Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
در سالِ جدید برای خودم تنها یک هدف دارم بچهها. شاید کمی عجیب به نظر برسه، اما امسال مهمترین چیزی که میخوام بدست بیارم «آهستگی» هست. زندگی سریع شده، آدم ها در حال دویدن هستن، حتی دیگه مثل گذشتهها نمیتونیم خاطرهسازی کنیم. چون برای روزِ بعد، آدمِ بعد و تجربهی بعدی عجله داریم. امسال میخوام آهسته باشم و در ادامهی زندگیام این آهستگی رو حفظ کنم.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
تغییر وقتی سریع رخ میده، ناپایداره.
روزمرگیهای یک رواندرمانگر
آهستگی
بشدت بهش نیازمندم
کاش همچی انقدر پشت سر هم و تنداتند نبود
کاش میشد یکم اروم بود و بی دقدقه رفت جلو
و با خودت بگی:
هرچیم شد آروم آروم باهاش کنار میام...
کاش همچی انقدر پشت سر هم و تنداتند نبود
کاش میشد یکم اروم بود و بی دقدقه رفت جلو
و با خودت بگی:
هرچیم شد آروم آروم باهاش کنار میام...
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
«یه وقتهایی انقدر عميق یک نفر رو دوستداری که خودتو تو تلاش برای نگه داشتنش گم میکنی. همه چیزتو میذاری وسط، زمانت، قلبت، آرامشت. در حالی که اونا به ندرت متوجه میشن. میمونی حتی وقتی که دارن تورو میشکنن، فقط به خاطر اینکه فکر میکنه دوستداشتن تو میتونه برای هردوتون کافی باشه.
بخشهایی از خودت رو از دست میدی، فقط بهخاطر اینکه کس دیگهای رو راضی نگهداری.
خیلی تلاش کردی، خیلی صبر کردی، امیدوار بودی تا بفهمن چقدر براشون گذاشتی. امیدوار بودی که تلاشتو جبران کنن. ولی هيچوقت قدمی ندیدی.»
بخشهایی از خودت رو از دست میدی، فقط بهخاطر اینکه کس دیگهای رو راضی نگهداری.
خیلی تلاش کردی، خیلی صبر کردی، امیدوار بودی تا بفهمن چقدر براشون گذاشتی. امیدوار بودی که تلاشتو جبران کنن. ولی هيچوقت قدمی ندیدی.»
به زندگیم که نگاه میکنم میبینم
کتابا، سریالا، خیابونا، موزیکا
همیشه نجاتم دادن
آدما؟!! نه، هیچوقت...
کتابا، سریالا، خیابونا، موزیکا
همیشه نجاتم دادن
آدما؟!! نه، هیچوقت...
سخت ترین کار دنیا اینه جواب یکیو میدی و دیگ ول نمیکنه و نمیتونی تمومش کنی مکالمه رو😩
Forwarded from Crazy runner (Hengameh)
Stuck in for days, all the yard turns to a lake
Windows, all grey, and the lights been broke since May
Cannot focus for days, think about what would be fun
I could think my way, just some time out in the sun
There's no delays, when the airports all shut down
No straightaways, when you're stuck in a mountain town
It's so hard to see clear, forever changing weather
There's just something that I need, some time out in the sun
I know, show me where you want me to go
Even though my batteries are low
But I'll still make it on
There's a part of me that's pulling out of touch
My lazy eyes can't seem to grasp what's going on
It's just too much all around
I surrender to the chaos that's got me bound down to the floor
Never felt like this before
I know, show me where you want me to go
Even though my batteries are low
But I'll still make it on
There's a part of me that's pulling out of touch
My lazy eyes can't seem to grasp what's going on
It's just too much all around
I surrender to the chaos that's got me bound down to the floor
Never felt like this before
@averagebpdguy
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
بعضی وقتها «جنگیدن» قابل احترامه، اما ارزشمند نیست.