SocialSystemsThinking – Telegram
SocialSystemsThinking
358 subscribers
130 photos
3 videos
40 files
34 links
اینجا محلِ مشقِ یادگیری هایِ جمعی از معلمان، در کلاس های مطالعات اجتماعی و تفکر با دانش آموزان پایه هفتم و هشتم است.

ارتباط با ادمین:
@BaharehMirzapour
Download Telegram
Channel created
Channel name was changed to «SocialSystemsThinking»
Forwarded from Systems Thinking
#یادگیری
#شادی
#عزت_نفس
#همدلی

به نام خدا

خاطره روز اول مدرسه
بخش اول

امسال در درس مطالعات اجتماعی و تفکر همراه یادگیری دانش آموزان دختر پایه های هفتم و هشتم هستم. دو کلاس هفتم و دو کلاس هشتم.

هدف امروز دوست شدن با هم و یادگرفتن اسامی دانش آموزان بود. در طراحی محتوا علاوه بر اینها اهدافی چون افزایش خود پنداره مثبت، عزت نفس، همدلی و احترام به تفاوت ها نیز مد نظرم بود و بر این اساس برای هر کلاس یک برنامه نیروزا و یک برنامه معرفی آماده کردم. برای اینکه از صبح تا ظهر چهار کلاس متفاوت را تجربه کنم، برای هر کلاس طرح های متفاوتی آماده کردم. این نوشته مروری بر فعالیت های امروز است.

دانش آموزان کلاس اولم، یکی از هشتمی ها بودند. از آنها خواستم برخیزند و گفتم: بر اساس قد مرتب شوید. دو نفر از آنها رهبری را در دست گرفتند و همه را مرتب کردند. سپس گفتنم: حالا بر اساس تعداد اعضای خانواده مرتب شوید. از خانواده سه نفره تا خانواده شش نفره در یک ردیف ایستادند، بعد گفتم: حالا بر اساس تعداد فرزندان دختر مرتب شوید و از یک دختر تا سه دختر در یک صف مرتب شدند و در آخر هم گفتم: حالا بر اساس ماه تولد مرتب شوید.

کوتاه قد ترین بچه ها از همه بزرگتر و بلندقد ترین آنها از همه کوچکتر بود. یکی از بچه ها می گفت: "من فکر می کردم که از همه کوچکتر هستم حالا می بینم میانه ام". از بچه ها درباره فعالیت پرسیدم: "خواب را از سرمان برد". " فهمیدم چقدر با هم فرق داریم و چقدر هم شباهت داریم"."باحال بود و خوش گذشت".

بعد از آنها خواستم به صندلی خود برگردند و به هر کدام یک برگه دادم. گفتم: در بالای برگه بنویسید ویژگی های مثبت من و زیر آن تصویر چیزهایی که برای شما ارزشمند است را بنویسید. در سمت راست بنویسید به عنوان یک دختر و در سمت چپ بنویسید به عنوان یک دانش آموز و برای هر کدام از اینها پنج ویژگی بنویسید. برگه ها را به هم نشان ندهید و هر وقت تمام شد بدون اسم به من تحویل دهید.

بعد از تحویل برگه ها از بچه ها از آنها اجازه گرفتم که برگه ها را روی دیوار کلاس نصب کنم. بعد از آنکه اجازه این کار را دادند با هم برگه ها را نصب کردیم و از انها خواستم کشف کنند که هر برگه برای کدام یک از دوستان شان است. حسابی شگفت زده شده بودند. با اینکه یک سال با هم بودند اما نمی توانستند به راحتی یکدیگر را شناسایی کنند. یکی از بچه ها آرام در گوش من گفت:" خانوم یک نفر دیگر هم در وسایل ارزشمندش هندزفری کشیده و خجالت هم نکشیده، من چقدر خجالت کشیدم از چیزی که کشیدم".
کلاس اول را با دادن دو سوال برای فکر کردن به پایان رساندم و از بچه ها پرسیدم کلاس چطور بود؟ بیشتر بچه ها گفتند:" عالی، خیلی خوش گذشت."

کلاس دوم یکی از کلاس های هفتم بود. در این کلاس هم از بچه ها خواستم دور یک دایره بایستند و یک رول روبان پارچه ای به یکی از آنها دادم و گفتم نام و نام خانوادگی و یک ویژگی خوب از خودت بگو و روبان را یک دور، دور انگشتت بپیچ و به دوست دیگری بده. بچه ها تا نفر اخر همه خودشان را معرفی کردند. از آنها درباره حسی که در فعالیت تجربه کرده بودند و نکته ای که به نظرشان جالب آمده بود پرسیدم. گفتند: "این مثل دوستی های ماست، نه باید خیلی بهم وابسته شویم چون در آن صورت اگر از هم دور شویم افسرده می شویم و نه خیلی خشک باشیم چون در آنصورت هم افسرده می شویم". "ما با کارها و حرف های مان روی هم اثر می گذاریم مثلا من اگر یک کم دستم را بکشم، دست دوستم درد می گیرد". از بچه ها تشکر کردم و وگفتم همینطور است پس بیایید تا پایان سال هوای هم را بیشتر داشته باشیم.

بعد از آنها خواستم گروه های دو نفره تشکیل دهند. به هر نفر یک کاغذ رنگی دادم و گفتم هر کدام از شما روی کاغذ شش وسیله ای را که درشش ماه گذشته از همه چیز بیشتر استفاده کرده و آن وسیله برایش ارزشمند است نقاشی کند و دوستش حدس بزند او چه چیزی را نقاشی کرده است و سپس همگروهی او این کار را انجام دهد. وسط فعالیت بودیم که یکی از بچه ها گفت: "خانم کلاس مان همیشه مثل «هلو انجیری» است؟" پرسیدم یعنی چطور است؟ گفت: " یعنی شاد و باحال است" با لبخند به او گفتم: تلاشمان است که اینطور باشد. بعد از اینکه فعالیت تمام شد از آنها خواستم کنار هر مورد بنویسند که چرا آن وسیله برای شان ارزشمند است و کاغذ خود را روی دیوار نصب کنند و نوشته های هم را بخوانند.
از آنها درباره این فعالیت پرسیدم:
برای هر کسی یک چیزهایی ارزشمند است و این چیزها برای همه یکسان نیست.
یک وسیله می تواند برای هر کسی از یک زاویه مهم باشد و این جالب است.
من توانستم با یک نفر درباره وسایلی که یک جورایی رازم است و آنها را دوست دارم، صحبت کنم.

این کلاس را هم با دوسوال برای فکر کردن به پایان رساندم. موقع خداحافظی بچه ها گفتند: "خانم خیلی خوب بود، همیشه اینطوری باشه، خیلی کیف داد به مون و ممنون"
Forwarded from Systems Thinking
#یادگیری
#شادی
#عزت_نفس
#همدلی

خاطره روز اول مدرسه
بخش دوم

فعالیت نیروزا کلاس سوم موزیکال بود. بچه ها دو دایره تو در تو درست کردند و با پخش موزیک در دو جهت مخالف می چرخیدند و هر جا موزیک قطع می شد می ایستادند و نام و نام و نام خانوادگی و یک صفت خوب از خودشان به نفر مقابل می گفتند. بعد از این فعالیت از هر کدام آنها خواستم روی یک کاغذ رنگی همه کارهایی که بلد هستند را یادداشت کنند و از میان آنها یکی را با پانتومیم برای جمع نشان دهند.

ترکیب یادگیری های بچه ها با هم واینکه همه با هم چقدر چیز بلد هستند برای شان جالب بود. کاغذهای توانمندی شان را روی دیوار، زیر تخته سیاه نصب کردند و دوست داشتند تا پایان سال این کاغذها روبری شان باشد.

این کلاس را هم با دوسوال برای فکر کردن به پایان رساندم و از بچه ها پرسیدم کلاس چطور بود؟ نیمی از بچه ها با هم پاسخ دادند: خوب بود و بعد گفتند: نه خوب نبود، عالی بود.

کلاس چهارم هم هشتمی ها بودند. به آنها گفتم چشمان خود را ببندید و با چشمان بسته در کلاس راه بروید. بین شما یک مریخی است. هر کدام که به هم برخورد کردید یک کلمه بگویید، اگر فرد مقابل پاسخ داد از کنارش رد می شوید و اگر پاسخ نداد یعنی او مریخی است و شما هم مریخی شدید و لازم است از این به بعد همراه مریخی راه بروید و ساکت باشید.

بعد از این فعالیت به هر کدام از بچه ها یک برگه کاغذ رنگی دادم که بالای آن اسم یکی از دوستان شان نوشته شده بود و بایست یک جمله صمیمانه برای او می نوشتند. بعد از اینکه جمله ها نوشته شد دو کاغذ مربعی دیگر به بچه ها دادم و همه با هم با آن یک جعبه اریگامی درست کردیم. از آنها خواستم کاغذشان را در جعبه بگذارند و هر طور دوست دارند به دوست شان هدیه دهند. صحنه های زیبایی از همدلی و صمیمیت و احساس ارزشمندی در کلاس ساخته شد. این کلاس را هم با دو سوال به پایان رساندم و بچه ها با حس خوب از کلاس خارج شدند.

تک مضراب ها:
هفتمی ها کمی کوچکتر هستند و لازم است توضیحات و درخواست هایم برای انجام فعالیت ها برای آنها واضح تر باشد.
کلاس های امروز 60 دقیقه ای بود و 15 دقیقه استراحت داشت، این ترکیب خیلی در کیفیت کلاس ها موثر بود.
در همه کلاس ها بچه ها می پرسیدند: "امروز درس نمی دهید؟" خبر نداشتند که به آنها درس هم دادم.

2 مهر 1397
بهاره میرزاپور

@systemsthinking