انگلیسی برای همیشه یاد بگیرید
مجموعه کانال های مدرسه مکالمه اگر هدف شما یادگیری انگلیسی است و می خواهید با زمانها در زبان انگلیسی بیشتر آشنا شوید، به خواندن این مقاله ادامه دهید. زمان ها در زبان انگلیسی به 4 گروه کلی تقسیم می شوند: حال گذشته آینده آینده در گذشته هر کدام از این زمانها…
💢💢💢💢👇👇💢💢💢💢هزینه عضویت 120 تومان
👈🔹سریال دو دختر ورشکسته یا
2 broke girls👩👩🦰
شامل شش فصل و حدود 140 قسمت ببینید، بخندید، شاد باشید و با دو زیر نویس فارسی و انگلیسی سرعت یادگیری زبان انگلیسی خود را افزایش دهید.
ثبت عضویت 👇👇👇👇👇👇
http://t.me/L_e_c
Telegram
education management
سریال دو دختر ورشکسته یا
2 broke girls
یک سیتکام آمریکایی است که از محصولات وارنربرادرز استو از شبکه CBS پخش شد. و خیلی ها با این سریال زندگی کردند.
خالقان این سریال مایکل پاتریک کینگ و ویتنی کامینگز هستند.
🔹داستان این سریال در محله ویلیامزبرگ نییورک رخ می دهد و دو شخصیت اصلی آن مکس بلک و کارولین چنینگ هستند
🔹این دو شخصیت که برحسب تصادف با یکدیگر برخورد میکنند و دوست میشوند کسب و کار خود را راه می اندازند
🔹این سریال اینقدر خنده دار، شیرین و مفرح است که شما رو وادار میکنه هر روز ببینید و بکار بردن اصطلاحات و اسلنگ های عامیانه و عبارات کاربردی سرعت شما را در یادگیری زبان انگلیسی چند برابر خواهد کرد خودم همشو دیدم اونم چند بار و بازم دوس دارم بیینمش.
برای دریافت این سریال اینجا👉 پیام دهید.
ضمنا این سریال شامل شش فصل و حدود 140 قسمت است.
👇👇
2 broke girls
یک سیتکام آمریکایی است که از محصولات وارنربرادرز استو از شبکه CBS پخش شد. و خیلی ها با این سریال زندگی کردند.
خالقان این سریال مایکل پاتریک کینگ و ویتنی کامینگز هستند.
🔹داستان این سریال در محله ویلیامزبرگ نییورک رخ می دهد و دو شخصیت اصلی آن مکس بلک و کارولین چنینگ هستند
🔹این دو شخصیت که برحسب تصادف با یکدیگر برخورد میکنند و دوست میشوند کسب و کار خود را راه می اندازند
🔹این سریال اینقدر خنده دار، شیرین و مفرح است که شما رو وادار میکنه هر روز ببینید و بکار بردن اصطلاحات و اسلنگ های عامیانه و عبارات کاربردی سرعت شما را در یادگیری زبان انگلیسی چند برابر خواهد کرد خودم همشو دیدم اونم چند بار و بازم دوس دارم بیینمش.
برای دریافت این سریال اینجا👉 پیام دهید.
ضمنا این سریال شامل شش فصل و حدود 140 قسمت است.
👇👇
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سریال دو دختر ورشکسته یا
2 broke girls
یک سیتکام آمریکایی است که از محصولات وارنربرادرز استو از شبکه CBS پخش شد. و خیلی ها با این سریال زندگی کردند.
خالقان این سریال مایکل پاتریک کینگ و ویتنی کامینگز هستند.
🔹داستان این سریال در محله ویلیامزبرگ نییورک رخ می دهد و دو شخصیت اصلی آن مکس بلک و کارولین چنینگ هستند
🔹این دو شخصیت که برحسب تصادف با یکدیگر برخورد میکنند و دوست میشوند کسب و کار خود را راه می اندازند
🔹این سریال اینقدر خنده دار، شیرین و مفرح است که شما رو وادار میکنه هر روز ببینید و بکار بردن اصطلاحات و اسلنگ های عامیانه و عبارات کاربردی سرعت شما را در یادگیری زبان انگلیسی چند برابر خواهد کرد خودم همشو دیدم اونم چند بار و بازم دوس دارم بیینمش.
برای دریافت این سریال با دو فرمت زیر نویس فارسی چسبیده و بدون زیر نویس البته توام با زیر نویس فارسی و انگلیسی جدا با کیفیت عالی اینجا👉 پیام دهید.
ضمنا این سریال شامل شش فصل و حدود 140 قسمت است.
سفارش 👈https://news.1rj.ru/str/L_e_c
2 broke girls
یک سیتکام آمریکایی است که از محصولات وارنربرادرز استو از شبکه CBS پخش شد. و خیلی ها با این سریال زندگی کردند.
خالقان این سریال مایکل پاتریک کینگ و ویتنی کامینگز هستند.
🔹داستان این سریال در محله ویلیامزبرگ نییورک رخ می دهد و دو شخصیت اصلی آن مکس بلک و کارولین چنینگ هستند
🔹این دو شخصیت که برحسب تصادف با یکدیگر برخورد میکنند و دوست میشوند کسب و کار خود را راه می اندازند
🔹این سریال اینقدر خنده دار، شیرین و مفرح است که شما رو وادار میکنه هر روز ببینید و بکار بردن اصطلاحات و اسلنگ های عامیانه و عبارات کاربردی سرعت شما را در یادگیری زبان انگلیسی چند برابر خواهد کرد خودم همشو دیدم اونم چند بار و بازم دوس دارم بیینمش.
برای دریافت این سریال با دو فرمت زیر نویس فارسی چسبیده و بدون زیر نویس البته توام با زیر نویس فارسی و انگلیسی جدا با کیفیت عالی اینجا👉 پیام دهید.
ضمنا این سریال شامل شش فصل و حدود 140 قسمت است.
سفارش 👈https://news.1rj.ru/str/L_e_c
صفت
wise
/wɑɪz/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: wiser] [حالت عالی: wisest]
1 عاقل عاقلانه
معادل ها در دیکشنری فارسی: بخرد حکیمانه خردمند خردمندانه دانا دانشمند عاقل عاقلانه فرزانه
مترادف و متضاد
clever prudent
to be wise to do something
انجام کاری عاقلانه بودن
It’s wise to check whether the flight times have changed before you leave for the airport.
عاقلانه است که قبل از رفتن به فرودگاه چک کنید آیا ساعت پروازها تغییر کردهاند یا نه.
a wise man/decision/choice ...
یک مرد [عاقل]/تصمیم/انتخاب عاقلانه
1. A wise man acts reasonably.
1. مردی عاقل، منطقی عمل میکند.
2. I think you made a wise choice.
2. فکر میکنم که شما انتخاب عاقلانهای کردید.
wise
/wɑɪz/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: wiser] [حالت عالی: wisest]
1 عاقل عاقلانه
معادل ها در دیکشنری فارسی: بخرد حکیمانه خردمند خردمندانه دانا دانشمند عاقل عاقلانه فرزانه
مترادف و متضاد
clever prudent
to be wise to do something
انجام کاری عاقلانه بودن
It’s wise to check whether the flight times have changed before you leave for the airport.
عاقلانه است که قبل از رفتن به فرودگاه چک کنید آیا ساعت پروازها تغییر کردهاند یا نه.
a wise man/decision/choice ...
یک مرد [عاقل]/تصمیم/انتخاب عاقلانه
1. A wise man acts reasonably.
1. مردی عاقل، منطقی عمل میکند.
2. I think you made a wise choice.
2. فکر میکنم که شما انتخاب عاقلانهای کردید.
Telegram
Slang+idioms
ESL podcast
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
عضویت در کانال خصوصی ESL podcast فقط 150 تومان
برای ثبت عضویت اینجا👉 کلیک کنید
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
عضویت در کانال خصوصی ESL podcast فقط 150 تومان
برای ثبت عضویت اینجا👉 کلیک کنید
[اسم]
wish
/wɪʃ/
قابل شمارش
1 آرزو خواسته
آرزو امل تمنا خواست خواسته میل مراد آرمان
مترادف و متضاد
desire hope longing request
a wish (to do something)
خواسته/آرزوی (انجام کاری)
1. He had no wish to start a fight.
1. او نمیخواست دعوا درست کند [جنجال بهپا کند].
2. His dearest wish is to see his grandchildren again.
2. والاترین [مهمترین] خواسته [آرزوی] او دیدن دوباره نوههایش است.
3. She expressed a wish to be alone.
3. او خواست که تنها باشد.
a wish for something
خواستهای مبنی بر چیزی/خواسته/آرزوی چیزی
I can understand her wish for secrecy.
من میتوانم خواسته او مبنی بر پنهانکاری را درک میکنم.
against somebody's wish
بر خلاف خواسته کسی
She married against her parents' wishes.
او بر خلاف خواسته والدینش ازدواج کرد.
wish that…
آرزوی اینکه ...
It was her dying wish that I should have it.
آرزوی دم مرگ او این بود که من باید صاحب آن (چیز) باشم.
to make a wish
آرزو کردن
Throw some money in the fountain and make a wish.
مبلغی پول در آن فواره بینداز و یک آرزو کن.
wish come true
آرزو به حقیقت پیوستن
The prince's wish came true.
آرزوی شاهزاده به حقیقت پیوست.
to get one's wish
به آرزوی خود رسیدن
I'm sure that you will get your wish.
من مطمئنم که تو به آرزویت خواهی رسید.
to carry out someone's wishes
خواستههای کسی را عملی کردن/انجام دادن
You are not obligated to carry out her wishes.
تو موظف نیستی که خواستههای او را انجام دهی.
[فعل]to wish
/wɪʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wished] [گذشته: wished] [گذشته کامل: wished]
2 آرزو کردن آرزوی (چیزی را) داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: آرزو کردن
مترادف و متضاد
desire hope for want yearn
to wish for (somebody)
برای (کسی/چیزی ) آرزوی چیزی کردن/آرزوی چیزی را داشتن/کردن
1. Be careful what you wish for. You just might get it!
1. مواظب باش آرزوی چه چیزی را میکنی. ممکن است آن را بهدست بیاوری!
2. He has everything he could possibly wish for.
2. او هر چیزی که میتوانست آرزویش را داشته باشد، دارد.
3. She shut her eyes and wished for him to get better.
3. او چشمانش را بست و برای او آرزو کرد که بهتر شود.
I wish (that) ...
(ای) کاش (که) ...
1. I wish I could fly!
1. کاش میتوانستم پرواز کنم!
2. I wish that I were taller.
2. ای کاش بلندقدتر بودم.
3. I wish we were rich.
3. کاش پولدار بودیم.
4. I wish you wouldn't leave your clothes all over the floor.
4. کاش لباسهایت را روی زمین رها نمیکردی.
I only wish ...
ای کاش ...
“Where is he now?” “I only wish I knew!”
«او الان کجاست؟» «ای کاش میدانستم!»
to wish somebody something
برای کسی چیزی آرزو کردن
1. I wished her a happy New Year.
1. برایش آرزوی سال نوی خوبی کردم.
2. Wish me luck!
2. برایم آرزوی موفقیت کن!
to wish somebody a happy birthday
تولد خوبی برای کسی آرزو کردن [تولد کسی را تبریک گفتن]
I wished her a happy birthday.
تولدش را به او تبریک گفتم.
to wish someone well
برای کسی آرزوی سلامتی کردن
We wish them both well in their retirement.
برای هردوی آنها در بازنشستگیشان آرزوی سلامتی میکنیم.
to wish somebody/something/oneself + adj.
برای کسی/چیزی/خود آرزوی چیزی کردن/داشتن
He's dead and there's no point in wishing him alive again.
او مرده است و آرزو کردن برای دوباره زندهبودن او هیچ فایدهای ندارد.
to wish somebody/something/oneself + adv./prep.
برای کسی/چیزی/خود آرزوی چیزی کردن/داشتن
She wished herself a million miles away.
او (برای خود) آرزو داشت که مایلها دور باشد.
He/She wished ...
او آرزوی این را داشت که
1. He wished Emily were with him.
1. او آرزوی این را داشت که "امیلی" همراهش بود.
2. She really wished she had stayed in college.
2. او واقعاً آرزوی این را داشت که در کالج میماند.
بقیه مطلب پست زیر 👇
wish
/wɪʃ/
قابل شمارش
1 آرزو خواسته
آرزو امل تمنا خواست خواسته میل مراد آرمان
مترادف و متضاد
desire hope longing request
a wish (to do something)
خواسته/آرزوی (انجام کاری)
1. He had no wish to start a fight.
1. او نمیخواست دعوا درست کند [جنجال بهپا کند].
2. His dearest wish is to see his grandchildren again.
2. والاترین [مهمترین] خواسته [آرزوی] او دیدن دوباره نوههایش است.
3. She expressed a wish to be alone.
3. او خواست که تنها باشد.
a wish for something
خواستهای مبنی بر چیزی/خواسته/آرزوی چیزی
I can understand her wish for secrecy.
من میتوانم خواسته او مبنی بر پنهانکاری را درک میکنم.
against somebody's wish
بر خلاف خواسته کسی
She married against her parents' wishes.
او بر خلاف خواسته والدینش ازدواج کرد.
wish that…
آرزوی اینکه ...
It was her dying wish that I should have it.
آرزوی دم مرگ او این بود که من باید صاحب آن (چیز) باشم.
to make a wish
آرزو کردن
Throw some money in the fountain and make a wish.
مبلغی پول در آن فواره بینداز و یک آرزو کن.
wish come true
آرزو به حقیقت پیوستن
The prince's wish came true.
آرزوی شاهزاده به حقیقت پیوست.
to get one's wish
به آرزوی خود رسیدن
I'm sure that you will get your wish.
من مطمئنم که تو به آرزویت خواهی رسید.
to carry out someone's wishes
خواستههای کسی را عملی کردن/انجام دادن
You are not obligated to carry out her wishes.
تو موظف نیستی که خواستههای او را انجام دهی.
[فعل]to wish
/wɪʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wished] [گذشته: wished] [گذشته کامل: wished]
2 آرزو کردن آرزوی (چیزی را) داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: آرزو کردن
مترادف و متضاد
desire hope for want yearn
to wish for (somebody)
برای (کسی/چیزی ) آرزوی چیزی کردن/آرزوی چیزی را داشتن/کردن
1. Be careful what you wish for. You just might get it!
1. مواظب باش آرزوی چه چیزی را میکنی. ممکن است آن را بهدست بیاوری!
2. He has everything he could possibly wish for.
2. او هر چیزی که میتوانست آرزویش را داشته باشد، دارد.
3. She shut her eyes and wished for him to get better.
3. او چشمانش را بست و برای او آرزو کرد که بهتر شود.
I wish (that) ...
(ای) کاش (که) ...
1. I wish I could fly!
1. کاش میتوانستم پرواز کنم!
2. I wish that I were taller.
2. ای کاش بلندقدتر بودم.
3. I wish we were rich.
3. کاش پولدار بودیم.
4. I wish you wouldn't leave your clothes all over the floor.
4. کاش لباسهایت را روی زمین رها نمیکردی.
I only wish ...
ای کاش ...
“Where is he now?” “I only wish I knew!”
«او الان کجاست؟» «ای کاش میدانستم!»
to wish somebody something
برای کسی چیزی آرزو کردن
1. I wished her a happy New Year.
1. برایش آرزوی سال نوی خوبی کردم.
2. Wish me luck!
2. برایم آرزوی موفقیت کن!
to wish somebody a happy birthday
تولد خوبی برای کسی آرزو کردن [تولد کسی را تبریک گفتن]
I wished her a happy birthday.
تولدش را به او تبریک گفتم.
to wish someone well
برای کسی آرزوی سلامتی کردن
We wish them both well in their retirement.
برای هردوی آنها در بازنشستگیشان آرزوی سلامتی میکنیم.
to wish somebody/something/oneself + adj.
برای کسی/چیزی/خود آرزوی چیزی کردن/داشتن
He's dead and there's no point in wishing him alive again.
او مرده است و آرزو کردن برای دوباره زندهبودن او هیچ فایدهای ندارد.
to wish somebody/something/oneself + adv./prep.
برای کسی/چیزی/خود آرزوی چیزی کردن/داشتن
She wished herself a million miles away.
او (برای خود) آرزو داشت که مایلها دور باشد.
He/She wished ...
او آرزوی این را داشت که
1. He wished Emily were with him.
1. او آرزوی این را داشت که "امیلی" همراهش بود.
2. She really wished she had stayed in college.
2. او واقعاً آرزوی این را داشت که در کالج میماند.
بقیه مطلب پست زیر 👇
Telegram
خودآموزهای زبان انگلیسی
👈🔹مکالمه نصرت خوانش جدید
با متن و کتاب سوالات و روش درست استفاده از آن برای کسانی که قصد مهاجرت و یادگیری مکالمه در کوتاه ترین مدت را دارند .
شامل دو کتاب بصورت پی دی اف و روش یادگیری
180 تومان
با متن و کتاب سوالات و روش درست استفاده از آن برای کسانی که قصد مهاجرت و یادگیری مکالمه در کوتاه ترین مدت را دارند .
شامل دو کتاب بصورت پی دی اف و روش یادگیری
180 تومان
ادامه مطلب بالا
3 خواستن
معادل ها در دیکشنری فارسی: خواستن
مترادف و متضاد
desire want
to wish for something
چیزی را خواستن
1. If you wish really hard, maybe you'll get what you want.
1. اگر واقعاً بخواهی، شاید چیزی را که میخواهی بهدست بیاوری.
2. There's no use in wishing for the impossible.
2. خواستن چیزی غیرممکن فایدهای ندارد.
3. You can't have everything you wish for.
3. آدم نمیتواند هرچه را که میخواهد داشته باشد.
to wish to do something
خواستن انجام کاری را
1. I wish to speak to the manager.
1. میخواهم با سرپرست صحبت کنم.
2. This course is designed for people wishing to update their computer skills.
2. این دوره برای افرادی طراحی شدهاست که میخواهند مهارتهای رایانهای خود را بهروزرسانی کنند.
to wish somebody/something to do something
از کسی/چیزی انجام کاری را خواستن
He was not sure whether he wished her to stay or go.
او مطمئن نبود که میخواهد او بماند یا برود.
if you wish
اگر بخواهی
You may stay until the morning, if you wish.
میتوانی تا صبح بمانی، اگر بخواهی.
(just) as you wish
هر طور که میخواهی/هر جور که راحتی
“I'd rather not talk now.” “(Just) as you wish.”
«ترجیح میدهم الان حرف نزنم.» «هر جور که راحتی.»
to wish/not wish to be something
خواستن/نخواستن چیزی بودن
I don't wish to be rude, but could you be a little quieter?
نمیخواهم بیادب باشم [نمیخواهم بیادبی کنم]، اما میتوانید کمی ساکتتر [آرامتر] باشید؟
3 خواستن
معادل ها در دیکشنری فارسی: خواستن
مترادف و متضاد
desire want
to wish for something
چیزی را خواستن
1. If you wish really hard, maybe you'll get what you want.
1. اگر واقعاً بخواهی، شاید چیزی را که میخواهی بهدست بیاوری.
2. There's no use in wishing for the impossible.
2. خواستن چیزی غیرممکن فایدهای ندارد.
3. You can't have everything you wish for.
3. آدم نمیتواند هرچه را که میخواهد داشته باشد.
to wish to do something
خواستن انجام کاری را
1. I wish to speak to the manager.
1. میخواهم با سرپرست صحبت کنم.
2. This course is designed for people wishing to update their computer skills.
2. این دوره برای افرادی طراحی شدهاست که میخواهند مهارتهای رایانهای خود را بهروزرسانی کنند.
to wish somebody/something to do something
از کسی/چیزی انجام کاری را خواستن
He was not sure whether he wished her to stay or go.
او مطمئن نبود که میخواهد او بماند یا برود.
if you wish
اگر بخواهی
You may stay until the morning, if you wish.
میتوانی تا صبح بمانی، اگر بخواهی.
(just) as you wish
هر طور که میخواهی/هر جور که راحتی
“I'd rather not talk now.” “(Just) as you wish.”
«ترجیح میدهم الان حرف نزنم.» «هر جور که راحتی.»
to wish/not wish to be something
خواستن/نخواستن چیزی بودن
I don't wish to be rude, but could you be a little quieter?
نمیخواهم بیادب باشم [نمیخواهم بیادبی کنم]، اما میتوانید کمی ساکتتر [آرامتر] باشید؟
Telegram
خودآموزهای زبان انگلیسی
👈🔹مکالمه نصرت خوانش جدید
با متن و کتاب سوالات و روش درست استفاده از آن برای کسانی که قصد مهاجرت و یادگیری مکالمه در کوتاه ترین مدت را دارند .
شامل دو کتاب بصورت پی دی اف و روش یادگیری
180 تومان
با متن و کتاب سوالات و روش درست استفاده از آن برای کسانی که قصد مهاجرت و یادگیری مکالمه در کوتاه ترین مدت را دارند .
شامل دو کتاب بصورت پی دی اف و روش یادگیری
180 تومان
❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ESL podcast
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
پادکست های ESL podcast
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
عضویت در کانال خصوصی ESL podcast فقط ۱۲۰ تومان
برای ثبت عضویت اینجا👉 کلیک کنید
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
پادکست های ESL podcast
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
عضویت در کانال خصوصی ESL podcast فقط ۱۲۰ تومان
برای ثبت عضویت اینجا👉 کلیک کنید
Forwarded from Life_and_Love_Quotes
“Good morning, everyone. May your coffee be strong and your day productive.”
"صبح بخیر ، همه. ممکن است قهوه شما قوی باشد و روز شما پربار شود."
"صبح بخیر ، همه. ممکن است قهوه شما قوی باشد و روز شما پربار شود."
نصرت/ برای مهاجرت
فیلم The Hating Game (2021)
282_
⭐️IMDB : 6.2 / 10
🍅Rotten Tomatoes : 69%
ژانر : عاشقانه , کمدی
رده سنی : به افراد زیر 17 سال توصیه نمیشود.
خلاصه : داستان دختری به نام لوسی که با تصمیم گیری برای رسیدن به موفقیت حرفه ای بدون به خطر انداختن اخلاقیاتش، بازی بی رحمانه ای را در برابر دشمن سرد و حرفه ای خود، جاشوا، آغاز می کند
این فیلم از مجموعه ۲۹۳ فیلم سینمایی با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی همزمان ببینید. و لذت ببرید
اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه اینجاست
سرعت یادگیری زبان انگلیسی خود را افزایش دهید
282_
⭐️IMDB : 6.2 / 10
🍅Rotten Tomatoes : 69%
ژانر : عاشقانه , کمدی
رده سنی : به افراد زیر 17 سال توصیه نمیشود.
خلاصه : داستان دختری به نام لوسی که با تصمیم گیری برای رسیدن به موفقیت حرفه ای بدون به خطر انداختن اخلاقیاتش، بازی بی رحمانه ای را در برابر دشمن سرد و حرفه ای خود، جاشوا، آغاز می کند
این فیلم از مجموعه ۲۹۳ فیلم سینمایی با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی همزمان ببینید. و لذت ببرید
اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه اینجاست
سرعت یادگیری زبان انگلیسی خود را افزایش دهید
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 فیلم" The Hating Game (2021)"
📝 #زیرنویس_چسبیده_فارسی_انگلیسی
اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه اینجاست
293 فیلم سینمایی
📝 #زیرنویس_چسبیده_فارسی_انگلیسی
اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه اینجاست
293 فیلم سینمایی
[فعل]to rest on
فعل گذرا و ناگذر
1 به چیزی وابسته بودن متکی بودن
فعل گذرا و ناگذر
1 به چیزی وابسته بودن متکی بودن
❤2
ساختار جمله پایه در انگلیسی
Basic English Sentence Structure
Let's talk about the most fundamental building block of English sentences: Subject-Verb-Object (SVO).
This is the most common word order in English, and understanding it will help you form countless sentences correctly.
Subject (S): This is the person or thing performing the action. It usually comes at the beginning of the sentence.
Verb (V): This is the action or state of being.
Object (O): This is the person or thing that receives the action.
Examples:
Here are some simple examples:
I (Subject) eat (Verb) apples (Object).
She (Subject) reads (Verb) books (Object).
The dog (Subject) chased (Verb) the ball (Object).
Sentences Without an Object:
Sometimes, a sentence might not have a direct object. In these cases, the structure is often just Subject-Verb.
Birds (Subject) sing (Verb).
He (Subject) sleeps (Verb).
The rain (Subject) falls (Verb).
Adding More Information:
You can add more details to these basic structures using adjectives (to describe nouns), adverbs (to describe verbs, adjectives, or other adverbs), and prepositional phrases (which tell us more about time, place, manner, etc.).
The big dog (Subject) chased (Verb) the red ball (Object) in the park (Prepositional Phrase - where).
She (Subject) reads (Verb) books quickly (Adverb - how) every night (Prepositional Phrase - when).
This SVO structure is your starting point for building clear and understandable English sentences. As you get more comfortable, you'll learn about other sentence patterns and how to combine sentences, but mastering SVO is key!
اگه میشه برام ترجمهاشم بنویس
I already provided the translation for your text in English in the previous turn. Would you like me to translate something else for you, or perhaps you'd like a different kind of English translation for the original text?
Basic English Sentence Structure
Let's talk about the most fundamental building block of English sentences: Subject-Verb-Object (SVO).
This is the most common word order in English, and understanding it will help you form countless sentences correctly.
Subject (S): This is the person or thing performing the action. It usually comes at the beginning of the sentence.
Verb (V): This is the action or state of being.
Object (O): This is the person or thing that receives the action.
Examples:
Here are some simple examples:
I (Subject) eat (Verb) apples (Object).
She (Subject) reads (Verb) books (Object).
The dog (Subject) chased (Verb) the ball (Object).
Sentences Without an Object:
Sometimes, a sentence might not have a direct object. In these cases, the structure is often just Subject-Verb.
Birds (Subject) sing (Verb).
He (Subject) sleeps (Verb).
The rain (Subject) falls (Verb).
Adding More Information:
You can add more details to these basic structures using adjectives (to describe nouns), adverbs (to describe verbs, adjectives, or other adverbs), and prepositional phrases (which tell us more about time, place, manner, etc.).
The big dog (Subject) chased (Verb) the red ball (Object) in the park (Prepositional Phrase - where).
She (Subject) reads (Verb) books quickly (Adverb - how) every night (Prepositional Phrase - when).
ترجمه این متن را اینجا ببینید
Basic English Sentence Structure
Let's talk about the most fundamental building block of English sentences: Subject-Verb-Object (SVO).
This is the most common word order in English, and understanding it will help you form countless sentences correctly.
Subject (S): This is the person or thing performing the action. It usually comes at the beginning of the sentence.
Verb (V): This is the action or state of being.
Object (O): This is the person or thing that receives the action.
Examples:
Here are some simple examples:
I (Subject) eat (Verb) apples (Object).
She (Subject) reads (Verb) books (Object).
The dog (Subject) chased (Verb) the ball (Object).
Sentences Without an Object:
Sometimes, a sentence might not have a direct object. In these cases, the structure is often just Subject-Verb.
Birds (Subject) sing (Verb).
He (Subject) sleeps (Verb).
The rain (Subject) falls (Verb).
Adding More Information:
You can add more details to these basic structures using adjectives (to describe nouns), adverbs (to describe verbs, adjectives, or other adverbs), and prepositional phrases (which tell us more about time, place, manner, etc.).
The big dog (Subject) chased (Verb) the red ball (Object) in the park (Prepositional Phrase - where).
She (Subject) reads (Verb) books quickly (Adverb - how) every night (Prepositional Phrase - when).
This SVO structure is your starting point for building clear and understandable English sentences. As you get more comfortable, you'll learn about other sentence patterns and how to combine sentences, but mastering SVO is key!
اگه میشه برام ترجمهاشم بنویس
I already provided the translation for your text in English in the previous turn. Would you like me to translate something else for you, or perhaps you'd like a different kind of English translation for the original text?
Basic English Sentence Structure
Let's talk about the most fundamental building block of English sentences: Subject-Verb-Object (SVO).
This is the most common word order in English, and understanding it will help you form countless sentences correctly.
Subject (S): This is the person or thing performing the action. It usually comes at the beginning of the sentence.
Verb (V): This is the action or state of being.
Object (O): This is the person or thing that receives the action.
Examples:
Here are some simple examples:
I (Subject) eat (Verb) apples (Object).
She (Subject) reads (Verb) books (Object).
The dog (Subject) chased (Verb) the ball (Object).
Sentences Without an Object:
Sometimes, a sentence might not have a direct object. In these cases, the structure is often just Subject-Verb.
Birds (Subject) sing (Verb).
He (Subject) sleeps (Verb).
The rain (Subject) falls (Verb).
Adding More Information:
You can add more details to these basic structures using adjectives (to describe nouns), adverbs (to describe verbs, adjectives, or other adverbs), and prepositional phrases (which tell us more about time, place, manner, etc.).
The big dog (Subject) chased (Verb) the red ball (Object) in the park (Prepositional Phrase - where).
She (Subject) reads (Verb) books quickly (Adverb - how) every night (Prepositional Phrase - when).
ترجمه این متن را اینجا ببینید
افزایش سرعت یادگیری زبان انگلیسی با با مجموعهای بیش از ۶۰ سریال تلویزیونی قابل به روز رسانی و اضافه شدن
Telegram
Grammmargroup
ساختار جمله پایه در انگلیسی
بیایید در مورد اساسیترین جزء سازنده جملات انگلیسی صحبت کنیم: فاعل-فعل-مفعول (SVO).
این رایجترین ترتیب کلمات در انگلیسی است و درک آن به شما کمک میکند بیشمار جمله را به درستی بسازید.
فاعل (Subject - S): این شخص یا چیزی است…
بیایید در مورد اساسیترین جزء سازنده جملات انگلیسی صحبت کنیم: فاعل-فعل-مفعول (SVO).
این رایجترین ترتیب کلمات در انگلیسی است و درک آن به شما کمک میکند بیشمار جمله را به درستی بسازید.
فاعل (Subject - S): این شخص یا چیزی است…
❤2