#پندک
اگر موقعیتی را خودت تجربه نکرده ای و در آن گرفتار نشده ای،
[کس دیگر را در آن موقعیت] مورد داوری قرار نده.
@ThinkTogether
⚖🔋
اگر موقعیتی را خودت تجربه نکرده ای و در آن گرفتار نشده ای،
[کس دیگر را در آن موقعیت] مورد داوری قرار نده.
@ThinkTogether
⚖🔋
#نکته
تنها مطالعه کردن راه آگاهی نیست، بلکه این تحلیل درست از دادههای حاصل از مطالعه است که آگاهی بخش است.
@ThinkTogether
🔄📚
تنها مطالعه کردن راه آگاهی نیست، بلکه این تحلیل درست از دادههای حاصل از مطالعه است که آگاهی بخش است.
@ThinkTogether
🔄📚
#یادداشت
✅ در دام اقلیت رادیکال نیفتید!
📎 به نام تبریز، شهری که شیفته ی آنم...
«اقلیتهای رادیکال» بلای جان هر جامعۀ مدنیاند. خطری که از سوی اقلیتهای رادیکال جوامع را تهدید میکند، بیشتر از خطرهای بیرونی است. تاریخ سیاسی (و هم تاریخ اندیشۀ سیاسی) پر از نمونههایی است که اقلیتهای رادیکال سرنوشت ملتهای بزرگ را تغییر دادهاند. اقلیتهای رادیکال خواست خود را به اکثریت تحمیل میکنند و جامعه را در چرخهای پایانناپذیر از واکنشها میاندازند که سرنوشت آن مشخص نیست. این اقلیتها ابتکار عمل را به دست میگیرند و کل جامعه را به واکنشهای سلبی و ایجابی وادار میکنند و در این کنش و واکنشها هدف اصلیشان این است که کل جامعه را «رادیکالیزه» کنند. رادیکال شدن کل جامعه رویای اقلیتهای رادیکال است، زیرا رادیکالیسم زبان، آیین و کردار خاص آنهاست و آنها در چنین بستری از همۀ جریانها موفقتر خواهند بود. در واقع، اقلیتهای رایکال با مجموعهای از کنش و واکنشهای تحمیلی، کل جامعه را رادیکالیزه میکنند تا اصول بازی خود را به کل جامعه تحمیل کنند. آنگاه در چنین بازیای آنها بهترین بازیگرند.
در ۱۹۱۵ اقلیتی جنگطلب به دولت ایتالیا فشار آورد و این کشور را وارد جنگ کرد. همین اقلیت پس از جنگ از فاجعهای که خود به بار آورده بود نان تازهای پخت و فاشیسم را پدید آورد و سرنوشت ایتالیا را به بیراههای جبرانناشدنی کشاند. در ۱۹۱۷ اقلیتی رادیکال میان انقلابیهای شوروی (بولشویکها) انقلاب روسیه را مصادره کرد، کشور را به جنگ داخلی کشاند و میخ کمونیسم را چهارگوشۀ روسیه کوفت. در آلمان در دهۀ ۱۹۲۰ دو اقلیت رادیکالِ کمونیست و نازی جمهوری آلمان را فلج کردند و آشفتهبازاری ساختند که از دلش هیتلر درآمد. مثالهای ایرانی این اقلیتهای رادیکال را خود بیابید...
باید از اقلیتهای رادیکال ترسید! خانوادهای را در نظر بگیرید که یکی از پسرانش قلچماق و بزنبهادر است. همین تنها پسر ستیزهجو میتواند میانۀ خانواده را با خانوادههای دیگر شکرآب کند. اما آسیبهایی که این پسر به خانواده میزند فقط بیرونی نیست! این تندخویی او میتواند در داخل خانواده هم شکاف اندازد. «مهار اقلیت» رادیکال یکی از وظیفۀ های اصلی جامعۀ مدنی است. اما این کار اجتماعی دشواری است و وقتی میبینیم بسیاری ملتها در این کار ناموفق بودند میفهمیم مهار اقلیتها روشها و مهارتهایی سنجیده و اندیشیده را می طلبد!
مردم و فرهنگ آذری به مرکزیت تبریز در نظرم چنان بزرگی و ابهتی دارند که شرم دارم در بارهشان ابراز نظر کنم. اما در این روزها در پی رخدادهای ورزشگاه تبریز ــ مانند سر دادن شعار مرگ بر... ــ با انبوهی از پستهای احساسی روبرو شدیم که وظیفه حکم میکند بی اعتنا نباشیم.
پیش از هر چیز خونسرد باید بود و از احساسی شدن خودداری کرد. بزرگترین وظیفۀ ما این است که در دامی که یک اقلیت رادیکال برایمان پهن میکند نیفتیم. مقدمهای را که گفتم به یاد آورید. آنها میخواهند همه را رادیکال کنند و راهش هم تهییج جامعه است. توپ را به زمین جامعه انداختهاند و منتظرند جامعه هیجانزده شود و به زیر این توپ بزند. این همان «کنش و واکنش تحمیلی» است که بالا اشاره شد. این اقلیت رادیکال تا شما را رادیکال نکند دستبردار نیست. منتظر است تا شما هم مثل او شوید، آنگاه بهترین برهان را به دست او دادهاید. این اقلیت میخواهد دوگانۀ «خودی و غیرخودی» بسازد، اما پایه و اساسی محکمی برای اثبات این «خودی و غیرخودی» ندارد، برای همین باید آنقدر شما را تحریک کند تا با او مانند غیرخودی رفتار کنید، آنگاه شما خود ادعای او را به دست خود اثبات کردهاید! ضمن اینکه «چریکهای مجازی» این اقلیت هم تا بتوانند در آتش خشم و احساس دوجانبه میدمند! هدف این چریکهای مجازی هم رادیکالیزه کردنِ هر چه بیشتر جو است.
برخورد قهرآمیز آرزوی دیگر این اقلیت رادیکال است. آنها باید به جامعۀ مادرشان اثبات کنند زیر سرکوبی شدید، بیرحمانه و افسارگسیختهاند و اگر با آنها برخورد امنیتی شود، به هدفشان رسیدهاند.
پس چه باید کرد؟ چاره، رفتاری معکوس همان چیزی است که آن اقلیت رادیکال میخواهد. آنها میخواهند همگان را رادیکال کنند، پس چاره «رادیکال نشدن» است و خودداری از هر چیزی که باعث رادیکالیزه شدن جو میشود. اجازه دهیم جامعۀ مدنیِ بزرگ آذری خود راهکاری «فرهنگی و اجتماعی» برای این اقلیت رادیکال بیابد. اگر کاری از دست ما برمیآید این است که به جامعۀ آذری احترام کامل بگذاریم و کمک کنیم خودش با فرزندان رادیکالش گفتگو برقرار کند. هر راهکاری غیر از این دور باطل است. تبریز از جهت فرهنگی همواره یک گام از ایران پیش بود، اجازه دهیم خودشان راهی برای جلوگیری از این رادیکالیسم بیابند.
یگانه وظیفۀ ما این است در آتشی ساختگی ندمیم و در دام اقلیتی رادیکال نیفتیم.
✍ مهدی تدینی (با اندکی ویرایش)
@ThinkTogether
❤️🇮🇷
✅ در دام اقلیت رادیکال نیفتید!
📎 به نام تبریز، شهری که شیفته ی آنم...
«اقلیتهای رادیکال» بلای جان هر جامعۀ مدنیاند. خطری که از سوی اقلیتهای رادیکال جوامع را تهدید میکند، بیشتر از خطرهای بیرونی است. تاریخ سیاسی (و هم تاریخ اندیشۀ سیاسی) پر از نمونههایی است که اقلیتهای رادیکال سرنوشت ملتهای بزرگ را تغییر دادهاند. اقلیتهای رادیکال خواست خود را به اکثریت تحمیل میکنند و جامعه را در چرخهای پایانناپذیر از واکنشها میاندازند که سرنوشت آن مشخص نیست. این اقلیتها ابتکار عمل را به دست میگیرند و کل جامعه را به واکنشهای سلبی و ایجابی وادار میکنند و در این کنش و واکنشها هدف اصلیشان این است که کل جامعه را «رادیکالیزه» کنند. رادیکال شدن کل جامعه رویای اقلیتهای رادیکال است، زیرا رادیکالیسم زبان، آیین و کردار خاص آنهاست و آنها در چنین بستری از همۀ جریانها موفقتر خواهند بود. در واقع، اقلیتهای رایکال با مجموعهای از کنش و واکنشهای تحمیلی، کل جامعه را رادیکالیزه میکنند تا اصول بازی خود را به کل جامعه تحمیل کنند. آنگاه در چنین بازیای آنها بهترین بازیگرند.
در ۱۹۱۵ اقلیتی جنگطلب به دولت ایتالیا فشار آورد و این کشور را وارد جنگ کرد. همین اقلیت پس از جنگ از فاجعهای که خود به بار آورده بود نان تازهای پخت و فاشیسم را پدید آورد و سرنوشت ایتالیا را به بیراههای جبرانناشدنی کشاند. در ۱۹۱۷ اقلیتی رادیکال میان انقلابیهای شوروی (بولشویکها) انقلاب روسیه را مصادره کرد، کشور را به جنگ داخلی کشاند و میخ کمونیسم را چهارگوشۀ روسیه کوفت. در آلمان در دهۀ ۱۹۲۰ دو اقلیت رادیکالِ کمونیست و نازی جمهوری آلمان را فلج کردند و آشفتهبازاری ساختند که از دلش هیتلر درآمد. مثالهای ایرانی این اقلیتهای رادیکال را خود بیابید...
باید از اقلیتهای رادیکال ترسید! خانوادهای را در نظر بگیرید که یکی از پسرانش قلچماق و بزنبهادر است. همین تنها پسر ستیزهجو میتواند میانۀ خانواده را با خانوادههای دیگر شکرآب کند. اما آسیبهایی که این پسر به خانواده میزند فقط بیرونی نیست! این تندخویی او میتواند در داخل خانواده هم شکاف اندازد. «مهار اقلیت» رادیکال یکی از وظیفۀ های اصلی جامعۀ مدنی است. اما این کار اجتماعی دشواری است و وقتی میبینیم بسیاری ملتها در این کار ناموفق بودند میفهمیم مهار اقلیتها روشها و مهارتهایی سنجیده و اندیشیده را می طلبد!
مردم و فرهنگ آذری به مرکزیت تبریز در نظرم چنان بزرگی و ابهتی دارند که شرم دارم در بارهشان ابراز نظر کنم. اما در این روزها در پی رخدادهای ورزشگاه تبریز ــ مانند سر دادن شعار مرگ بر... ــ با انبوهی از پستهای احساسی روبرو شدیم که وظیفه حکم میکند بی اعتنا نباشیم.
پیش از هر چیز خونسرد باید بود و از احساسی شدن خودداری کرد. بزرگترین وظیفۀ ما این است که در دامی که یک اقلیت رادیکال برایمان پهن میکند نیفتیم. مقدمهای را که گفتم به یاد آورید. آنها میخواهند همه را رادیکال کنند و راهش هم تهییج جامعه است. توپ را به زمین جامعه انداختهاند و منتظرند جامعه هیجانزده شود و به زیر این توپ بزند. این همان «کنش و واکنش تحمیلی» است که بالا اشاره شد. این اقلیت رادیکال تا شما را رادیکال نکند دستبردار نیست. منتظر است تا شما هم مثل او شوید، آنگاه بهترین برهان را به دست او دادهاید. این اقلیت میخواهد دوگانۀ «خودی و غیرخودی» بسازد، اما پایه و اساسی محکمی برای اثبات این «خودی و غیرخودی» ندارد، برای همین باید آنقدر شما را تحریک کند تا با او مانند غیرخودی رفتار کنید، آنگاه شما خود ادعای او را به دست خود اثبات کردهاید! ضمن اینکه «چریکهای مجازی» این اقلیت هم تا بتوانند در آتش خشم و احساس دوجانبه میدمند! هدف این چریکهای مجازی هم رادیکالیزه کردنِ هر چه بیشتر جو است.
برخورد قهرآمیز آرزوی دیگر این اقلیت رادیکال است. آنها باید به جامعۀ مادرشان اثبات کنند زیر سرکوبی شدید، بیرحمانه و افسارگسیختهاند و اگر با آنها برخورد امنیتی شود، به هدفشان رسیدهاند.
پس چه باید کرد؟ چاره، رفتاری معکوس همان چیزی است که آن اقلیت رادیکال میخواهد. آنها میخواهند همگان را رادیکال کنند، پس چاره «رادیکال نشدن» است و خودداری از هر چیزی که باعث رادیکالیزه شدن جو میشود. اجازه دهیم جامعۀ مدنیِ بزرگ آذری خود راهکاری «فرهنگی و اجتماعی» برای این اقلیت رادیکال بیابد. اگر کاری از دست ما برمیآید این است که به جامعۀ آذری احترام کامل بگذاریم و کمک کنیم خودش با فرزندان رادیکالش گفتگو برقرار کند. هر راهکاری غیر از این دور باطل است. تبریز از جهت فرهنگی همواره یک گام از ایران پیش بود، اجازه دهیم خودشان راهی برای جلوگیری از این رادیکالیسم بیابند.
یگانه وظیفۀ ما این است در آتشی ساختگی ندمیم و در دام اقلیتی رادیکال نیفتیم.
✍ مهدی تدینی (با اندکی ویرایش)
@ThinkTogether
❤️🇮🇷
#وطن
#زیبایی
کاپیتان وریا غفوری فرزند شایسته ی ایران و فخر مردم کردستان، اوایل که اکانت اینستاگرامش رو باز کرده بود تو بیو نوشته بود «بژی کورد».
این عبارت از بیو حذف شد، چون خود کاپیتان هم متوجه شد که برای بزرگی باید دیدگاه ملی داشت نه محلی.
دیروز کاپیتان وطنپرست و مسوول استقلال، همان پست شهریار را در اینستاگرامش قرار داد تا الگویی باشد برای همه ی مردم ایرانشهر. درود کاپیتان❤️
@ThinkTogether
❤️🇮🇷
#زیبایی
کاپیتان وریا غفوری فرزند شایسته ی ایران و فخر مردم کردستان، اوایل که اکانت اینستاگرامش رو باز کرده بود تو بیو نوشته بود «بژی کورد».
این عبارت از بیو حذف شد، چون خود کاپیتان هم متوجه شد که برای بزرگی باید دیدگاه ملی داشت نه محلی.
دیروز کاپیتان وطنپرست و مسوول استقلال، همان پست شهریار را در اینستاگرامش قرار داد تا الگویی باشد برای همه ی مردم ایرانشهر. درود کاپیتان❤️
@ThinkTogether
❤️🇮🇷
#زندگی
💫 هفت قانون طلایی
@ThinkTogether
🔹قانون اعتقادات
به هر چیز که اعتقاد داشته باشید چه درست چه نادرست، بر قسمت نیمههوشیار ذهن تأثیر میگذارد و با دقتی حیرت آور به عینیت در میآید. هر امر باید ابتدا در قالب اعتقاد درآید تا سپس به آن عمل شود.
🔹قانون انتظارات
هر آنچه که انتظارش را میکشید به سرتان میآید. مثلن اگر انتظار یک زندگی خوب و موفق را میکشید، همان را خواهید داشت و برعکس. پس اگر هر عملی که انجام دهید از آن انتظار مثبت داشته باشید، نتیجه مثبت خواهید گرفت. حتمن تأثیر این قانون را در زندگی روزمره زیاد دیدهاید.
🔹 قانون جاذبه
منفیها، منفیها را جذب میکنند و مثبتها، مثبتها را. افراد با ذهنیت منفی، اشخاص منفی را جذب میکنند و برعکس، افراد با ذهنیت مثبت، اشخاص پر انرژی و مثبتاندیش را.
🔹قانون جانشینی
ذهن نیمههوشیار در یک لحظه میتواند فقط به یک وجه از قضیه فکر کند (مثبت یا منفی). یعنی زمانی که میخواهیم به جنبه مثبت کاری فکر کنیم قادر نیستیم در همان لحظه جوانب منفی آن را هم بسنجیم. مگر آنکه جنبه منفی جانشین وجه مثبت شود.
@soorenaam
🔹قانون کارما
آدمی تنها آنچه را که میدهد باز میستاند. بازی زندگی، بازی بومرنگها است. پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز به خود او باز میگردد.
کارما واژهای است سانسکریت به معنای «بازگشت». آنچه که آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. بسیاری از مردم از این واقعیت غافلند که هدیه دادن نوعی سرمایه گذاری است و اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستی عاقبتی ندارد.
🔹قانون بخشایش
این قانون میگوید خطاهای خود و دیگران را فراموش کنید و ببخشید. فراموش کردن خطاهای خود این حسن را دارد که تصویر ذهنی شخص از خود، مخدوش نمیشود.
هر اندیشهی خشک و محدودکنندهای مثل مقصر دانستن خود، یا کینه و ناراحتی داشتن از دیگران بر ذهن نیمههوشیار اثر گذاشته، مانع پیشرفت میشود.
🔹قانون پرهیز از تردید و هراس
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و آرمانهایش فاصله ایجاد کند. اگر انسان بدون دلهره، برای تحقق آرزوهایش تلاش کند، بیدرنگ برآورده خواهد شد.
ترس، دشمن بزرگ بشر است. ترس از تنگدستی، ترس از بدبختی، ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس از دست دادن و … .
@ThinkTogether
🌟🌠📈
💫 هفت قانون طلایی
@ThinkTogether
🔹قانون اعتقادات
به هر چیز که اعتقاد داشته باشید چه درست چه نادرست، بر قسمت نیمههوشیار ذهن تأثیر میگذارد و با دقتی حیرت آور به عینیت در میآید. هر امر باید ابتدا در قالب اعتقاد درآید تا سپس به آن عمل شود.
🔹قانون انتظارات
هر آنچه که انتظارش را میکشید به سرتان میآید. مثلن اگر انتظار یک زندگی خوب و موفق را میکشید، همان را خواهید داشت و برعکس. پس اگر هر عملی که انجام دهید از آن انتظار مثبت داشته باشید، نتیجه مثبت خواهید گرفت. حتمن تأثیر این قانون را در زندگی روزمره زیاد دیدهاید.
🔹 قانون جاذبه
منفیها، منفیها را جذب میکنند و مثبتها، مثبتها را. افراد با ذهنیت منفی، اشخاص منفی را جذب میکنند و برعکس، افراد با ذهنیت مثبت، اشخاص پر انرژی و مثبتاندیش را.
🔹قانون جانشینی
ذهن نیمههوشیار در یک لحظه میتواند فقط به یک وجه از قضیه فکر کند (مثبت یا منفی). یعنی زمانی که میخواهیم به جنبه مثبت کاری فکر کنیم قادر نیستیم در همان لحظه جوانب منفی آن را هم بسنجیم. مگر آنکه جنبه منفی جانشین وجه مثبت شود.
@soorenaam
🔹قانون کارما
آدمی تنها آنچه را که میدهد باز میستاند. بازی زندگی، بازی بومرنگها است. پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز به خود او باز میگردد.
کارما واژهای است سانسکریت به معنای «بازگشت». آنچه که آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. بسیاری از مردم از این واقعیت غافلند که هدیه دادن نوعی سرمایه گذاری است و اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستی عاقبتی ندارد.
🔹قانون بخشایش
این قانون میگوید خطاهای خود و دیگران را فراموش کنید و ببخشید. فراموش کردن خطاهای خود این حسن را دارد که تصویر ذهنی شخص از خود، مخدوش نمیشود.
هر اندیشهی خشک و محدودکنندهای مثل مقصر دانستن خود، یا کینه و ناراحتی داشتن از دیگران بر ذهن نیمههوشیار اثر گذاشته، مانع پیشرفت میشود.
🔹قانون پرهیز از تردید و هراس
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و آرمانهایش فاصله ایجاد کند. اگر انسان بدون دلهره، برای تحقق آرزوهایش تلاش کند، بیدرنگ برآورده خواهد شد.
ترس، دشمن بزرگ بشر است. ترس از تنگدستی، ترس از بدبختی، ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس از دست دادن و … .
@ThinkTogether
🌟🌠📈
#نکته
گوسفند هر رنگی که باشد
باز هم گوسفند است
اگـــر
عقايد آدمی احمقانه باشد،
با رعایت ظواهر
روشنفکر نمی شود..!
@ThinkTogether🌱
گوسفند هر رنگی که باشد
باز هم گوسفند است
اگـــر
عقايد آدمی احمقانه باشد،
با رعایت ظواهر
روشنفکر نمی شود..!
@ThinkTogether🌱
#فرهنگ
فرهنگ همیشه وحشتناکترین چیز برای دیکتاتورها است. زیرا مردمی که کتاب بخوانند هرگز برده نخواهند شد.
👤 آنتونیو لوبوآنتونس
📎 سرانه ی مطالعه ايران ٢ تا ٧ دقيقه در روز است. بسیاری از گره های اجتماعی و سیاسی ما ایرانیان ریشه در همین کتابخوانی ناچیز دارند.
@ThinkTogether
📚🌺
فرهنگ همیشه وحشتناکترین چیز برای دیکتاتورها است. زیرا مردمی که کتاب بخوانند هرگز برده نخواهند شد.
👤 آنتونیو لوبوآنتونس
📎 سرانه ی مطالعه ايران ٢ تا ٧ دقيقه در روز است. بسیاری از گره های اجتماعی و سیاسی ما ایرانیان ریشه در همین کتابخوانی ناچیز دارند.
@ThinkTogether
📚🌺
#فرهنگ
@ThinkTogether
در جوامعی که مردم از داشتنِ حداقلی برای یک زندگی شرافتمندانه محرومند و قانونی نیز از حقوق مظلومان دفاع نمی کند، سلطه گرى و سلطه پذیرى هر دو زمینه مناسبى براى رشد پیدا مى كنند.
مطلوب و محبوب سلطه گران كسانى هستند كه ضعف خویش را بپذیرند و با سلطه گر به مقابله بر نخیزند و در پى تغییر شرایط بر نیایند.
در این جوامع بدلیل بی پناهی مردم، هر كس مى تواند در عین اِعمال قدرت به مظلومتر از خویش، تحت سلطه مافوق یا قدرتمندتر از خود قرار گیرد. بعبارت دیگر رابطه سلطه گرى و سلطه پذیرى یا همان ارباب -رعیتی در تمامى سطوح اجتماع برقرار است، چه در وزارتخانه ها، سازمانها، ادارات و كارخانه ها، و چه در دانشگاهها و مدارس، این رابطه دردناک و مخرب را حتی می توان بین زوجها، بین والدین و فرزندان و بین فرزندان بزرگتر و کوچکتر در یک خانواده مشاهده نمود.
تعریف و مفهوم "خوبى" در چنین جوامعی همانا "اطاعت مطلق" است و بس؛
سلطه گران معمولا باعنوان خیر و صلاح زیردستان و در لواى عشق و علاقه به آنان اعمال زور و ظلم مى كنند و بدین ترتیب، حق انتخاب و امكان رشد را از افراد تحت سلطه خویش مى گیرند.
سلطه پذیران نیز با گذشت و فدا كردن خود این خیرخواهى را ارج مى نهند و این علاقه را مي پذیرند و با این کار از احساس بدِ سلطه پذیری خود را رها می کنند اما حقیقت این است:
"در هر نوع رابطه كه یكى از طرفین با هر دلیل و بهانه اى مانع از رشد دیگرى در به ثمر رساندن استعدادهاى بالقوه اش شده و باعث گردد كه در او احساس حقارت، ناچیزى و ناتوانى به وجود آید نوعى سلطه گرى یا خود برتر بینی بیمارگونه حاكم است".
عوارض اولیه این رابطه نابرابر، بوجود آمدن ویژگیهایی چون دروغگویی، چاپلوسی، زبان بازی، بت سازی و بت پرستی، خفقان و سکوت در برابر ظلم، منفعت طلبی، حسادت و تنگ نظری و عوارض ثانویه آن ویژگیهایی چون شكسته نفسى، نپذیرفتن مسوولیت، نپذیرفتن خطا، نپذیرفتن انتقاد، جلب ترحم، ناله و شِكوه و شكایت، نفرین و غیره است. ویژگیهایی که هر یک بر مبنای هنجارهای روانشناختی جهان مدرن نوعی ناهنجاری روانی تلقی می شود.
طبیعتا تا زمانی که از بالاترین تا پایینترین مسوولان کشورمان نسبت به زیر دست خود حالت سلطه گری یا اربابی و نسبت به افراد بالادست خود حالت سلطه پذیری یا رعیتی دارند ما نخواهیم توانست در هیچ زمینه ای پیشرفت کنیم کما آنکه تاکنون نکرده ایم.
@ThinkTogether
🌐👈
@ThinkTogether
در جوامعی که مردم از داشتنِ حداقلی برای یک زندگی شرافتمندانه محرومند و قانونی نیز از حقوق مظلومان دفاع نمی کند، سلطه گرى و سلطه پذیرى هر دو زمینه مناسبى براى رشد پیدا مى كنند.
مطلوب و محبوب سلطه گران كسانى هستند كه ضعف خویش را بپذیرند و با سلطه گر به مقابله بر نخیزند و در پى تغییر شرایط بر نیایند.
در این جوامع بدلیل بی پناهی مردم، هر كس مى تواند در عین اِعمال قدرت به مظلومتر از خویش، تحت سلطه مافوق یا قدرتمندتر از خود قرار گیرد. بعبارت دیگر رابطه سلطه گرى و سلطه پذیرى یا همان ارباب -رعیتی در تمامى سطوح اجتماع برقرار است، چه در وزارتخانه ها، سازمانها، ادارات و كارخانه ها، و چه در دانشگاهها و مدارس، این رابطه دردناک و مخرب را حتی می توان بین زوجها، بین والدین و فرزندان و بین فرزندان بزرگتر و کوچکتر در یک خانواده مشاهده نمود.
تعریف و مفهوم "خوبى" در چنین جوامعی همانا "اطاعت مطلق" است و بس؛
سلطه گران معمولا باعنوان خیر و صلاح زیردستان و در لواى عشق و علاقه به آنان اعمال زور و ظلم مى كنند و بدین ترتیب، حق انتخاب و امكان رشد را از افراد تحت سلطه خویش مى گیرند.
سلطه پذیران نیز با گذشت و فدا كردن خود این خیرخواهى را ارج مى نهند و این علاقه را مي پذیرند و با این کار از احساس بدِ سلطه پذیری خود را رها می کنند اما حقیقت این است:
"در هر نوع رابطه كه یكى از طرفین با هر دلیل و بهانه اى مانع از رشد دیگرى در به ثمر رساندن استعدادهاى بالقوه اش شده و باعث گردد كه در او احساس حقارت، ناچیزى و ناتوانى به وجود آید نوعى سلطه گرى یا خود برتر بینی بیمارگونه حاكم است".
عوارض اولیه این رابطه نابرابر، بوجود آمدن ویژگیهایی چون دروغگویی، چاپلوسی، زبان بازی، بت سازی و بت پرستی، خفقان و سکوت در برابر ظلم، منفعت طلبی، حسادت و تنگ نظری و عوارض ثانویه آن ویژگیهایی چون شكسته نفسى، نپذیرفتن مسوولیت، نپذیرفتن خطا، نپذیرفتن انتقاد، جلب ترحم، ناله و شِكوه و شكایت، نفرین و غیره است. ویژگیهایی که هر یک بر مبنای هنجارهای روانشناختی جهان مدرن نوعی ناهنجاری روانی تلقی می شود.
طبیعتا تا زمانی که از بالاترین تا پایینترین مسوولان کشورمان نسبت به زیر دست خود حالت سلطه گری یا اربابی و نسبت به افراد بالادست خود حالت سلطه پذیری یا رعیتی دارند ما نخواهیم توانست در هیچ زمینه ای پیشرفت کنیم کما آنکه تاکنون نکرده ایم.
@ThinkTogether
🌐👈
#تلنگر
#فرهنگ
سالهاست که خواسته و ناخواسته، بجا یا نابجا خودمان را سرزنش میکنیم؛ با سنجشهای نابجا جامعهمان را خوار میشماریم؛ هیچگاه داشتهها و خوبیهایمان را ندیدهایم؛ هر که بیشتر بد گفته، روشنفکرترش خواندهایم...
آنچه که امروز ملت ما پیش از هر چیز بدان نیاز دارد، اعتماد به نفس و خود و یکدیگر را دوست داشتن است.
@ThinkTogether🌱
#فرهنگ
سالهاست که خواسته و ناخواسته، بجا یا نابجا خودمان را سرزنش میکنیم؛ با سنجشهای نابجا جامعهمان را خوار میشماریم؛ هیچگاه داشتهها و خوبیهایمان را ندیدهایم؛ هر که بیشتر بد گفته، روشنفکرترش خواندهایم...
آنچه که امروز ملت ما پیش از هر چیز بدان نیاز دارد، اعتماد به نفس و خود و یکدیگر را دوست داشتن است.
@ThinkTogether🌱
#یادداشت
🌎 لاتاری گرینکارت آمریکا ثبتنام کن. ضرر نداره!
🗓 هر سال، از کاغذ سفید A4ی که عکاسی محل به پشت شیشهاش میچسباند و مینویسد: "ثبت نام لاتاری" میفهمم باز یکسال گذشته و ثبتنام لاتاری شروع شدهاست. دانشجویم به جای فرستادن کار کلاسیش، به اشتباه برگهی ثبت نام لاتاریش را برایم ایمیل کردهاست. چند نفر از اقوام به همسرم گفتهاند: "چرا شما ثبت نام نمیکنید؟ فوقش اگر اسمتان درآمد، نمیروید!" فصل، فصل لاتاری است.
🌿 لاتاری اما یک "نشانه" است. نشانهای از جامعهای که احساسش این است: "به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا سرایم". جامعهای که خودش را دوست ندارد! جامعهای که میخواهد مرتب "شانس"ش را برای رفتن به جای دیگری امتحان کند. هر سال. هر بار. جامعهای که از جایی که هست، راضی نیست. از دیدن خودش در آینه لذت نمیبرد. خودش را آنقدر که باید، دوست ندارد. جامعهی سر راهی. جامعهای که انگار همه مثل مسافرخانهای موقت به آن نگاه میکنند: جایی که امروز مقیمش هستند اما فردا، شاید نه. امیدوار به رفتن.
🌿 بدون شک بوجود آورندهی بخش قابلتوجهی از این وضعیت، عملکرد حکومت بوده و هست. شکی نیست. مسیرهای غلط، ایجاد حس ناامیدی و عدم تعلق، دلزده کردن بخش عمدهای از جامعه، فشارهای شدید اقتصادی، بیعدالتی، [ قطع ارتباط با گذشتهی تاریخی، بمباران جامعه با مفاهیم منفی از رسانه ها، ترویج بیوطنی و امتگرایی] و ...
در این بحران، سهم سیاست پررنگ است. بخش دیگرش هم سهم مهارت آمریکا در نشان دادن تصویری رویایی از خویشتن است. رویای امریکایی. تصویر جامعهی همهچیز تمام. ساختهشدن تصویری که همین "لاتاری" هم وسیلهای برای تقویت آن در سطح دنیاست: بهشتی که فقط نصیب معدود افرادی در جهان میشود. مرغ سعادتی که روی دوش چند تشنهی مشتاقِ در جستجوی خوشبختی مینشیند. ساختنِ آرزو. مدیریتِ امید. تصویری که اعداد و ارقام و بازگشتهها و کارشناسان، میدانند که واقعی نیست. اما چه فایده که عاشق، کر است و کور.
🌿 تقصیر حکومت و سیاست به کنار. اما همهی ماجرا همین است؟ مقصر تمام این میل به رفتن، قمارِ نخواستن اینجا و عطشِ کنده شدن، تنها سیاست و حکومت است؟ نه، نیست. ما اگر خودمان را امروز، این سالها، چندان که باید دوست نداریم، بخش مهمی از آن به دلیلی دیگر است: چون خودمان را چنان که باید، نمیشناسیم. چون خودمان را به ما نشناساندهاند. معلوم است که تکلیفِ کسی که حس میکند خودش هیچ در دست ندارد و تمام چیزهایش را از دست دادهاست و آن خانهی دوردست که همه چیز دارد، اشک ریختن و حسرت و قمار برای رفتن به آن خانهی دوردست است.
🌿 اگر ایران را میشناختیم، اگر هنرهای بیزبان و نانوشتهی ما زبان پیدا میکردند، اگر ادبیاتمان را میکاویدیم و در ذهن کودکان و بزرگسالانمان مینشاندیم، اگر معماری ایرانیِ حیرتانگیزمان امروز در شهرها، چشمهایمان را نوازش میداد، اگر دارالفنون امروز نه یک ساختمان رها شده که یک محل گعده و آموزش بود، اگر شخصیتهایمان، از رشدیه تا هدایت و از ستارخان تا فروغی، در مستندهایی درخشان و فیلمهایی جذاب، قهرمانانِ زندگی کودکان ما بودند، اگر پوشش ما، نه خاکستریها و کِرِمهای بیهویت امروز، که لباس کردی و بلوچی و ترکمنی بود، اگر در خانههایمان بجای IKEA و فلان، حصیر بوشهر و چاقوی زنجان و قالیچه عشایری نشاندهشدهبود، آن وقت بیشتر خودمان را دوست داشتیم. آن وقت اینجا، مسافرخانه نبود؛ «خانه» بود.
🌿 راه، همان است که بزرگان رفتهاند: از محمدعلی فروغی و کسروی و هدایت و رشدیه تا شفیعی کدکنی و ژاله آموزگار و احسان یارشاطر: مای معمار، مای پژوهشگر هنر، مای آموزگار، مای نقاش، مای طراح لباس، مای حوزوی. مای دانشجو. مای روشنفکر، باید خودمان را کشف کنیم. باید خودمان را به میانهی میدان بیاوریم. باید به خودمان، دوباره حس افتخار پیدا کنیم. باید به خودمان ببالیم. این دیگر فقط تقصیر سیاست نیست. این، ماموریتِ ماست. هر کجا که ایستادهایم. شاید فردا، خودمان را دوستتر داشتهباشیم. شاید برای رفتن، "قمار" نکنیم.
✍ مهدی سلیمانیه (با کمی ویرایش)
@ThinkTogether🌱
🌎 لاتاری گرینکارت آمریکا ثبتنام کن. ضرر نداره!
🗓 هر سال، از کاغذ سفید A4ی که عکاسی محل به پشت شیشهاش میچسباند و مینویسد: "ثبت نام لاتاری" میفهمم باز یکسال گذشته و ثبتنام لاتاری شروع شدهاست. دانشجویم به جای فرستادن کار کلاسیش، به اشتباه برگهی ثبت نام لاتاریش را برایم ایمیل کردهاست. چند نفر از اقوام به همسرم گفتهاند: "چرا شما ثبت نام نمیکنید؟ فوقش اگر اسمتان درآمد، نمیروید!" فصل، فصل لاتاری است.
🌿 لاتاری اما یک "نشانه" است. نشانهای از جامعهای که احساسش این است: "به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا سرایم". جامعهای که خودش را دوست ندارد! جامعهای که میخواهد مرتب "شانس"ش را برای رفتن به جای دیگری امتحان کند. هر سال. هر بار. جامعهای که از جایی که هست، راضی نیست. از دیدن خودش در آینه لذت نمیبرد. خودش را آنقدر که باید، دوست ندارد. جامعهی سر راهی. جامعهای که انگار همه مثل مسافرخانهای موقت به آن نگاه میکنند: جایی که امروز مقیمش هستند اما فردا، شاید نه. امیدوار به رفتن.
🌿 بدون شک بوجود آورندهی بخش قابلتوجهی از این وضعیت، عملکرد حکومت بوده و هست. شکی نیست. مسیرهای غلط، ایجاد حس ناامیدی و عدم تعلق، دلزده کردن بخش عمدهای از جامعه، فشارهای شدید اقتصادی، بیعدالتی، [ قطع ارتباط با گذشتهی تاریخی، بمباران جامعه با مفاهیم منفی از رسانه ها، ترویج بیوطنی و امتگرایی] و ...
در این بحران، سهم سیاست پررنگ است. بخش دیگرش هم سهم مهارت آمریکا در نشان دادن تصویری رویایی از خویشتن است. رویای امریکایی. تصویر جامعهی همهچیز تمام. ساختهشدن تصویری که همین "لاتاری" هم وسیلهای برای تقویت آن در سطح دنیاست: بهشتی که فقط نصیب معدود افرادی در جهان میشود. مرغ سعادتی که روی دوش چند تشنهی مشتاقِ در جستجوی خوشبختی مینشیند. ساختنِ آرزو. مدیریتِ امید. تصویری که اعداد و ارقام و بازگشتهها و کارشناسان، میدانند که واقعی نیست. اما چه فایده که عاشق، کر است و کور.
🌿 تقصیر حکومت و سیاست به کنار. اما همهی ماجرا همین است؟ مقصر تمام این میل به رفتن، قمارِ نخواستن اینجا و عطشِ کنده شدن، تنها سیاست و حکومت است؟ نه، نیست. ما اگر خودمان را امروز، این سالها، چندان که باید دوست نداریم، بخش مهمی از آن به دلیلی دیگر است: چون خودمان را چنان که باید، نمیشناسیم. چون خودمان را به ما نشناساندهاند. معلوم است که تکلیفِ کسی که حس میکند خودش هیچ در دست ندارد و تمام چیزهایش را از دست دادهاست و آن خانهی دوردست که همه چیز دارد، اشک ریختن و حسرت و قمار برای رفتن به آن خانهی دوردست است.
🌿 اگر ایران را میشناختیم، اگر هنرهای بیزبان و نانوشتهی ما زبان پیدا میکردند، اگر ادبیاتمان را میکاویدیم و در ذهن کودکان و بزرگسالانمان مینشاندیم، اگر معماری ایرانیِ حیرتانگیزمان امروز در شهرها، چشمهایمان را نوازش میداد، اگر دارالفنون امروز نه یک ساختمان رها شده که یک محل گعده و آموزش بود، اگر شخصیتهایمان، از رشدیه تا هدایت و از ستارخان تا فروغی، در مستندهایی درخشان و فیلمهایی جذاب، قهرمانانِ زندگی کودکان ما بودند، اگر پوشش ما، نه خاکستریها و کِرِمهای بیهویت امروز، که لباس کردی و بلوچی و ترکمنی بود، اگر در خانههایمان بجای IKEA و فلان، حصیر بوشهر و چاقوی زنجان و قالیچه عشایری نشاندهشدهبود، آن وقت بیشتر خودمان را دوست داشتیم. آن وقت اینجا، مسافرخانه نبود؛ «خانه» بود.
🌿 راه، همان است که بزرگان رفتهاند: از محمدعلی فروغی و کسروی و هدایت و رشدیه تا شفیعی کدکنی و ژاله آموزگار و احسان یارشاطر: مای معمار، مای پژوهشگر هنر، مای آموزگار، مای نقاش، مای طراح لباس، مای حوزوی. مای دانشجو. مای روشنفکر، باید خودمان را کشف کنیم. باید خودمان را به میانهی میدان بیاوریم. باید به خودمان، دوباره حس افتخار پیدا کنیم. باید به خودمان ببالیم. این دیگر فقط تقصیر سیاست نیست. این، ماموریتِ ماست. هر کجا که ایستادهایم. شاید فردا، خودمان را دوستتر داشتهباشیم. شاید برای رفتن، "قمار" نکنیم.
✍ مهدی سلیمانیه (با کمی ویرایش)
@ThinkTogether🌱
#دیدگاه
شما تنها زمانی به قدرت نیاز دارید که قصد انجام کار زیان آوری را داشته باشید،
در غیر این صورت عشق برای انجام هر کاری کافیست!🤔
👤 چارلی چاپلین
@ThinkTogether
💗♒️
شما تنها زمانی به قدرت نیاز دارید که قصد انجام کار زیان آوری را داشته باشید،
در غیر این صورت عشق برای انجام هر کاری کافیست!🤔
👤 چارلی چاپلین
@ThinkTogether
💗♒️
#دیدگاه
نفع در این است که لقمه ای خوردی،
چندانی صبر کنی که آن لقمه نفع خود بکند،
آنگاه لقمه ی دیگر بخوری؛
حکمت این است.
و همچنین در استماع و حکمت
امّا اگر کسی را سوزشی و رنجی باشد
که زود زود می خورد
آن خود کاری دیگر است، او داند؛
اما بر طعام ما با آن آزمایش نکند.
👤 شمس تبریزی
@ThinkTogether
🏵🚶♂
نفع در این است که لقمه ای خوردی،
چندانی صبر کنی که آن لقمه نفع خود بکند،
آنگاه لقمه ی دیگر بخوری؛
حکمت این است.
و همچنین در استماع و حکمت
امّا اگر کسی را سوزشی و رنجی باشد
که زود زود می خورد
آن خود کاری دیگر است، او داند؛
اما بر طعام ما با آن آزمایش نکند.
👤 شمس تبریزی
@ThinkTogether
🏵🚶♂
#بخشی از یک کتاب
بعد از هیتلر همه آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است، اما یک چیز نابود شده اساسی بود که هر کسی نمی فهمید،
و آن، خیانت هیتلر به کلمات بود؛
خیلی از کلمات شریف، دیگر معنی خود را از دست داده بودند، پوچ و مسخره شده بودند، عوض شده بودند، کلماتی مانند آزادی ، آگاهی، پیشرفت و عدالت.
📖 آدم کجا بودی؟
✍ هاینریش بل / 1951
🔄 ناتالی چوبینه
@ThinkTogether
🔡♾
بعد از هیتلر همه آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است، اما یک چیز نابود شده اساسی بود که هر کسی نمی فهمید،
و آن، خیانت هیتلر به کلمات بود؛
خیلی از کلمات شریف، دیگر معنی خود را از دست داده بودند، پوچ و مسخره شده بودند، عوض شده بودند، کلماتی مانند آزادی ، آگاهی، پیشرفت و عدالت.
📖 آدم کجا بودی؟
✍ هاینریش بل / 1951
🔄 ناتالی چوبینه
@ThinkTogether
🔡♾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دیدگاه
#فرهنگ
🔆 اگر مردم در حال شادی و لذت بردن از زندگی باشند، هیچ نیرویی نمی تواند آنها را به خشونت و جنگ بکشد.
تاثیر ناشادمانی و افسردگی در گسترش روحیهی خشونت در یک ملت از زبان اشو
@ThinkTogether🌱
#فرهنگ
🔆 اگر مردم در حال شادی و لذت بردن از زندگی باشند، هیچ نیرویی نمی تواند آنها را به خشونت و جنگ بکشد.
تاثیر ناشادمانی و افسردگی در گسترش روحیهی خشونت در یک ملت از زبان اشو
@ThinkTogether🌱
#چکامه
#وطن
چو از این کویر وحشت،
به سلامتی گذشتی،
به شکوفهها به باران،
برسان سلام ما را...
👤 محمدرضا شفیعی کدکنی
@ThinkTogether
❣🇮🇷
#وطن
چو از این کویر وحشت،
به سلامتی گذشتی،
به شکوفهها به باران،
برسان سلام ما را...
👤 محمدرضا شفیعی کدکنی
@ThinkTogether
❣🇮🇷