امروز داشتم فکر میکردم ک به درآمد ک رسیدم یه پیکان یا وانت جمع و جور بگیرم
خشگل مشگلش کنمو ترتمیز
خوراک حال و هوای کلاسیک و طبیعت
خشگل مشگلش کنمو ترتمیز
خوراک حال و هوای کلاسیک و طبیعت
Forwarded from Néant (sana)
چه خوب است پیدا کردن کسی که زورش به بیحوصلگی ما برسد.
عباس کیارستمی
Forwarded from Néant (Rey)
روحم را در جاودانگی نگاهت جا گذاشتم اما زندگی ابدیای برایمان وجود نداشت.
-Rey
Forwarded from Néant (Rey)
ادامه دادن چیزای بیسرانجام، بزرگترین ظلم به خودت و احساسته.
Forwarded from دِژاوو
واسه اینکه ورژن فردات زندگی آسونتری داشته باشه، باید امروز یه قدمی واسش برداری و واسش تلاش کنی.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
بعضی حرفها که نمیزنی، به شکل درد در بدنت جا خوش میکنن. بعضی اشکهایی که نمیریزی، به شکل سردرد، بیخوابی، یا معدهدرد خودشون رو نشون میدن. بدن همیشه، آخرین پیامرسانه.
Forwarded from من ! (Behnush)
باور کن غصه خوردن هم پروسهی
جالب و نیازمند و زیباییه.
درسته غمگینه ولی کاکتوس هم خار
داره!زشته؟ نه چون ویژگیشه.
غصه خوردن و ناراحت بودن هم
زیباست و جزئی از زندگیه!
درسته که ذاتاً خوشحال کننده نیست
ولی عمیقاً توی زندگی مهمه.
مگه میشه کسی رو از دست بدی و بخندی؟
مگه میشه موفق نشی و بخندی؟
مگه میشه ورشکست بشی و بخندی؟
هروقت جایی که باید؛ چیزی رو تجربه نکنی،
مجبور به تجربهی چیز های که نباید
توی جایی که نباید میشی.
جالب و نیازمند و زیباییه.
درسته غمگینه ولی کاکتوس هم خار
داره!زشته؟ نه چون ویژگیشه.
غصه خوردن و ناراحت بودن هم
زیباست و جزئی از زندگیه!
درسته که ذاتاً خوشحال کننده نیست
ولی عمیقاً توی زندگی مهمه.
مگه میشه کسی رو از دست بدی و بخندی؟
مگه میشه موفق نشی و بخندی؟
مگه میشه ورشکست بشی و بخندی؟
هروقت جایی که باید؛ چیزی رو تجربه نکنی،
مجبور به تجربهی چیز های که نباید
توی جایی که نباید میشی.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
هیچکس تا آخر نجاتیافته باقی نمیمونه، ما هر روز دوباره باید خودمون رو از چیزی بیرون بکشیم: از تردید، از خاطرهها، از ترس،...از خودِ دیروزمون.
Forwarded from صیاسفید.
آنقدر محبت در قلبش انباشته بود
که میتوانست تمام آدمهای تنهای
جهان را در آغوش بگیرد و آنقدر تنها
بود که در جهان به اندازه یک آغوش
کوچک نیز برای خودش محبت
نداشت.
که میتوانست تمام آدمهای تنهای
جهان را در آغوش بگیرد و آنقدر تنها
بود که در جهان به اندازه یک آغوش
کوچک نیز برای خودش محبت
نداشت.
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
وقتی تمام زندگیت رو حول محور یک آدم میچرخونی؛ طبیعیه وقتی از دستش بدی احساس کنی همه چی برات تموم شده.