Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
تفریح من تا اینجای عید خوابیدن بوده.
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
آدمارو رو جدی نگیر، تو ذوق میزنن.
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
گاهی حس میکنم اونقدر که آدمهارو شنیدم، شنیده نشدم و این برام دردناکه که پر از حرفهایی بودم و هستم که حتی توان بیانشون رو ندارم.
Nobody
Mitski
My God, I'm so lonely, so I open the window
To hear sounds of people, to hear sounds of people
Venus, planet of love, was destroyed by global warming
Did its people want too much too? Did its people want too much?
And I don't want your pity, I just want somebody near me
Guess I'm a coward, I just want to feel alright
And I know no one will save me, I just need someone to kiss
Give me one good honest kiss and I'll be alright
Nobody x7
I've been big and small and big and small and big and small again
And still nobody wants me, still nobody wants me
And I know no one will save me, I'm just asking for a kiss
Give me one good movie kiss and I'll be alright
Nobody x♾
Forwarded from مثلاً روانشناسم!
گفت: در آستانه بمون!
پرسیدم: یعنی چی؟
گفت: یعنی اگه وارد خونهای شدی، نزدیک در بمون.
اگه وارد گروهی شدی، حوالی ورودی بمون.
اگه از حرفای کسی خوشت اومد، خیلی غرقش نشو، در آستانه بمون!
اگه باور یا مذهبی رو پذیرفتی، در آستانه بمون!
اگه با کسی وارد رابطه شدی، در آستانه بمون!
اگه در مورد نظرات و افکارت خیلی مطمئنی، در آستانه بمون!
اینکه در آستانه میمونی به معنی استفاده نکردن و لذت نبردن از موقعیتی که توش هستی نیست، به معنی اینه که در حالی که قاطی اون موقعیتی ولی همچنان نگاهی هم از لای در به بیرون داری و میدونی همونطور که روزی وارد این خونه شدی، ممکنه روزی وقت رفتن از این محفل فرا برسه!
اگه در آستانه باشی، هویت و شخصیت خودت رو به وضعیتی که توش قرار گرفتی، گره نمیزنی. پس اگه روزی بفهمی که اون فکر، اون باور، اون اعتقاد، اون رابطه اشتباه بوده یا دیگه از آنِ تو نیست، راحتتر میتونی دل بکنی و جدا شی و به سمت یه منزل جدید سفر کنی! ولی وقتی به منزل جدید رسیدی، میدونی که باید کجا مستقر بشی!؟ در آستانه!
-Saanaa
پرسیدم: یعنی چی؟
گفت: یعنی اگه وارد خونهای شدی، نزدیک در بمون.
اگه وارد گروهی شدی، حوالی ورودی بمون.
اگه از حرفای کسی خوشت اومد، خیلی غرقش نشو، در آستانه بمون!
اگه باور یا مذهبی رو پذیرفتی، در آستانه بمون!
اگه با کسی وارد رابطه شدی، در آستانه بمون!
اگه در مورد نظرات و افکارت خیلی مطمئنی، در آستانه بمون!
اینکه در آستانه میمونی به معنی استفاده نکردن و لذت نبردن از موقعیتی که توش هستی نیست، به معنی اینه که در حالی که قاطی اون موقعیتی ولی همچنان نگاهی هم از لای در به بیرون داری و میدونی همونطور که روزی وارد این خونه شدی، ممکنه روزی وقت رفتن از این محفل فرا برسه!
اگه در آستانه باشی، هویت و شخصیت خودت رو به وضعیتی که توش قرار گرفتی، گره نمیزنی. پس اگه روزی بفهمی که اون فکر، اون باور، اون اعتقاد، اون رابطه اشتباه بوده یا دیگه از آنِ تو نیست، راحتتر میتونی دل بکنی و جدا شی و به سمت یه منزل جدید سفر کنی! ولی وقتی به منزل جدید رسیدی، میدونی که باید کجا مستقر بشی!؟ در آستانه!
-Saanaa
Forwarded from کاژِه!
روزمرگیهای یک رواندرمانگر
مشکل اینه در دنیایی که سراسر، از دست دادن دادنه، دنبالِ بدست آوردنهای دائمی هستیم.
لزومی ندارد
نام تمام کسانی که را که دوست داری
به خاطر بسپاری
تو برای دوست داشتن آمدهای
نه برای داشتن
بنابراین
حرفی اگر راه گلویت را بست
کافیست در دلت بگویی"یک لیوان آب"
نام تمام کسانی که را که دوست داری
به خاطر بسپاری
تو برای دوست داشتن آمدهای
نه برای داشتن
بنابراین
حرفی اگر راه گلویت را بست
کافیست در دلت بگویی"یک لیوان آب"
_حسین صفا.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
در سالِ جدید برای خودم تنها یک هدف دارم بچهها. شاید کمی عجیب به نظر برسه، اما امسال مهمترین چیزی که میخوام بدست بیارم «آهستگی» هست. زندگی سریع شده، آدم ها در حال دویدن هستن، حتی دیگه مثل گذشتهها نمیتونیم خاطرهسازی کنیم. چون برای روزِ بعد، آدمِ بعد و تجربهی بعدی عجله داریم. امسال میخوام آهسته باشم و در ادامهی زندگیام این آهستگی رو حفظ کنم.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
تغییر وقتی سریع رخ میده، ناپایداره.
روزمرگیهای یک رواندرمانگر
آهستگی
بشدت بهش نیازمندم
کاش همچی انقدر پشت سر هم و تنداتند نبود
کاش میشد یکم اروم بود و بی دقدقه رفت جلو
و با خودت بگی:
هرچیم شد آروم آروم باهاش کنار میام...
کاش همچی انقدر پشت سر هم و تنداتند نبود
کاش میشد یکم اروم بود و بی دقدقه رفت جلو
و با خودت بگی:
هرچیم شد آروم آروم باهاش کنار میام...
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
«یه وقتهایی انقدر عميق یک نفر رو دوستداری که خودتو تو تلاش برای نگه داشتنش گم میکنی. همه چیزتو میذاری وسط، زمانت، قلبت، آرامشت. در حالی که اونا به ندرت متوجه میشن. میمونی حتی وقتی که دارن تورو میشکنن، فقط به خاطر اینکه فکر میکنه دوستداشتن تو میتونه برای هردوتون کافی باشه.
بخشهایی از خودت رو از دست میدی، فقط بهخاطر اینکه کس دیگهای رو راضی نگهداری.
خیلی تلاش کردی، خیلی صبر کردی، امیدوار بودی تا بفهمن چقدر براشون گذاشتی. امیدوار بودی که تلاشتو جبران کنن. ولی هيچوقت قدمی ندیدی.»
بخشهایی از خودت رو از دست میدی، فقط بهخاطر اینکه کس دیگهای رو راضی نگهداری.
خیلی تلاش کردی، خیلی صبر کردی، امیدوار بودی تا بفهمن چقدر براشون گذاشتی. امیدوار بودی که تلاشتو جبران کنن. ولی هيچوقت قدمی ندیدی.»
به زندگیم که نگاه میکنم میبینم
کتابا، سریالا، خیابونا، موزیکا
همیشه نجاتم دادن
آدما؟!! نه، هیچوقت...
کتابا، سریالا، خیابونا، موزیکا
همیشه نجاتم دادن
آدما؟!! نه، هیچوقت...
سخت ترین کار دنیا اینه جواب یکیو میدی و دیگ ول نمیکنه و نمیتونی تمومش کنی مکالمه رو😩