با اینکه این فصلای اخیر ریک اند مورتی شخمی بود
ولی قسمت های اخر اکثرشونو دوست داشتم، خصوصا این فصل رو
(این بقیه یکم اسپویله)این حس دست و پنجه نرم کردنه با خاطراته و این حالت که قاطی کردن خاطرات و واقعیات رو باهاش خیلی حس همزاد پنداری میکنم و این بخش کنار گذاشتن خاطره عزیز و قدیمی و کنار گذاشتن این بار سنگینی که ایجاد میکرد.
گذاشتن این ترک برای قسمت اخر واقعا انتخاب خوبی بود...
ولی قسمت های اخر اکثرشونو دوست داشتم، خصوصا این فصل رو
(این بقیه یکم اسپویله)
گذاشتن این ترک برای قسمت اخر واقعا انتخاب خوبی بود...
Don't Look Back (Diane's Version) [feat. Kotomi and Ryan Elder]…
Rick and Morty, Kotomi, Ryan Elder
I know you tried
I know you tried your best
And now it's time to put this all to rest
Minutes pass and those days seem long ago, oh-oh
A distant voice
One that I used to know
There's a voice and it's tryin' to drag me down, down
If you go then I'm goin' with you now
Don't look back
Nothin' left to see
Just leave the shadows in the past
If I let it go
Can I shake this feelin'?
Oh-oh-oh
Just like that
Tomorrow's one day that I'm never getting back
I can feel you, though
Wake me from this dreamin'
Flip the switch
You're keepin' me in the dark
My vision's clear, I see ya left a mark
I'm the voice and I won't let you drag
me down, down
If you go, I'm not goin' with you now
Don't look back
Nothin' left to see
Just leave the shadows in the past
If I let it go
Can I shake this feelin'?
Oh-oh-oh
Just like that
Tomorrow's one day that I'm never getting back
I can feel you, though
Wake me from this dreamin'
Wake me from this dreamin
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
اون روزی که ساعت خوابم درست بشه، عید منه.
Forwarded from Normal Developer
دارم شرکتمو عوض میکنم و امروز یه مصاحبه داشتم.
تو مصاحبه فردی که به عنوان مدیر فنی تو میت بود ازم درمورد سابقه کاری سوال کرد و منم با جزئیات دستاوردهام و تکنولوژی هایی که استفاده کرده بودم تا اون لحظه رو مو به مو گفتم.
مثلا گفتم از جنگو استفاده کردم، یکی از مجموعه هایی که همکاری میکردم ۳ میلیون کاربر فعال داشت و کلی موارد فنی از عملکردم و این قبیل چیزا.
طرف بعد از توضیحات من شروع کرد سوالات فنی رو بپرسه. صدای برگه اومد و ظاهرا از قبل سوالا رو آماده کرده بود.
سوال اولی که پرسید این بود که پایتون چیه؟ و از چه نوعیه مفسری یا کامپایلری؟ :)
بزرگوار من همین الان درمورد مقیاس پلتفرمهایی که کار کردم برات گفتم :)))))
@normal_developer
تو مصاحبه فردی که به عنوان مدیر فنی تو میت بود ازم درمورد سابقه کاری سوال کرد و منم با جزئیات دستاوردهام و تکنولوژی هایی که استفاده کرده بودم تا اون لحظه رو مو به مو گفتم.
مثلا گفتم از جنگو استفاده کردم، یکی از مجموعه هایی که همکاری میکردم ۳ میلیون کاربر فعال داشت و کلی موارد فنی از عملکردم و این قبیل چیزا.
طرف بعد از توضیحات من شروع کرد سوالات فنی رو بپرسه. صدای برگه اومد و ظاهرا از قبل سوالا رو آماده کرده بود.
سوال اولی که پرسید این بود که پایتون چیه؟ و از چه نوعیه مفسری یا کامپایلری؟ :)
بزرگوار من همین الان درمورد مقیاس پلتفرمهایی که کار کردم برات گفتم :)))))
@normal_developer
Normal Developer
دارم شرکتمو عوض میکنم و امروز یه مصاحبه داشتم. تو مصاحبه فردی که به عنوان مدیر فنی تو میت بود ازم درمورد سابقه کاری سوال کرد و منم با جزئیات دستاوردهام و تکنولوژی هایی که استفاده کرده بودم تا اون لحظه رو مو به مو گفتم. مثلا گفتم از جنگو استفاده کردم، یکی…
یکی از مشکلاتم و دلایلی ک قصد استخدام شدن ندارم حالا حالاها همینه
بله قبول دارم یکسری موارد فنی و عمومی رو تا جایی کار نکنی یاد نمیگیری
ولی مسأله ای که هست اینه که، ۹۰ درصد جاها آدمای ارزشمند فنی ندارن، یه گاوی یه ایده استارتاپی داشته و با هزار جور روش کشوندتش جلو، ولی قصدی به اصولی و درست جلو رفتن نداره
و مصداق این صاب کمپانیا تو لینکداین پره، مدام نیروی که تخصص عملی واقعی نداره رو بخاطر ارزون بودن میاره و اگرم نیرویی کاربلد داره، نه از فیدبکاش و پیشنهاداش استفاده ای میکنه
و بیشتر باعث دیده نشدن و سرکوفت زدن اون نیروی با ارزش میشه
و همین میشه که ۹۹ درصد چیزایی ک دور برمونه اشغال باشه، از صنایع مهم میلیاردی بگیر تا خودرو و وسایل روزمره عمومی
دلیل اینکه نمیخوام برای شرکتا کار کنم اینه که، نه چهارچوب و استانداردی دارن، و نه تلاش میکنن محصولی که تولید میکنن کمتر آشغال باشه
به عنوان کسی ک از بچگی عاشق ساختن چیزا بوده، دوست ندارم چیزی که میسازم یه زباله مادی و معنوی باشه....
بازم شاید بگین ربطش به این پیامی ک گذاشتی چیبود، ربطش اینه که شرکتا هیچ توانایی جداسازی فنی ندارن، کسی که یه سیستم پیچیده و فنی رو پیاده سازی کرده، و داره همچیز اونو توضیح میده، یعنی تا الان سواد اینو داشته که همچون چیزی در آورده، بجای اینکه تو ازش الفبا رو (مسائل پیش پا افتاده که نیازی به حفظ کردن نداره) بپرسی، بهتره پایه های چیزی که واقعا نیاز داری رو بپرسی و ببینی باهم تطابق دارن یا نه
بله قبول دارم یکسری موارد فنی و عمومی رو تا جایی کار نکنی یاد نمیگیری
ولی مسأله ای که هست اینه که، ۹۰ درصد جاها آدمای ارزشمند فنی ندارن، یه گاوی یه ایده استارتاپی داشته و با هزار جور روش کشوندتش جلو، ولی قصدی به اصولی و درست جلو رفتن نداره
و مصداق این صاب کمپانیا تو لینکداین پره، مدام نیروی که تخصص عملی واقعی نداره رو بخاطر ارزون بودن میاره و اگرم نیرویی کاربلد داره، نه از فیدبکاش و پیشنهاداش استفاده ای میکنه
و بیشتر باعث دیده نشدن و سرکوفت زدن اون نیروی با ارزش میشه
و همین میشه که ۹۹ درصد چیزایی ک دور برمونه اشغال باشه، از صنایع مهم میلیاردی بگیر تا خودرو و وسایل روزمره عمومی
دلیل اینکه نمیخوام برای شرکتا کار کنم اینه که، نه چهارچوب و استانداردی دارن، و نه تلاش میکنن محصولی که تولید میکنن کمتر آشغال باشه
به عنوان کسی ک از بچگی عاشق ساختن چیزا بوده، دوست ندارم چیزی که میسازم یه زباله مادی و معنوی باشه....
بازم شاید بگین ربطش به این پیامی ک گذاشتی چیبود، ربطش اینه که شرکتا هیچ توانایی جداسازی فنی ندارن، کسی که یه سیستم پیچیده و فنی رو پیاده سازی کرده، و داره همچیز اونو توضیح میده، یعنی تا الان سواد اینو داشته که همچون چیزی در آورده، بجای اینکه تو ازش الفبا رو (مسائل پیش پا افتاده که نیازی به حفظ کردن نداره) بپرسی، بهتره پایه های چیزی که واقعا نیاز داری رو بپرسی و ببینی باهم تطابق دارن یا نه
Forwarded from من چراغها را روشن میکنم.
هر کتابی که تموم میکنم، انگار یه شهر به جغرافیایِ ذهنم اضافه میشه. بهتر از این نمیتونم توصیفش کنم.
🤝1
Forwarded from من چراغها را روشن میکنم.
یه کم دوست داشتن برای خودت کنار بذار. روزایی هستن که هیچکس نیست بهت عشق بده. باید باشی خودت.
👍2
Forwarded from من چراغها را روشن میکنم.
به دوستانى نياز داريم كه در هنگام درد، همسفرمان باشند دلگيرى هايمان را تحمل كنند و اجازه دهند مدتى در خود فرو برويم تا بتوانيم دوباره روى پاهاى خود بايستيم.
-کاترین می
👍1
Forwarded from من چراغها را روشن میکنم.
بینِ این که «دلم میخواد یکی مراقبم باشه»، با «خودم باید مراقب خودم باشم» گیر کردم. بینِ قوی موندن و ادامه دادن یا رها کردن و لحظهای پناه گرفتن توی بغل کسی. بینِ خوش بودن تویِ حال، یا فکر کردن به خوشتر زندگی کردن تویِ آینده. بینِ دیدنِ چیزی که دارم و رویابافتن برایِ چیزی که میخوام داشته باشم. بینِ سخت کار کردن تو امروز، یا استراحت کردن برایِ این که فردا جون داشته باشم از اول شروع کنم. میشه چشمام رو ببندم و یکی بزنه پشتِ اون دستم که گُل توشه؟! انتخاب سخته.
Forwarded from مجهول (Hasti)
یه آدمی بهم گفت تو هر چیزی بخوای بهت دیر داده میشه تا صبر کردن رو یاد بگیری
از بچگی تا الان هر بار توی این درس دارم رد میشم
از بچگی تا الان هر بار توی این درس دارم رد میشم
Forwarded from Paradoxium
توییتر فارسی
این نیاز به مخاطب/تماشاگر داشتن هم بعضی وقتها خندهدار میشه. من تا چند سال پیش تمام این چیزها رو توی دفترم و برای خودم مینوشتم، نمیدونم یهو چی شد که احساس کردم باید از زندگی، افکار و احساساتم موزه درست کنم و توییتر ساختم کانال دیلی.
بعد میری سر کار احساساتت رو بلند میگی و یهو میفهمی عادی نیست.
🔥1
باگ نویس فعلی، کشاورز آینده
Ali Sorena – Goriz Az Markaz ...
آغاز قصه ی تلخ این بیماری همیشه مثل یه صحنه توی صورتمه
این که زندگی جنگه و بگیر به چنگ، اگه جایی رو می خوای
قدرت، اگه فردایی رو می خوای
قصه ی درد مشترک تموم تَرَک های جامعه
واسه نگاهی که انقدر کدر و تلخه
یه لحظه بکن، مجسم این جنگ رو
موفقیت، یعنی قلبت رو کم کن
می شکنیم تا راه هست، مریضیم
پیش، یعنی بالا، پس، یعنی زیر، نقطه
زندگی تو شعبده بازی قدرت
آواز نداره زبون لکنت
بیا پیک بزنیم با جرئت
هنوز باهات دارم صحبت
چند سالی هست که با غم می خونم
اونا که منو دنبال کردن می دونن
روزای کمی بود که رنگی بودم
زخمی شدم وقتی جنگ پیش اومد
چقدر انسانی بود از هر شکل یا هر چی تنت داری، یا کفشت
برسه تو دستت، حَقِّت
حتی وقتی می گن: "نمی تونه، شهرستانی"
رپ کردم واسه هدف بهترم
درجه یک، امروز درجه یک ترم
این واسه اونا که نسخ شعرمن
ادبیات بی ادب شعر بلد
همه گنده هاتون هَوَل سِحرم شدن
وقتی کوبیدم قلم زندمو تو هیپ هاپ
زمان گفت می رم، منم فقط نوشتم
هنو خونه ام تو کولم
هنو کلی قدم تو کولم
هنو دستای قطع تو کولم
هنو موی بلند تو کولم
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن تو کولم
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
هنو خونه ام تو کولم
هنو کلی قدم تو کولم
هنو دستای قطع تو کولم
هنو موی بلند تو کولم
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن تو کولم
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
رشد کردم ولی فهمیدم باید
یا خود کشی بکنم یا کشته بشم
واسه امثال من یا جنگه یا مرگ
اینو زد تو صورتم رخ گشنه ی شهرم
یه زمینی که پوست نداره
زخم خونواده ی شب که روز نداره
دیدم، وطنتون نفوذ نداره
تو سر کسی که اتاقشو دوست نداره
زخم ریزش، آغاز جهش
یعنی گریز از مرکز و ناز مکش
همه می شیم پاره تهش
بین دو کش، آواره تهش
دیگه آینه حسابی می بینه تنهام
فکر کردم به جون خونه می شینه حرفام
اما، کشیده شدم به سمت جلو
تا که بفهمم چی می گن ترسام
گفتم هدفتو نطفه اش رو بذار
یا که واسه خونه اتون قدرت رو بخواه
شوخی نکن با خودت، خسته شدی دیگه
یه کلام نمی تونم ،نقطه اشو بزار
یه طرف ساحل و سوختگی بود
که پُر شیرجه ی نزده و کوفتگی بود
یه طرف یه دریای بزرگ
که چشم توی چشمم دوخته می دوختم
(چِشم)
ساحل رو زدم تو سینه ام
خسارت دریا رو دادم بره
موندم، روی جفت پاهام
این دومی رو هم محاله یادم بره
اشک ریختم رو خاک روحم
دیدم حالم گِله
همون خونه ای که یه روزی بود انتخابم
امروز فقط توش یه رباتم ولش...
هنو خونه ام تو کولم
هنو کلی قدم تو کولم
هنو دستای قطع تو کولم
هنو موی بلند تو کولم
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن تو کولم
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
منو خونه جور شدیم هر جور شده
رفتم تو خودم اونم رفت تو خودش
کسی که پل بشه میون شکاف
یعنی باید بگذره از رو خودش
مبارزه واژه ی من بود اصلاً
نمی رفت بیرون هیچ جور از تو سرم
من زندگی ام بیشتر از هیکلمه
واِلا خالشو می کوبیدم رو تنم
دیدم، ذهنم تو اتاق ایستاده
که همه دیوارا غیر قاب هیچ کاره ان
من اون کوچه رو ترک می کنم اما
اون کوچه هنوز سر جاش ایستاده
معنا نمیده سکونت
ولی تو جهان نمیشه دروغ کرد
اگه زمان بگیره عفونت، از مکان نمی شه عبور کرد
ما هر دو میگیم زخم از ته دل
اما فرق داره من زیر ضربدره اسمم
تو انگشت رفت زیر پاشنه ی کفشت
من آدم افتاد تو دفتر شعرم
هنوز رخ بی نقاب، تو حجاب، نمی ره لختیه باد
شعر من همین افتادناست
مهم نی چی دنیای تخمی بخواد
من دیوار بلند پشت خونه
که می گرفت جلو نور آزاد رو ندیدم
رُل سایه ها آزارم داد، کارگردان این تئاتر رو ندیدم
موی رهای آزادی رو قیچی قدرت گرفت از من و ما
به غیر اشک های درخت، تصویر باد رو ندیدم
هنو خونه ام تو کولم
هنو کلی قدم تو کولم
هنو دستای قطع تو کولم
هنو موی بلند تو کولم
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن تو کولم
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
@averagebpdguy