Forwarded from Out of Distribution (M S)
Out of Distribution
Photo
مهندسی نرمافزار برای دیتاساینتیستها
واقعیت غیرقابل انکاری که وجود داره وجود یک gap میان software engineering و data scientist هاست. دیتاساینتیستها معمولا به دانششون در حوزه هوش و تحلیل داده مینازند، در حالی که هر چه قدر هم این دانش عمیق باشه اما در موقعیتهای عملی واقعی که نیاز به طراحی و توسعه یک محصول پایدار و منعطف با همراهی با بقیه توسعهدهندهها میره، نیاز به نوعی دانش و مهارت مهندسی نرمافزار وجود داره. حالا این کتاب Software Engineering for Data Scientist از انتشارات Oreilly سعی داره تا همین گپ رو برای دیتا ساینتیستها پر کنه و به میزان کافی و نه بیشتر، به اونها نکات مهندسیطور قضیه رو هم انتقال بده. کتاب متن خوبی داره و واقعا قبل از این که یک کتاب مهندسی نرم افزار باشه یک کتابیه که انگار از زاویه دید یک دیتا ساینتیست به مسائل و راهحلهاشون نگاه کرده، برای همین خیلی جاها مثالهاش رو حتی روی ژوپیتر نوتبوک هم زده. این کتاب ۱۵ فصل داره:
چه طوری بهتر کد بنویسم و کد خوب اصلا چیه
چه طوری و از چه زوایایی عملکرد کد رو آنالیز کنیم
چهطوری از دادهساختارها بهتر استفاده کنیم و در هر موقعیت از کدامشان استفاده کنیم
برنامه نویسی OO و Functional، چطور از هر کدوم در موقعیت مخصوص به خودش استفاده کنیم.
هندلکردن ارورها و لاگ و دیباگ
مسائل Code Formatting و Linting
تستکردن کد
دیزاین و ریفکتور، چطوری پروژهمون رو ساختاردهی کنیم و از یک نوتبوک به یک اسکرپیت برسیم
داکیومنتیشن و این که چگونه کدمون رو برای بقیه قابل خوندن و فهمیدن کنیم
به اشتراک گذاری کد و چیزایی مثل Version Control و Dependency
درست کردن API
دپلویکردن و آشنایی با ابزارهای اتومات نظیر CICD
امنیت و ریسکها و خطراتی که میتونن تهدید کنند
مهارتهای توسعه نرمافزار و یک سری مفاهیم پیشرفتهتر از جمله این ۱۵ فصل کتاب هستند. من این کتاب رو چند وقت پیش خوندم و ضمن لذتبردن نوع نگاهم به بعضی مسائل رو هم تغییر داد. بعد از چند وقت اما حس کردم که برای بهتر ملکه ذهن شدنم نیاز دارم تا مطالبش رو توضیح بدم و جایی برای خودم دوباره بنویسم. از همین رو در ادامه انشالله هر از چندگاهی فصلی از این کتاب رو در موردش به صورت خلاصه و اجمالی پست رفته میشه.
واقعیت غیرقابل انکاری که وجود داره وجود یک gap میان software engineering و data scientist هاست. دیتاساینتیستها معمولا به دانششون در حوزه هوش و تحلیل داده مینازند، در حالی که هر چه قدر هم این دانش عمیق باشه اما در موقعیتهای عملی واقعی که نیاز به طراحی و توسعه یک محصول پایدار و منعطف با همراهی با بقیه توسعهدهندهها میره، نیاز به نوعی دانش و مهارت مهندسی نرمافزار وجود داره. حالا این کتاب Software Engineering for Data Scientist از انتشارات Oreilly سعی داره تا همین گپ رو برای دیتا ساینتیستها پر کنه و به میزان کافی و نه بیشتر، به اونها نکات مهندسیطور قضیه رو هم انتقال بده. کتاب متن خوبی داره و واقعا قبل از این که یک کتاب مهندسی نرم افزار باشه یک کتابیه که انگار از زاویه دید یک دیتا ساینتیست به مسائل و راهحلهاشون نگاه کرده، برای همین خیلی جاها مثالهاش رو حتی روی ژوپیتر نوتبوک هم زده. این کتاب ۱۵ فصل داره:
چه طوری بهتر کد بنویسم و کد خوب اصلا چیه
چه طوری و از چه زوایایی عملکرد کد رو آنالیز کنیم
چهطوری از دادهساختارها بهتر استفاده کنیم و در هر موقعیت از کدامشان استفاده کنیم
برنامه نویسی OO و Functional، چطور از هر کدوم در موقعیت مخصوص به خودش استفاده کنیم.
هندلکردن ارورها و لاگ و دیباگ
مسائل Code Formatting و Linting
تستکردن کد
دیزاین و ریفکتور، چطوری پروژهمون رو ساختاردهی کنیم و از یک نوتبوک به یک اسکرپیت برسیم
داکیومنتیشن و این که چگونه کدمون رو برای بقیه قابل خوندن و فهمیدن کنیم
به اشتراک گذاری کد و چیزایی مثل Version Control و Dependency
درست کردن API
دپلویکردن و آشنایی با ابزارهای اتومات نظیر CICD
امنیت و ریسکها و خطراتی که میتونن تهدید کنند
مهارتهای توسعه نرمافزار و یک سری مفاهیم پیشرفتهتر از جمله این ۱۵ فصل کتاب هستند. من این کتاب رو چند وقت پیش خوندم و ضمن لذتبردن نوع نگاهم به بعضی مسائل رو هم تغییر داد. بعد از چند وقت اما حس کردم که برای بهتر ملکه ذهن شدنم نیاز دارم تا مطالبش رو توضیح بدم و جایی برای خودم دوباره بنویسم. از همین رو در ادامه انشالله هر از چندگاهی فصلی از این کتاب رو در موردش به صورت خلاصه و اجمالی پست رفته میشه.
👍9❤1
توصیه میکنم خوندن این پست رو که حسین علیرضایی عزیز تو بلاگ مهندسی ترب منتشر کرده از دست ندین.
موضوع، راجعبه بروز رسانی نسخهی PostgresSQL از ۱۱ به ۱۶ه. علاوه بر نقل تجربهشون از شیوه و چالشهای انجام این عملیات که بهنظرم بسیار دونستنش با ارزشه، به تفصیل به معرفی ابزار و روشهای انجام این کار و مزایا و معایب هر کدوم از جنبههای مختلف پرداخته.
https://techblog.torob.com/postgresql-upgrade-from-11-to-16-torob-experience-v62efb53gn6h
موضوع، راجعبه بروز رسانی نسخهی PostgresSQL از ۱۱ به ۱۶ه. علاوه بر نقل تجربهشون از شیوه و چالشهای انجام این عملیات که بهنظرم بسیار دونستنش با ارزشه، به تفصیل به معرفی ابزار و روشهای انجام این کار و مزایا و معایب هر کدوم از جنبههای مختلف پرداخته.
https://techblog.torob.com/postgresql-upgrade-from-11-to-16-torob-experience-v62efb53gn6h
ویرگول
بهروزرسانی پایگاهدادهی اصلی ترب
چگونه در ترب نسخهی PostgreSQL را از ۱۱ به ۱۶ ارتقا دادیم؟
👍5
الان خیلی اتفاقی دیدم که ۷ سال از آخرین فصل شرلوک گذشته! ۷ سال از دیدن بدترین فصل شرلوک گذشت و فراموش کردن گذر زمان الان صاف خورد تو صورتم! بابا من ۲۰۱۷ تازه رفتم دانشگاه! :)) الان هم دیگه رسیدم آخرای مستر و این بین من اندازهی یه دانشنامهی بریتانیکا خاطره و داستان دارم.... پسر ۷ سال واقعا یک عمره!
پینوشت: تو خاطرم هست که اولای دبیرستان، توی صف داشتم به علی و ممد (یکیشون داره الان پزشکی میخونه اون یکی آلمان رفته مستر بگیره توی مواد و متالوژی) که آقا این فصل ۳ رو همین امروز توی kickass تورنت دیدم که سید کردن گذاشتم دانلود (لیچ) بشه. فلش بیارید براتون بریزم :)) همونموقع هم یادمه که کلی منتظر بودم که فصل سه بیاد که ببینیم تکلیف چی میشه.
پینوشت: تو خاطرم هست که اولای دبیرستان، توی صف داشتم به علی و ممد (یکیشون داره الان پزشکی میخونه اون یکی آلمان رفته مستر بگیره توی مواد و متالوژی) که آقا این فصل ۳ رو همین امروز توی kickass تورنت دیدم که سید کردن گذاشتم دانلود (لیچ) بشه. فلش بیارید براتون بریزم :)) همونموقع هم یادمه که کلی منتظر بودم که فصل سه بیاد که ببینیم تکلیف چی میشه.
💔17
به حرفهای معمول راجعبه رمز و راز موفقیت باور ندارم. بجز این که قالبا آماده شدهند که بفروشه، اکثرا با واقعیتی که از زندگی خودم و اطرافیانم میبینم جور در نمیان. کار نمیکن. این بین، یک سری از نظرها هستند که بهنظر از این جنس نیستند. یعنی نیومدند که حرفی رو بفروشند یا لزوما دست شما بگیرند برای طی کردن مسیر موفقیت. حرفهایی هستند که چراغ میندازند روی مکانیزمهایی که اساسیند ولی عمدتاً نادیده گرفته میشند که نتیجهش خیلی گستردهس. بخشی از صحبتهای Jensen Huang رو که چند ماه پیش در جمع دانشجویانی از استندفورد بود رو دیدم که برام دقیقا همچین حس و حالی رو داشت.به قولی، چیزی را در من روشن کرد :) حداقل برام خیلی جالب بود چون که تا حالا به این رابطه فکر نکرده بودم. ویدیو رو میتونید ببنید که خب کوتاهه اما من میخوام به مغز کلام رو بنویسم:
«انتظار داشتن، تابآوری رو کم میکنه» و تابآوری از اساسیترین ملزومات ادامه دادن مسیره.
چرا من این حرف رو خریدارم و فکر میکنم ارزشش رو داره؟ این که مدیر انویدیا گفته؟! نه. هرکی که میکروفون دستش میگیره فکر میکنه باید چیزی بگه که مخاطب تحت تاثیر قرار بگیره. اما من این رو میخرم چون این رابطه رو من توی زندگی آدمهایی که اطرافم هستند و اونها رو آدم حسابی میدونم میبینم. آدمهایی آنچنان آروم که انگار مشکلات هیچوقت سراغ اونها نمیاد. آدمهایی که با سادهترین و بیتجربهترین چشمها هم میشه میشه کوهی از استعداد و توانایی رو در اون ها دید. در عینحال شما هیچوقت نمیبینید اینها در تکاپویی رقتبار و پر از حسرت باشند برای رسیدن به خواستههاشون: «اپلای کنیم بریم فلان دانشگاه؟» «چرا بهمان شرکتها هرچی رزومه میفرستم منو نمیگیرن؟!!! من که خیلی باسوادم! من واقعا حیفم!!» و هزار تا مثال ازغرغرها و حسرتهایی که ما از دهن آدمهای معمولا نزدیک اطرافمون (و البته خودمون) میشنویم.
نمیخوام اینجا راهحل به کسی بفروشم. کم توقعی هم لزومی نداره منجربه این بشه که موفقیت کسب کنیم. چه بسا آدمهای کم توقعی استخوانها تو مسیر زندگی خرد کردن و میانهی راه از جریان زندگی حذف شدند. این که اونها غرنمیزنن و«انگار مشکلات هیچوقت سراغ اونها نمیاد» قطعا و واضحاً ترکیبی پیچیده از ویژگیهاییه که دارند و البته شانس. شانس خیلی زیاد که من اون رو شالودهی اصلی برای «چیزی شدن» میدونم. اما با تمام این تفاسیر، این حرف همچنان در جای خودش درسته: انتظار داشتن، تابآوری رو کم میکنه و تابآوری از اساسیترین ملزومات ادامه دادن مسیره.
https://www.youtube.com/watch?v=RX6y0Nrwa1I
«انتظار داشتن، تابآوری رو کم میکنه» و تابآوری از اساسیترین ملزومات ادامه دادن مسیره.
چرا من این حرف رو خریدارم و فکر میکنم ارزشش رو داره؟ این که مدیر انویدیا گفته؟! نه. هرکی که میکروفون دستش میگیره فکر میکنه باید چیزی بگه که مخاطب تحت تاثیر قرار بگیره. اما من این رو میخرم چون این رابطه رو من توی زندگی آدمهایی که اطرافم هستند و اونها رو آدم حسابی میدونم میبینم. آدمهایی آنچنان آروم که انگار مشکلات هیچوقت سراغ اونها نمیاد. آدمهایی که با سادهترین و بیتجربهترین چشمها هم میشه میشه کوهی از استعداد و توانایی رو در اون ها دید. در عینحال شما هیچوقت نمیبینید اینها در تکاپویی رقتبار و پر از حسرت باشند برای رسیدن به خواستههاشون: «اپلای کنیم بریم فلان دانشگاه؟» «چرا بهمان شرکتها هرچی رزومه میفرستم منو نمیگیرن؟!!! من که خیلی باسوادم! من واقعا حیفم!!» و هزار تا مثال ازغرغرها و حسرتهایی که ما از دهن آدمهای معمولا نزدیک اطرافمون (و البته خودمون) میشنویم.
نمیخوام اینجا راهحل به کسی بفروشم. کم توقعی هم لزومی نداره منجربه این بشه که موفقیت کسب کنیم. چه بسا آدمهای کم توقعی استخوانها تو مسیر زندگی خرد کردن و میانهی راه از جریان زندگی حذف شدند. این که اونها غرنمیزنن و«انگار مشکلات هیچوقت سراغ اونها نمیاد» قطعا و واضحاً ترکیبی پیچیده از ویژگیهاییه که دارند و البته شانس. شانس خیلی زیاد که من اون رو شالودهی اصلی برای «چیزی شدن» میدونم. اما با تمام این تفاسیر، این حرف همچنان در جای خودش درسته: انتظار داشتن، تابآوری رو کم میکنه و تابآوری از اساسیترین ملزومات ادامه دادن مسیره.
https://www.youtube.com/watch?v=RX6y0Nrwa1I
YouTube
Jensen Huang speech at Stanford University | Pain & Suffering #nvidia
One, one of my, one of, I think one of my great advantages is that I have very low expectations, and I mean that most of the Stanford graduates have very high expectations.
And you deserve to have expectations because you came from a great school, you were…
And you deserve to have expectations because you came from a great school, you were…
👍6❤🔥3👌2👏1
Agora
یه وقتایی دوستام که توی کانالن ازم میپرسن که اصلا چطور میشه یهو از فلان مطلب میپری روی یک چیزی که ظاهرا بیربطه. مثلا دیشب از محمدعلی فروغی رسیدم به بنیانگذار انتشارات امیرکبیر، عبدالرحیم جعفری. ماجرا از این قراره که من هروقت میخوام راجع چیزی بخونم DFS میزنم.…
امروز که داشتم فید هکر نیوز رو چک میکردم چشمم خورد به این مطلب:
Experimental web browser optimized for rabbit-holing
گویا به این روش خوندن مطالب (که ظاهرا خیلی هم فراگیره) میگن rabbit-holing* و واسم جالب بود :)
کاری که این مرورگر میکنه اینه که به جای این که مطالب رو برای شما توی یک تب دیگه باز کنه، این ها رو به شکل یک زنجیر ردیف میکنه و شما میتونید به صورت افقی بین این صفحهها اسکرول کنید. اینجا میتونید بیشتر راجعبهش بخونید و اگر خواستید نصبش هم بکنید.
*اینجا که گفته rabbit-holing یاد قسمت اول متهم گریخت افتادم که هاشم از معلم زبان بچهش میپرسه اگزوز به انگلیسی چی میشه، بعد معلم زبان میگه اصلا فارسی نیست. بعد میپرسه خب معنیش به انگلیسی چی میشه؟ یارو یه چرتی از خودش در میاره میگه: یعنییی جایی که دود ازِش میزنه بیرون :)))) بعد هاشم هم میگه: این انگلیسیا واقعا چه مخی دارن. به جای این که بگن یه جایی که ازش دود میزنه بیرون، یه کلمه میگن اگزوز خیالشونو راحت میکنن.
اینم شده حکایت این کلمهی rabbit-holing. یه جای این که این همه کارکتر حروم کنه مثل من و توضیح بده این مرورگر واسه چیه، یه کلمه گفته rabbit-holing خیالشو راحت کرده.
Experimental web browser optimized for rabbit-holing
گویا به این روش خوندن مطالب (که ظاهرا خیلی هم فراگیره) میگن rabbit-holing* و واسم جالب بود :)
کاری که این مرورگر میکنه اینه که به جای این که مطالب رو برای شما توی یک تب دیگه باز کنه، این ها رو به شکل یک زنجیر ردیف میکنه و شما میتونید به صورت افقی بین این صفحهها اسکرول کنید. اینجا میتونید بیشتر راجعبهش بخونید و اگر خواستید نصبش هم بکنید.
*اینجا که گفته rabbit-holing یاد قسمت اول متهم گریخت افتادم که هاشم از معلم زبان بچهش میپرسه اگزوز به انگلیسی چی میشه، بعد معلم زبان میگه اصلا فارسی نیست. بعد میپرسه خب معنیش به انگلیسی چی میشه؟ یارو یه چرتی از خودش در میاره میگه: یعنییی جایی که دود ازِش میزنه بیرون :)))) بعد هاشم هم میگه: این انگلیسیا واقعا چه مخی دارن. به جای این که بگن یه جایی که ازش دود میزنه بیرون، یه کلمه میگن اگزوز خیالشونو راحت میکنن.
اینم شده حکایت این کلمهی rabbit-holing. یه جای این که این همه کارکتر حروم کنه مثل من و توضیح بده این مرورگر واسه چیه، یه کلمه گفته rabbit-holing خیالشو راحت کرده.
Szymonkaliski
Cartographist
Web Browser Optimized for Rabbit-Holing
😁10
Forwarded from Out of Distribution (M S)
بالاخره reasoning دارند یا ندارند؟
دیتاست GSM، دیتاستیه که شامل یک تعداد سوال ریاضیه (علی دو تا پرتقال داره چهار تا از حسن میگیره حالا علی چند تا پرتقال داره) و اغلب به عنوان بنچمارکی برای سنجیدن توانایی reasoning مدلهای زبانی بزرگ استفاده میشه. حالا دوستانی از apple اومدند و روی این دیتاست تغییراتی دادند، از قبیل این که به جای متغیرها و مقادیرشون چیزای دیگه گذاشتند یا جمله بیربط اضافهکردند و به عنوان GSM-Symbolic ارائه دادند. حالا دیدند که عملکرد مدلهای زبانی حتی o1، روی این نسخه افت پیدا میکنه، شاهدی بر این که llmها هنوز توانایی reasoning حتی در حد بچه ابتدایی ندارند.
یک چیز تو ذوقزن اما این جاست که کاربران در پاسخ به توییت توضیح این مقاله توسط نویسندهاش، نشون دادند وقتی بعضی سمپلهای داخل خود مقاله رو به مدل o1 میدیم بر خلاف گزارش مقاله، مدل جواب درستی برمیگردونه. این توییت رو ببینید:
https://x.com/MFarajtabar/status/1844456900290863569
دیتاست GSM، دیتاستیه که شامل یک تعداد سوال ریاضیه (علی دو تا پرتقال داره چهار تا از حسن میگیره حالا علی چند تا پرتقال داره) و اغلب به عنوان بنچمارکی برای سنجیدن توانایی reasoning مدلهای زبانی بزرگ استفاده میشه. حالا دوستانی از apple اومدند و روی این دیتاست تغییراتی دادند، از قبیل این که به جای متغیرها و مقادیرشون چیزای دیگه گذاشتند یا جمله بیربط اضافهکردند و به عنوان GSM-Symbolic ارائه دادند. حالا دیدند که عملکرد مدلهای زبانی حتی o1، روی این نسخه افت پیدا میکنه، شاهدی بر این که llmها هنوز توانایی reasoning حتی در حد بچه ابتدایی ندارند.
یک چیز تو ذوقزن اما این جاست که کاربران در پاسخ به توییت توضیح این مقاله توسط نویسندهاش، نشون دادند وقتی بعضی سمپلهای داخل خود مقاله رو به مدل o1 میدیم بر خلاف گزارش مقاله، مدل جواب درستی برمیگردونه. این توییت رو ببینید:
https://x.com/MFarajtabar/status/1844456900290863569
دانشگاه و هرچی که هست - بخش اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از دوستان توی کانالش مطلبی رو در ستایش دانشگاه نوشته با بنمایهی نزدن توی ذوق بقیه و این برای نویسنده دغدغهس و برای همین برای من جالبه. موافق یا مخالف، خوندنیست. من صبح که این رو خوندم فکر کردم نتیجهی کنکور رو اعلام کردن که الان دیدم که ۲۲ی مهره! دیگه دانشجویان عزیز دارن همو توی اینستا فالو میکنن و مزههای دهنشونو انتقال میدن و ما مثل همیشه دیر رسیدیم... میخواستم یه نقل تجربه بکنم از دانشگاه. تجربهای که مثل همیشه صرفا شخصی نیست که تجمیعیه از تجارب و داستانهایی که دیدم و بیواسطه شنیدم که هرسال اگر لازم شد بهش ارجاع کنم.
بچه خونگیهایی که نه حضوری فیزیکی تو اجتماع دارند و نه چشمهای با بصیرتی و نه حتی گوش استماع، عاجزند از این که پدیدههای رو درک، تحلیل و هضم کنند و بعد از این که روزی بالاجبار از اتاق ۳ در ۴شون بیرون میزنند، اگر مترود نباشد، به شکل اساسیای متضرر خواهند بود و از تعامل با بقیهی عاجز. زندگی که به خودی خود چندان خوشآیند نیست، حالا این ناخوشآیندی برای اونها دوچندان میشه.
من دانشگاه رو هم همینطور میبینم. مقطعی از زندگی که شما میتونید خشابهاتون رو برای reloadهای بعدی پر کنید. برای این که گانهای جدیدی برای خودتون پیدا کنید. checkpointای اساسی که بار ها و بارهای قراره به اون برگردین چون باسفایتهای خیلی زیادی جلو تر قراره سر راهتون سبز بشند. شما ممکنه توی سمپاد درس نخونده باشید، یا دانشاموز یک مدرسهی دولتی بودین که مادیان پیش معلم حساب دیفرانسیلتون ارسطو بود یا... یا اصلا از دل یک زندگی پر از آشوب و گیر و گور سر برآوردین، و یا اصلا هرچی! به هر حال حالا شما اینجا واستید و دانشگاه جلوی روی شما قرار داره و من فکر میکنم باید این فرصت رو اساسی غنیمت شمرد.
میخوام از قسمت تلخ و سخت ماجرا شروع کنم و اون هم اینه که فرق میکنه شما کجا دانشجویید. خیلی هم فرق میکنه! ولی خبر خوب اینه که این همهی ماجرا نیست! چرا فرق میکنه؟ چون شاید نه همهی ما، که اکثریت ما در اجتماع هست که رشد میکنیم و قد میکشیم. اگر این رشد و نمو در بطن دانشکده/دانشگاه باشه که رخوت و بیانگیزگی رنگ غالب باشه، یا حتی این ماجرا در اِشِل ورودی داشته باشید، شما قراره روزگار سختی رو تجربه کنید. آدمها بدون این که خودشون بخوان زنجیر میزنن به دست و پای شما و پیش رفتن رو برای شما سخت میکنن. این که شما جایی درس بخونید که آدمهایی که زودتر از شما اومدن حالا سری توی سرها در آوردن و واسه خودشون کسی شدن، برای شما راهنمای خیلی خوبی خواهند بود که شما کمتر خطا کنید. که شما کمتر به خطا برید. شما قراره معبری رو ازش عبور کنید که پلاکهای تخریبچیهاش سالهاست اونجا جا خشک کردن. در سناریوی دیگه، اگر توی یک دانشگاه دست چندم که نه دانشجوهاش برای خودشون نقشی قائلند و نه اساتیدش دانشجوها رو داخل آدمیزاد حساب میکنن (همه از این وضعیت خوشحال و راضی) تحصیل رو بخوایید شروع کنید، شما اگر دغدغهمند باشید روزگار چندان خوشایندی نخواهید داشت. اذیت میشید. اما درست اینجاست که به این میرسیم که چرا این همهی ماجرا نیست! حالا وقتشه که شما نقش خودتون رو بازی کنید!
خوشبختانه یا شوربختانه، شما توی فلان دانشگاه توی بهمان دهکوره هم اگر قبول شده باشید، شانس خوبی وجود داره که یک (یا چند) همکلاسی یا یک سالبالایی دارید که از صد فرسخی مشخصه که مسیرش از بقیه جداست. آدم حسابیه و میتونه حسابی بدردتون بخوره. حالا شما هرچقدر خوش شانس باشید، تعداد این آدمها توی دانشکدهی شما بیشتره. این فرصت خوبیه که آدم نباید ساده از دستش بده. البته این به این معنی نیست که برید هی کنارش موس موس کنید که بشه عاقبت از خامی خود سوخته رهروی کبک نیاموخته... نه! این فرصتیه برای شما که اگر کاری کردین، اگر خودی نشون دادین، کسی هست که شما رو ببینه و این دیده شدن مهمه. به زعم من حتی حیاتیه! از طرف دیگه، کم رغیب بودن (نه بی رقیب بودن) این فرصت رو پیش میاره که خیلی راحت تر دیده بشید. واقعا چی از این بهتر!! دیده شدن فرصتآوری داره و خب زندگی شاید واقعا چیزی نیست جز در تکاپوی کسب و دائم از دست دادن فرصتها.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از دوستان توی کانالش مطلبی رو در ستایش دانشگاه نوشته با بنمایهی نزدن توی ذوق بقیه و این برای نویسنده دغدغهس و برای همین برای من جالبه. موافق یا مخالف، خوندنیست. من صبح که این رو خوندم فکر کردم نتیجهی کنکور رو اعلام کردن که الان دیدم که ۲۲ی مهره! دیگه دانشجویان عزیز دارن همو توی اینستا فالو میکنن و مزههای دهنشونو انتقال میدن و ما مثل همیشه دیر رسیدیم... میخواستم یه نقل تجربه بکنم از دانشگاه. تجربهای که مثل همیشه صرفا شخصی نیست که تجمیعیه از تجارب و داستانهایی که دیدم و بیواسطه شنیدم که هرسال اگر لازم شد بهش ارجاع کنم.
بچه خونگیهایی که نه حضوری فیزیکی تو اجتماع دارند و نه چشمهای با بصیرتی و نه حتی گوش استماع، عاجزند از این که پدیدههای رو درک، تحلیل و هضم کنند و بعد از این که روزی بالاجبار از اتاق ۳ در ۴شون بیرون میزنند، اگر مترود نباشد، به شکل اساسیای متضرر خواهند بود و از تعامل با بقیهی عاجز. زندگی که به خودی خود چندان خوشآیند نیست، حالا این ناخوشآیندی برای اونها دوچندان میشه.
من دانشگاه رو هم همینطور میبینم. مقطعی از زندگی که شما میتونید خشابهاتون رو برای reloadهای بعدی پر کنید. برای این که گانهای جدیدی برای خودتون پیدا کنید. checkpointای اساسی که بار ها و بارهای قراره به اون برگردین چون باسفایتهای خیلی زیادی جلو تر قراره سر راهتون سبز بشند. شما ممکنه توی سمپاد درس نخونده باشید، یا دانشاموز یک مدرسهی دولتی بودین که مادیان پیش معلم حساب دیفرانسیلتون ارسطو بود یا... یا اصلا از دل یک زندگی پر از آشوب و گیر و گور سر برآوردین، و یا اصلا هرچی! به هر حال حالا شما اینجا واستید و دانشگاه جلوی روی شما قرار داره و من فکر میکنم باید این فرصت رو اساسی غنیمت شمرد.
میخوام از قسمت تلخ و سخت ماجرا شروع کنم و اون هم اینه که فرق میکنه شما کجا دانشجویید. خیلی هم فرق میکنه! ولی خبر خوب اینه که این همهی ماجرا نیست! چرا فرق میکنه؟ چون شاید نه همهی ما، که اکثریت ما در اجتماع هست که رشد میکنیم و قد میکشیم. اگر این رشد و نمو در بطن دانشکده/دانشگاه باشه که رخوت و بیانگیزگی رنگ غالب باشه، یا حتی این ماجرا در اِشِل ورودی داشته باشید، شما قراره روزگار سختی رو تجربه کنید. آدمها بدون این که خودشون بخوان زنجیر میزنن به دست و پای شما و پیش رفتن رو برای شما سخت میکنن. این که شما جایی درس بخونید که آدمهایی که زودتر از شما اومدن حالا سری توی سرها در آوردن و واسه خودشون کسی شدن، برای شما راهنمای خیلی خوبی خواهند بود که شما کمتر خطا کنید. که شما کمتر به خطا برید. شما قراره معبری رو ازش عبور کنید که پلاکهای تخریبچیهاش سالهاست اونجا جا خشک کردن. در سناریوی دیگه، اگر توی یک دانشگاه دست چندم که نه دانشجوهاش برای خودشون نقشی قائلند و نه اساتیدش دانشجوها رو داخل آدمیزاد حساب میکنن (همه از این وضعیت خوشحال و راضی) تحصیل رو بخوایید شروع کنید، شما اگر دغدغهمند باشید روزگار چندان خوشایندی نخواهید داشت. اذیت میشید. اما درست اینجاست که به این میرسیم که چرا این همهی ماجرا نیست! حالا وقتشه که شما نقش خودتون رو بازی کنید!
خوشبختانه یا شوربختانه، شما توی فلان دانشگاه توی بهمان دهکوره هم اگر قبول شده باشید، شانس خوبی وجود داره که یک (یا چند) همکلاسی یا یک سالبالایی دارید که از صد فرسخی مشخصه که مسیرش از بقیه جداست. آدم حسابیه و میتونه حسابی بدردتون بخوره. حالا شما هرچقدر خوش شانس باشید، تعداد این آدمها توی دانشکدهی شما بیشتره. این فرصت خوبیه که آدم نباید ساده از دستش بده. البته این به این معنی نیست که برید هی کنارش موس موس کنید که بشه عاقبت از خامی خود سوخته رهروی کبک نیاموخته... نه! این فرصتیه برای شما که اگر کاری کردین، اگر خودی نشون دادین، کسی هست که شما رو ببینه و این دیده شدن مهمه. به زعم من حتی حیاتیه! از طرف دیگه، کم رغیب بودن (نه بی رقیب بودن) این فرصت رو پیش میاره که خیلی راحت تر دیده بشید. واقعا چی از این بهتر!! دیده شدن فرصتآوری داره و خب زندگی شاید واقعا چیزی نیست جز در تکاپوی کسب و دائم از دست دادن فرصتها.
👏8😭1
دانشگاه و هرچی که هست - بخش دوم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین راستا، دانشگاه برای شما کار اساسی دیگهای هم که میکنه شبکه سازیه و شبکه داشتن مهمه! من این رو هرجا که نشستم و فرصتی داشتم که حرف بزنم گفتم و باز هم میگم که ملت! آشنا داشتن همیشه، همهجا و همهوقت مهمه! آشناست که شما رو مستقیم یا غیرمستقیم جلو میندازه و الا شما هم یکی از میلیونها نوبادی... کسی شما رو نمیبینه که بخوایید اصلا فرصت کنید که خودتون رو نشون بدین. مجبورید که به قول ساول یکیو بشناسید که اون یکیو بشناسه که میتونه کارتونو راه بندازه. که بتونه شما رو ریفر کنه. که به سبب ارتباط نزدیکش به شما ظرفیتهای شما رو بشناسه و بهتون اعتماد کنه. و الا شما واسه یه پوزیشن اپلای میکنید که توی پست لینکدین نوشته توی دو روز قبل فقط +۱۰۰ نفر واسش اپلای کردن... واقعا اینجا اگر شانس خیلی باهتون یار نباشه حال و روزتون میشه همون حکایت «چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید به کار»... دنشگاه به شما این فرصت رو میده که توی اون جمع از نوبادی بودن در بیایید. این شما رو مرحلههای بعد نجات میده. تضمین میکنم :)
راجعبه سواد و علاقهمندی و باقی این مسائل فکر میکنم قبلا توی آگورا نوشتم نظرم رو، نگار هم توی مطلبش راجعبهش حرف زده که اونجا میتونید بخونید. با این که قصه دارم واسه تعریف کردن ولی فکر میکنم همینقدر کافی باشه :)
پینوشت: شرمنده! الان فهمیدم که کانالی که بهش ارجاع دادم پرایوته. میتونید اینجا جوین ریکوئست بدین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین راستا، دانشگاه برای شما کار اساسی دیگهای هم که میکنه شبکه سازیه و شبکه داشتن مهمه! من این رو هرجا که نشستم و فرصتی داشتم که حرف بزنم گفتم و باز هم میگم که ملت! آشنا داشتن همیشه، همهجا و همهوقت مهمه! آشناست که شما رو مستقیم یا غیرمستقیم جلو میندازه و الا شما هم یکی از میلیونها نوبادی... کسی شما رو نمیبینه که بخوایید اصلا فرصت کنید که خودتون رو نشون بدین. مجبورید که به قول ساول یکیو بشناسید که اون یکیو بشناسه که میتونه کارتونو راه بندازه. که بتونه شما رو ریفر کنه. که به سبب ارتباط نزدیکش به شما ظرفیتهای شما رو بشناسه و بهتون اعتماد کنه. و الا شما واسه یه پوزیشن اپلای میکنید که توی پست لینکدین نوشته توی دو روز قبل فقط +۱۰۰ نفر واسش اپلای کردن... واقعا اینجا اگر شانس خیلی باهتون یار نباشه حال و روزتون میشه همون حکایت «چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید به کار»... دنشگاه به شما این فرصت رو میده که توی اون جمع از نوبادی بودن در بیایید. این شما رو مرحلههای بعد نجات میده. تضمین میکنم :)
راجعبه سواد و علاقهمندی و باقی این مسائل فکر میکنم قبلا توی آگورا نوشتم نظرم رو، نگار هم توی مطلبش راجعبهش حرف زده که اونجا میتونید بخونید. با این که قصه دارم واسه تعریف کردن ولی فکر میکنم همینقدر کافی باشه :)
پینوشت: شرمنده! الان فهمیدم که کانالی که بهش ارجاع دادم پرایوته. میتونید اینجا جوین ریکوئست بدین.
Telegram
نگار میگوید که
(از هر در سخنی)
اون سری چیزایی که وقتی دوستام رو میبینم براشون تعریف میکنم رو اینجا میذارم.
اون سری چیزایی که وقتی دوستام رو میبینم براشون تعریف میکنم رو اینجا میذارم.
👍9
به مناسبت انتشار remake خیلی خوب بازی SILENT HILL 2
نظرم اینه که موسیقی یک بازی داستانمحور، از اساسیترین رکنهای بازی و حتی خود داستانه. از این جهت که موسیقی درست، بهجز فضاسازی، میتونه در تکمیل روایت نقش ایفا کنه. روایتی که حتی گویاترین و واضحترین تصاویر هم از بیان جانانهاش عاجزند، موسیقی روح داستان رو به ناخودآگاه مخاطب راه میده تا بتونه تمام روایت رو در ذهن مخاطب تمام و کمال و برای همیشه ثبت کنه... موسیقی رکن جادویی یک اثر هنریه.
نظرم اینه که موسیقی یک بازی داستانمحور، از اساسیترین رکنهای بازی و حتی خود داستانه. از این جهت که موسیقی درست، بهجز فضاسازی، میتونه در تکمیل روایت نقش ایفا کنه. روایتی که حتی گویاترین و واضحترین تصاویر هم از بیان جانانهاش عاجزند، موسیقی روح داستان رو به ناخودآگاه مخاطب راه میده تا بتونه تمام روایت رو در ذهن مخاطب تمام و کمال و برای همیشه ثبت کنه... موسیقی رکن جادویی یک اثر هنریه.
❤4
خیلی سال پیش (احتمالا اول دبیرستان یا سوم راهنمایی بودم)، فکر کنم از soundtracks.ir خدابیامرز بود که آرشیو sound effectهای BBC رو دانلود کردم. چی بود این مجموعه؟ از اسمش هم معلومه. مجموعهای غنی از افکتهای صوتی مختلف. مثل: صدای رستورانی توی فرانسه که مردم توش فرانسوی حرف میزنن و صدای کارد و چنگال میاد. یا صدای شمارهگیر تلفن فلان مدل تلفن که توی سال فلان تولید شده و خلاصه یک مجموعه از صداهایی که اتفاقا خیلیهامون شنیدیم ولی همیشه توی بکگراند زندگیمون بودن (حالا رستورانی توی فرانسه احتمالا نه :)). یه دستهبندی داره تحت عنوان Daily Life، بیشتر منظوره این بود)
چند وقت پیش دوباره لابهلای فیدها چشمم خورد به یک عنوان: BBC Sound Effects Archive
بیبیسی اومده و یک وبسایت درست کرده و این امکان رو میده که اونجا تموم این Sound Effectها رو که حالا طبقهبندی هم شدند و امکان جستجو هم داره رو گوش کنید و حتی اونها رو باهم میکس کنید! برای من دیدن دوبارهی این آرشیو هم نوستالژی بود و هم این امکان میکس Sound effectها علیرغم این که خیلی ابتداییه، بسیار جذاب بود.
مثلا اینجا اومدم و صدای Frying an egg رو با صدای Outdoor Restaurant - Light chatter with crockery میکس کردم. منو یاد مهمونیهایی که خونهی مادربزرگم میگرفتیم انداخت. یکی توی آشپزخونه داشت یه چی درست میکرد و بقیهی توی هال داشتن باهم حرف میزدن یا سفره رو پهن میکردن و همچین جنسی از سر و صدا به گوش اونی که توی آشپزخونه بود میرسید.
بهنظرم امتحانش کنید. تجربهی جالبیه :)
چند وقت پیش دوباره لابهلای فیدها چشمم خورد به یک عنوان: BBC Sound Effects Archive
بیبیسی اومده و یک وبسایت درست کرده و این امکان رو میده که اونجا تموم این Sound Effectها رو که حالا طبقهبندی هم شدند و امکان جستجو هم داره رو گوش کنید و حتی اونها رو باهم میکس کنید! برای من دیدن دوبارهی این آرشیو هم نوستالژی بود و هم این امکان میکس Sound effectها علیرغم این که خیلی ابتداییه، بسیار جذاب بود.
مثلا اینجا اومدم و صدای Frying an egg رو با صدای Outdoor Restaurant - Light chatter with crockery میکس کردم. منو یاد مهمونیهایی که خونهی مادربزرگم میگرفتیم انداخت. یکی توی آشپزخونه داشت یه چی درست میکرد و بقیهی توی هال داشتن باهم حرف میزدن یا سفره رو پهن میکردن و همچین جنسی از سر و صدا به گوش اونی که توی آشپزخونه بود میرسید.
بهنظرم امتحانش کنید. تجربهی جالبیه :)
sound-effects.bbcrewind.co.uk
BBC Sound Effects
👏1😍1
What Is Theoretical Computer Science?
https://cacm.acm.org/opinion/what-is-theoretical-computer-science/
Regardless of the breadth of TCS, the question remained as to whether it is a subfield of mathematics. Undoubtedly, TCS is abstract and mathematical, but is it mathematics? For that matter, what is mathematics? Mathematics is notoriously hard to define, so I prefer the sociological definition: Mathematics is what mathematicians do. In 1993, as a young computer science theoretician, I was offered a faculty position in the CS department at Rice University. I doubt I would have received such an offer from the math department at Rice. Avi is one of a handful of computer science theoreticians worldwide with a primary position in a department of mathematics. I must conclude that TCS is not a branch of mathematics, at least sociologically.
https://cacm.acm.org/opinion/what-is-theoretical-computer-science/
دو روزی هست که دارم پادکست «ماجرای مشروطه» رو گوش میکنم و بهنظرم بسیار شنیدنیه و اساسی. امروز رسیدم به قسمت دوم، که داستان باب و بابیه رو تعریف میکنه و خب برای من کلی مطلب جدید و البته جذاب داشت.
برای من عوام که سوادم تاریخیم (بهخصوص از این برههی زمانی) از کتابهای دوران مدرسه و خوندن جستهوگریخته کتابهای غیر درسی پیشتر نرفته همیشه این سوال بود که واقعا مشروطه چیه که اینقدر اساسیه؟ اصلا ماجرا چیه؟ و خب پیدا کردن پادکستی که فکر میکنم بتونه تا حد خوبی (و البته برای من کافی) به این سوالم جواب بده جذاب بود.
از قول امیر خادم-راوی پادکست- این رو بگم: کتابهایی که برای این قسمت از تاریخ دراومدن یا خیلی نثر سنگینی دارند و برای منی که کارم تاریخ نیست ثقیلند یا این که ارجاعاتی بدون توضیح دارند که من هیچ ایدهای از اونها ندارم. یا از طرف دیگه کتابهای معاصری هستند که روی دور تند و با کلی گویی و پرش از خیلی از وجهههای داستان مطلب رو کامل بیان نمیکنن.
ماجرای مشروطه، حداقل اینطور ادعا میکنه با ریتم آهستهای که داره تلاش میکنه چیزی میان این دو باشه.
به هر حال، پادکست ماجرای مشروطه بهنظرم جذابه و صدای گرم امیر خادم اون رو شنیدنیتر هم میکنه.
https://mashruteh.podbean.com/
پینوشت: امیر خادم یک پادکست دیگههم داره به اسم «فردوسیخوانی». نمیدونم براتون جذاب هست یا نه ولی خب، اگر از سبک و سیاق ماجرای مشروطه خوشتون اومد، احتمالا بررسی این پادکست هم براتون جالب میتونه باشه.
برای من عوام که سوادم تاریخیم (بهخصوص از این برههی زمانی) از کتابهای دوران مدرسه و خوندن جستهوگریخته کتابهای غیر درسی پیشتر نرفته همیشه این سوال بود که واقعا مشروطه چیه که اینقدر اساسیه؟ اصلا ماجرا چیه؟ و خب پیدا کردن پادکستی که فکر میکنم بتونه تا حد خوبی (و البته برای من کافی) به این سوالم جواب بده جذاب بود.
از قول امیر خادم-راوی پادکست- این رو بگم: کتابهایی که برای این قسمت از تاریخ دراومدن یا خیلی نثر سنگینی دارند و برای منی که کارم تاریخ نیست ثقیلند یا این که ارجاعاتی بدون توضیح دارند که من هیچ ایدهای از اونها ندارم. یا از طرف دیگه کتابهای معاصری هستند که روی دور تند و با کلی گویی و پرش از خیلی از وجهههای داستان مطلب رو کامل بیان نمیکنن.
ماجرای مشروطه، حداقل اینطور ادعا میکنه با ریتم آهستهای که داره تلاش میکنه چیزی میان این دو باشه.
به هر حال، پادکست ماجرای مشروطه بهنظرم جذابه و صدای گرم امیر خادم اون رو شنیدنیتر هم میکنه.
https://mashruteh.podbean.com/
پینوشت: امیر خادم یک پادکست دیگههم داره به اسم «فردوسیخوانی». نمیدونم براتون جذاب هست یا نه ولی خب، اگر از سبک و سیاق ماجرای مشروطه خوشتون اومد، احتمالا بررسی این پادکست هم براتون جالب میتونه باشه.
Podbean
ماجرای مشروطه | Amir Khadem
مرور مفصل تاریخ جنبش مشروطه ایران
👍7❤2👏2
Forwarded from Out of Distribution (Mahdi)
وقتی سرعت موج، از موجسوارها بیشتره
یادی کنیم از استارتاپ Wordtune. این wordtune یک استارتاپ اسرائیلی هوش مصنوعی بود که دستیار نوشتن بود و به شما کمک میکرد متنهاتون رو بازنویسی کنید. در موقعی هم که به تازگی اومده بود بسیار خفن مینمود و تا چند وقت ترند بود. منتها در گذر زمان، پیشرفت chat-gpt باعث شد تا عملا wordtune بیفایده بشه. اتفاقی که شاید برای دیگر استارتاپهای هوش مصنوعی هم در سالهای آینده رقم بخوره.
درام داستان این جاست که wordtune بر موج پیشرفتهای هوش مصنوعی سوار شد، اما سرعت قطار هوش مصنوعی این قدر سریع بود که از خود wordtune هم رد شد.
یادی کنیم از استارتاپ Wordtune. این wordtune یک استارتاپ اسرائیلی هوش مصنوعی بود که دستیار نوشتن بود و به شما کمک میکرد متنهاتون رو بازنویسی کنید. در موقعی هم که به تازگی اومده بود بسیار خفن مینمود و تا چند وقت ترند بود. منتها در گذر زمان، پیشرفت chat-gpt باعث شد تا عملا wordtune بیفایده بشه. اتفاقی که شاید برای دیگر استارتاپهای هوش مصنوعی هم در سالهای آینده رقم بخوره.
درام داستان این جاست که wordtune بر موج پیشرفتهای هوش مصنوعی سوار شد، اما سرعت قطار هوش مصنوعی این قدر سریع بود که از خود wordtune هم رد شد.
❤4
Forwarded from Out of Distribution (Mahdi)
Out of Distribution
وقتی سرعت موج، از موجسوارها بیشتره یادی کنیم از استارتاپ Wordtune. این wordtune یک استارتاپ اسرائیلی هوش مصنوعی بود که دستیار نوشتن بود و به شما کمک میکرد متنهاتون رو بازنویسی کنید. در موقعی هم که به تازگی اومده بود بسیار خفن مینمود و تا چند وقت ترند…
ترند Stack Overflow هم چیز مشابه غمانگیزیه. اما نکته جالب Grammarly هست که به نظر هنوز هم مشتریان خودش رو داره. مشتریانی که مشخصه در بازههای خاص تاریخهای آکادمیک بهش سر میزنن.
سوال این که چرا Grammarly با GPT جایگزین نشده؟
سوال این که چرا Grammarly با GPT جایگزین نشده؟