Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
خواستن توانستن نیست و چیزهایی هست که نمیدانی.
Forwarded from Honeymoon (Asal)
اولین قدم برای ساختن، گاهی خراب کردن چیزاییه که جای درستشون نیستن.
ریدوم به زندگی
فصل دو severance تموم شد
و فصل فاکینگ بعدیش ۲ سال دیگه میاد!
لامصبا مردکزن کوفتیشو آزاد میکنه بعد بر میگرده وسط بچخی میره پیش کراش داخلیش؟ ای ریدوم به این داستان سرایی تون😭
فصل دو severance تموم شد
و فصل فاکینگ بعدیش ۲ سال دیگه میاد!
لامصبا مردک
Forwarded from مثلاً روانشناسم!
تلاش برای درست کردن تمام مشکلها خودش بزرگترین مشکله.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
- چرا وقتی یه روزم که حالم خوبه، ذهنم یه خاطرهی بد رو یادم میاره که خرابش کنه؟
+ چون ذهنت عادت کرده به درد. خوشحالی براش یه چیز ناآشنا و حتی خطرناکه.
+ چون ذهنت عادت کرده به درد. خوشحالی براش یه چیز ناآشنا و حتی خطرناکه.
آقا قبول نیست این جمعه حس چهارشنبه داشت
منو هنوز جمعگی نکردم فردا باید برم دانشگاه 😭😭
منو هنوز جمعگی نکردم فردا باید برم دانشگاه 😭😭
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
کاش دوتا بودم اون یکیو میفرستادم
درس بخونه تا این یکی بخوابه.
درس بخونه تا این یکی بخوابه.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
بدترین بدهکاری، بدهکاری آدم به خودشه. اونجا که میتونستی بیشتر تلاش کنی و بهتر باشی، اما انتخابت چیز دیگهای بود.
👍2
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
بعضی از غمها انقد با ما بودن که دیگه مثل یک احساس زودگذر نیستن، بلکه بخشی از هویتمون شدن. وقتی غم تبدیل به آشناترین حس میشه، نبودنش میتونه ناآرامی به وجود بیاره، چون مغز ما اون رو به عنوان یک الگوی پایدار قبول کرده.
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
اخیرا فهمیدم که گذشت و چشمپوشی کردن از اشتباهات بقیه به امید اینکه خودشون متوجه اشتباهشون میشن نه تنها اونها رو متوجه اشتباهشون نمیکنه بلکه روز به روز توقعشون رو بیشتر میکنه.
نمیدونم منم یا یسری دیگ هم اینجورین
ولی مرگ آدما دیگ روم تاثیری نداره، آره یکم راجبش ناراحت میشم خصوصا اگر سر دلیل آزاردهنده ای باشه، ولی اهمیتی نمیدم
همچیز برام اینجوریه که بلاخره دیر یا زود زمانش تموم میشه و به نیستی
همونطور که به مرگ بقیه بی احساسم به مال خودمم همینطور
آره، فکر اینکه وای چقدر کار ناتموم دارم هست، ولی در همون گوشه سایه این موضوع که خب دیگ بلاخره وقتت رسیده دیگ پس مهم نیست هرکاری تا الان کردی و نکردی
ولی مرگ آدما دیگ روم تاثیری نداره، آره یکم راجبش ناراحت میشم خصوصا اگر سر دلیل آزاردهنده ای باشه، ولی اهمیتی نمیدم
همچیز برام اینجوریه که بلاخره دیر یا زود زمانش تموم میشه و به نیستی
همونطور که به مرگ بقیه بی احساسم به مال خودمم همینطور
آره، فکر اینکه وای چقدر کار ناتموم دارم هست، ولی در همون گوشه سایه این موضوع که خب دیگ بلاخره وقتت رسیده دیگ پس مهم نیست هرکاری تا الان کردی و نکردی
باگ نویس فعلی، کشاورز آینده
نمیدونم منم یا یسری دیگ هم اینجورین ولی مرگ آدما دیگ روم تاثیری نداره، آره یکم راجبش ناراحت میشم خصوصا اگر سر دلیل آزاردهنده ای باشه، ولی اهمیتی نمیدم همچیز برام اینجوریه که بلاخره دیر یا زود زمانش تموم میشه و به نیستی همونطور که به مرگ بقیه بی احساسم به…
و حالا که نگاه میکنم
دلیل اینکه خیلی اینکه بچه یا خونواده شونو ازدست میدن و نمیتونن خودشونو جمع کنن، میتونه این باشه که برای خودشون زندگی نکردن و انگار همچیزشونو بزارن وسط که اون فرد بجاشون اون کار "زندگی" رو انجام بده
و همین میشه که تا از دستش میدن اینجورین که بدبخت شدم تموم دارو ندارم رفت و...
دلیل اینکه خیلی اینکه بچه یا خونواده شونو ازدست میدن و نمیتونن خودشونو جمع کنن، میتونه این باشه که برای خودشون زندگی نکردن و انگار همچیزشونو بزارن وسط که اون فرد بجاشون اون کار "زندگی" رو انجام بده
و همین میشه که تا از دستش میدن اینجورین که بدبخت شدم تموم دارو ندارم رفت و...
باگ نویس فعلی، کشاورز آینده
دلیل اینکه
یه مورد دیگه هم بحث همون ناحیه امنهست
پایتخت امسال این قضیه رو به خوبی نشون داد
که نقی خودشو به انواع اقسام مشکلا میزنه که بچه هاش نرن سر خونه زندگیشون
چون انتظار تغییر ندارن
فکر نمیکنن هر چیزی یه تموم شدنی داره
پایتخت امسال این قضیه رو به خوبی نشون داد
که نقی خودشو به انواع اقسام مشکلا میزنه که بچه هاش نرن سر خونه زندگیشون
چون انتظار تغییر ندارن
فکر نمیکنن هر چیزی یه تموم شدنی داره
حالا میخواین بهم بگین بی احساس یا سایکوپس
ولی خب...
بنظرم آدمیزاد هم مثل یه وسیلهست
فقط صرفا بخاطر بحث "روان" پیچیدگی تعامل باهاش بیشتره و هرکس به نوبه خودش یونیکه
و این بحث اتچمنت پرابلمزی هم که هست، بخاطر احساسی دیدن آدماست، وگرنه چیزی که ما معنی ندیم بهش، خب با تغییر ماهیتش (مرگ و...) ماهم چیزی احساس نمیکنیم...
ولی خب...
بنظرم آدمیزاد هم مثل یه وسیلهست
فقط صرفا بخاطر بحث "روان" پیچیدگی تعامل باهاش بیشتره و هرکس به نوبه خودش یونیکه
و این بحث اتچمنت پرابلمزی هم که هست، بخاطر احساسی دیدن آدماست، وگرنه چیزی که ما معنی ندیم بهش، خب با تغییر ماهیتش (مرگ و...) ماهم چیزی احساس نمیکنیم...